سفر به قلب کویر(3)

رفتم سفری به بهمن آباد
بودم دو سه روز خرم و شاد

نه قیل و نه قال بود و نه دود
نه سُرب و هوای دود آلود

روستا سخن از پنیر و مسکه
در شهر سخن ز بورس و سکه

این فاصله هست بی نهایت
مانند غرابت و قرابت

القصه دلم در کویر است
گهگاه هوایی فتیر است

ای کاش که بود بهرم امکان
تا کردمی در کویر اسکان

اما چه کنم که پای بندم
امکان نبوَد که بار بندم

امراض بزرگ در کلان شهر
رنج و غم و درد در کلان شهر

اینجا کویر است نه به آن معنا که در این سرزمین گیاه نمی روید که بسیار حاصل خیز است و مردمان این دیار، تهران را با همه ی زرق و برقش در مقابل کویر و زادگاهشان نا چیز می دانند
می گویند خاک کویر دامنکش و دامنگیر و آداب و رسوم و خوردنی هایش زبانزد است
افسوس که با تحت تأثیر قرار گرفتن تبلیغات و باورِ رسوم وارداتی، آداب و رسوم حسنه خودمان را ناچیز می دانیم و شوربختانه تن به آدابی و رسومی می دهیم که هیچ پایه و اساسی ندارند رسوم بی ریشه همانطور که زود می آیند هم می روند
گرچه برخی از آداب حسنه به دست فراموشی سپرده شده اند ولی مردم به ویژه شهری های خسته که سال ها غذای صنعتی و مخرب نوش جان کرده اند با واژه محلی انس و رویکرد ویژه پیدا کرده اند مانند؛
مراسم سنتی و محلی
تخم مرغ محلی
کره محلی
ماست محلی
نان محلی
مرغ محلی
و در خیلی از استان ها لباس محلی
غذای محلی
میوه های محلی(در مقابل میوه های گلخانه ای) مردم می دانند محصولات ارگانیک برای سلامت بدن، محیط‌زیست و حفظ حیات تأثیر به سزایی دارد از این رو مدام از میوه ها و سبزیجات ارگانیک می گویند و این نعمت در روستا یافت می شود نه از صنعت و نه در شهر ...

در سوگ مرحوم محمد رضا فرزند حسین آقا

این روزها بر دل حسین آقا صفر و همسر محترمه اش غم و اندوهی خیمه زده که قابل توصیف نیست بی شک غم از دست دادن جوان برومندشان دنیا را در نظرشان تیره و تار کرده است گرچه به گواه تشییع جنازه ی با شکوه و تشریک مساعی و اظهار همدردی مردم شریف بهمن آباد و سویز و مزینان این اتفاق ناگوار کام همه را تلخ کرد ولی در هر مصیبتی معمولا" مشایعت کنندگان می روند و صاحبان مصیبت با یک خلاء و یک درد غیر قابل جبران می مانند هیچکس نمی داند والدین مرحوم محمد رضا این روزها چه حالی دارند و چه اشعاری را با خود زمزمه می کنند
بدیهی است داغ و غصه ی جانکاهی که بر دل حسین آقا و همسرشان نشسته به این زودی سرد و فراموش نمی شود ولی به عنوان مسلمان می دانیم که صبر در برابر مصائب، در قیامت، ثواب و پاداش فراوانی دارد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: براى گروهى در قيامت پرونده‌اى گشوده نمى‌شود و آنان بدون سؤال و جواب به بهشت مى‌روند، سپس حضرت به اجر صبر در مصیبت اشاره فرمودندإِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ
امیدواریم با در نظر گرفتن اجر اخروی که خداوند از آن یاد فرموده والدین مرحوم دلشان آرام و صبرشان شکوفا گردد و با آرامش خودشان زمینه آرامش فرزندشان را فراهم سازند
در پایان ضمن عرض تسلیت،رحمت و غفران الهی برای عزیز سفر کرده و برای پدر و مادر داغ دیده و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل از درگاه ایزد منان مسئلت می‌نماییم.

عید قربان و قربانی  کردنِ تعلقات

هر کس تعلقاتی دارد که مایه فخر برون و شادی درون اوست
یکی از مهمترین تعلقات فرزند است انسان ها فرزند را مایه روشنایی چشم و امید و جگر گوشه می دانند از این رو خار را درچشم خود می بینند ولی در پای فرزندشان هر گز، با این نگاه و در یک لحظه به ابراهیم پیامبرعلیه السلام فکر کنیم که باید به فرمان خداوند کارد بر حلقوم پسرش بکشد و خود شاهد در خون غلتیدن او باشد.
بنده خدایی حکایت حضرت ابراهیم پیامبر را که شنید کاردش را تیز کرد تا با کشتن یکی از تعلقاتش گلوی گوسفند بیچاره را پاره کند اما ظریفی گفت: رها کن زبان بسته را که هر کس باید چون ابراهیم پیامبر (ع) ابتدا تعلقاتِ درونش را بکشد و خود را از قید و بند زنجیرهایی که بر دست و پای خویش بسته آزاد کند زیرا انسان تا از«بند» نرَهَد نمی تواندبه مقام بندگی برسد
تو هنوز در بندِ تعلقاتِ اعتباریِ نام و نان و میز و مقام و منصب و مرکب و شوکت و خدم و حشم و فرزند هستی تو اسماعیل های فراوانی داری
البته هر کس اسماعیلی دارد که برای او عزیز است
ابراهیم پیامبر(ع) هم دل بسته ی فرزندش اسماعیل است نگاه به فرزند خستگی را از او دور می کند ابراهیم با بودن اسماعیل روزهای خوشی دارد تا این که در عالم خواب به او امر می شود باید همان پسری را که به او عشق می ورزد و از جان عزیزترش می داند کارد بر حلقش فرو کند گلویش را ببرد و دست و پا زدن و در خون غلتیدنش را با چشم هایش ببیند!
آری ابراهیم!تو باید فرزندت را در راه خدا قربانی کنی!
ابراهیم نمی تواند باور کند ولی پیام دو باره و سه باره تکرار می شود حال نوبت ابراهیم است که تصمیم بگیرد
نبرد با نفس اماره و پاره کردن زنجیرهای تعلقات و وابستگی های دنیوی و مادی و رهایی از زندان های مال پرستی و دنیاطلبی آسان نیست ولی ابراهیم، خلیل الله است و خوب می داند سر بریدن فرزند در مقابل تسلیم و سر سپردگی و عشق و بندگیِ پروردگارش ناچیز است
سرانجام ابراهیم پیامبر(ع) مهر پدری را گسست و زنجیر تعلق و وابستگی را پاره کرد و کارد بر گلوی فرزند دلبند و پاره تن و جگر گوشه اش کشید اما کارد، اذن بریدن نداشت در چنین روزی اراده و تسلیم پدر و نازکی حلق اسماعیل (ع) پیروزِ زمون و امتحان بزرگ شدند و ابراهیم به مقام بلند و ارجمند بندگیِ خدا نایل شد و امروز عید قربان نام گرفت.
عید سعید قربان عید فدا کاری و ایثار و کرامت انسانی و ایثار و اخلاص و عشق و وارستگی بر شما مبارک باد.

سلام بر عرفات میعادگاه توبه

و سلام بر روز پر فضیلتِ عرفه
روزی که گنه کار با اعتراف و اقرار به گناه نزد حق تعالی،آمرزیده می شود و کلید سعادت را دریافت می دارد
روزی که آدم از پروردگارش کلماتی دریافت داشت و با آن بسوی خدا بازگشت و خداوند، توبه او را پذیرفت، چه او توبه پذیر مهربان است
سلام بر عرفات سرزمینِ مقدسی که عبادت‌گاه بسیاری از انبیا و اولیای الهی بوده و گناهی در آن انجام نشده است.
بدیهی است دعا در برخی زمین ها و زمان ها و مکان ها و اوقاتِ ثواب و فضیلت ها خاص و ویژه دارند
معمولا" قسمت ویژه ای از هر مجموعه، برتری و ارزش بیشتری در مقایسه با سایر اجزاء آن مجموعه دارد،
مثلا از یک مجلس صدر آن،
از میان گل ها گل سرخ،
از میان پرندگان طاووس،
از میان الماس ها کوه نور،
ازمیان سدها سد ذوالقرنین،
از میان خانه ها کعبه
از میان سیارات که بر گرد خورشید جهان ما می گردندزمین،
از میان شب ها،شب قدر
از میان باغ ها بهشت
از میان آفرینش و خلقتِ موجودات، انسان
از میان اجزاء بدن،سر
از میان راه ها، راه راست
از میان لقمه ها،حلال
و از میان روزها عرفه است که گنه کار با اعتراف و اقرار به گناه نزد حق تعالی،آمرزیده می شود و کلید سعادت را دریافت می دارد
روز عرفه؛روز بارش اشک و شوق و اشتیاق
روز امید به رحمت پروردگار
روز نیایش و دعا و توسل و خواستن
روز طاعت و عبادت و بندگی
روز زدودن زنگارهای قلب
روز بریدن از خاک و پیوند با افلاک
روز معرفت و شناخت
و روز دل بریدن و دلدادگی و توبه و استغفار بر شما و همه ی جویندگاه راه سعادت و بندگی مبارک باد

سفر به قلب کویر(2)

امروز 19 خرداد ماه از سفر به بهمن آباد می نویسم بهمن آباد روستایی در آخرین حلقه ی کویر با سر زمین آباد که زیبنده ی بهمن آباد است خوشبختانه شنیدم امسال نیز کشاورزانِ روستا از تنوع و فراوانی و برکات محصولات شان راضی و مسرور و شاکرند که البته قناعت و رضایت جزو خصوصیات بارز مردم کویر است
اینجا بهمن آباد است و من مسافر کویرِ ساکت و نام آشنای کویرم که همواره با آب و خاک و مردمانش انس ویژه داشته و دارم
در آستانه ی ورود به فصل تابستان بار بر بستم و سفر کردم به زادگاهم جایی که گوشه گوشه ی خانه ی اجدادی ام پر است از خاطرات و دلخوشی ها و سرخوشی های روزهای با هم بودن که هر بار با ورودم به روستا همه ی گذشته ها و داشته های دوران کودکی ام مرور می شوند
این روزها هوا با همه ی پاکیزگی اش بی وقفه بر طبل گرما می کوبد ابرها هم گویی تاب تحمل مقابله با خورشید را ندارند شاید هم خورشید حضور هیچ ابری را بر نمی تابد آنچه شاهدش هستیم خورشید در طول روز،داغی اش را به عمق اسخوان می رساند در نخستین شبِ اقامتم قرار است در پشت بام با نگاه کردن به ستارها خواب را در آغوش کشم ولی پشه های بسیار ریز با فرو کردن نیش زهر آلودشان به مسافر تازه از راه رسیده خوش آمد می گویند با این حال چشم از ستاره ها بر نمی دارم و به خالق این همه زیبایی سحر انگیز می اندیشم...
ادامه دارد

فضیلت دعا و استغفار شب عرفه

دعا و نیایش در همه ی زمین ها و زمان ها و مکان ها نکوست ولی استغفار و طلب کردن در مکانِ عشق و صفا و شب و روز عرفه دگر است
سلام بر عرفه آموزشگاه بزرگ، جایی که جبرئیل (ع) مناسک حج را به حضرت ابراهیم (ع)‌آموخت
سلام بر عرفه جایگاه و سر زمینِ اعتراف به گناه نزد حضرت باریتعالی است
عرفات محل کلاس صحرایی پیامبر اسلام (ص) و مکانِ گریه و اشک و توبه حضرت آدم (ع) است ( ظلمت نفسی)
سلام بر عرفه و آخرین خطبه پیامبر رحمت حضرت ختمی مرتبت (ص) که فرمودند: اي مردم سخنان مرا بشنويد! شايد ديگر شما را در اين مكان ملاقات نكنم. شما به زودي بسوي خدا باز مي گرديد. در آن جهان به اعمال نيك و بد شما رسيدگي مي شود. به شما توصيه مي كنم هركس امانتي نزد اوست به صاحبش برگرداند
اي مردم!
به شما سفارش مي كنم به زنان نيكي كنيد زيرا آنها امانت هاي الهي در دست شما هستند و با قوانين الهي بر شما حلال شده اند.
من در ميان شما دو چيز به يادگار مي گذارم كه اگر به آن دو چنگ زنيد گمراه نمي شويد، يكي كتاب خدا و ديگري سنت و (عترت) من است.
عرفه روزی است که می تواند بهانه ای باشد برای شناختِ عترت و تشخیصِ راه از چاه و پی بردن به معرفت خود و خدای خود و چنگ زدن به دامان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) تا بیش از این نلغزیم و گروگان افکار و اعمال بد خود نباشیم ان شاءالله

جمعه یعنی یاد کن از رفتگان

با اینکه برای زیارت اهل قبور به روزهای دیگری هم سفارش شده ولی عموم بر این باروند که شب و روز جمعه متفاوت است و ثواب بیشتری دارد اما نقطه مشترک همه ی مردم خیرات است که هر کس می خواهد با شیرین کردنِ کام دیگری امواتش را به آرامش برساند که بسیار نکوست اما کمتر به این فکر می کنیم که اعمال و رفتار ما صدقهی خدا پسندانه ای است که می تواند به مراتب بهتر از توزیع شکلات و خرما نجاتبخش مسافر بی باز گشت مان باشد صدقه بسیار جامع است و تنها مقداری پول خرد دادن به فقیر نیست
روایت شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمودند:
هر روز که آفتاب طلوع می کند،برهر مفصل بدن انسان،صدقه ای لازم است؛
اگر بین دو نفر به عدالت حکم کنی، صدقه است،
اگر به کسی کمک کنی که بر مرکبش سوار شود یا بارش را برایش روی مرکب بگذاری، صدقه است،
سخن نیکو گفتن صدقه است.
در هر قدمی که برای نماز برمی داری صدقه است،
اگر خار و خاشاک (یا چیزی که موجب اذیت و آزار عابران است) از سر راه برداری صدقه است.
و نیز روایت است که پیامبر(ص)فرمود بدن هر فرد از فرزندان آدم از سیصد و شصت مفصل آفریده شده است و هرکس به تعداد 360 مرتبه تکبیر و تحمید و تهلیل و تسبیح خداوند را به جای آورد و از او آمرزش بخواهد یا امر به معروف و نهی از منکر نماید در حالی آفتاب غروب می کند و یا عمرش تمام می شود که او خود را از آتش جهنم دور کرده است.
بیاییم با گذشت و بخشیدن و کلام شیرین و دستگیری و خوشخویی و خوشرویی و خوشگویی موجب آمرزش و دعا برای عزیزان مان شویم.

سفر به قلب کویر(1)

سلام بر کویر زیبا و بی ادعا
سلام بر سکوت معنا دار کویر
سلام به شب های دلپذیر کویر
چه شب دل انگیزی بود آن شب که من بودم و رقص ستاره ها و صدای باد و صدای لرزان مرغِ حق که سکوت شب را می شکست
از کویر پرسیدم ای دوستِ زیبا و دیرینه ام تو را با مدام نام بخوانم که شایسته تر از کویر باشد؟ در خلوتی که جز خودم و سایه ای که از نور مهتاب وام گرفته بودم و رقص ستارگان چیزی و کسی را نمی دیدم جواب پرسش خودم را اینگونه دادم؛ جناب کویر! شایسته نیست غیر از کویر با نام دیگری تو را بخوانم کویر کویر است و دلپذیر و عزیز،به خصوص که کویرِ وطن و زادگاه هم باشد.
از مسافتی دور وقتی به بهمن آباد و روستاهای مجاور نگاه می کنم در قاب آینه ی نگاهم به خوبی می بینم که این روستاها گویی کویر را در آغوش کشیده اند و شاید هم روستاها در آغوش کویر جا خوش کرده اند. کویر تماشایی و دیدنی است هر رهگذری برای لذت بردن می تواند چشمانش را به دورترین نقطه ی کویر بفرستد تا بدون هیچ مانع و حائلی جز زیباییِ کویر نبیند.کویر رویش های فراوانی دارد که می شود آن را داروخانه بزرگ نامید رویش های کویر منحصر به گز و تاق نیست...

والعصر ان الانسان لفی خسر...

بپرسیدم ز رازِ سوره عصر
چرا آن ذات پاک فرمود والعصر

جواب درخوری داد اوستادم
که شاید تا ابد مانَد به یادم

که انسان ها همیشه در زیانند
مگر آنان که با ایمان بمانند

یکصد و سومین سوره ی قرآن
نخستین شرط را فرموده ایمان

و هر کس کرد کار نیک و صالح
خودش را دور کرد از راه طالح

قسم و عصر باشند رمز و رازی
که در آن هست فرودی و فرازی

ز استادم بپرسیدم زمان چیست
بگو اسرار و آن رازِ نهان چیست

بگفتا خوب و بدها در زمان است
زمان چون تیر و چله و کمان است

خوشا آنکه نگاهش رو به حق است
چنین کس دور از هر حرف لق است

خوش آنانکه به صبر دعوت نمودند
گوی سبقت ز رهپویان ربودند

به ظاهر سوره ی عصر هست کوتاه
ولی باشد عمیق و چاره ی راه

نکاتی را که والعصر می شمارد
نگاه بر مایه و سرمایه دارد

که ای انسان نگاهت ژرف باشد
بِدان هر لحظه عمرت برف باشد

رود سرمایه ی عمرت به یغما
تو می مانی و این راز و معما

که از چه آمدم در این خرابات
چه کردم با خود و با این امانات

ز سرمایه ضرر سهل است و آسان
ضرر از مایه یعنی غبن و خسران

عَملو الصالحات راهِ کمال است
و حق و صبر ز اسماء جلال است

مُرَکب هست سوره بر چهار اصل
برای هر که باشد در پیِ وصل

نخست ایمان سپس پرهیزکاری
تواصو هست به حق و بردباری

که این دنیاست شاهراه تجارت
مکن کاری کشی فردا خجالت

از این دنیا کسی برد سود نافع
که اصلِ مایه را نا کرد ضایع

به عمقِ سوره گر کردی تدبر
ره فرش تا به عرش کردی میانبر

اگر چه هست خداوند یاور و نصر
ولی قاسم کجا و معنی عصر

تهمت بارِ به ظاهر سبک ولی سنگین (3)

نقل یک حکایت پند آموز
برخی با نگاه حسادت و به قصدِ از چشم انداختن و تخریبِ دیگران هر کار خیری را به بدی و شر قضاوت می کنند برخی هم کارشان شایع سازی است شور بختانه این روسیاهان مستمع و شنونده ی تهمت را نیز با خود به آتش می برند
حکایت
روزی مردی نزد عارف بزرگی رفت و گفت؛چند ماهی است در فلان محل خانه ای گرفته ام روبروی خانه ما مادر و دختری زندگی می کنند که هر روز و گاهی هم شب مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند بگونه ای که تحمل این وضع برای من دشوار شده!
عارف گفت: شايد اقوام باشند؛
مرد گفت: نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت مي آیند و بعدازساعتى ميروند.
عارف گفت: کیسه ای تهیه کن به تعداد آدم هایی که وارد آن خانه می شوند سنگ داخل آن بینداز و بعد از چندماه کیسه با سنگ هایش را برایم بیاور تا گناهان آن ها را وزن و سنجش کنم.
مرد با خوشحالی پذیرفت اما وقتی بعد از چند ماه خواست کیسه را نزد عارف ببرد سنگین بود به عارف گفت:کیسه خیلی سنگین شده اگر امکان دارد شما تشریف بیاورید!
عارف فرمود: يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نمی توانی حمل کنی پس چگونه ميخواهى با بار سنگين گناه، نزد خداوند بروى؟ حال برو به تعداد سنگها از همه ی آن ها طلبِ حلاليت و استغفارکن. چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستدارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند. اى مرد آنچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت. همانند تو که در واقعيت، مومن اما که درحقيقت شيطان هستی.

کاندیدا شدن و احساس تکلیف کردن

سر گرمی ثبت نام هم پایان یافت
جولانگه وعده های پوچ پایان یافت

هر کس به نگاه خود به میدان آمد
با ایل و تبار و فخر و جولان آمد

اما هدف و مقصد هر کاندیدا
تکلیف و خدمت است در راه خدا

احسنت به قلب و جان کاندیدِ شریف
کو دغدغه ای دارد و حِس تکلیف

او زندگی و کار خودش کرده رها
تا بهرِ من و شما شود کاندیدا

این بنده خداها همه خادم هستند
خدمت چو نکرده اند نادم هستند

این ها همه کارگزار کشور بودند
گویی که ز جن و انس بهتر بودند

اکنون خواهند رییس جمهور شوند
در چشم و نگاه خلق مشهور شوند

کاری بکنند برای خویش و اقوام
یعنی که کنند کارِ نیم کرده تمام

آن یک گفتا کاری کند کارستان
آباد کند کشور و خاک ایران

شخصی که خودش وزیر مسکن بوده
مسؤل کسادی و گسستن بوده

او امده بلکه کشور اباد کند
یا مثل گذشته قال و فریاد کند

آنکس که وزیر بود و هیچ کار نکرد
دید آن همه اختلاس و پیکار نکرد

اکنون به چه نیت و چرا آمده است
شاید که بلای ما سوا آمده است

یا آنکه خودش رییس دولت بوده
دارای شکوه و مجد و شوکت بوده

شد باعث اختلاف بین مردم
زد نیش بر این و ان مثالِ کژدم

القصه همه دو باره باز آمده اند
هر یک به هزار رمز و راز آمده اند

ای کاش منم رییس جمهور شدم
چون داوطلبان یک شَبِه مشهور شدم

نزد همگان خود نمایی کردم
از عکس جدید رونمایی کردم

قاسم تو سلام کن به هر مرد شریف
اما مکن احساس خطیر و تکلیف

تهمت بارِ به ظاهر سبک ولی سنگین (2)

امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند:هيچ بي شرمي و وقاحتي چون تهمت زدن نيست.
نقل درد و دل یک دردمند
پس از انتشار اولین قسمتِ موضوع تهمت ، بنده خدایی مرقوم فرموده اند چند سال پیش به خواستگاری دختری رفتیم که از هر جهت مورد قبول یکدیگر بودیم گفتنی ها را گفتیم قرار و مدار بستیم و حتی خریدهای اولیه ی نامزدی انجام شد مادر دختر برای اطمینان خاطرِ بیشتر اجازه خواست آخرین تحقیق را داشته باشند تا با خیال آسوده تاریخ مراسم عقد را در نظر بگیرند ما هم استقبال کردیم اما شوربختانه مردود شدم زیرا از روی حسادت و خصومت تهمت هایی به من زده بودند که روحمان هم خبر نداشت نهایت اینکه صبح زود فردای آن روز پیکی از جانب مادر دختر رسید که ضمن عذر خواهی، وسایل مان را پس دادند و بار تهمت های نا روا را بر دوش بنده گذاشتند تهمت های ناروا گرچه مراسم ما را به هم زد و فکر مرا درگیر کرد ولی عدو سبب خیر شد
گاهی اعضای خانواده از هم می پرسیم آیا این شخص رو سیاه،روز قیامت می تواند بارِ ننگین و سنگین تهمت زدن به یک جوان بی حاشیه را حمل کند آیا اگر شب و روز عبادت و خدمت کند می تواند جوابگوی آبروی ما باشد؟ بی شک آتش جهنم انتظارش را می کشد.
یادمان باشد حفظ حرمت انسان(مؤمن) بالا‌تر از حرمت کعبه است...
ادامه دارد

غرور با انسان چه می کند؟(6)

مغرور ِ هر پرسشی را پاسخ می دهد
دانشمندى می‌گفت: «نمی دانم» را یاد بگیرید، چراکه اگر بگویید نمی‌دانم به شما تعلیم می‌دهند تا بدانید و اگر بگویید می‌دانم از شما سؤال می‌کنند و چون نمی‌دانید رسوا می‌شوید. سپس می‌افزاید: احدى از یاران رسول خدا(ص) به جز حضرت علی (ع) ادعا نکرد همه‌ چیز را می داند و به ‌طور مطلق نگفت: «سلونى» (از من بپرسید). ولی شخص مغرور و تو خالی با نمی دانم میانه ای ندارد او که خود را همه چیز دان می داند اگر هم نداند وانمود می کند می داند
البته یادمان نرود عالم واقعی از گزند آفت های علم آگاه است و خود را گرفتار چنین دامِ غرور نمی کند مانند مرحوم جنت مکان علامه طباطبایی که به حق شایسته لقب علامه بودند و از مفاخر جهان علم و حکمت و فلسفه و از افتخارات حوزه و تشیع به شمار می‌روند، به طوری که نقل می کنند ایشان از تواضع علمی خاصی بهره‌مند بودند یکی از شاگردانش، چنین نقل می‌کند:
در طول سی سال که افتخار درک محضر ایشان را داشتم، هرگز کلمه «من» از ایشان نشنیدم؛ در عوض، عبارت «نمی‌دانم» را بارها در پاسخ سؤالات، از ایشان شنیده‌ام؛ همان عبارتی که افراد کم‌مایه از گفتن آن عار دارند؛ ولی این دریای پرتلاطم علم و حکمت، از فرط تواضع و فروتنی، به آسانی می‌گفت: نمی دانم و جالب این‌جاست که به دنبال آن، پاسخ سؤال را به صورت احتمال و با عبارت به نظر می‌رسد، بیان می‌کردند...
فرموده اند بهترین دعا این است که از خداوند بخواهیم ما را از دام های غرور دور کند و تواضع و فروتنی را روی سرمان و غرور را زیر پایمان قرار دهد و توفیقِ پاره کردنِ بندهای غرور(عنوان و مال و جاه و اولاد و ایل و تبار و ...) را عنایت فرماید تا به لطف او به تو فیقات بزرگی دست یابیم ان شاءالله

سلام بر دَحْوُ الْأرْض روز رحمت و برکت

روز سر بر آوردن زمین از آب
امروز بیست و پنجم ذی القعده است روز دحوالارض یا گسترش زمین است ای کاش در میان این همه نام هایی که برای رویدادها در نظر گرفته شده دحوالارض روز شکر گزاری نامیده می شد تا با سفره ی گسترده ی زمین و نعماتش بیشتر آشنا می شدیم و شکر این همه نعمت های سفره را که رایگان در اختیارمان قرار گرفته بجا می آوردیم
به زمین سلام می کنیم که جایگاه و حُرمَت خاصی دارد
زمین یکی از شاهدان روز قیامت است
خانه ی ابدی ما، در دل همین زمین است
باید شکر گزار خداوند باشیم که ذات مقدسش پستی ها بلندی ها و شیب های تند و غیر قابل سکونت را به لطف باران های مداوم و سیلاب ها برایمان مسطح و هموار فرمود تا امکان زندگی و کشت و زرع و زندگی و آسودگی فراهم گردد
امروز نگاه ها به کعبه گره می خورد که خداوند این مکان را خانه خود قرارداد تا مردم بهانه ای برای قرب و وصل بیابند
دحوالارض یا روز گسترده شدن زمین از روزهای پر فضیلت است که عبادتش ثواب های فراوان و چند لایه دارد از حضرت علی (ع) نقل شده که فرمودند: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست و پنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.
سلام بر دَحْوُ الْأرْض نخستین رحمت و برکت الهی
سلام بر زمین تنها پرورش دهنده ی گوهر حیات و تأمین کننده رفاه و آسایش موجودات
امروز 25 ذی القعده روز بیرون آمدن زمین از دل آب است و این اتفاق مبارک در کعبه به عنوانِ قلب و مرکز زمین رخ داده است
دحوالارض مبارک است امیدواریم از برکاتش بر خوردار شویم.ان شاءالله

درد سرهای کاندیدا شدنِ محمود آقا

به خط شدند گروها برای پست ریاست
شدند دو باره همه مدعی و اهل کیاست

سیاسیون همه گویند از برای خدا
سه چند روز دگر می شویم کاندیدا

در این میانه یکی احمد نژاد بوَد
که گفته مورد حرمت و اعتماد بود

سخنرانی همی کرد که باز می آید
و گفته است که او سر فراز می اید

اگر چه عده ای گفتند بیا بیا محمود
ولی ز آمدنش کس نمی شود خشنود

گرفته فال ز حافظ که گفته خوشوقتی
دو ماه می گذرد و دو باره بر تختی

رفیق و یار شفیقش گفته ای محمود
بیا به کشور و احوال مان بده بهبود

ولی ز من بشنو این همه شعار بوَد
به موج های شعار دیگری سوار بوَد

میا میا که دگر بار بلای جان گردی
ز خط رهبر و از مردمان جدا گردی

میا که باز مشایی تو را رفیق شود
بقایی باز دو باره تو را شفیق شود

میا که می زنی این اتحاد را بر هم
میا که می کنی این اعتماد را درهم

میا که راه بقایی تو را کند بی راه
میا که فکر مشایی کند تو را گمراه

میا که رأی نداری میان حزب الله
که گفته اند ره تو جدا شد از الله

کنایه های تو از یادمان نرفت محمود
چطور ز آمدن و بودنت شویم خشنود؟

تو بودی بانیِ هر اختلاف در کشور
گمان نمودی ک باشی ز دیگران بهتر

سکوت کن که همه گفته ات بود تفریق
مگو سخن که کلامت بوَد مثال حریق

میا که وحدت و یک پارچگی به هم ریزی
میا که تفرقه در بین مردم اندازی

مگر نه اینکه رهت شد ز خطِ رهبر دور
چسان قبول کنیم تا شوی رییس جمهور

میا که رد صلاحیتِ شما حتمی است
میا که رأی نیاوردنِ شما قطعی است

میا که مثل گذشته بهانه می گیری
میا که وحدت مردم نشانه می گیری

چه خوب بود که در راه رهبری بودی
و خوب آنکه از این حلقه ها بری بودی

گذشت دوره محمود و فکر دیگر کن
نگاه به حرف خودت و کلام رهبر کن

کلام آخر ما اینکه مردمِ بیدار
همیشه بوده و هستند ز تفرقه بیزار

خوشا به مردم آن کشوری که با وحدت
رسند به قله اخلاق و شوکت و عزت

دعا کنیم به جوانانِ مُبدع و خلاق
رسند به اوج گذشت و محبت و اخلاق

سلامِ قاسم ملا به مردم ایران
سلام به کشور ایران بیشه شیران

تهمت بارِ به ظاهر سبک ولی سنگین (1)

تهمت بارِ به ظاهر سبک ولی سنگین (1)
امام صادق(ع) تهمت زدن از کوه‌های عظیم نیز سنگین‌تر است‌
بی آنکه از سنگینیِ مصیبت بار و غیبت و تهمت بدانیم این دو را ابزار تصفیه حساب های شخصی مان قرار می دهیم بیان و گوش دادن به غیبت و تهمت گرچه بی خرج و آسان است ولی رهایی از این دام ممکن و آسان نیست
عادت کرده ایم حرف های تهمت زننده را به درستی گوش کنیم و گمان بد بزنیم در صورتیکه می شود گمان خوب زد و گوینده را سر زنش کرد
قرآن کریم: چرا چون آن (تهمت)را شنيديد، مردان و زنان مؤمن در حق خويش گمان نيك نبردند و نگفتند كه اين تهمت آشكارى است‏؟
دلیل تهمت می تواند حسادت باشد که تهمت زننده وقتی طرف مقابل را در اوج محبوبیت می بیند می خواهد با این وسیله رقیب را از چشم دیگران بیندازد
فردی که تهمت می زند برای اثبات گفته هایش از ابزار چشم و دیگران استفاده می کند به عبارتی برای اثبات حرف خودمان از چشممان گواه می گیریم؛من با همین دو تا چشمان خودم دیدم فلانی...
من با همین دوتا گوش خودم شنیدم که گفتن دختر فلانی...
یک آدم درست و حسابی گفت فلانی کلاه برداری کرده
خبر موثق دارم پسر فلانی هم معتاد است و... قضاوت های نادرست ما در باره دیگران از همین واژه ها شکل می گیرند،قضاوت هایی که ممکن است آبرو و حیثیت یک یا چند انسانِ از همه جا بی خبر را بر باد بدهد...
ادامه دارد.

عشق رئیس جمهور شدن

🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷

شانس و اقبال درب ما را زد
آدم خوش خیال شد نامزد

نطق کرد بهر خاله و عمه
بهر فامیل دور و همسایه

گفت با لطفِ دوستان شریف
کردم احساس دین و هم تکلیف

دور از ریب و سالوس و ریا
بهر خدمت شدم کاندیدا

به روی چشم و دیده منت
به ولی نعمتان کنم خدمت

من نه اهل مقام و نه نامم
نه به دنبال لقمه و نانم

گر به رأی شما شوم خادم
نه پشیمان شوید و نه نادم

گر شوم خادم و رئیس جمهور
نشوم اندکی ز مردم دور

عهد و پیمان با شما بستم
هر کجا مردمند من هستم

سفره ها را کنم پر از نعمت
چرخ تولید را دهم حرکت

قیمت سکه ،مسکن و کالا
نرود یک ریال هم بالا

ارزش پول ملی کشور
می شود صد هزار از این بهتر

دوست دارم شوم رییس جمهور
تا شوم هم شهیر و هم مشهور

می روم ثبت می کنم نامم
شهد و شیرین می کنم کامم

گر صلاحیتم شود تأیید
هست ایران کشور امید

مهد آزاد می شود ایران
مردمان حامی اند و پشتیبان

گر صلاحیتم شود مردود
گویم این عده اندک و معدود

در چنین وقت و حالت دشوار
نیستند اهل منطق و گفتار

دوستان، بهر من شعار دهید
حرف و تهدید بی شمار دهید

که اگر رد کند مرا شورا
می کنم شورش و بلا بر پا

قاسم این شعر را به شوخی گفت
طنز شیرین را به تلخی گفت

تو به طعم خودت نما شیرین
تا کند منتخب تو را تحسین

🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶

📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام
🆔 @Bahmanabad_khabar

کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

جمعه روز مبارک و پر فضیلت

جمعه را حال و هوای دیگر است
جمعه بر روزهای دیگر سَروَر است

جمعه روز ساکت و بی قیل و قال
جمعه روز عاری از وهم و خیال

جمعه روز لحظه های انتظار
جمعه روز بی قرار و با قرار

جمعه روز سمبلِ پر رمز و راز
جمعه روز سجده و شکر و نماز

جمعه روز نکته ها و خطبه ها
جمعه روز زنده ها و رفته ها

جمعه روزِ التفات با دردمند
جمعه روز حالپرس از سالمند

جمعه روز رفع رنج بیکسی
جمعه روز دوری از دلواپسی

جمعه روز جمع خوب دوستان
جمعه روز عشق و مهر و رایگان

جمعه روز رحمت و ترک گناه
جمعه روز یک بشارت یک نگاه

جمعه روز بحر و دریای عمیق
جمعه روز عهد بستن با رفیق

جمعه روز افضل و بالاترین
جمعه روز سَروَر و والاترین

جمعه روز اهل بیت عصمت است
جمعه روز ازدواج و وصلت است

جمعه روز روی یاران دیدن است
جمعه روز باغ و خوشه چیدن است

جمعه روز آشتی با زندگان
جمعه روز هدیه بهر رفتگان

جمعه روز بوسه بر روی پدر
جمعه روز بوسه بر پای مادر

جمعه روز بخشش و بخشیدن است
جمعه روز مهر و عشق ورزدیدن است

جمعه روز خانواده و حریم
جمعه روز دفع شیطان رجیم

جمعه قاسم خوش بوَد در بوستان
خانه صدها بار بِه از گلسِتان

غرور با انسان چه می کند؟(5)

مغروران منفورانند
بدیهی است آدمی هرچه مغرورتر باشد منفورتر است
ویژگی های آدم ها مغرور در عدد نمی گنجد
بدترین ویژگی آدم ها مغرور پر توقع بودن اوست که می خواهد همه مثل او بیندیشند و بپوشند و رعایت آداب کنند
آدم مغرور زندگی را برای خود و اطرافیانش جهنم ساخته است
آدم ها مغرور اهل بحث و بگو مگو و جدل اند
آدم های مغرور اهل تحکم و دستور دادن هستند برایشان خانه و بیرون فرقی ندارد بی جهت خانواده و دیگران با دستور دادن به زحمت می اندازند
آدم های مغرور چون کسی را هم تراز خود نمی بینند با هیچکس مشورت نمی کنند
یکی از دلایل تنهایی آدم های مغرور این است که آن ها خودخواه واهل قهرهای طولانی و کینه و کش دادن هستند
آدم های مغرور بد اخلاق اند امام علی (ع) می فرماید با ارزش ترین چیزی که به شما حسب (شرف، بزرگي، فضيلت، بزرگواری)می دهد اخلاق است
کسی که حسب دارد چه ندارد؟
بارها خوانده ایم و شنیده ایم که عقل بالاترین و ارزشمندترین ثروت و جهل و حماقت بالاترین فقر است کسی که عقل و اخلاق هر دو را با هم دارد عالی ترین ثروت را از آن اوست چنین آدمی نزد همگان عزیز است همان چیزی که مغرور از آن بهره ای ندارد
مغرور به توان بازوانش می نازد نه به توانایی عقل و فکر و اندیشه اش.
به قول حضرت مولوی:
عاقل آن باشد که او با مشعله‌ست
او دلیل و پیشوای قافله‌ست
یعنی خردمند کسی است که مشعلِ هدایت به دست گرفته باشد او راهنما و پیشاهنگِ کاروان و قافله سالکان است.
ولی ناقص العقل مغرور با وجودِ آنکه اصلاَ" به راه آشنایی ندارد با اینحال ننگ و عارش می آید که به دنبالِ راهنما حرکت کند
ره نداند نه کثیر و نه قلیل
ننگش آید آمدن خَلفِ دلیل...
ادامه دارد

غرور با انسان چه می کند؟(4)

آدمِ مغرور بی دستمایه و سرمایه است
آدم مغرور به دلیل خودخواهی فکرش خالی از هر نو آوری و دلش تهی از عشقِ به دیگران است
غرور نقابی است برای پیدا نشدن ضعف و ناتوانی های درون
غرور نوعی مرز بندی با دیگران است
غرور حس خود برتری و خود شیفتگی بدون پشتوانه است
غرور رفتن به عرش نیست که سقوط از عرش به فرش است
غرور هیچکس را مانند خود و بالاتر از خود ندیدن است
غرور ممکن است با مطالعه ی چند ورق به وجود آید و حتی از راه پژوهش های دینی ایجاد شود
علم و عبادت و زیارت می توانند حجابی شوند که انسان را از دیدن خود واقعی اش و خالقش دور کند
غرور از راه خوش گفتاری هم ورود می کند که ممکن است خوب بگوید و بد عمل کند.

مشو غره حسن گفتار خویش
نکو کن چو گفتار، کردار خویش

غرور حجاب است بین دیدنِ واقعیت و حقیقت
غرور، کامل و بی نقص دیدن خود است
مغرور از همه انتظار کرنش و حرمت دارد
مغرور انتظار دارد همه مانند او فکر کنند و حرف او را سر مشق قرار دهند و اوامرش را بی دلیل و با دلیل اجرا کنند
مغرور چون می خواهد همه را مثل خود کند هیچ انتقادی را بر نمی تابد
آدم مغرور چون حیس و تصور خود برتری دارد
گمان می کند بهتر از همه می نویسد
بهتر از دیگران سخن می گوید
بهتر از دیگران می نوازد و می خواند،
بهتر از دیگران تحلیل می کند
بهتر از دیگران درک می کند
بهتر از دیگران عبادت می کند
بهتر از دیگران سیاست می داند
بهتر از دیگران ...
بدین عمری که چندین پیچ دارد
مشو غره که پی بر هیچ دارد

ادامه دارد

غرور با انسان چه می کند؟(3)

آدم مغرور مراقب است مشتش باز نشود
آدم مغرور کار کوچکش را بزرگ می بیند و کار بزرگ دیگران را کوچک و نا چیز می داند
گفتیم که آدم مغرور چون غرورش اجازه پرسش و نمی دانم را به او نمی دهد از دانش روز باز می ماند
آدم مغرور وقتی می بیند دیگران از نظر علم و دانش به او برتری دارند و فرزندان مردم برای خود زندگی آبرومندانه ای دارند دست به تخریب می زند
چند سال پیش فرد مغروری برای شرکت در مجلس ترحیم یکی از بستگانش به تهران آمده بود او وقتی کارگرانِ ساده و دهقان زاده های دیروز را می دید که فرزندانشان با درس و پشتکار زندگی آبرومندانه ای برای خود دست و پا کرده اند و برخی معلم و مهندس و دکتر و عالِم و اوستا شده اند از روی استیصال و به جهت تحقیر آن ها اجداد نه چندان خوشنامش و مال نه چندان حلالش را به رخ تهران آمده ها می کشید این آدم مغرور مثل همه ی مغرورهای خود شیفته و متکبر، سخت احساس تنهایی می کرد و زندگی را بر خود حرام کرده بود
آدم مغرور هر گز اشتباه خودش را نمی پذیرد اگر پدر است همسر و فرزندان را مقصر می داند اگر شاغل است همکارانش را نادان فرض می کند
آدم مغرور اهل سلام کردن نیست و منتظر است دیگران به او سلام کنند
آدم مغرور و تو خالی در یک مجلس عمومی در انتخاب مکانِ نشستنی خودش بلا تکلیف است وی دوست دارد او را بر صدر بنشانند ولی مردم او را شایسته نمی دانند
در همه جا اهل علم و دانش و خدمتگزارِ متواضع تکریم و آدم مغرور مطرود می شود
آدم مغرور وقتی می بیند از چنین حرمت و احترامی و جایگاهی بر خوردار نیست دست به تخریب می زند و اراجیف می بافد

غرور با انسان چه می کند؟(2)

نوشته، من هم گرفتار یک همسایه مغرور شده ام
غرور،مرکبی است که گرچه مدت زمانی می تازد اما سرانجام راکبش را به زمین می زند
آدم مغرور عبادتش عبد شیطان است یادم آمد پیش از انقلاب بنده خدایی بود که حتی برای اقامه نماز صبح عبا به دوش به مسجد می رفت وی که سال هاست مرحوم شده غرور خاصی به عبادتش داشت سرانجام حباب غرورش ترکید و این مرکب چموشِ او را نقش زمین کرد تا جایی که از قبله و مسجد و عبادت دور شد و...
غرور دست انسان را در دست نفس می گذارد تا او را به هر جا خواست ببرد و برود
غرور حباب است که دوام ندارد
غرور پیوند نا گسستنی با تکبر دارد
شخص گرفتار شده در دام غرور با واژه نمی دانم بیگانه است غرور او هر گز اجازه نمی دهد چیزی را که نمی داند بگوید نمی دانم
غرور برای پوشش دادن به ضعف ها و نا کار آمدی ها و حقارت و پوچی آدم مغرور است
هر کدام از ما در محل کار و زندگیِ خودمان حد اقل با یک آدم مغرور مواجه شده ایم کافی است هنگام گفتگو تعداد من های او را شماره کنید او مدام می گوید من من من من...با چنین آدمی که بار است نمی شود یار شد
در زندگی زناشویی نیز این مَن مَن هاست که پایه های زندگی را سست می کند واژه هایی مثلِ خونواده ی من، بابای من،مادر من،عموی من، ماشین بابام، خونه ی بابام،فامیلای من ،داداش های من و هزار من و من های بیجا که نه تنها دردی را دوا نمی کند که به دردها می افزاید
گاه زن دچار غرور بیجا می شود و گاه مرد و این بیماری به فرزندان شان هم منتقل می شود و همینطور تا ثریا می رود دیوار کج...
ادامه دارد

غرور با انسان چه می کند؟(1)

اولین بلایی که بر سر انسان می آورد انزوا و تنها شدن اوست فرد مغرور که خود را تافته ی جدا بافته و عالم به همه ی علوم می پندارد در میان جمع جایی ندارد
دامنه ی غرور، گسترده است هر کدام از ما شاید نا خواسته خود را اسیر غرور کاذب کرده ایم
علم می آموزیم تا آدم شویم اما غرور از دایره آدمیت دورمان می کند
غرورِ عبادت به جای اینکه به خدا نزدیک مان کند ما را به شیطان می رساند
غرور مال، فخر فروشی می آورد
غرور جمال، خود شیفتگی و خود بزرگ بینی به همراه دارد
غرورِ عنوان و مقام ما را از چشم زیر دستان و بالا دستان می اندازد
غرور ایل و تبار، ما را نسبت به خودمان بیگانه می کند
غرور اندام و زیبایی ما را از چشم و دل دیگران می اندازد
غرور های دیگری هم هست که سر شاخه اند ولی بدترین غرور، غرور علم است که انسان، خود را برتر و داناتر و افضل تر از دیگران می بیند این آدمِ بیچاره ی به اصطلاح همه چیز دادن چون از جهل خویش بی خبر است هر گز به واژه ی نمی دانم روی خوش نشان نمی دهد و اگر هم چیزی را نمی داند با دلایل بیخود و مضحک خود را عالم جا می زند
علم و عبادت که مایه رشد و تعالی انسان است برای شخص مغرور حجاب می شود تا حقیقت و واقعیت را نبیند و نفهمد منظور از عالم یعنی هر کس علمی فرا گرفته و مربوط به قشر خاصی نمی شود
شخصِ گرفتار شده در دام غرور چون احساس خودبرتری و احساس بی نیازی می کند به جای تعالی تنزل می یابد و هر گز نمی تواند از دانش های روز بهره مند شود البته گفتن نمی دانم نه تنها راحت نیست که بسیار سخت است سخت...
ادامه دارد

به بهانه عروج شهادت گونه آیت الله رئیسی (ره) (3)

نعمت ها تا هستند گویی نیستند وقتی از دست می روند با افسوس از آن ها به نیکی یاد می کنیم
شادی در مرگ دیگران چرا؟
تمسخر و ابراز شادی در مرگ دیگران همیشه بوده و خواهد بود قرآن کریم بارها به تمسخر و مسخره کردن انبیا اشاره فرموده:
دریغا بر این بندگان که هیچ فرستاده ‏اى بر آنان نیامد مگر آنکه او را به استهزاء گرفتند.
و پیش از تو پیامبرانى به استهزا گرفته شدند پس آنچه را ریشخند مى ‏کردند گریبانگیر ریشخندکنندگان گردید
همچنین به جنگ احد اشاره کردیم که پس از به شهادت رساندنِ حضرت حمزه (ع) هند جگر خوار و هلهله شادی سر داد و همه را به شادی فرا خواند
شمر ملعون پس از بردن اسرا به شام دستور داد کاروان اسرا را از دروازه ی پر جمعیتِ شهر وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بی‌خبر بودند با مشاهده کاروان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) با شادی و هلهله بر سرها اهانت می‌کردند.
اینکه می گویم نعمت ها تا هستند قدرشان را نمی دانیم در واقعه کربلا همین اتفاق رخ داد مردم بی تفاوت کوفه که قدر امام حسین(ع) را ندانستند دیر هنگام و زمانی از خواب غفلت بیدار شدند که دیدند امویان و یزیدیان بر گرده آنان سوار شده اند و ظلم و جنایت را به اوج رسانده اند
یک از خانم ها می گفت:سال ها آرزوی مرگ شوهرم را می کردم تا به قول خودش یک نفس راحت بکشد بعد از مرگ شوهرم متوجه تنهایی و بیکسی و بد بختیِ خودم شدم من باید دعا می کردم زودتر از شوهرم می مردم الآن کارم به جایی رسیده که هر روز مرگم را از خدا می خواهم .
در امور مملکت داری نیز اگر قدر مسؤل و خادم و خدمتگزارِ اثربخش را ندانیم زوال حتمی است پس چه بهتر که تا هستیم قدر هم را بدانیم...

به بهانه عروج شهادت گونه آیت الله رئیسی (ره) (2)

زن و شوهرهایی را می شناسم که برای هم...
نعمت ها تا هستند گویی نیستند وقتی از دست می روند با افسوس از آن ها یاد می کنیم
خانواده و خویشان و اقوام ، دوستان، همسایگان ، خادمان و خدمتگزاران، حافظان امنیت و سلامتی نعمت هایی هستند که وقتی به خطر می افتند و یا از کف می روند متوجه ذیقیمت بودن شان می شویم ناشکری نسبت به هر یک از نعمت ها بی تردید موجب زوال می شود شاید حضرت سعدی از همین منظر فرموده اند: قدر سلامتی کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید
کسانی که والدین خود را از دست می دهند در هر سن و سالی که باشند زخم و دردِ جای خالی آن ها را تا سال ها احساس می کنند همسران نیز برای هم نعمت بزرگ هستند که شوربختانه تا هستیم و هستند قدر نمی دانیم ولی وقتی گرفتار غربت و تنهایی و بیکسی شدیم برای خودمان آرزوی مرگ می کنیم به ویژه وقتی احساس کنیم سر بار عروس و داماد و فرزند و نگاه های ترحم آمیز دیگران شده ایم
وقتی خستگی و سایه سنگین مان را در چهره اطرافیان می بینیم با حسرت از روزهای با هم بودن در کنار همسرمان یاد می کنیم
زن و شوهرهای زیادی را می شناسم که حتی آرزوی مرگ برای هم می کردند ولی وقتی یکی از آن ها از دنیا رفت نفر تنها شده به ذلالت و فلاکت افتاد
چون موضوع نوشته ما به بهانه ی شهادت آیت الله رئیسی است می خواهم به نکته ای اشاره کنم که برخی با آب و تاب به آن می پردازند شادی عده ای قلیل پس از خبر شهادت ایشان.
شاید خیلی ها خبر ندارند که شادی در مرگ دشمن طبیعی است اولین شادی در جنگ احد پس از شهادت حضرت حمزه(ع)) رخ داد که نقش اصلی را یک زن به نام هنده به عهده داشت (هند دختر عتبه، مادر معاویه و همسر ابوسفیان، زنی قسی القلب بود که به لقب هند جگرخوار شهرت یافته بود. هند از سرسخت ترین دشمنان اسلام به شمار می رفت. او در جنگ احد یکی از مشوق های مشرکین برای مقابله با مسلمانان بود. در پایان جنگ نیز سینه حمزه را درید و جگر او را به دندان گرفت) حتی پیش از اسلام نیز چنین بوده پس نباید با شگفتی به موضوع نگاه کردبه ویژه در عصر حاضر که برای اینگونه شادی ها هم دلار و هم پناهندگی می گیرند...
ادامه دارد

به بهانه عروج شهادت گونه آیت الله رئیسی (ره) (1)

نعمت ها تا هستند گویی نیستند وقتی از دست می روند...
به آن همه زیبایی برگ های درخت ها و دست افشانی های شاخه ها و دلربایی گل های رنگارنگ و صدای دلنواز چهچه بلبلان توجه نمی کنیم اما وقتی پاییز از راه می رسد و برگ ها فرو می ریزند و درخت ها عریان می شوند در فراق بهار و سبزه و گل می نویسیم و می سراییم و حسرتِ روزهای رفته را می خوریم
در جهار دیواری خانه و خانواده نیز زن و شوهر قدر هم را نمی دانند ولی به محض اینکه حضرت عزرائیل (ع) به خانه آن ها ورود می کند و یکی از آن دو را با خود می بَرَد زن یا شوهر بیکسی و تنهایی و حتی درماندگی خود را درک می کند و حسرت روزهای با هم بودن و قدر ندانستن را می خورد و ای کاش های بی حاصل آغاز می شوند کاش کاش کاش...
در اتفاق سانحه بالگرد آیت الله رئیسی رحمت الله علیه و همراهان نیز چنین شد به قولی؛ تا که بودیم نبودیم کسی،/ کشت ما را غم بی همنفسی / تا که رفتیم همگی یار شدند، تا که خفتیم همه بیدار شدند / قدر آئینه بدانیم چو هست / نه در آن وقت که افتاد و شکست
وقتی می بینیم در آنسوی مرزها مردم و سران کشورها محبوبیت و ارزش کار و فعالیت و دیپلماسیِ فعالِ رئیس جمهورمان را شماره می کنند و مسؤل ما را به مراتب بهتر و بیشتر از خودمان درک کرده اند شرمنده خودمان و مچ گیری هایمان می شویم
در باره عدم شناخت مان از عملکرد خدمتگزاران سوای ضعف اطلاع رسانی مسؤلین و حسادت و خصومتِ خودمان و همچنین حِس روشنفکر مآبی و امروزی بودن که معمولا" این احساس همیشه در اوج است شاید دلیل عمده اش این باشد که ما عادت کرده ایم به جای دیدنِ نقاط قوتِ رقیب، بیشتر کاستی ها و ضعف ها و زخم ها را ببینیم و چون نگاهمان را پر از عیوب دیگران می کنیم نقاط قوت ها را دیده نمی شوند و اگر هم نقاط قوت از رقیب ببینیم رگه ی حسادت مانعِ بیان و احسنت گفتن می شود در نتیجه عزاداری و همدردی و اعلام عزای عمومی در دیگر کشورها می بینیم و به روی خودمان نمی آوریم...
ادامه دارد

در سوگ آیت الله رئیسی (ره)

در سوگ آیت الله رئیسی (ره)

غرق در ماتم و عزا ایران
شد سیه پوش کشور ایران

رفت رئیسی سید اخلاق
مرد با استقامت و خلاق

مردمی و ز جنس مردم بود
در مسیر امام هشتم بود

خدمتش بود در رضای خدا
در همین راه جان نمود فدا

آرمانش گره گشایی بود
نیتِ خیر او خدایی بود

مرد محبوب کشور ایران
خادمی کرد با تمام توان

سیدِ بی ریا رئیس جمهور
بود از قیل و قالِ رایج دور

بارها می شنید کنایه و طعن
لیک بر طاعنان نکردی لعن

با اجانب اَشد چو ابراهیم(ع)
با خودی ها رئوف بود و حلیم

عاقبت خادم الرضا به رضا
پر کشید شد شهید راه خدا

شمع ره شد و روشنی افروخت
مثلِ پروانه گرد شمع بسوخت

گویی در رختخواب جان دادن
عمر ارزان و رایگان دادن

تولیَت بود نام و عنوانش
رفت به آغوش گرم مولایش

همرهانش همه خدوم و عزیز
سید و آل هاشم از تبریز

وزیر خارجه و استاندار
و عزیزان دیگر و سردار

همه اکنون عزیز و مسرورند
از هر اندوه و حزن و غم دورند

شهدا در سپهر و اوج و فراز
می کنند با فرشتگان پرواز

جسم ها گر شدند خاکستر
عشق بازی کجا از این بهتر؟

شعر قاسم نمونه بود ز هزار
همچو مشتی نمونه خرواز