مژده ای دوست بهار در راه است

اندکی مانده تا بهار از راه برسد
 بهار را خوشامد می گوییم و به پاس آمدنش دل مان را می تکانیم مانند درختان که با آمدن بهار و به امید نو شدن، برگ های کهنه را می تکانند
بهار که می آید گل ها  شکوفه می زنند و درختان خوشحال و خرم اند از جوانه های سر سبز و جامه های نویی که بر تن کرده اند
دل آدمی نیز باید مزرعه ی گل و گیاه های معطر باشد تا هر بامداد تا شامگاه شکوفه لبخند بر لب هامان بشکفد و دیگران را نیز به شکفتن وادارد
اما پیش از هر چیز این دل است که باید در کمال تواضع،خاک شود تا آمادگی پذیرش نو شدن و شکوفه زدن را داشته باشد که گفته اند سبزه بر هیچ سنگ ارزان و  گرانقیمتی نمی روید
گلی که در دل می روید نیز نیاز به آب و مراقبت دارد و  کدام آب بهتر از اشک عشق؟
کسی که می خواهد سر زمینِ دلش آباد شود باید خاک شود
دل که خاک شد از زمین جدا و به افلاک می رود و در آن گل های معطر می روید
باید تکانید دل را و شست و دور ریخت کینه های کهنه و حس انتقام گیری و حسادت هایی که جز رنجوری ثمری ندارند
بیاییم به بهار سلام کنیم و این هدیه آسمانی را برای بهاری شدن غنیمت شمریم
همچنین به جوانه ها
به شکوفه ها
به سبزه ها
 به نم نم باران،
به شکفتنِ لبخند،
به گشاده رویی به خوشرویی به خوشگویی و خوبی ها خوش آمد و خیر مقدم گوییم
بیاییم به آواز پرندگان و نغمه ی بلبلان گوش دهیم
سال نو از راه می رسد باید احساس جوانی و شادابی کرد و گرد و غبار غم و یأس و نومیدی را شست
با نو شدن سال باید عادت های کهنه ای را که سال هاست در گوشه ی انبار دل مان جا داده ایم دور بریزیم
باید برف زمستانی دل  را با گرمای محبت و دوست داشتن آب کرد
باید دوست داشت تا دوستدار شد
اگر خوب گوش کنیم صدای پای بهار را می شنویم واگر گوشمان از همهمه های روزگار پر شد دل به بهار نداده ایم و بهاری نیستیم.

شعر فصل بهار خوش آمد

عزیزان موسم فصل بهار است
تمام دشت و صحرا لاله زار است

نظر کن جامه پوشیدند درختان
دوباره بلبلان شاد و غزلخوان

زمستان رفت و فصل فرودین شد
خوشا آن کس که شادی آفرین شد

عروس فصل ها گویند بهار است
خوشا آن دل که دایم در بهار است

نظر کن کوه و دریا و درختان
همه تسبیح گوی حی سبحان

زمین و آب و خاکِ بهمن آباد
هر افسُرده دلی را می کند شاد

ز سر چشمه تا حیتاوا و ماشتان
کلاته و  زمین های مزینان

به هر جا بنگری بینی چمن زار
پر است از قرصک و سبزی و آجار

خُنُک آنان که ساکن در کویرند
قناعت طبع و خوب و بی نظیرند

زن و مرد کویر، مهمان نوازند
به نزد دوست و دشمن سر فرازند

سر سفره گذارند شیر و مسکه
کسی از خورنش ناکرده سکته

بوَد دشتِ کویر صد بِه ز بازار
چه سبزی بهتر از سبزیِ آجار؟

همه ما بچه ی اشکنه هستیم
با مشک و دوغ و قاتق عهد بستیم

هر آنکس بار بر بست و رفت به قلعه
خورَد اشکنه و آشِ دِکِردَه

سر سفره  چو دیدی شیر و قیماق
بزن لقمه چو لاغر هستی یا چاق

دلی دارد کویری همچو  دریا
لب پر خنده و ذکرش خدایا

عبوس، راهش ز خالق دور باشد
بد اخلاق  حنظل و منفور باشد

بخندان و بخند فصل بهار است
ببین گل را مبین آنجا که خار است

دل و جان، پر کن از مهر و محبت
خدا دورَت کند از رنج  و محنت

بهار از در در آمد رفت زمستان
ببر دل را به سوی باغ و بستان

دلت را نرم کن تا سبزه روید
که از سنگ،لاله و سنبل نروید

خداوندا به قاسم کن عنایت
که دارد از دل سنگش خجالت

بکن لطفی بخنداند دلی را
نلرزاند،نگریاند دلی را

غنیمت شمردنِ فرصت ناب نیمه شعبان(2)

خوش باش دلا که مهربان می آید!
یا مهدیِ موعود(عج)!نیمه شعبان که از راه می رسد دل ها شاد و مسرور می شوند و به شوق آمدنت کوچه ها و خیابان ها را به آذین مزین می کنند
دلم می خواست یکی از عاشقان واقعی ات بودم تا به شوق آمدنت لحظه ها را شماره می کردم و کاش می توانستم نه با زبان که با دلم تو را صدا می زدم
آقا جان! شما عاشقانِ مجازی و حقیقی را خوب می شناسید و خوب می دانید این بنده ی خطا کار، در طول این همه سال، نتوانستم در گروه عاشقان و منتظرانت باشم که اگر چشم براهت بودم خانه ی دلم را از کینه و حسد و ریا و حس انتقام و رذیلت های پنهان و آشکار آب و جاروب کرده بودم.
ای کاش که انتظار معنی می شد/  بی تابی جویبار معنی شد 
انتظار و فرج چیست؟
سال های سال، انتظار را نشستنِ محض و تنبلی و بی تفاوتی معنا می کردم ولی استاد فرمود: انتظار یعنی  بر خاستن و آماده بودن و آماده کردن راه ظهور!
ظهور یعنی خوشحالی خداجویان و عدالت خواهانِ منتظر
در همین راستا  ظهور یعنی  ناراحتی و دل نگرانیِ محتکران و ریا کاران و تهمت زنان و بد گویان و خناسان و زورگویان و قلدران و ستمگران و عدالت گریزان! چرا که فرج  یعنی گشایش که با فراگیر شدنِ عدالت، علم به بالاترین درجه ی شکوفایی می رسد و  زمین برکات خود را آشکار می‌کند و در حکومت واحده، عدالت و صداقت و یکرنگی و صفا و صمیت و صلح و دوستی بر قرار می شود.
با شنیدن فرمایش استاد! نومیدی از دلم رخت بر کَند و این امید در دلم جان گرفت که دردِ جانسور امروزمان نویدبخش وصال فردای ظهور است
و عطش و  تشنگی مان را آبِ گوارایی فرو خواهد نشاند
و این شب دراز هجران را صبحی روشن در راه است 
و زمستان سرد و خشک و سخت، با آمدنِ بهاران در هم خواهد شکست
 و  در میان غبارها و ابرهای سیاه و سفید، آفتاب از کعبه سر خواهد زد
و گل های امید شکوفه خواهند زد و اگر لایقش بودیم یا مهدی(عج) خواهیم گفت ان شاءالله
میلاد با سعادت منجی عالم بشریت، برپاکننده قسط و عدل و عدالت حضرت ولیعصر، امام زمان، مهدی موعود (عج) بر همه ی شما مبارک باد

غنیمت شمردنِ فرصت ناب نیمه شعبان(1)

غنیمت شمردنِ فرصت ناب نیمه شعبان(1)

سلام بر شعبان،ماه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله)
سلام بر حضرت مهدی(عج) منجی بشر از فلاکت و رذالت و حقارت و رساندنِ او به اوج عزت و منزلت
سلام بر شب برات شبی که خداوند سند آزادی بندگان از آتش جهنم را امضا فرموده و تحویل بندگانش می دهد،
سلام بر نیمه شعبان،شب مغفرت و رحمت و رهایی از آتش جهنم،
شبی که  افضل شب هاست و خداوند بر خودش قسم خورده که هیچ دستی را امشب بر نگرداند
نیمه ی شعبان شبِ چشم دوختن به آسمان است
 پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله)فرمود: من شب نيمه شعبان خوابيده بودم كه جبرائيل نزدم آمد و گفت: اي محمد! آيا در اين شب مي‌خوابي؟گفتم: اي جبرائيل! مگر اين شب چه شبي است؟
جبرائيل گفت: اين شب، شب نيمه شعبان است. ای محمد برخيز! پس مرا از بستر خواب بلند نمود و آنگاه همراه خود به بقيع برد و گفت: سرت را بلند كن و به آسمان بنگر.آنگاه  مرا به دعا و استغفار و قرائت قرآن و نماز سفارش نمود. 
شب گشایش درهای رحمت و رضوان و مغفرت و فضل و نعمت و جود و کرم و احسان و توبه،را غنیمت و فرصت بدانیم و  بغل بغل خواسته ها یمان به آسمان بفرستیم
امشب شبِ خواسته های بزرگ است خواسته هایی ماندگار مانند؛ زیارت خانه خدا، توفیق جبران گذشته، خدمت به خلق و عبادت و بندگی،همشینی با خوبان و  پیامبران در بهشت، حال احسن و...بنده ی خدا شدن و حتی می شوددر خواست های کوچک کرد مانند دست یافتن به سنگ و آهن و چوب و مرکب و...
البته ارزش هرکس را می توان از انتخاب ها و خواسته هایش فهمید!
امشب است که روزی ها تقسیم و مدت زمان عمر و سر نوشتِ هرکس تعیین می شود
نیمه شعبان امیدوارترین شب سال است شبی که اگر نگوییم از شب قدر بالاتر است در مرتبه و مقام کمتر نیست
نیمه شعبان، شبِ احیا و  نماز و خواندن قرآن و استغفار و دعاست ولی جفا بر خود است که همه ی خواسته ها دنیایی باشد ...

🌹میلاد با سعادت منجی عالم بشریت مهدی  موعود (عج) بر همه ی منتظران و شیفتگان حضرت مبارک باد🌹

دعا به بهانه ی پایان سال 1400 (4)

دعا تنها وسیله اى است که خداى متعال براى ارتباط با خود مقرر فرموده پس بیاییم در آستانه ی سال نو برای هم دعا کنیم
 بارالها! ما را از تاریکی جهل و خرافه و بدبینی و بدخواهی و حسادت و تنبلی و خودخواهی به سوی روشناییِ عقل و دانش و ایمان  و معرفت و تقوا هدایت فرما و از بدی های ظاهر و باطن نجاتمان بخش و از لطف و مرحمتِ خود بهره مندمان ساز
بار الها! یاری کن تا هیچ مردی شرمنده اهل و عیالش نشود.
پروردگارا!
در آستانه ی سال 1401 هستیم اینک با حسرت های به جا مانده و امیدهای بر باد رفته و تن ضعیف و ایمانِ متزلزل و دلی پر آشوب از تو می خواهم از هم اکنون حالم را تغییر دهی به احسن الحال که جز تو کسی را نشاید
پروردگارا!
در سال پیشِ رو رابطه ما را با خانواده و دیگر مخلوقاتت را نکو گردان
 و مهربانی و مودت و محبت را بین مان جاری ساز
 و ما را بر راه های عافیت و خوش عاقبتی از انواع گمراهی ها دور و به سوی نور هدایت مان فرما
 و از بی حیایی ها و گناهانِ ظاهری و باطنی نجات مان بخش
بار الها!
در گوش ها  و چشم ها و دل های ما و همسر و فرزندان ما برکت عطافرما
 و توبه ی ما را قبول کن ای  عنایت کننده و توبه پذیرِ  مهربان و بزرگ.
پروردگارا! مارا سپاسگزار نعمت هایت و ثناگو و قبول کننده ی آن ها بگردان و نعمت هایت را بر ما کامل فرما...
ادامه دارد

دعا به بهانه ی پایان سال 1400

تا پلک به  هم زدیم یک سال گذشت
شما خواننده این متن با  لحظه ای درنگ  به کسانی فکر کن که جایشان را خالی می بینی هنگام تحویل سال نو  و یا کنار سفره ی هفت سین و...
خیلی از ماها حتی تصور چنین روزی را نداشتیم ولی این قانون الهی است که گفته اند؛ اندر آن خانه که یک روز عروسی باشد/ منتظر باش که چند روز عزار خواهد شد
کاممان را با ذکر و دعا شیرین می کنیم و دست به درگاه پروردگار بی همتا دراز کرده و ملتمسانه از او  برای رفتگان مان آمزش و برای خودمان  تغییر و حال خوب و عاقبت بخیری طلب می کنیم که اوست تغییر دهنده دلها و  روشنی بخش دیده‏‌ها و احسن کننده حال  و آرامش دهنده ی قلب ها و اوست به وجود آورنده ی امیدها و بر آورده کردن حاجت ها و درمان کننده ی دردها و چاره سازی بیچاره ها و هدایتگر گمراه ها و ...
با رالها!
سال 1400 رو به اتمام است ولی منیت و کبر و غرور و خودخواهی ام هر روز بار رنگی دیگر ظاهر می شوند
بارالها! از شر کردار و اعمالم به تو پناه می آورم و به نا سپاسی و گناه در برابر نعمت هایی که داده ای اعتراف می کنم
بار الها!
مرا عفو کن و گناهانم را بیامرز چرا که هیچکس جز تو آمرزنده گناهان نیست
بارالها!
به ما عطا فرما میانه روی را در حال تنگدستی و خوشحالی را در وقت ناخوشی
پروردگارا!
دل های همسران را با یکدیگر
فرزندان و والدین،
همسایه ها و اقوام و دوستان،
برادر و خواهر ،
غنی و فقیر،
فروشنده و خریدار
عروس و مادر شوهر ،
و باجناق با با جناق و... را در این روزهای پایان سال به خوبی پیوند بر قرار فرما پروردگارا!
به کسبه ها انصاف،
به مصرف کنندگان قناعت،
به بیماران شفا،
به جوانان امکان کسب و کار و ازدواج
به خدمتگزاران توفیقِ خدمت،
به زنان و مردان کشورم صبر در برابر بلاها،
به رفتگان و در گذشتگان آمرزش،
 به میانسالان، امیدواری،
 به پیران و سالمندان،توفیقِ جبران گذشته،
و به کشاورزان، برکتِ محصول عنایت فرما.

دعا به بهانه ی پایان سال 1400

تا پلک به  هم زدیم یک سال گذشت
پروردگارا!
شرمنده ام از عهدی که در ابتدای سال 1400 با تو بستم و پیمان گسستم
خدایا مزرعه ای ایمانم رو به خشکی است
کشتزارم بی خوشه اند و یا خوشه هایش بی دانه اند
خدایا اعمال نیکم را در آتش گناهانم سوزاندم و خاکسترش را به باد دادم
پروردگارم!تو گناهان پنهان و آشکارم را نا دیده گرفتی و من ندیده ها را فریاد زدم
تو آبرویم را حفظ فرمودی و من با تهمت و غیبت، آبروها بردم
تو بخشیدی ولی من جسورتر شدم
پروردگارا!اکنون سخت احساس تنهایی و بیکسی و درماندگی می کنم خدایا می دانم آنکه تو را ندارد هیچ ندارد
پروردگارا! اکنون در آستانه ی سال نو،دردمندانه و عاجزانه دست نیاز به سوی تو دراز می کنم و  تنها تو را صدا می زنم و از تو کمک می طلبم.
با رالها یاری ام کن در روزی که دفاع از خویس میسر نخواهد بود و پنهان شدن از نگاه ها و حساب ها نا ممکن است.
روزی که نه می توان در پس نقاب نقش بازی کرد نه با تملق و نیرنگ نجات یافت.
روزی که نه با تغییر چهره می توان فریب داد نه با کلامی گسسته دروغ گفت.
روزی که نه با چالاکی می توان گریخت نه می توان پشت به محکمه کرد.
پروردگارم!در چنین حالتی همه ی نگاهم را پر کرده ام به  شوق بخشایش تو زیرا فقط تو رب من هستی و هیچ معبودی جز تو نیست
تو مرا آفریده ای و من بنده توأم پس یاریم کن تا بتوانم بر عهد و پیمان ایمانی که با تو بسته ام پای بند و استوار باشم.
بار الها! در طول سال 1400 عزیزانی را به خاک سپردیم که بی شک هنگام تحویل سال جایشان خالی است خدایا گناهانشان را بیامرز و  با خوبان محشورشان کن و به بازماندگان شان صبر و آرامش عطا فرما
ادامه دارد

نیایش،در آستانه ی پایان سال 1400

 چه زود گذشت
سال 1400 نفس زنان به پایان عمر خود نزدیک می شود
گذشته گذشته است و قابل تکرار نیست اما هرسال که می گذرد درس هایی برای سال بعد می آموزیم
سالی که گذشت شوربختانه بر چشم هایی اشک داغِ عزیز از دست رفته حلقه زد و خوشبختانه بر لب هایی هم گل خنده شکفت خدایا به خاطر همه ی گریه ها و خنده هایی که می دانیم مشیت تو نقش داشته دل های بازماندگان را تسلی ده و لبخند ها را تداوم بخش
خدایا تو را سپاس می گوییم که توفیق و قدرت اندیشیدن عطا فرمودی تا از فراز و نشیب های زندگی و گذشته مان درس بگیریم
خدایا تو را شکر می کنیم که دل مان را پذیرای بهار کردی تا از شکفتن یک گل و دیدن دوستان مان لذت وافر ببریم
خدایا ممنونیم که به ما خود اتکایی و باور به توانایی و درکِ معنای زندگی عطا فرمودی
خدایا تو را می ستاییم که در تک تک سلول هایمان عشق و امید جاری ساختی
خدایا بی کران تو را سپاس که خودت را به ما نمایاندی چون واقفیم: آن را که تویی درمان درمانده نخواهد شد،بیچارۀ عشق تو،بیچاره نخواهد شد
خدا یا خواستم بگویم دست مان را بگیر اما گویا کسی مرا نهیب زد اگر دستت نگرفته بود اکنون کجا بودی؟ پس الهی دستم را رها مکن
خدایا در سال پیشِ رو دعاها را مستجاب، دل مان را آرام ،حالمان را احسن، اخلاق مان را خوب، دردمان را درمان و مشکلات مان را آسان گردان
پروردگارا!
ثانیه ها بی امان می روند و می دَوند تا خود را به خط پایانی سال برسانند و ما همچنان حسرت گذشته و راه طی شده را می خوریم الهی نور امید را در دل و جانمان روشن گردان و به آینده امیدوارمان فرما...
ادامه دارد

به بهانه روز جمعه و یادی از درگذشتگان(3)

و نقل یک روایت کوتاه اما...

مردن آن نیست که در خاک سیاه دفن شوم
مردن آن است که از خاطره ها محو شوم.
بی تردید زندگان تشنه محبت و مهربانی اند و مردگان نیازمند هدیه و صلوات و خیرات
شخص میت همچون غریق در حال غرق شدن،برای رسیدن هدیه لحظه شماری می کند
پیامبر اکرم(ص) فرمود:هر کدام از اموات با صدای محزون و گرفته و گریان ملتمسانه به خانواده و بستگانشان می گویند رحم کنید برما تا خدا به شما رحم کند...
فرمایش  پیامبر اعظم (ص) که به اینجا رسید آنچنان گریه کردند که نتوانستند  ادامه دهند
سپس فرمود:آن هایی که اینگونه فریاد می زنند پدر و مادر و اجداد و برادران و خواهران و خویشان شما بودند که اکنون دست شان از دنیا کوتاه شده و به زیر خاک رفته اند کمک کنید آن ها را و به یادشان باشید.
در روایتی وارد شده: هرگاه شخصی به نیت میتی صدقه‌ای بدهد حق‌تعالی به جبرئیل امر می‌کند؛
تا با هفتاد هزار فرشته نزد او بروند هر یک با طَبقی از نعمت‌های الهی در دست و یک‌به‌یک به او می‌گویند:
سلام بر تو ای دوست خدا، این هدیه فلان مؤمن برای توست،
پس قبر او روشن می‌شود و حق‌تعالی هزار شهر در بهشت به او کرامت می‌کند و هزار حوری به او تزویج می‌نماید
و هزار لباس فاخر به او می‌پوشاند
و هزار خواسته او را روا می‌کند.
اگر می خواهیم از خاطره ها فراموش نشویم آن همه خاطرات با هم بودن با عزریزان در خاک  را فراموش نکنیم.
رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات
🌺(اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم)🌺

به بهانه روز جمعه و یادی از درگذشتگان(1)

به بهانه روز جمعه و یادی از درگذشتگان
و نقل یک حکایت کوتاه اما...
شب و روز جمعه که از راه می رسند  خود بخود یاد رفتگان مان در ما جان تازه می گیرد
هرکس خاطرات در گذشته اش را با آب و تاب مرور می کند و از خوبی های مرحوم  یا مرحومه را بازگو می کند و نسبت به کم و کاستی ها و کم توجهی هایش افسوس و حسرت می خورد
عزیزی که از بین مان می رود روزها و هفته های اول مدام بر گرد خانه ی ابدی اش شمع روشن می کنیم و با خیرات و مبرات یاد و نامش را گرامی می داریم اما یکی دو ماه که می گذرد به قضاوتش می نشینیم  و هر کدام از اهل خانه و همسایه و... به نوعی انتقاد از عزیز دیروزمان  را شروع می کنیم که خدا بیامرز سیاست نداشت، خدا بیامرز اخلاقش تند بود خدا بیامرز فکر فردایش نبود و... این  در حالی است که او در دل خاک جا دارد و نمی تواند از خودش دفاع کند  این ها به کنار برخی هم که در ردیف بد وارثان قرار دارند نه تنها خیر رسانِ امواتشان نیستند که شر هم می رسانند به این آدم ها لقب بد وارث داده اند
بد وارث کیست؟
بد وارث به آدم بد اخلاقی می گویند که رفتارش موجب لعن و نفرینِ پدر و مادرش شود
بد وارث یعنی آدم شر که مردم از دست و زبانش در آزار و اذیت باشند
بد وارث یعنی فرزندی که بدون کمترین خیرات، ارث پدر را نابود می کند
حکایت؛
حکایت است که پدری به فرزندش گفت اگر دست از رفتار بدت بر نداری  از همین فردا تو را عاق می کند
پسر گفت:من هم تو را عوق می کنم
پدر گفت عوق دیگر چیست؟
پسر گفت:فردا صبح که از خانه بیرون رفتی متوجه عوق من خواهی شد
پدر توجهی به حرف پسر نکرد صبح که شد از خانه بیرون رفت دید کسی از روی عداوت،جلوی درب منزل و حیاطش را کثافت ریخته است مرد جلوی بینی اش را گرفت و چون بوی آزاردهنده از کثافت بر می خاست گفت عوق بر پدرت لعنت که حالمان را سر صبح به هم زدی،
رهگذران نیز چنین گفتند،در همین حال پسر نزد پدر آمد و گفت:دیدی چگونه عوق شدی پدر؟
فرزند صالح کسی است که رفتار و کردارش برای امواتش رحمت باشد و بد وارث و مطرود کسی است که زبانش و رفتارش باعث لعنت رفتگانش شود
بیاییم با اهل خانه و مردم طوری رفتار کنیم که برای زنده ها و رفته ها رحمت باشیم ...
نکته؛
به پدر  و مادر  و کسانِ همسرت رحمت بگو تا رحمت بشنوی اگر لعنت گفتی انتظار رحمت نداشته باش که بیهوده است
هر چیز به خود نمی پسندی
بر من مپسند برادر من
گر مادر خویش دوست داری
دشنام مده به مادر من

شعر بهمن آباد شهر دیروز

ز روی رفتگان دارم خجالت
که بنویسم ز اوضاع ولایت

به روز و ماهها کردم تحقیق
نوشتم آنچه تاریخ کرد تصدیق

تمام آنچه خواندم و شنیدم
به یک راه و به یک مقصد رسیدم

همه مجموعه ی تاریخ و اسناد
گواهند شهر، بوده بهمن آباد

که چون بهمن نمود آن شهر بنیاد
بنامش ثبت گردید بهمن آباد

نه من گویم که در  آثار اجداد
نشان از شهر دارد بهمن آباد

که بهمن،زاده ی اسفندیار است
خودش هم شاه و هم  بنیانگزار است

چو شهر بهمن آباد گشت دایر
نبود آنجا زمین خشک و بایر

فزون بر کِشت و زرع و دامداری
بسی رونق گرفت راه تجاری

ره ابریشم از چین تا به  توران
ز راه هند و بلخ  و خاک ایران

تعامل داشتند با بهمن آباد
که راهش امن بود و شهرش آباد

اگر چه شهر شد در جنگ  ویران
ولی شد بیشه ی شیر و پلنگان

همیشه ظلم و ظالم در تباه است
به دنیا و به عقبا رو سیاه است

کجا رفت آن همه لشکر کشی ها
هجوم و کشتن و نا مردمی ها

شب هنگام  مردمان آواره کردند
به تاریخ نام خود آلوده کردند

اگر چه شهر بهمن رفت بر باد
ولی جای دگر گردید آباد

به روستا  باز دوباره جمع یاران
درخت ها کاشتند در باغ و بستان

قلم هم می کشد گویا خجالت
که بنویسد ز باغ های ولایت

که بین این همه بستان آباد
نبینی باغ  سبز در بهمن آباد

قنات  این پیر و این یار وفادار
اگر چه شد به درد سیل گرفتار

ولی می جوشد و آید ز مجرا
رسانَد آب را تا قلب صحرا

تمام روز و شب  بی وقفه جوشید
ولی باغات کنار آب خشکید

خوشا  بهمن که کاریز را بنا کرد
بدا بر آنکه  کاریز را فنا کرد

خوشا آنکه  نهالی بر زمین کرد
بدا آنکه درختی از زمین کَند

به  روز حشر، کسانی رستگارند
که در دنیا نهالی را بکارند

خداوندا  به قاسم لطف فرما
فرستد توشه ای از بهر فرد

به بهانه روز درخت کاری(2)

با درختی سبز گردد این زمین
شــــادی گل آورد ایــن نازنین

خوش بکاری گردرختی یادگار
نام نیکویت یماند ماندگار

خوش به حال درخت که هر چه وزش تندبادها سخت تر باشد ریشه اش مستحکم تر و عمیق تر و برگ و بارش بیشتر و گسترده می شود
درخت را گفته اند جان و حیات آدمی است ولی بشر نا آگاهانه و بی رحمانه، با تبر به جان خویش می افتد و یا  خود را می سوزاند!
سوختن یا سوزاندن؟
سوختن یا سوزاندن درخت و جنگل  ممکن است عمدی یا غیر عمدی و یا طبیعی باشد که در هر مورد دست بشر در کار است
 انسان به جای حفاظت از نهال ها و درختان کهنسال که عمری خاطرات و کوله بار تاریخ را با خود دارند ثروت ملی را نا بود کرده و به نسل های آینده خیانت می کند
 درخت ها نیز چون انسان ها و یا هر موجود دیگری به بیماری و آفات کشنده مبتلا می شوند افزون بر آفات، بادهای گرم موسمی و آلودگی هوا و گرد و غبارها و هر چه مانع تنفس درختان می شوند در بیماری و مرگ درختان دخیل اند که اگر انسان از آن ها حفاظت کند نمی خشکند ونمی میرند
 وقتی درختی می خشکد و می میرد انسان از خسارت خودش می گوید و برای درخت های قطعه قطعه شده و خشکیده و یا سوخته ای  که سال ها برای سلامتی او  شب و روز گاز دی اکسید را جذب می کردند تا وی سالم زندگی کند دل نمی سوزاند
درختان و جنگل ها را خداوند آفرید و قرار بود انسان گسترش دهنده باشد نه نابود کننده  که فرموده اند درخت، آیه ای از آیادت پروردگار است که خدمتش منحصر به دنیا نیست
درختان و جنگل ها سال های سال مایه اصلی حیات مادی و معنوی  انسان بوده اند ولی بشر با ورود به عصر آتش و آهن به جای توسعه ی جنگل  تبر به جانشان زد و به قول مرحوم مشیری صحبت از پژمردن یک برگ نیست وای جنگل را بیابان می کنند.
مخلص کلام؛اگر می خواهیم فردایی روشن و فرزندانی شاداب و با طراوت داشته باشیم درخت بکاریم و اگر به هر دلیل مقدور نیست مشوق درخت کاری باشیم.
درخت دلتان پر برگ و بار و شاداب باد
پایان

«به بهانه روز درخت کاری»

خوش به حال درخت که جایش بهشت است
خوش به حال درخت که سایه گستر است
خوش به حال درخت که بودنش یعنی خرمی و نشاط
خوش به حال درخت که شاخه هایش سر بر آستان و آسمان دارند
خوش به حال درخت که مدام خالق شان را ستایش و نیایش می کنند
خوش به حال درخت که محنت می کشد و بی مزد خدمت می کند
خوش به حال درخت  که عاری از هیاهوی روزگاری که انسان ها دارند و به دور،از خود شیفتگی ومنیت ها آرام و بی صدا خدمت می کند
خوش به حال درخت که چتر و شاخه هایش را باز می کند تا هر رهگذر و مسافر تازه از راه رسیده ای آرامش یابد و نفسی تازه کند
خوش به حالِ درخت که ثمره و میوه اش را حتی از دشمنانش دریغ نمی کند
خوش به حال درخت که می بخشد بی آنکه اندیشه انتقام داشته باشد حتی به آن هایی که اره بر پیکرش می اندازند و یا او را به آتش می کشند
خوش به حال درخت، که با دست افشانی هایش رهگذران را به وجد می آورد
 خوش به حال درخت و صبوری و امیدی که به بهار دارد
خوش به حال درخت، که  وقتی در برابر توفان های سخت قرا،می گیرد به رهگذران درس مقاومت می دهد که اگر می خواهید کامیاب شوید باید در برابر بادهای سخت زندگی مقاوم باشید که هرچه سختی ها بیشتر باشد همچون درختان تناورتر و با ثمرتر و ریشه دارتر می شوید
به راستی ضرب المثل  می سوزم و می سازم حکایت واقعی زندگی  درخت هایی است که وقتی هم آتش به جانشان می افتد صحنه را ترک نمی کنند و ایستاده می سوزند.

می خواهم برای تو مسافر بی بازگشت نامه بنویسم(1)

سلام می کنم به تو مسافر آشنایی که برای سر رسیدن شب های جمعه لحظه ها را شماره می کنی
من تو مسافر یک راه هستیم و همدیگر را خوب می شناسیم برای شناخت، موقعیت جغرافیا و مسافت را در نظر نمی گیرم مهم این است که با همه ی با هم بودن ها لحظه ی جدایی که سر رسید تو از جمع مان رفتی و ما بی تو و تنها شدیم آنچه ما را نگران می کند اکنون تو مانده ای و دست هایی که از عمل کوتاهند و ما  مانده ایم و دوندگی های کم حاصل و مشغله های وقت گیر که گاه همه ی خاطرات با هم بودن را از یاد می بریم از این رو گاه به یادت هستیم و گاه نیستیم!
ما با آنکه می دانیم منزلگاهمان سر انجام همان جایی است که شما رفته اید ولی گویی چندان که باید باور نداریم و شاید گمان می کنیم آن گودال مخوف یا بسیار خوب، فقط جای همسایه است.
بله می دانم شب جمعه است ما هم شنیده ایم که می گویند خیرات کن تا آیندگان برایت خیرات کنند
به فرزندان رفتگان نیکی کن تا راهِ خوبی های زندگی برای فرزندانت باز شود و به آن ها نیکی کنند
خوشگو و خوشخو و خوشرو باش تا دنیا روی خوش نشانت دهد
دستی بگیر تا خدا دست هایت را بگیرد
دلی را شاد و خندان کن تا در قیامت چشمانت نگرید و حزن و اندوه نداشته باشی و...
آری عزیزِ سفر کرده ی ابدی همه ی این ها و صدها بهتر از این را می دانیم و حتی می نویسیم ولی در مقام عمل آنگونه که شایسته و بایسته است و شما انتظار دارید به یادتان نیستیم
اما امروز با دیگر روزها تفاوت دارد می خواهم با جان و دل برایتان هدیه بفرستم و خیرات کنم که  می دانم مایه برکت زندگی ام خواهد بود
امروز و فردا کلی صلوات و فاتحه تقدیم و ارسال می کنم و تلاوت قرآن خواهم کرد  و  اطمینان دارم خوانندگان این متن نیز چنین خواهند کرد...
جهت شادی روح همه رفتگان به خصوص ...
رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات
🌺(اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم)🌺
ادامه دارد

به بهانه ی عید سعید مبعث پیامبر اعظم(ص)(3)

این غار را حرا می نامند تقدس و حرمت و شهرت و شرافت این غار مدیون یک جوان است که به دور از چشم و نگاهِ فرشیان، خود را به این مکان می رسانده و با عرشیان هم نوایی می کرده است نام این جوان محمداست که در بین مردم به  امین و راستگویی و عادل و درستکاری و خلق و خوی خوش شهرت دارد
آری اینجا جبل النور است مدت هاست مردی در سکوت و تنهایی و در حالی که نگاهی به آسمان دارد با معبودش نجوا می کند و عظمت خالقش را می ستاید
 اما در چنین روزی ناگاه صدایی از آنسو، فضای سکوت غار را می شکند فرشته وحی نزد محمد(ص) می آید با صدایی ملایم و دلنشین می گوید؛ اقراء باسم ربك الذي خلق ..." بخوان، به نام پروردگارت، پروردگاري كه تو و همه انسان‌ها را خلق كرد، بخوان و او را به بزرگي ياد كن، كسي كه به تو خواندن را آموخت.
- بخوانم؟ چگونه بخوانم در حالي كه خواندن نمي‌دانم!...
محمد(ص) با حال مضطرب به خانه بر می گردد؛
 و آنچه را در غار حرا و در مسیر آمدنِ به خانه برایش روی داده  برای خدیجه اینگونه بیان می کند؛
خدیجه! من در حالی به خانه بر گشتم که می دیدم درختان و گیاهان مرا تعظیم  می کردند.
سنگ ها و صخره ها و خارها و درختان با من در ذکر و قیام و قعود بودند
خدیجه عرض می کند: اطمینان دارم تو پیامبر و فرستاده خدا و برترین بنده ی خداوند هستی.
بعدها پیامبر(ص) فرمودند: من آن سنگی را می شناسم که قبل از نبوت و بعد از آن به من سلام می کرد،
در زیر درختی نشسته بودم  که تمام شاخه های آن در خت به سوی من خم شدند.
و چه نکو فرمود فرستاده خدا محمد(ص):ای پسران عبدالمطلب!به خدا سوگند که من جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قوم خود چیزی بهتر از آن آورده باشد که من برای شما آورده ام؛من خیر دنیا و آخرت را برایتان آورده ام خدا متعال به من فرمان داده است تا شما را به سوی او بخوانم.
پایان

به بهانه ی عید سعید مبعث(2)

سلام و صلوات بر محمد(ص) اشرفِ رسل و گل سر سبد بوستان رسالت
سلام بر محمد(ص) جاری کننده چشمه ی خروشان ایمان در کویر خشک و بی آب و علف جاهلیت
سلام بر محمد(ص) که  آسمان و عرشیان در شب مبعث، خود را به  فرشیان نزدیک می کنند تا او را از نزدیک نظاره کنند و هلهله شادی سر دهند
محمد(ص) حکیم و دور اندیش و نوری درعصر تاریکی و ظلمت و جاهلیت
بزرگ مردی  که گرچه از جزیرة العرب بیرون نرفتند ولی افکار و شعار و صدای او مرزها را در نوردید و هزاران دل را با خود همراه کرد
حضرت با اخلاق و اخلاق و اخلاق از جاهلان و بت پرستان، مؤمنانی سخت کوش ساخت که با افتخاردر راهش جان دادند
از خدیجه(س) که ام الاشراف بود  ام المؤمنین سااخت تا جایی که وقتی همه او  را تکذیب کردند خدیجه  با سخنان دلگرم کننده شویش را تأیید کرد
در عصر جمود فکر و اندیشه و تعصبات جاهلییت، وقتی  پیامبر  به امر خدا می خواهد رسالتش را علنی کند باز این خدیجه و علی(ع) هستند که رسول خدا (ص) را یاری می کنند
محمد(ص) در عصر جاهلیت مبعوث شد اما تنها سلاحش اخلاق و شهرتش امین و رفتارش محبت آمیز و مهربانی اش زبانزد دوستان و دشمنان بود اما جامعه هنوز آمادگی پذیرش سخنان و دلایل محکم او را ندارد به این دلیل و دهها دلایل دیگر به او ایمان نمی آورند و آزارش می دهند.
عید سعید مبعث،طلوع خورشید تابناک هدایت، روز نجات از نومیدی و سرگردانی و حیرت،آغاز راه رستگارى و مهر و عدالت بر مسلمین جهان به ویژه مردم ایران و شما دوستان مبارک باد...

ادامه دارد

به بهانه ی عید سعید مبعث پیامبر اعظم(ص)(1)

سلام بر بعثت، روز بر انگیخته شدنِ حضرت محمد(ص) سفیر نور و رحمت
سلام بر محمد(ص) که از تلألوی نورش  و برق نگاهش و آیات کتابش زمین و آسمان نور باران شد
پیامبری که با میلادش،فروغ ستاره ای درخشیدن گرفت آتشکده خاموش شد، کنگره ای را که نشان از بی عدالتی داشت فرو ریخت
چه صدای دلنشینی از دل این کوه بر می خیزد اقرأ...اما گوشم تاب تحمل چنین صدایی را ندارد نه، نه هیچکس جز فرستاده ی خدا  تاب تحمل  این بار سنگین و قدم گذاشتن در این راه سخت و دشوار را ندارد ولی صدا صدای عجیبی است
می خواهم همه ی دست هایم را آغوش کنم برای در بر کشیدن کوه حرا
اما می دانم  کسی می تواند چنین کند که کوه در مقابلش خاضع و خاشع است او کیست؟
او محمد(ص) است کسی  که سنگ ها و صخره ها و خارها و درختان با وی در ذکر و قیام و قعودند
امشب غار حرا آغوش می گشاید تا  پیامبر اعظم (ص) را در بر گیرد
امشب بزرگ مردی به رسالت می رسد که با آمدنش گل های ایمان در گلستان اخلاق شکوفا می شوند
امشب محمد(ص) که قلبش مملو از معارف است عظمت فرشیان را به رخ عرشیان می کشد
 او معجزه ای دارد بزرگ تر از تورات
 و کتابش گویاتر و فصیح تر از انجیل و دلنشین تر زبور،
کتابی که آیاتش نشانه های راهند و بوی محبت و برابری و برادری می دهند و آغاز و پایانش نام و رحمت خداست نام او محمد مصطفی صلی الله علیه و آله.است.
ادامه دارد