فضیلت جمعه و صلوات

 در باره فضیلت صلوات، اندیشه در می ماند و قلم ناتوان از نوشتن می شود ولی آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید با این نگاه و . به مصداق هر گلی را رنگ و بویی دیگر است باور داریم ،همانطور که خداوند متعال در این جهانِ مادی به میوه ها و گل ها،رنگ ها و بوهای مختلف نهاده است عبادات،ذکرها و دعاهای مختلف،نیز دارای خواص و برکات مختلفی هستند و صلوات که گل سر سبد ذکرهاست  جمع گل ها و بوهای خوش را یکجا در خود دارد.

صلوات وسیله ی رحمت حضرت حق و خشنودی و محبت رسول اکرم(ص) می شود. روایت است که صلوات هر فرد از امت با نام و مشخصات او به پیامبر اعظم(ص) ابلاغ می گردد و بر این امر، فرشتگانِ مخصوصی تعیین شده اند.

امام صادق علیه السلام فرمودند:

هیچ عملی در روز جمعه برتر و با فضیلت تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نمی باشد.

حضرت صادق علیه السلام فرمودند:

از شامگاه پنجشنبه و شب جمعه، فرشتگانی با قلمهایی از طلا و لوحهایی از نقره، از آسمان به سوی زمین میآیند و تا غروبِ روز جمعهِ ثواب هیچ عملی را نمی نویسند به جز صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام.

و  هركس روز جمعه را دريابد، بايد به كارى جز عبادت نپردازد،

بیاییم برای یکدیگر دعا کنیم؛

پروردگارا!

به تو پناه می برم از عذاب قبر و ار تمام فتنه های زندگی و مرگ.

پروردگارا!

از تو ثبات می خواهم؛

ثبات در دین را

و استواری بر حق و هدایت را

و سپاسگزاری نعمت هایت را

و انجام عبادت خوبت را

و از تو دل سالم و پاک

و زبانی راستگو

 و علم نافع

و پناه می برم از شر و بدی علمِ غیر نافع.

و آمرزش و عفو می خواهم از گناهان آشکار و پنهان...

ادامه دارد

خاطرات خوشِ رمضان در کویر بهمن آباد(7)

بی تردید  سَرورِ ماه ها رمضان و قلبِ رمضان و سَرور شب ها شبِ قدر است که خود قرآن به عنوان مهمترین سند، این ماه را بهتر از هزار ماه ذکر فرموده است.در این شب، انسان از زمین جدا می شود و به آسمان می رود چه می گویم ؟ که به برکت چنین شبی حضرات ملائکه به زمین می آیند تا برترین پیام ها را به برپا کنندگان احیا و شب زنده داران برسانند.

واژه احیا در شبِ قدر تجلی پیدا می کند  واژه ای که من و تو از کودکی با آن آشنا شدیم درست مثل  محرم و عاشورا و تکیه رفتن و سینه زدن، احیا و شب زنده داری و الغوث الغوث را نیز از آغوش مادر و نشستن روی زانوان پدر و مستمعینِ روشن ضمیرِ روستا آموختیم.

افزون بر این، از آغاز کودکی و پیش نوجوانی واژه های دیگری هم ما را به فکر وامیداشت مثل «فرق شکافته مولا» که از درک و فهمش عاجز بودیم. به نوجوانی که لبخند زدیم واژه های دیگری به آنچه می دانستیم افزوده شد«فزت و رب الکعبه» به خدا کعبه رستگار شدم، راحت شدم، به آنچه می خواستم رسیدم... از آن پس در قالب پرسش، به خود می گفتیم چطور می شود شمشیر زهر آلود فرقی را بشکافد خون فَوَران کند مرگ صدایت بزند و  سخن از رستگاری بزنی؟ تا این که دانستیم برای درکِ  معنای اینگونه واژه ها باید با دردِ تنهایی و کانون درد، آشنا باشی و اگر عمق درد را نفهمی معنی فزت و رب الکعبه نیز سخت می نماید.

 همان دردی  که موجب می شد حضرت، با چاه درد دل کنند.

 و دردِ به سکوت واداشتن مولا  و استخوان در گلو.

و دردهای پنهان و آشکاری که برای وحدت مسلمانان زبان نگشادند تا مثل امروز همه را به پیامبرش حضرت محمد(ص) عرضه کند.

آری دانستیم دردهای پیدا و پنهان مولا بود که  موجب شد  حضرت پس از ضربت خوردن،فریاد بزنند فزت و رب الکعبه،به خدای کعبه راحت و سعادتمند شدم، و نجات یافتم...

با چاه شبانه گفتگو داشت علی

در عمق سکوت، های و هو داشت علی

پیوسته شکسته استخوانی از درد

چون بغض سیاه در گلو داشت علی

التماس دعا

ادامه دارد

خاطرات خوشِ رمضان در کویر بهمن آباد(5)

یک شب گذشت از شبِ «قدر»ولی همچنان اسرار درونش مستور ماند.

 خواستم شب قدر را قدر بدانم ولی باز هم به  بی قدریِ خودم گذشت.

 خواستم  دلیل نامگذاریِ شب قدر را بدانم ولی ترسیدم دگر بار، در لابلای تعریف و معنی واژه ها گرفتار شوم.

می دانم خاص ترین  منزلت و ارجمندی در نام این شب نهفته است و مقدرات بندگان خدا در چنین شبی رقم می خورد ولی می خواهم  از« قدر» بدانم تا قدرش بیشتر بدانم.

گرچه قدرِ شب را قدر ندانستم ولی از کودکی با احیا انس گرفتم شب هایی که ستاره های کویر همراه با نورِ ماه خودشان را به قلب کویر می زدند و تو (شب قدر) را گرامی می داشتند.  شاهد من صداهای ماندگاری است که در لابلای دیوارهای هیئت ها به یادگار مانده است و گویی در این شب ها با زندگان همنوا می شوند.

صداهای به ظاهر خاموشی که گوینده اش دعای جوشن کبیر می خواند و مستمعینش الغوث الغوث گویان وی را همراهی می کردند.

در آن شب ها ملاهای زادگاهم که رحمت خدا بر آن ها باد به ما می گفتند؛ در این شب ها انبوه فرشتگان به زمین می آیند که خودشان حتی به سختی جای پا پیدا می کنند...در همان زمان شنیدم قدر، به معنی تنگنا و کوچک است و شنیدم در این شب قرآن بر پیامبرش نازل گردید و از قول امام رضا(ع) نقل کردند که فرمودند: «خداوند در شب قدر آنچه را که از این سال تا سال بعد پیش خواهد آمد، مقدّر میفرماید از زندگی یا مرگ، از خوب یا بد یا روزی. پس آنچه خداوند در این شب مقرر میکند، به حتم واقع خواهد شد.

اما دیر زمانی است از  آن ها که  در آن شب های پر فضیلت، با نفس های گرمشان و سینه ی بی کینه شان و لقمه ی حلال و سفره ی صداقت شان و روزه داریِ بی ریا و با اخلاص شان برایمان از قدر و اندازه و مقدراتِ شب قدر می گفتندصدایی بر نمی آید و صاحبان صداهایی که  الغوث الغوث شان طنین می انداخت دیگر در میان ما نیستند و برای همیشه چشم بر دنیای دون دوختند و تن به سفر بی بازگشت دادند و رفتند و ما در نبودشان، فقط  خاطره ها را ورق می زنیم.

شایسته است به نیکی یاد کنیم از ملاهای بزگوارِ آن دوره  و دعاخوان های ارجمند و مستمعین خوش قلبی که بودند و اکنون نیستند و از حضرت حق بخواهیم؛

 راهشان پر رهرو،

جایگاهشان عالی،

  روحشان مسرور،

گورشان پر نور،

و ثوابی از این شب ها نثار  و ایثارشان کناد.

 با صلوات بر محمد و آل محمد...

ادامه دارد

روز جمعه را گرامی بداریم زیرا...

جمعه روز تعطیلی نیست بلکه یک آغاز است.
روز در خواست گشایش گره های بسته شده ای است که جز با دعا باز نمی شوند.
روز گشایش درهای رحمت است که با رمز یا رب یارب گشوده می شود.
 روز  ریزشِ سیئات و  افزونی حسنات.
جمعه روز اعتراف به گناه است نه نزد مخلوق که خود ناتوان و درمانده است بلکه نزدِ خالقِ همه ی موجودات.
جمعه روز استغفار و طلب بخشش از ظلم هایی است که به خود روا داشته ایم.
 با این نگاه عرض می کنیم؛از پروردگاری که هیچ معبودی جز او نیست به خاطر تمامیِ ظلم و گناهانم و ستمی که بر خود روا داشته ام طلب بخشش می کنم و به سوی او باز می گردم.
جمعه روز فرستادن صلوات است روایت است که حضرت پیامبر اعظم(ص) فرمودند:کسانی که در مجلسی بنشینند و در آنجا خدا را ذکر نکنند و بر پیامبر خود درود نفرستند،این نشست در روز قیامت برای آنان باعث حسرت و زیان خواهد بود.
و فرمودند: نزدیکترین فرد به من کسی است که بیش از دیگران بر من صلوات فرستاده است.
و فرمودند؛ذلیل و خوار باد کسی که در حضور وی یاد و ذکر من شود و او در آن موقع بر من درود و صلوات نفرستد.
و خوار و ذلیل باد آن کسی که ماه رمضان را با غفلت و فراموشی سپری کند و با توبه و استغفار زمینه ی مغفرت خویش را فراهم نکند.
و خوار و ذلیل باد کسی که پدر و مادر یا یکی از آن دو در حال پیری و سالخوردگی نزد او باشند و او (به دلیل کوتاهی در خدمت) استحقاق بهشت را حاصل نکند.
پروردگارا!
مرا  با قدرت خویش عافیت عطاکن .
و در زیر سایه ی رحمتت جای ده.
و زندگی ام را در اطاعت و عبادت خودت سپری گردان.
 و بر بهترین عمل مرا بمیران و پاداش بهشت را  به این بنده ی ناچیزت عطا فرما...
ادامه دارد

سلام بر جمعه گرامی ترین روز هفته

جمعه روز دعا و خواستن  است خواستن بیچاره از چاره ساز گرفتار از گره گشا، نیازمند از بی نیاز و بنده از  بنده نوازِ رب العالمین

پروردگارا!

اینک این بنده ی عاصی و محروم از تمامی شایستگی های نیک و خداپسندانه نام خود را در زمره محکومان و گنه کاران به ثبت رسانده ام و با نگاه به رحمت بی نهایتت می خواهم در یک جمعه دیگر و در نخستین جمعه ی ماه مبارک رمضان از تو طلب مغفرت کنم تا مرا ببخشایی و توفیق بندگی عطا کنی.

 پروردگارا! تو را سپاس می گویم که یک ماه رمضان دیگر زنده ام داشتی تا الهی العفو بگویم و امیدوارتر به رحمتت نفس بکشم.

پروردگارا!

می دانم که سخنم را می شنوی و جایگاهم را می بینی و از ظاهر و باطن من آگاهی و هیچ چیزی از امر تو پوشیده نیست.

من به پیشگاه تو ،نیازمند،دادخواه،پناهنده،بیمناک،هراسان و معترف به گناهم هستم

سؤالم از تو سؤال بی کسان است و بی قراری ام نزد تو بی قراری بنده ی گنه کار ذلیل است

پس به عنوانِ یک گرفتارِ بیمناک از فردای خویش و از حساب و کتاب و میزان، مرا در دعا خواهی و پذیرش توبه و رسیدن به احسن الحال ناکام مگذار و روز حساب مرا رسوا مگردان و از گناهان و بدی هایم کم و بر خوبی و ثوابم بیفزای و ترس و حزن و اندوه را در آن روز که همه ترسانند از من دور گردان و شفاعت شفاعت کنندگان را بپذیر و آتش دوزخ را بر من حرام گردان و در بهترین مکان بهشت همراه بهترین بندگانت جای و مقامم ده.

پروردگارا!

از تو می خواهم بهترین آنچه که به خوبان داده ای از مال و همسر و اولاد که نه گمراه باشند و نه گمراه کننده

پروردگارا!

در این روز جمعه که سرور و آقای همه ی روزهاست و فضیلت ها و ثواب و نیکی ها دو چندان نوشته می شود ما را به  فضیلت امروز مفتخر فرما و بر حسنات ما بیفزا...

ادامه دارد

شستشوی جان در نهر پاک رمضان(3)

رمضان آمدی خوش آمدی
تو که آمدی با خود،شمیمِ خوشِ دل کندگی و عطر دل نواز را آوردی و جان ها را حلاوت بخشیدی.
تو که آمدی درک کردم زیبا خالقم را که او می خواند مرا،با همه ی بدی هایم با همه گنه کار بودنم
تو که آمدی یعنی گشوده شدنِ پنجره ی آسمانی و امید برای بخشیده شدن.
تو که آمدی مرا بردی به جمع خوبان، و گوشم را آماده کردی برای شنیدنِ صدای چلک،که از هزاران موسیقی برایم خوشتر بود
تو که آمدی دلم را به سحرهای معنوی و کنار هم بودن و شوق و انتظار روزه داشتن گره زدی
تو که آمدی صدای آواز خوانی سماور زغالی را به یادم انداختی و زحمت های مادر را و  جمع مهربانی و بوی نان پنجه کش و فتیر  و اشکنه قاتق را
تو که آمدی مرا بردی به قول و قرار من و پدر و مادرم که  1- باید روزه بگیرم 2- وقتی به کتل(زمین بلند در صحرا، کوه) می روند مرا نیز با خود ببرند!
امروز نخستین روز ما مبارک رمضان است و باز دلم هوای شوخوانی کرد
اما سحرگاه امروز هر چه گوش هایم را تیز کردم نغمه های سحر را از حلقوم همولایتی هایم نشنیدم.
آری خیلی از عزیزان ما سال هاست تن داده اند به سفر بی بازگشت و صدایشان خاموش شده.
تو که آمدی ما را بردی به خاطرات آن سال ها که مرحوم ملا حسین و حاج شیخ و ملا رمضان و حاج ملاعلی بی ریا برایمان منبر می رفتند.
تو که آمدی شعرهای با معنی شو خوانی را یاد آوری کردی،چه خوب بود به آن دوره می رفتم و دگربار، آن اشعار را از حلقوم ملا رمضان و...می شنیدم.

سحر بخیز تجدید وضو کن
به آب توبه خود را شستشو کن

اگر خواهی شوی پاک از پلیدی
به درگاه خدای خویش رو کن

به شکر نعمتش تا می‌توانی
لبت را آشنا با ذکر او کن

در رحمت به رویت کرده حق باز
به او رو آور و دفع عدو کن

گدای درگه حق شو به عالم
گدایی گر کنی با آبرو کن

هرآنچه درد دلت داری به عالم
سحر با حقتعالی گفتگو کن

اگر خواهی تو فیض از محضرحق
از او توفیق طاعت آرزو کن

ادامه دارد

شستشوی جان در نهر پاک رمضان (قسمت2)

به انتظار آمدنت لحظه ها را شماره می کنیم

بیا ای ماه سوزاننده ی گناهان که با آمدنت،امید بخشیده شدن در دل ها جان می گیرد، گناه در جامعه کاهش می یابد،دل ها مهربان تر می شوند و صله ی رحم جان می گیرد.

با آمدنت حس انتقام می میرد و گذشت ها نمود پیدا می کنند.

با آمدنت بهار در بهار  شکل می گیرد و مشاممان پر می شود از رایحه خوشبویی که با خود داری.

با آمدنت فاصله ها با خودمان کم می شود و با همین رویکرد به الله نزدیکتر می شویم

با آمدنت، از بند رها می شویم و تن به بندگی می دهیم و  خدایان را پس می زنیم و خدای احد و واحد را می ستاییم.

با آمدنت ، غرور و حسادت و خودکامگی و خودبزرگ بینی و فریب و نیرنگ و بی رحمی و زور گویی و بد زبانی و قساوتِ قلب و کبر و ریا و همه ی زشتی ها و پلشتی ها می میرند و از دست و پاهایمان زنجیرهای تعلقاتِ دنیایی که خود بر دست و پای خود بسته ایم  گشوده می شود و در عوض شیطان به زنجیر کشیده می شود.

با آمدنت ما اراده ی سفر می کنیم گرچه همیشه آغاز راه دشوار است ولی می خواهیم  از هر موانعی رد شویم و چون عقاب اوج بگیریم عقاب در آغازِ اوج گرفتن و پر کشیدن پر می ریزد اما وقتی کاملا اوج می گیرد حتی از بال زدن هم بی نیاز است ما نیز می خواهیم سبکبال پرواز کنیم.

با آمدنت تنها می شویم اما نه انزوا و تنهاییِ تحمیلی،بلکه تنها و جدا از تن،ها،می خواهیم یک ماه از زمین و زمینگیر شدن دور شویم و سفر کنیم به ملکوت.

با آمدنت به فرصت سی روزه دست می یابیم فرصتی برای هم سفره شدن با ملائک.

با آمدنت ملائک نیز می آیند و شب قدر با همه ی بزرگی و عظمتش از راه می رسد.

 با آمدنت دعای ملکوتیِ سحر و غروب های بهشتی و مناجات های شبانه و الغوث الغوث بال های پروازمان می شوند.

با آمدنت...

ادامه_دارد

شستشوی جان در نهر پاک رمضان  

دوباره صدای گام های آمدن ماه مبارک رمضان گوشنواز شد تا با آمدنش خاطرات دوران کودکی مان جان بگیرد و دستمایه ای شود برای بردنمان به روزهایی که به  شوق گرفتن روزه ی کله گنجشکی سحر بر می خاستیم و چون بزرگترها سحری می خوردیم و به اصطلاح روزه می گرفتیم.
با آمدن ماه رمضات دلتنگ اذان مغرب می شوم که بعد از شنیدنِ صدای رسای مؤذن بر گردِ سفره ی افطار حلقه می زدیم و همراه با بزرگترها دستانمان را بسوی آسمان بلند می کردیم و درخواست های کودکانه مان را همچون شاخک های گلی نازک و خوشبو،به دامن فرشتگان می ریختیم فرق انسان و درخت آن است که درخت برای حیات،باید ریشه درخاک بدواند و انسان ریشه در آسمان ، با این نگاه از کودکی به ما آموختند در دعا و هنگام خواستن،سر و دست ها را به سوی آسمان بالا ببریم.
و  دلتنگ «شوخوانی» و چلک زدن می شوم تا بار دیگر مرحوم ملا رمضان و حاج ابوالقاسم و... شو خوانی کنند و مرحوم کربلایی حسن کربلایی غلامرضا و مرحوم علی اکبر فدایی با به صدا در آوردن چلک (فلز حلبی و پیت نفت) ما را به خوردنِ سحری بخوانند چه بیدار باش زیبایی بود که با قلب خالص و سلیم و صدای دلنشین چلک و با اشعار زیبا و کلام خدا آغاز می شد و با ذکر نام او پایان می یافت.

از اذان کبله عباس سویزی بیدارم
صدای شو خوانی و اذان، سکوتِ حاکم بر کویر  را می شکست  اذان کبله عباس سویزی را به خاطر دارید؟سحر خیزی مان را به اذان کبله عباس مَثَل می زدیم پیر مرد سحر خیزیِ  که در سرمای سخت زمستان به ویژه شب های ماه مبارک صدای رسای خود را تا دورترین  می فرستاد و ما دربهمن آباد و آبرانان در صحرا این صدای گرم را به خوبی می  شنیدیم.
یاد خوانندگان اشعارِ شوخانی های دیروز و یاد آن ها که چلک می زدند و بیدارمان می کردند گرامی باد،

شو بُرُت و نیمه شَعبون مِبَرَک

هم شو بُرات هم نیمه شَعبون رزِ تولد امام زمان (عج) مِبَرَکتو بَشه

دِعا کِنم دِعَمَل مُنِتظِر بَشِم نِه به زِبو

شو بُرات از قِدیم رَسِم بی یَه و العونِم رَسمه که همه مِرِن به ریی قِبرِستو،

مُرده ها چیشم انتظارِن که بِرشو خیرات و مبرات کِنِن

از چَن رِز پیش مِگِن خدا کِنَه شو بُرات یک نِفِر فاتحه بِفرستَه

شو برات مگن بعد از شو قدِر، از همه شوها مقوم و  اَجرِش بیشتره

مِدَنی اچی مِگِن شو برات؟یَعَنِم هرکه عبادت کِنَه و از خدا طلبِ اَمُرزِش کنه از جِهِدِم بیزاری خُوسته

به هَمی خَ طِر،گفتن شو برات شو، تِبرِئَه و نُجاتِم هَس

مِگن دِ ایشو رزق و روزی یَک سالت مَعلیم مِره

شو برات هم بِرِ مرده ها اَجِر و ثِباب  دَرَه ،هم بِرِ زِنده ها

خدا کِنه ایمرِز یک شُنبه تا وخت درم بِهره بِرم وُ از تِه دل مُردِه هامُر دُعا کِنِم و  بگم الهی العفو

برگردان؛

شب برات و نیمه شعبان مبارک

هم شب برات و هم  نیمه شعبان روز تولد امام زمان(عج) مبارکتون باشه

دعا کنیم در عمل منتظرش باشیم نه با زبان

شب برات از قدیم رسم بوده و الآن هم رسم هست که همه میرن روی قبرستان

مرده ها چشم انتظارند که براشون خیرات و مبرات بفرستن

از چن روز پیش میگن خدا کنه یک نفر هم شده برامون فاتحه بفرسته

در باره شب برات میگن بعد از شب قدر،مقام و  اجرش و ثوابش از همه شب ها بیشتره

می دونی چرا به این شب میگن شب برات؟یعنی هر کی عبادت کنه و از خداوند طلب آمرزش کنه از جهنم بیزاری جسته

به همین خاطر  گفتن شب برات شب تبرئه و نجات هم هست

میگن در این شب و روز،رزق و روزی یک سال معلوم میشه

شب برات هم برا مرده اجر و ثواب داره،هم برا  زنده ها

خدا کنه امروز یک شنبه تا وقت داریم بهره ببریم و از ته دل مرده هامون رو دعا کنیم و بگیم الهی العفو

در باره ی جمعه می نویسم

که روز آفرینش آسمان است
در باره ی آن چه از آسمان فرود می آید و مایه برکت است
در باره ی ابر و باران
در باره ی باران و رودخانه
در باره ی رودخانه و دریا
در باره دریا و امواج
در باره امواج و ساحل
در باره ی ساحل و بیقراری
در باره ی بی قراری و دلتنگی
در باره دلتنگی و تنهایی
در باره ی تنهایی و بیکسی
آنگاه قلم در غلاف کردم و به آفریننده ی آسمان و ابر و باران و رودخانه و دریا و امواج و ساحل و بی قراری و... اندیشیدم که چون زیباست زیبا می آفریند و چون تنها او قابل پرستش است همه ی مخلوقات،تسبیح گوی او هستند و انسان نیز همواره به عنوانِ  اشرف مخلوقات در فراز و فرودها و غم ها و شادی ها او را می خواند و ما به بهانه ی روز جمعه که سرور و آقای دیگر روزهاست دست نیاز بسوی بی نیاز دراز می کنیم؛
پروردگارا!
بیامرز آن چه را قبلا انجام داده ایم
و آنچه را بعدها انجام خواهیم داد
و گناهان آشکار و گناهان پنهان مارا
پروردگارا!
از خوف خود به ما بهره ای ده تا میان ما و گناهانمان حائل شود
و از طاعتت به قدری به ما عنایت کن که به وسیله ی آن ما را به بهشت برسانی
و از یقین به قدری که مصائب دنیا را بر ما سهل و آسان کنی
و  تا زنده ایم ما را از نعمت گوش ها و چشم ها و قدرت  بهره مندمان ساز و خیر آن ها را بعد از ما باقی بگذار.
و بر دشمنی که برما ستم کند انتقام گیر
پروردگارا!
در این روز که ثواب و عقاب سنگین است توفیق عبادت و ثواب عنایت فرما و گناهان مان را ببخش و در گذشتگان مان پدر،مادر ریشه و اجداد و نیاکان مان و همه ی بهمن آبادی ها را مشمول رحمت واسعه ی خود قرار ده و از بخشش امروز بهره مند ساز.
 آمین یا رب العالمین

سخنان دوستم تلنگری بود برای بیدار شدن از خواب...

بحث مون بالا گرفت دوستم معتقد بود زندگی رو نباید سخت گرفت

گفتم اگه زندگی به ما سخت گرفت؟

گفت:زمانه با تو نسازد تو با زمانه بساز

گفتم ولی برخی می گویند؛زمانه با تو نسازد تو با زمانه بجنگ

گفت؛اونا اگه دنبال جنگ هستند تو دنبال صلح باش و با زندگی کنار بیا

گفتم یعنی چه جوری زندگی رو سخت نگیرم

گفت؛یعنی شجاع باش

گفتم یعنی جنگ و دعوا راه بندازم؟

گفت نه، شجاع باش یعنی وقتی اشتباه کردی با شجاعت بگو خطا کردی و پوزش بخواه

با خنده گفتم دیگه چکار کنم دوست عزیز؟

گفت؛عشق ورزی کن

گفتم؛این چه حرفیه؟بابا ما  تو در و محل آبرو داریم!

گفت؛بهترین جا برای حفظ آبرو خونه و همون سقفی است که توش زندگی میکنی،پس از ته دل به همسر و بچه هات عشق به ورز و  بگو عاشقتونم دوستون دارم.

گفتم؛تموم شد؟

گفت؛هرگز همسر و بچه ها و حتی خودتو با هیچکس قیاس و مقایسه  نکن چون به قول ما بهمن آبادی ها شتر اگه بزرگه زخمش هم بزرگه!تو از کجا می دونی که اون طرفی که فکر می کنی از تو بالاتره حسرت زندگیِ تو رو نمی خوره؟ خداوند نعمت هاشو تقسیم کرده به یکی بچه های سر براه و صبر و حوصله و توفیق عبادت و شکر گزاری و همسر وفادار و قناعت و آرامش خیال و یکرنگی و عشق و محبت و  نگاه خوب به زندگی  و اخلاق خوب و راضی به رضای خداوند و دهها خصلت نیکو داده  به یکی هم...بگذریم فقط می دونم دورنمای زندگیِ دیگران زیباست ولی نزدیکشون که بری، می بینی چه طوفانی در زندگی دارن؟ اون وقته که نگاه می کنی به خودت به همسر وفادارت به بچه های ساده پوش و سالم و  مؤدب و درسخون و کم توقع خودت به داشته های حلالت به آرامش خیالت به ریشه و آبرو و سلامتی جسم و روح و روانت و...

گفتم یعنی چه کار کنم؟

گفت؛دیدنِ این همه داشته ها و قدردانی و شاکر بودنِ پروردگار که نعمت های فراوان به ما عطا کرده،

و همواره از او بخواهیم بصیرت عنایت فرماید تا با چشم و دل و جانمان این همه را  ببینیم.

 و اصرار کنیم  توفیق جبرانِ گذشته و  امید به آینده و شناخت خود و  خالق  را مرحمت فرماید تا آگاهانه او را بپرستیم و تنها از او بخواهیم.

الهی بی کران تو را سپاس

عواقبِ توجه نکردن به والدین

غرور دردی است که بی صدا وارد می شود و سواره بر اسب تازی را  نقش بر زمین می کند

بی رحمی و مال اندوزی و دنیا طلبی نیز مرز نمی شناسد تا جایی که ممکن است پسر آرزوی مرگ پدر بکند تا به میراث او دست یابد و یا چندان حرصِ جمع کردنِ مال داشته باشد که چشم بر نداری و گرسنگیِ  پدر و مادر و خویشان ببندد و نسبت به فقر و گرفتاریِ آن ها  بی رحم و بی تفاوت باشد.

حکایت

مرحوم مجلسی در عین الحیوه از تفسیر امام حسن عسگری علیه السلام نقل کرده که فرمود:

پیرمردی پسرش را خدمت رسول خدا صل الله علیه و اله و سلم آورد و گریه می کرد، یا رسول الله! این جوان پسر من است عمرم و اموالم را صرف او کردم، حال که نیازمند و فقیر و پیر شده ام به من توجهی ندارد و حال آنکه مال و ثروت و انبارها از گندم و جو و خرما و کیسه هائی از طلا و نقره فراوان دارد.

حضرت به آن جوان فرمودند: چه می گوئی؟

جوان عرض کرد: یا رسول الله! من یک قوت لایموت دارم و چیزی ندارم.

حضرت فرمودند: ما مخارج این ماه را به پدرت می پردازیم، اما ماههای دیگر مخارج پدرت به عهده تو است، سپس حضرت اسامه خدمتکار را طلبید و فرمودند: صد درهم به پیرمرد پرداخت کند.

ماه دیگر باز پیر مرد با پسرش شکایت کنان خدمت پیامبر آمدند، پیرمرد عرض کرد: یا رسول الله! این جوان به من توجهی ندارد.

جوان گفت: یا رسول الله! من مالی ندارم.

حضرت فرمودند: دروغ می گوئی، تو مال و ثروت زیادی داری، لیکن امشب از پدرت فقیرتر و محتاج تر می شوی.

شب که شد همسایه ها برای جوان خبر آوردند که بیا درب انبارهای خود را باز کن که ما از بوی عفن و مشمئز و بد آن در معرض هلاکتیم.

همینکه جوان درب انبارها را باز کرد، دید تمام گندم ها، خرماها، جوها و... متعفن شده اند، همسایه ها او را وادار کردند که باربر و حمال بگیرد تا اجناس را به خارج مدینه منتقل نماید.

بنا شد اجرت زیادی به حمال ها پرداخت کند تا اجناس متعفن و بدبو را ببرند، بعد از نقل اجناس جوان سر کیسه های پول را باز کرد، همه پول ها سنگ شده، مجبور شد تمام اسباب و اثاثیه و خانه حتی لباسهای خود را بفروشد و اجرت حمال ها را بپردازد، طولی نکشید جوان از غصه مریض شد و مرد.

رسول خدا به اصحاب رو کرد و فرمود: ای کسانیکه عاق والدین شدید عبرت بگیرید و بدانید چنانچه مال و ثروت او در دنیا متغیر شد همچنین در آخرت عوض نعمت های بهشت، جهنم و عذاب های آن، برای او مقرر می گردد...

ای آنکه برده ئی ز نظر والدین خویش

 غافل مباش کز پی اینکار کیفر است

بود و وجود و هستی تو از پدر بود

چون شاخه درخت تو را ریشه دیگر است

سلامی چند باره بر روز جمعه

جمعه یک فرصت است زیرا خداوند نیکی‌ها را در آن چند برابر می ‌کند و گناهان را  می ‌زداید و درجات را بالا می ‌برد و دعاها را  مستجاب می ‌کند و اندوه‌ها را  برطرف می ‌سازد و حاجت‌های بزرگ را  بر می ‌آورد.

روز جمعه دارای پنج ویژگی است:

 خداوند حضرت آدم (علیه السلام) را در روز جمعه آفرید.

  او  را در روز جمعه به زمین فرود آورد.

 جان او  را در آن روز گرفت.

 در روز جمعه ساعتی هست که بنده هر چه از خدا بخواهد خدا به او ارزانی می ‌دارد، به شرط آن که درخواست چیز حرام نکند.

و هیچ فرشته مقرب و آسمان و زمین و باد و کوه و خشکی و دریایی نیست مگر این که از روز جمعه بیم دارند که مبادا رستاخیز در آن به پا شود.

روز جمعه روز صلوات فرستادن است صلوات، کلید و رمز گشایش و استجابت دعاست با همین رویکرد و به امید پذیرش و قبولی دعا دست نیاز به سوی پروردگار بی نیاز رحمان و رحیم دراز کرده و عرض می کنیم؛

پروردگارا!

یقین دارم تو آفریننده بزرگ و بی همتا هستی

سمیع و علیمی

غفور و رحیمی

صاحب عرش عظیمی

تو صاحب جود و  سخایی

پروردگارا در این روز جمعه و همه ی روزهای سال بر من رحم کن

عیب های مرا بپوشان

با هدایت خویش مرا از ضلالت دور و به نزد خود محبوبم گردان

و در نزد مردم مرا معزز و عزیز دار

و از اخلاق بد دورم کن

ما مالک هیچ چیز حتی نفس های خود نیستیم

پس به ما آن چیزی عطا کن که خشنودی تو در آن باشد

پروردگارا!

از تو می خواهم؛توفیق هدایت شوندگان،

و اعمال اهل یقین

و اخلاص اهل توبه

و همتِ اهل صبر

و تلاش اهل خوف

و طلب اهل شوق

و عبادت اهل تقوی

و معرفت و دانش را تا این که به ملاقات تو برسم یا ارحم الراحمین...

ادامه دارد

باید و نبایدهای وصیت نامه

وصیت‌نامه سندی است که به موجب آن، فرد برای امور شرعی، شخصی و مالی خود پس از فوت تعیین تکلیف می‌کند و امری مستحب است و آمده است مؤمن کسی است که وصیت نامه اش آماده  و زیر سرش باشد بنا به فرمایش بزرگان دینی وصیت نامه نباید  طوری نوشته شود که بازماندگان بعد از مگ او  دچار فقر و تنگدستی و یا اختلاف شوند.

می نویسند؛یک نفر از مسلمانها فوت کرد، پیامبر صل الله علیه و اله و سلم بر او نماز خواند.

پس از آن حضرت پرسید: چند تا بچه دارد؟ و چه چیزی برای آنها به ارث گذاشته است.

جواب دادند: یا رسول الله! مقداری ثروت داشت، اما قبل از مردن همه را در راه خدا داد.

حضرت فرمود: اگر این را قبلا به من گفته بودید من بر این آدم نماز نمی خواندم زیرا که بچه های گرسنه و بی چیز را در اجتماع رها کرده است.

فقهاء رضوان الله علیهم می گویند:

حتی اگر وصیت می خواهی بکنی که بعد از مردن من ثروتم را در راه خدا چنین خرج کنند. وصیت به ثلث بکن، به زائد ثلث وصیت تو نافذ نیست.

تنگ سازد زندگی را خوی بد

 هم عذاب نفس می باشد یقین

 خوی بد آرد به وحشت نفس را

 می برد انس از میان مسلمین

از منبر و سخنرانی های مناسبتی دور نشویم

مجلس ترحیم بود مثل همیشه وقتی مداحی پایان یافت نوبت به حجت الاسلام رسید که باید منبر می رفت جماعتی که تا آن وقت صبر کرده بودند خود را جابجا کردند و شوربختانه  از مجلس خارج شدند به  5 نفر آشنا که  در کنارم نشسته بودند گفتم؛ به کجا چنین شتابان؟بنشینید شاید سخنران حرفی برای گفتن داشته باشد و ما بهره مند شدیم همگی نشستیم آقا بر منبر تکیه زدند و آغاز سخن کردند آنگاه  در بخش پایانی سخنرانی فرمودند؛ اگر قلم و کاغذ دارید آنچه می گویم بنویسید من مثل همیشه مسلح به قلم و کاغذ بودم گفتند بنویسید؛:آنچه باعث داخل شدن به بهشت می شود بیست و دو چیز است.

1- انصاف کردن بر مردم،

 2- بر و احسان به والدین

3- تقوی و ترس از خدا در خلوت و آشکار.

 4- تواضع و فروتنی به خدا که او را خلق کرده است.

5- حاجت برادر مسلمان خود را برآورده کردن،

 6- حیا کردن از نافرمانی نمودن به خدا اگر چه در خلوت باشد.

7- خوش خلقی.

8- خوش گفتاری با مردم.

 9- خرج یتیمی را کفالت کردن تا آنوقت که بی احتیاج شود.

10- رحم کردن بر یتیمان.

11- راضی شدن به چیزی که به ما از دنیا قسمت شده ولو باشد.

 12- زیارت کردن حضرت رضا (علیه السلام)

 13- شرم کردن از خدا چنانچه لازم است.

 14- صله رحم کردن.

 15- فراموش نکردن مرگ.

 16- کوتاه کردن آرزو.

17- لا اله الا الله گفتن به اخلاص.

 18- نماز خواندن به جنازه مؤمن

 19- یاری کردن بنا توان و ضعیفان

. 20- یک روز روزه مستحبی گرفتن.

 21- یک ساعت در نزد عالم ربانی نشستن

در پایان به آشنایان که اظهار خشنودی و رضایت می کردند عرض کردم هرگز از منبر گریزان نشوید که متضرر می شوید سپس در باره اهمیتِ گوش دادن به سخنرانی و نشستن پای منبر، مطالبی به آن ها گفتم که مورد استقبال قرار گرفت.

 ان شاءالله در فرصتی به این موضوع حواهم پرداخت.

و جمعه ای دیگر از راه رسید

تا سلام کنیم و جوابی گیریم

سلام  بر جمعه که دعا در این روز رزق و  روزی را فزونی می بخشد

سلام بر جمعه که عقوبت کناهش و ثواب اعمالش دو برابر محسوب می شود

سلام بر جمعه و حرمت این روز که فرموده اند؛ اگر جماعتى در اثر نافرمانى، مستحق عذاب حق شوند چون شب و روز جمعه را دريابند و دعا كنند، خداوند عذاب را از ايشان بر مي‌گرداند و نيز امور آينده را خدا در شب جمعه استوار و نهايى مى‌گرداند.

سلام بر شب جمعه بهترين شبها و روز جمعه که بهترين روزهاست

سلام بر جمعه  و شب جمعه که هرکس در شب جمعه نافرمانى خدا را ترك گويد خدا گناهان گذشته او را بيامرزد و هركه در شب جمعه گناهى را آشكار انجام دهد، خدا او  را به خاطر گناهانِ همه عمرش عذاب نمايد و جزاي گناه انجام گرفته در شب جمعه را بر او دو چندان گرداند.

سلام بر روز جمعه که پروردگار  دعاها را مستجاب نمايد و سختي‌ها را آسان و غم‌ها را از دل ها مى‌زدايد؛ و حاجت‌هاى بزرگ را روا كند.

پروردگارا!

قرار بده باطن مرا بهتر از ظاهر و ظاهر مرا نیز نیکو گردان

پروردگارا!

از تو می خواهم بهترین آنچه که به خوبان داده ای از مال و همسر و اولاد که نه گمراه باشند و نه گمراه کننده

پروردگارا!

قرار بده ما را از بندگانِ برگزیده ی خویش

پروردگارا!

از تو می خواهم نفسی را که با تو آرام گیرد و به لقای تو باور کند و به قضای تو راضی باشد و به عطای تو قانع باشد.

آمین یا رب العالمین

ادامه دارد

پای درس زنبور عسل؛

امروز ناگهان نگاه و اندیشه ام به سوی زنبور رفت و این که  قرآن،  بشریت را به مطالعه و کشف اسرار و شگفتی‌های نهفته در زوایای زندگی زنبور عسل فرا می‌خواند و در سوره‌ای به نام نحل از عسل یاد می کند و شفا بخش بودن آن و به نیکوکاران وعده داده در بهشت نهرهایی از عسل پاک و ناب روان است.

بی شک همه چیز در زمین و آسمان آیات و نشانه های پروردگار است اما در زنبور عسل(و مورچه و...) رازهایی وجود دارد که در دیگر موجودات شاید وجود نداشته باشد و یا هنوز به درک آن نرسیده ایم مانند؛

شکل مأموریت زنبور عسل و راز وحی به این موجود مرموز

مأموریت خانه سازی به زنبور

این که به  او الهام شد از تمام ثمرات تناول کند و راههایی را بپیماید که پروردگارش از او خواسته و سرانجام این که از درون او نوشیدنی مخصوص با رنگ های مختلف خارج می شود .

ولی منظور ما پرداختن به زوایای مختلف زنبور عسل نیست بلکه سخن بر سر این است که چرا انسان نمی آموزد و عبرت نمی گیرد و برای چند صباح، اسیر و دلبسته و وابسته تعلقات می شود و  نمی بیند که زنبور از آن همه گل های رنگارنگ لذت می برد ولی دلبسته هیچ گلی نمی شود؟

از گل ها حض می برد ولی به آن ها آسیب نمی رساند

 و در ازای آنچه می خورد و لذت می برد چیزی تولید می کند که در آن شفا وجود دارد.

به راستی چرا ما سخنی و کلامی نمی آفرینیم که شفای دردها باشد و بر عکس زخمی بر طبیعت و دوست و آشنا و خانواده وارد می کنیم که...

سال نو در حال ورود است بیاییم بجای نیش زدن هایی که تنها جای زخم آن باقی می ماند با کلامِ خوب و خوش و شیرین تر از عسل، شفا و مرهم بیافرینیم و یا اگر نمی توانیم نوش باشیم حد اقل،نیش نباشیم!

زنبور درشتِ بی مروت را گوی

باری چو عسل نمی دهی نیش مزن

پای درس زنبور عسل؛

امروز ناگهان نگاه و اندیشه ام به سوی زنبور رفت و این که  قرآن،  بشریت را به مطالعه و کشف اسرار و شگفتی‌های نهفته در زوایای زندگی زنبور عسل فرا می‌خواند و در سوره‌ای به نام نحل از عسل یاد می کند و شفا بخش بودن آن و به نیکوکاران وعده داده در بهشت نهرهایی از عسل پاک و ناب روان است.

بی شک همه چیز در زمین و آسمان آیات و نشانه های پروردگار است اما در زنبور عسل(و مورچه و...) رازهایی وجود دارد که در دیگر موجودات شاید وجود نداشته باشد و یا هنوز به درک آن نرسیده ایم مانند؛

شکل مأموریت زنبور عسل و راز وحی به این موجود مرموز

مأموریت خانه سازی به زنبور

این که به  او الهام شد از تمام ثمرات تناول کند و راههایی را بپیماید که پروردگارش از او خواسته و سرانجام این که از درون او نوشیدنی مخصوص با رنگ های مختلف خارج می شود .

ولی منظور ما پرداختن به زوایای مختلف زنبور عسل نیست بلکه سخن بر سر این است که چرا انسان نمی آموزد و عبرت نمی گیرد و برای چند صباح، اسیر و دلبسته و وابسته تعلقات می شود و  نمی بیند که زنبور از آن همه گل های رنگارنگ لذت می برد ولی دلبسته هیچ گلی نمی شود؟

از گل ها حض می برد ولی به آن ها آسیب نمی رساند

 و در ازای آنچه می خورد و لذت می برد چیزی تولید می کند که در آن شفا وجود دارد.

به راستی چرا ما سخنی و کلامی نمی آفرینیم که شفای دردها باشد و بر عکس زخمی بر طبیعت و دوست و آشنا و خانواده وارد می کنیم که...

سال نو در حال ورود است بیاییم بجای نیش زدن هایی که تنها جای زخم آن باقی می ماند با کلامِ خوب و خوش و شیرین تر از عسل، شفا و مرهم بیافرینیم و یا اگر نمی توانیم نوش باشیم حد اقل،نیش نباشیم!

زنبور درشتِ بی مروت را گوی

باری چو عسل نمی دهی نیش مزن

جمعه  روز رفتن به سوی  مقصدِ بی انتها

مقصد کجاست؟با شاه کلید صلوات بر محمد و آل محمد(ص) می توان آسمان و کهکشان و... را در نوردید.
با عیادت از بیماران( خداوند به حضرت موسی فرمود؛چرا وقتی بیمار بودم به دیدار من نیامدی؟)
 با صله ی رحم و احوالپرسی و آشتی دادن و آشتی کردن و صدقات
یعنی دست خالی رفتن و با دست پر بازگشتن،
یعنی  از حیوانیت جدا شدن  یعنی ستمگر و نادان و ناسپاس طغیان گرو عجول و شتاب گرو  تنگ چشم و ممسک و مجادله گر  و حریص و... نبودن و انسان بودن
 یعنی  خدا گونه شدن و به کرامت واقعی و جایگاه حقیقی رسیدن  و  جانشین و خلیفه و بر گزیده و امانت دار خدا شدن،
جمعه بهانه است برای عبور از بودن،بودن های راکد و بی خاصیت و تلاش برای شدن،شدن هایی که شناخت خود و حضرت دوست و شکر او را در پی داشته باشد یعنی همانگونه که اشاره شد عبور از حیوانیت و رسیدن به انسانیت و انسان بودن. و انسان ماندن.
جمعه روز دعا و خواستن و اصرار و پافشاری است پس همه باهم دعا می کنیم؛
پروردگارا!
به ما عطا کن در دنیا و آخرت  نعمت های بی شمار
 و ببخش گناهان مان را
 و به ما نسل پاکیزه عنایت فرما تا ناممان را در دنیا و آخرت نکو دارند.
ای غمگسار هر تنها!و ای همدم  هر بیکس.
 ای نزدیکی که دور نیستی و ای غالب شکست ناپذیر
ای حی ای قیوم ای صاحب بزرگی و عزت
ای نور آسمان ها و ای زینت آسمان ها!
ای نظم دهنده ی و  بر پا دارنده و  ایجاد کننده و  نگهدارنده ی آسمان ها و زمین.
ای صاحب بزرگی و عظمت
ای دادرس فریاد کنندگان!
ای آخرین محل پناه خواهان و دور کننده ی غم ها از پریشان حالان
ای راحت دهنده ی غمگینان و قبول کننده ی دعای بیچارگان!
ای دور کننده ی غم غم زدگان!
ای پروردگار جهان و ای ارحم الراحمین نیازهایمان را به تو عرضه می کنیم و از تو کمک می خواهیم ما را در این روز و همه ی روزهای سال یار و یاورمان باش که تو ما را بس و کافی هستی..
ادامه دارد

جمعه  روز مبارک و  بهانه ای است برای خواستن و رفتن و رسیدن.

 جمعه ای دیگر از راه رسید تا بهانه ای شود برای چشم دوختن به آسمان و زمین و کوه و دریا و جنگل و کویر و همه ی آیات و نشانه های پروردگار و بهانه ای برای دعا و خواستن از حضرت دوست، پس نکوست در این روز پر فضیلت، دست ها را بالا برده و عرض کنیم:

پروردگار!به ما عطا کن دلی که بیقرار توباشد،

غمی که بهانه ی دوریِ تو را داشته باشد.

سری که اندیشه تو در آن جای گیرد.

عشقی که محبوبش تو باشی

عطا کن همسرانی شایسته برای جوانان و زندگی و سازندگی و دلبستگی و مهرورزی و عاشقی و دوست داشتن و باهم بودن را

آرامش و آسایش و رفاه و تندرستی و  قناعت و امنیت و پاکیزگیِ نفس برای مردم ایران و جهان.

ای پروردگار بزرگ و بی همتا! در این روز جمعه توفیق ده تنها تو را بخوانیم و از تو کمک به طلبیم،

ای سمیع!

ای بصیر! ای ذاتی که برایش همتایی نیست

ای خالق آفتاب و ماه روشن

ای پناهگاهِ مصیبت زده ی ترسانِ پناه جو

ای روزی دهنده ی کودک خردسال

ای پیوند دهنده ی استخوان شکسته

در این روز جمعه از تو می خواهیم به وسیله ی کلیدهای رحمت از کتاب تو و با نام های هشتگانه که بر رخ آفتاب نوشته شده است اینکه بگردانی قرآن را بهار دل ما و دافع غم و اندوهمان.

و توفیقی عنایت فرما تا حرمت جمعه را پاس بداریم و حقش را تباه نکنیم

چرا که بنا به فرمایش حضرت باقر (عليه السّلام)  آفتاب در روزى بهتر از جمعه طلوع نكرده، و هنگامى كه پرندگان در روز جمعه به يكديگر مى‌رسند به هم سلام مى‌كنند.

پس خدایا توفیق سلام و جواب سلام و روی گشاده و دست دهنده و زبان نرم و قلبی خاشع و عمل بی ریا و کمک بی منت و خُلق خوش و قناعتِ طبع و سلامت نفس به ما عطا فرما...

ادامه دارد

در باره روز جمعه

🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌺

به نام پروردگار  مهربان ترین آمرزشگر

 جمعه ی این هفته  را اختصاص می دهیم به  سلام و دعا

سلام بر روز جمعه که 24 ساعت است و حق تعالی در هر ساعت آن ششصد هزار تن  را از دوزخ آزاد می کند.

جمعه روز اخلاق است

سلام بر  اهل نرم خویی و اهل گذشت واهل  خدمت به خلق خدا

بیاییم  در این روز جمعه همه برای هم دعا کنیم و از پروردگار بخواهیم ؛

کشورمان هرچه زودتر و سهل تر  از تنگناها با موفقیت عبور کند و مردان و زنان این سر زمین در رفاه و آسایش و آرامش باشند.

دعا کنیم جوانان به خوبی و خوشی پلکان موفقیت را بالا روند و اسباب ازدواج و کار آبرومندانه برایشان  فراهم شود.

دعا کنیم گره های زندگی گشوده شوند هیچ سفره ای خالی از نان نباشد هیچ کس با شکم گرسنه و نگرانی و ترس از فردای نیامده سر بر بالین نگذارد و هیچ مردی خجالت اهل و عیال نکشد.

 دعا کنیم  دشمنان  از طمع کردن  به این سر زمین نا امید شوند.

دعا کنیم دل هایمان به هم نزدیک تر و مهربان تر شود و برادری و یک رنگی و دل رحمی و  دوست داشتن در بین ما بیش از پیش به وجود آید.

دعا کنیم عاقبت به خیر شویم مسلمان و مؤمن واقعی باشیم و با دین و ایمان نفس بکشیم و...

دعا کنیم حرمت ها بین  زن و شوهر و فرزندان و والدین شکسته نشود و پا بر جا بماند.

دعا کنیم همه ی بیماران شفا یابند و هیچکس برای درمان، درمانده نشود.

دعا کنیم پیر گدا و پیر نوبتی و محتاج و درمانده ی دستِ این و آن و گرفتارِ زوال عقل نشویم.

دعا کنیم برادران و خواهران و همسایه ها و خویشان و همه ی مردم اععم از پیر و جوان  دارا و توانا باشند.

دعا کنیم جوانانمان در هوس های جوانی و  دام های بدخواهان  و گرداب های غفلت گرفتار نشوند دام هایی  که چون مرداب آن ها را فرو می بَرَد و برای همیشه نابودنشان می کند.

دعا کنیم  پیرانِ ما نیز،در غفلت و هوسرانی، كودك ‌وار تابع هوس‌هاي نفساني نشوند و چون جوانان رفتار نکند.

دعا کنیم برای بخشش گناهان کسانی در دل خاک به انتظار صدقات و خیرت زنده هالحظه شماری می کنند از خداوند بخواهیم همه را مورد رحمت خود قرار دهد و آن را از ما راضی و خشنود کند.

لحظه هاتان سرشار از یاد و محبت خدا باد

🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم🌺

یک جمعه ی دیگر و یک سلام دیگر

سلام بر آفتاب،به ویژه آفتاب روز جمعه که می تابد بر دل های منتظران،
سلام بر خورشید که بی منت بر همه ی  بام ها می نشیند چه شاه باشد و چه گدا.
سلام بر جمعه سرور همه ی  روزها
سلام بر جمعه که دارای بزرگترین مقام و مرتبه است.
سلام بر جمعه که همه ی خیرها در اوست،شفای بیماران،نجات زندانیان،روزیِ فراوان، دفعِ ستمِ ستمگران، توبه ی توبه کنندگان و انتظار منتظران.
سلام بر جمعه و غسل روز جمعه و نماز جمعه.
سلام بر جمعه و صدقه ی این روز که ارزش و ثواب آن دو چندان محسوب می شود.
سلام بر جمعه و ساعات و لحظه های خاصی که دعاها مقبول می شود.
سلام بر جمعه که بر اعیاد فطر و قربان برتری دارد.
سلام جمعه و  بر فضیلت های جمعه.
سلام بر شب جمعه شب مغفرت، که امام صادق علیه السلام فرمود: در شب جمعه از گناهان اجتناب بورزید که گناه و عقاب در آن دو برابر است، چنانچه ثواب کار نیک نیز در آن دو چندان است.
و نیز فرمود:صدقه دادن در روز جمعه دو چندان محسوب می‌گردد.
سلام بر جمعه که حیوانات نیز امیدشان به رحمت خدا افزون می شود  امام صادق فرمود: روایت شده چون شب جمعه می آید ماهیان دریا سر از آب در می آورند و وحوش صحرا،گردن می كشند و پرورگار را ندا می كنند كه خدایا ما را به خاطر گناه آدمیان عذاب نكن.
سلام بر جمعه و همه ی رفتگان.
و سلام بر جمعه و آروزی توفیق برای همگان...
ادامه دارد

روز جمعه بهانه است برای سلام و دعا

روز جمعه بهانه است برای سلام و دعا

برای احوالپرسی،برای سرکشی از بزرگترها،برای حرمت نهادن به سالمندان،برای انجام صدقات،پس می شود به همه سلام کرد بر آفتابی که می تابد،بر زندگی که جاری است،بر نعمت های پیش رو ،به خانواده ،به داشته هایی که در اطراف مان فراوانند و آن ها نمی بینیم،به مهرورزی و مهربانی،به دوستانی که قدرشان را نمی دانیم،به حیوانات،به گیاه هان و درختان، به دوست و دشمن،آری می شود جمعه را بهانه کرد و قامت را شکست و الف را لام کرد برای تعظیم پدر و مادر،و می شود از هر بهانه ای برای سلام بهره برد و چون همه ی این ها به زبان وابسته است می شود از زبان خواهش کرد امروزمان را خراب نکند و دردسر تازه ای برایمان به وجود نیاورد بیاییم برای زبانمان نامه بنیوسم و خواهش های مکرر اعضای بدن مان را در سطر سطر نامه ذکر کنیم و او را قسم دهیم اگر خیر نمی رساند شرش را شامل حالمان نکند.نامه بنویسیم برای زبان مان که به قول فیض کاشانی از زبان بیست گناه صادر می شود. هر کاری زحمت دارد ولی زبان بی زحمت ترین عضو است و هیچ وقت درد نمی گیرد ولی درد می آورد.انسان پشت زبانش پنهان است لذا تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.

به قول سعدی:زبان چو در سخن آید گرش نداری  پاس/ هزار گونه حکایت به هم فرو بندد/ ادیب و عاقل و دانا کسی بود که سخن / به فکر گوید و کم گوید و نکو گوید.

زبان می تواند هم ابزار گناه و معصیت باشد و هم ابزار وسایل اطاعت و ثواب،

ابو حمزه ثمالی از امام زین العابدین علیه السّلام روایت کرده است که فرمود:

زبان آدمی (فرزند آدم) به هنگام صبح، به (سایر) اعضای او سر می زند و احوالپرسی می کند و هر روز بر اعضای بدنش مشرف می شود و می گوید در چه حالی (شب را) صبح کردید؟! می گویند: به خیر و خوبی است به شرط آنکه تو (دست از سر ما برداری) و ما را به خود رها کنی؟

با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد؛دعا می کنیم؛پروردگارا ما را از شر زبان مان حفظ فرما

زبانِ ما را به درست گویی و حکمت و صواب استوار فرما.

پروردگارا! ما را یاری کن تا  زبان مان  را ابزار تهمت، دروغ، غیبت، سخن چینی، گواهی به باطل، خودستایی،اشاعه فحشاء و نشر اکاذیب، بیهوده گفتن، ناسزا گویی، خشونت و زخم زبان زدن، اصرار بی جا، چاپلوسی، تمسخر دیگران،  آزار رسانی، نکوهش ، کفران نعمت ، تبلیغ باطل و تشویق به گناه، وعده دروغ، نهی از معروف و امر به منکر قرار ندهیم.

کلید استجابت هر دعا با صلوات بر محمد و آل محمد است.

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(29)

پاسخ امام (ع) به چند پرسش

پرسش؛آيا ممكن است زمين بدون حجت و امام بماند؟
امام فرمود:اگر يك چشم بر هم زدن زمين از حجت خدا وامام خالى بماند همه ى زمينيان را فرو خواهد برد...
پرسش؛ممكن است در باره ى فرج (امام عصر عج) توضيح بدهيد؟
 پاسخ امام:آيا نمى دانى كه انتظار فرج جزیی فرج است؟
- نه نمى دانم مگر به من بياموزى!
امام فرمود:آرى،انتظار فرج جزیی از فرج است. ايمان و اسلام چيست؟
 امام-حضرت باقر العلوم فرمودند
:ايمان مرتبه يى بالاتر از اسلام،و تقوى مرتبه يى برتر از ايمان است  و يقين مرتبه يى برتر از تقوى است،و چيزى كمتر از يقين ميان مردم تقسيم نشده است.
پرسش؛ يقين چيست؟
پاسخ امام-توكل به خداى متعال و تسليم در برابر اراده و خواست او،و رضايت به قضاى الهى،و واگذارى امور خويش به خدا (و از او مصلحت خواستن.
پرسش؛ عُجب (خود بينى و خود پسندى) كه عمل را از بين مى برد چيست؟
پاسخ امام؛عجب درجاتى دارد،از جمله آنكه كار زشت در نظر بنده جلوه مى كند و آن را نيكو مى پندارد و از آن خشنود مى شود و گمان مى كند كار خوبى انجام داده است،و از جمله آنكه بنده به خداى خود ايمان مى آورد آنگاه بر خدامنت مى گذارد،در حاليكه منت گذاشتن حق خداست.
پرسش؛آياحضرت ابراهيم كه گفت:«و لكن ليطمئن قلبى »در دل خود ترديدى داشت؟
پاسخ امام؛نه ابراهيم يقين داشت،و منظورش اين بود كه خدا بر يقين او بيافزايد.
پرسش؛ چرا مردم از امير مؤمنان على عليه السلام دورى كردند و به غير او روى آوردند با آنكه سابقه ى فضائل آن حضرت و مقام و منزلت او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله براى مردم معلوم و آشكار بود؟
پاسخ امام؛چون امير مؤمنان (ع) از پدران و برادران و عموها و دائى ها و بستگان آنان كه با خدا و رسول (ص) او در جنگ و ستيز بودند تعداد بسيارى كشته بود،و اين باعث دشمنى و كينه ى آنان شد،و دوست نداشتند امير مؤمنان (ع) ولى و رهبر آنان گردد و نسبت به غير آن حضرت اين احساس و دشمنى را نداشتند،زيرا غير او در پيشگاه پيامبر (ص) و جهاد با دشمن مقام امير مؤمنان را دارا نبود بهمين جهت مردم از امير مؤمنان دور شدند و به غير او رو آوردند.
پایان

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(28)

پاسخ امام (ع) به چند پرسش

از امام (ع) پرسيدند:خدا چگونه و كجاست؟

 امام فرمود:اساسا اين تصورى غلط است،زيرا خداوند مكان را آفريد و خود مكان نداشت،و چگونگى ها را خلق كرد و خود از چگونگى (و تركيب) بر كنار بود،پس خدا با چگونگى و مكان شناخته نمى شود،و به حس در نمى آيد،و به چيزى قياس و تشبيه نمى گردد.

پرسش؛چه زمانى خدا بوجود آمده است؟

 پاسخ امام؛بگو چه زمانى نبوده تا بگويم چه وقت بوجود آمده است.

پرسش؛چه دليلى بر حدوث جهان (يعنى اينكه جهان قبلا نبوده و مخلوق است) وجود دارد؟

پاسخ امام؛نبودى سپس بوجود آمدى،و خود مى دانى كه خود را نيافريده يى و كسى كه مانند توست نيز ترا به وجود نياورده است.

پرسش؛ممكن است خدا را براى ما توصيف كنيد؟

پاسخ امام-آنكه خدا را با قياس توصيف كند هميشه در اشتباه و گمراهى است و آنچه مى گويد ناپسند است،

من خدا را به آنچه خود تعريف و توصيف فرموده است تعريف مى كنم بدون آنكه از او رؤيتى يا صورتى در ذهن داشته باشم:«لا يدرك بالحواس »

خدا با حواس آفريدگان درك نمى شود،«و لا يقاس بالناس »به مردم قياس نمى شود،«معروف بغير تشبيه »بدون تشبيه شناخته مى شود،در عين علو مقام به همه نزديك است،بدون آنكه بتوان همانندى براى او معرفى كرد،

به مخلوقات خود مثال زده نمى شود،«و لا يجور فى قضيته »در حكم و قضاوت خود بر كسى ستم نمى كند...به آيات و نشانه ها شناخته مى گردد...

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(23)

شهادت امام رضا علیه السلام

امام عليه السلام به تفصيل برهان اثباتِ خداى واحد را براى او بيان فرمود، عمران قانع شد و گفت:سرور من،دريافتم و گواهى مى دهم كه خدا چنان است كه شما فرمودىد،و محمد بنده ى اوست كه براى هدايت و با دينى درست بر انگيخته شده،آنگاه به قبله رو كرد و به سجده در افتاد و اسلام آورد.متكلمان چون سخن «عمران صابى »را شنيدند ديگر چيزى نپرسيدند،و در پايان روز مامون برخاست و با امام عليه السلام به درون خانه رفتند،و مردم پراكنده شدند

سر انجام مامون تصميم به قتل امام گرفت،زيرا دريافته بود كه به هيچ روى نمى تواند امام را آلت دست خويش قرار دهد،و عظمت امام و توجه جامعه نسبت به آن گرامى نيز روز افزون بود، و با تمام كوششهاى مامون كه مايل بود بر شخصيت اجتماعى امام لطمه يى وارد سازد، شخصيت و احترام امام روزاروز اوج بيشترى مى گرفت،و مامون مى دانست هر چه وقت بگذرد حقانيت امام و تزوير مامون بر ملاتر مى شود،و از سوى ديگر عباسيان و طرفداران آنان از عمل مامون در واگذارى وليعهدى خود به امام،ناراضى بودند و حتى به عنوان مخالفت در بغداد با«ابراهيم بن مهدى عباسى »بيعت كردند،و بدين ترتيب حكومت مامون از جهات مختلف در خطر قرار گرفته بود،لذا پنهانى در صدد نابودى امام بر آمد و او را مسموم ساخت تا هم از امام خلاصى يابد و هم بنى عباس و طرفدارانشان را به سوى خود جلب كند،و پس از شهادت آن گرامى به بنى عباس نوشت:

شما انتقاد مى كرديد كه چرا مقام ولايتعهدى را به على بن موسى الرضا واگذاشته ام،آگاه باشيد كه او درگذشت،

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(22)

بحث و مناظره امام رضا علیه السلام

امام فرمود:«آنگاه كه من بر اهل تورات با توراتشان،و بر اهل انجيل با انجيلشان،و بر اهل زبور با زبورشان،و بر صابئين با زبان عبرى خودشان،بر هربذان با زبان پارسيشان،و بر روميان با زبان خودشان،و بر اصحاب مقالات با لغتشان استدلال كنم،و آنگاه كه هر دسته يى را محكوم كردم و دليلشان را باطل ساختم،و دست از عقيده و گفتار خود كشيدند و به گفتار من گراييدند، مامون در مى يابد مسندى كه بر آن تكيه كرده است حق او نيست و در اين هنگام مامون پشيمان مى گردد و بعد امام فرمود و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم...» بامداد ديگر امام به مجلس آنان آمد...،«راس الجالوت »عالم يهودى گفت:ما از تو به جز از تورات و انجيل و زبور داود و صحف ابراهيم و موسى نمى پذيريم ،آن حضرت قبول كرد،و با آنان به تورات و انجيل و زبور براى اثبات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به تفصيل استدلال فرمود،آن گرامى را تصديق كردند و نيز با ديگران بحث كرد و چون همه خاموش ماندند فرمود:«اى گروه اگر در ميان شما كسى مخالف است و پرسشى دارد بى شرم و بيم بگويد».

«عمران صابى »كه در بحث و علم كلام بى نظير بود گفت:اى دانشمند!اگر نه اين بود كه خود به پرسيدن دعوت كردى پرسشى نمى كردم،زيرا من به كوفه و بصره و شام و جزيره رفتم،و با متكلمان آن سرزمينها سخن گفتم،كسى را نيافتم كه وحدانيت خداى را بر من ثابت كند...

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(21)

بحث و مناظره امام رضا(ع)

مامون در سياست مزورانه ى خود عليه امام،توطئه هاى ديگرى نيز انديشيده بود،او كه از عظمت مقام معنوى امام در جامعه رنج مى برد مى كوشيد با روبرو كردن دانشمندان با آن حضرت،و به بهانه ى بحث و مناظره ى علمى و استفاده از دانش امام ،شكستى بر آن گرامى وارد سازد تا شايد بدين وسيله از محبوبيت او در جامعه بكاهد،و در نظر مردم امام را بي مايه و بي مقدار سازد،اما اين خدعه و مكر مامون نتيجه اى جز افزايش عظمت امام و شرمسارى مامون نداشت،و آفتاب دانش الهى امام در مجالس علمى چنان مى درخشيد كه خفاش مزورى چون مامون را هر بار در آتش حسد كورتر مى ساخت.

«شيخ صدوق »فقيه و محدث بزرگوار شيعه كه پيش از هزار سال پيش مى زيسته است، مى نويسد:

«مامون از متكلمان گروههاى مختلف و گمراه افرادى را دعوت مى كرد،و حريص بر آن بود كه آنان بر امام غلبه كنند،و اين به جهت رشگ و حسدى بود كه نسبت به امام در دل داشت،اما آن حضرت با كسى به بحث ننشست جز آنكه در پايان به فضيلت امام اعتراف كرد و به استدلال امام سر فرود آورد...» «نوفلى »مى گويد:مامون عباسى به «فضل بن سهل »فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون «جاثليق »و«راس الجالوت »و بزرگان «صابئين »و«هربذ اكبر»و پيروان زرتشت، و«نسطاس رومى »و متكلمان را جمع كند،«فضل »ايشان را گرد آورد...

مامون به وسيله ى «ياسر»متصدى امور امام رضا عليه السلام از امام تقاضا كرد در صورت تمايل با سران مذاهب سخن بگويد،و امام پاسخ داد فردا خواهم آمد،چون ياسر بازگشت امام به من فرمود:

«اى نوفلى!تو عراقى هستى و عراقى هوشيار است،از اينكه مامون مشركان و صاحبان عقائد را گرد آورده است چه مى فهمى؟» گفتم:فدايت شوم،مى خواهد شما را بيازمايد و ميزان دانشتان را بشناسد...

فرمود:«آيا مى ترسى آنان دليل مرا باطل سازند؟» گفتم:نه به خدا سوگند،هرگز چنين بيمى ندارم،و اميد مى دارم خدا ترا بر آنان پيروز گرداند.

فرمود:«اى نوفلى!دوست دارى بدانى مامون چه وقت پشيمان مى شود؟» گفتم:آرى...

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(20)

امام رضا(ع) و اقامه نماز عيد

آنگاه پاى برهنه در حاليكه شلوار و نيز دامن لباس را تا نيمه ساق پا بالا آورده بود.براه افتاد، پس از چند گام سر به سوى آسمان بلند كرد و تكبير گفت، همراهانش به تكبير او تكبير گفتند...امام به در سراى رسيد و ايستاد.

فرماندهان و سپاهيان چون امام را چنان ديدند از مركبها بر زمين جستند و پاپوشها از پاى در آوردند و پا برهنه بر خاك ايستادند.

امام بر در سراى تكبير گفت و انبوه مردم با او تكبير گفتند،صحنه چنان شور و عظمتى داشت كه گويى آسمان و زمين با او تكبير مى گويند،شهر مرو را سراسر گريه و فرياد فرا گرفت. «فضل بن سهل »چون اوضاع را چنين ديد به مامون خبر برد و گفت:اى امير! اگر«رضا»بدينگونه به مصلاى نماز برسد فتنه و آشوب مى شود و ما همه بر جان خويش بيمناكيم،به او پيام بفرست كه باز گردد.

مامون به امام پيام داد:ما شما را به زحمت انداختيم و دوست نداريم به شما زحمت و رنجى برسد،شما باز گرديد و با مردم همان كسى كه قبلا نماز مى خواند نماز را برگزار نمايد.

امام دستور داد كفش او را بياورند،و پوشيد و سوار شد و به خانه بازگشت. (51) و مردم بر نفاق و عوامفريبى مامون پى بردند و دريافتند آنچه در مورد امام ابراز مى دارد تظاهر است،و هدفى جز رسيدن به اغراض سياسى خود ندارد...

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(19)

امام رضا(ع) و اقامه نماز عيدفطر

در يكى از اعياد اسلامى مانند عيد فطر يا عيد قربان،مامون براى امام پيام فرستاد كه امامت نماز عيد را بپذيرد و نماز را برگزار فرمايد.امام پاسخ داد:تو شرايطى كه ميان من و توست مى دانى،مرا از اقامه ى نماز معذور دار.

مامون گفت:منظورم از اين كار آنست كه مردم مطمئن شوند و نيز فضيلت تو را بشناسند!

فرستاده چند بار ميان مامون و امام رفت و آمد كرد،و چون مامون بسيار اصرار ورزيد امام پاسخ داد:بيشتر دوست دارم مرا از اين كار معاف دارى،ولى اگر نمى پذيرى و ناچار بايد اين كار را انجام دهم،من براى اقامه ى نماز عيد مانند رسول خدا صلى الله عليه و آله و امير مؤمنان على عليه السلام بيرون خواهم آمد.

مامون پذيرفت و گفت:هر طور مايل هستيد بيرون بياييد،و دستور داد فرماندهان و درباريان و عموم مردم بامداد عيد جلوى خانه ى امام حاضر شوند.

بامداد عيد پيش از طلوع آفتاب كوچه ها و راهها از مردم مشتاق پر شد و حتى زنان و كودكان هم آمده بودند و بيرون آمدن امام را انتظار مى بردند.فرماندهان بهمراه سپاهيان،سوار بر مركبهاى خود جلوى منزل امام ايستاده بودند،آفتاب سر زد،امام غسل كرد و لباس پوشيد و عمامه يى سپيد كه از پنبه بافته شده بود بر سر نهاد،و يك سر عمامه را بر سينه و سر ديگر را از پس پشت بر كتف افكند،خود را معطر ساخت و عصا در دست گرفت،و به همراهان خويش فرمود:آنچه انجام مى دهم انجام دهيد.

آنگاه پاى برهنه در حاليكه شلوار و نيز دامن لباس را تا نيمه ساق پا بالا آورده بود.براه افتاد، پس از چند گام سر به سوى آسمان بلند كرد و تكبير گفت، همراهانش به تكبير او تكبير گفتند...امام به در سراى رسيد و ايستاد.

فرماندهان و سپاهيان چون امام را چنان ديدند از مركبها بر زمين جستند و پاپوشها از پاى در آوردند و پا برهنه بر خاك ايستادند.

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(18)

موضعگيرى منفى امام رضا علیه السلام

امام بظاهر و در گفتار وليعهدى را پذيرفت ولى عملا آن را نپذيرفته بود زيرا شرط كرد كه هيچ مسئوليتى نداشته باشد و دركارها مداخله يى نكند.مامون شرايط را قبول كرده بود ولى گاهى مى كوشيد برخى كارها را بر امام تحميل كند و امام را آلت اجراى مقاصد خود قرار دهد،ولى امام بشدت مقاومت مى كرد و هرگز با او همكارى نمى كرد.

«معمر بن خلاد»مى گويد:امام رضا عليه السلام برايم نقل كرد كه مامون به من گفت برخى از افراد مورد اعتماد خودت را معرفى كن تا حكومت شهرهايى كه بر من شوريده اند به آنان واگذار كنم.به او گفتم:«اگر به شرايطى كه پذيرفتى وفا كنى من هم به عهدم وفا خواهم كرد، من در اين كار به اين شرط داخل شدم كه امر و نهى و عزل و نصب نكنم و مشاور هم نباشم تا پيش از تو در گذرم،سوگند به خدا خلافت چيزى است كه به آن فكر نمى كردم،آنگاه كه در مدينه بودم بر مركبم سوار مى شدم و رفت و آمد مى كردم،و اهل شهر و ديگران حوائج خود را به من عرضه مى داشتند و من بر آورده مى ساختم،و آنان و من همچون عموها بوديم (مثل وابستگان با هم انس و صميميت داشتيم) و نامه هايم در شهرها مقبول و مورد احترام بود تو نعمتى بيش از آنچه خداوند به من عطا كرده است براى من نيفزوده يى،و هر نعمتى هم بخواهى بيفزايى باز از خداست كه به من عطا مى شود»مامون گفت من به عهدم وفا دارم.

ادامه دارد.

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(17)

جشن ولايتعهدى امام رضا(ع)

پس از آنكه امام عليه السلام مقام وليعهدى را بگونه يى كه ذكر شد پذيرفت،مامون براى اعلام به مردم و بهره برداريهاى سياسى و تظاهر به اينكه بسيار خشنود و خوشحال است جشنى بر پا كرد،و روز پنجشنبه براى درباريانش جلوس ترتيب داد و«فضل بن سهل »بيرون رفت و مردم را از نظر مامون در باره ى امام رضا عليه السلام و وليعهدى او آگاه ساخت،و فرمان مامون را ابلاغ كرد كه بايد لباس سبز (كه لباس مرسوم علويان بود) بپوشند و پنجشنبه ى ديگر براى بيعت با امام حاضر شوند...

در روز تعيين شده همه ى طبقات اعم از درباريان و فرماندهان سپاه و قاضيان و ديگران در لباس سبز حاضر شدند،مامون نشست و براى امام عليه السلام نيز جايگاه ويژه يى ترتيب داده بودند و امام نيز با لباس سبز در حاليكه عمامه بر سر و شمشيرى بهمراه داشت نشست، مامون دستور داد فرزندش «عباس بن مامون »اولين نفر باشد كه با امام بيعت مى كند،امام دست خود را بلند كرد چنانكه پشت دست بطرف چهره يى خودش و كف دست بسوى بيعت كننده بود.

مامون گفت:دستت را براى بيعت بگشا.

امام فرمود:رسول خدا (ص) اين چنين بيعت مى شد.

آنگاه مردم با امام بيعت كردند و دست او همچنان بالاى دستها بود،در اين مجلس كيسه هاى پول تقسيم شد،وسخنرانان و شاعران در باره ى فضائل امام و در مورد كارى كه مامون انجام داده بود داد سخن دادند...

سپس مامون به امام گفت:شما نيز خطبه بخوانيد و سخن بگوييد.

امام پس از حمد و ثناى الهى خطاب به حاضران فرمود:

«ما بر شما حقى از ناحيه ى پيامبر (ص) داريم و شما نيز بر ما حقى بخاطر پيامبر (ص) داريد،پس هنگاميكه شما حق ما را ادا كرديد بر ما نيز لازم است حقتان را محترم بشماريم »و ديگر در آن مجلس چيزى نفرمود.

مامون دستور داد درهمها را بنام «رضا»سكه زدند.

ادامه دارد.

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(16)

پیشنهاد  ولیعهدیِ مأمون به امام رضا علیه السلام

مامون با بيان اين مطلب(قبول کردن به اجبار ولیعهدی)تلويحا امام را تهديد به مرگ كرد،و امام ناچار با اكراه و اجبار وليعهدى را پذيرفت وفرمود:

«ولايتعهدى را مى پذيرم بشرط آنكه آمر و ناهى و مفتى و قاضى نباشم و كسى را عزل و نصب نكنم و چيزى را تبديل و تغيير ندهم » و مامون همه ى اين شرايط را پذيرفت و بدين ترتيب ولايتعهدى خود را بر امام تحميل كرد تا با اين توطئه هم امام را زير نظر داشته باشد كه نتواند مردم را به سوى خويش بخواند، و هم علويان و شيعيان را آرام سازد،و پايه هاى حكومت خود را تحكيم بخشد.

«ريان بن صلت »مى گويد:خدمت امام رضا عليه السلام رفتم و عرض كردم اى فرزند پيامبر (ص) برخى مى گويند شما قبول وليعهدى مامون را نموده ايد با آنكه نسبت به دنيا اظهار زهد و بى رغبتى مى فرمائيد!

فرمود:«خدا گواه است كه اينكار خوشايند من نبود،اما ميان پذيرش وليعهدى و كشته شدن قرار گرفتم و ناچار پذيرفتم...آيا نمى دانيد كه «يوسف »پيامبر خدا بود و چون ضرورت پيدا كرد كه خزانه دار عزيز مصر شود پذيرفت،اينك نيز ضرورت اقتضا كرد كه من مقام وليعهدى را به اكراه و اجبار بپذيرم،اضافه بر اين من داخل اين كار نشدم مگر مانند كسى كه از آن خارج است (يعنى با شرائطى كه قرار دادم مانند آنست كه مداخله نكرده باشم) به خداى متعال شكايت مى كنم و از او يارى مى جويم » «محمد بن عرفه »مى گويد،به امام عرض كردم:اى فرزند پيامبر خدا!چرا وليعهدى را پذيرفتى؟ فرمود:«به همان دليل كه جدم على عليه السلام را وادار كردند در آن شورا شركت كند» «ياسر خادم »مى گويد:پس از آنكه امام ولايتعهدى را قبول كرده بود،او را ديدم دستهايش را به سوى آسمان بلند كرده،مى گفت:

«خدايا تو مى دانى كه من بناچار و با اكراه پذيرفتم،پس مرا مؤاخذه مكن همچنانكه بنده و پيامبرت يوسف را مؤاخذه نكردى هنگاميكه ولايت مصر را پذيرفت » و نيز به يكى از خواص خود كه از ولايتعهدى امام خوشحال بود فرمود:

«خوشحال نباش اين كار به انجام نخواهد رسيد و به اين حال نخواهد ماند»

ادامه دارد.

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(15)

امام رضا در نیشابور

و چون به «سناباد»رسيد به كوهى كه از سنگ آن ظروفى مى ساختند تكيه كرد و فرمود:

«خداوندا مردم را از اين كوه سودمند فرما و در آنچه در ظروفى كه از اين كوه مى تراشند قرار گيرد بركت ده »و آنگاه فرمان داد ديكهايى براى او از سنگ آن كوه تهيه كنند و فرمود:طعام او را جز در اين ديكها نپزند،و آن گرامى در غذا بى تكلف و كم خوراك بود. آنگاه در طوس به خانه ى «حميد بن قحطبه طائى »وارد شد،و به بقعه يى كه «هارون الرشيد»در آن مدفون بود در آمد،و در يكسوى گور هارون با دست خطى كشيد و فرمود:

«هذه تربتى،و فيها ادفن و سيجعل الله هذا المكان مختلف شيعتى و اهل محبتى...»(اين خاك من است و در آن مدفون خواهم شد،و به زودى خداى متعال اين مكان را زيارتگاه و محل رفت و آمد شيعيان و دوستدارانم قرار خواهد داد...)سر انجام امام عليه السلام به مرو رسيد،و مامون او را درخانه يى مخصوص و جدا از ديگران فرود آورد و بسيار احترام كرد..

پیشنهاد مأمون؛

پس از ورود امام به مرو،مامون پيام فرستاد كه مى خواهم از خلافت كناره گيرى كنم و اين كار را به شما واگذارم،نظر شما چيست؟ امام نپذيرفت،مامون بار ديگر پيغام داد چون پيشنهاد اول مرا نپذيرفتيد ناچار بايد ولايتعهدى مرا بپذيريد.امام به شدت از پذيرفتن اين پيشنهاد نيز خوددارى كرد.مامون امام را نزد خود طلبيد و با او خلوت كرد،«فضل بن سهل ذو الرياستين »نيز در آن مجلس بود. مامون گفت:نظر من اينست كه خلافت و امور مسلمانان را به شما واگذارم.امام قبول نكرد، مامون پيشنهاد ولايتعهدى را تكرار كرد باز امام از پذيرش آن ابا فرمود.

مامون گفت:«عمر بن خطاب »براى خلافت بعد از خود شورايى با عضويت شش نفر تعيين كرد و يكى از آنان جد شما على بن ابيطالب بود،و عمر دستور داد هر يك از آنان مخالفت كند گردنش را بزنند،اينك چاره يى جز قبول آنچه اراده كرده ام ندارى،چون من راه و چاره ى ديگرى نمى يابم.

ادامه دارد.

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(13)

امام رضا(ع)در نيشابور

بانوئى كه امام عليه السلام در نيشابور به خانه ى پدر بزرگش وارد شده بود مى گويد:امام رضا عليه السلام به نيشابور آمد و در محله ى غربى در ناحيه يى كه به «لاشاباد» معروف است در منزل پدر بزرگم «پسنده »وارد شد،و پدر بزرگ من بدان جهت «پسنده »ناميده شد كه امام عليه السلام او را پسنديد و به خانه ى او آمد.

امام در گوشه يى از خانه ى ما بدست مبارك خود بادامى كاشت،و از بركت امام در ظرف يكسال درختى شد و بار آورد،مردم به بادام اين درخت شفا مى جستند و هر بيمارى از بادام اين درخت به قصد شفاء مى خورد بهبود مى يافت...  «ابا صلت هروى »از ياران نزديك امام مى گويد:من همراه امام على بن موسى الرضا (ع) بودم، هنگاميكه مى خواست از نيشابور برود بر استرى خاكسترى رنگ سوار بود و«محمد بن رافع »و«احمد بن الحرث »و«يحيى بن يحيى »و«اسحق بن راهويه »و گروهى از علماء گرد امام اجتماع كرده بودند،آنان عنان استر امام را گرفتند و گفتند:تو را به حرمت پدران پاكت سوگند مى دهيم كه براى ما حديثى كه خود از پدرت شنيده باشى بگو.

امام سر از محمل بيرون آورد و فرمود:

«حدثنا ابى،العبد الصالح موسى بن جعفر قال حدثنى ابى الصادق جعفر بن محمد،قال حدثنى ابى ابو جعفر بن على باقر علوم الانبياء،قال حدثنى ابى على بن الحسين سيد العابدين،قال حدثنى ابى سيد شباب اهل الجنة الحسين،قال حدثنى ابى على بن ابى طالب عليهم السلام،قال سمعت النبى (ص) يقول سمعت جبرئيل يقول قال الله جل جلاله:انى انا الله لا اله الا انا فاعبدونى،من جاء منكم بشهادة ان لا اله الا الله بالاخلاص دخل فى حصنى و من دخل فى حصنى امن من عذابى » (پدرم،بنده ى شايسته ى خدا موسى بن جعفر برايم گفت كه پدرش جعفر بن محمد صادق از پدرش محمد بن على باقر از پدرش على بن الحسين سيد العابدين از پدرش سرور جوانان بهشت حسين،از پدرش على بن ابيطالب عليه السلام نقل كرد كه فرمود از پيامبر (ص) شنيدم كه مى فرمود فرشته ى خدا جبرئيل گفت خداى متعال فرموده است:منم خداى يكتا كه خدايى جز من نيست،مرا بپرستيد،كسى كه با اخلاص گواهى دهد كه خدايى جز«الله »نيست در قلعه ى من در آمده و كسى كه به قلعه ى من در آيد از عذاب من ايمن خواهد بود.

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(12)

امام رضا (ع)از مدينه تا مرو((12)

«ابو هاشم جعفرى »مى گويد:«رجاء بن ابى الضحاك »امام عليه السلام را از طريق اهواز مى برد.. .چون خبر تشريف فرمائى امام به من رسيد به اهواز آمدم و خدمت امام شرفياب شدم و خود را معرفى كردم،و اين اولين بار بود كه آن گرامى را مى ديدم.اين زمان اوج گرماى تابستان بود و امام عليه السلام نيز بيمار بودند،به من فرمودند:طبيبى براى ما بياور.

طبيبى به خدمتش آوردم،امام گياهى را براى طبيب توصيف كرد،طبيب عرض كرد: هيچكس را جز شما سراغ ندارم كه اين گياه را بشناسد،چگونه بر اين گياه اطلاع پيدا كرده ايد؟اين گياه در اين زمان و در اين سرزمين موجود نيست.امام فرمود:پس نيشكر تهيه كن.

عرض كرد:يافتن نيشكر از آنچه نخست نام برديد دشوارتر است،چرا كه اين وقت سال وقت نيشكر نيست و يافت نمى شود.

فرمود:اين هر دو در سرزمين شما و در همين زمان موجود است،با اين همراه شو-اشاره به ابو هاشم-و به سوى سد آب برويد و از آن بگذريد،خرمنى انباشته مى يابيد،بسوى آن برويد، مردى سياه را خواهيد ديد...از او محل روييدن نيشكر و آن گياه را بپرسيد.

ابو هاشم مى گويد:بهمان نشانى كه امام فرموده بود رفتيم،و نيشكر تهيه كرديم و به خدمت امام آورديم و آن حضرت خداى را سپاس گفت.

طبيب از من پرسيد:اين مرد كيست؟ گفتم:فرزند سرور پيامبران (ص) است.

گفت:از علوم و اسرار پيامبران چيزى نزد اوست.

گفتم:آرى.از اينگونه امور از او ديده ام اما پيامبر نيست.

گفت:وصى پيامبر است؟ گفتم:آرى از اوصياء پيامبر است.

خبر اين واقعه به «رجاء بن ابى الضحاك »رسيد و به ياران خود گفت اگر امام در اين جا بماند مردم به او روى مى آورند،بهمين جهت آن حضرت را از اهواز حركت داد و كوچ كرد

.ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(11)

امام رضا (ع)از مدينه تا مرو

همچنانكه گفتيم مامون براى بهره برداريهاى سياسى و راضى ساختن علويان كه هماره در ميانشان مردانى دلير و دانشمند و پارسا بسيار بود،و جامعه و بويژه ايرانيان دل بسوى آنان داشتند،تصميم گرفت امام رضا عليه السلام را به مرو بياورد،و چنان وانمود كند كه دوستدار علويان و امام عليه السلام است،مامون در تظاهر خود چنان ماهرانه عمل مى كرد كه گاهى برخى از شيعيان پاك نهاد نيز فريب مى خوردند بهمين جهت امام رضا عليه السلام به برخى از ياران خود كه ممكن بود تحت تاثير تظاهر و ريا كارى مامون واقع شوند فرمود:«به گفتار او مغرور نشويد و فريب نخوريد،سوگند به خدا كسى جز مامون قاتل من نخواهد بود،اما من ناگزيرم شكيبائى ورزم تا وقت در رسد»

بارى،مامون در رابطه با وليعهد ساختن امام در سال 200 هجرى دستور داد امام رضا عليه السلام را از مدينه به مرو بياورند «رجاء بن ابى الضحاك »فرستاده ى مخصوص مامون مى گويد:

مامون مرا مامور كرد به مدينه بروم و على بن موسى الرضا (ع) را حركت دهم و دستور داد روز و شب مراقب او باشم و محافظت او را به ديگرى وا نگذارم. من بر حسب فرمان مامون از مدينه تا مرو يكسره همراه آن حضرت بودم،سوگند به خداى هيچكس را از آن حضرت در پيشگاه خدا پرهيزگارتر و بيمناكتر،و بيش از او در ياد خدا نديده ام... و نيز مى گويد:از مدينه تا مرو به هيچ شهرى در نيامديم جز آنكه مردم آن شهر به خدمتش شتافتند،و از مسائل دينى استفتا و پرسش مى كردند،و آن حضرت پاسخ كافى مى داد،و براى آنان به استناد از پدران گراميش تا پيامبر،بسيار حديث مى فرمود...

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(10)

ولايتعهدى امام رضا عليه السلام 

  آشكارتر از همه آنكه مامون خود گاهى نزد برخى نزديكان و وابستگانش به هدفهاى واقعى خود در مورد امام عليه السلام اعتراف و صريحا از نيات پليد خود پرده برداشته است:

مامون در پاسخ «حميد بن مهران »-يكى از درباريانش-و گروهى از عباسيان كه او را به هت سپردن ولايتعهدى به امام رضا سرزنش مى كردند مى گويد:

«...اين مرد از ما پنهان و دور بود،و براى خود دعوت مى كرد،ما خواستيم او را وليعهد خويش قرار دهيم تا دعوتش براى ما باشد،و به سلطنت و خلافت ما اعتراف نمايد،و شيفتگان او دريابند كه آنچه او ادعا مى كرد در او نيست،و اين امر-خلافت-مخصوص ماست نه او.

و ما بيمناك بوديم اگر او را به حال خود باقى گذاريم،آشوبى براى ما بر پا سازد كه نتوانيم جلوى آنرا بگيريم،و وضعى پيش آورد كه طاقت مقابله ى آنرا نداشته باشيم...» بنابر اين مامون در تفويض خلافت يا ولايتعهدى به امام،حسن نيت نداشت،و در اين بازى سياسى بدنبال هدفهاى ديگرى بود،او مى خواست از يكسو امام را به رنگ خود درآورد و قدس و تقواى امام را ناچيز و آلوده سازد،و از سوى ديگر امام هر يك از دو پيشنهاد خلافت و ولايتعهدى را بصورتيكه مامون خواسته بود مى پذيرفت به سود مامون تمام مى شد،زيرا اگر امام خلافت را مى پذيرفت مامون شرط مى كرد خودش وليعهد باشد و بدينوسيله شروعيت حكومت خود را تامين و سپس پنهانى و با دسيسه امام را از ميان بر مى داشت و اگر امام ولايتعهدى را مى پذيرفت باز حكومت مامون پا بر جا و امضا شده بود...

امام در واقع راه سومى انتخاب كرد،و با آنكه به اجبار ولايتعهدى را پذيرفت،با روش خاص خود بگونه يى عمل نمود كه مامون به هدفهاى خويش از نزديك شدن به امام و كسب مشروعيت نرسد،و طاغوتى بودن حكومتش بر جامعه بر ملا باشد...

ادامه دارد.

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(9)

ولايتعهدى امام رضا عليه السلام

شواهد ديگر نيز كه در تاريخ موجود است بروشنى از سوء نيت مامون پرده بر مى دارد،و ما به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:

مامون جاسوسانى بر امام گماشته بود تا همه ى امور را زير نظر بگيرند و به او گزارش كنند، اين خود دليل دشمنى مامون با امام و عدم ايمان و حسن نيت او نسبت به آن بزرگواراست،در روايات اسلامى مى خوانيم:

«هشام بن ابراهيم راشدى،از نزديكترين افراد نزد امام رضا (ع) بود و امور امام بدست او جريان داشت،ولى هنگاميكه امام را به مرو آوردند،هشام با«فضل بن سهل ذو الرياستين »-وزير مامون-و با مامون اتصال و ارتباط پيدا كرد،و چنان بود كه هيچ چيز را از آنان پنهان نمى داشت،مامون او را حاجب (يعنى مسئول روابط عمومى) امام قرار داد،و هشام فقط افرادى را كه خود مايل بود نزد امام راه مى داد،و بر امام سخت مى گرفت و او را در مضيقه قرار مى داد.و دوستان و پيروان امام نمى توانستند آن گرامى را ملاقات نمايند،و هر چه امام در منزلش مى گفت هشام به مامون و فضل بن سهل گزارش مى كرد...» «ابا صلت »در مورد دشمنى مامون با امام مى گويد:

امام عليه السلام «با دانشمندان مناظره و بر آنان غلبه مى كرد،و مردم مى گفتند:به خدا قسم او از مامون به خلافت سزاوارتر است،و جاسوسان اين مطلب را به مامون گزارش مى كردند...»  و نيز مى بينيم «جعفر بن محمد بن الاشعث »در ايامى كه امام در خراسان و نزد مامون بوده است،به امام پيام مى دهد كه نامه هاى او را پس از خواندن بسوزاند تا مبادابدست ديگرى بيفتد،و امام براى اطمينان خاطر او مى فرمايد:نامه هايش را پس از خواندن مى سوزانم.. و نيز مى بينيم امام عليه السلام در همان ايام كه نزد مامون و ظاهرا وليعهد است در پاسخ «احمد بن محمد بزنطى »مى نويسد:...و اما اينكه اجازه ى ملاقات خواسته يى،آمدن نزد من دشوار است،و اينها اكنون بر من سخت گرفته اند،و فعلا برايت ممكن نيست،انشاء الله بزودى ملاقات ميسر خواهد شد...  آشكارتر از همه آنكه مامون خود گاهى نزد برخى نزديكان و وابستگانش به هدفهاى واقعى خود در مورد امام عليه السلام اعتراف و صريحا از نيات پليد خود پرده برداشته است:

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(8)

ولايتعهدى امام رضا عليه السلام

مامون پس از آنكه برادرش امين را نابود كرد و بر مسند حكومت تكيه زد،در شرايط حساسى قرار گرفت،زيرا موقعيت او بويژه در بغداد كه مركز حكومت عباسى بود و در ميان طرفداران عباسيان كه خواستار«امين »بودند و حكومت مامون را در«مرو»با مصالح خود منطبق نمى ديدند،سخت متزلزل بود.و از سوى ديگر شورش علويان تهديدى جدى براى حكومت مامون محسوب مى شد،چرا كه در 199 هجرى «محمد بن ابراهيم طباطبا»از علويان محبوب و بزرگوار بدستيارى «ابو السرايا»قيام كرد ،و گروهى ديگر از علويان هم در عراق و حجاز قيامهايى داشتند و از ضعف بنى عباس كه در درگيرى مامون و امين نظام امورشان از هم پاشيده بود استفاده كردند،و بر برخى از شهرها مسلط شدند،و تقريبا از كوفه تا يمن در آشوب و اغتشاش بود،و مامون با كوشش بسيار توانست بر اين آشوبها چيره شود... و نيز ممكن بود ايرانيان هم به يارى علويان برخيزند چون ايرانيان به حق شرعى خاندان امير مؤمنان على عليه السلام معتقد بودند،و در ابتداى كار بنى عباس هم داعيان عباسى براى سرنگونى بنى اميه ازهمين علاقه ى ايرانيان به خاندان پيامبر و دودمان امير مؤمنان استفاده كرده بودند.

مامون كه مردى زيرك و مكار بود،به فكر آن افتاد كه با طرح واگذارى خلافت يا ولايتعهدى به شخصيتى مانند امام رضا عليه السلام پايه هاى لرزان حكومت خود را تثبيت كند،زيرا اميدوار بود كه با مبادرت به اين كار بتواند جلوى شورش علويان را بگيرد،و موجبات ضايت خاطر آنان را فراهم سازد،و ايرانيان را نيز آماده پذيرش خلافت خود نمايد.

پيداست كه تفويض خلافت يا ولايتعهدى به امام فقط يك تاكتيك حساب شده ى سياسى بود، و گرنه كسى كه براى حكومت،برادر خود را به قتل رسانده بود،و نيز در زندگى خصوصى خود از هيچ فسق و فجورى ابا نداشت ناگهان چنان ديانت پناه نمى شد كه از خلافت و لطنت بگذرد،و بهترين شاهد مكر و تزوير مامون نپذيرفتن امام از او است.چرا كه اگر مامون در گفتار و كردار خود صادق مى بود هرگز امام از بدست گرفتن زمام خلافت كه جز امام هيچكس صلاحيت آن را ندارد طفره نمى رفت.

 ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(7)

امام رضا(ع) در زمان امين

همنشينى و صميميت و همدمى مامون با«قاضى يحيى بن اكثم »كه مردى رذل و كثيف و فاجر بود بهترين گواه بى دينى و فسق و رذيلت مامون است،يحيى بن اكثم مردى بود كه به شنيع ترين اعمال در جامعه شهرت داشت چنانكه قلم از شرح رذالتهاى او شرم دارد،و مامون چنين كسى را چنان همدم خويش ساخته بود كه «رفيق مسجد و گرمابه و گلستان »يكديگر محسوب مى شدند،و اسفبارتر آنكه او را به مقام «قاضى القضاة »امت اسلامى منصوب نمود و در امور مملكتى نيز با او راى زنى و مشورت داشت!

بهر روى در زمان مامون علم و دانش به ظاهر ترويج مى شد،و دانشمندان به مركز خلافت دعوت مى شدند،و تشويقهايى كه مامون براى دانشمندان و دانش پژوهان فراهم مى آورد زمينه ى جذب اهل دانش به سوى او گرديد،و مجالس درس و بحث و مناظره ترتيب مى يافت، و بحث و گفتگوى علمى بازارى پر رونق داشت.

مضاف بر اينها مامون مى كوشيد با برخى كارها شيعيان و طرفداران امام را نيز به خود علاقمند سازد مثلا از شايسته تر بودن امير مؤمنان على عليه السلام براى جانشينى پيامبر سخن مى گفت،و دشنام و لعن به معاويه را رسمى كرد و«فدك »را كه از فاطمه زهرا عليها السلام غصب شده بود به علويان باز گرداند،و با علويان در ظاهر انعطاف و علاقه نشان مى داد. اصولا مامون با توجه به رفتار هارون و جنايات او و اثر سوء آن در روحيه ى مردم مى خواست زمينه هاى انقلاب و شورش را از بين ببرد،و آنها را راضى نگهدارد تا بتواند بر مركب لافت سوار باشد،از اينرو بايد گفت وضع زمان ايجاب مى كرد كه به جبران كمبودها و نارضايتى ها بپردازد،و وانمود كند كه در صدد اصلاح امور است و با خلفاى ديگر تفاوت دارد...

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(6)

امام رضا(ع) در زمان امين

پس از هارون بر سر خلافت بين امين و مامون اختلافى سخت روى داد،هارون امين را براى خلافت بعد از خود تعيين كرده بود،و از او تعهد گرفته بود كه پس از او مامون خليفه شود و نيز حكومت ايالت خراسان در زمان خلافت امين در دست مامون باشد،ولى امين پس از هارون در 194 هجرى مامون را از وليعهدى خود عزل و فرزند خود موسى را نامزد اين مقام كرد .بالاخره پس از درگيريهاى خونينى كه ميان امين و مامون رخ داد،امين در 198 هجرى كشته شد و مامون به خلافت رسيد.

امام رضا عليه السلام در طول اين مدت از درگيريهاى دربار خلافت و اشتغال آنان به يكديگر استفاده كرد،و با آسودگى به ارشاد و تعليم و تربيت پيروان پرداخت.

امام در زمان مامون

مامون در ميان خلفاى بنى عباس از همه داناتر و نيز مكارتر بود،درس خوانده بود و از فقه و علوم ديگر آگاهى داشت چنانكه با برخى از دانشمندان به بحث و مناظره مى نشست،البته آگاهى او از علوم روز نيز وسيله يى بود براى پيشبرد سياستهاى ضد انسانى او،و گرنه هرگز به دين و اسلام پاى بند نبود،و در عياشى و فسق و فجور و اعمال شنيع ديگر از ساير خليفگان هيچ كم نداشت نهايت آنكه از ديگر خليفگان محتاطتر رفتار مى كرد و با سالوس و ريا بيشتر عوامفريبى مى نمود،و براى استحكام پايه هاى حكومت خود گاه با فقها نيز همنشين مى شد و از مسائل و مباحث دينى نيز سخن مى گفت.

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(5)

موضع گيرى امام در برابر دستگاه خلافت(5)

امام على بن موسى الرضا عليهما السلام،در طول مدت امامت خويش با خلافت هارون الرشيد و دو فرزندش «امين »و«مامون »معاصر بوده است،ده سال با سالهاى آخر زمامدارى هارون،و پنج سال با حكومت امين و پنج سال با حكومت مامون.

امام در زمان هارون

امام رضا عليه السلام پس از شهادت امام كاظم،امامت و دعوت خود را آشكار ساخت و بى پروا به رهبرى امت پرداخت.جو سياسى جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود كه حتى برخى از صميمى ترين ياران امام از اين صراحت و بى پروائى او بر جانش بيمناك بودند.

«صفوان بن يحيى »مى گويد:امام رضا عليه السلام پس از رحلت پدرش سخنانى فرمود كه ما بر جانش ترسيديم و به او عرض كرديم:مطلبى بزرگ را آشكار كرده يى،ما بر تو از اين طاغوت (هارون) بيمناكيم.

فرمود:«هر چه مى خواهد تلاش كند،راهى بر من ندارد» «محمد بن سنان »مى گويد در روزگار هارون به امام رضا عليه السلام عرض كردم:شما خود را به اين امر-امامت-مشهور ساخته ايد و جاى پدر نشسته ايد،در حاليكه ازشمشير هارون خون مى چكد!

فرمود:آنچه مرا بر اين كار بى پروا ساخته سخن پيامبر است كه فرمود:«اگر ابو جهل يك مو از سر من كم كرد گواه باشيد كه من پيامبر نيستم »و من مى گويم «اگر هارون يك مو از سر من كم كرد گواه باشيد كه من امام نيستم » و همچنان شد كه امام مى فرمود زيرا هارون هرگز فرصت نيافت خطرى متوجه امام سازد،و بالاخره به جهت اغتشاشاتى كه در شرق ايران رخ داده بود،هارون مجبور شد خود با سپاهيانش به سوى خراسان برود و در راه بيمار شد،و در 193 هجرى در طوس مرگش فرا رسيد،و اسلام و مسلمين از وجود پليدش ايمن شدند.

ادامه دارد.

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(4)

مهمان نواریِ  امام رضا(ع)

حمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى »كه از بزرگان اصحاب امام رضا عليه السلام محسوب مى شود نقل مى كند.من با سه تن ديگر از ياران امام خدمتش شرفياب شديم،و ساعتى نزد امام نشستيم،

چون خواستيم باز گرديم امام به من فرمود:اى احمد!تو بنشين.همراهان من رفتند و من خدمت امام ماندم،و سؤالاتى داشتم بعرض رساندم و امام پاسخ مى فرمودند،تا پاسى از شب گذشت،خواستم مرخص شوم،فرمود:مى روى يا نزد ما مى مانى؟ عرض كردم:هر چه شما بفرمائيد،اگر بفرمائيد بمان مى مانم و اگر بفرمائيد برو مى روم.

فرمود:بمان،و اينهم رختخواب (و به لحافى اشاره فرمود) .آنگاه امام برخاست و به اطاق خود رفت.من از شوق به سجده افتادم و گفتم:سپاس خداى را كه حجت خدا و وارث علوم پيامبران در ميان ما چند نفر كه خدمتش شرفياب شديم تا اين حد به من محبت فرمود.

هنوز در سجده بودم كه متوجه شدم امام به اطاق من باز گشته است،برخاستم.حضرت دست مرا گرفت و فشرد و فرمود:

اى احمد!امير مؤمنان عليه السلام به عيادت «صعصعة بن صوحان » (كه از ياران ويژه ى آن حضرت بود) رفت،و چون خواست برخيزد فرمود:«اى صعصعه!از اينكه به عيادت تو آمده ام به برادران خود افتخار مكن-عيادت من باعث نشود كه خود را از آنان برتر بدانى-از خدا بترس و پرهيزگار باش،براى خدا تواضع و فروتنى كن خدا ترا رفعت مى بخشد»امام عليه السلام با اين عمل و سخن خويش هشدار داده است كه هيچ عاملى جاى خود سازى و تربيت نفس و عمل صالح را نمى گيرد،و به هيچ امتيازى نبايد مغرور شد،حتى نزديكى به امام و عنايت و لطف آن بزرگوار نيز نبايد وسيله ى فخر و مباهات و احساس برترى بر ديگران گردد.

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(3)

 شناخت امام  رضا(ع) و زیارت با معرفت آن حضرت.

آشنا شدن با اخلاق و رفتار حضرت  

امامان معصوم و گرامى ما در تربيت پيروان و راهنمائى ايشان تنها به گفتار اكتفا نمى كردند، و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه يى مبذول مى داشتند،و در مسير زندگى اشتباهاتشان را گوشزد مى فرمودند تا هم آنان از بيراهه به راه آيند،و هم ديگران و آيندگان بياموزند.

«سليمان جعفرى »از ياران امام رضا عليه السلام مى گويد:براى برخى كارها خدمت امام بودم، چون كارم انجام شد خواستم مرخص شوم،امام فرمود:امشب نزد ما بمان.

همراه امام به خانه ى او رفتم،هنگام غروب بود،غلامان حضرت مشغول بنائى بودند امام در ميان آنها غريبه يى ديد،پرسيد:اين كيست؟عرض كردند:به ما كمك مى كند و به او چيزى خواهيم داد.

فرمود:مزدش را تعيين كرده ايد؟ گفتند:نه!هر چه بدهيم مى پذيرد.

امام بر آشفت و خشمگين شد.من به حضرت عرض كردم:فدايتان شوم خود را ناراحت نكنيد. ..

فرمود:من بارها به اينها گفته ام كه هيچكس را براى كارى نياوريد مگر آنكه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرار داد ببنديد.كسى كه بدون قرار داد و تعيين مزد كارى انجام دهد اگر سه برابر مزدش را بدهى باز گمان مى كند مزدش را كم داده يى،ولى اگر قرار داد ببندى و به مقدار معين شده بپردازى از تو خشنود خواهد بود كه طبق قرار عمل كرده يى،و در اينصورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزى به او بدهى هر چند كم و ناچيز باشد مى فهمد كه بيشتر پرداخته يى و سپاسگزار خواهد بود.«احمد بن محمد بن ابى نصر بزنطى »كه از بزرگان اصحاب امام رضا عليه السلام محسوب مى شود نقل مى كند.من با سه تن ديگر از ياران امام خدمتش شرفياب شديم،و ساعتى نزد امام نشستيم

ادامه دارد

سلام و صلوات بر  امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه  السلام(2)

 زیارت و محبتِ بی معرفت یعنی عشق ورزیدنِ عاشق بدون شناخت معشوق!

امام صادق علیه ‌السلام می‌فرمایند: لا یُقْبَلُ اللهُ عَمَلاً الاّ بِالمَعرِفَه

 (خدا عملی را نمی‌پذیرد مگر با معرفت).

پدرم به امام صادق عرض كرد:پدر و مادرم فدايتان،شما همگى امامان پاك ما هستيد و هيچ كس از مرگ دور نمى ماند،به من چيزى بفرما تا براى ديگران باز گويم كه گمراه نشوند.

امام صادق به او فرمود:اى ابو عمارة!اينان فرزندان منند و بزرگشان اين است-و به سوى شما اشاره كرد-در او حكم و فهم و سخاوت است،و به آنچه مردم نيازمندند علم و آگاهى دارد،و نيز به همه ى امور دينى و دنيوى كه مردم در آن اختلاف كنند داناست،اخلاقى نيكو دارد و او درى از درهاى خداست...

آنگاه به امام كاظم عرض كردم:پدر و مادرم فدايتان،شما نيز مانند پدرتان مرا آگاه سازيد (و امام بعد از خود را معرفى كنيد) .

امام-پس از توضيحى در مورد امامت كه امرى الهى است و امام از طرف خدا و پيامبر (ص) تعيين مى شودفرمود:«الامر الى ابنى على سمى على و على »پس از من امر امامت به پسرم «على »مى رسد كه همنام امام اول «على بن ابيطالب »و امام چهارم «على بن الحسين »است. ..

در آن هنگام خفقان سنگينى بر جامعه ى اسلامى حكمفرما بود،و بهمين جهت امام كاظم (ع) در پايان كلام خود به «يزيد بن سليط »فرمود:اى يزيد!آنچه گفتم نزد تو چون امانتى محفوظ بماند و جز براى كسانى كه صداقتشان را شناخته باشى باز گو مكن.

«يزيد بن سليط »مى گويد پس از شهادت امام موسى بن جعفر (ع) خدمت امام رضا شرفياب شدم،پيش از آنكه چيزى بگويم فرمود:اى يزيد!مى آيى به عمره برويم؟ عرض كردم:پدر و مادرم فدايتان،اختيار با شماست،اما من خرج سفر ندارم.

فرمود:مخارج سفرت را من مى پردازم.

با آن حضرت به سوى مكه رهسپار شديم،و به همانجا كه امام صادق و امام كاظم را ملاقات كرده بودم رسيديم...و داستان ملاقات با امام موسى بن جعفر و آنچه شنيده بودم براى آن حضرت شرح دادم...

ادامه دارد

چقدر از امام ابو الحسن على بن موسى الرضا عليه السلام می دانیم؟(1)

 محبت  و زیارت خوب است که  با معرفت باشد.

روز يازدهم ماه ذيقعده سال 148 هجرى در مدينه در خانه ى امام موسى بن جعفر (ع) فرزندى چشم به جهان گشود كه بعد از پدر تاريخساز صحنه ى ايمان و علم و امامت شد.او را«على ناميدند و در زندگى به «رضا»معروف گشت.

مادر گرامى او«نجمه » نام دارد،و در خردمندى و ايمان و تقوى از برجسته ترين بانوان بود اصولا امامان پاك ما همگى از نسل برترين پدران بودند و در دامان پاك و پر فضيلت گرامى ترين مادران پرورش يافتند.

امام رضا عليه السلام در سال 183 هجرى،پس از شهادت امام كاظم (ع) در زندان هارون،در سن سى و پنج سالگى بر مسند الهى امامت تكيه زد و عهده دار پيشوايى امت شد.امامت آن گرامى همانند ساير ائمه ى معصومين عليهم السلام،به تعيين و تصريح رسول خدا صلى الله عليه و آله،و با معرفى پدرش امام كاظم (ع) بود،امام كاظم عليه السلام پيش از دستگيرى و زندان، مشخص كرده بود كه هشتمين امام راستين و حجت خدا در زمين پس از او كيست،تا پيروان و حقجويان در ظلمت نمانند و به كجروى و گمراهى نيفتند.

«مخزومى »مى گويد:امام موسى بن جعفر عليهما السلام ما را احضار فرمود و گفت:

-آيا مى دانيد چرا شما را طلبيدم؟ -نه!

-خواستم تا گواه باشيد كه اين پسرم-اشاره به امام رضا (ع) -وصى و جانشين من است... «يزيد بن سليط »مى گويد:براى انجام عمره به مكه مى رفتيم،در راه با امام كاظم روبرو شديم، و به آن حضرت عرض كردم:اين محل را مى شناسيد؟ فرمود:آرى.تو نيز مى شناسى؟ عرض كردم:آرى من و پدرم در همين جا شما و پدرتان امام صادق عليه السلام را ملاقات كرديم و ساير برادرانتان نيز همراه شما بودند،پدرم به امام صادق عرض كرد:پدر و مادرم فدايتان،شما همگى امامان پاك ما هستيد و هيچ كس از مرگ دور نمى ماند،به من چيزى بفرما تا براى ديگران باز گويم كه گمراه نشوند.

امام صادق به او فرمود:اى ابو عمارة!اينان فرزندان منند و بزرگشان اين است-

ادامه دارد

حضرت خدیجه(س) بزرگ بانوی مظلومه تاریخ

اینجا ایران است و مرکز تشیع و به عبارتی نخستین و مهمترین پایتخت شیعه، جایی که  روزها و سال ها از پی هم می آیند و می روند بی آن که  شاهدِ بزرگداشت و معرفی شایستگی ها و فداکاری های آن بزرگوار باشیم  آن چه می دانیم خدیجه همسر رسول خدا(ص) و مادر حضرت فاطمه(س)است ولی شرمنده ایم بانو که هنوز و بعد از این همه سال و آن همه عظمت و بزرگی و بزگواری که در تو سراغ داریم آنگونه که باید شناخت نداریم و  اهمیت کارها و فداکاری هایت را نمی دانیم آنچه می دانیم 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمدید و مال و اموال فراوانی داشتید که در راه ترویج اسلام هزینه کردید...ولی رفته رفته دریافتم این ها کجا و اراده و همت و فداکاری و تأیید پیامبر بودنِ شوهرت حضرت محمد(ص) کجا؟ با این که پی بردم از نظر شرافت خانوادگی و نسبت های خویشاوندی ، در شمار بزرگترین قبیله های عرب جای داشتید و از همان اول،آثار بزرگی و نجابت و شرافت ازکردار و گفتارت پدیدار بود ولی بازهم قانع نشدم.

 خواندم که دخترت خویلد در سجایا و کمالات اخلاقی زبانزد بوده و همین سجایا و فضایل اخلاقی سبب شد تا تو برای همسری پیامبراکرم (ص) شایسته شمرده شویدولی با این حال  خواستم بیشتر بدانم...

تا این که دانستم تو از همان اول برای پیامبراکرم (ص) همسری لایق و  یاوری صادق بودید و این نکته را حضرت حتی بعد از رحلتت نیز بارها فرموده اند؛ در زمانی که همه مرا تکذیب می کردند خدیجه مرا تأیید کرد و شناخت تو روزی در دلم جای گرفت که حضرت فرمود: به خدیجه گفتم خدیجه! در حالی که به خانه می آمدم گیاهان و درختان و کوهها مرا کرنش می کردند و سلام می دادند،خدیجه بی درنگ گفت:اطمینان دارم تو رسول و فرستاده خدا هستی...این را نیز دانستم که فضایل اخلاقی ات، بسیاری از بزرگان و صاحب منصبان عرب را به فکر ازدواج با تو می انداخت ولی همه را پس زدی و  فریفته اخلاق و کمال و مقامات معنوی پیامبر (ص) شدید...

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (10)

 

سلام بر مسلم(ع) و سلام بر  هانی بن عروة و طوعه

چه غمی بالاتر این که مردمان کوفه با نا مردمی خویش 18000نامه برای امام عصر خویش «آقا امام حسین(ع)» بنویسند و با اصرار و التماس از ایشان دعوت کنند به کوفا بیایند  و همانها نا جوانمردانه، مسلم را در کوفه و امامشان را در کربلا تنها بگذارند؟

کجا رفتند آن هایی که آبروی نداشته خود را در زیر نامه ها گذاشتند و با پیمان شکنی، تن به ذلت دادند؟

سلام بر مسلم و غربت،تنهایی و بی کسی مسلم(ع) که ناگزیر شد وصیت خویش را نزد عمربن سعد بَرَد به نقل تاریخ؛ مسلم که نگران امام حسین(ع) بود از عمر بن سعد که قریشی بود خواست تا بدو وصیت کند. نخستین وصیت او این بود تا کسی را نزد امام فرستد و او را از آمدن به کوفه منع کند. دیگر آن که جنازه او را کفن کرده و پس از آن دفن کند و دیگر آن که بدهی او را با فروختن شمشیر و دیگر وسایلش بپردازد

مسلم! ای تنهاترین و ای آواره و سر گردان در شهر کوفه، ما می دانیم برای تو جاسوسان در شهر گماردند و درهم و دینارهای بیت المال را برای دستگیری ات سخاوتمندانه تاراج کردند و تو گرچه مردانه تا پای جان جنگیدی و آن همه نیروی دشمن را خوار و ذلیل کردی ولی سرانجام دست بسته تو را نزد عبیدالله بردند سر از بدنت جدا کردند و جسم پاکت را برای عبرت عموم از بلندای کاخ به روی زمین انداختند... ولی نه چنین نبود آن که از بلندای کاخ ننگین ابن زیاد سقوط کرد شیعیان کوفه بودند که برای همیشه از چشم ها افتادند.

سلام بر مسلم و تنهایی و بیکسی مسلم(ع)

سلام بر هانی بن عروة ،یار با وفای حضرت علی(ع) در جنگ جمل و صفین،

و سلام بر هانی و میزبانی و مهماندوستی و مردانگی او

سلام بر طوعه که در میان نامردی تمام عیار کوفیان، مردانگی  ومهمان نوازی کرد.

سلام بر آنانکه مسلم را یاری کردن و ننگ بر کسانی که  پیمان شکستند و....

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (9)

سلام بر مسلم سفیر امام حسین (ع) و مأموریت دشوار او

سلام بر مسلم و تنهایی و  بیکسی او (فرق است بین بیکسی و تنهایی)

سلام بر مسلم که خورجین اسبش پر است از نامه های کوفیان، همان ها که از حسین (ع) دعوت به عمل آوردند ولی...

دلم را به کدام سوی کوفه ببرم تا با تنهایی ات قرین شود؟به مسجد می برم تا سیل جمعیت را نظاره کند آن همه مردمانی که پشت سرت صف کشیدند و با تو نماز خواندند،

 دلتنگ همان مسجدی هستم که مردمانش با لبخند مهربانی و پیمان و بیعتِ  جاودانی قول دادند تا آخر با تو باشند ولی ...

مسلم! ای سفیر تام الاختیار حسین(ع) خورجین اسبت را بگشا و نامه ها را برایمان مرور کن راستی امضای چه کسانی در زیر این نوشته ها چشم ها را خیره می کند؟

نامه ی اول؛«بسم اللّه الرحمن الرحیم.  به حسین بن علی از سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعة بن شداد، حبیب بن مظاهر و شیعیان او از مؤمنان و مسلمانان کوفه

نامه ی دوم با امضای قیس بن مسهر صیداوی و عبدالرحمان بن عبدالله ارحبی و عمارة بن عبد سلولی را به همراه ۱۵۰ نامه نزد امام حسین(ع) فرستادند

نامه سوم 2 روز پس از آن با امضای  هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبداللّه حنفی 

نامه چهارم با امضای شبث بن ربعی، حجار بن ابجر، یزید بن حارث بن رویم، عروة بن قیس، عمرو بن حجاج زبیدی و محمد بن عمیر تمیمی،

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (8)

 همراه با یاران و اصحاب امام حسین (ع)

سلام بر«جَون» غلامِ آزاد شده ی  ابوذر یار صدیق پیامبر(ص)

 سلام بر جَون  سیاه چهره ی دل سفید،

سلام «جون» قدرشناس ، زمان شناس و امام شناس،

 سلام بر «جون» که راهش را از بیراهه  شناخت، و  اطعمه ی لذیذ و اشربه ی مست کننده و کیسه های درهم و دینارِ معاویه در او  وسوسه انگیز نشد.

«جون» برایمان از روزهای حاکم شدن زر و زور  تزویر بگو،  نمی خواهم از کاخ سبز عثمان و اعتراض های ماندگار ابوذر برایمان بگویی که بارها شنیده ایم بیشتر  از خودت بگو؛ حتی از سیاهی رخسارت  هم مگو که همه چیز پیدا و عیان است ولی از سفیدی دلت  بگو،بگو چگونه عاشق خاندان نبوت شدی ،عاشق ماندی و عاشقانه و عارفانه در همین راه شهادت را بر گزیدی؟

مگر نه این که مولا و آقایت امام حسین(ع) فرمود: تو از جانب ما آزاد هستی و به خاطر ما خود را در مشقت و آتش بلا مینداز؟!

حال  به ما بگو چرا نرفتی تا مثل دیگران که حسین(ع) را دعوت کردند ولی در صحرای کربلا  تنهایش گذاشتند،

 و یا  مثل آن ها که با انتخابِ  آسایش و آرامش، کنج خلوت وعزلت را بر گزیدند و به دور از هیاهو، در سکوتِ محض،به امید رسیدن به بهشت، به عبادت خدا و خدمت به یزید پرداختند!

 و یا مانند آن هایی باشی که از امامشان پیشی گرفتند و فتوا دادند نبرد با امیرالمؤمنین یزید جایز نیست ولی با حسین جایز است! و چون کسانی  که سکوت کردند تا هم این طرف را راضی نگهداشته باشند و هم آن طرف را ...

«جون» می گوید؛پاسخ شما روشن است زیرا من به آقا و سرورم حسین (ع) عرض کردم: آقای من، بوی من بد است و شرافت خانوادگی هم ندارم و نیز رنگ من سیاه است. یا اباعبدالله، لطف فرموده مرا بهشتی نمایید تا بویم خوش گردد و شرافت خانوادگی به دست آورم ای پسر رسول خدا، هنگامی که شما در راحتی و آسایش بودید من کاسه‌لیس شما بودم و حال که به بلا گرفتار هستید شما را رها کنم؟من این ها می گفتم و گریه می کردم به حدی که امام حسین(ع) هم گریستند و اجازه دادند به  میدان بروم و شهید شوم و  اسمم در دفتر شهدای کربلا ثبت گردد...

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (7)

سلام به کربلا و واقعه کربلا که  به معنای واقعیِ کلمه یک دانشگاه است،

سلام به  دانشگاهی که درس شهادت، شهامت، آزادگی، عدالت و عدم تسلیم در برابر ظلم و زور را به همگان می‌آموزد ،

سبلام بر شعار اصلی استادان دانشگاه،که  بر در و دیوارش «هیهات منّا الذلّه» نقش بسته است،

سلام بر استاد بزرگ و نام آور این دانشگاه ،سالار شهیدان آقا و مولای استادان و فخر زمین و آسمان و شهیدان امام حسین (ع)

سلام بر دانشگاهی که اساتیدش هیچ رده ی سنی ندارند از بزرگسالانی همچون ابوا الفضل(ع)، علی اکبر(ع) قاسم (ع) زینب(س) و نیز حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه گرفته تا شیرخواری چون حضرت علی اصغر(ع) که هر یک کرسی درس خاص خود را دارند.

سلام بر برگ برگ کتاب 72 صفحه ای قطور عاشورا  و عاشقانه ها و عارفانه های عاشورا،

سلام بر اسرایی که دشمن را در اسارت خود داشتند.

سلام بر خاک گرم کربلا ، تربت نمازهای زاهدان و عابدان و...

سلام بر تشنگی و العطش و عطش و آتش.

سلام بر مشک سوراخ سوراخ شده و دست قطع شده،

سلام بر علی اکبر خوش سیماترین جوان بنی هاشم و فرقی که شکافته شد

سلام بر کربلا که بلوغ عاطفه و اندیشه و تفکر و تدبر است و کسی عاشورایی است که به چنین بلوغی رسیده باشد و اگر نرسیده باشد نمی رسد!

سلام بر محرم و عاشقان محرم

و سلام بر عاشورا و عاشورائیان،آنان که از عاشورا درس می گیرند و به آموخته ها عمل می کنند...

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (6)

 سلام بر حبیب بن مظاهر

سلام بر پیرترین و مسن ترین شهید کربلا «حبیب بن مظاهر» بزرگمردی از طایفه ی با شرافت و  افتخار آفرین «بنی اسد» ( و بنا به نقلی) صحابه ی رسو گرامی اسلام(ص) قهرمانِ عابد و عارفِ نام آشنایی که با کربلای حسین و عاشورا و شهادت، پیوندی ناگسستنی دارد.بزرگ مردی که سر سختانه مسلم را در شرایط سخت و خفقان آورِ کوفه یاری کرد و در روز عاشورا محاسنِ شریفش را با بهترین و ماندگارترین رنگ (رنگ خون) خضاب کرد...

سلام بر حبیب  رزمنده و جهادگر با سابقه ی درخان در جنگ‌های جمل، صفین و نهروان، یار با وفای حضرت علی بن ابی‌طالب و شهید کربلا،

سلام بر حبیب و نامه نگاری و دعوتش از حسین(ع) و حمایت مردانه و سخنان جانانه اش در حمایت از مسلم(ع) در منزل مختار،

سلام بر حبیب که در جمیع علوم و فنون، همچون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحر داشت تا آنجا که مایه اعجاب و شگفتی دیگران بود. یکی از دانشهای او «علم بلایا و منایا» بود. یعنی: پیشگویی حوادث و خبر داشتن از وقایع آینده، و تاریخ. شاید همین همین پیشگویی بود که می نویسند روزى در کوفه حبیب بن مظاهر و میثم تمار، از دو جهت مقابل، سوار بر اسب، به یکدیگر رسیدند.
«
حبیب» گفت: «پیرمردى را مى بینم که موى سرش ریخته و شکمش به جلو آمده و شغلش خربزه فروشى در دارالرزق است. مى بینم که در آینده نه چندان دور به خاطر دوستى على(علیه السلام) به دار آویخته مى شود».
«
میثم» در پاسخ گفت: «من نیز مردى را مى بینم که داراى صورت سرخ و موهاى پرپشت است. مى بینم که به خاطر یارى فرزند پیامبر خداکشته شده و سرش را در کوفه مى گردانند!».مردمى که در نزدیکى آنان بودند و سخنان آن دو را شنیده بودند (و از اسرار و معارف اهل بیت دور بودند)، از حیرت مانده بودند که کدامیک دروغگوتر است.پس از اندکى «رُشَید هَجَرى» رسید و از آن مردم سراغ حبیب و میثم را گرفت، گفتند: چند لحظه پیش اینجا بودند و چنین و چنان مى گفتند.
«
رشید» گفت: خدامیثم را رحمت کند که درباره حبیب این جمله را فراموش کرده است که بگوید: «کسى که سر بریده او را به کوفه مى آورد یک صد درهم بیش از دیگران جایزه مى گیرد».
«
فضیل» مى گوید: ولى چیزى نگذشت که با چشم خود دیدیم که «میثم» در کنار خانه «عمرو بن حریث» به دار آویخته شد و سر بریده حبیب نیز پس از اندکى، وارد کوفه شد.
سلام بر عبادت حبیب

سلام بر شجاعت حبیب

سلام بر زهد حبیب

سلام بر تقوی و شهادت حبیب.

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (5)

سلام بر کربلا،

سلام بر گودال قتلگاه،

سلام بر گودال و چاهی که یوسفِ پیامبر را برادرانش در آن افکندند و او با آسمان پیوند خورد، خدایا می خواهم بدانم چه سری است که عزیزترین ها از گودال های سخت که دشمن برای به ذلت کشیدنشان آماده کرده بود در میان بهت و حیرت همان هایی که گودال و چاه را مهیا و آماده کرده بودند و در برابر نگاه اهل زمین و آسمان، به اوج آسمان عزت رسیدند عجب حکایتی است که حسین نیز در گودال قتلگاه آرام و بشاش بود و می فرمود:اى خدا! من راضى به قضاء و حکم تو هستم و تسلیم امر و اراده تو مى‏باشم. هیچ معبودى جز تو نمى‏باشد اى پناه هر پناه جوئى. و یوسف نیز در قعر چاه،.امیدوار به رحمت و رضایت پروردگارش بود اما یوسف در زمین به پادشاهی رسید و حسین(ع) در زمین و آسمان.

سلام بر خردترین و کوچکترین شهید کربلا «علی اصغر» کودکی که با خون، ندای تاریخی «هل من ناصر ینصرنی» پدر بزرگوارش را پاسخ می دهد ندای استغاثه ای نه شاهدان و صحنه گردانان و دشمنان جاهل و دانای کربلا را که تاریخ را به قضاوت می خواند و جهان را مخاطب قرا می دهد «هل من ناصر ینصرنی» «آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خدا پرستى هست که درباره ما از خداوند بترسد؟ آیا دادرسى هست که به امید پاداش خداوندى به فریاد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خدا است ما را یارى کند؟

و سلام بر رباب مادر صبور و گرامی و فاضله ی علی اصغر(ع)، رباب دختر امروالقیس است. امروالقیس از چنان شخصیتی برخوردار بود که وقتی پیامبر(صل الله علیه و آله) اعلان نبوت نمود قریش گفتند: اگر قرار بود خدا پیامبری برگزیند او کسی جز امروالقیس نبود ،امروالقیس سه دختر داشت که  به نقل تاریخ ، امام علی و امام حسن و امام حسین (سلام الله علیه) با آنان ازدواج نمودند و با یکدیگر باجناق شدند...

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (4)

سلام بر حر بن یزید ریاحی،نام آور و دلیر مرد عرب،

سلام بر حر، آزاد مردی که تن به مرگ داد و تن به رذل نداد،

سلام بر حر، که در شب عاشورا منفور بود و در روز عاشورا و در بین زمین و آسمان ،عزیز و گرامی شد،

سلام بر حر، شجاع ترین مرد عرب (به قول مهاجر بن اوس)

سلام بر حر و انتخاب بزرگ او، انتخاب بین دنیا و آخرت،پلشتی و پاکی،بودن یا نبودن،باغ دنیا یا باغ بهشت،سرداری یا سر افرازی،حسینی بودن یا یزیدی بودن.پدر و مادر، همسر و فرزندان، کسب و کار، موقعیت اجتماعی، موقعیت علمی و موقعیت سیاسی و یا همه را فدا کردن و یا تن دادن به انتخاب سوم یعنی سکوت و بس تفاوتی و نظاره گر بودن؟

سلام بر حر و ادب و نزاکتِ او نزد مولایش ،

سلام بر حر که تیغ و قرآن را میانجی قرار داد و...

سلام بر حر و آشفتگی اش در روز عاشورا و گریزان شدنش از دیوِ درون،از پندارهای پوچ و غلط و فرار از خویشتن،

سلام بر حر و پشیمانی اش و توبه و تسلیم بی قید و شرطش،

سلام بر حر و به خاک افتادنش در مقابل مولایش و سلام بر التماس های مکرر و در خواست بخشش،

سلام بر حر و چشم انتظاری برای یک انفاق از جانب مولا و سلام بر نگاه چونان آفتاب حسین(ع) که بر نگاه حر تابید،

سلام بر حر و حیای حر

و شکوفا شدنِ لبخند رضایتِ حر بعد از باریدنِ مهر و عطوفت و بخشیده شدن از جانبِ مولایش،

و آرامش یافتن بعد از آن همه بی قراری

و بدست آوردنِ آبرو بعد از آن همه شرمساری

و سرداری و سرافرازی بعد از آن همه سر افکندگی .

سلام بر شمشیر برهنه ی صیقل خورده و آماده ی حر که غیرت او را را در میدان نزد یزیدیان به تصوی کشید،

سلام بر فرات و تشنگی و شهادتِ حر

و سلام به آرزوی زیبای حر که آرزوی همه ی آزاد مردان و هنرمندان جهان است یعنی شهادت در دامان و آغوش گرمِ سیدالشهدا و سرور آزادگان،

و سلام بر دستی که غبار میدان جنگ را از چهرات پاک کرد و فرمود:

ای حر! براستی تو همچنان که مادرت تو را «حر» نامیده تو آزاد مردی،آزاد مرد در دنیا و آزاد مرد در آخرت.

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (3)

سلام بر زینتِ عبادت کنندگان

سلام بر امام سجاد علیه السلام و ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورای او که تداوم خط شهیدان کربلاست.
سلام بر فضیلت هایی که (علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین) او را بر دیگران برتری
سلام بر سیدالساجدین
سلام بر فرزند مکه و منا،
سلام بر فرزند زمزم و صفا،
سلام بر فرزند کسی که جدش حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود،
سلام بر فرزند بهترین طواف و سعی کنندگان،
سلام بررفرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان،
سلام بر فرزند پیامبری که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد،
سلام بر فرزند کسی که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید،
سلام بر فرزند کسی که با ملائکه آسمان نماز گزارد،
سلام بر فرزند آن پیامبری که پروردگار بزرگ به او وحی کرد،
سلام بر فرزند محمد مصطفی و علی مرتضا
سلام بر فرزند کسی که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.
سلام بر فرزند کسی که برابر و دوش به دوش پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید،
سلام بر فرزند کسی که صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگان،
سلام بر فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر ،
سلام بر پسر کسی که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد،

و سلام بر  زینت عبادت کنندگان سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین(ع)

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (2)

سلام برحضرت قاسم ( سلام خدا بر او باد) و پرسش زیبایش در شب عاشورا ؛عمو جان آیا من هم فردا شهید می شوم؟ عمویش امام حسین(ع) از برادر زاده اش می پرسد؛عزیز برادر شهادت در نزد تو چگونه است؟ وی جواب می دهد از عسل شیرین تر.

سلام بر زینب (س) شیر زن کربلا و پیامبر عاشورا، به راستی اگر زینب نبود چه کسی می توانست به عنوانِ پیامبر کربلا و عاشورا این چنین کاخ های ستم پسر مرجانه و یزید را با سخنان دلنشینِ و آتشینِ خود به لرزه در آورد ؟ و چه کسی قادر بود چهره ی در نفاق پنهان شده ی عبیدالله را به جهان بنمایاند و رسوایش کند؟

چه محاسبه ی بدی کرد ابن زیاد!او که گمان می کرد پیروز میدان جنگ است گفت: «سپاس خداوندی را که شما را رسوا کرد و قصه و فتنه شما را دروغ گردانید، ‌زینب (س) گفت: «سپاس خداوندی را  سزاست که ما را به وجود محمد (ص) گرامی داشت و ما را پاک و پیراسته گردانید. نه چنان است که تو ‌‎می گویی پسر مرجانه، بلکه تبهکار رسوا و بدکار تکذیب می شود.ابن زیاد گفت: کار خدا را با خاندانت چگونه دیده ای؟» زینب گفت: ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا «جز زیبایی چیزی ندیده ‌ام. شهادت برای آنان مقدر شده بود. به سوی کشتارگاه خویش رفتند. به زودی خداوند آنان و تو را فراهم می آورد تا در پیشگاه حجت گویید و ‌داوری خواهید شد، نگاه کن در آن روز، پیروزی و رستگاری از آن کیست؟ مادرت به عزایت بنشیند...

ادامه دارد

سلام بر مُحرم، ماه خون، ماهِ شهادت و ایثار (1)

سلام بر امام حسین (ع) که به ما آموخت اگر دین نداریم لا اقل آزاده باشیم،

سلام بر فرزندان و اهل بیتِ با وفای حسین(ع)

سلام بر یاران حسین(ع) چه آن ها که در بین راه به مولا پیوستند و چه آن ها که در کوفه بودند و دل به دریا زدند و از بیراهه خود را به راه راست رساندند و به معشوق پیوستند.

سلام بر شب های عاشقی،شب های وصل جانان،شب های عطر آمیز و عطر آگین محرم و سلام بر تاسوعا و عاشورا،

سلام بر علی اصغر شش ماهه و همه ی کودکان پاک طینت، آنان که دلخوش به نگاه مهربان پدر هستند و یا در آغوش مادران شان جا خوش می کنند،

سلام بر کودکان حسین(ع) که اکنون در میانه ی راه حجاز به کوفه (کربلا) دست نوازشگر پدر و عمه و عمو و برادر، آن ها را از هر ترسی و از هر غمی دور نگه می دارد.

سلام بر حضرت عباس(سلام خدا بر او باد) ماه و سقا و سپهسالار و... که در دانشگاه او تا ابد و برای همیشه ی تاریخ، درس وفاداری و اطاعت و برادری و انسانیت تدریس می شود.

سلام بر حضرت علی اکبر(درود خدا بر ایشان) و پرسش و پاسخ ماندگار پدر و پسر،که وقتی پدرش امام حسین(ع) ذکر «انالله وانا الیه راجعون» را زیر لب تکرار می‌کند. دلیل تکرار ذکر را می پرسد و پدرش امام حسین(ع) در نهایت آرامش از خطرات و اتفاق های سفر و به شهادت رسیدن خود و یارانش می گوید: که این راه برگشت ندارد و همه ما شهید می‌شویم، حضرت علی‌اکبر(ع) می پرسد: پدر جان،آیا ما بر حق و حقیقت هستیم؟ پاسخ می‌شنوند: بله ما بر حق هستیم و دشمنان ما باطل هستند» حضرت علی‌اکبر(ع) می‌گوید: دیگر باکی ندارم که جانم را از دست بدهم.

ادامه دارد

ماه رمضان و جای خالیِ عزیزان و بزرگان بهمن آبادی

ماه رمضان و شب های قدرِ امسال هم رو به پایان است بگذریم که بازهم قدرِ شب قدر را ندانستیم و نهال حسرتش را در دلمان غرص کردیم! ولی منظور ما چیزی غیر از این است چیزی از جنس دلتنگی و بی قراری، و شاید هم چشم به راه بودن،

بر تردید ما آدم ها رسم بدی داریم وقتی همه چیز مهیا و در دسترس مان است ناشکری می کنیم،

 وقتی اطراف مان پر است از خانواده و اقوام و خویشان و همولایتی ها و همسایه ها، شوربختانه قدرشان را نمی دانیم و حتی صدایشان را نمی شنویم ولی به محض خاموشی صداها و دور شدنشان از نگاه ها،با تلخی نبودشان را احساس می کنیم،

بدیهی است با گذر زمان، اطرافمان خلوت تر می شود و ناگزیر،تن به واقعیت انکار نا پذیر تنها بودن  می دهیم،

  گرچه دیر ولی سرانجام به ارزش از دست رفته ها پی می بریم و  در می یابیم  کسانی که تا چندی پیش با ما بودند اکنون نیستند  از همه بدتر  راه جبران و  برگشت هم وجود ندارد.

داشتم از روزهای پایانی ماه رمضان امسال می گفتم که چشمانم همه جا را رصد کردند تا خیلی ها را ببینم  اما ندیدم.

گوش هایم تیز شدند تا در شب های قدر صدای دعاخواندنِ دعاخوانان را و صدای الغوث الغوث گویانی  را بشنوم  که سال ها در هیئت ها، احیا داری و شب زنده داری می کردند اما هیچ صدایی از آن ها بر نیامد!

پس از نومیدی در گوشه ای با خود و خدای خویش خلوت کردم نام هایی که به ذهنم می رسید تسبیح وار در نظرم مجسم شدند برایشان دعا کردم و اکنون دستم را به سوی شما دراز می کنم  تا شما هم در این شب جمعه برای همه در گذشتگان به خصوص در گذشته ی خودتان خیرات و  صلوات و فاتحه تقدیم کنید به این امید که موجب کاهش آلام رفتگان تان در سرای آخرت گردد.

رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات

 🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُمْ🌺

«اللَّهُمَ‏ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ ، وَ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَاتِ ، الْأَحْیَاءِ مِنْهُمْ وَ جَمِیعِ الْأَمْوَاتِ»

روح همه اموات قرین رحمت و با انبیاء و اولیاء الهی محشور باد.

اما آنچه نتوانست موجب تسکین خاطرم شود این اسم ها عزیز و شریف بودند که هرچه گشتم آن ها را نیافتم به همه جا  سر کشیدم ولی نمی دانم؛

1-  مرحوم محمد نوروز کجا رفت که هیچ  صدایی از خانه اش بر نمی آمد، و خبری از او و مرحومه همسرش نیست!

2- مرحوم حاج عباس حسن  چراحالمان را نمی پرسد و با لبخند همیشگی اش از ما استقبال نمی کند؟

3-  مرحوم اسماعیل نوروز و مرحومه همسرش کجا رفتند که تا کنون باز نگشته اند؟

4-مرحوم صفرسویزی را در اطراف حمام ندیدم،

5-مرحوم حسن کربلایی محمد علی را در مزار نمی بینیم، 

 6—مرحوم اصغر محمود روز عاشورا چایی نمی دهند،

7- مرحوم کربلایی محمد علی و مرحومه  همسرش هم رفتند که رفتند.

 8- - مرحوم کبله مندی (کربلایی محمد علی) و همسر مرحومه اش که پدر و مادر شهید هستند به شهیدشان پیوستند،

9-- مرحوم حسن حاج اسماعیل صدای رسایش بگوش نمی رسد،

10- -مرحوم کربلایی اسماعیل و مرحومه همسرش و مرحومه دخترش(فاطمه) همسر علی حسن کجا هستند؟

11- -مرحوم کربلایی اکبر کربلا یی غلامرضا  و مرحومه همسرش گویی کوچ کرده اند و رفته اند؟

12- مرحوم کربلایی حسین نوروز دیگر علم بر نمی دارد،

13-- مرحوم کربلایی حسن و همسرش در بیداری سحری مان نقش داشتند و اکنون ندارند!

14—مرحوم حاج ابراهیم فتحی و برادرش فتح الله  و مرحومه همسرانشان بارسفر بی بازگشت بستند و رفتند،

15—مرحوم حاج غلامرضا به هیئت نیامدند و خبری از ایشان نبود.

16-- مرحوم اصغر حاج امام بخش مرد تیز هوش چراغ عمرش شده خاموش،

 17- مرحومه زن غلام صنم هم بسوی حق شتافته اند.

18- مرحوم ملا رمضان دیگر برایمان از مصائب بی بی زینب(س) نمی

 گویند،

19- مرحوم حاج ملاعلی منبر نمی روند و در نقش امام حسین  تعزیه  نمی خواند،

20- مرحوم عبدالحسین ملا رمضان هم زودتر از آن چه فکر می کردیم بار بربست و رفت

21- مرحوم حسن علی و همسرش تن  به سفر بی بازگشت دادند

22- مرحوم  اکبر حسن علی نیز جوان مرگ شدند،

23- مرحوم حسن ملاعلی و همسرش که سال ها نانوای روستا بود دیگر نانوایی نمی کند،

24- مرحوم حاج عباس سمع سال هاست خبری از وی نیست،

25- مرحوم حاج حسن مدتی است در دکان خود را نمی گشاید،

26- مرحوم فرج الله مردِ زحمت کش را نمی بینیم خِرپالو کند،همسرشان نیز مهمان شوهر شدند،

27- مرحوم ابراهیم توپچی مردِ خندان و  طنزپرداز و مثبت اندیش، تن به سفر بی بازگشت داده و از ایشان بی خبریم،

28- مرحوم حسین علی ملا(ذاکری) نیز دیگر برایمان شوخی با مزه نمی کند مرحومه همسرشان نیز با  ایشان همراه شدند،

29- مرحوم  مهدی نوروزعلی همراه با تبسم برایمان لطیفه نمی گوید،همسرمرحومه اش نیز در خاک مسکن گزیدند،

30-مرحوم غلام ذاکری، ما را دعوت به علی آباد نمی کند ومرحومه  همسرش نیز به ایشان پیوستند،

 31- حاج ملا آن مرد صبور نیست تا بازهم به ما صبوری بیاموزد،مرحومه همسرش نیز اکنون در کنارشان آرام گرفته اند.

 32- مرحوم مرتضی ذاکری را چه شد که ناگهان بار سفر بربست و برایمان روضه نمی خواند؟

33- مرحوم مجتبی ذاکری صدای چاووشی اش برای همیشه خاموش شد،مرحومه همسرش نیز تاب نیاوردند و به ایشان پیوستند،

34- مرحوم حاج رجب جایش در مسجد خالی است،

35- مرحوم  اصغر ماستی هنوز که هنوز است از داورزن برنگشته و دیگر برایمان لبخند

نمی زند و سقایی نمی کند،

36- مرحوم  محمد کِلی کتاب خوان، مانند قبل از ما کتاب درخواست نمی کند و شعر حافظ برایمان نمی خواند.

37- مرحوم صفرعلی رمضان روز عاشورا علم داری نمی کند و مرحومه همسرش نیز تاب نیاورد و برای همیشه به آخرت رفتند،

38- مرحوم علی نورز دیگر برایمان صل علی محمد صلوات بر محمد نمی خواند.

39- مرحوم حاج اسدالله که منتظر بود تا چیزی بگوییم و او هم خندان شود زمان زیادی

است که  نمی خندد و همسر مرحومه اش نیز در کنارش می باشد،

40-مرحومه ربابه معروف به مادر اصغر ماستی هم نیست تا ما را برای رفتن به خانه اش تعارفِ مادرانه کند،

41- مرحوم حاج حسین را چه شد که دیگر برایمان اذان نمی گوید و قرآن نمی خواند و...؟

42-مرحوم حاج حسن محمد علی مراد مدتی است ترک ما کرده از او  و همسر مرحومه اش بی خبریم،

43- مرحوم ابراهیم حسن هم  بی خبر از میانمان پر کشید و رفت؟

43- مرحوم کریم رجبعلی دیگر برای وقت آبیاری به صحرا نمی رود و همسر مرحومه اش نیز به او پیوست.

44-مرحوم حاج حبیب حاج محمد و همسر مرحومه اش ما را هنگام برگشتن از مزار تعارف نمی کنند،

45-مرحوم حاج علی اکبر زمان زیادی می رود که در روستا خدمت رسانی نمی کند،

46- مرحوم اکبر حسین اکبرچند سالی می شود که  شب های مُحّرم برایمان نذری نمی دهد،

47-مرحوم حاج اسماعیل تقی به در قلعه نمی آید و سری از موتور آب نمی زند،

48-مرحوم حاج غلامحسین دیگر برایمان چاووشی نمی کند و از همسر مرحومه اش بی خبریم،

49-مرحوم  محمد رضا قلی و مرحومه همسرش چند وقتی می شود در حق مان دعا نمی کند،

50-مرحوم حسین رضاقلی چند سالی است جلوی تختگاهِ خانه اش نمی نشیند و همسر مرحومه اش هم حالمان را نمی پرسد،

51-مرحوم عیسی کربلایی علی همسایه پدری ام مانند گذشته برای آوردن خرمن هایش اقدام نمی کند.

52-مرحوم علی اکبر فدایی چند وقتی است درمیان ما ظاهر نمی شود و گفته می شود به سفر بی بازگشت رفته است،

53-مرحوم حاج محمد علی حاج ابوالقاسم و همسر مرحومه اش  چندی است چراغ عمرشان به خاموشی رفته است،

54 مرحوم -ابراهیم حاج ابوالقاسم و همسر مرحومه اش مدت زیادی است از نکاهمان دورشده اند،

55-مرحوم پدرم و استادم جناب ملاحسین مدتی است بر منبر نمی نشینند و بهره مند مان نمی کنند و مرحومه مادرم و مربی ام از نگاهم دور شده اند،

56 مرحوم -رمضان تقی و همسر مرحومه همسرش مدتی است مستمع مان در هیئت نیستند،

57-مرحوم علی کربلایی اکبر چند سالی می شود روز عاشورا درنقش حضرت صغری ظاهرنمی شود و همسران مرحومه اش نیز به وی پیوستند.

58-مرحوم محمد کربلایی رمضان صدای قرآن خوانی و چاوشی و تعزیه خوانی اش خاموش شده است،

59-مرحوم علی محمد حبیب که روز عاشورا عماری برسر می گرفت کجا رفت؟

60- مرحوم  کربلایی محمد ابراهیم و مرحومه همسرش و  فرزندان مرحومش اصغر و حسن تن به سفر بی بازگشت دادند و برای همیشه رفتند،

61-مرحوم رضاقلی حبیب مردی که همه او را دوست داشتند سال هاست در میان مانیست و از مرحومه همسرش نیز بی خبریم،

62- مرحوم علی کربلایی حسین هم تن به سفر بی بازگشت دادند و ناگهان رفتند،

63- مرحوم مراد فرزند علی نیز بی خبر قبل از پدر رفتند،

64-مرحوم ابراهیم عباس مستمع خوبِ هیئت و مرحومه همسرش هم برای همیشه از میان ما رفتند،

65- مرحوم حاج ابوالقاسم دیگر برایمان نه چاوشی می کند و نه زینب خوانی،

66-مرحوم رمضان حاج امام بخش مرد شوخ طبع، دیگر به هیئت نمی آید،

67-مرحوم رضانوروزی در راه سفر به بهمن آباد تن به سفر بی بازگشت داد،

68-مرحوم حسن رجبعلی نوروزی چندی بعد از برادرش رفت که رفت،

69- مرحوم عبدالله فتحی مدتی است روز عاشورا  زینب مضطرم الواع الوداع را نمی خواند.

70- مرحوم اصغر فتحی با کوله باری ار خاطرات تن به سفر بی بازگشت داد و رفت.

مرحوم عباس حاج ابراهیم(فتحی) هم چند وقتی است روز عاشورا خدمت رسانی نمی کند.

71- مرحوم موسی ملا مانند گذشته در نوحه اش نمی گوید:شیعیانِ شاه مظلومان حسین عریان شوید.

72- مرحوم اسدالله حسین نیز چند ماهی می شود سفرشان را آغاز کرده اند،

73-مرحوم حسن حسین رضاقلی و مرحومه همسرش هم خود را از نگاهمان دور کردند.

74- مرحوم حاج قاسم جانعلی هم به سوی فرزندش مرحوم اکبر پر کشید و پرواز کرد.

75- مرحومه رقیه خانم همسر حاج مراد هم به فرزند شهیدش ملحق شد

سلام بر ماه رمضان ماه نزول قرآن

سلام بر رمضان ماه رحمت و میهمانی خدا

سلام بر ماه رمضان،ماه نزول قرآن،

سلام بر شهرالله و شهرالله الاکبر

 سلام بر ماه خدا که در هر دَم و بازدم و هر نفسش اجر و ثواب تسبیح است.

و سلام بر خواب روزه دار، که عبادت است،

ای ماه میزبانی خدا ای ضیافت الله؛ از آنجا که تو مبارک هستی و مبارک سحر و فرخنده شب را با خود همراه  داری، جاداشت به پاسِ خوش آمدگویی ات،(به تعبیر دنیایی خودمان) برایت فرش می گسترانیدم و به پایت گل می افشاندیم،حال که چنین نشد و استقبال در خوری(مناجات و اتصال روزه شعبان به رمضان) به عمل نیامد خواهش مان را پذیرا باش و خطایمان را بر ما ببخش،تا بلکه در ادامه ی راه (به شرط حیات) روزه داری، مقبول و میهمانِ خدا و عبد و بنده ی حضرت حق باشیم.

 دگر بار از صمیم قلب به تو سلام می کنیم،

سلام بر سَرور ماه ها،«ماه رمضان»،

 نکته؛ در معنای رمضان گفته اند: تفتیده و داغ که می سوزاند و اثری از سوختن بر جا نمی گذارد (رمضان را می گفتند؛ ماهِ عطش و داغ شدن و سوزنده، رمضان یعنی می سوزاند ولی اثری از محل و جای سوختگی برجا نمی گذارد کنایه از  این است که در این ماه، گناه چنان می سوزد که اثری باقی نمی ماند تا بنده ی خدا  با دیدنش خجل و شرمسار نشود و زیباترین معنی را پیامبر اعظم(ص) فرموده اند: این ماه را رمضان نامیده‏اند: چون گناهان را مى‏زداید)

سلام بر ماه مبارک و شب های نورانی و سحرهای عرفانی و لحظات آسمانی اش،

سلام بر ماه نزول قرآن که برکاتش چون باران بهار طراوت می بخشد،

سلام بر ماه میهمانی خدا که سفره اش بر اساس کرامت و لطف خاص خدا به همه ی بندگانش ،گسترده شده است.

سلام بر ماه تلاوت قرآن که ثواب خواندن یک آیه قرآن برابر با یک قرآن کامل است.

سلام بر ماه صبر که بردباری و مدارا را در برابر رنج ها به روزه دار می آموزد

سلام بر ماه  یاد آوری فقرا و همدردی و همراهی با  زیر دستان و نیازمندان.

سلام بر ماه عبادت،که کلاس درس عبودیت و عبد و  بندگی پروردگار است

سلام بر ماه اطاعت،از رسول(ص) و جانشینان آن حضرت،

سلام بر ماه مغفرت، که ماه آمرزش گناهان است و رو سفیدی رو سیاهان از سوی بخشنده مهربان،

سلام بر ماه رحمت بی انتهای خدا،که پشت پا می زند به همه ی نا امیدی ها(باز آی باز آی هر آن که هستی باز آی)

سلام برماه توبه و بازگشت،که هم خداوند توبه می کند و هم بنده ی  خدا (توبه ی خدا به معنى بازگشت به رحمت است، یعنى رحمتى را که به خاطر ارتکاب گناه از بنده سلب کرده بود بعد از بازگشت او به شرط اطاعت و بندگی به او باز می گرداند )

 سلام بر ماه استغفار،که دافع بلا  و ماه زدودن زنگار گناهان از ساحت دل و جان،

سلام بر ماه بهار قرآن،که باران رحمتش بر همه باریدن می گیرد چرا که او  رحمن و رحیم است،

سلام بر ماه رها و آزاد شدن از آتش دوزخ، که : طبق فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در ماه مبارک رمضان درهای بهشت باز و درهای جهنم بسته و شیاطین در حبسند و زنجیرند.

سلام بر ماه جدا شدن ناخالصی ها از وجود انسان،که سخت ترین مراحل ورود به پیشگاه خداوندی است که باید با نیت خالص و قلب سلیم و صبر ،غده های چرکین گناه و آلودگی ها را جراحی و خارج کرد.

سلام بر روزه دار این ماه که روزه اش همچون سپری در برابر آتش دوزخ است

سلام بر قلب رمضان(لیلة القدر) و  احیا و شب های قدر که  ماه و شب های تعین سرنوشت و راه میانبر برای خوب و زود رسیدن است. شبی که بهتر است از هزار ماه (برابربا  بیش از هشتاد سال عمر )

سلام بر سکوتِ روزه دار و به تسبیح او و خوابش و عملش و دعایش.

سلام بر ماه پاکی مطلق،که بازگشت به فطرت است و عید را بر روزه دار مبارک می کند.

سلام بر شما روزه داران و عبادت کنندگان ، به امید آن که نماز و روزه و طاعات و عبادات همه ی ما قبول حضرت حق قرار گیرد ان شاءالله.

اینجا فلسطین خانه و وطن من است!

24 اردیبهشت سال 1327 روز اشغال سر زمین مردم مظلوم فلسطین و روز نکبت!

24 اردیبهشت روز نکبت نام گذاشته شده است نکبت یعنی روز اشغال سر زمین فلسطین و آواره شدن هزاران نفر از مردم مظلوم این سر زمین ازخانه و کاشانه خودشان،روز ظلم بزرگ از جانب ظالمان بر مردمی ستمدیده و بی دفاع، روز نکبت امسال هم با نکبت ترین اعمال زور گویان همراه شد،حقوق بشر،حق حاکمیت،آزادی، حق انتخاب،حق شهروندی،دفاع از مظلوم،عفو بین الملل و...در چنین روز یا همه به خواب رفته اند و یا خودشان را به خواب زده اند ویا مرده اند!تنها ترامپ دیوانه و نخست وزیر انگلیس و مرتجعین خود فروخته ی عرب بیدارند تا بیشتر سینه ی مظلومان فلسطین را بدردند و بشکافند، در چنین روزی که ملت فلسطین عزادار بود ترامپ دیوانه که دنیا را می خواهد به میل خودش تغییر دهد و چون شغل اصلی بساز و بفروشی اش از نو بسازد سفارتش را به بیت المقدس یعنی به قلب جهان اسلام منتقل کرد او نمی داند سفارت خانه اش را بر روی تارهای عنکبوت می گذارد همانطور که در 70 سال پیش رژیم صهیونیستی چنین کرد و از آن روز با کمترین خروش جوانان فلسطینی، بنای پوشالی اش به لرزه در می آید و سرانجام فرو خواهد ریخت. البته جای خوش وقتی است که ترامپ دیوانه هر روز تنهاتر می شود و بیشتر مورد تمسخر قرار می گیرد خوش حالیم که دیوانه نمی داند تارعنکبوت سست است و بنا بر روی آن نابخردانه است.

در روز نکبت، گلوله ها به سمت کسانی رفت که 70 سال است می گویند: ای متجاوزان و غاصبان،ای کودک کشان،ما چیزی غیر از خانه های غصب شده ی خود و اجدادمان نمی خواهیم می گویند اینجا فلسطین سر زمین و خانه ی ماست، چرا ماباید از وطن اصلی خویش آواره باشیم و شما نامحرمان خانه های ما را اشغال کنید.

امروز و در روز نکبت یعنی سالروز اشغال سر زمین فلسطین نکبت دیگری روی داد در این روز به افتخار انتقال سفارت امریکا دهها نفر(60 نفر شهید) قربانی رژیم توسعه‌طلب و اشغالگر و نسل‌کش و کودک‌کش اسرائیل شدند.

در باره نیمه شعبان و ظهور آقا امام زمان(عج)

آقا جان ظهور مکن!زیرا بر خلاف آنچه می گوییم  چشم ها به انتظارت نیستند و منتظرت نیستیم!

شرمنده ام آقا؛

خواستم بگویم؛بیا که منتظرت هستم،

 ولی دیدم هیچکدام از رفتارم به منتظران نمی ماند پس منتظر نبودم.

خواستم بگویم؛آقا  بیا که  برای آمدنت لحظه ها را شماره می کنم، ولی چون پیش از هرکس خودت خوب می دانی که چنین نیست زبان به کام گرفتم.

خواستم بگویم بیا تا  بغل بغل گل در راه آمدنت بریزم ،

ولی چون به دنبال ارزانترین گل ها بودم  نیافتم و از گل گذشتم،

خواستم بگویم می خواهم  آب آور باشم و  آب زنم راه را،ولی پیش از تو بر سر راه دیگران آب زدم.

خواستم بر روی کاغذی نشان خانه ام را برایت بنویسم تا تو مهمان باشی و من  میزبان ،

ولی نه ،خانه آماده بود و نه خانه ی دل و نه صاحبخانه،

خواستم تو را به مجلسی که برای میلاد با سعادتِ خودت و به نام تو آماده کرده ایم بخوانم،چون مجلس به نام تو بود ولی برای تو نبود از این نیز گذشتم.

خواستم بگویم بیا  باهم از خیابان های زیبای شهرمان عبور کنید،

ولی چون جلوه ی خوبی نداشت باید چشم می بستید و راه می رفتید و این نیز مشکل بود.

خواستم  بگویم بیا به بازار برویم و بازارمان را از نزدیک ببینید،

ولی از آنجا که در بازارهایمان  دلالی های سکه  و دلار و احتکار و گرانفروشی و... رواج داشت و...بگذریم آقا بازار هم مکان مناسب حال شما نبود.

 با وجود حال غیر انتظاری که در جانم ریشه دوانده بودند و انسان منتظری نبودم و در هیاهوی افکار متضادی که چون خوره به جانم افتاده بودند ناگهان به این واقعیت انکار ناپذیر دست یافتم؛ که انسان اگر منتظر نباشد و انتظار نداند باید شاهد از هم پاشیدن ارزش های معنوی باشد چنانکه هست.

 انسان غیر منتظر تکیه گاهی برای روح سرگشته ی خویش نمی یابد،

و به هیچ پیوند و رابطه ی الهی دل نمی بندد،

کسی که منتظر نیست،آتش عشق در وجودش به سردی می گراید و شعله ی شهوات و اشتهای سیری ناپذیرِ امیال و  مال و مقام در درونش زبانه می کشد،

چون انتظار نمی داند منتظر نیست و لذا  او انسانی می شود بیگانه از خویش و دور از خدای خویش و پیامبر خویش و امام خویش،

می شود انسانِ بی هویت،

چنین انسانی بی اختیار خود را به گردباد هوس ها و حوادث می سپارد و امید رستگاری را از دست می دهد.

اکنون و در آستانه ی بیدار شدن از خواب عمیقِ غفلت و با نگاهی مثبت به انتظارِ یک منجی و نجات دهنده،که تنها او می تواند انسان ها را  از لبه ی پرتگاه انسانیت و معنویت،نجات بخشد ملتمسانه عرض می کنیم  ای پسر فاطمه ای حجت خدا، با همه ی بدی های بیشماری که داریم اینک در شب و روز میلادت، همراه با منتظران و در جمع مؤمنین و  دوستانت فریاد بر می آوریم؛

 

 يا صاحب الزمان به ظهورت شتاب کن

 عالم ز دست رفت تو پا در رکاب کن

 

يا صاحب الزمان زمانه خراب شد

 دل هاي شيعيان تو از غصه آب شد

 

 يا صاحب الزمان تو امامي به شيعيان

 تعجيل کن که خون شده است قلب دوستان

 

اللهم صل علی محمد وآل محمد

وعجل فرجهم

بهترین و زیباترین های خلقت  

زیباترین کلام:بسم الله...

زیباترین تکیه گاه:خدا

زیباترین دین:اسلام

زیباترین خانه:کعبه

زیباترین بانگ:تکبیر

زیباترین آواز:اذان

زیباترین ستون:نماز

زیباترین معجزه:قرآن

زیباترین سوره:حمد

زیباترین قلب:یاسین

زیباترین عروس:الرحمن

زیباترین محافظ:آیةالکرسی

زیباترین عمل:عبادت

زیباترین زیارت:خانه خدا

زیباترین منزل:بهشت

زیباترین مهاجر:هاجر

زیباترین صابر:ایوب(ع)

زیباترین معمار:ابراهیم(ع)

زیباترین قربانی:اسماعیل(ع)

زیباترین مولود:عیسی(ع)

زیباترین جوان:یوسف(ع)

زیباترین انسان:پیامبراسلام

زیباترین پارسا:علی(ع)

 زیباترین مادر:زهرا(س)

 زیباترین مظلوم:امام حسن مجتبی(ع)

 زیباترین شهید:امام حسین(ع)

 زیباترین ساجد:امام سجاد(ع)

زیباترین عالم:امام محمدباقر(ع)

زیباترین استاد:امام صادق(ع)

زیباترین زندانی:امام کاظم(ع)

زیباترین غریب:امام رضا(ع)

زیباترین فرزند:امام جواد(ع)

زیباترین راهنما:امام هادی(ع)

زیباترین اسیر:امام حسن عسکری(ع)

زیباترین منتقم:امام زمان(عج)

زیباترین عمو:حضرت عباس(ع)

زیباترین عمه:حضرت زینب(ع)

زیباترین سرباز:علی اکبر(ع)

زیباترین غنچه:علی اصغر(ع)

زیباترین شب سال:شب قدر

زیباترین سفر: حج

زیباترین محل تولد:کعبه

زیباترین لباس: احرام

زیباترین ندا: فطرت

زیباترین سرانجام: شهادت

زیباترین جنگ: نفس اماره

زیباترین ناله: نیایش

زیباترین اشک: اشک از توبه

زیباترین حرف: حق

زیباترین حق: گذشت

زیباترین رحمت: باران

زیباترین سرمایه: زمان

زیباترین لحظه: پیروزی

زیباترین کلمه: محبت

زیباترین یادگاری: نیکی

زیباترین عهد: وفا

زیباترین دوست: کتاب

زیباترین کتاب: قرآن

زیباترین زینت: ادب

زیباترین روزهفته: جمعه

زیباترین خاک: تربت کربلا

زیباترین ابزار: قلم

زیباترین روزسال: مبعث

زیباترین بیابان: عرفات

زیباترین مزار: شش گوشه

زیباترین شعار: صلوات

زیباترین قبرستان: بقیع

زیباترین زمین: کربلا

زیباترین آرزو: فرج مهدی

زیباترین پایان: التماس دعا

امام علی (ع) و خبر از آینده


یهود برای تشکیل دولت خود در فلسطین از غرب  به منطقه عربی خاورمیانه خواهند آمد، سوال می شود پس عربها در آن موقع کجا هستند؟
 فرمود: عربها در آن موقع از هم پاشیده و ارتباط شان ازهم گسیخته و متحد و هماهنگ نیستند. سوال شد آیا این بلا و گرفتاری طولانی ست؟ فرمود نه تا زمانیکه عربها زمام امور خودشان را از نفوذ دیگران رها ساخته وتصمیم های جدی آنان دوباره تجدید شود. آنگاه سرزمین فلسطین بدست آنان فتح خواهد شد وعربها پیروز و متحد خواهند گردید. نیروهای کمکی از طریق و سمت سرزمین عراق به آنان خواهند رسید که بر روی پرچمهایشان نوشته شده القوة و عربها و سایر مسلمانان همگی مشترکأ  برای نجات فلسطین قیام خواهند کرد و با یهود خواهند جنگید و چه جنگ بسیار سختی که در وقت مقابله با یکدیگر در بخش عظیمی از دریا روی خواهد داد که در اثر آن مردمان در خون شناور شده و افراد مجروح بر روی اجساد کشته شدگان عبور کنند.
 عربها سه بار با یهود می جنگند و در مرحله چهارم که خداوند ثبات قدم و ایمان و صداقت آنها را دانست همای پیروزی بر سرشان سایه می افکند به خدای بزرگ سوگند که یهودیان مانند گوسفند کشته می شوند تا جائی که حتی یک نفر یهودی هم در فلسطین باقی نخواهد ماند.
 منابع:
۱. ظهور حضرت مهدی (سید اسد الله هاشمی) صفحه ۳۳۲
۲. عقائد الامامیه جلد ۱ ص ۲۷۰

سلام بر تو ای عبد صالح خدا

سلام بر تو ای بنده ی خدا و مطیع امام زمان خویش،

 سلام برتو ای برگزیده و  اانتخابگر و اتخاب شده،

می خواستم ویژگی هایت را با سر انگشتانم شماره کنم دیدم شدنی نیست ،

می خواستم درباره ی  ویژگی هایی چون زیبایی که ماه بنی هاشم بودی و در باره  چهره ی دلربایت که هر بیننده ای را به تحسین وا میداشت بنویسم ولی دیدم جدت عبد مناف را ماه مکه  و عبدالله پدر پیامبر اکرم(ص) را ماه حرم می خواندند از این نیز گذشتم،

 اکنون بر آن شدم به ویژگی ای اشاره کنم که کمتر به آن پرداخته شده است«جوانمردی»

 البته افزون بر جوانمردی که دشمن برایت به کار برد دیگر ویژگی های بر جسته ای داشتید که تو را نزد زمینیان و زمانیان و فرشتگان شهره ساخت،همان ویژگی هایی که باعث شد تو نزد خداوند متعال به قرب و منزلتِ خاصی برسی  که روز قیامت تمام شهیدان  به مقام و جایگاهت غبطه می خورند،

یا عباس! می دانم تو عبد صالح خدا  بودی و مطیع رسول خدا، عبد یعنی بنده؛ بنده در مقابل مولای خود اختیاری نمی بیند. بنده باید مطیعِ بی چون و چرای مولایش باشد و از دستورات او سرپیچی نکند همه ی این ویژگی ها در وجود تو تبلور یافته بود.

 این را نیز می دانم که روز عاشورا برایت امان نامه آوردندو می دانم  آلودگان خواستند تو را با وعده های افسری و فرماندهی و سرداری از امام زمانت جدا کنند اما تو چناق غرق در اطاعتِ محض از  امام زمان و برادر خویش بودی که امان نامه حرامیان را به تمسخرگرفتی و نوکر بودنِ خودت و ارباب بودنِ برادرت را بگوش ناشنوایانِ حقیقت رساندی، آری تو عباسی

همان کسی هستی که دشمن را تو را در روز عاشورا جوانمرد نامید.

روز عاشورا جنگ تن به تن در گرفت گرد و غبار از سم اسبان فضا را تیره و تار کرد دشمن،که هنوز از شیر دلی و شجاعت عباس نمی داند رجز خوانی می کند در اولین حمله، ضربه ات کارگر می شود و شمشیر از دست طرف مقابل می افتد و تو اسب خویش را به کناری می بری و به او که دشمن توست با اشاره می فهمانی،بدون ترس از غافلگیری، آرام از اسبش پیاده شود و  شمشیرش را بر دارد و مسلح از خود دفاع کند دشمن همین کار را می کند ناگهان از میان لشکر  مخالف، فریادها بگوش می رسد عباس جوانمرد است عباس جوانمرد است.

ولی ای عبد صالح،شرمنه ایم  که با همه ی عزاداری ها و نذر و نیاز کردن های که به نام  تو می کنیم از کتاب قطور انسانیت تو حتی یک خط نخواندیم و درس نگرفتیم ما از بزرگیِ نام تو خودمان را بزرگ کردیم ولی...

تو به ما حرمت برادری آموختی ولی ما سال هاست با برادرمان در نزاع و قهر زندگی می کنیم.

تو آموختی به ما امان زمان خود را می بشناسیم و اطاعت کنیم ولی...

و از همه  بدتر بازارهای کسب و کارمان  است که خرید و فروش کالاهایمان با  نام تو (قسم به حضرت عباس) شکل می گیرد  این هم یکی دیگر از دردهایی که درد نمی دانیم ولی هست.

ولی یا حضرت عباس(ع) ای جوانمرد و شجاع با رفتن تو چشم های دوستانت به خواب نرفت ولی پس از آن که شهید شدید دشمنانت راحت خوابیدند.

سلام بر تو یا عباس ای عبد صالح.

روز جانبار بر همه ی جانبازان عزیز گرامی باد.

واژه ای آشنا که در دنیا و آخرت به کار برده می شود به ویژه در آخرت!

ای کاش،

افسوس،

دریغا،

حسرتا،

ای وای و...واژه هایی هستند که پس از گذر زمان خودنمایی می کنند،

  وقتی به راه طی شده نگاه می کنیم،

 وقتی ببینیم غبارهای گذشته بر افق دیدمان تأثیر گذاشته،

 وقتی راه بازگشت نمی بینیم،

 وقتی درد تنهایی را احساس می کنیم،

وقتی زمان را از دست رفته می بینیم و فرصت جبران نداریم،

وقتی دست مان کوتاه و خرما بر نخیل است،

وقتی ببینیم بهترین زمان را سخاوتمندانه در راه ندانم کاری هایمان  قربانی کرده ایم،

وقتی ببینیم از بت های قدیم برائت کردیم ولی در  طواف بت های جدید گوی سبقت بردیم،

وقتی ببینیم  هیچکس از حقش نمی گذرد و ما هستیم و یک پل کم عرض،(صراط)

وقتی ببینیم ملاحظه ی آبرویمان نمی شود و همه ی اعمالمان را  در معرض دید دیگران قرار داده اند،

وقتی ببینیم زبان مان، زبان در می آورد و علیه خودش شهادت می دهد!

وقتی ببینیم همسر و  فرزندانی که برای سیر کردن شکمشان دروغ ها گفتیم از ما فرار کرده و دوری می کنند،

وقتی ببینیم میراث خوران، از میراث برجا مانده کمترین خیرات نصیب مان نکرده اند،

وقتی ببینیم حق هیچ انتخابی نداریم و اعمالمان سرنوشت مان را تعیین می کنند،

وقتی ببینیم  همه گرفتارند و  هیچکس نمی تواند کاری برایمان بکند،

وقتی ببینیم  طلبکارانِ مال و غیبت شدگان و تهمت خوردگان و...دسته دسته برای وصول طلب شان می آیند و ما هیچ موجودی نداریم...

وقتی ببینیم همنشین بد از ما یک بدکار ساخت و رهایمان کرد،

در چنین شرایطِ بسیار سخت،

می گوییم؛ای کاش...

حساسیت  و اهمیت افسوس  در این است که این واژه  در دنیا و آخرت سهم مشترک دارند،

 ولی، افسوس و پشیمانی در آخرت نمود بیشتری دارد تا دنیا.

ای کاش با فلانی دوست نمی شدم ....

تردیدی وجود ندارد مصاحبت تاثیر گذار است، همنشینان ، بوی یکدیگر

و رنگ یکدیگر را می گیرند،

همنشین خوب ، از تنهایی بهتر است ،

و تنهایی ، از همنشین بد!

از این رو تأکید کرده اند در انتخاب کسانی که با آنها مصاحبت داریم دقت کنیم!

دوستان ما چه کسانی هستند؟

پاسخ ساده است،

دوستان مان ، کتابهایی که می خوانیم، فیلمهایی که می بینیم،

آوازهایی که می شنویم،

منظره هایی که نگاه می کنیم

و حتی فکرهایی که در ذهن مان قرار دارد ،

همه و همه همنشین های ما محسوب می شوند

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم

که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

حضرت فاطمه(س) از پدر بزرگوارش پرسید: پدر جان،

زنان و مردانى که نسبت به نماز بى‌‌اعتنا هستند و نماز را سبک مى‌‌شمارند، چه عواقبى را در پیش دارند؟

رسول خدا(ص) فرمود: فاطمه جان! هر کسى از مردان و زنان نمازش را سبک بشمارد، خداوند او را به پانزده بلا مبتلا مى‌‌سازد:

شش مورد در دنیا،

سه مورد در وقت مرگ،

و سه مورد آنها در قبر

و سه مورد در قیامت زمانى که از قبر خارج شود.

الف) اما آن شش بلایى که در دنیا دامنگیرش مى‌‌شود:

1- خداوند برکت را از عمرش مى‌‌برد.

2- خداوند برکت را از رزقش مى‌‌برد.

3- خداوند عزوجل سیماى صالحین را از چهره‌‌اش محو مى‌‌کند.

4- هر عملى که انجام مى‌‌دهد پاداش داده نمى‌‌شود.

5- دعایش به آسمان نمى‌‌رود.

6- بهره‌‌اى از صالحین براى او نیست.

ب) اما آن سه بلایى که هنگام مرگ گرفتارش خواهد شد:

1- ذلیل از دنیا مى‌‌رود.

2- هنگام مرگ در حال گرسنگى خواهد بود.

3- تشنه از دنیا خواهد رفت، اگر چه آب نهرهاى دنیا را به او بدهند.

ج) اما آن سه بلایى که در قبر دامنگیرش مى‌‌شود:

1- خداوند ملکى در قبر براى او مى‌‌گمارد تا او را زجر دهد.

2- قبرش براى او تنگ خواهد شد.

3- گرفتار ظلمت و تاریکى قبر خواهد شد.

د) اما آن سه بلایى که در روز قیامت گرفتارش خواهد شد:

1- خداوند ملکى را موکل مى‌‌سازد تا او را با صورت بر زمین بکشد، در حالى که خلایق تماشا مى‌‌کنند.

2- محاسبه اعمالش به سختى انجام مى‌‌شود.

3- خدا به نظر لطف به او نمى‌‌نگرد و براى اوست عذاب همیشگى.

(منبع: فلاح السائل : 22)

نعمت های فراوانی که نمی بینیم و شاکر نیستیم

پروردگارا! 

کاش شاکر بودم

و شکرگزاری ام را در لحظه لحظه های زندگی ام گسترش می دادم،

کاش می فهمیدم نعمت هایت را کی و کجا  و چگونه خرج می کردم،

کاش پیش از آن که از تو نعمتی می خواستم راه  استفاده ی درست و بجا مصرف کردن از نعمت هایت را طلب می کردم،

چرا که شکر گزاری جز استفاده ی درست از نعمت ها نیست،

شرمنده ام که من هر روز با چشمانم نگاه می کنم و افسوس،که حتی چشمان خودم  را(که نعمت بزرگی هستند) نمی بینم،

با چشمانم همه چیز را به تماشا می نشینم ولی افسوس که چون کوران، از دیدن،محرومم.

کاش شاکر بودم، کاش می دانستم،

 کاش می فهمیدم،

 که همه آنچه که پنهان و عیان است عنایات خداوند بزرگ است ،

صورت و سیرت و این علم بیان،

 این دوچشم بینا

 و دو گوش شنوا،

دست ها و پاها،

این همه نعمتِ بی اندازه...

کاش و ای کاش

کاش می فهمیدم این همه لطف و عنایت که هست  همه ازمخزنِ اوست

کاش می فهمیدم، او خداوند  کریم است

 و رحیم است

و غفور است

 و غنی است

 و عزیز است

 و حلیم است

 و حفیظ است

 و ودود است

و حمید است

 و وکیل است

 و رفیع است و...

کاش می فهمیدم کاش شاکر بودم....

ادامه دارد

اثرات بی نظیر خوش بینی و حسن ظن از زبان مولا علی(ع)

افزون بر این که یکی از عوامل زمینه ساز ارتباط سالم با افراد جامعه است، به نوبه خود دارای ثمرات و برکاتی است که در اینجا به چند نمونه از آنها اشاره می شود:  

 1- جلب محبت خوش بینی سبب ایجاد الفت و برادری میان مسلمانان می شود. امام علی علیه السلام فرمود: مَن حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنّاسِ حازَمِنهُمُ الَمحَبَّةَ ؛ خوشبینی به مردم، موجب دوستی و محبت آنهاست.

 2- آسایش و آرامش خوش بینی موجب آرامش روح و روان است. فردی که به دیگران خوش گمان است و رفتارهای سؤال برانگیز آنان را توجیه می کند مهمترین دستاورد او آسودگی خاطر است. امام علی علیه السلام فرمود: حُسنُ الظَّن یخَفِّفُ الهَمَّ وَ ینجِی مِن ثِقلَةِ الاثْمِ؛ خوش بینی، غم آدمی را کاهش می دهد و از سنگینی گناه رهایی می بخشد. همچنین فرمود: حُسنُ الظَّنِّ راحَةُ القَلبِ وَسَلامَةُ الدّینِ؛ خوش بینی عامل آسودگی و راحت جان و سلامت دین است. اسلام می خواهد در جامعه اسلامی امنیت کامل حکم فرما باشد نه تنها مردم در عمل با یکدیگر بدرفتاری نکند، بلکه از نظر اندیشه و فکر نیز در امان باشند.  

 3- پاکی و صفای دل حسن ظن سبب پاکی و صفای دل خواهد شد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: أَحْسِنُوا ظُنُونَکمْ بِإِخْوَانِکمْ تَغْتَنِمُوا بِهَا صَفَاءَ الْقَلْبِ وَ نقَاءَ الطَّبْع ؛ گمان های خود را به برادران مؤمن، نیکو کنید چرا که حسن ظن به مؤمن موجب صفای دل و پاکی طبع است.  

4-  مصونیت از بیماری ها پژوهشگران معتقدند افراد خوش بین کمتر در معرض بیماری ها و مرگ قرار می گیرند و عمر طولانی تری دارند و نیز میزان مرگ و میر ناشی از بیمارهای قلبی در افراد خوش بین کمتر است.  

 5- پیشگیری از گناه خوش بینی مصونیت از گناه ایجاد می کند. امام علی علیه السلام می فرماید: حُسْنُ الظَّنِّ ینْجِی مِنْ تَقَلُّدِ الْإِثْم ؛ خوش گمانی، پیرو گناه را نجات می بخشد.  

 6- سلامت روان اگر افراد در برخوردهای خویش، خوش بین باشند، گفتار و رفتار دیگران را خوب تفسیر می کنند و کمتر دچار سوء تفاهم می گردند. در فضای بدگمانی رفتارها و گفتارها به گونه ای خاص تفسیر می شوند. مثلًا احترام گزاردن به دیگری به چاپلوسی و تملق، سکوت به مخفی کاری، حرف زدن ملایم به بی اعتمادی و سردی، صراحت به پررویی، صداقت به ساده لوحی و صمیمیت به خودشیرینی تفسیر می شود.  

7-  نیت نیکو نیت، جان عمل است؛ از این رو درستی و سلامت عمل در گرو پاکی و خلوص آن است و اگر نیت ناخالص باشد، عمل هم به همان میزان عیب ناک و آفت زده خواهد بود. کسی که حسن ظنی به دیگران نداشته باشد، نمی تواند نیت خوب و عمل و رفتار مناسبی در مورد آنها داشته باشد. امام علی علیه السلام فرمود: مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ حَسُنَتْ نِیتُه ؛ کسی که خوش گمان باشد، نیتش نیکو خواهد بود. کسی که به دیگران اعتماد ندارد، مثلًا به افراد نیازمند اعتماد ندارد، نمی تواند نیت خیری برای آنان داشته باشد و در میزان انفاق و نوع آن تأثیر خواهد داشت.  

8-  آسان گیری یکی از برکات حسن ظن، آسان گیری است و فردی که به دیگری حسن ظن دارد، از بسیاری از حساسیت ها و پرسش ها و سخت گیری ها خودداری می کند. مانند اعتماد به جوانی که جویای کار است و یا برای خواستگاری آمده است و از بستگان نزدیک شخص می باشد. امام علی علیه السلام فرمود: مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ أَهْمَل ؛ کسی که خوش گمان باشد، آسان می گیرد.  

 9- اعتماد به یکدیگر مهم ترین عامل همکاری در یک جامعه، اعتماد به یکدیگر است و باید برای رسیدن به اعتماد میزان حسن ظن تقویت شود.  

10-  جلب اعتماد جلب اعتماد دیگران در زندگی لازم و ضروری است. برای پیدایش اعتماد باید اصل خوش بینی در معاشرت ها حاکم باشد و بدین وسیله اعتماد و همکاری اجتماعی فراهم شود.

قبر، باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های دوزخ است.

اعتقاد به معاد و زندگی پس از مرگ، یکی از اصول دین ماست که هر مسلمانی به آن ایمان دارد. بر اساس این عقیده، در روز قیامت که همه‏ ی مردم زنده می شوند، افراد نیکوکار به پاداش خود رسیده، وارد بهشت می شوند، و افراد بدکار نیز به کیفر خود رسیده، به دوزخ می روند. 

بر اساس آیات قرآن و روایات معصومین ، اگرچه بهشت و دوزخ در قیامت آشکار می شوند، آن ها هم اکنون وجود دارند و از چشم ما پوشیده هستند. در آیه‏ ی 22 سوره ی ق می خوانیم هنگامی که انسان در قیامت زنده می شود و با حیرت چشمش به صحرای محشر و بهشت و دوزخ می افتد، به او می گویند که این ها وجود داشت؛ ولی تو از این حقایق بی خبر بودی. امروز پرده را از جلوی چشمانت بر‌می داریم تا به خوبی همه چیز را ببینی. در این آیه نیز می خوانیم: «جهنّم، کافران را احاطه کرده است.» کیفر کافران در دوزخ، همان گناهان زشت آن هاست که به صورت عذاب در می آید. دروغ، خیانت، بی توجّهی به فرمان خدا، خوردن مال حرام و... که از کافران و گنهکاران سر می زند و همراه با شخصیّت پلید آن هاست، هر یک در قیامت به شکل حقیقی و زشت خود در می آیند و همراه آنان خواهند بود. آری، بهشت و دوزخ هم‌اکنون وجود دارند؛ ولی خواست خدا این است که هم اکنون از چشمان ما پنهان باشند تا مردم بدون این که آن ها را ببینند، با اختیار خود، یکی از آن دو سرنوشت را انتخاب کنند. در روایتی از امام صادق می خوانیم که در شب معراج (شبی که پیامبر به عالم فرشتگان سفر کرد و بهشت و دوزخ را از نزدیک دید و با خدای بزرگ سخن گفت)، پیامبر که همراه جبرئیل فرشته‏ ی وحی و فرمانده فرشتگان سفر می کرد، به هر گروه از فرشتگان که می رسید، با چهره ی خندان ایشان روبرو می شد؛ تا اینکه با فرشته ای زشت رو و خشمگین مواجه شد. آن فرشته به پیامبر سلام کرد؛ ولی هیچ لبخندی نزد. ترسِ عجیبی، وجود پیامبر را فرا گرفت. به همین سبب، از جبرئیل پرسید که این فرشته کیست؟ او گفت: حق داری که بترسی؛ همه ی ما نیز از او می ترسیم. نام این فرشته، «مالک» است. او رئیس نگهبانان دوزخ  است و هرگز نخندیده است. پیامبر از جبرئیل خواست به او فرمان دهد که جهنّم را به ایشان نشان دهد. او نیز صحنه ای از دوزخ را به پیامبر نشان داد.  بر اساس آیات قرآن  و سخنان پیشوایان دین، ورود به بهشت یا دوزخ، در روز قیامت اتّفاق می افتد؛ ولی گوشه ای از این دو سرنوشت متفاوت، با مرگ انسان ها به ایشان نشان داده می شود. در روایتی از امیر مؤمنان علی می خوانیم: «میان ما و رسیدن به بهشت یا دوزخ، چیزی جز مرگ وجود ندارد.»  در حدیثی از امام سجاد(ع) نیز می خوانیم: «قبر، باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های دوزخ است. 

درباره ی خواب های هفتگانه!

در کتاب ذخیره المعاد آمده است:

۱-خواب غفلت:آن است که درمجلسی که ذکرخدا نمایند، مثل موعظه و غیره خواب رود؛

۲-خواب شقاوت:خواب وقت نمازها؛

۳خواب لعنت:خواب هنگام نماز صبح؛

۴-خواب عقوبت: خواب بعدازنمازصبح؛ (عقوبت محروم بودن از رزق حلال)

۵-خواب رخصت:خواب بعد از نمازها؛

۶-خواب حسرت:خواب نیمه شب جمعه( محرومیت از بزرگترین شب مناجات، دعا،نیایش و غفران و آمرزش)

۷-خواب راحت:خواب قیلوله؛(نیم ساعت قبل از ظهرتا اذان ظهر)

رسول خداص:(درشب زیاد نخواب؛ زیراخواب زیاد، صاحبش رادر روزقیامت فقیر میکند)

دره بیضاء، ص۱۷۷

امیرالمومنین ع:

پرخوری و پرخوابی؛ جان را فاسد میکنند و زیانبارند .

غررالحکم، ص۳۶۹

حالات افراد در روز  قیامت :

رسول مکرم اسلام ص در حدیثی جامع و طولانی پیرامون حالات افراد در روز قیامت می‌فرمایند:

فردی را میآورند که مالی را از راه حرام تحصیل کرده و در راه حرام مصرف نموده است؛دستور صادر میشود‌:

او را به آتش ببرید.

فرد دیگری را میآورند که مال را از راه حلال به دست آورده ولی در حرام صرف کرده است؛ دستور صادر میشود:

او را نیز به آتش ببرید.

فرد دیگری را میاورند که مال را از حرام به دست آورده ولی در حلال خرج کرده است؛دستور صادر می شود:

او را هم در آتش عذاب وارد کنید

این ۳ نفر خلاف دستور خداوند انجام داده‌اند:

یکی در هزینه و یکی در تحصیل مال و دیگری در هر دو؛ که هر سه طبق صلاحدید خداوند مستحق عذاب هستند.

اما فرد چهارم کسی است که از حلال بدست آورده و در حلال هم خرج نموده است.

به او هم میگویند‌: بایست؛ برای درآمد حلال و مصرف حلال هم "حساب" است.

لذا از او سوالاتی میکنند‌، ازجمله:

۱_ تو مال را از طریق حلال بدست آوردی،امّا آیا در تحصیل آن، امور دیگران را فراموش کردی؟

۲_آيا از عبادتهايت غفلت كردي؟

۳_آیا نمازت را که باید اوّل وقت میخواندی، خواندی یا به تأخیر انداختی؟

۴_آیا رکوع و سجده ات را به خاطر مال حلال، کوتاه کردی؟

۵_آیا وضوی کامل و با دقّت گرفتی؟

عرض میکند: پروردگارا !

من هم از طریق حلال مالم را بدست آورده‌ام، هم در مسیر حلال صرف کردم و درهیچ کدام از واجبات کوتاهی ننمودم

دوباره سؤال می‌شود:

آیا با مال، ثروت،  لباس، مرکب و... بر دیگران فخر و مباهات کردی؟

عرض می‌کند: خداوندا! خیر

من فخری و مباهاتی نکردم و دل کسی را نیز نشکستم.

سؤال می‌شود: آیا به وضع افراد مسکین و مستمند که موظّف به رسیدگی بودی، رسیدگی کردی؟

عرض می‌کند: من همه‌ی حقوق واجب و  مستحب (اعم از خمس و زکات )را ادا نمودم.

فقرا را می آورند و معلوم می‌شود که راست می‌گوید.

باز می‌گویند: بایست.

همه‌ی این امور درست است، یعنی از حلال به دست آوردی، در مسیر حرام صرف ننمودی، و در واجباتت کوتاهی نکردی، به کسی فخر نفروختی و دل او را نرنجاندی و غیر از رسیدگی به حقوق واجب مستحبات را هم پرداختی، اما اینها حقوق دیگران بود.

بگو که حق خداوند را چه کردی؟

یعنی خدایی که این همه مال و نعمت به تو داد، آیا شکر یک نعمت از نعمتهای بیشمار او را ، بجای آوردی؟!

از این که سلامت داشتی میتوانستی  غذا بخوری، آب بیاشامی  و از سایر منافع و نعمتها لذّت ببری، آیا شکر یکی از این نعمتها را به جای آوردی...؟!

درمحضرامیرالمومنين ع،ج۵، ص،۵۸۹

از آثار حاج آقا حاتم پوری

فرمایش حضرت رسول خدا(ص) به حضرت زهذا(س) در باره انجام چهار عمل قبل از خواب

شبی حضرت زهرا س میخواستند بخوابندکه رسول خداص بر او وارد شده و فرمودند: فاطمه جان! نخواب مگراینکه چهار عمل را بجا آوری:
۱-قرآن را ختم کنی
۲-پیامبران راشفیعان خود گردانی
۳-مؤمنین راازخودخوشنودکنی
۴-حج و عمره بجا آوری.
حضرت زهراس عرض کردند:به چهارچیز امر فرمودید که من در این وقت، قدرت انجام آن‌ها را ندارم؟!
حضرت ص تبسم کردندوفرمودند:دخترم!
هرگاه سه مرتبه قل هو الله احد بخوانی؛ مثل آن است که ختم قرآن کردی
هرگاه صلوات بفرستی بر من و بر پیامبران قبل از من؛ در روز قیامت ما شفیعان تو خواهیم بود
هرگاه برای مؤمنین استغفار کنی؛ همه آنان از تو خشنود میشوند
و هرگاه بگویی "سبحان الله و الحمدالله ولا اله الا الله و الله اکبر " مثل آن است که حج و عمره انجام داده ای.
بهجة، ج۱،ص۳۰۴
👇

مثال ریاکار: مقوله حکیمی است،

 ریاکار مانند آن شخصی است که کیسه خود را بجای پول، از سنگریزه‌ها پر کرده باشد برای او هیچ فائده‌ای ندارد سوای اینکه مردم کیسه پرشده او را ببینند و فکر کنند که او مالدار است لیکن آنچه در کیسه است هرگز حاجت آن شخص را برآورده نمی‌سازد بدین صورت کسانی که ریاکار را ببینند او را نیکوکار و متقی خواهند دانست لیکن نزد الله به اعمال شخص ریاکار پاداشی نمی‌رسد

نگهداری سگ در خانه از زبان پیامبر ص و امام علی ع

در آموزه های دینی، با در نظر گرفتن مصالح و مفاسد، درباره نگهداری برخی حیوانات در محل زندگی انسان توصیه هایی شده، چنان که از نگهداری برخی نهی شده است.     
                    نگهداری سگ در خانه از زبان پیامبر ص و امام علی ع نگهداری سگ در خانه از زبان پیامبر ص و امام علی ع                
 
به گزارش جام نیوز به نقل از کتاب مفاتیح الحیاه آمده است:

پیامبر اکرم (ص) فرموده است: شتر مایه عزت و توانایی اهلش و گوسفند مایه برکت صاحب آن است .

امیر مومنان علی (ع) فرموده است: بانگ خروس، نماز اوست و بال زدنش رکوع و سجود اوست.

پیامبر اکرم (ص) فرموده است: هرگاه خروس در سحر بانگ زند ندا کننده ای از بهشت فریاد می زند: کجایند خاشعان ذاکر و رکوع کنندگان و سجده کنندگان و عابدان در رفت و آمد به مساجد و آمرزش خواهان؟

نکوهش از نگهداری سگ در خانه
پیامبر(ص) فرمود: خانه ای که سگ در آن باشد، ملائکه الهی به آن در نمی آیند.

امیرمومنان علی (ع) فرمود: از نگهداری سگ در خانه بپرهیزید.

بی شک نهی از نگهداری این حیوان در محیط زندگی و نهی از نزدیک شدن به آن، برای آلوده بودن آن و زمینه انتقال برخی از میکروب ها و نجس بودن آن از نظر حکم فقهی است و روشن است که حفظ و نظافت و بهداشت خود و محیط زندگی و پاکی بدن ولباس و ظروف و ابزار و وسایل خورد و خوراک از نظر تعالیم دینی اهمیت بسیاری دارد؛ ولی با این حال داشتن سگ آموزش دیده که از آن برای اهدافی مانند نگهبانی مزرعه، کارخانه و گله یا در شکار و جست و جوی اجناس قاچاق استفاده می شود، در صورتی که سه نکته یاد شده (نظافت، طهارت و بهداشت) درباره آن مراعات شود از نظر احکام اسلامی اشکال ندارد.

امیر مومنان فرمود: در نگهداری سگ خیری نیست، مگر در سگ شکاری برای نگهبانی و سگ همراه گله گوسفندان.

خبرآنلاین

هفت چیز بغیر هفت چیز دیگر بی‌فایده است:

قول یکی از بزرگی است که هرکس برهفت مورد عمل کند و برهفت چیز دیگر عمل نکند عمل او بی‌حاصل است.
1- ادعای خوف الله را بکند لیکن از گناهها پرهیز نکند این ادعای او غلط و بدون حاصل است.
2- امید ثواب از الله را داشته باشد لیکن عمل نیک انجام ندهد (اگرچه مختار است که بغیر عمل نیز ثواب بدهد لیکن قانون و ضابطه او چنین است که ثواب به کسانی می‌رسد که عمل نیک انجام دهند.)
خواهش کار نیک‌کردن داشته باشد لیکن عزم و اراده نداشته باشد۴

4- دعا بغیر محنت (یعنی بطورکلی کوشش نیک شدن را نکند تنها بر دعا اکتفا کند او محروم می‌ماند) زیرا توفیق به کوشش‌کنندگان می‌رسد.
وَالَّذِیْنَ جاهَدُوا فِیْنَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا
«کسانی که برای رضایت ما تلاش و محنت نمودند قطعاً آنها را به راه‌های خود هدایت و رهنمود می‌گردانیم.»
5--استغفار بدون ندامت ( یعنی با زبان استغفار بکند لیکن در دل ندامت و پشیمانی پیدا نشود. از اینگونه استغفار کردن چه فایده؟)
6-- اصلاح ظاهر و نیکیهای ظاهری بدون اصلاح باطن.
7- کوشش بغیر اخلاص (بغیر اخلاص بزرگترین نیکی و محنت دین، بی‌حاصل است.)         

شعیب و قوم کم فروش:

در قرآن کریم، نام چهار پیامبر که از قوم عرب بوده اند، ذکر شده است: حضرت هود ، حضرت صالح ، حضرت شعیب و حضرت محمّد . دوران زندگی حضرت شعیب، با دوران زندگی حضـرت موسی مصادف بوده است. طبق آیات قرآن، پس از فرار حضرت موسی از دست فوعونیان، آن حضرت به سرزمین «مَدیَن» رسید و در آنجا به خانه‏ ی پیرمرد پاک سیرتی پناهنده شد و به پیشنهاد آن پیرمرد، در برابر هشت یا ده سال خدمت به او، با یکی از دخترانش ازدواج کرد. بر اساس روایات، آن پیرمرد پاک سیرت، حـضرت شعیب بود. آن حضـرت در شهر مدین زندگی می کرد. مدین، نام شهری در قسمت شرقي خلیج عقبه بود که در مسیر تجاری حجاز و شام قرار داشت. مردم آن شهر، با مردم مصر، لبنان و فلسطین تجارت داشته اند. امروزه آن شهر به نام «معان» مشهور است. قوم شعیب، به سنّت پلید بت پرستی روی کرده بودند و در میان کارهای زشتشان، گناه «کم فروشی» بسیار رایج و نمایان بود. آری، آنان در هنگام فروش کالا، با دست کاری ترازوهایشان، از مقدار اجناس کم می کردند و از حق مشتری کم می گذاشتند. و بدین ترتیب، مال حرام، سراسر زندگی آنان را آلوده کرده بود. حضرت شعیب که از سوی خدا برای راهنمایی آنان فرستاده شده بود، ایشان را به یکتاپرستی فرا خواند و از کم فروشی نهی کرد و از روزی که عذاب آنان را فرا می گیرد، ترساند. به جز چند نفری از مردم مدین، کسی به او ایمان نیاورد؛ بلکه او را اذیت و مسخره کردند و حتّی به اخراج از شهر و مرگ تهدید کرده، از رفتن مردم نزد او جلوگیری کردند و راه و رسم او را در نظر مردم، بد جلوه دادند. آنان او را به جادوگری و دروغگویی متهم کردند و نیز تهدید کردند که اگر از دعوتش دست برندارد، سنگسارش خواهند کرد و  مسخره کنان از او خواستند که عذاب خدا را برایشان بیاورد. سرانجام حضرت شعیب از خدا درخواست کرد که میان او و قومش داوری کند. خدا نیز هفت شبانه روز گرمای شدیدی را بر آنان مسلّط کرد، و پس از آن، ابر سیاهی را بر فراز سرشان فرستاد. آنان از خانه های خود بیرون ریختند و به سایه‏ ی آن ابر پناه بردند. ناگهان صاعقه‏ ی مرگباری از آن ابر بر آنان فرود آمد و زمین به شدّت آنان را لرزاند، و بدین ترتیب، زندگی نکبت‏ بارشان به پایان رسید؛ ولی پیش از نزول عذاب، خدا شعیب و پیروان او را نجات داد. پس از هلاک قوم شعیب، او به آنان فرمود: «ای قوم من، من پیام های پروردگارم را به شما رساندم و برای شما خیرخواهی کردم. با وجود این دیگر چگونه برای سرانجام افراد کافری همچون شما تأسف بخورم؟!»

نکته تفسیری سوره مبارکه اعراف(7)

از سلمان فارسی بیشتر بدانیم

" سلمان" اهل جنديشاپور بود. با پسر حاكم وقت رفاقت و دوستى محكم و ناگسستنى داشت، روزى با هم براى صيد به صحرا رفتند، ناگاه چشم آنها به راهبى افتاد كه به خواندن كتابى مشغول بود، از او راجع به كتاب مزبور سؤالاتى كردند راهب در پاسخ آنها گفت: كتابى است كه از جانب خدا نازل شده و در آن فرمان به اطاعت خدا داده و نهى از معصيت و نافرمانى او كرده است، در اين كتاب از زنا و گرفتن اموال مردم به ناحق نهى شده است، اين همان" انجيل" است كه بر عيسى مسيح نازل شده.

گفتار راهب در دل آنان اثر گذاشت و پس از تحقيق بيشتر بدين او گرويدند به آنها دستور داد كه گوشت گوسفندانى كه مردم اين سرزمين ذبح مى‏كنند حرام است از آن نخورند.

سلمان و فرزند حاكم وقت روزها هم چنان از او مطالب مذهبى می آموختند روز عيدى پيش آمد حاكم، مجلس ميهمانى ترتيب داد و از اشراف و بزرگان شهر دعوت كرد، در ضمن از پسرش نيز خواست كه در اين مهمانى شركت كند، ولى او نپذيرفت.

در اين باره به او زياد اصرار نمودند، اما پسر اعلام كرد كه غذاى آنها بر او حرام است، پرسيدند اين دستور را چه كسى به تو داده؟ راهب مزبور را معرفى كرد.

حاكم راهب را احضار نموده به او گفت: چون اعدام در نظر ما گران

و كار بسيار بدى است تو را نمى‏كشيم ولى از محيط ما بيرون برو! سلمان و دوستش در اين موقع راهب را ملاقات كردند، وعده ملاقات در" دير موصل" گذاشته شد، پس از حركت راهب، سلمان چند روزى منتظر دوست با وفايش بود، تا آماده حركت گردد، او هم همچنان سرگرم تهيه مقدمات سفر بود ولى سلمان بالاخره طاقت نياورده تنها به راه افتاد.

در دير موصل سلمان بسيار عبادت مى‏كرد، راهب مذكور كه سرپرست اين دير بود او را از عبادت زياد بر حذر داشت مبادا از كار بيفتد، ولى سلمان پرسيد آيا عبادت فراوان فضيلتش بيشتر است يا كم عبادت كردن؟ در پاسخ گفت:

البته عبادت بيشتر اجر بيشتر دارد.

عالم دير پس از مدتى به قصد بيت المقدس حركت كرد و سلمان را با خود به همراه برد در آنجا به سلمان دستور داد كه روزها در جلسه درس علماى نصارى كه در آن مسجد منعقد می شد حضور يابد و كسب دانش كند.

روزى سلمان را محزون يافت، علت را جويا شد، سلمان در پاسخ گفت تمام خوبيها نصيب گذشتگان شده كه در خدمت پيامبران خدا بوده‏اند.

عالم دير به او بشارت داد كه در همين ايام در ميان ملت عرب پيامبرى ظهور خواهد كرد كه از تمام انبياء برتر است، عالم مزبور اضافه كرد من پير شده‏ام، خيال نمى‏كنم او را درك نمايم، ولى تو جوانى اميدوارم او را درك كنى ولى اين را نيز بدان كه اين پيامبر نشانه‏هايى دارد از جمله عالم دير به او بشارت داد كه در همين ايام در ميان ملت عرب پيامبرى ظهور خواهد كرد كه از تمام انبياء برتر است، عالم مزبور اضافه كرد من پير شده‏ام، خيال نمى‏كنم او را درك نمايم، ولى تو جوانى اميدوارم او را درك كنى ولى اين را نيز بدان كه اين پيامبر نشانه‏هايى دارد از جمله نشانه خاصى بر شانه او است، او صدقه نمى‏گيرد، اما هديه را قبول مى‏كند.

در بازگشت آنها به سوى موصل در اثر جريان ناگوارى كه پيش آمد سلمان عالم دير را در بيابان گم كرد.

دو مرد عرب از قبيله بنى كلب رسيدند، سلمان را اسير كرده و بر شتر سوار نموده به مدينه آوردند و او را به زنى از قبيله" جهينه" فروختند! سلمان و غلام ديگر آن زن به نوبت روزها گله او را به چرا مى‏بردند، سلمان در اين مدت مبلغى پول جمع‏آورى كرد و انتظار بعثت پيامبر اسلام ص را مى‏كشيد.

در يكى از روزها كه مشغول چرانيدن گله بود رفيقش رسيد و گفت: خبر دارى امروز شخصى وارد مدينه شده و تصور مى‏كند پيامبر و فرستاده خدا است؟! سلمان به رفيقش گفت: تو اينجا باش تا من بازگردم، سلمان وارد شهر شد، در جلسه پيامبر حضور پيدا كرد اطراف پيامبر اسلام مى‏چرخيد و منتظر بود پيراهن پيامبر كنار برود و نشانه مخصوص را در شانه او مشاهده كند.

پيامبر ص متوجه خواسته او شد، لباس را كنار زد، سلمان نشانه مزبور يعنى اولين نشانه را يافت، سپس به بازار رفت، گوسفند و مقدارى نان خريد و خدمت پيامبر آورد، پيامبر فرمود چيست؟ سلمان پاسخ داد: صدقه است، پيامبر فرمود: من به آنها احتياج ندارم به مسلمانان فقير ده تا مصرف كنند.

سلمان بار ديگر به بازار رفت مقدارى گوشت و نان خريد و خدمت رسول اكرم آورد، پيامبر پرسيد اين چيست؟ سلمان پاسخ داد هديه است، پيامبر فرمود:

بنشين. پيامبر و تمام حضار از آن هديه خوردند، مطلب بر سلمان آشكار گشت زيرا هر سه نشانه خود را يافته بود.

در اين ميان سلمان راجع به دوستان و رفيق و راهبان دير موصل سخن به ميان آورد، و نماز، روزه و ايمان آنها به پيامبر و انتظار كشيدن بعثت وى را شرح داد.

كسى از حاضران به سلمان گفت آنها اهل دوزخند! اين سخن بر سلمان گران آمد، زيرا او يقين داشت اگر آنها پيامبر را درك میكردند از او پيروى مینمودند.

اينجا بود كه‏ آيه: إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون‏ [سوره البقرة (2): آيه 62] بر پيامبر نازل گرديد و اعلام داشت: آنها كه به اديان حق ايمان حقيقى داشته‏اند و پيغمبر اسلام را درك نكرده‏اند داراى اجر و پاداش مؤمنان خواهند بود.

تفسير نمونه، ج‏1، ص: 288

شناخت فضیلتِ سحر، زمان و مکان

بی شک،ماه رمضان،شعبان،رجب،روزهای مقدسی چون عیدها و میلادها از زمان های پر فضیلت  هستند ولی دراین میان سحر یکی از مقطع های زمانی می باشد که دور و چرخش و تکرار آن هر بیست و چهار ساعت یک بار است یعنی درطول شبانه روز واقع می شود،

 معمولا" قسمت ویژه ای از هر مجموعه،برتری و ارزش بیشتری در مقایسه با سایر اجزاء آن مجموعه دارد،

 مثلا از یک مجلس صدر آن،

از میان گل ها گل سرخ،

از میان پرندگان طاووس،

از میان الماس ها کوه نور،

ازمیان سدها سد ذوالقرنین،

از میان خانه ها کعبه،

از میان سیارات که بر گرد خورشید جهان ما می گردندزمین،

از میان شب ها،شب قدر،

از میان باغ ها بهشت،

از میان آفرینش و خلقتِ موجودات انسان،

از میان اجزاء بدن،سر،

از میان راه ها،راه راست،

از میان لقمه ها،حلال،

و از میان فرشتگان جیرئیل برجستگی و اهمیت بیشتری دارند در میان هر گروه و صنفِ بر گزیده و نمونه و گلِ سر سبدی وجود دارد،گل سر سبد و قسمت با ارزشِ ساعاتِ شبانه روز،لحظه های سحر است،زمانِ روحانی و خوش نسیم سحر در پروراندن و ساختن روح بسیار مؤثر است حافظ با شناختِ نظری عملی که نسبت به سحر و سازندگی آن پیدا کرده بود می گوید:

کس ندیده است زمشک  و ختن و نافه چین/ آن چه من هر سحر از باد صبا می بینم.

یکی از وصیت های لقمان به فرزندش این است که ای فرزند مبادا خروس،زیرک تر از تو باشد که او در هنگام سحرگاهان، بیدار می شود و استغفار می کند و تو در خواب باشی،

خروسان در سحر خوانند قل یا ایهاالساقی / سعادت آن کسی دارد که پیش از صبح بیدار است.

سحر در آغاز و انتهای شبانه روز قرار گرفته است و آغاز و انجامش خوش است،زیرا پایان تاریکیِ شب و شروع ورود به روشنایی و طلیعه و پیش آهنگ روز و نور افشانی خورشید است.حافظ ارزش زمان را همچون ارزش ازل و آغاز خلقتِ موجودات می داند و می فرماید:

گففتم این جام جهان بین به تو کِی داد حکیم؟/ گفت آن روز که این گنبد مینا  می کرد.

می دانیم که مکان در شناخت و معرفت انسان تأثیر دارد،زمان هم مژثر است مثل زمان هایی که ائمه ی اطهار و بزرگان،بیشتر به آن توجه کرده اند از قبیل؛

 شب قدر،

 شب نیمه شعبان،

شب های ماه رمضان،

وقت افطار،

بین الطلوعین،

لیلة الرغائب(اولین شب جمعه ماه مبارک رجب)

خداوند خاصیت بوی بینایی بخش پیراهن حضرت یوسف(ع)،

و نفس حیات بخش حضرت مسیح(ع)

و عصای اژدها شونده و کفر سوز و طاغوت شکن،

و ید بیضای حضرت موسی(ع)

و تبر بت شکن حضرت ابراهیم(ع)

 و قرآن جهل سوز حضرت محمد(ص)و...را یک جا به بوی خوش(نفحه)روحانی سحر عطا کرده است و هر کدام که در آن بیدار باشد از همه فیض ها برای هدایت و بیداری خویش و تراوشات معرفت و قطره ی شهود به کام تشنه ی خود چشانده و با زبان عمل، اهدناالصراط المستقیم و رب زدنی علما" گفته است،

خداوندمتعال،سه صدا و آواز را دوست دارد:

صدای خروس،

صدای تلاوت کننده ی  قرآن،

وصدای کسانی که در سحر استغفار می کنند.

از پرودگار عالَم و عالِم  عاجزانه می خواهیم گرچه قابل نیستیم ولی ما را قابل دانسته و در کنار بهترین ها قرارمان دهد و با بهترین ها محشورمان فرماید.

نامه ای به مرحوم م حاج شیخ ابراهیم ذاکری

نامه ای به مرحوم م حاج شیخ ابراهیم ذاکری

محرم امسال نیز مانند سال های گذشته جایتان خالی بود پله های منبر را که نگاه می کردیم دلمان هوای سخنان گرم و دلنشینی همیشگیِ شما را می کرد ولی افسوس که بازهم صدایی از شما بر نخاست و افسوس که بودنت را قدر ندانستیم تا این که به یک باره و برای همیشه چشم از این جهان فانی بستید و رفتید،شب های عاشورا سخنرانی داغ و مرثیه خوانی جانسوزتان را از یاد نمی بریم. نام  و آوازه ی  شیخ ابراهیم ذاکری در بهمن آباد نماند و به سبزوار و مشهد رسید حتی کتابی را در کتابخانه ی امام رضا(ع) دیدیم که شرح حال شما و مرحوم حجت الاسلام شخ محمود شریعتی را باهم ذکر کرده بودند، از این ها که بگذریم،گره گشایی از کار مردم سعادتی بود که خداوند نصیب شما کرده بود همچنین کوشش خستگی ناپذیرتان برای آبادانی روستا در ذهن و خاطرات مردم نقش بسته است وتا آن جا که پس از این همه سال،مردم از شما به نیکی یاد می کنند، سابقه ی دوستی قرابت  و رفاقت طولانی جنابعالی و  مرحوم حجت الاسلام جناب شیخ محمود شریعتی بر کسی پوشیده نیست به ویژه که بارها شاهدبودیم ایشان از شما به نیکی یاد می کردند و خوب به یاد داریم که بیشترین زمان دوستی را با حاج آقای شریعتی بزرگ (پدر گرامی شیخ محمود)داشتید

پیگیری جنابعالی برای بنا و ساختِ مدرسه ای که اکنون در بهمن آباد وجود دارد و همچنین آب لوله کشی روستا و...از یادگارهای شماست، اگر بخواهیم از نقشِ خدماتِ شما در دیگر آبادانی روستا بنویسیم تداعی کننده ی مثنوی هفتاد من کاغد می شود.

حاج آقا، می خواهم از تلخ گویی عبور کنم و برایتان خوش خبر باشم،پس از هجرت تان به دنیای باقی کربلایی مرتضی فرزند صالح شما راهتان را ادامه دادند ایشان بر همان منبری می نشستند که جنابعالی ما را موعظه می فرمودید،این جانشینی تا پایان عمرشان ادامه داشت تا این که او نیز به سوی شما پرواز کرد و برای همیشه از میان مان رفتند با همه ی این ها اکنون نوادگان شما در راه شما گام بر می دارند خوشحالم که برایتان بگوییم جناب حجت الاسلام حاج شیخ آقا رضا فرزند غلام و نوه ی دختری شما جناب حجت الاسلام حاج شیخ محمد آقا هردو عزیز به نیکی خوش می درخشند و جای خالی شما را پر کرده اند آن ها افزون بر منبر رفتن و سخنرانی کردن، روز عاشورا در نقش امام تعزیه خوانی می کنند که مورد استقبال مردم قرار می گیرد.با همه ی این ها دلتنگ منبرهایتان هستیم و هرسال خاطره ای از وجود مبارکتان را برای عموم یاد آور می شویم،از خداوند می خواهیم شما را مورد رحمت ویژه ی خود قرار دهد ان شاءالله.

پیامبر(ص) اینگونه بود

بهتر است ابتداحضرت رسول را از نگاه علی(ع) بشناسیم.

1-حضرت علی(ع) فرمود:رسول خدا (ص) از همه ی مردم بخشنده تر، دلیرتر،راستگوتر،باو فاتر،نرمخوتر و خوش معاشرت تر بود.هر که در ابتدا او را می دید، هیبتش او را می گرفت و هر که با حضرتش آمیزش می نمود و شناخت پیدا می کرد،به او علاقمند می گردید.من که پیش از او و بعد از او مانندش را ندیده ام

2- رسول خدا (ص) فرمود:به اخلاق نیک آراسته گردید که خداوند مرا به اخلاق نیک بر انگیخته است و از اخلاق های نیک، آن است که آدمی گذشت کند از کسی که به او ستم کرده، و بخشش کند  به کسی که  او را محروم ساخته ،و بپیوندد با کسی که از او بریده،و عیادت کند از کسی که او را عیادت نمی کند.

3- فرمود:که آیا به شما خبر ندهم که کدامتان بیشتر به من شباهت دارید؟

گفتند:چرا،ای رسول خدا.

فرمود:کسی که خلقش نیکوتر و برخوردش با مردم ملایمتر و با خویشانش نیکو کارتر باشد و برادران دینی اش را بیش از همه دوست داشته و بر حق صبورتر و خشم خود را فرو خورده تر و گذشتش از همه بهتر و در حال خشنودی و خشم از همه با انصاف تر باشد.

4-و فرمود:بهترین مردان امت من کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن نباشند و اهانت نکنند،دلسوزشان باشند و به آنان ظلم نکنند.

علامه محمد حسین طباطبایی و مکارم الاخلاق

صدقه چیست؟استاد پاسخ می دهند.

پرسیدم:استاد،امثال بنده اطلاع چندانی در باره ی صدقه دادن و انفاق کردن نداریم  آن چه می دانیم هیچ دستی را نباید و رِد سائل نکوهش شده،از این رو هنگام درخواست سائل(درخواست کننده) جیب و کیف خود را بر رسی می کنیم تا اگر خرده پول ناقابلی وجود داشت دردست وی بگذاریم و خود را بیمه کنیم و یا مبلغی را به  صندوق هایی می اندازیم که به نیتِ صدقه دادن، مرسوم شده و درخانه ها موجود است خواستم بدانم آیا صدقه دادن به همین روش کفایت می کند؟ اگر دراین باره توضیحی هست لطفا بفرمایید استفاده کنیم.

پاسخ استاد:

ابتدا عرض کنم،دادن مال در راه خدا را «تصدّق» و مال داده شده را «صدقه» می‌نامند.صدقه هم آن طور که شما اشاره کردید تنها در دادن پول نیست بلکه صدقه می تواند در علم،عقل،جاه،زبان و مال باشد که هرکدام تعریف خاص خودش را دارد از همه مهمتر انفاق باید از کسب حلال باشد،نکته ی تأسف بار این که زکات در میان مردم ما مهجور است که به نظر می آید باید به اصطلاح امروزی فرهنگ سازی شود. در باره صدقه یا صدقات هم چنین بر می آید که مردم شناخت صحیحی ندارند لذا به قول شما با پرداخت مقداری پول خُرد به کسی که سؤال می کند گویی مسؤلیتش را به نحو احسن انجام داده است،که البته این هم درنوع خودش خوب است ولی کفایت نمی کند.فکر کنم جواب پرسش شما در دل روایتی باشد که در پایان به آن اشاره خواهم کرد.

نکات ضروری که باید به آن ها توجه کرد؛

همانطور که عرض شد انفاق از مال حلال باشد،

بر آن چه می دهیم منت نگذاریم،حضرت علی(ع) می فرماید: بهشت بر منت گذار حرام است،

پنهانی باشد،شکی نیست در این‌که انفاق در پنهانی برای انسان،سالم‌تر است تا آشکارا؛ از امام صادق(ع)نقل شده: ‌آنچه را که خدا بر تو واجب کرده، آشکار کردن آن بهتر از پنهان نمودن آنست و آنچه مستحبی است پنهان کردن آن از علنی کردن بهتر است و اگر انسانی زکات مالش را بر گردنش حمل کند و آشکارا تقسیم نماید، این عمل بسیار نیکوست.

و اما روایتی که قرار شد در پایان به آن به پردازیم،روایت شده است که پیامبر اکرم(ص)فرمودند:

هر روز که آفتاب طلوع می کند،برهر مفصل بدن انسان،صدقه ای لازم است؛

اگر بین دو نفر به عدالت حکم کنی، صدقه است،

یا اگر به کسی کمک کنی که بر مرکبش سوار شود یا بارش را برایش روی مرکب بگذاری، صدقه است،

سخن نیکو گفتن صدقه است.


در هر قدمی که برای نماز برمی داری صدقه است،

و این که خار و خاشاک (یا چیزی که موجب اذیت و آزار عابران است) از سر راه برداری صدقه است.
 و نیز روایت است که پیامبر(ص)فرمود بدن هر فرد از فرزندان آدم از سیصد و شصت مفصل آفریده شده است و هرکس به تعداد 360 مرتبه تکبیر و تحمید و تهلیل و تسبیح خداوند را به جای آورد و از او آمرزش بخواهد یا امر به معروف و نهی از منکر نماید در حالی آفتاب غروب می کند و یا عمرش تمام می شود که او خود را از آتش جهنم دور کرده است.

نگاه اهل سنت درباره افضل بودن حضرت علی(ع)

نگاه اهل سنت درباره فضایل علی(ع)

عقربه های ساعت از 2 بامداد عبور کرده بود و بنده بازهم  به عنوان پامنبری گوش جان سپردم به سخنان استاد،

استاد بازهم بنده را آگاه فرمایید،از دیدگاه های اهل سنت درباره حضرت علی(ع)دراین باره بیشتر می خواهم بدانم.

استاد:کتابی پیش روی بنده است که علامه شیخ عمر نسفی و علامه مولوی کرد و ماموستا ملامحمد ربیعی دیدگاه خودشان  را در باره ی دلایل افضلیت حضرت علی(ع) بر سایر صحابه منتشر کرده است.

1-پیامبر(ص) دخترش فاطمه ی زهرا را به عقد او در آورد.

2- و نیز پسرعموی حضرت رسول است و از کسانی است که به کثرت علم مشهور است.

 3-درشب هجرت فدایی رسول خدا(ص) شد و تا صبح دربستر حضرت خوابید(تاکفار از خروج حضرت مطلع نشوند)

4- او پدر امام حسن و امام حسین(رضی الله و عنهما)است که پیامبر در حق آنان فرمود:حسن و حسین دو گل خوش بوی من دردنیا هستند و فرمود:«حسن و حسین سید و آقای جوانان بهشت ان».

5- رسول خدا در حق او فرمود:«مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ. أَللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ، وَ عادِ مَنْ عاداهُ»امام احمد آن را(مشکاة المصابیح)روایت کرده است.

6- وقتی پیامبر به غزوه تبوک رفت علی رضی الله را  درمدینه گذاشت تا به امور شهر و خانواده حضرت رسیدگی کند علی رضی الله دلگیرشد و عرض کرد ای رسول خدا آیا مرا درمیان زنان و بچه ها می گذاری؟ حضرت به او قرمود: «‌أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی‌»یعنی تو در نزد منمانند هارونی در نزد موسی،جز این که بعد از من پیغمبری نیست.

7- ونیز در حدیث آمده است که رسول خدا(ص)فرمود: "مَنْ سَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ سَبَّنِي"هرکس به علی دشنام دهد به من دشنام داده است.

8- بزرگ شدن علی رضی الله در خانه ی مصطفی(ص) و برادری با رسول خدا(ص) فضیلت دیگر اوشت.

9-پیامبر(ص)فرمود:«أنا دارُ الحكمة وعلى بابها»من خانه ی دانش و حکمت هستم و علی درِ آن

(ترمذی و طبرانی آن را روایت کرده اند و حاکم آن را صحیح  میداند و ابن عبدالبر حدیث فوق را چنین روایت کرده است:انا مدینة العلم و علی بابها)

10-عمران بن حصین رضی الله گوید: در سریه ای که فرماندهی آن با علی رضی الله بود اختلاف رخ داد چهار نفر از صحابه هم پیمان شدند که نزد رسول خدا(ص) بروند و به حضرت خبر دهند وقتی خدمت حضرت رسول رسیدند گفتند:علی رضی الله چنین و چنان کرده است پیامبر(ص) درحالی که خشم از چهره اش نمایان بود سه بار فرمود:ازعلی چه می خواهید؟سپس فرمود:به راستی که علی از من است و من از علی هستم و او بعد از من یاور و دوست هرمؤمنی است.

شعر درباره خلافت علی رضی الله

جمیع اهل حل و عقد اسلام/ به او بیعت نمودندی به اکرام

علی با رتبه ی عز و شرافت / نشستی بر سر تخت خلافت

علی نعم الولی صاحب معالم/ اراو گشتی منور قلب سالم

علی پاکیزه و کاکیزه اخلاق/ به مردی فرد بود از روی آفاق

قریش،هاشمی،عالی نسب بود/ ولید خاندن خوش حسب بود

علی ده ساله بودی وقت عصمت/ که وحی آمد به شاه عالی همت

زمعصومان علی اول بشر بود/ به نیل نور ایمان خوش ثمر بود

علی درمکه تا اوقات هجرت / ملازم بود دائم نزد حضرت

شب هجرت فداکارانه آمد/ به رختخواب آن جانانه آمد

علی(من کنت مولاه)به جایش / (فمولاءعلی)شد جزایش

علی بابی است از ابواب علمش/ مثالی بود دروجدان و حلمش

پس از هجرت به میدان مواخات/ برادر بود با سردار سادات

به علم نحو دین را حفظ فرمود / جمیع قاریان را کرد مسعود

شدی سرمشق بهر اهل تألیف/ چه درعلم بلاغه چه ز تصریف

به علم و حلم و اوصاف جمیلش/ بسی کم بود در دنیا مثیلش

زخدمت های برجسته به یاران / نب.ده مثل او در روزگاران

شریف آمد وجودش در شرافت/ به نکته فرد بود اندر لطافت

شرف درعقل و علم و دین و اخلاق/ بود مر مرد را در روی آفاق

فرید عقل و حکم و علم بودی/ فرید غیرت و پرحلم بودی

به میدان امانت مرد بودی/ به وجدان کرامت فرد بودی

یکی این ها بشد دراو محقق/ نیاید برزبانش غیر از حق

رضای حق ببارد مثل باران/ به جان حیدر و ارواح یاران

در آخر دست ناپاک خوارج/ که بودی دست پست دیو مارج

شهادت یافت حیدر از همان دست/ دوم مجروح و سوم بی جفا رست

قضای حق چنین بود از سعادت/ بنوشد حیدر از آب شهادت

پس از مرگ علی عهد حسن بود/ حسن سردسته ی عالی رسن بود

شبیه جد خود بودی به صورت/ نه درصورت فقط با ربط سیرت

مسلمانان همه بیعت نمودند/ هم از اخلاص خود پیشش فزودند

حسن گرچه امام مجتبی بود/ در آن عالم قرین مرحبابود

به فکرت رفت از نور لطافت/ که صلح آمد اساس هر شرافت

بسی خیر است حفظ جان یاران/ زآزار دهان و زخم ماران

به چندین شرط شرعی صلح فرمود/ تنازل از خلافت نشر بنمود

شعر دنباله داشت که عرض کردم استاد اگر اجازه بفرمایید به ادامه ی مطلب به پردازیم تا بیشتر با دیدگاهِ برادران اهل تسنن درباره ی حضرت علی(ع) آشنا شویم،

استاد:برادران اهل سنت تعابیری برای حضرت علی(ع) به کار می برند که حتی ما شیعیان به کار نمی بریم مانند:علی اسدالله،حیدر کرار،ابوتراب و ابوالحسن شیر میادین شجاعت و اسوه ی فضیلت و پهیزگاری و مرد تاریخ گذشت است،علی رضی الله عم زاده مصطفی و غریق بحر بلا و حریق نارولا(ولایت و دوستی با خدا)و مقتدای اولیا و اصفیا ابوالحسن علی بن ابی طالب کرم الله وجهه(خداوند رخسارش را گرامی داشت زیرا هیچ گاه دربرابر بت سجده نکرد)و او را اندرین طریقت،شأنی عظیم و درجاتی رفیع است و اندر دقت عبارت از اصئل حقایق،حظی تمام  داشت.

علی،دل شناس و موحد کاملی است و بی نیازی را در غنای قلب می داند نه تجملات و زرق و برق و کاخ و اماراتِ دنیوی.

علی کرم الله در پاسخ سائلی که از او پرسید:پاکیزه ترین کسب ها چیست؟گفت:«غنا<القلبِ بالله» و هر دل که به خدای تعالی توانگر باشد نیستی و نداشتن دنیا وی را درویش نگرداند و داشته و هستی دنیا شادش نکند.

عرفان علی،عرفان اتصالی است آن چنانکه می فرماید:«لا اعبد ربالم اره»خدایی را که نبیند پرستش نمی کند و خدا را به خدا می شناسد،

علی رضی الله در نماز آن چنان خضوع و خشوع داشت که برای امثال ما قابل تصورنیست نمازی با راز و نیاز و اتصال وجود وجود به دریا،نه اتصال ذاتی بلکه کسب و ارادت و الهامات معنوی و فیوضات ربانی،

و چون امیرالمؤمنین کرم الله وجهه قصد نماز کردی موهای وی از جامه ی وی بیرون می زد و لرزه بر وی می افتاد و می گفت:آمد وقت امانتی که آسمان ها و زمین ها از حمل آن عاجز آمدند.

علی،جواد امت و کریم تاریخ عمل است و زکات بر بخشنده واجب نیست زیرا هرچه دارد در طبق اخلاص نهاده است.

آن چه درباره امیرالموؤمنین گفته شود مانند داستان قطره و دریاست و ما قطرتی بر ساحل وجود او.

آیا انسان از درک مقام جانشینی خدا عاجز است؟

داشتم مقامم را اندازه می کردم مقامی که تو، به من دادی، به ارزشی می اندیشیدم که از ناحیه تو به من داده شد، به عالی ترین درجه ای  فکر می کردم که جبرئیل و آن همه مقربین به آن غبطه می خورند،به گل سرسبد خلقتت فکر می کردم «انسان» به واژه ی خلیفة الله می اندیشیدم یعنی جانشین خدا در روی زمین؟یعنی خدا و انسان.در مقام های دنیایی جانشین بودن را تجربه کرده ایم جانشین کسی است که بعد از فرماندهی عالی ترین مقام را دارد از این رو از بام تا شام، در جهتِ بر آورده کردن خواسته های فرمانده ای گام بر می داریم که شاید امروز باشد و فردا نباشد در زندگی دنیایی شاهدیم این جانشین است که بر گرد فرمانده می چرخد تا یا مقام داده شده از او گرفته نشود و یا به درجه ی بالاتری برود و شوربختانه در این راه چه تملق هاکه نمی کنیم  ولی در باره ی تو،که فرمانده من خدای من رب من هستی چه بگویم که همه چیز بگونه ای دیگر رخ می نماید و این تو هستی به دنبال جانشین و خلیفه ات می گردی،(ازتفاوت دیدگاه مفسران در مسئله جانشینی می گذریم)و این تو هستی که نمی خواهی نماینده و جانشینت از مقام بالا به دره ی هولناک سقوط کند و تو هستی که می خواهی با سرانجامی خوش،مقام جانشینی زینت بخش ملاقات با تو باشد،حتی به فرشته ای که از جانب تو مأمور نوشتن حسنات و سیئات من است فرمان می دهی در نوشتنِ گناهانِ جانشین و نماینده ات شتاب نکند و حتی وعده ی جبران می دهی و من،بی توجه به مقام و موقعیتی که دارم دوباره و چند باره از جاده ی فطرت می لغزم تا می رسم به دره ی پرتگاه و هولناک،ناگهان می بینم دستی گویا مرا می گیرد و هاتفی ندا می کند بنده ام مواظب باش نیفتی،باز فرشته قلم بدست می گیرد تا گناهانم و لغزش ها و بی ادبی ها و حرمت شکنی هایم را بنویسد و دگربار تو او را از نوشتن باز می داری و خوبی های کوچک مرا نزدش بزرگ می نمایی،در حیرتم ازاین همه صبر و تحملی که پروردگارم دارد که با دیدنِ این همه مرزشکنی و بی ادبی ها،نه تنها رسوایم نمی کند که ابر و باد و مه و خورشید و فلک را برای رفاه و آسایشِ جانشین طغیانگر و عصیانگر و متمرد، خویش به گردش در می آورد،بارانِ رحمتش را برخار و گل و خس و خاشاک می بارد،علف هرز و داروی گیاهی و درخت های کوچک و بزرگِ میوه دار و بی ثمر، همه را سیراب می کند تا نشانه ای باشد برای بیدار شدنم و باز در حیرتم از این همه ناسپاسی و ناشکری های جانشین(اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُکراً وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشَّکورُ)و بخشش و قبول توبه از جانبِ  مافوق و فرمانده،آیا انسان از درکِ مقام جانشینی خدا بر روی زمین عاجز است یا...

پروردگارا!

به ما دیده و درک و شناختی واقع بین عطا فرما تا نعمت هایت را به درستی ببینیم و بر هر کدام از آن ها شاکر و قدر دان باشیم.

نماز والدین برای سعادت فرزندان

.

                نماز والدین برای سعادت فرزندان

3خصلت که از گنج‌های بهشت است

 آیت‌الله مجتهدی تهرانی روایتی از امام رضا(ع) را شرح داد که حضرت در آن، سه خصلت را از گنج‌های بهشت معرفی فرمود به گزارش جام نیوز، همزمان با ایام ولادت امام رضا(ع) توجه به سیره رفتاری و عملی حضرت از بهترین رفتارهایی است که شیعیان و محبان اهل‌بیت(ع) می‌توانند داشته باشند؛ بنابراین نباید ایام ولادت‌ها و شهادت‌ها را تنها به شادی و گریه صرف کرد بلکه باید این ایام را فرصتی برای بهره از این وجودهای مقدس قرار داد.

بزرگان و علمای بزرگوار شیعه همواره این سیره را مورد توجه قرار می‌دادند و در این ایام به ذکر فضایل و سیره اهل عترت(ع) می‌پرداختند. به مناسبت ایام ولادت امام رضا(ع) به شرح حدیث اخلاقی از آیت‌الله مجتهدی تهرانی می‌پردازیم.

امام رضا(ع) در روایتی فرمود: «مِن کُنوزِ الجنة البرّ و إخفاءُ العَملِ و الصّبر عَلَى الرّزایا و کِتمانُ المصائبَ؛‌ یعنی گنج‌های بهشت [چیزی که موجب بهشت می‌شود] سه چیز است: اول، برّ؛«بِرّ»؛ یعنی احسان، و‌ تحقّق آن چنین است که آدمى کار خود‌ را نیکو کند و کار نیک را براى نیک بودن آن انجام دهد یا از این‌رو که خیر دیگران در آن است و نه براى پاداش یا تشکّر)دوم، پنهان داشتن عمل. اگر می‌خواهی به شخص مستحقی در شب عروسی دخترش قالی بدهی، مخفی کن، آبرویش را نریز، به در و همسایه نگو، به هیچ کس نگو. آن را به یک باربر بده تا دم خانه او قرار دهد، خودت را هم نشان نده. این اخفای عمل از گنج‌های خوبی است. آدم اگر می‌خواهد کار خوبی کند، می‌خواهد برنج و روغن به مستحق دهد، گوشت دهد، یخچال برای جهیزیه یک دختری دهد، مخفی کند. این از گنج‌های خوبی است. عملش را نشان ندهد، همین که نشان می‌دهد، اجرش از بین می‌رود. ریاکاری، اجر را از بین می‌برد. «الصّبر عَلَى الرّزایا؛ شکیبایی در برابر سختی‌ها. اگر داغ اولاد دیدی، ورشکست شدی، مالت را خوردند، فشار به خودت نیاور، اعصابت را خورد نکن، صبر کن. صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند، بر اثر صبر نوبت ظفر آید. دنیا سختی دارد، فشار دارد، پس صبر کنید. مرتب پیش این و آن ننشین و شکایت نکن. از خدا گله و شکایت نکن که: خدایا، چرا مرا اینجوری کردی؟ چرا سنگ به در بسته می‌بارد؟ چرا مرا اینجور کردی

گناهی که با وساطت پیامبر (ص) هم بخشیده نمی‌شود

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، حجت‌الاسلام «محسن قرائتی» استاد تفسیر قرآن کریم بیش از 30 سال است به تدریس معارف قرآن و اهل‌بیت(ع) می‌پردازد و سال‌ها است که پنج‌شنبه‌ها در برنامه درس‌هایی از قرآن میهمان خانه‌های ایرانیان است.

در ادامه بخشی از تفسیر قرآن حجت‌الاسلام قرائتی در برنامه درس‌هایی از قرآن با موضوع «مهر و قهر الهی» که در 3 شهریورماه سال 1373 ایراد شده است، تقدیم می‌شود.

- خداوند می‌فرماید که: «مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ» نساء/80 هر کس مطیع رسول باشد. مطیع خداست. فرمان پیغمبر، همان فرمان خداست.

- بسیاری از چیزها را ما باید اطاعت کنیم گرچه در قرآن نباشد. نماز در قرآن هست. امّا نماز صبح دو رکعت است، دو رکعتیش در قرآن نیست. «أَقیمُوا الصَّلاةَ» بقره/43 است. «وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتیقِ» حج/29 طواف هست، که حاجی در مکّه دور کعبه طواف کند، امّا هفت بار، هفت بارش در قرآن نیست. صدها قانون ما داریم که در قرآن نیست، امّا پیغمبر فرموده است. و لذا می‌فرماید: سخن پیغمبر هم، سخن خداست.

- وَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَحَقُّ أَنْ یُرْضُوهُ» توبه/62 یعنی رضایت خدا، رضایت همه است. خداو پیغمبر، اگر شما می‌خواهید مردم را راضی کنید، نمی‌خواهد مردم را راضی کنید. خدا و پیغمبر را راضی کنید. در جای دیگه داریم که، «أَنْ أَغْناهُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ» توبه/74 باز در اینجا رسول در کنار خداوند است.

- «وَ سَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ» توبه/94 شما که گناه می‌کنید، خدا شما را می‌بیند، عمل شما را خداوند می‌بیند، رسول خدا هم عمل شما را می‌بیند.

- «أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» نساء/59 معنای توحید این نیست که کسی را کنار خدا نگذاریم. معنای توحید، این است که، سرچشمه همه چیز را خدا بدانیم. یعنی اگر هم می‌گوییم فاطمه، حسن و حسین، قدرت آمنا و عزّت آنها، از خداوند است، سرچشمه خیرات خداوند است.

- قرآن راجع به سوز پیغمبر می‌گوید: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» توبه/128 پیغمبر از شماست، از خودتان است. می‌سوزد برای شما، یعنی غصه خور شماست، غمخوار شماست. بی تفاوت نیست.

- امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: وقتی مردم ندارند، ما هم باید همرنگ آنها باشیم. «عَزیزٌ عَلَیْهِ» می‌سوزد برای شما، «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» نسبت به شما حرص دارد، که شما را هدایت کند «بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ» رئوف و رحیم از القاب خداست. ولی خدا به پیغمبر می‌گوید: خداوند رئوف، رحیم است. بعد می‌گوید: پیغمبر رئوف و رحیم است.

- خداوند در قرآن می‌گوید: همه گناهان را می‌بخشم، امّا یک گناهی داریم که اگر پیغمبر هم هفتاد مرتبه بگوید؛ ببخش، من گوش به حرف پیغمبر هم نمی‌دهم. «إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعینَ مَرَّةً» توبه/80 هفتاد بار هم توی رسول الله، دعا کنی، من نمی‌بخشم اینها را. می‌گوید کی است؟ می‌گوید: اینها کسانی هستند که نیش می‌زنند. مسخره می‌کنند. مسخره گناهش، از خیلی گناه‌ها بیشتر است. تنها گناهی را که خدا در قرآن به پیغمبرش می‌گوید: خودت را معطل نکن. هفتاد بار هم عذرخواهی کنی، نمی‌بخشم، تمسخر مؤمنان است.

- امام صادق علیه السلام در شب جمعه‌ای به دنیا آمد، سال 82 هجری، که 17 ربیع بود. سیزده سال پدربزرگ را درک کرد، امام زین العابدین. باقی آن هم مربیش، امام باقر علیه السلام بود. و سی و چهار سال هم امام بود. امام صادق کسی بود که منصور دوانقی، که دشمن سرسخت ایشان بود. می‌گفت: امام صادق، مصداق این آیه هست «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا» فاطر/32 قرآن می‌گوید: ما علوم خودمان را به افراد منتخب می‌دهیم. قرآن آیه‌اش اینست «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ» یعنی کتاب را بعنوان ارث می‌گذاریم.

- بن ابل اَوجا، یکی از مخالفین می‌گوید: «ماهذا بالبشر» این امام صادق بشر نیست. فوق بشر است. حافظ ابو حاتم می‌گوید: امام صادق «لایئسل عن مثله» مثل امام صادق را شما، از آن سؤال نکن... هیچکس در تاریخ، عیبی از امام صادق، در هیچ تاریخی نقل نکرده است.

- امام صادق علیه السلام فرمود: اگر کسی مؤمنی را خوار کند، مرا خوار کرده است. یکروز، یک کسی آمد پهلوش، گفت: شما خیلی من را تحقیر می‌کنی. گفت: آقا، خواهش می‌کنم. شما امام من هستی. فرمود: من امام تو هستم، امّا فرق نمی‌کند. تو یاران ما را که تحقیر می‌کنی، ما را تحقیر می‌کنی.

منبع:فارس

نافله نماز را چگونه باید بخوانیم؟

نماز های مستحبی را نافله می گویند و به صورت کلی بر دو قسم است :
1 ـ مبتدئه.
2 ـ مرتبه .
مبتدئه نافله ای است که وقت معینی نداشته باشد و در هر وقت از شبانه روز می توان خواند. چون نماز خواست خداوند متعال است ، هر وقت انسان خواست می تواند دو رکعت نمار مستحبی بخواند .
اما نوافل مرتبه، نافله های شب و روز و آن در غیر روز جمعه 34 رکعت است:
1 - نافله نماز صبح، دو رکعت، قبل از نماز صبح.
2- نافله نماز ظهر، هشت رکعت، قبل از نماز ظهر.
3- نافله نماز عصر، هشت رکعت، قبل از نماز عصر.
4- نافله نماز مغرب،چهار رکعت، بعد از نماز مغرب.
5- نافله نماز عشاء، دو رکعت نشسته، بعد از نماز عشا.
6- نافله شب،یازده رکعت است که وقتش از نصف شب تا اذان صبح است و بهتر است نزدیک اذان صبح خوانده شود . هشت رکعت آن‏«نافله شب‏»نام دارد، دو رکعتش به نام‏«شفع‏»،و یک رکعت دیگرش‏ به نام‏«وتر»است. در روز جمعه بر شانزده رکعت نافله ظهر و عصر ، چهار رکعت اضافه می شود. (1)
در حدیث است: نمازهاى نافله، به منزله هدیه است و در هر صورت، پذیرفته مى‏شود.(2)
نماز مستحب را، هم مى‏توان ایستاده خواند، هم نشسته. در نماز مستحب، مى‏توان فقط سوره حمد خواند و به رکوع رفت. در نماز مستحب، شک میان رکعت اول و دوم، نماز را باطل‏نمى‏کند و نمازگزار مى‏تواند تصمیم بر هر کدام بگذارد. انجام کم و زیادهاى اشتباهى در نماز مستحب، سجده سهو ندارد.
براى نمازهاى واجب، بهتر است انسان به مسجد برود ولى در باره‏ نوافل، چنین دستورى نیست.
این ساده‏ گیرى‏ها براى تشویق افراد به این عبادت‏هاى سازنده ‏است.حتى اگر نماز مستحب را کسى در وقتش نتوانست ‏بخواند، قضاى‏ آن را مى‏تواند انجام دهد، که در این صورت، طبق حدیث، خداوند افتخار کرده و به فرشتگان مى‏فرماید: به بنده‏ام بنگرید! چیزى را که بر او واجب نکرده‏ام، قضا مى‏کند! در حدیث دیگرى افزوده شده که: شما را شاهد مى‏گیرم که او را آمرزیدم(3)
در حدیثى آمده: نماز نافله، جبران کننده نواقصى است که در نمازهاى واجب است.(4)
و...همچون صدقه‏اى است که انسان مى‏پردازد.(5)
پی نوشت ها:
1. امام خمینی توضیح المسائل مسئله 764.مطابق با نظر آیت الله خامنه ای.
2. قصار الجمل، واژه النافله.
3. بحار، ج 84، ص 43؛ وسائل، ج 3، ص 56.
4. مستدرک الوسائل، ج 1، ص 177.
5. قصار الجمل، واژه النافله.

منبع:http://www.pasokhgoo.ir/node/60421

روز جمعه سرور و آقای دیگر روزهای هفته

وقتی به قرآن و احادیث و فرمایشات بزرگان دینی مراجعه می کنیم آدینه را می بینیم که به عنوان سرور و آقای روزها از اهمیت و فضیلتِ فراوانی بر خوردار است برخی مکان ها نیز چنین ویژگی هایی دارند از این رو عبادت در شب و  روز جمعه و مکان های مقدس، ثواب مضاعف دارد البته بیشتر این سفارشات،بهانه است برای نزدیک شدن به پروردگار و گسستن بندهایی که خود بر دست و پای خود بسته ایم،گشودنِ بند ها و رهایی از زندان های خود  خواسته و خود ساخته نیز،تنها با بال های ستایش و نیایش و خواستن و باور داشتن، ممکن است،اهمیت روز جمعه نخست در کلام پرودگار متجلی می شود وقتی می فرماید: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد چون براى نماز جمعه ندا درداده شد به سوى ذكر خدا بشتابيد و داد و ستد را واگذاريد اگر بدانيد اين براى شما بهتر است.

روز جمعه در نگاه معصومین به ویژه حضرت رسول اکرم(ص) نیز دارای اهمیت است تا آن جا که می فرمایند: جمعه سرور روزهاي هفته و داراي بزرگ ترين مرتبه در نزد خداوند متعال است

جمعه، عيد مسلمانان است.

جمعه، روز كمك به محرومان و فقراست. در حديث مي‌خوانيم كه پرداخت صدقه و انفاق خود را در روز جمعه پرداخت كنيد.

پيامبر مي‌فرمايد: در روز جمعه خداوند كارهاي نيك را چند برابر و كارهاي زشت را محو مي‌كند،به درجات مؤمن مي‌افزايد، دعاهارا اجابت مي‌كند، بلاهارا دور و حاجات مؤمنين را برآورده مي‌سازد

در روز جعه درهاي آسمان براي بالا رفتن اعمال بندگان باز مي‌شود.

در روز جمعه تا آن جا كه توان داريد، كارهاي خير انجام دهيد.

پيامبر اكرم(ص) فرمودند: آيا به شما خبر دهم چه كسي اهل بهشت است؟ كسي كه گرما و سرماي شديد او را از اعمال روز جمعه باز ندارد.

هركس در روز جمعه به زيارت قبر پدر يا مادر يا يكي از آن ها برود، گناهان اوبخشيده و نام او در زمره نيكان نوشته مي‌شود.

در روز جمعه، غسل جمعه را ترك نكنيد كه سنت پبامبر اسلام است و از بوي خوش بهره بگيريد و لباس نيكو در بر كنيد.پ

براي كسي كه در روز جمعه به نظافت پردازد و ناخن و موي سر و صورت خود را كوتاه كند و مسواك زند… و به سوي نماز جمعه برود، هفتاد هزار فرشته اورا بدرقه كنند و براي او استغفار و شفاعت نمايند.

آدم و سنگینیِ بار امانت

آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعه فال به نام من دیوانه زدند.

کاش آدم می دانست قبول مسؤلیت چندان هم آسان نیست،

وقتی کوهها سر باز زدند و آن را رد کردند،

وقتی دریاها نپذیرفتند،

وقتی آسمان هم نتوانست چنین امانتی را بپذیرد،

وقتی یکی پس از دیگری از قبول امانت سر باز زدند،

چه شد که آدم آن را پذیرفت...

اینکه بار امانت چه بود به کنار،

هرچه بود این بارِ سنگین بر دوش نحیف آدم گذاشته شد نمی دانم این پذیرش عالمانه بود یا عاقلانه و یا عاشقانه،به گمانم عاشقانه بود زیرا تنها آدم بود که در قبالِ پذیرشِ بار امانت به درجه ی جانشینی خدا دست یافت،عشق متولدشد عطرِ عشق در فضا پیچید بوی مستانه ی عشق مشام فرشتگان را نیز نوازش داد ولی افسوس و صد افسوس که آدم خیلی زود انسان شد و دچار نسیان،او قدر مقام خلیفه بودن را ندانست در نتیجه، آن شد که نمی باید می شد وقتی آدم، بار امانت بر زمین نهاد نه تنها خود بلکه فرزندانش را نیز شرمنده ی خدا و فرشتگان کرد.وای که آدم شدن و آدم ماندن چقدر سخت است سخت.

بت پرستی های عصر مُدِرن

در عصری زندگی می کنیم که بت پرستی،شکل تازه تری به خود گرفته است هرکس متناسب با شرایطی که دارد بت می پرستد بت پرستان در گذشته این عیب را داشتند که آنچه ساخته و پرداخته خودشان بود مورد پرستش قرار می دادند وقتی ما آدم های امروزی قدم به عرصه علم و دانش گذاشتیم گذشتگان را به دلیل این عمل یعنی بت تراشی و بت پرستی  به سُخره گرفتیم و مورد سر زنش قرار دادیم تا اینکه رفته رفته به اصطلاح، دست های بت پرستانِ دوران جاهلیت را از پشت بستیم و از آنان پیشی گرفتیم حقیقت این است که انسانِ عصر جدید نمی داند که او نیز  بدتر از دوران جاهلیت گرفتار عبودیت و پرستش آلات و ادواتِ خودساخته ای شده که او را از عَبد و بنده ی خدا بودن دور می کند بی آنکه بدانیم بیشترِ دلبستگی های امروزمان نمادهای پرستش غیر خدا شده اند و چون خود را به جهالت زده ایم شرک ورزیدن و دزدی های مدرن را بد نمی دانیم زیرا  در این دوره، مانند دزدهای قدیم کسی سر راه بر کاروان و قافله ای نمی گیرد تا اموال آنان را به تاراج برد در دوره ی مدرن،شرک ورزیدن و دزدی کردن به شکل امروزی و  آبرومندانه تری انجام می گیرد! در عصر ارتباطات مردم  به شکل بَزَک کرده از طاعت خدای یکتا سر باز می زنند و به شکل جدید به اطاعت خدایگانِ زر و تزویر می پردازند تفاوتی که دارد در گذشته بت پرستان نمی توانستند به دو ارباب خدمت کنند و تنها باید بتی را می پرستیدند که پدرانشان پرستش می کردند ولی امروز به لطف دستگاه های ارتباطی و کسبِ علم و دانش های غیر نافع، بت پرستیِ پدران را بر نمی تابند و خود بطور مستقل و مدرن،خدایگان را پرستش کرده و طاعت غیر خدا می کنند بی آنکه در بین افراد جامعه بد نام و سرزنش شوند.و جان کلام اینکه تا انسان امروز از اطاعتِ خدایگان دوری نکند و به عبودیتِ پروردگار یکتا نپردازد هر روز و شبش بدتر از این باد.

درمحضر استاد

آیت الله احمد مجتهدی تهرانی از معلمان بزرگ اخلاق تهران در یکی از جلسات درس خود پنج توصیه از رسول خدا را که بهترین اعمال به حساب می‌آیند برشمرد.

وی در تشریح این پنج عمل گفت: روزی رسول خدا (صلوات الله علیه و آله) به امام علی (علیه‌السلام) فرمودند : یا علی پنج کلمه از علم برای تو بگویم یا پنج هزار دینار پول به تو بدهم.

حضرت علی (علیه‌السلام) به پیامبر خدا عرض کردند: اگر  پنج کلمه علمی به من یاد بدهید بهتر از کل دنیاست.

2614_sunnah.jpgرسول خدا فرمودند:
-  شبها نخواب تا اینکه یک ختم قرآن را خوانده باشی
-  شبها نخواب تا اینکه هزار دینار صدقه بدهی
- شبها نخواب تا اینکه یک بنده بخری و آزاد کنی
- شبها نخواب تا اینکه خودت را از آتش آزاد کنی
-  شبها نخواب تا اینکه هزار رکعت نماز بخوانی

امام علی (علیه‌السلام) عرض کردند: یا رسول الله مگر در یک شبانه روز می‌شود همه این کارها را انجام داد؟

پیامبر بزگوار اسلام فرمودند: شبها قبل ازخواب سوره توحید، معوذتین (سوره ناس و فلق)، سوره حمد و آیه اول تا آیه پنجم سوره بقره را بخوان که اگر بخوانی  یک ختم قرآن کرده‌ای.
-  اگر بر من و اهل بیت من ده مرتبه صلوات بفرستی؛ مثل اینکه هزار دینار صدقه دادی.

-  اگر این عبارت را ده مرتبه بگویی انگار که یک بنده خریده ای و آزاد نموده ای: « واِذا قَرَأتَ لا اله إلا الله وحدَهُ لاشریک له, له المُلک و له الحَمد یُحیی و یُمیت و هو حیٌ لا یموت بِیَدهِ الخَیر و هو علی کل شیٍ قدیر»

- اگر موقع خوابیدن ده مرتبه  بگویی (لا حول ولا قوه إلا بالله العلی العظیم) مثل اینکه خودت را از آتش آزاد کرده ای.

-  و اگر این ذکر را ده مرتبه بگویی «یفعل الله ما یشاء به بقدرته و یَحکُم ما یرید به بعزته) یعنی خداوند هر چه بخواهد به قدرت خودش انجام می‌دهد و به هر چه اراده کند حکم می کند»  مثل این است که هزار رکعت نماز خوانده‌ای

tp://www.islamiclife.ir/cat/sunnah/1393/01/002402.php

امیدوارکننده‎ترین آیه‎ قرآن چیست؟

روزی امیرالمؤمنین(ع) رو به مردم کردند و فرمودند، از نظر شما کدام آیه در کتاب خداوند امیدوار کننده‎تر است؟

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا شاید تاکنون این سؤال برای ما پیش آمده باشد که امیدوارکننده‎ترین آیه‎ای که خداوند در آیات قرآن قرار داده است کدام است؟ امیرالمؤمنین(ع) روزی همین سؤال را از مردم پرسیدند و در پایان خودش به این سؤال پاسخ دادند. متن روایت علامه مجلسی در جلد79، صفحه220 بحارالانوار از تفسیر عیاشی و مجمع البیان به شرح زیر اینگونه روایت می‎کند.

ابوحمزه ثمالی از امام سجاد یا امام محمدباقر(ع) نقل می‎کند روزی علی‎(ع) رو به مردم کرد و فرمود از نظر شما کدام آیه در کتاب خداوند امیدوارکننده‎تر است. برخی گفتند آیه «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاء؛ مسلّماً خدا، این را که به او شرک ورزیده شود نمی‎بخشاید و غیر از آن را براى هر که بخواهد می‎بخشاید». علی(ع) فرمود آیه نیکویی است، اما این آیه نیست. برخی گفتند «وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحیما؛ و هر کس کار بدى کند، یا بر خویشتن ستم ورزد؛ سپس از خدا آمرزش بخواهد، خدا را آمرزنده مهربان خواهد یافت.» علی(ع) فرمود آیه نیکویی است، اما این آیه نیست.

برخی گفتند آیه «قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیم‏؛ بگو: «اى بندگان من -که بر خویشتن زیاده ‏روى روا داشته‏ اید- از رحمت خدا نومید مشوید. در حقیقت، خدا همه گناهان را می‎آمرزد، که او خود آمرزنده مهربان است.» علی(ع) فرمود آیه نیکویی است، اما این آیه نیست.

سپس حضرت پرسیدند: آیا آیه دیگری نمی‏دانید که به نظر شما امیدوارکننده‎ترین آیات قرآن باشد؟ اصحاب گفتند نه یا امیرالمومنین، به خدا سوگند چیزی در نزد ما نیست که بخوانیم.

امام(ع) فرمود: از حبیبم رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمودند: امیدوارکننده‎ترین آیه در قرآن این آیه شریفه است: «وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری‏ لِلذَّاکِرِینَ؛ و در دو طرف روز [=اول و آخر آن‏] و نخستین ساعات شب نماز را برپا دار، زیرا خوبی‎ها بدی‎ها را از میان می‎‏برد. این ذکری است برای ذکرکنندگان.»

 سپس پیامبر(ص) فرمود: یا علی قسم به خدایی که مرا بشیر و نذیر قرار داد و مبعوث به رسالت کرد، اگر یکی از شما با وضو قیام به نماز کند، گناهان او از اعضای او فرو می‎ریزد؛ یَا عَلِیُّ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً إِنَّ أَحَدَکُمْ لَیَقُومُ إِلَى وُضُوئِهِ فَتَسَاقَطُ عَنْ جَوَارِحِهِ الذُّنُوب‏»

چون با چهره و دل خود به خدا روى کند، هنوز نماز را به پایان نبرده، تمام گناهانش پاک شود، مانند روزى که از مادر متولد شده است و گناهانى که در فاصله دو نماز کرده نیز پک شود؛ فَإِذَا اسْتَقْبَلَ اللَّهَ بِوَجْهِهِ وَ قَلْبِهِ لَمْ یَنْفَتِلْ عَنْ صَلَاتِهِ وَ عَلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ شَیْ‏ءٌ کَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ فَإِنْ أَصَابَ شَیْئاً بَیْنَ الصَّلَاتَیْنِ کَانَ لَهُ مِثْلُ ذَلِک.‏» حضرت به همین ترتیب نمازهاى پنجگانه را بر شمرد.

سپس پیامبراکرم(ص) فرمود: یاعلی! بدان که منزلت نماز های پنجگانه برای امت من مانند نهری است که بر درِ خانه یکی از شما باشد. آیا اگر شخصی در بدن او چرک باشد و هر روز پنج بار در آن نهر شستشو کند، آیا در بدن او از آن چرک باقی خواهد ماند؟ به خدا سوگند که نمازهاى پنجگانه نیز براى امّت من چنین حکمى دارند؛ یَا عَلِیُّ إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ لِأُمَّتِی کَنَهَرٍ جَارٍ عَلَى بَابِ أَحَدِکُمْ فَمَا ظَنَّ أَحَدُکُمْ لَوْ کَانَ فِی جَسَدِهِ دَرَنٌ ثُمَّ اغْتَسَلَ فِی ذَلِکَ النَّهَرِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فِی الْیَوْمِ أَ کَانَ یَبْقَى فِی جَسَدِهِ دَرَنٌ فَکَذَلِکَ وَ اللَّهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ لِأُمَّتِی

انتهای پیام/

چهار ذکر الهی در چهار حالت بحرانی

حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد!
1-در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر «حسبنا الله و
نعم الوکیل» (سوره مباركه آل عمران آیه ۱۷۱) پناه نمی برد. در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جسند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت) و چیزی زاید بر آن (سود در تجارت) بازگشتند،و هیچگونه بدی به آنان نرسید.
۲- در شگفتم برای کسی که اندوهگین است چگونه به ذکر «لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین*» (سوره مباركه انبیاء آیه ۸۷) پناه نمی برد. زیرا خداوند به دنبال این ذکر فرموده است: «پس ما یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده، از اندوه نجات دادیم و
همین گونه مومنین را نجات می بخشیم.» (سوره انبیاء آیه ۸۸)
۳- درشگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر «افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد» (سوره مباركه غافر آیه ۴۴) ... پناه نمی برد.
زیرا خداوند به دنبال ذکر فوق فرموده است: «پس خداوند (موسی را در اثر ذکر
یاد شده) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت.» (سوره غافر آیه ۴۵)
4-در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیباییهای دنیاست چگونه به ذکر «ماشاءالله لاحول و لاقوة الا بالله» (سوره مباركه كهف آيه 39) پناه نمی برد، زیرا خداوند بعد از ذکر یاد شده فرموده است: «مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از نعمتها برخوردار بود) فرمود: اگر تو مرا به
مال و فرزند، کمتر از خود می دانی امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد.»

پروردگارا! به درستی که من به تو پناه می آورم

پروردگارا! به درستی که من به تو پناه می آورم از هر عملی که مرا رسوا کند

و به تو پناه می آورم از هر رفیقی که مرا اذیت کند

و به تو پناه می آورم از هربرنامه ای که مرا غافل کند

و به تو پناه می آورم از هر فقری که مرا به فراموشی به کشاند

و به تو پناه می آورم از هر ثروتی که مرا گمراه کند.

پروردگارا!به درستی که من به تو پناه می آورم از مرگی که همراه باغم و اندوه باشد.

زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصویر

وبسایت مشرق: شهادت امام حسین (علیه السلام) به دست یزید و اسارت خاندان عصمت و طهارت از شام به عراق در طول تاریخ شعله فروزانی بوده که هیچ چیز و هیچ کس نتوانسته آن را خاموش کند و تصاویر برجا مانده در طول تاریخ گواه این مدعاست.
 منابع موثق تاریخی تاکید می کند، از زمانی که حضرت زین العابدین، امام سجاد (علیه السلام) با «جابر بن عبد الله انصاری»، صحابه پیامبر (ص) در کربلای مقدس دیدار کرد، این سرزمین به قبله عاشقان سید و سالار شهیدان و علمدار با وفایش حضرت ابالفضل تبدیل شد.
این دیدار بنا به تاکید منابع موثق تاریخی در روز بیستم ماه صفر انجام شد که مصادف با اربعین حسینی بود. از آن تاریخ هر سال عاشقان و دوستداران سید الشهدا راهی «سرزمین طف» می‌‌شدند تا روز بیستم صفر ضمن حضور در محل واقعه جانگداز کربلا با امام حسین و حضرت ابالفضل تجدید عهد کنند. نکته حائز اهمیت این است که هر سال که می گذرد، بر شمار زائران آن حضرت افزوده می‌ شود. آمار و ارقام موجود نشان می دهد، شمار زائران اربعین حسینی در سال 1968 میلادی به بیش از نیم میلیون زائر رسید و در اولین سال های دهه هفتاد بالغ بر یک میلیون نفر عنوان گردید.
حتی در دوره دیکتاتوری حزب منحل بعث و حاکمیت «صدام حسین» با وجود تمام سرکوبگری های نظام و اعمال فشارها و ممنوعیت های اعمال شده، زیارت اربعین همچنان ادامه داشت.با سرنگونی رژیم بعث در سال 2003 میلادی زیارت اربعین شکل و شمایل جدیدی به خود گرفت و از آن تاریخ تاکنون هر سال بر شمار زائران آن حضرت در روز اربعین در قالب زیارت و راهپیمایی معروف اربعین افزایش می یابد، به گونه ای که براساس آمار و ارقام موثق شمار زائران در راهپیمایی اربعین سال گذشته (2015 میلادی) بیش از 19 میلیون نفر اعلام شد که بیش از یک میلیون و 500 هزار نفر از آنها را زائران خارجی تشکیل می دادند که از کشورهای مختلف جهان راهی کربلا شده بودند. آنچه در ذیل می آید، تصاویر برجای مانده از زیارت اربعین در طول تا کنون است.
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر
 
 زائران اربعين حسینی در حرکت به سمت كربلا معلی سال 1915
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر زائران اربعين حسینی در حرکت به سمت كربلا معلی سال 1916
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر زائران اربعين حسینی در حرکت به سمت كربلا معلی سال 1905
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر زائران حسینی كربلا معلی سال 1909
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر زائران اربعين حسینی در حرکت به سمت كربلا معلی سال 1932
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر تصویری از مرجع عالیقدر آيت الله العظمى سيد علی حسینی شاهرودي (قدس سره) در زیاره و راهپیمایی اربعین می باشد
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر کامیون های ولوو در حال انتقال زائران حسینی بین دو دهه 60 و هفتاد قرن بیست
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر زائران اربعين حسینی در حرکت به سمت كربلا معلی سال 1971
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر زائران اربعين حسینی در حرکت به سمت كربلا معلی سال 2003
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر اربعين حسینی در كربلا معلی سال 2003
 
 زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر 
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر 
 
زیارت اربعین در طول تاریخ به روایت تصاویر

روایت بسیار جالب از حضرت رسول(ص) درباره صدقه

حضرت رسول اکرم (ص) فرمودند:

هر روز که آفتاب طلوع می کند،برهر مفصل بدن انسان،صدقه ای لازم است؛

اگر بین دو نفر به عدالت حکم کنی، صدقه است،

اگر به کسی کمک کنی که بر مرکبش سوار شود یا بارش را برایش روی مرکب بگذاری، صدقه است،

سخن نیکو گفتن صدقه است.

در هر قدمی که برای نماز برمی داری صدقه است

و این که خار و خاشاک (یا چیزی که موجب اذیت و آزار عابران است) از سر راه برداری صدقه است.

و نیز روایت است که پیامبر(ص)فرمود بدن هر فرد از فرزندان آدم از سیصد و شصت مفصل آفریده شده است و هرکس به تعداد 360 مرتبه تکبیر و تحمید و تهلیل و تسبیح خداوند را به جای آورد و از او آمرزش بخواهد یا امر به معروف و نهی از منکر نماید در حالی خورشید غروب می کند و عمرش تمام می شود که خود را از آتش جهنم دور کرده است.

وقتی حضور  و گذاشتن دعا لای درز دیوار ندبه می شود نماد روشنفکری

وقتی روشنفکری مان گل می کنداعتقاداتِ بر خواسته از دین و ایمانِ مردم مانند زیارتِ امامانِ معصوم و توسل کردن و...را خرافات و نشانه ی عقب ماندگی می دانیم، گاهی هم برای اینکه خودمان را در صف امروزی ها جا بزنیم ادای روشنفکری در می آوریم  و سخن از سکولار می زنیم بدبختی وقتی چهره می گشاید که هرکاری آن طرفی ها به ویژه غربی ها می کنند نه تنها انتلکتوئل(شِبه روشنفکر)بلکه عین روشنفکری است به عنوان نمونه دیوار ندبه که مسلمانان به آن بُراق می گویند و معتقدندحضرت رسول (ص) مرکب خود را در شب معراج به آن بست مورد احترام  یهودیان است به اعتقاد یهودیان، این دیوار بخش باقی‌مانده از دیوار هیکل سلیمان یا معبد باستانی یهودیان است که در اورشلیم ساخته شده‌بود و بعدها توسط رومی‌ها، ویران شد یهودیان هر روز جمعه در جلو آن گرد می‌آمده‌اند و بر ویرانی بیت‌المقدس شیون و ندبه می‌کرده‌اند. این رسم از سدهٔ نخست میلادی سابقه داشته‌است به عبارتی یهودی ها نماز های سه گانه شان را، رو به این دیوار می خوانند و می شود گفت قبله ی آن ها محسوب می شود،آن ها نه باخجالت،بلکه با غرور خاصی آرزوها و دعاهایشان را  روی تکه ای از کاغذ می نویسند و لای درزهای این دیوار می گذارند در جایی خواندم؛ سالانه بیش از یک میلیون تکه کاغذ در لابلای درزهای این دیوار قرار میگیرد و قرار بر این شده که بانک الکترونیکی ایجاد کنند تا بتوانند از متن این دعاها و نیایش های مردم حفظ و نگهداری کنند بحث اصلی بنده اینجاست: هیچ کجا شما  نخوانده و نشنیده اید که کسی بگوید؛اینگونه دعا نوشتن ها و این روش،خرافات و خشک مذهبی است بلکه برعکس، آن ها با غرور و مباهات از این مکان نام می برند و از مقامات درجه اول دنیا تا یهودی های معمولی، با احترام به این مکان می روند دعا می نویسند و در لابلای دیوار می گذارند و به آن اعتقاد دارند.

مَخلصِ نوشته و کلام این است که اگر مشابه این کارها در کشور ما اتفاق می افتاد پیش از اظهار نظر دیگران، نخست خودمان با ادا و اصولِ روشنفکری،همه ی اعتقادات و داشته هایمان را خرافه و قدیمی و دهاتی و بی سواد می دانستیم  تا خدای نکرده  از قافله ی تجدد و امروزی بودن دور نمانیم و اگر خدای نکرده چنین کاری با مهمانانِ خارجیِ خودمان شکل می گرفت ابتدا نویسندگان،در روزنامه های داخلی علیه مان می نوشتند سپس گویندگان،سخن از آبروی رفته شان می گفتند و ماهواره های فارسی زبان و امریکا و بی بی سی تصاویرمان را به عنوانِ فیلم مستند به کرّات و دفعات پخش می کردند.ولی مشاهده می کنید یهودی ها افزون برخود، بزرگانِ دیگر کشورها را به این مکان می برند و آن ها را برای گرفتن حاجت متقاعد می کنند تا دعا بنویسند و  آن را در درز دیوار ندبه قرار دهند آن هم نه به قصد تفریح و تفّرج و سرگرمی بلکه به جهتِ گرفتن حاجت 

انتهای پیام/

شب جمعه است اموات در انتظار هدایای من و شما هستند صلوات

تا قبل از تولدِ تکنولوژی یا همان فناوری، مردم اعمال واجبات و مستحباتِ روزانه و شبانه و همچنین مناسبت های دینی را برای نزدیک تر شدن به خدا ی خود مغتنم می شمردند آن ها کلید رسیدن به نشاط و آرامش خاطر و دوری از اضطراب را تنها در پناه بردن به دعا و نیایش و راضی بودن به رضای خدا می دانستند با این نگاه،هرگز احساس تنهایی و افسردگی و اضطراب نمی کردند و زندگی بیمارگونه هم نداشتند.نمی خواهیم همه چیز را بد ببینیم و بگوییم:مردم مثل گذشته اراده ای برای پایبندی به واجبات و مستحبات ندارند ولی باید بپذیریم که اعتقاد به انجام واجبات و  مستحبات، آن رنگ و لعاب گذشته را ندارد شاید هم نسل امروز باوجود این همه اطلاعات و امکاناتِ ظاهری، توسل و ذکر و دعا و امید و توکل و مذهب را کارساز نمی داند!اگر چنین است که امیدوارم چنین مباد کاش از خود می پرسید؛ با وجودِ این همه امکاناتِ رفاهی  و در دسترس بودنِ این همه پزشک و دارو و مشاور و غیره،چه شده که انسانِ امروز بیش از پیش با مشکلاتِ روحی و روانی و اضطراب ودهها بیماری دیگر دست به گریبان است و در نا آرامی روزگار می گذراند؟ آیا غیر از این است که این انسان،گم کرده راهی را می ماند که دیگران را به گم شدن،سرزنش می کند؟نسخه ی شِفا بخش انسان امروز غوطه ور شدن در این همه اطلاعاتِ بی مورد و بی حاصل نیست ما سال هاست باشتاب و دلخوش به  انبوه اطلاعات قدم در راه هایی گذاشته و می گذاریم که نتیجه ای جز اضطراب نداشته و نخواهد داشت رفع نگرانی و کاشتن بذر امید و رسیدنِ به آرامش و نشاط و شادابی جز به لطفِ خداوند  و رسیدن به مقامِ صبر،ممکن نیست دعا اگر با امید و باور داشتن به اجابت انجام گیرد خیر آن خود و  دیگران را در بر می گیرد با کلیدِ دعا و توسل و توکل است که همه ی درهای به ظاهر بسته گشوده می شوند .باید یاد بگیریم بعد از صیقل دادن دل هامان برای دیگران و سپس خودمان دعاکنیم. گرچه به یاد خدا بودن و ذکر صلوات و دعا در همه ی لحظه ها دارای اجر و  ثواب است و به اذکار سفارش شده ولی شب جمعه ویژگی خاصی دارد که از دعاکننده خواسته شده در حق مؤمنین بسیار دعا کنند،چنان‏که حضرت زهرا سلام الله علیها در حق همسایه ها و دیگران بسیار دعا می‏کردند تا جایی که مورد پرسش فرزندان گرامی شان قرار گرفتند و روایت شده اگر هر کس براى ده نفر از برادران مؤمنی که از دنیا رفته اند طلب آمرزش کند بهشت بر او واجب می ‏شود.

 البته اعمال و اذکار فراوانی برای شب جمعه سفارش شده که ان شاءالله در وقت مناسب به آن خواهیم پرداخت.

یادمان باشدزودترین دعایى که به اجابت مى ‏رسد دعاى برادر دینى براى برادرش در پشت سر اوست.

پس دعا کنیم تا برایمان دعا کنند.

اکنون شب جمعه است و اموات در انتظار ارسال هدیه از جانب من و شما لحظه شماری می کنند بیاییم با یاد کردن از آن ها و با ذکر فاتحه و صلوات در شادی روح عزیزانمان سهیم باشیم.صلوات