آشنایی با مجموعه حرم مطهر امام رضا(ع)(2)

گنبد طلا؛
گنبد طلای حرم مطهر رضوی فرزند ارادت انسان های باورمند بزرگی است که رفته رفته و در گذر زمان درست در وسط شهر قرار گرفته و تبدیل شده به نماد و نشانه مهربان ترین بنای بشریت،جایی که دل های عاشق برای دیدنش هر روز و هر لحظه می تپد.
تاریخچه اش را هم اگر بخواهید بدانید باید عرض کنیم که نخستین بار گنبد حرم مبارکِ حضرت در دوره ی غزنوی یعنی حدود هزار سال قبل ساخته شده است به این نوع از گنبد"عرق چین" می گفته اند و زمانی ساخته شده که حرم هنوز صحن و سرا نداشته است این گنبد تا سال 797 شمسی یعنی 400 سال پس از ساخت اولیه و در زمان افتتاح مسجد گوهرشاد به همان شکل قدیمی و به صورت آجری باقی مانده(هرچند که چند باری آن را مرمت و حتی تجدید بنا کرده بودند)ولی  در این سال،بعد از آنکه بنای مسجد گوهر شاد به پایان رسید با دستور گوهر شاد خاتون و مهندسی قوام الدین شیرازی،گنبد دوم را بر روی گنبد اول با قاعده بلندتر ساختند در همین سال بود که روی گنبد را با کاشی سبز متمایل به فیروزه ای پوشاندند و از این زمان به بعد دورنمای گنبد از مسیرهای منتهی به مشهد دیدنی شد این نمای فیروزه ای در زمان شاه طهماسبِ یکم صفوی به شکرانه ی پیروزی شاه بر ازبکان،طلا کاری شد و می دانید سازنده ها و وقایع بهانه اند بهانه برای اینکه گنبدی که در میانه ی شهر قرار گرفته از هر جا که زائرِ بی قرار سر بچرخاند برقش توی چشم هایش بنشیند و دل نا آرام او آرام شود حالا این گنبد نورانی به همت خادمان حضرت هر سه سال مرمت  و براق و پرداخت کاری می شود و سال به سال، خادمان حضرت دل شان را  با شستشوی پوشش طلایی اش صفا می بخشند و ارادت روی ارادت و اشک روی اشک ریخته می شود تا غبار سال ها و قرن ها روی نورانی ترین معماری ایران اسلامی ننشیند
 تا این گنبد بماند برای آیندگانی که می آیند و رو برویش می ایستند و دست روی سینه می گذارند و عرض اادت می کنند
تا ببارد همان باران مهربانی که بر سر ما و فرزندان مان بارید.
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی...

آشنایی با مجموعه حرم مطهر امام رضا(ع)(1)

تقریبا" همه ی ایرانی ها از راه دور و نزدیک به حرم  مطهر امام رضا(ع) مشرف شده اند و قبر مطهر حضرت را زیارت کرده اند
شاید تصویر حرم امام رضا(ع) در ذهن بیشتر ما گنبد باشد و ضریح و یک دنیا مهربانی،پس وقتی کیلومترها راه را آمده باشیم تا برسیم به حرم، به محض اینکه چشممان به گنبد می افتد دست روی سینه می گذاریم و سلام می دهیم بعد نا خودآگاه خودمان را می رسانیم زیر قبه ی مبارک،جایی که اسمش روضه ی منوره است جایی که خلوتگه عاشقان و عارفان است.جلوی رویمان ضریح ایستاده،نقشی از ارادتِ هزاران هنرمند عاشق و واله.
آنجادیگر سکوت است وسلام است و صلوات
السلام و علیک یا علی بن موسی الرضا...
تاریخچه ساخت ضریح؛
از سال 203(197شمسی) مرقد حضرت رضا(ع) تا 470 سال پیش ضریحی نداشت
پیش از آنکه ضریحی نصب شود صندوق چوبی  و بسیار زیبا  با روکش نقره ای وجود داشت.
نخستن بار در سال 930 شمسی و در زمان تهماسب یکم صفوی،ضریحی در روضه ی منوه نصب شد ضریحی که پیکره اش از چوب بود اما شبکه های آهنی داشت و البته روی بخشی از آن را با ورقه های نقره ای پوشانده بودند بعدها و در زمان شاه عباس یکم روی این ضریح با ضریحی از جنس فولاد جوهردار پوشاندند
حدود سال 980 شمسی این ترکیب تا سال 1129 شمسی به همین  شکل ماند تا این که در این سال ضریح مرصع نادری با دستور سلیمان دوم یکی از اعقاب دودمان صفویه که بر مشهد حکومت می کرد داخل این دو ضریح و روی مرقد مطهر نصب شد
ضریح مصرع نادری را عادلشاه از اعقاب نادر شاه افشاریه حرم تقدیم کرد اما فرصتی برای نصب آن پیش نیامد این ترکیب تا سال 1311 شمسی بر قرار بود اما در این سال ضریح شاه تهماسب و صندوق قدیمی داخل آن را بر داشتند و فقط ضریح مرصع نادری درون ضریح شاه عباسی را که دیگر کهه شده بود جمع کردند و به موزه بردند و به جایش ضریح شیر و شکر0 به همت مرحوم ابوالحسن حافظیان و هنرمندی استاد ذوفن اصفهانی) نصب شد.
شرح ضریح فعلی؛
ضریح «سیمین و زرین»در سال 1379 نصب شد طرحش را استاد فرشچیان داد و مراحل ساخت آن هفت سال طول کشید همان ضریحی که با دیدن تصویرش دلت پر می کشد به سوی مشهدا لرضا...
و چون پا می گذاری به این مکان مقدس و خود را نزدیک ضریح می بینی گویی ماجرای وصل تو آغاز می شود با آقایی که یقین داری رئوف و واسطه ی فیض است و  هرچه به ضریح نزدیک تر می شوی حرف هایت بیشتر گل می کند و می خواهی در یک زمان کوتاه طبَق طبَق خواسته هایت را به پای امام مهربانی ها بریزی و دست پر به وطن باز گردی!...
ادامه دارد

حال و هوای این روزهای مشهد الرضا علیه السلام

این روزها مشهد مملو از زائرانی است که با وسایل گوناگون خود را به حرم امام رضا(ع) رسانده اند
جای جای فضای رواق ها پر است از صدای ذکر و صلوات
اینجا محل التیام زخم ها و ترمیم دل های شکسته است دل هایی که صدای شکسته شدنش را تنها خدا می شنود
اینجا حرم و محرم و مخزن اسرار است هرکس به طریقی در این مکان شریف سفره ی دل می گشاید و از دردهایش می گوید
عجب عظمتی دارد این بارگاه ملکوتی! وقتی چشمانت به گنبد طلایی آقا امام رضا(ع) گره می خورد یا لحظه ای که روبروی ایوان طلا  می ایستی اشک چشمانت پیش از زبانت سخن آغاز کنند
اینجا حرم است زائر شکسته دل و افسرده خیال و گرفتار، بی امان و گریه کنان و اشک ریزان می خواهد هر طور شده ضریح مقدس را در آغوش بکشد دست هایش را چون دو بال کبوتر می گشاید پنجه هایش گره بخورد به حلقه های ضریح مقدس،
 اینجاست که آشکارا و بدون پنهان کاری سیلاب اشکش روان می شود و سفره ی دلش را برای حضرت می گشاید او زائری است که از راه دور آمده و می خواهد تنها با امامش درد دل کند...آقا جان از راه دور آمده ام غم و غصه ها و گرفتاری هایم یکی و دو تا نیستند آقا جان! نمی خواهم دست خالی بر گردم
حال و هوای حرم امام رضا آرامش بخش جان های خسته است بی شک خیلی ها دلتنگ زیارت امام رضا (ع) هستند ولی به هر دلیل اینجا نیستند در چنین شرایطی تنها می توانیم با بیان جملات دلتنگی برای مشهد دل هایمان را سبک تر کنیم.
زائر این بارگاه مقدس نه با پای تن که با پای دل می آید
اینجا هم مرهم است و هم محرم
اینجا نه میهمان بلکه صاحبخانه بی قرار آمدنِ میهمان است
اینجا مشهدا الرضا قلب تپنده ی ایران است
هرکجا هستی می توانی زائر باشی و سلام خود را به این قطعه ای از بهشت برسانی
السلام عليک يا غريب الغربا ،
يا معين الضعفا
يا ابا الحسن ، يا علي ابن موسي ، ايها الرضا (ع... زیارتت قبول باد

غدیر خم،،سقیفه و عاشورا...(3)

در غدیر بیعت
 در سقیفه گسست
در کربلا انتقام و خصومت
در غدیر اتفاقی که خدا و رسولش می خواستندبه وقوع پیوست اما...
اینجا غدیر است و حدود یکصد هزار نفر از مردم  یعنی حاجیان بر گشته از حج، با چشمان خود می بینند که پیامبر صلى الله علیه  و آله بر روی منبری از جهاز شتران قرار  گرفته و برایشان سخن می گوید پیامبر پس از حمد خداوند و شهادت گرفتن از مردم در باره خود فرمود: آی مردم!من دوچیز گرانبها در میان شما می گذارم
اوّل  کتاب خداست و دومین  اهل بیت و خاندان من هستند از این دو پیشى نگیرید و عقب نیفتید که هلاک مى‌‏شوید.
 پیامبر (ص)طبق فرمان خداوند باید در آخرین سال حیات شان جانشین پس از خود را نصب کنند و پرچم را به دست شخصیت لایقی بدهند که فضیلتش بر سایرین آشکار است با این نگاه ضمن مقدمه ای طولانی دست علی(ع) را بالا بردند و فرمودند: من کنت ...هر کس من مولا و رهبر او هستم، على، مولا و رهبر او است
 این سخن را سه بار و به گفته بعضى از راویان حدیث، چهار بار تکرار کردند و به دنبال آن سر به سوى آسمان برداشتند و عرض کردند:
خداوندا! دوستان او (علی)را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار، محبوب بدار آن کسى که او را محبوب دارد، و  دشمن بدار آن کس که او را  دشمن دارد...
در ادامه فرمودند:حاضران وظیفه دارند این خبر را به غائبان برسانند
 مردم هنوز متفرق نشده بودند که امین وحى خدا نازل شد و این آیه را بر پیامبر صلى الله علیه و آله خواند الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُم نِعْمَتى ...امروز آئین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم
حاجیان این بار خوشحال تر از قبل و با دستانی پرتر به سوی خانه های خود در حرکت بودند ولی در بین راه همان هایی که پیش از دیگران به علی(ع) تبریک گفته بودند در معنی واژه ی مولا تشکیک کردند ولی تا روز رحلت پیامبر(ص) هیچ اظهار نظری نکردند
از غدیر تا سقیفه؛
اینجا غدیر نیست که سقیفه است پیامبر(ص)  هم رحلت فرموده اند  تشکیک کنندگان واژه ی مولا پیش از آنکه جسم نازنین پیامبرشان را غسل و کفن کنند مردم را در سقیفه گرد هم آورده اند تا جانشین حضرت را انتخاب کنند یکی فریاد زد وای بر شما مگر پیامبر در غدیر جانشین بعد از خود را انتخاب نکرد؟
دیگری گفت:خموش باش مرد!پیامبر،مولا و دوست خود را معرفی فرمودند ما نیز ایشان را دوست داریم مگر غیر از این است؟...
ادامه دارد

غدیر خم،،سقیفه و عاشورا...(2)

سال دهم هجرت است،پپیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از سوی خداوند مأموریت یافته در مناسک حج امسال شرکت کند این حرکت، اعلان عمومی شد و  حدود یکصد هزار نفر که مشتاق بودند با پیامبر در این سفر همراه شوند به سوی مکه حرکت کردند کسی نمی دانست چه اتفاقی در شرف وقوع است ولی برخی شنیده بودند که این حج ممکن است آخرین حج یا حجة الوداع پیامبر باشد با این رویکرد خود را به مکه رساندند و مراسم با شکوه حج شان را با پیامبرشان به اتمام رساندند 
اکنون حج پایان یافته و حاجیان خوشحال از پر بودنِ سوغاتِ معنویِ کوله بارشان  با شوق و شور و  شعف و شعور  راهی خانه های خود شده اند  آفتاب داغ، کاروانیانِ در راه را خسته و تشنه کرده بود و خورشید همچنان بر طبل سوزش و گرمای طاقت فرسای خود می کوبید اما  حجاج، گرمای سوزنده را در مقابل دستاورد سفر ناچیز می دانستند و با شتاب به راه خود ادامه می دادند....
درست است که حج پایان یافته و حاجی شدن در کنار پیامبر یک موهبت و افتخار غیر قابل تکرار است اما هنوز کار پایان نیافته و این مردم را مشعلی ماندگار و  فروزان باید تا پس از رسول خدا(ص) راه را گم نکنند و گمراه نشوند
 مشعل کدام است؟ امامت، مردم می خواهند از نزدیک شاهد باشند که پیامبر(ص) این مشعل را به دست چه کسی می دهد بدیهی است کسی باید مشعلدار این راه باشد که رسالت در جلوه ی او( امامت) تداوم یابد و مورد تأیید خدا و رسولش باشد
  واقعه غدیر و نصب جانشین پیامبر(ص) به قدری دارای اهمیت است که باید علنی و آشکار باشد و به اطلاع همگان برسد و چه جایی بهتر از غدیر؟ از این رو  حضرت به امر خدا فرمان توقف می دهند، بگوییدهمه توقف کنند و مهلت دهید عقب ماندگان قافله هم برسند و نیز به آن هایی که جلوتر رفته اند بگویید بر گردند!
همه به هم نگاه می کنند و از هم می پرسند مگر چه اتفاقی افتاده و چه خبر است که باید در سر زمین داغ و بی سبزه ای که به جر چند تک درخت سایبانی وجود ندارد توقف کنیم؟هیچکس چیزی نمی داند پیامبر از آن هایی که از وسایل همراه برای خود سایبان ساخته اند می خواهد جلوتر بیایند و به ایشان نزدیک شوند آن ها که دروتر از پیامبر هستند و نمی توانند چهره منور حضرت را ببینند پیشنهاد آماده کردن منبر می دهندتا همه ی مشتاقان، سیمای مبارکِ پیامبرشان را ببیند و سخنان گهر بارشان را بشنود...
ادامه دارد

غدیر خم،،سقیفه و عاشورا...(1)

سلام بر غدیر که به فرموده ی امام صادق(ع) روزعید غدیر خم در میان سه عید فطر و قربان و جمعه، مانند درخشندگى ماه در میان ‏ستارگان است
سلام بر عید غدیر، عید الله اكبر و عید آل محمد و ارزشمندترین و والاترین عید اسلامی ‏
سلام بر غدیر آبراه معروف و متداوم جاودانه ای که والاترین رخداد تاریخ و تجلی اراده ی خداوند را در دل خود دارد
سلام بر غدیر زنجیره ی ایمان،شکوه تاریخ و محل فرود موکب مقدس رسول خدا (ص
سلام بر غدیر که گرچه مخالفین جزئیات واقعه ی مهم و سرنوشت ساز امروز را کتمان کردند ولی نتوانستند در اصل واقعه ی غدیر و فرمایش رسول خدا(ص) به مولا علی (ع) «مَن کُنتُ مَولَاهُ فَهَذَا عَلیٌّ مَولَاه» خدشه وارد کنند
و سلام بر وارث و نگهدارنده ی نام و یاد و راه غدیر
اتفاق مهم غدیر چه بود؟
غدیر خم در ۳ يا ۴ کیلومتری جحفه واقع شده و جحفه (يكی از ميقات‌های 5 گانه) نيز در ۶۴ کیلومتری مکه قرار دارد. در جحفه راه اهالی مصر، مدینه، عراق و شام از یکدیگر جدا می‌شود. غدیر خم به علت وجود آب و چندین درخت کهنسال، محل توقف و استراحت کاروانیان بود. اين سرزمين گرمایی طاقت فرسا و شدید دارد.
جبرئيل در اين محل بر حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم نازل شد و عرض کرد:
"ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده (به مردم) برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده‌ای"
آخرین سال حیات پیامبر است حضرت باید به امر پروردگار برای پس از خود جانشینی انتخاب کند و پرچم را به دست شخصیتی بدهد که در خردمندی، سخنوری، خوش خلقی با دوستان خدا، قاطع با دشمنان رسول او، صداقت، بصیرت،سخاوت و بخشندگی،عبادت،تعهدش به اسلام ،وفاداری اش به پیامبر (ص)،حضورش در جهاد و... شناخته شده و مورد قبول خدا باشد بدیهی است کسی جر مولای متقیان علی(ع) نمی تواند این همه ویژگی را با خود داشته باشد...
ادامه دارد

کدام بهتر است پیشرفت یا تغییر؟

و انسان امروز در کجا قرار دارد؟
شکی نیست که انسانِ امروز نسبت به گذشته تغییرِ اساسی کرده ولی او تاکنون به هر دلیل از قافله ی پیشرفت عقب مانده است برای اثبات این موضوع( که حتی انسان نه تنها پیشرفتی نداشته بلکه دچار پس رفت شده) دلایل فراوانی وجود دارد که در اینجا قصد پرداختن به تک تک این همه کشتار و بی رحمی هاو خودخواهی ها و...نداریم و فقط به عنوان مشت نمونه خروار؛
وقتی در رسانه های رسمی کشور می خوانیم:
فقط15 دقیقه مکالمه در روز میان اعضای خانواده صورت می گیرد
و هر ساعت 20 نفر در کشور به دلایل مختلف وارد گروه طلاق می شوند
و اینکه افسردگی به طرق گوناگون زندگی امروز مردم را تحت تأثیر قرارداده
و بسیاری از مردم در دوره هایی از زندگی خود نسبت به رویدادهای زندگی احساس دلسردی می کنند و...
بدین معناست که با وجود آسایش نسبی،عدم آرامش در زندگی بیداد می کند این اتفاق ها تنها مربوط به ایران نیست که بگوییم گرانی و...باعث چنین رویدادهایی شده که در کشور های توسعه یافته ی مدعی آزادی و ارزانی و دارای امکانات نیز  بی اخلاقی و نژاد پرستی و کشتن و ...بیداد می کند
کسانی که در گذشته ی نه چندان دور،در کشور خودمان با بوق و کرنا به استقبال مدرنیته رفتندو مرگِ سنت های حسنه و ریشه دار  را با شوق و ذوق به شادی نشستند شاید هرگز چنین تصوری از  زندگیِ رنگ باخته امروزی نداشتند.
این گِله ها و تغییرها و پسرفت ها و پیشرفت ها تنها  مربوط به این دوره نیست که هر دوره ای درد خود را داشته و دارد و خواهد داشت شما به شعر پر مغز حافظ توجه کنید ایشان درد زمانِ خود را اینگونه فریاد می کنند؛

این چه شور است که در دور قمر می بینم
همه آفاق پر از فتنه وشر می بینــــــــــــم

هر کسی روز بهی می طلبد از ایــــــــــام
علت آن است که هر روز بتر می بینـــــــم

ابلهان را همه شر بت زگلاب وقند اســــت
قوت دانا همه از خون جگر می بینـــــــــم

اسب تازی شده مجروح به زیر پـــــــــالان
طوق زرین همه در گردن خر می بینــــم

دختران را همه جنگ است وجدل با مادر
پسران را هم بد خواه پدر می بینـــــــــم

هیچ رحمی نه برادر به بــــــــــــــرادر دارد
هیچ شفقت نه پدر را به پسر می بینم

پند حافظ بشنو خواجه برو نیکی کـــــن
که من این پند به از دُرّ وگهُر می بینم

شعر امام رضا(ع)

سلام ای قبله هشتم رضاجان
سلام ای شاه و سلطان خراسان

تویی آقا پناه درد مندان
امید و یار  و غمخوار غریبان

آقاجان روز و شب در راه بودم
به لطف تو بدین درگه رسیدم

کنون  آورده ام آقا برایت
هزاران دل ز سوی پیروانت

یکایک داده اند بهر تو پیغام
که بگشایی گره ها را  سرانجام

همه دانند که تو دارالشفایی
به اذن حق دوای هر بلایی

تو را امواج دریا دوست دارند
تمام چشمه ساران دوست دارند

همه سنگ و درخت و شاخساران
همی گویند رضا جانم رضا جان
 
نمی گویم ز آهوهای صحرا
نمی گویم ز اقیانوس و دریا

که هرکس دوست دارد زائرت باد
هم اکنون در کنار مرقدت باد

سلام آقا تویی حج فقیران
سلام مولای خوب مستمندان

من بیچاره هم یک مستمندم
بگیر دست مرا که دردمندم

آقا جان یک نگاهی بر بدان کن
دلم را زیر و رو و آنچنان کن

اگر چه معصیت کارِ جهولم
مرا پیرو  بدان و کن قبولم

کمک کن شعر گویم همچو دِعبِل
مرا بنما به لطف هبه مُقبِل

تویی مولا و فخر ملک ایران
امام هشتمین شاه خراسان

در و دیوار می گویند رضاجان
تو را گویند مسیح خاک ایران

تو دادی مرده را جان دو باره
به نام اعظم و اسم جلاله

مرا ای شمس ای خورشید تابان
ز تاریکی رهایم ده رضا جان

رضا جان آمدم با دست خالی
ز راه دور از بهر گدایی

مران آقا مرا از درگه خویش
دلم خالی کن از آشوب و تشویش

که قاسم سخت محتاج نگاه است
سرپایش همه غرق گناه است

اگر چه نیستم لایق رضاجان
و گرچه غرق و لبریزم ز عصیان

ولی خواهم که همچون خادمانت
شوم جزیی ز کل نوکرانت

به امیدی که روز حشر آنسان
کند بر من نظر خسرو خوبان

سلام بر هشتمین شاه خراسان
رضا جانم رضا جانم رضا جان

در وصف زادگاهم بهمن آباد

شرح حال خویش گفتم از وطن
رفت گویی از شعف روح از بدن

خاطراتم را همه دیدند عیان
آنچه کردم در سفرنامه بیان

کردم آنجا یادِ مردان و زنان
یاد شد از ماندگان و رفتگان

هر چه را دیدم نوشتم در سفر
از وطن خواهم نوشت بار دگر
                 
بهمن آباد زادگاهم ای وطن
ای تو خاکت سرمه ی چشمان من

صاحب اندیشه های ماندگار
خاستگاه عاشقان هشت و چهار

جان من با مهر تو گشته عجین
درفراقت من به غم هستم قرین

گرچه دورم من زتو فرسنگ ها
غیر نام تو به سر ناید مرا

می شوم  دلتنگ و بی صبر و قرار
هرشب جمعه به هنگام مزار

تا بخوانم زیارت اهل قبور
می دهم اکنون سلام از راه دور

آن که رفته زیر خاک از ما بودَ
جای ما نیز عاقبت آن جا بودَ

آن همه آدم که در گِل خفته اند
سال ها با  یکدگر گُل گفته اند

آن خرابه ها که می بینی عیان
هرستونش عبرت است بر این و آن

ما از آن جا بگذریم چون کور و کر
چونکه گویند هست آن جا جن و شر

در شب یک جمعه ای هنگام عصر
آن خرابه ها برایم شد چو قصر

رفتم و مهمان شدم بر دوستان
خانه ی اجدادی ام شد  بوستان

تکیه دادم بر یکی دیوارها
گفتم ای دیوار و  ای مخروبه ها 

ای خرابه ها که آبادید شما
سرگذشت بهمن آبادید شما

با شما هستم ای ویرانه ها
گو کجایند مالک و معمارها؟

در، ندارد خانه تان تا در زنم
کس نمی بینم که با او دَم زنم

ناگهان گوشم صدایی را شنید
تا به آن روز این صدا را ناشنید

ای به غفلت رفته اندر خواب و خُفت
همچو ما روزی تو هم در قبر خُفت

روزگاری چون تو سامان داشتیم
مال و فرزند فراوان داشتیم

در میان خانه ها و کوچه ها
گاه شادی بود و گاهی هم عزا

ناگهان گرگ اجل از ره رسید
گله ها را یک به یک از هم درید

چون شبانِ گله ها در خواب بود
گرگ آمد گوسفندان را ربود

گر تو هم در خواب غفلت سر کنی
همچو ما این جا به حسرت سر کنی

قاسمِ ملا دمی بیدار شو
مستی و غفلت بس است هوشیار شو

به بهانه ی عید سعید قربان

روز عید قربان چون حاجیان اراده قربانی کردن داشتم خنجری تیز و بران آماده کردم تا بر حنجر و گلوی خواسته هایم بفشارم و خونِ تعلقاتم بر زمین ریزم ولی شوربختانه هر چه خنجر تیز تر می شد  تعلقات و داشته هایم بیشتر جلوه گری و طنازی و دلربایی می کردند! احساس کردم وسوسه اهریمن در من کار ساز شده ،خم شدم قبضه ام را پر از خاک کردم و سنگی بر داشتم تا ابراهیم وار شیطان را از پیرامونم دور سازم ولی سنگ بر شیطان ننشست و به سوی خودم بر گشت و بر سرم نشست!
سال هاست با واژه های شیطانِ درون، شیطان برون،وسوسه،ابلیس ،تعلقات، دلستگی ها، وابستگی ها، کارد، حلقوم، طناب،قربانی، آزمایش خداوندی، حبیب، خلیل، ابراهیم پیامبر، اسماعیل و هاجر و...آشنایی دارم اما نتوانستم معنای هر یک را بدانم
دگر بار خنجری تیز مهیا کردم ولی ظریفی گفت؛
ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم
 به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را
 کسی کو روز قربان غیر خود را می کند قربان
 نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را
گفت؛ تو باید نخست خویش را به قربانگاه ببری،زدنِ دُم مار سودی ندارد باید سرِ مار را بزنی،
اگر نخواهی همچون ابراهیم خلیل عبدِ خدا و تسلیم اراده ی ذات باریتعالی شوی،نه خنجرت می بُرد و نه دست و اراده ات توان بریدن دارند و نه قربانی ات پذیرفته می شود.
گفت آنچه تو را از رفتن باز می دارد نام و نان و میز و مقام و منصب و مرکب و شوکت و...است که هر کدام ولو به ظاهر و برای چند صباح برایت چون جان شیرین عزیزند و قربانی کردن شان ممکن نیست مگر آنکه پیش از دست به کارد شدن ابراهیم شد تا کسی ابراهیم نشود نمی تواند از اسماعیل و تعلقات دنیایی اش بگذرد
کسی که می خواهد خلیل شود باید اسماعیل ها و خواسته های درون و دلبستگی هایش را به مسلخ عشق بَرَد و یکی یکی قربانی کند
باید خلیل بود به یار اعتماد کرد
گاهی بهشت در دل آتش فراهم است
عید سعید قربان بر عموم مسلمانان به ویژه شیعیان و شما دوستان مبارکباد

سلام بر عرفه و اوج معرفت و عاشقی

سلام بر عرفه و اهمیت اعتراف به گناه نزد خالق و  راز و نیاز و گریه ها عاشقانه ...
سلام بر عرفه و رویش گل های رنگارنگ در گلستان عشق و معرفت
سلام بر عرفه و آداب  و ثواب زیارت حسین(ع) و یا سلام دادن از دور به آن حضرت
سلام بر عرفه و راز نهفته حج امام حسین(ع) که وقتی حاجیان آماده رفتن به منا می شوند او اراده ی  رفتن به کربلا را می کند؟
عرفه یعنی پیش از خود برای دیگران دعا کردن
سلام بر عرفه و شرافت این روز که خداوند در هیچ روزی به اندازه عرفه بندگانش را از آتش دوزخ نمی رهاند
سلام بر عرفه که فرموده اند:در میان گناهان، گناهانی است که جر در عرفه بخشیده نمی شود
بی جهت نیست که عبادت در شب عرفه معادل صد و هفتاد سال عبادت است
و بی دلیل نیست که خاکیان و فرشیانِ اهل دل، در شب و روز عرفه برای رسیدن و همراه شدن با عرشیان تلاش و کوشش مضاعف دارند 
عرفه روز جبران غفلت ها؛
عرفه یعنی درکِ رابطه ی عاشقانه ی امیر عرب امام حسین(ع) و پروردگار و معرفت یافتن به مضامين عاليه ی دعای عرفه آن حضرت
پیامبر اعظم می فرماید:گناهکارترین فرد در عرفات کسی است که از آنجا باز گردد در حالی که گمان برد آمرزیده نخواهد شد
عرفه و جبران گذشته؛
کسی که می خواهد عقب ماندگی های ماه رمضان و غفلت های شب قدر را جبران کند باید پیش از هر چیزبا امید به رحمت خداوند و با ستایش و نیایش و دعای ویژه ی عرفه و ریزش بارانِ اشک،دل سیاه و زنگار گرفته اش را سفید کند
 اکنون روز نهم ماه ذى الحجه و روز آغاز مناسک حج است حج گزاران در این روز در صحرای عرفات گرد هم می‌ آیند و افزون بر ذکر و دعا خالق شان را سپاس می گویند و گفته اند به دلیلِ گردهمایی مسلمانان در صحرای عرفات است امروز به عرفه معروف شده است خوشبختانه معروف ترین دعای این روز که دعای عرفه نام دارد منصوب به امام حسین (ع) است،
عرفه روز بسیار ویژه برای بخشایش گناهان و استجابت دعاست گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟
پروردگارا!
 این روز خجسته را بر ما مبارک گردان و معرفتی عنایت فرما تا حج ابراهیمی را حسین وار درک کنیم  و به معرفتِ خدا خواسته دست یابیم
روز عرفه بر همه ی مسلمانان به ویژه شیعیان و شما عزیز و گرامی مبارک باد.

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت دهم)

هیچ کجا همچو وطن نباشد
دوست تر از پاره ی تن نباشد
امام زادگان بهمن آبادا
در ساعات پایانی سفر به محل امام زاده ها رفتم در یک لحظه به دورانی فکر کردم که فضای حرم امام زاده ها متناسب حضورِ مردم روستای خودمان و زائران روستاهای مجاور بود ولی با افزایش جمعیت و سهل شدنِ سفر، توسعه فضای حرم امام زاده بیش از پیش احساس می شد که جا دارد خدا قوت بگوییم به بانیان و خیرین و دست اندر کاران و همت کنندگان و کمک کنندگانی که برای توسعه این مکان شریف گام های مؤثر بر داشته اند
نوشتن در باره ی امام زاده ها نیازمند فرصت و زمانِ مستقل است که ان شاءالله پیش خواهد آمد و به آن خواهیم پرداخت
از مزار که به خانه بر گشتم برای تجدید خاطرات دوران کودکی به روی پشت بام گِلی(روی گُمبِزی) رفتم اما شوربختانه بر خلاف آن روزها هرچه چشم چرخاندم هیچ کدام از همسایه های پدری را ندیدم و هیچ صدایی از هیچ خانه ای بر نمی خاست
مرحوم ابراهیم و مرحوم حاج محمد علی
مرحوم کربلایی حسن کبله غلامرضا و مرحوم کربلایی اکبر و مرحوم محمد
مرحوم علی اکبر فدایی
مرحوم عمو حاج محمد
مرحوم حاج حسن فتحی
مرحوم عیسی کربلایی علی و دیگر همسایه های آنسوی کوچه را ندیدم از پله ها که پایین آمدم به عکس مرحوم والدین خودم چشم دوختم با هر دو عزیز سفر کرده سخن ها گفتم و خاطرات روزهای طلاییِ با هم بودن را مرور کردم و به سفرم پایان دادم وارد مشهد که شدم در مسیر، بارگاه حضرت امام رضا(ع) چشم نواز شد به محض ورود به خانه چون زائری بودم که برای پر کردنِ کوله بار خالی اش رضا رضا می گوید با همین نگاه، دست به قلم شدم و یک شعر ناقابل بنام امام رضا(ع) سرودم.
سفرنامه پایان یافت ان شاءالله تا سفری دیگر و سفر نامه ای دیگر
پایان

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت نهم)

هیچ کجا همچو وطن نباشد
دوست تر از پاره ی تن نباشد
روز پایانی حضورم در بهمن آباد دگر بار دلم هوای رفتن به نورستان می کند تا آخرین دیدار را با عزیزان سفر کرده ابدی داشته باشم تصورم این بود که پیدا کردن و حضور بر مزار دوستانِ مد نظرم زمانبر است ولی گویی بسیاری از آن ها مانند دوران حیات شان مرا به جانب خود می خوانند 
اینجا من هستم و گورستانی به وسعت آدم های یک شهر بزرگ و یک دنیا خاطرات روزهای با هم بودن و بی هم شدن،
من هستم و قبور همولایتی هایی که مقیم بوده اند و آرامگاه عزیزانی که سال ها در تهران بوده اند و پس از سفر به جهان ابدی مطابق وصیت شان در خاک وطن و زادگاه اجدادی شان آرام گرفته اند همچنانکه نگاهم را می فرستم به سوی خفتگانِ در خاک،بسیاری از رفتگان  را چه آن ها که در این سر زمین مدفون شده اند و یا کسانی که در غربت تهران به خاک آرمیده اند با تمام خاطراتی که از آن ها دارم از قاب نگاهم عبور می دهم و برایشان تحفه ی فاتحه و صلوات می فرستم روح همگی شاد
حضور در میدان عاشورا؛
وارد میدان عاشورا شدم در سکوت و خلوت و تنهایی به سال های دورتری فکر می کنم که بر اساس شنیده ها مراسم تعزیه خوانی در همین مکان بر گزار می شده و اکنون پس از این همه سال باز گشته به اصل خود هر چیز.
از آنجا که شایسته نیست زحمت های عاشقان و عاشورائیان را دست کم بگیریم  چرخی در میدان می زنم نا خود آگاه چنانکه گویی خادمین و بانیان و خیرینِ میدان عاشورا حضور دارند به آن ها خدا قوت می گویم و در حق همگی دعا می کنم به ویژه کربلایی حسین آقا هیئتی که خودش و بودنش را وقف آماده سازی این جایگاه مهم کرده است و به قولِ یک دوست، قبل از آمدن ماه محرم و بعد از محرم ایشان همچنان در محرم هستند...
لَختی بر روی سکو می نشینم تا نفسی تازه کنم بی درنگ به آدم هایی فکر می کنم که در همین مکان به تماشای تعزیه خوانی می نشستند و بر مظلومیت امام حسین(ع) و یاراِن با وفایش اشک می ریختند و اکنون...
 زیر لب با حسرت می گویم:چه زود با رفتن تان بی هم شدیم!...
ادامه دارد

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت هشتم)

هیچ کجا همچو وطن نباشد
دوست تر از پاره ی تن نباشد
صحرای بهمن آباد،کلاته رشید و سویز؛
گشت و گزار امروزم متفاوت بود طبق قراری که با دوستم آقا رضا داشتم پیش از ساعت 6 بامداد به صحرای بهمن آباد و سویز و کلاته رشید رفتیم خانه های کلاته که سال ها برو بیا داشت اکنون به ویرانه تبدیل و تل خاک تبدیل شده است.
برای تجدید خاطره دوران کودکی به حوض مرحوم خالصی که بین زمین های سویز(حیتاوا) و بهمن آباد قرار دارد سر زدیم مردم سویز و بهمن آباد سال های سال در گرمترین هوای کویری به ویژه هنگام برداشت محصول، تُنگلی(تُنگِ گِلی کوچک) و کوزه های خود را از آب سرد و گوارای  این حوض پر  می کردند می نوشیدند و سلام بر حسین(ع) لعنت بر یزید می گفتند بدیهی است ثواب نوشیدن ها و سلام ها برای واقف حوض ذخیره اخروی داشت ما نیز برای شادی روح واقف یا واقفین  که تشنگان صحرا  را سیراب کردند صلوات می فرستیم
از همانجا وارد روستای سویز شدیم آقا رضا که رابطه ی خویشاوندی با مرحوم شدگانِ خالصی داشت ما را از کوچه تنگ و از کنار دیوارهای بلند خانه ها عبور داد مرد میانسالی که آنجا بود در جواب پرسش های آقا رضا آهی کشید و گفت همه ی این خانه ها مخروبه و خالی از سکنه است...
به امام زاده رفتیم ولی چون بی موقع رفته بودیم با درِ بسته مواجه شدیم از حمام سویز پرسیدیم گفتند تعطیل است یاد مرحوم حاج علی افتادم
از آب قنات سویز که در طول سال می جوشید و از قلب روستا عبور می  خبری نبود به گمانم آب را به جای دیگری برده بودند آنچه مرا متأسف و ناراحت کرد تغییر کاربری مدرسه امیر کبیر سویز بود که گفتند تبدیل به مسجد شده است به دوستم گفتم با این کار، یک تاریخ و آنهمه خاطراتِ آموزش و  آموختن را یا دفن کردند و یا از بین بردند این در حالی است که سویز چندین هیئت دارد و مردمانش دست به جیب هستند و برای کارهای خیر، دست نگه نمیدارند و می توانستند مسجد دیگری بنا کنند!
 ری قبرستون سویز هم مانند در قلعه بهمن آباد،حال و هوای خودش را از دست داده و در غربت به سر می برد
وارد نورستان سویز شدیم در قبرستان سویز مردگان روستاهای مجاور هم دفن شده اند سنگ قبرهای سویزی، بهمن آبادی،مزینانی،امین آبادی و دیگر روستاها به چشم می خورد برای شادی روحشان صلوات...
ادامه دارد

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت هفتم)

هیچ کجا همچو وطن نباشد
دوست تر از پاره ی تن نباشد
بازار و سر سراها و دالان و ایوان های خرابه ها گویی هر کدام ناگفته هایی برای گفتن داشتند  ولی از آنجا که خورشید در حال تحویل و تحول بود و می رفت تا شب پای بر فرق روز نهد و تاریکی جای نور را بگیرد لحظه ی خدا حافظی فرارسیده بود ولی باید آب انبار و حوض یا سردابه  را برای چندمین بار از نزدیک می دیدم
حوض انبار در حال پر شدن گل و لایِ ناشی از سیل ویرانگر است ولی سقف ها و دیوارهای سالم و دست نخورده اش همچنان جذابیت دارد و مورد توجه گردشگران و بازدیدکنندگان است به ویژه برای اهل فن که به چینش خشت های آجری و ضربی طاق ها و مصالح به کار رفته توجه دارند
در کنار آب انبار یک مسجدی وجود دارد که دیوارهای بلند و محراب و قطر دیوارهایش به قدری دل انگیز و چشم نواز است که باید دمی نشست و با تفکر به معماران و بناها و عواملی که توانسته اند با امکاناتِ اندکِ آن زمان چنین مسجدی را بنا کنند دست مریزاد گفت البته در اینکه آیا این مکان از ابتدا مسجد بوده یا آتشکده زرتشت محل تردید است با این حال آنچه مرا دل نگران و ناراحت کرد در وسط مسجد یک چاه عمیق دیدم که تا کنون ندیده بودم این که چه کسانی و به چه منظوری چاه کنی کرده اند الله و اعلم
آخرین دیدار من بُرده عَشَغو بود(همان تپه یا بلندایی که ساکنان شهر بهمن آباد در این مکان،عاشقانه هایشان را به یکدیگر هدیه می کردند)برای چند دقیقه در تنهایی و سکوت بر روی بُردِه قدم زدم  با حال خوش،به تماشای خورشید نشستم و در پایان چشمانم خورشید را تا انتها بدرقه کردند و آرام آرام  می رفت تا تاریکی از راه برسد...
ادامه دارد

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت ششم)

دلم هوایی شد و رفتم وطن
در بهمن آباد هستم جایی که یا زادگاه خودت و یا زادگاه پدر و مادر و اجدادت می باشد ریشه ات در آنجاست هیچ مخلوقی بی ریشه نیست آیا انسان که گل سر سبد هستی است می تواند بی ریشه باشد؟
از دلِ آبادی های دیروز و خرابه های امروز و قبرهای نو و  کهنه می نویسم روز گذشته دست بر روی قبرهایی گذاشتم و با عزیزانی سخن گفتم که سال های سال در تهران و دیگر شهرهای زندگی می کردندولی پس از رحلت شان به وطنِ اجدادیِ خویش باز گشتند و اکنون در نورستان بهمن آباد دور از همسر و فرزندانشان در خانه ی ابدی جا خوش کرده اند روحشان شاد
در انتهای خرابه و در خلوت و سکوت و تنهایی و در حالی که محو معماری آن دوران شده ام گویی صداهایی از لابلای دیوار شنیده می شود که می گویند عبرت بگیر پیش از آنکه از تو عبرت بگیرند.
صداها می گویند: این دیوارهای مستحکمی که سال هاست در برابر آفتاب سوزان و باد و برف و بوران سر فراز ایستاده اند با دستان ما ساخته شد،در این مکان هایی که ویرانی اش عبرت آموز است آبادی اش نیز زبانزد بود هر سیاح و مسافر و رهگذری افتخارش این بود که حد اقل یک شب در مهمانسرای شهر بزرگ و آبادِ بهمن آباد اقامت داشته باشد در جای جای این شهر، به مناسبت های مختلف جشن و شادی و سرور داشتیم صدها عروس و داماد را تا خانه ی بخت بدرقه کرده ایم  اگر نگاهت را آنسوتر ببری مکان هایی را خواهی دید که معروف به بازار بزرگِ بهمن آباد بوده  در این بازار، ساخت ابزار و صنایع دستی رواج داشته و  بازار مس گران که منحصر به فرد بوده است و همچنین بار انداز بزرگ بهمن آباد جایی بوده که کاروان ها بارهای خود را از دورترین نقطه به این جا می آوردند و در معرض دید مشتریان و خریداران قرار می دادند
این خانه ها چنین ویران و بی در و پیکر نبودند درهای چوبی این خانه ها صدها سال نگهبانی خانه هایمان را بر عهده داشتند و صدای گوشنواز کوبه های در  رمزی بود که آشنا و بیگانه را با آن می شناختیم...
ادامه دارد

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت پنجم)

دلم هوایی شد و رفتم وطن
وقتی در خلوت و تنهایی به آبادی های دیروز و خرابه های امروز زادگاهم سرک می کشم اثر گذر زمان را می بینم که حرف های فراوانی برای گفتن دارد
می خواهم به نمایندگی از اهالی بهمن آباد با نمایندگانی از اجدادم و با کسانی که ادعای مالکیت خانه های آباد دیروز را داشتند ولی قادر به بردن هیچ خشتی از این همه آثار نبودندگفتگوی دوستانه داشته باشم
می خواستم بدانم آیا آن ها به شایستگی و جایگاه و ارزش و کرامت انسانی خود آگاهی داشتند و به عبارتی آیا قدر خود را  می دانستند؟
می خواستم بپرسم آیا برای ماندگاری نام نیکِ خود، کار مثمر ثمری انجام می دادند یا نسبت به خود و همنوعانشان بی تفاوت بودند؟
می خواستم بدانم  آیا در آن دوره و زمانه هم بینِ زن و شوهر ناسازگاری و به اجرا گذاشتن مهریه و سهل شدنِ طلاق و جدا از هم زندگی کردن و تمرد فرزندان مطرح بود؟
می خواستم بدانم مردمان آن عصر چگونه آدمی بودند؛ آخور بین یا آخر بین؟
می خواستم بدانم آیا در آن زمان هم موضوع انشایی با عنوان علم بهتر است یا ثروت مطرح می شد منظور این که آیا برای علم و عالم حرمت ویژه ای قایل می شدند یا...؟
می خواستم از به مسلخ بردن علم  و دانش در آن زمان جویا شوم  و از غفلت آدمها  و از بی تفاوتی انسانها نسبت به یکدیگر و ...
می خواستم بدانم آیا در عصر آن ها نیز مردم به تقلیدهای کور کورانه  توجه داشتند آنهم تقلیدهای وارداتی که برایشان هیچ ثمری جز بردگیِ فکری و فرهنگی نداشته باشد؟
پرسش های فراوان دیگری داشتم ولی افسوس که باز هم حرف های من با ساکنان خرابه های بهمن آباد نیمه تمام ماند...
ادامه دارد

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت چهارم)

دلم هوایی شد و رفتم وطن
سنگ نوشته های قدیمی قبرستان، تنها یک نشان نیست که بازگو کننده ی تاریخ و بیان واقعیت تلخ غفلت هم هست غفلتی که انسانِ امروز را در انبوه  و بمباران خبر، گرفتار بی خبری کرده است
به تماشای سنگ های کوچک و ساده ی قبرهای قدیمی می نشینم و یکی از آن ها را مخاطب قرار می دهم  قبری که باد و باران های موسمی حتی بر سنگ نوشته ی کوچک او هم رحم نکرده اند تلاشِ من برای خواندنِ نام و تاریخ سنگ نوشته به جایی نرسید ولی دل به دریا زدم و از وی پرسیدم آیا می توانی بگویی متعلق به کدام ایل و طایفه ی بهمن آبادی هستی؟می خواهم از نام و نشان خود برایم بگویی و از حال و هوای عصری که در آن زندگی می کردی!
 هر کس در خلوت و تنهایی به گورستان برود می تواند گفتگوی سازنده و پر باری با رفتگان داشته باشد اما چه بگویم که گوش های پر شده از صداهای نا متجانس آدمی را از شنیدن صدای خودش هم دور کرده است!
قبرهای قدیمی غریبه نیستند ولی ما همچون بیگانگان با آن ها رفتار می کنیم بر روی قبر هیچکدام از آن همه قبر ،نه خوراکی و خوردنی های خیرات می بینی و نه زیارت کننده و وارث و بازمانده، هیچکس دستی به گورشان نمی گذارد بی تردید این غربت و بیکسی دامنگیر همه ی ما می شود دلیل این که اسلام تأکید دارد پیش از رفتن چراغی بر افروزید و توشه ای بفرستید و با علم آموزی و خدمتگزاری و پیوند با پیام آوران و مبلغان دین،نامتان را ماندگار کنید همین است
منظور و نگاه بنده نیز به خوردن و چیدن میوه جات بر روی قبور نیست بلکه می خواهم از فراموش شدن و غایب ماندنِ آدمها و محو و نابودی و رنج غربت و درد باور نکردن و باور نشدنِ انسان بنویسم انسانی که نمی داند اگر آخرتش را قربانی دنیا طلبی کند بازنده ی اصلی است و در گذر زمان فراموشش می کنند ،خّطش می زنند و از دل می رود چونکه از دیده برفت  مگر آنکه باور کند به قول حضرت علامه طباطبایی رحمت الله علیه که او  ابد در پیش دارد آری ما ابد در پیش داریم...
ادامه دارد

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت سوم)

دلم هوایی شد و رفتم وطن

بنا به سنت دیرینه و حسنه ای که از اجدادمان به ارث برده ایم، بعد از ظهر امروز قدم زنان به  زیارت اهل قبور رفتم در بین راه (و ری قبرستو) برخوردهای گرم مردم خون گرم زادگاهم نوازشگر جسم و روح مسافرِ خسته و از راه رسیده بود
مطابق رسم و رعایت ادب وقتی وارد مزار مردگان می شوی باید دیگران را نیز در نظر داشته باشی یعنی سری به خانه ی ابدی همسایه یا اهل محل بزنی و برایشان فاتحه بخوانی و اگر بازمانده ی مرحوم را  دیدی که بر سر قبر عزیزش نشسته وظیفه اخلاقی حکم می کند هر طور شده با حضورت به رفتگان و ماندگان احترام بگذاری که البته آن ها نیز بی درنگ جبران می کنند و برای رفتگانت فاتحه می خوانند به عبارتی یک بده بستان فاتحه خوانی برای در گذشتگان شکل می گیرد که خیر این عمل شاملِ حالِ  مرده ها و زنده ها می شود
  اما امروز وارد مزار مردگان که شدم پس از عرض ادب به والدین و... به قبوری نظر داشتم که قرنهاست چهره در نقاب خاک کشیده اند اما این بار نیز چون همیشه می خواهم در این مکان تنها باشم  تاریخ این قبور مربوط به صدها سال پیش است که روزگاری آنها نیز با احترام بر روی شانه های دهها تن از اقوام ونزدیکانشان تشییع شدند و در دل خاک جای گرفتند بدیهی است بازماندگانشان برای همه ی آن ها طبق رسوم آن زمان مراسم عزا برپا داشته اند ولی اکنون حتی بدون یک زائر در جای جای گورستان به حال خود و در غربت،رها شده اند تا گورشان لگد کوب کسانی شود که دیر یا زود گور آن ها نیز لگد کوب دیگر رهگذران شود.من ساعتی را به نمایندگی از این نسل با آنها سخن گفتم توگویی صدای آنان را می شنیدم که از بی وفایی ی دنیا و بی توجهی و غفلتِ آدم های به ظاهر زنده دادسخن می دادند آن ها حرف ها زیبایی گفتند ولی گوش نا شنوای من که از صداهای بی حاصل و ناجور دنیا پر شده بود تاب شنیدن همه ی آنچه را باز گو می کردند را نداشت هیچ گوش شنوای دیگری را هم پیرامون قبر مردگان ندیدم...
ادامه دارد

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت دوم)

دلم هوایی شد و رفتم وطن
به گذشته فکر می کنم و مردمان معتقدی که وقتی قصد سفر می کردند جز ذکر و یاد خدا و توکل به چیز دیگری نمی اندیشیدند
آن روزها خداحافظی مسافر با اهل خانه و با همسایه ها و اهل محل صمیمیت خاصی داشت بدرقه ها  با اشک و حلالیت طلبی همراه بود اهل خانه برای عزیز سفر رفته صدقه می دادند تا مسافرشان در صحت و سلامت به وطن باز گردد
اگر سفر زیارتی(مشهد) بود اهل محل، مسافر مشهد الرضا(ع) را با چاوشی و سلام و صلوات تا صدها متر آنسوتر بدرقه می کردند
مسافر با خود توشه ی راه(نان و قاتق و ...) می برد تا هر کجا باشد از دسترنج خود نوش جان کند
مسافر دیروز خوب می دانست که چون در سفر، خُلق و خوی انسان متغیر است باید صبور و اخلاق و رفتارش خدا پسندانه باشد  و هر گز خرج و کار و بارِ خود را بر دوش همسفرش نگذارد
آنچه اشاره شد نگاهی به سفرها در گذشته ی نه چندان دور بودو من اکنون مسافری هستم که نگاهم و مرکبم با گذشته متفاوت است نه کسی به استقبالم می آید و نه بدرقه و چاوشی در کار است و نه چون پدران مان توکل میدانم
اینجا بهمن آباد است و من مسافر کویرِ ساکت و نام آشنایی هستم که هرکجا باشم بخشی از بودنم و قلبم در این سر زمین جا دارد و با مردان و زنانش انس ویژه دارم.
در نخستین روز از فصل تابستان، سفر کوتاه مدت خود را آغاز کرده ام هوا با همه ی پاکیزگی اش همچنان بر طبل گرما می کوبد خورشید حضور هیچ ابری را بر نمی تابد بی وقفه می درخشد و در طول روز،داغی اش را به عمق اسخوان می رساند در نخستین شبِ اقامتم قرار است در پشت بام با نگاه کردن به ستارها خواب را در آغوش کشم ولی پشه های بسیار ریز با فرو کردن نیش زهر آلودشان به مسافر تازه از راه رسیده خوش آمد می گویند با این حال چشم از ستاره ها بر نمی دارم و به خالق این همه زیبایی سحر انگیز می اندیشم...
ادامه دارد

سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت اول)

روز چهار شنبه کوله بار خالی ام  را به دوش کشیدم و به دیار پر رمز و راز کویر سفر کردم
بهمن آباد سرزمینِ شب های پر ستاره ای است که گویی  ستاره هایش غریبه نیستند و برای مسافران تازه وارد دست افشانی می کنند
اینجا بهمن آباد است جایی که سکوت شب هایش نیز معنای خاص خود را دارد
سفر کردم به  بهمن آباد  سرزمینِ کم آب که البته آبادی دل های مردان و زنانش به وسعت بی انتها و زبانزد است
سفر کردم به زادگاهم تا مانند گذشته، کوله بار خالی ام را پر کنم از خاطراتِ شیرین و به یاد ماندنی،خاطراتی که خود به خود مرا می برد به گذشته هایی دور و دل انگیز، مگر نه این که انسان ریشه اش در گذشته است و شاخه هایش در آینده؟با چنین نگاهی است که به گذشته و دوران طلایی کودکی ام سفر می کنم،
حال که قلم نیز حال و هوای سفر به خود گرفته،می خواهم از سفر و تعریف آن بنویسم؛سفر یعنی از دیاری به دیار دیگر رفتن،
یعنی دیدن  و مشاهده ی پدیده های نوظهور و قدیمی که در خُلق و خو  و حتی سر نوشت آدمی مّوثر است.
سفر  یک رویای شیرین است که اگر تحقق پیدا کند گاهی خاطره اش تا ابد ماندنی و جاوید می شود با چنین نگاهی است که بزرگان گفته اند:سفر لازمه ی رشد یافتن است
سفر رفته ها (بلا نسبت بنده)گستره ی دیدشان وسیع تر،کوله بار تجربه شان پر بارتر است ودر زندگی پخته تر عمل می کنند سفر برای  عبرت گرفتن از گذشته ها و در گذشتگان است که می تواند پند آموز باشد سفرانواع وآدابی داردکه غزالی در کیمیای سعادت با تقسیم کردن سفرها از آن به عنوان سفر ظاهری ومعنوی یاد می کند و می نویسد:مسافرت نوعی حرکت و معاشرت با دیگران است که دارای فوائد و منافع و نیز آفات و مضراتی می باشد...
ادامه دارد