سفر به قلب کویر(3)
رفتم سفری به بهمن آباد
بودم دو سه روز خرم و شاد
نه قیل و نه قال بود و نه دود
نه سُرب و هوای دود آلود
روستا سخن از پنیر و مسکه
در شهر سخن ز بورس و سکه
این فاصله هست بی نهایت
مانند غرابت و قرابت
القصه دلم در کویر است
گهگاه هوایی فتیر است
ای کاش که بود بهرم امکان
تا کردمی در کویر اسکان
اما چه کنم که پای بندم
امکان نبوَد که بار بندم
امراض بزرگ در کلان شهر
رنج و غم و درد در کلان شهر
اینجا کویر است نه به آن معنا که در این سرزمین گیاه نمی روید که بسیار حاصل خیز است و مردمان این دیار، تهران را با همه ی زرق و برقش در مقابل کویر و زادگاهشان نا چیز می دانند
می گویند خاک کویر دامنکش و دامنگیر و آداب و رسوم و خوردنی هایش زبانزد است
افسوس که با تحت تأثیر قرار گرفتن تبلیغات و باورِ رسوم وارداتی، آداب و رسوم حسنه خودمان را ناچیز می دانیم و شوربختانه تن به آدابی و رسومی می دهیم که هیچ پایه و اساسی ندارند رسوم بی ریشه همانطور که زود می آیند هم می روند
گرچه برخی از آداب حسنه به دست فراموشی سپرده شده اند ولی مردم به ویژه شهری های خسته که سال ها غذای صنعتی و مخرب نوش جان کرده اند با واژه محلی انس و رویکرد ویژه پیدا کرده اند مانند؛
مراسم سنتی و محلی
تخم مرغ محلی
کره محلی
ماست محلی
نان محلی
مرغ محلی
و در خیلی از استان ها لباس محلی
غذای محلی
میوه های محلی(در مقابل میوه های گلخانه ای) مردم می دانند محصولات ارگانیک برای سلامت بدن، محیطزیست و حفظ حیات تأثیر به سزایی دارد از این رو مدام از میوه ها و سبزیجات ارگانیک می گویند و این نعمت در روستا یافت می شود نه از صنعت و نه در شهر ...