یلدای امسال گذشت تا یلدایی دیگر...(1)

شب چله در میان دعا و خیر خواهی برای یکدیگر با زیبایی هر چه تمام تر گذشت
نمی دانم دیشب چند نفر قهرهای متکبرانه را کنار گذاشتند و دل به آشتی دادند
جدای از قهر و آشتی ها دیشب شب همدلی و شب نشینی و همنشینی و گفتگوی مسالمت آمیز هم بود
دیشب لب ها خندان بود امیدواریم که غبارهای غم از دل ها شسته شود به ویژه دل های شکسته ای که عزیزی را از دست داده اند و بجای دلبندشان یک قاب عکس گذاشته بودند
شبِ دعا هم بود که هر کس به قدر همت خود تمناهایش را به آسمان فرستاد
تمام مراسم جشن و سرور مردم ایران باستان که فرهنگ غنی و پر باری داشته اند مملو از دعا و نیایش است
دیشب نیز آغاز و پایان سخن خیلی ها با دعا کردن شکل گرفت
جای شما خالی در هیئت ابوالفضلی مراسم ویژه شب یلدا بر گزار شد با اینکه بنده جای دیگری قرار داشتم ولی تلفن های مکرر حاج محسن آقا حاج عباس و تبلیغ کربلایی حسین آقا هیئتی و پیام ها باعث به هم خوردن قرار قبلی شد
در مجموع شب خوبی بود گفتنی ها را گفتیم و ضمن توضیح و تشریح و منظور یلدا و آواز خوانی و شعر خوانی، لبخند را نیز بر لب های همولایتی هایمان شکوفا کردیم از تهیه کنندگان و برنامه ریزانِ بر گزاری مراسم شب یلدا تشکر می کنیم که امکان همنشینی و دور هم بودنِ همولایتی ها را فراهم کردند...
ادامه دارد

شب یلدا سنت ماندگار

بنازم رسم و آیین های اجداد
که با آیندگان بودند همزاد

بنازم این همه آداب و سنت
که پیوند خورده با دین و دیانت

خوشا ایران و رسمِ باستانی
خوشا جشن و سرور و شادمانی

نخواهی گر شوی هر گز پشیمان
شب چله بکن یاد از یتیمان

شب چله شب پر خیر و برکت
شب صله ی ارحام است و رحمت

شب چله به صد گویش بگوید
خوش آنکه حِقد و کین از دل بشوید

شب یلدا و جشنِ زایش نور
ز تاریکی و ظلمت کن دلت دور

شب چله شب جمع و سرور است
در این شب کینه ها از دل به دور است

شب چله به دور هم شویم جمع
بزرگتر پند گوید ما شویم سَمع

سرِ شب یک نفر حافظ بخواند
بزرگی شعر را معنی نماید

اگر خواهید که فال کس بگیرید
به خوش اقبالی اش معنا بگیرید

مبادا یک کسی سر خورده گردد
و یا افسرده حال و رانده گردد

چه خوش باشد که اهل خیر و احسان
کنند فکری به حال مستمندان

خدا گر سفره ات را کرده رنگین
مبین همسایه ات در فقر و غمگین

بگیر دست تا خدا دستت بگیرد
نگیری دست،خدا کارَت نگیرد

اگر کردی به خویش و دوست خدمت
مکن آلوده خدمت را به منت

خداوند هست بیزار از چنین کار
که بیند بنده اش در طعن و آزار

شب چله بخور گرمی و سردی
امیدوارم نگیری هیچ دردی

در این شب ها و روزهای گرانی
ز همچشمی حذر کن تا توانی

خرید چله در حد توان کن
بپرس از جیب و عقلت آن چنان کن

بکن دوری ز اصراف و ز تبذیر
بخوران و بخور با عقل و تدبیر

برای خویش بنما زندگانی
ز مردم دور شو تا می توانی

نیازمندان در این شب ها بکن یاد
خدا در لحظه ها آید به فریاد

چه خوش باشد که با هم یار باشیم
برای یکدگر غمخوار باشیم

خداوندا زروی فضل و رحمت
به قاسم کن عطا توفیق خدمت

حسرت گذر عمر

در یغا که عمر گرانمایه رفت
شباب و جوانی و سرمایه رفت

چه آسان ز دست رفت عهد شباب
به چشمم روان بود چون جوی آب

همان دم که دیدم موی سفید
تو گویی که گوشم صدایی شنید

که ای رفته در خواب بیدار شو
مکن ظلم بر خویش و هشیار شو

شنو این صداها و بانگ جرس
که گوید ز روز تغابن بترس

به غفلت هر آنکس که امروز خُفت
بداد عمر و سرمایه اش را به مفت

هدر دادی و رفت عمر گران
همه فکر آخور بودی چون خران

مرا یاد آمد از آن حرف پیر
که گفتا مپندار باشی چو شیر

که هر شیر روزی شود مثل موش
بیفتد به یک گوشه ای بی خروش

بگیرند اطراف او کرکسان
که میرد و شادی کنند روبهان

مشو در جوانی جسور و غرور
که پیری نماید تو را همچو مور

همان ها که بودند یل و پهلوان
شدند وقت پیری بسی ناتوان

اگر در جوانی کنی دستگیر
به پیری شوی سر فراز و امیر

بکن روز و شب خدمت والدین
مگو اف که باشند تو را نور عین

اگر زندگی خواهی بی رنج و آه
بگیر دست افتاده ای را ز چاه

اگر خواهی آرام باشی به قبر
برای خدا کن مدا را و صبر

مده پاسخ ابلهان مو به مو
که احمق تو را می بَرَد آبرو

اگر آبرویی بدادی به باد
به روز قیامت نیایی به یاد

در آن روز پر حسرت و واهمه
رود آبرویت به نزد همه

خداوند در آن روز قاضی بوَد
ببخشد اگر بنده راضی شود

تو چند روز مهمانی در این سرا
مسافر نماند به کاروانسرا

ببیندیش رفتند فرزانگان
برفتند خویشان و همسایگان

تو هم می روی فکر فردا بکن
خودت را برِ خلق رسوا مکن

قیامت شود مال و ثروت وبال
نه تنها حرام بلکه مال حلال

جوانی اگر رفت در عیش و نوش
بکن توبه بخشاید آن عیب پوش

شب و روز بودی غرق گناه
همه عمر و سرمایه ات شد تباه

خوشا بر جوانان اهل دعا
که گویند سحرگاه یا ربنا

خوشا آنکه شب توبه کرد و بخفت
به جز خالقش راز با کس نگفت

خوشا آنکه فعال و خلاق بود
کریم و سخی و خوش اخلاق بود

بدا آنکه رفت و نه داد و نه خورد
به جز یک کفن هیچ با خود نَبُرد

بدا آنکه چاهی فکند بهر خلق
خودش را گرفتار کرد تا به حلق

و بدتر که قاسم به گفتار شد
به چنگال شیطان گرفتار شد

خانه داری و خانواده داری(5)

«و جای خالی بزرگترها برای آشتی دادن»
خانواده داری یک فن و هنر است که خیلی ها از این هنر بی بهره هستند
خانواده دار کسی است که رفتارش نسبت به هر دو خانواده محبت آمیز باشد یعنی هم به خانواده خودش و هم به خانواده همسرش احترام بگذارد و دشمن تراشی نکند
خانواده داری یعنی قهر و کینه نداشتن یعنی پدر مادر همسر را پدر مادر خود دانستن
یعنی کنارشان نشستن و از تجربه بزرگترها استفاده کردن
قدیم یادش به خیر به محض بروز نشانه ی بگو مگو ملای محل یا ریش سفیدها و بزرگترهای دو طرف به حکم قرآن و به عنوان داور وارد عمل می شدند داوران با پند و نصیحت شان آتش کینه و اختلاف را خاموش و شکاف به وجود آمده را پر می کردند اما شوربختانه از وقتی دور از جون، خیلی ها مثلا" باسواد و روشنفکر و شهری مأب شدند سخن و موعظه بزرگترها رنگ باخت بزرگترها هم که دیدند کسی به حرف آنان توجه نمی کند زبان در کام کشیدند و سکوت کردند البته بزرگترهای قدیم هم بیش از برزگترهای این دوره احساس مسؤلیت می کردند
چه خوب است فرهنگ و سنت حسنه ی آشتی دادن بین مردم به ویژه بین زن و شوهر دو باره احیا و بر قرار شود
پند و نصیحت و پا در میانی کردن برای خشکاندن ریشه نزاع و اختلاف ها مداخله نیست بلکه یک حرکت انسان دوستانه است هر کس باید از آبرو و بیان و احترامی که در جامعه دارد برای نزدیک کردن دل ها مایه بگذارد زیرا انسان، مسؤل بر قراری صلح و آشتی و خاموش کردن آتش فتنه است نیازی بی شک این عمل خدا پسندانه نزد پروردگار ثواب مضاعف دارد و فرد یا افراد بی تفاوت نیز در آخرت دچار عذاب الهی می شوند.

خانه داری و خانواده داری(4)

و جای خالیِ کلام خدا و معصومین علیهم السلام

درست است که نمی توان همه ی گفته ها و نوشته های خانم ها و آقایان را بازگو و منتشر کرد ولی می شود با ایما و اشاره به آن پرداخت این نکته بین خودمان باشد اوضاع اصلا" خوب نیست به ویژه وقتی می شنویم زن و شوهری بعد از 26 سال مثلا" زندگی مشترک هنوز نتوانسته اند در هیچ بخش از زندگی به معنی واقعی مشترک باشند هر دو نفرشان می گویند بود و نبود آن یکی برایم اهمیت ندارد
ولی در این بین شوهری که مرزهای اخلاقی و مَحرم و نا محَرم را نا دیده می گیرد و همسرش هم از خیانت و عملِ زشتِ وی با خبر است نمی تواند و نباید انتظار محبت و همدلی و همراهی و همسویی از جانب همسر و فرزندانش را داشته باشد بر عکسش هم صادق است.
اقدام خدا پسندانه ریش سفیدان
بزخی هم مثل اینکه آلرژی طلاق و جدایی دارند این طیف به محض کمترین اختلاف (که طبیعی هم هست) بی درنگ حرف طلاق را پیش می کشند اینجاست که باید مؤمنین و بزرگترها و ریش سفیدانِ طرفین برای مصالحه و بر قراری آشتی اقدام عجل کنند
حق خودمان یا رضایت خدا؟
وقتی از خوش‌اخلاقی و محبت و مهربانی و احترام و شاد کردنِ همسر و خدمت کردن و نشنیدن و ندیدنِ بدی‌ها و صبر بر بد اخلاقی و عفو و گذشت از خطا و ملایمت و مدارا با خانواده و آداب صحیح همسر داری و قال باقر و قال صادق بگویی چون حدود الهی و ثوابِ اخروی و ... در نظر گرفته نمی شود حدیث و آیه و حرف ها و نوشته ها بی اثر می مانند...
ادامه دارد

در وصف بهمن آباد

نویسم نامه بهر بهمن آباد
به مردان و زنان حر و آزاد

نویسم نامه ای از بهر اجداد
که میراث شماها رفت بر باد

نویسم ما، رها کردیم شما را
نکردیم درک پیغام صبا را

نویسم بعد از اینکه بار بستید
و از دنیا به خوشنامی برفتید

یکایک ما همه رفتیم از این شهر
نمودیم زندگانی را به خود زهر

نویسم خانه هاتان گشت ویران
خرابه نام بگرفت جای شیران

نمانده سقف روی خانه هاتان
زدیم بر هم تمام نقشه هاتان

نمی دانیم کجا بود اندرونی
پذیرایی کدام است و برونی

نویسم نامه ای بهر بزرگان
همان هایی که بودند بهتر از جان

نویسم نامه بهر نامه خوانان
به ویژه بهرِ پیران و جوانان

نویسم بهمن آباد شهر خوشنام
نباید باشدش اینگونه بی نام

نویسم بهمن آباد شهر بوده
درخت و شاخه اش پر برگ بوده

نویسم بهمن اینجا کرد آباد
بنام خود نهادش بهمن آباد

نویسم گر شما تاریخ بخوانید
هزاران نکته از روستا بدانید

نویسم شهر، گر بوده امانت
نباید کرد امانت را خیانت

نویسم بهمن آباد شهر سالم
در این شهر بوده دهها مردِ عالم

به یک تعبیر،مهدِ علم و عرفان
کند تاریخ بر این نکته اذعان

ملا هاشم و یا ملا محمد
ملا قربانعلی و ملا احمد

اگر بنویسم از حد گردد افزون
زمانِ نام بردن نیست اکنون

نویسم نامه بهر نسل امروز
که شاید او شناسد نسل دیروز

نباید گفت گذشته ها گذشته
که هر کس ریشه دارد در گذشته

درختی باردهی و میوه دارد
که در خاک ِ مناسب ریشه دارد

اگر علامه بهرت آشنا نیست
چنین ضعفی ببین از جانب کیست

اگر خواهید بدانید و بدانید
بخوانید و بخوانید و بخوانید

خوشا قاسم که در گفتار شد بیست
بدا بر او که در کردار شد نیست

خانه داری و خانواده داری(3)

و مسؤلیتی که نادیده گرفته می شود
به گله مندی های برخی از همولایتی ها در باره عدم پرداختن به مسائل خانواده اشاره کردیم
گرچه گله ها و حتی انتقادها را بجان می خریم ولی باید قبول کنیم به دلیل پیجیدگی و فنی بودن بحثِ خانواده و عدم دانش کافی در این باره، صلاح نمی دانیم بطور گسترده بحث خانه داری و خانواده داری را دنبال کنیم به ویژه که ارسال کنندگان پیام اصرار دارند اصل نوشته ی آن ها که برخی خارج از عرف هستند در کانالِ عمومی منتشر شود به عنوان مثال یکی از خانم ها از رفتارهای ناپسند شوهرش چنین نوشته:شوهر نگو بلا بگو این آدم قائل به رعایت حد و حدود اخلاق اسلامی و در نظر گرفتنِ مرزِ شرعی محرم و نا محرم نیست و ...
باره چنین آدمی که ادعای انسان بودن دارد و با کمترین اعتراض همسرش، فحش و نا سزا گویی و مشت و لگد را به خانمش هدیه می کند در یک کانال عمومی چه می توان نوشت؟ از فرمایشات پیامبر اسلام(ص) و قال باقر و قال صادق بنویسیم؟ در همین رابطه با یک مؤمنِ خدا جوی و سرد و گرم روزگار چشیده به مشورت نشستم که به آن خواهیم پرداخت ان شاءالله
نا گفته نماند آقایان نیز در باره همسرشان نوشته اند: از غر غرو بودن و بهانه گیری و نفرین و قهر کردن و کِش دادنِ اختلافِ کوچک و به قول امروزی ها گیر دادن های بیخود زنم خسته شده ام نوشته ایشان از رعایت و آبروداری من که نمی خواهم کسی صدایمان را بشنود سوء استفاده کرده و بلای جانم شده است...
ادامه دارد

مشق شب(14)

از بهمن آباد چه خبر؟

ناگهان شد هوای قلعه سرد
شده مأمور تا بَرد غم و درد

باد آید ز جانبِ گرگان
گاه برف بارد و گهی باران

گفته اند تا یکی دو روز دگر
باد و سرما رود به جای دگر

آسمان ابری و زمستانی
مثل روزهای سردِ بورانی

یاد آبیاری در هوای خزان
یاد شب های برفی و توفان

یاد سرما و برف باریدن
یاد زیر لحاف خوابیدن

یاد کرسی و لامپای روسی
یاد زردک خوری زیر کرسی

یادم آمد ز سال های قدیم
روز سرما و دیگ های حلیم

یاد نذرِ دلِ کشاورزان
تا ببارد برایشان یاران

یاد کرسی و آتش و منقل
یادِ خورد و خوراکی تنقل(تنقلات)

یاد قلعه و آن همه آدم
قلعه بود گویی مرکز عالم

همه بودیم کنار یکدیگر
در مَثَل چون نگین و انگشتر

قاسم از نسل قبل کردی یاد
با دعا روح رفتگان کن شاد

دِین دارند همه به گردن مان
تا به هنگام مرگ و رفتن مان

یاد کن از تمام سربازان
کن سلام و دعا به مرز داران

که در این حال و روز بیدارند
یارشان باد خدا که هوشیارند

ای خدا اجرشان بده بسیار
دلشان را بده صبر و قرار

مشق شب(13)

از بهمن آباد چه خبر؟
بهمن آباد هوایش عالیست
جای همشهری و دوستان خالیست
آسمان آبی و صاف و خوش رنگ
بی مثال است و ندارد همسنگ
اگر جویای احوالات هوای وطن هستید به حمد الله پاک و خوب و سلامت است همانگونه که اشاره شد آسمانِ آبی و خوش رنگ و با صفایش دل می برد و جان تازه می بخشد
به نظرم کویر بهترین مکان برای زندگی است آرامش و سکون و سکوتِ کویر در هیچ کجا یافت نمی شود
شب هنگام ستاره ها با جلوه گری در آسمان و عرضه زیبایی های خود انسان را به اوج لذت می رسانند ستاره ها نیز تولد دارند اولین ستاره که در آسمان خودنمایی می کند ثابت است و رفته رفته شاهد تولدهای پی در پی و رقص آن ها هستیم
امشب نیز شکر خدا نماز جماعت با تعداد قابل ملاحظه ی مانگزار اقامه شد کماکان از حضور کربلایی آقا علی محمد پیش نماز ثابت روستا محروم مانده ایم امیدوارم خداوند به ایشان شفای کامل و عاجل عنایت فرماید
امشب دو روحانی داشتیم جناب حجت الاسلام حاج شیخ علی آقا که از قبل تشریف داشتند جناب حجت الاسلام حاج شیخ آقا رضا ذاکری هم تشریف فرما شدند و شد نور علی نور اما هر دو عزیز خواهش بنده را برای سخن گفتن با جمع حاضر قبول نکردند تا به بنده لطف کرده باشند...
ادامه دارد

مشق شب(12)

از بهمن آباد چه خبر؟
نماز گزاران مسجد
مسجد بهمن آباد نماز خوان های ثابت و متغیر دارد
نمازخوان های ثابت که در هر شرایطی خود را به مسجد می رسانند عبارتند از؛
جناب حاج عباس آقا حاج محمد علی
جناب کربلایی اصغر آقا حاج حسن محمد علی مراد
جناب حاج آقا رمضان حاج حسن
جناب کربلایی حسن آقا (حسن رضا)
جناب کربلایی علی آقا حسن جانعلی
جناب اقا رضا حسن ملا علی
جناب آقا رمضان اسد پور
جناب آقا رضا محمد کلی
و نماز گزاران متغیر
جناب حجت الاسلام حاج شیخ علی آقا
جناب آقا مسلم علی
جناب آقای مهدی مداح اهل بیت
جناب حاج آقا مندلی خیاط
جناب حاج حبیب آقا اسماعیل
جناب اصغر اقا حاج حسین
جناب حسن اقا فراشیانی (که البته خدا حافظی کردند)
و به احتمال زیاد از قلم افتاده هم داریم که حافظه یاری نکرد
در ضمن طبق اطلاع 10 نفر خانمِ نمازگزار ثابت داریم که به جز چند نفر از بستگان نام بقیه را نمی دانم
خوشبختانه نماز مغرب و عشا به امامت جناب حجت الاسلام حاج شیخ علی آقا اقامه شد در پایان و پس از تلاوت یک صفحه از قرآن کریم دقایقی را برای جمع حاضر سخن گفتم آقا مهدی مرثیه و روضه ی خوبی خواندند سلام دادیم و نخود نخود هر کسی رفت خانه خود...
ادامه دارد

خانه داری و خانواده داری(2)

و مسؤلیتی که نادیده گرفته می شود
از آنجا که مطالبی که می نویسیم در کانال ها و گروه ها نمایش داده می شود گاهی از جانب دنبال کنندگان، درد دل و در خواست هایی مطرح می شود که چون بی جواب می مانند گاه و بیگاه شاهد گلایه های دوستانه ی آن ها هستیم و شرمنده!
بیشتر کسانی که از ما می خواهند به مسائل خانواده و اختلافات بپردازیم شوربختانه تحصیل کرده هستند گاهی در رابطه با اختلاف های زن و شوهری پیام هایی برایمان ارسال می کنند که شنیدن و خواندنش تأسف انگیز است کوچکترین رفتار نابخردانه ی مجادله ها نا سزا گفتن و پرده حیا را دریدن و رفتارهایی است که گفتن و نوشتن و باورش بسیار سخت می نماید
یکی از همسایه های پدری که حرف هایش تلنگری برای دیگران بود گاهی با کنایه به کسی که رفتار نا معقول داشت می گفت:از جوانی تا پیری از پیری تا به کی؟ وقتی که از او نا امید می شد می گفت: عقلی تا 40 سالگی نیامده منتظرش نباش که هر گز نخواهد آمد.
هر کدام از ما دچار اشتباهی در زندگی هستیم اما اما دارد به نظر می رسد انسان یک جایی باید از خواب غفلت بیدار شود و اندکی به آنچه می داند و باور دارد عمل کند مگر می شود این همه آیات و روایت در دل و فکر انسان ... بی اثر باشد؟قصد داشتم حد اقل بخشی از نوشته ها و پیام های دریافی را علنی کنم ولی احتیاط کردم که مبادا بد و بدتر نشود...
ادامه دارد

خانه داری و خانواده داری(1)

بی شک خانه داری و خانواده داری نا آشنا و غریبه نیست هر کدام از ما از دوران کودکی شاهد خانه داری مادر و خانواده داری پدر بوده ایم اگر مرد مسؤلیت پذیر است زن به عنوان همسر و مادر یکی از مهمترین سمبل های مسؤلت شوهر داری و بچه داری را بر دوش دارد بدیهی است خانم خانه باید حرمت ویژه ای نزد مرد خانه و فرزندان داشته باشد زیرا همه واقفند که زن یا مادر به عنوان مدیر تشریفات و شوهر داری مسؤلیت سنگینی را بر عهده دارد و اگر همسر مسؤلیت مادر را هم داشته باشد این حرمت و ملاحظات مضاعف می شود حال اگر خدای نکرده به جای حرمت گذاشتن، حرمت شکنی صورت گیرد گناه نیز مضاعف است
شاید لازم بود پیش از شروع بحثِ خانه داری و خانواده داری دلیل ورودمان را به چنین بحثی ذکر می کردیم البته دیر نشده به قول ضرب المثل معروف ماهی را هر وقت از آب بگیری می میرد!
و اما دلیل یا دلایل ورود به موضوع خانه داری و خانواده داری
از آنجا که مطالب بنده در کانال ها و گروه ها نمایش داده می شود گاهی از جانب دنبال کنندگان پرسش ها و در خواست هایی مطرح می شود که بهتر است کارشناسان امر جواب بدهند گاهی به دلیل تعلل در جواب دادن با انتقادهای دوستانه ای هم رویرو می شویم بیشتر کسانی که از ما می خواهند به مسائل خانواده و اختلافات بپردازیم افراد تحصیل کرده هستند گاهی در رابطه با اختلاف های زن و شوهری چیزهایی می نویسند که تأسف انگیز است شوربختانه برخی از مشاجره ها و کتک زدن و ناسزا گفتن از کسانی سر می زند که باورش سخت می نماید...
ادامه دارد

مشق شب(11)

از بهمن آباد چه خبر؟
سرما مهمان خانه های اهالی کویر
همه ی فصل ها دل انگیزند مهندسی خلقت باب میل اشرف مخلوقات خلق شده تا حض کامل برد و شکر خالق گوید خداوند در هر فصلی سفره ای به اقتضای زمان و مکان و امیال آدمیان بر روی زمین می گسترد و نعمت های فراوانش را مطابق و موافق فصل بر روی سفره بزرگ زمین قرار می دهد تا هر کس متناسب با طبعش نوش جان کند حال در این میان برخی تابستان دوست یا زمستان دوست و پاییز دوست هستند و یا بهاری اند و فصل گل و سنبل را دوست دارند
جونم برات بگه،هوای کویر چند روزی است چهره زمستانی بخود گرفته ابرهای سیاه و سفید چندان اجازه ای به درخشش خورشید نمی دهند وزش باد نیز سوغات سرما را از دور دست به جسم مان هدیه می کند آسمان هم سخاوت گذشته را ندارد البته کشاورزان می گویند باران در حال حاضر جز ددر خواست هایشان نیست!
غروبگا با وجود هوای سرد به مسجد رفتیم چون امام جماعت تشریف نیاوردند نمازها فرادا اقامه شد من هم به هر دلیل برای حاضرین (چون به حد نصاب نرسیدند) صحبت نکردم ...
ادامه دارد

سلام صبحگاهی به هر که دوست داری

سلام به بهمن آباد
سلام به مردم شاد

سلام به نو جوانان
سلام به پیر و جوان

سلام به صحرا و دشت
سلام به سیر و گلگشت

سلام به آب کاریز
سلام به دشت پالیز

سلام به آبِ قنات
سلام به مایه حیات

سلام به هر کشاورز
سلام به یار هم مرز

سلام به نان قلعه
سلام به روز جمعه

سلام به هر دو مزار
سلام به عشقِ دلدار

سلام به مرده ها مون
سلام به زنده هامون

سلام به پیر مردان
سلام به پیرِ زنان

سلام بر والدین
سلام به نورِ دو عین

سلام به همسایه ها
سلام به قوم و خویش ها

سلام به اصل و ریشه
سلام به کار و پیشه

سلام به هر هنرمند
سلام به هر رَوشمَند

سلام به جمع خویشان
سلام به آل و دودمان

سلام به مرد کامل
سلام به زن عاقل

سلام به اهل قبور
سلام به خانه ی گور

سلام به اهل روستا
سلام به نسل فردا

سلام به عشق خالص
سلام به دوستِ شاخص

سلام به مردانگی
سلام به دلدادگی

سلام به هر برادر
سلام به هر چه خواهر

سلام به هر بی ریا
سلام به بی ادعا

سلام به همسر خوب
سلام به صبر ایوب

سلام به مرد دانا
سلام به هر توانا

سلام به اهل تقوا
سلام به هر چه نانوا

سلام به هرچه شاکر
سلام به شخص شاعر

سلام به اهل قلم
سلام به هر چه اعلم

سلام به وقت صبحگاه
به استادِ دانشگاه

سلام به عالم دین
سلام به اهلِ یقین

سلام به حوزه و درس
سلام به جمعِ مَدرس

سلام به کار و کارگر
سلام به زرع و برزگر

سلام به خانواده
سلام به بی افاده

سلام به جمعِ دوستان
سلام به باغ و بستان

سلام به مرد خلاق
سلام به هر خوش اخلاق

سلام به انسانیت
سلام به آدمیت

سلام به گویندگان
سلام به کار مندان

سلام به کارگر و کار
سلام به هر چه گچ کار

سلام به بازنشسته
سلام به مرد خسته

سلام به جویای کار
سلام به افتاده بار

سلام به دامداران
سلام به گاوداران

سلام به جمع خوبان
سلام به آل و دودمان

سلام به مسجدی ها
سلام به پیش نمازها

سلام به خدمتگزار
سلام به سپاسگزار

سلام به یار شاطر
سلام به مرد شاعر

تقدیم به شهید گمنام

سلام بر شهیدان پر افتخار
به مردان با همت و اقتدار

بر آن شیر مردی که از جان گذشت
به نان آوری کو برفت بر نگشت

بر آن تازه داماد و آن نو جوان
سلام بر عزیزان پیر و جوان

به مهمان جمعه که گمنام بود
به آن راد مردی که خوشنام بود

نمودند در راهش اسفند دود
زن و مرد خواندن برایش درود

شهیدی که در جبهه گمنام شد
به هفت آسمان نامیِ نام شد

سلام بر تو ای یار دور از وطن
سلام بر تو ای دوست ای هموطن

تو آوازه ات شهره شد در جهان
ره و نام و یادت شده جاودان

به هر کوی و برزن تو را نام باد
نشاید که جاوید گمنام باد

که نام شهید می درخشد چو نور
ز هر نام و عنوان و منصب بدور

تو رفتی نبودی پی کسب نان
همین بود نام تو شد جاودان

شد ایران ز بی نامی ات سر بلند
به فردای محشر شوی ارجمند

در آن روز که هر چشم گریان بوَد
دل و جانِ تو شاد و خندان بوَد

در آن روز ما را شفاعت نما
بگیر دست مان و هدایت نما

که بخشد خداوند جرم و گناه
به ویژه از این قاسم رو سیاه

پاسخ پسر به خواسته ی دختر

منم می خوام که خانوم
صبور باشه و آروم

دختر باید عفیف باشه
خونوادش شریف باشه

مادر خوب داشته باشه
خواهر خوب داشته باشه

دخترباید نجیب باشه
تو زندگی شکیب باشه

با کم و زیادم بسازه
با نون پیازم بسازه

من زن اخمو نمی خوام
همسر عیبجو نمی خوام

همسر با وفا میخوام
دخترِ با خدا میخوام

با شرم و با حیا باشه
از فامیلاش جدا باشه

بدون هیچ وابستگی
فکر بکنه به زندگی

دختر سازگار میخوام
همسر با وقار میخوام

همسر باید مدیر باشه
عزیز و دل پذیر باشه

لب و دلش خندون باشه
تو پیری هم جوون باشه

دختر تنبل نمی خوام
آخر جدول نمی خوام

دختر لوس و مامانی
از خونواده اعیانی

بدرد من نمیخوره
بدرد لا جرز میخوره

اونی که من من میکنه
یک من رو صد من میکنه

ادعا داره بی حساب
فکر چلو هست و کباب

اگر همش طلا باشه
عیارشم بالا باشه

بازم صفایی نداره
به من وفایی نداره

زنی میخوام دانا باشه
توانا و بینا باشه

خونه میام آروم باشه
بی او نفس حروم باشه

خونه که آماده باشه
هر چی به اندازه باشه

مرض دارم دعوا کنم
بیخودی سر صدا کنم؟

دختر باید اصیل باشه
خنده هاش بی دلیل باشه

نگاش به زندگیش باشه
نه اهل همچشمی باشه

همراه و همدمم باشه
شریک هر غمم باشه

زنِ دهن بین نمیخوام
شکاک و بد بین نمی خوام

اونی که هی شک میکنه
زندگی رو ترک میکنه

دختر با حیا می خوام
نجیب و با خدا می خوام

دختر می خوام آروم باشه
خوش اخلاق و خانوم باشه

دختره اهل ناز و قهر
زندگی رو میکنه زهر

خبر چین و خبر بیار
نیش داره مثل نیش مار

جواب دختر را دادم
جواب بهتر رو دادم

بازم میگم بازم میگم
از این واضح تَرَم میگم

دختر خوش کلام میخوام
خوشکل و خوش مرام میخوام

قاسم جواب داد پسرک
زن نمی خواهی به دَرَک

این همه خوب و بد مکن
راه خودت را سد مکن

این همه دختر عفیف
با خانواده ی شریف

فکر نکنی زنت میشن
عاشق و همدمت میشن

این حرفو بشنو مثلِ راز
پاتو مکن از حد دراز

خواسته های دخترای قدیم

یادِ گذشته می کنیم
از قدیما یاد می کنیم

از خواسته های دخترا
از کار و بارِ پسرا

دخترا در قرن اخیر
با اندام و سنِ صغیر

او شوهر انتخاب می کرد
رو فکر خود حساب می کرد

می گفت شوهر که مرد باشه
با همسرش همدرد باشه

محتاج باباش نباشه
زیر دست داداش نباشه

اگه دهن بین نباشه
تو خونه دور بین نباشه

بزاره من آزاد باشم
بی غم و درد و شاد باشم

فکر می کنم جالب باشه
بر مشکلات غالب باشه

شوهر سر سخت نمی خوام
آدم بد بخت نمی خوام

افسرده خاطر نمی خوام
من بار خاطر نمی خوام

شوهر باید اعیون باشه
صاحب آب و نون باشه

مرد خوبه اهل کار باشه
نه بیکار و بی عار باشه

شوهر باید جوون باشه
مالک چند دکون باشه

شوهر باید شنگول باشه
به فکر نون و پول باشه

نباید اهل ناز باشه
یا قوز و نا تراز باشه

اصلا" نباد ناز بیاره
ناز رو برا زن بزاره

شوهر باید به فکر باشه
مؤمن و اهل ذکر باشه

زندگی رو بچرخونه
نمازشو خوب بخونه

شوهر باید قشنگ باشه
نه مُنگل و مشنگ باشه

شوهر باید عاقل باشه
شاعر و اهل دل باشه

شوهر باید مدیر باشه
نرمخو و دلپذیر باشه

خوبه که اهل راز باشه
همیشه در فراز باشه

چه خوبه خنده رو باشه
دنبال آبرو باشه

شوهری که شاد نباشه
از غصه آزاد نباشه

شوهری که اخمو باشه
ترشک و آب لیمو باشه

یا اگه تلخ و زهر باشه
بااهل خونه قهر باشه

به درد من نمی خوره
بدرد لا جرز میخوره

شوهر باید لایق باشه
تو زندگیش عاشق باشه

نباد که چشم چرون باشه
نگاش به این و اون باشه

باید خدا پرست باشه
نه که هوا پرست باشه

شوهر باید نِگام کنه
منو به اسم صِدام کنه

شوهر باید هدیه بِده
طلاجات و سکه بده

شوهر باید کمرو باشه
تو زندگی یکرو باشه

باید هنر داشته باشه
کارش ثمر داشته باشه

اگه مادر داشته باشه
پشتش پدر داشته باشه

دنیا به کام او شده
هر چی بنام او شده

قاسم جواب داد دختری
مگه تو از کی بهتری؟

کسی که اهل زندگیست
این همه خواسته بهر چیست؟

به بهانه ی شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها(2)

می خواستم غم های فاطمه سلام الله علیها را در سوگ پدر و سیلی ستم و تازیانه کینه و عداوت و ناله های جانکاه دخت رسول خدا صلی الله علیه وآله و اندوه جهانسوز علی علیه السلام و نامردمی های دشمنان و ستم ستمگران و هجوم اهریمنان به خانه ی وحی و نادیده گرفتن پیمان غدیر و افشای چهره ی روبه سفتانِ سقیفه و محروم کردن دخت پیامبر از فدک را به تصویر بکشم اما مگر قلم توان نوشتن دارد؟
می خواستم از کسانی بنویسم که فرمایش و سفارش رسول خدا صلی الله علیه وآله را نا دیده گرفتند که درب خانه فاطمه را درب خانه خود» می‌دانست و «هتک آن را هتک خود اعلام کرد».
پس چرا فاطمه سلام الله علیها و خانه ی او را هتک کردند و حریم الهی شکسته شد و حق علی علیه السلام و همسر گرامی اش را نا دیده گرفتند؟
آیا غیر از این بود که می خواستند بر خلاف بیعتی که با رسول خدا صلی الله علیه وآله و امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در غدیر خم کرده بودند، خلافت را از مسیر اصلی خود خارج کنند و آن را غصب نمایند؟
همه ی اقداماتِ عجولانه و بی ادبانه ی عواملِ به اصطلاح خلیفه (هجوم به خانه مولا و آتش زدن درب خانه، جسارت به دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله و خارج کردن به زور امیرالمؤمنین از خانه برای بیعت، با هدفِ مشروعیت بخشیدن به تصمیم سقیفه و نا دیده گرفتنِ بیعت در غدیر و پیمان شکنی جماعت عهد شکن بود.
شهادت غریبانه و مظلومانه حضرت فاطمه سلام الله علیها بر همه ی مسلمانان به ویژه شیعیان و دوستداران اهلبت تسلیت باد

به بهانه ی شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها(1)

پیش از فتح کلام سلام و عرض ادب می کنیم به فاطمه سلام الله علیها بنت الهدا، دخت نبی مکرم اسلام حضرت محمد صل الله عليه وسلم
قلم با همه ی نا توانی اش می خواهد در باره حضرت فاطمه سلام الله علیها بنویسد در باره بانویی که مایه و سرمایه ی پدرش رسول خدا(ص) است
در باره دختر نازدانه ای که هر صبحگاه و شامگاه شکوفه های لبخند را به پدر عرضه می کرد و دلخوشی های پدر بود
دختر با شرافتی که پدر در وصفش فرمود: اگر همه نیكی‌ها و خوبی‌ها و ارزش‌های عالم به صورت یك شخص در آید، آن شخص فاطمه(سلام الله علیها ) است،
بانوی بزرگواری که اگر نبود راه انبیاء الهی ابتر می ماند
همان فاطمه ای که جمیع خصلت های نکو را که از پدر به ارث برد به عنوان میراث گران بها برای فرزندان خود گذاشت تا انسان هایی چون امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در جامعه ی اسلامی تاریخ ساز شوند
فاطمه سلام الله علیها فرزند رسول خدا (ص) و همسر امیر مؤمنان علی علیه السلام و مادر سروران اهل بهشت حسن و حسین است حضرتش گر چه نزد آسمانیان و فرشتگان و مقربان، حرمت ویژ دارند و به وجود حضرت غبطه می خورند اما نزد زمین یان از چنین حرمتی بر خوردار نیستند زیرا قدر نشناسان و دنیا طلبان و حسودان و غاصبان، بارها حرمتش را شکستند و بر آن حضرت و فرزندانش جفاها کردند
فاطمه قلب پدر است جان اوست هرکس فاطمه را بیازارد او را آزده است اما کسی به قلب پیامبر (ص) و میوه و ثمره ی جان او توجه و اعتنا نکرد...
ادامه دارد

مشق شب(10)

از بهمن آباد چه خبر؟
خبرها بیشتر رنگ عزا دارد
وقت امروزمان در مجلس ترحیم چهلمین روز در گذشت مرحومه کبری ذاکری و تشییع جنازه و دفن مرحوم حاج اکبر بهمن آبادی گذشت طبق برنامه ساعت 9:20 دقیقه برای ادای احترام به بازماندگان مرحومه کبری ذاکری وارد هیئت حسینی شدم پس از تلاوت قرآن زودتر از آنچه انتظار می رفت مجلس را ترک کردم
نماز جماعت ظهر و عصر به امامت حجت الاسلام حاج شیخ محمد اقامه شد و در پایان حی علی النهار را پاسخ گفتیم
ساعتی پس از صرف ناهار آماده ی تشییع جنازه شدیم اما بازهم برای حاضر کردن گوسفند که می خواستند در مسیر جنازه قربانی کنند منتظر ماندیم نمی دانم دلیل و فلسفه ی اینگونه قربانی ها چیست همه ی ما دیده ایم وقتی کارد بر حلقوم حیوان می کشند تماشاگران اصلی زنان و دختران و کودکانند که شاهد صحنه دلخراش جاری شدنِ خون از گردنِ گوسفند هستند این کار هیچ توجیه شرعی ندارد نظر بسیاری از علما این هست که برخی از اعمال از جمله قربانی کردن در انظار عمومی و پاشیدن خون به ماشین و ...بر گرفته از دوران جاهلیت است این نوع رفتارها بگونه ای در بین مردم جا افتاده که حتی روحانیون هم جرأت امر به معروف را ندارند اما خوشبختانه علمایی چون آیت الله فاطمی نیا و آیت الله مکام و آیت الله جوادی آملی و دیگر مراجع به صراحت مردم را از این کار بر نهی کرده اند
فرزندان مرحوم حاج اکبر برای صرف شام امشب از همه ی مردم دعوت به عمل آوردند
اعلام شد فردا ساعت 9 بامداد به استقبال شهید گمنام برویم که از مسیر کاهک و سویز می آید
پس از بازگشت از مراسم استقبال شهید گمنام در مجلس سالگرد مرحوم دایی زاده ام اکبر محترم شرکت خواهیم کرد ان شاءالله ...
ادامه دارد

فرهنگ ناب روستا و فرهنگ ناخالص شهر(28)

وقتی عروس خانم خط و نشان می کشید

گفتنی است که همه ی عروس ها مظلوم واقع نمی شدن برخی با حمایت خانواده و اطرافیان دمار از روزگار شوهر و خانواده شوهر در می آوردند مطالبه ی قباله و خانه ی رو به کوه و رو به گرگان برای پدر و مادرِ داماد شکننده بود به همین دلیل در مذمت چنان عروس هایی چنین اشعاری می سرودند

دختر آروم و خوب و بی زبون
حالا هی نیش میزنه به این و اون

نیش به شوهر و به مادر شوهرش
کنایه میگه به خواهر شوهرش

عروس ساکت و خیلی با حیا
هم خروس جنگی شده هم بی حیا

زن گرفته پسرم مایه ی ننگ
دو تا پاش تا زانو رفت در گ...سگ

دختره بی حیا مثل مادرش
داد و فریاد داره مثل پدرش

ما از این طایفه خیری ندیدیم
حرف با حساب از این ها نشنیدیم

به عَمَش گفته قبالم رو میخوام
قباله و پشت قبالم رو میخوام

الهی وصلت ما جور نمی شد
شبِ عقد چشمای ما کور نمی شد

دختره چشم دریده و بی حیا
جواباش بی ادبِ و سر بالا

پسرم از زندگی خیری ندید
غیر نِق از همسرش چیزی ندید

قباله نداشته را از ما میخواد
مثل باباش شده اهل جیغ و داد

من سه تا عروس دیگه هم دارم
از کجا خونه و ایوان بیارم؟

مگه تو از دیگران بالاتری؟
نکنه فکر می کنی زیباتری

برادر را از برادر کرد جدا
پسرم برادرها رو کرد فدا

حالا ما ماندیم و یک زنِ جلب
زن نگو، غِرِشمار و صاحب طلب

نون ما را کرده آغشته به خون
زنِ دختر زا و این همه زبون؟

فرهنگ ناب روستا و فرهنگ ناخالص شهر(27)

و اما اگر عروس خانواده دختر زا بود
عروسِ خانواده اگر اقبال به او رو می کرد و حد اقل اولین فرزندش پسر بود نزد خانواده شوهر جایگاه بالایی داشت و از خیلی کارهای خانه و صحرا و رسیدگی به گاو و گوسفندان و مایه زدن شیر و کره گرفتن از ماست معاف بود ولی وقتی نوزادش دختر بود باید ظرف یک هفته رختخوابش را جمع می کرد در غیر این صورت باید منتظر نیش و کنایه هایی بود که چون تیر از جانب مادر شوهر و خواهر شوهر به سویش پرتاب می شد
اگر نوزاد پسر بود همه ی اعضای خانواده او را در آغوش می گرفتند و بر گونه هایش بوسه می زدند و اگر خدای نکرده به هر دلیلی گریه می کرد همه برای آرام کردنِ پسرِ کاکل زری به سویش می دویدند اما به گریه و خواسته نوزادِ دختر چندان توجهی نمی شد
البته در همه ی خونواده ها عروس خانوم مظلوم نبود عروس هایی بودن که کمی پس از ورود به خانه ی بخت ذات خودشون رو نشون میدادند چنین عروس هایی اجازه نمی دادن آب خوش از گلوی مادر شوهر و خواهر شوهر پایین برود به عبارتی عروس بی زبان دیروز حالا شده زبان درازِ امروز، که خیلی زود جواب مادر شوهر را می داد و برای شوهرش خط و نشان می کشید و اگر از جانبِ خانواده شوهر به کودکش کم توجهی می شد و یا کار اضافی به او محول می کردند کاری می کرد کارستان، می گفتن این دختر به مادرش رفته که از قدیم گفتن کرباس می خوای پهناشو ببین/ دختر می خوای مادرشو ببین ...
ادامه دارد

فرهنگ ناب روستا و فرهنگ ناخالص شهر(26)

و اما اگر عروس خانواده دختر زا بود

اگر عروس خانواده دختر زا یا اولین فرزندش دختر بود وضعیت تغییر می کرد
برای قابله مهمتر از هر چیز سلامتیِ مادر و کودکِ در حال تولد بود ولی مادر شوهر و حتی مادرِ دختر به پسر بودنِ نوزاد فکر می کردند با این نگاه، تا معلوم شدنِ نوع جنسیت دل این دو خانم هزار راه می رفت وقتی تولد به سلامتی انجام می شد و قابله خبر از دختر بودن نوزاد می داد ناگهان فضای خانه پر از سکوت می شد مادر شوهر و خواهر شوهر نگاه معناداری به هم می کردند و بی درنگ از اتاق بیرون می رفتند بدیهی است در چنین وضعیتی نه اسفند دود می شد و نه شعرِ معروفِ
سبز است سبند سبزه زار است سبند
سر رشته صد هزار کارِس سبند خوانده می شد
عروس خانه که متوجه بر خوردها و نگاه ها می شد یأس و نومیدی بر دلش خیمه می زد به چهره ی گرفته و انگار شکست خورده مادرش که نگاه می کرد آه از دل بر می کشید ولی مادر دختر که می خواست فضا را عوض کند و به دخترش روحیه بدهد خودش به دنبال دود کردن اسفند می رفت و از نوه اش تعریف های خاصی می کرد ماشالا چه ابروی کشیده و پر پشتی داره،مژه هاشو نگاه کنید دماغش انگار پندنه (پنبه دانه) است
تعریف های پی در پی مادر دختر از دختر و نوه اش ارزش خاصی برای مادر شوهر و خواهر شوهر نداشت آن ها پسر می خواستند...
ادامه دارد

فرهنگ ناب روستا و فرهنگ ناخالص شهر(25)

اگر عروس خانواده پسر زا بود...

وقتی قابله همه ی شش دانگ حواسش متوجه سلامتیِ زائو و بچه بود مادر شوهر به پسر و دختر زائیدن عروسش فکر می کرد اگر مولود پسر بود مادر شوهر چندین بوسه بر گونه های عروسش می گذاشت بی درنگ اسفند دود می کرد و با صدای بلند می خواند سبز است سبند سبزه زار است سبند
سر رشته صد هزار کارِس سبند
پیغمبر ما که دود می کِرد سبند
فرمود سبند خوبه از بهر گِزند
چشم بدِ خلق را سبند است نجات
بر چهره پر نور محمد صلوات
مادر شوهر پس از دود کردن اسپند همه ی حاضرین به جز قابله را از اتاق بیرون می کرد ولی کار به همین جا ختم نمی شد که برای دفع تیرِ نِظر، نزد دعا نویس می رفت و یک دعای محکم سفارش می داد و بر بازوی طفل سنجاق می کرد چند روز بعد هم نزد دعا نویش مشهورتر می رفت و یک عزائم که مجموعه دعاهایی برای نفوذ نکردن طلسم و دفعِ جادو گری و زخم چشم و به هم نخوردن رابطه زن و شوهر و...بود سفارش می داد البته اسفند دود کردن بی وقفه ادامه داشت و همانطور که اشاره شد کسی که پسر می زایید برای اینکه عروسشان بهتر و بیشتر به نوزاد برسد از انجام خیلی از کارهای بیرون و خانه معاف بود
مادر شوهر همانطور که راه می رفت برای تشویق عروسش می گفت:
خدا را صد بار شاکریم
که صاحب پسر شدیم

عروس ما پسر زاس
پسرمون با خداس

چشم حسود کور بشه
بلا از او دور بشه

عروس من دخترمه
با ادب و محترمه

خدا بده شش پسر
بشن برام تاج سر ...
ادامه دارد

دو باره جمعه آمد

دو باره خاطرات جمعه آمد
دو باره صدر نشین هفته آمد

دو باره جمعه با صد ذکر صلوات
دو باره جمعه روز خیر و خیرات

دو باره یادِ بودن های دیروز
دو باره حسرتِ دل های امروز

دو باره یاد کرسی در زمستان
دو باره یاد بادا طرح چیستان

دو باره یاد آن عشق و محبت
دو باره یاد دوستی و مودت

دو باره نادمِ روزهای رفته
دو باره یاد یار در گذشته

دو باره یاد دوستانی که رفتند
دو باره یاد پیرانی که هستند

دو باره جمعه آمد روز دیدار
دوباره روز همزیستی و ایثار

دوباره جمعه که روز نماز است
نماز و خطبه و راز و نیاز است

دو باره جمعه روز شاد و دلگیر
دو باره صحبتِ پیرِ زمین گیر

دو باره یاد قبر و گور بی نام
دو باره یاد آنکه رفت ناکام

دو باره جمعه روز با فضیلت
دو باره روز دوری از رذیلت

دو باره جمعه روز با شرافت
دو باره مهرورزی و لطافت

دو باره جمعه یاد همنشینی
دو باره جمعه ها و شب نشینی

دو باره جمعه و قاسم و اشعار
دو باره گفته های نیم کردار

مشق شب(8)

از بهمن آباد چه خبر؟
قبرهای کهنه و در سکوت رفته
امروز 5 شنبه در فرصت پیش آمده به دیدار خفتگان خاموش رفتم به دیدنِ مردگانی رفتم که همه ی اقوام و خویشان شان در گذر زمان تسلیم مرگ شده اند و اکنون قبرشان ساکت و بی صدا و بدون آشنا و فاتحه خوان به گذر گاه تبدیل شده است بر روی قبرها هیچ اثری از خط خطی های معمول که نشان از حضور فاتحه خوان ها می دهد وجود نداشت باد های موسمی تمام نوشته های سنگ گورشان را از بین برده بود به همین دلیل اهالی این قبور مرده های بی نام و نشان هستند به سنگ نبشته ها که نگاه می کردم فقط سنگ بود و بر آمدگی زمین و دیگر هیچ،
در قبرستان بهمن آباد صدها قبر قدیمی و کهنه و بی نام و بی صاحب وجود دارد آدمی به خوبی می داند و می بیند روزی را که ما نیز مانند آن ها از یادها برویم و آیندگان هیچ شناختی از ما نداشته باشند
روزگاری فرا می رسد که نه تنها قبرها که عکس هایمان را نیز نشناسند
در میان قبرهای قدیمی و کهنه یکه و تنها گشتم و با آن ها حرف زدم ناگهان یاد فرمایش امیر المؤمنین علیه السلام افتادم که به اهل قبور فرمود: اى ‏خفتگان خانه‏ هاى تنهايى، و جاهاى خشك و خالى، و گورهاى ظلمانى! اى خاك ‏نشينان، اى ساكنان ديار غربت، اى تنهاشدگان، اى بى همدمان! شما پيش از ما رفتید و ما نيز در پى شما می آییم و به شما خواهيم پيوست ...ادامه دارد
ادامه داره

فرهنگ ناب روستا و فرهنگ ناخالص شهر(24)

اگر عروس خانواده پسر زا بود...
عروس خانواده اگر پسر می زایید نزد شوهر و خانواده شوهرش عزیز بود
پسر زا تا مدتی طولانی از زحمت صحرا رفتن و رسیدگی به گوسفندان و گاوها و نِلک تکان دادن و شیر دوشیدن و مایه زدن و نان پختن و علف از صحرا آورن و وصله دوزی و پینه کردنِ لباس ها معاف می شد مادر شوهر و خواهر شوهرش بی منت و با جان و دل،بخش مهمی از کارهای او را بر عهده می گرفتند تا عروس شان به نوه عزیزشان برسد مردم آن دوره با نوه دختر میانه چندانی نداشتند آن ها نوه ی پسر را جانشین و ادامه ی نسل خود می دانستند و انتظار داشتند نوه های پسری هر چه زودتر بزرگ شود تا در امر هیزم آوردن و صحرا رفتن و مراقبت از گوسفندان و آبرانی و پشتیبانی در نزاع ها و در گیری ها یار و یاورشان باشند
ابراز خوشحالی مادر شوهر...

عروس مان پسر اُورد
برامون تاج سر اُورد
هزار تا بارک الله
چشم نخوری ایشالله
بدیهی است در آن دوره چون زایشگاه وجود نداشت خانم ها در خانه زایمان می کردند البته قابله های با تجربه ای بودند که می توانستند در شرایط سخت جان مادر و کودک را نجات دهند
صل علی محمد پسر به دنیا آمد
به محض اینکه قابله با چهره خندان می گفت چشم تان روشن عروستان پسر اورده ،مادر شوهر و خواهر شوهر اسفند دود می کردن و برای عروس نیمرو (با تخم مرغ محلی و روغن زرد) و کاچی و بلغور و شولی حَویِجی و معجون و خاگینه و... آماده می کردن زائویی که پسر اورده بود باید به مدت طولانی استراحت می کرد اما اگر دختر می آورد...ادامه دارد

فرهنگ ناب روستا و فرهنگ ناخالص شهر(23)

مناسب ترین وصلت از نگاه پسر دارها
وصلت با دختری مناسب بود که در لگن و لگینچه (لگن کوچک) می توانست خمیر آماده کند و پخت نان بلد باشد و از مادر شوهر کمک نخواهد
عروسِ خانه اگر می خواست محبوب باشد باید برای انجام هر کاری از مادر شوهرش اجازه می گرفت
شوربختانه شاه داماد،شاه بی شین (آه داماد) بود و گویی هیچ اختیاری از خودش نداشت
معمولا" آن هایی که پسر بالغ و آماده به ازدواج داشتند هر شب اسامی دخترهای روستا را به تسبیح می کشیدند مثلا" می گفتند خانه سید رضا سه تا دختر هست که هر سه تا جلب هستند
خانه ی صادق دو تا دختر داره که وَمارشو رفتن(به مادرشون رفتن و متلک گو هستند
میرزا دو تا دختر داره که مثل باباشون به همه چیز و همه کس کار دارن
خانه عبدالله لنگ سه تا دختر هست که همشو جیشتِن(هموشون زشتن)
خانه اصغر بلند دو تا دختر هست که خوبند ولی با ما وصلت نمی کنن
صمد حراف هم سه تا دختر خوش برِ رو داره ولی نیش زن و درغگو هستن میگن دخترا به باباشون رفتن دختر دومیش خوبه ولی عیب بِدِر کوس (عیب روی آدما میگذاره)
دخترای حسنعلی آروم هستن ولی به خاله شان رفتن و انگار عقل درست حسابی ندارن
ناگفته نماند در همه ی این نام بردن ها تنها کسی که حضور نداشت خودِ داماد آینده بود او دختر یا همسرش را شب عقد آنهم خیلی زیرکانه و در نهایت کمرویی می دید...
ادامه دارد

اندر مقام شهید

سلام بر شهیدان راه خدا
به آنانکه جان را نمودند فدا

به آنانکه رفتند با افنخار
و شد نامشان تا ابد ماندگار

به آنانکه چون لاله پرپر شدند
به هفت آسمان صیتِ شهپر شدند

به آنانکه دامادی شان شد عزا
به آن شیر مردان بی ادعا

سلام بر حمید و پدر مادرش
به هم رزم و دوستان نام آورش

به جانبازها و به آزادگان
به بیست و دو شهیدِ فخر آوران

بسیجی که از بهمن آباد رفت
به نزد عزیزان خود بر نگشت

به جمع شهیدان سلام و درود
که سر جز به خالق نکردند فرود

شهیدان از این خطه عاشقان
ز خاستگاه و سر چشمه ی عالمان

بفرموده ی رهبر انقلاب
نمودند ره مستقیم انتخاب

سلام بر تمام شهیدان مان
به ویژه شهیدان روستایمان

خداوند فرمود شهید زنده است
به حشر همچو خورشید تابنده است

در آن روز شفاعت کند مؤمنان
به ویژه پدر مادر و دودمان

خداوند داد بر شهیدان نوید
که هست نعمت یُرزَقون از شهید

تجاوزگر و ظالمان باختند
شهیدان ما راه حق یافتند

شهید بعد از عالِم بوَد بهترین
بوَد جایگاهش در عالی ترین

نباشد اگر حقی بر عهده اش
و یا کرد ادا دِین و کفاره اش

معطر شود روز حشر و حساب
به جنت رود بی حساب و کتاب

مپندار هر گز شهید مرده است
شهید نزد خالق حی و زنده است

بوَد رزق و روزیِ او بر قرار
که کشت بذر احسان در این کشتزار

شهید سیر و گردش کند در بهشت
رود هر کجا خواهد آن خوش سرشت

رود پرده از دیدگانش کنار
نماید خداوند خود را نظار

بگیرند حوران به دامن سرش
لباس بهشتی کنند در برَش

هر آن نیک دیدی که بالا بود
نکویی دگر هست که والا بوَد

به جز خون پاک شهیدان حق
که صد سال ره را برفتند چو برق

خوشا بر تو آزاده ی قهرمان
که صبر تو ثبت کرده اند کاتبان

خوشا بر بسیجی و بر جانباز
که هست او پیام آورِ سر فراز

خوشا بر شهید و بر آن جایگاه
خوشا بر چنان نور و آن جلوه گاه

ندارند شهیدان حزن و ملال
که دارند شکوه و مقام و جلال

در این یاد واره کنیم یادشان
به امید آنکه کنند یادمان

چه گوید قاسم ز شأن شهید
که هر گز گلی زین گلستان نچید

فرهنگ ناب روستا و فرهنگ ناخالص شهر(22)

من عروس نگرفتم یک مرد گرفتم

تاریخ گذشتگان پر از آداب و رسوم حسنه و نا حسنه است رسومی که حتی باورش برای مردم این زمان ممکن نیست اما امان از چرخ روزگار که با هر چرخ خود،بسیاری از آداب و رسوم های بی خود و با خود را در زیر چرخ هایش لِه کرده و از بین برده است انسان چه بداند یا نداند چه بخواهد یا نخواهد مدام در حال تغییر است او یا تغییر می کند یا تغییرش می دهند گرچه ضرب المثلِ خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت باش پوچ است ولی موج جماعت، چندان هم بی تأثیر نیستند
عروسِ خوب از نگاه مادر شوهر؛
عروسِ خوب از نگاه پدر شوهر و به ویژه مادر شوهر کسی بود که در کار صحرا و نگهداری احشام و مراقبت از پدر شوهر و مادر شوهر مهارت داشته باشد اگر دختری را که به عنوان عضو و عروس خانواده پذیرفته بودند دستش با بَشَله و دُلک و دِستِره و چادر شبِ علف آشنا بود و چادر شب را در صحرا پر از علف می کرد و بر روی سر و یا پشتِ خر برای گاو ها و گوسفندان می آورد مادر شوهر در تعریف از عروسش می گفت من عروس نگرفته ام من مرد گرفته ام عروسِ من یک پا مَرده در ضمن عروس خانوم باید رخت و لباس شوهر و پدر شوهر و مادر شوهرش را می شست حتی آماده کردن بغچه حمام اعضای خانواده هم وظیفه عروس خانوم بود
عروس خانونم برای دو روز اول عروس خانم بود پس از این مدت مسؤلیتِ دوشیدن گاوها و گوسفندها و مایه زدنِ شیر و نِلک تکان دادن بر عهده ی او بود...
ادامه دارد

فرهنگ ناب روستا و فرهنگ ناخالص شهر(21)

سفارش های مادرانه به دختر

درِ خَنتِ مَحَکم دَبِند هَمسَیَتِ دُزد مگیر
دخترم همیشه کلیرِ صُدُقِت (کلید صندوقت) را از گردنت آویزان کن تا بدست کسی نیفته مثل نسا دخترِ صمد خِلی نکنی که یک شب صندوق جهیزیه اش را باز کرده بودند و دارو ندارش را برده بودن تا جایی که مادرِ دخترِ صمد خِلی مجبور شد از بجنورد دعا نویس بیاره و مشتِ خواهر شوهرش باز شد دختر جان از قِدیم قِدامات گفتن؛ کِرم از خودِ دِرَخته اگر خدای نا کرده چیزی هم گوم و گور کردی اول کاری که می کنی برو پیشِ حسِن شغالِ آینه بین تا طرف و دشمنت را بشناسی حسن شغال فوری دزد را توی آینه می بینه،
من، مادر شوهر و خواهر شوهرت را خوب میشناسم این ها هم جَلَب و آب زیر کاهند و دست از سر ما وَر نمیدارن
زن عموی شوهرت از قدیم چشماش شور بود هیچ وقت از گاو و گُسبِندات (گوسفندهات) پیش این آدم حرف نزنی که مال و اموالت از بین می روند
می دانم که پدر شوهرت قباله بده نیست ولی اگر قِبالَت را داد از آن ها فرت (جدا) شو و سر سفره خودت بنشین یادت باشه شوهرت چون دهن بین و بی دست و پاس مشکله بتونه از پدر مادرش جدا زندگی کنه
دخترم تو العان (الآن) دو روزه که عکسه (عطسه) می زنی اگر حالت هم بد بود به کسی نگویی حالم بده که وقتی بروی خانه شوهرت برات حرف در میارند و میگن دخترشان از اول ناخوش و عیبناک بوده و به ما نگفتن ...
ادامه دارد