رمضان آمدی خوش آمدی
تو که آمدی با خود،شمیمِ خوشِ دل کندگی و عطر دل نواز را آوردی و جان ها را حلاوت بخشیدی.
تو که آمدی درک کردم زیبا خالقم را که او می خواند مرا،با همه ی بدی هایم با همه گنه کار بودنم
تو که آمدی یعنی گشوده شدنِ پنجره ی آسمانی و امید برای بخشیده شدن.
تو که آمدی مرا بردی به جمع خوبان، و گوشم را آماده کردی برای شنیدنِ صدای چلک،که از هزاران موسیقی برایم خوشتر بود
تو که آمدی دلم را به سحرهای معنوی و کنار هم بودن و شوق و انتظار روزه داشتن گره زدی
تو که آمدی صدای آواز خوانی سماور زغالی را به یادم انداختی و زحمت های مادر را و  جمع مهربانی و بوی نان پنجه کش و فتیر  و اشکنه قاتق را
تو که آمدی مرا بردی به قول و قرار من و پدر و مادرم که  1- باید روزه بگیرم 2- وقتی به کتل(زمین بلند در صحرا، کوه) می روند مرا نیز با خود ببرند!
امروز نخستین روز ما مبارک رمضان است و باز دلم هوای شوخوانی کرد
اما سحرگاه امروز هر چه گوش هایم را تیز کردم نغمه های سحر را از حلقوم همولایتی هایم نشنیدم.
آری خیلی از عزیزان ما سال هاست تن داده اند به سفر بی بازگشت و صدایشان خاموش شده.
تو که آمدی ما را بردی به خاطرات آن سال ها که مرحوم ملا حسین و حاج شیخ و ملا رمضان و حاج ملاعلی بی ریا برایمان منبر می رفتند.
تو که آمدی شعرهای با معنی شو خوانی را یاد آوری کردی،چه خوب بود به آن دوره می رفتم و دگربار، آن اشعار را از حلقوم ملا رمضان و...می شنیدم.

سحر بخیز تجدید وضو کن
به آب توبه خود را شستشو کن

اگر خواهی شوی پاک از پلیدی
به درگاه خدای خویش رو کن

به شکر نعمتش تا می‌توانی
لبت را آشنا با ذکر او کن

در رحمت به رویت کرده حق باز
به او رو آور و دفع عدو کن

گدای درگه حق شو به عالم
گدایی گر کنی با آبرو کن

هرآنچه درد دلت داری به عالم
سحر با حقتعالی گفتگو کن

اگر خواهی تو فیض از محضرحق
از او توفیق طاعت آرزو کن

ادامه دارد