نو کردنِ غم و غصه های کهنه (2)

نو بودن و نوکردن هر چیز خوب است جز غم و غصه

غصه را گفتیم با دل سرو کار دارد ولی غم گلو را می فشارد و حزن،شادی و شعفِ قلبی را از انسان می گیرد

زنده نگهداشتن و جان دادن و نو کردنِ دردهای کهنه که با گله کردن آغاز می شود سد راه شادی و نشاط هستند انسانِ همیشه گله مند اگر هم تنها نباشد احساس تنهایی و بی کسی می کند

بارها این واژه های طلایی را به کار برده ایم«گذشته ها گذشته» یا بر گذشته ها صلوات ولی افسوس که این گفتار تنها در گفتار خلاصه می شود.

بی شک شما هم دیده اید کسانی را که سن و سالشان به 80 سالگی لبخند می زند ولی وقتی با آن ها خلوت می کنید ابتدا یک آه عمیق می کشند و سپس از ظلم های عمو و عمه و همسایه و برادرِ در خاک خفته و... می گویند.

همسایه ای داشتیم که در شرف باز نشستگی بود مادر سالمندی داشت که عزرائیل چندین بار به او پیامک داده بود این مادر سالمند به محض احوالپرسی از مادر شوهرش که 60 سال پیش به رحمت خدا رفته بود گله می کرد که به او زور می گفته و ظلم کرده است کوله بار اینگونه آدم ها پر است از کینه و گله و نارضایتی از دیگران، بدیهی است چنین آدمی از خودش هم راضی نیست چه رسد به دیگران.

آدمی که از خودش راضی نباش(منظور از خود راضی بودن نیست) و با خودش قهر باشد چگونه می تواند با دیگران آشتی باشد؟ به عبارتی کسی که خودش را دوست ندارد آیا می تواند دیگری را دوست داشته باشد؟...

ادامه دارد

نو کردنِ غم و غصه های کهنه (1)

نو بودن و نوکردن هر چیز خوش است جز غصه

آدم دوست دارد در همه چیز از لباس گرفته تا فکر و اندیشه و نگاهش به زندگی نو باشد

وقتی انسان نو نوار باشد مورد توجه دیگران هم واقع می شود

کسی به آدمِ نو نوار ایراد نمی گیرد اگر هم خواستند با او شوخی کنند می گویند: دارندگی و برازندگی ولی همین آدم اگر غم و غصه های کهنه اش را نو کند مردم در باره اش چه می گویند؟

برخی عادت دارند غم های کهنه و فراموش شده را با بیان و بازگو کردن به این و آن نو و تازه نگهدارند که البته در این بین نقش اصلی و همیشگی و پر طرفدار «گِله» را نمی توان از نظر دور داشت گِله کردن مقدمه ی مقصر جلوه دادن دیگران است یعنی گویی همه ی مردم دست به دست هم داده اند تا این گلِ بی عیب را از سریر قدرت به زمین نکبت بزنند و خود این آدمِ بی عیب و نقص در نا موفق بودن خودش هیچ نقشی نداشته است در صورتی چنین نیست

برخی عادت کرده اند به غصه بیش از خوشی لبخند بزنند و برخی هم با غم مأنوس ترند

بدیهی است فرق است بین غم و غصه که غصه با دل کار دارد و غم(غمباد) با گلو که اولی دل را آشوب می کند و دومی گلو را می فشارد و لی بیشتر با غصه یا دل سر و کار دارند

واژه هایی چون؛دلم تنگ شده،دلم خواست،دلم نخواست،دلگیر شدم،دل چرکین،دل آشوب،دلدار و دل آرام و دلپسند و...نشان از اهمیت دل است تا جایی که وقتی درد شکم داریم می گوییم دل درد دارم ...

ادامه دارد

کدام مقدم است آموزش یا پرورش؟ (2)

آیا بی مهری ها باعث عدم انگیزه ی مطالعه و به روز بودنِ برخی از معلم ها شده یا....

کسی که خود پرورش نیافته باشد چگونه می تواند پرورش دهنده ی دیگری باشد؟یک مربی ورزش وقتی می تواند در باره تناسب اندام و...اظهار نظر کند که در رشته خودش آموزش دیده و عامل باشد شاید این حرف چندان مورد پسند نباشد که بگوییم شوربختانه خیلی از معلمین و اساتید کشورِ ما تنها عنوان معلم را با خود یدک می کشند و چندان احساس مسؤلیت و مطالعه جدی نمی کنند البته نمی شود مشکلات تعلیم دهندگان را نا دیده گرفت که می گویند دَوندگی فرصت زندگی و مطالعه و بروز بودن را از آن ها گرفته است بنده معلم هایی را می شناسم که اگر کنار دانش آموزان بنشیند و از او هم امتحان بگیرند نمره اش ...بگذریم.

نقص یا عدم مطالعه ی مفیددر مورد آقایان وعاظ و منبری ها هم به وضو صدق می کند واعظانی که خود از پلکان منبر، بالا و بالاتر می روند ولی مستمعین شان را نمی توانند بالا ببرند.

به یاد دارم چند سال پیش در ماه مبارک رمضان حجت الاسلامی بر بالای منبر جلوس فرمود و سخنرانی اش را با موضوع عدالت و اخلاق شروع کرد و ادامه داد صحبت های پراکنده و از این شاخ به اون شاخ پریدن های بی موردِ وی ملال آور شد در پایان به دور از چشم و نگاه مردم و بسیار محترمانه گفتم: حاج آقا دست مریزاد بنده مدت ها بود به دنبال چنین بحثی می گشتم امید داشتم دست پر به خانه بر گردم ولی شور بختانه هیچ حرف تازه ای نداشتید و بس که پراکنده گویی کردید اصل بحث هم یادتان رفت آقای سخنران انتقادم را پذیرفت و دلیلش را سرگردانی در بیمارستان برای معالجه فرزندش ذکر کرد که این نیز بماند...

ادامه دارد

کدام مقدم است آموزش یا پرورش؟ (1)

با آموزشِ بدون پرورش نمی توان پرواز کرد و اوج گرفت همانطور که با پرورش بدون پرواز ...

از دوران کودکی با دو واژه رو در رو می شدیم و از ما برتری هر یک بر دیگری را می پرسیدند مانند علم بهتر است یا ثروت؟آموزش مقدم است یا پرورش؟

چون به اندازه کافی شاهد نزاع کلامی بین اهل مال و اهل حال و اهل علم و اهل قال بوده ایم به بحث مورد نظرمان می پردازیم آموزش و پرورش.

با به صدا در آمدنِ زنگِ تعطیلی مدارس آموزشی در مقاطع مختلف زنگ بلاتکلیفی و سر گردانی نو جوانان و جوانان نیز آغاز می شود

مشکل اینجاست که وقتی آموزش تعطیل می شود موضوع پرورش کودکان و نو جوانان و حتی جوانان هم فراموش می شود گاه این پرسش پیش می آید که آیا معلم ها هم سه ماه تعطیلی را مانند دانش آموزان در بلاتکلیفی سر می کنند؟ امیدواریم اساتید گرامی در طول سه ماه تعطیلی بگونه ای مطالعه کنند تا در مهر ماه با آمادگی بیشتر و کلام و نگاهی نو و جذاب در کلاس حاضر شوند

پرسش بعدی این که آیا به راستی معلم های ما (در همه سطوح) به عمق معنای آموزش به ویژه پرورش آگاهی دارند و آیا خودشان به گونه ای پرورش یافته اند تا پرورش دهنده هم باشند یا...منظور پوسته نیست که اشاره به مغز علم است کسی که نمی داند و خود را دانا می پندارد یا با ظاهری عوام پسند ظاهر می شود اگر در روز هزاران بار از علم و تزکیه و کتاب بگوید چون خودش تعلیم و تزکیه و پرورش و اخلاق نمی داند راه به جایی نمی بَرَد...

ادامه دارد

عزاخانه امام حسین(1)

نقبی به واژه ها و حال و هوای گذشته
به یاد دارم در گذشته بر سر درِ حسینیه ها نام مصیبت خانه یا عزا خانه می نوشتند گرچه با روئیت هلال ماه محرم درهای عزاخانه به روی عموم باز می شد ولی دل ها پیش از گشایش درها به نوعی می خواستند ورود اهل بیت عصمت و طهارت به کربلا را خوش آمد بگویند که پس از طی کردن این همه راه طولانی اکنون نا خواسته وارد دشت بلا شده اند اما مسیر اصلی و هدف کوفه است پس چرا کربلا؟
با خواندن یا شنیدنِ ذکر مصیبت عاشورا هرکس به نوعی در گوش تاریخ زمزمه می کند که کاش آن روزهای سخت و طاقت فرسا در کربلا بود و دوشادوش یاران سید الشهدا(ع) اجرای امر می کرد ولی افسوس که هنوز نتوانسته ام در این زمزمه با خیل مشتاقانی که چنین تمنایی را در دل و سر دارند همراه شوم با این نگاه در خلوت خویش ناخواسته و خواسته از خود میپرسم به راستی اگر آن روز در کربلا بودم در کدامین صف می ایستادم؟ از سویی صدای جیرینگ جیرینگ سکه های وعده داده شده،عنوان ها و مقام و راحت طلبی و آن همه سواره و پیاده و.. در سویی دیگر کاروانی غریب و تنها که مردمان بی وفا و ترسو و پیمان شکن شرط مهمان نوازی را نادیده گرفته اند و تنهایش گذاشته اند ...به نظرم عقل درست می گوید که گروه بی شمار بر کم شمار پیروز می شوند و همه چیز در قبضه ی لشکر پیروز است و...
از مصیبت خانه های حسینی می گفتم که پیش از آغاز محرم شکل عزاخانه ای را داشت که گویی به تازگی عزیزانی را از دست داده است فهمیدن و درک کردنِ بسیاری از اینگونه رویدادها به ویژه واقعه جانسوز محرم و عاشورا نیازمندِ درک است نه مدرک، همان چیزی که پدران و مادران مان داشتند و ما...
ادامه دارد

به بهانه آغاز ماه محرم

محرم! ای ماه ماتم و عزا،مرا گره بزن به خاطرات دوران کودکی ام تا بار دگر بار بر بندم و سفر کنم به شب هایی که نوحه ی کربلا یا کربلا یا کربلا،شه فرود آمد به دشت کربلا تنها نوحه دوست داشتنی ام در شب اول و دوم محرم بود
خاطرات، گواهی می دهند مردمِ عزادار و عاشقان اهل بیت(ع) محرم را با غم و ماتم و محنت می شناختند اشک های پاک و زلالی که به پهنای صورت از چشمان پدران و مادران مان سرازیر می شد گواه این مطلب است
مرا ای محرم ای ماه عزا و ماتم ببر به دوران کودکی ام تا یک بار دیگر چهره های عزادارانی را ببینم که برای مظلومیت امام حسین(ع) اشک می ریختند و بی ریب و ریا و تنها به عشق مولایشان ضجه می کردند
از دورانی یاد می کنم که دیباچه عشق و عاشقی با روضه و نوحه ساده گشوده می شد و هر کس در خورِ بال هایی که داشت اشک ریزان آماده پرواز می شد و همزمان لعنت می گفت بر قاتلان امام و پیشوا و مرادش و این لعنت و اشک ها چنان غم زداییِ غیر قابل انکار داشت که گریه کننده را به اوج آرامش می رساند
محرم هر روزش یک آغاز است
محرم نشان راه است تا گم نشویم
محرم جاری است مگر نه اینکه فرموده اند:همه ی روزها عاشورا و همه زمین‌ها کربلاست؟با این رویکرد شیعه هر روز در آغاز یک راهِ نو و یک فکر پویا و یک معرفت و شناختِ دقیق و یک لبیک است شیعه واقعی گم نمی شود که پیدا می شود.
.

دحو الارض یک روز  سراسر مبارک

سپاس بی کران پروردگاری را که پیش از تولدمان سفره ای به نام زمین گسترد و تمام نعمت هایش را بر روی سفره در دسترس مان قرار داد تا بی هیچ دغدغه ای بخوریم و بیاشامیم

زمین جایگاه و حُرمَت خاصی دارد

او یکی از شاهدان روز قیامت است

امروز 25 ذیقعده روز دحو الارض یعنی روز گسترش این سفره با برکت و پر نعمت است به همین دلیل و هزاران دلیل باید شکر گزار خداوند باشیم که ذات مقدسش پستی ها بلندی ها و شیب های تند و غیر قابل سکونت را به لطف باران های مداوم و سیلاب ها برایمان مسطح و هموارفرمود تا امکان زندگی و کشت و زرع و زندگی و آسودگی فراهم گردد

امروز نگاه ها به کعبه گره می خورد که خداوند این مکان را خانه خود قرارداد تا مردم بهانه ای برای قرب و وصل بیابند

دحوالارض یا روز گسترده شدن زمین از روزهای پر فضیلت است که عبادتش ثواب های فراوان و چند لایه دارد از حضرت علی (ع) نقل شده که فرمودند: «نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست و پنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.

سلام بر دَحْوُ الْأرْض نخستین رحمت و برکت الهی

سلام بر زمین تنها پرورش دهنده ی گوهر حیات و تأمین کننده رفاه و آسایش موجودات

امروز 25 ذی القعده روز بیرون آمدن زمین از دل آب است و این اتفاق مبارک در کعبه به عنوانِ قلب و مرکز زمین رخ داده است

دحوالارض مبارک است امیدواریم از برکاتش بر خوردار شویم.ان شاءالله

به بهانه ی یست وسوم ذی القعده روز زیارتی امام رضا علیه السلام

سلام بر شاه شاهان،خورشید خراسان ،

حج مستمندان ،امید نا امیدان،پناه بی پناهان

سلام بر باور آسمانی و شمع تار زندگی

یا علی بن موسی الرضا(ع) در روز زیارتیِ تو می خواهم ضریحت را نه با پنجه های دستم که با پنجه های دلم بگیرم و سفره دل بگشایم و...

امروز روز زیارتی شماست

چه می گویم که هر روزِ ایران زمین روز علی بن موسی الرضاست

آقا جان!هر کس از راه می رسد کوله بار گناهش را نزد شما می گشاید و سفره دلش را باز می کند

امروز 23 ذی القعده است که مخصوص شماست و بنا به روایتی روز شهادتت

شیعیانت این روز را بهانه قرار می دهند برای سلام ویژه ، دور و نزدیک بودنشان فرق چندانی ندارد کافی است دست ادب به سینه بگیرند و با خلوصِ نیت عرض کنند السلام و علیک یا ابا الحسن یا علی بن موسی الرضا (علیه السلام)

آقاو امام مهربانی ها!

می دانم که لایق وصلت نیستم تو خوب می دانی که در زیر بار گناه قامتم خمیده اما چه کنم که این آهوی گریز پای و گرفتار و در بند باز هم خود را محتاج گوشه نگاه شما می داند

آقا جان! می دانم که این بار نیز جواب سلامم را می دهی و زخم هایم را التیام می بخشی و دردهایم را دوا و حاجاتم را روا می کنی

می خواهم دعوتم کنی به حَرمَت شرفیاب شوم چه دل انگیز است سکوت صحنین و حَرَمَت و چه بهجت آور و دلگشاست وقتی این سکوت با صدای نقاره ها می شکند و زائرت خود به خود سرش را بالا می گیرد تا ببیند و همزمان زیباترین موسیقی جهان را بشنود اما نمی دانم چه حکمتی است که با این دیدن و شنیدن اشک ها نیز سرازیر می شوند!

خدایا سینه ی گشاده و شرح صدر و خلوص قلب عطا فرما تا بارش فیض زیارت امام رضا(ع) را درک و دریافت کنم

السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا (ع) هر که و هر کجا هستید زیارت تان قبول و حاجات مشرو عتان بر آورده باد.

سوغات معنوی مشهد مقدس (7)

آیت الله میرزا آقا جواد تهرانی عالم مجاهد، فقيه پرهيزكار و عبد صالح خدا دارای کمالات اخلاقی بی شمار

چون مدت زیادی از رحلت آیت الله نمی گذرد مردم به ویژه مشهدی ها خاطرات و کمالات اخلاق ایشان را سینه به سینه نقل می کنند به عنوان نمونه؛

نقل می کنند در ایامی که به عنوان طلبه در حوزه تحصیل می کردند با پای برهنه از پله ها بالا می رفتند تا مبادا مزاحم دیگران شوند.

اگر مورچه ای را روی جامه اش می دید راه رفته را بر می گشتند و مورچه را به خانه و جمع مورچگان می رساندند این اتفاق بارها رخ داده است

اگر شب هنگام جلسه ی درس و بحث به طول می انجامید در هوای سرد زمستان دم درب منزل تا سحرگاه می نشستند تا برای اهل خانه ایجاد مزاحمت نکنند

ایشان هنگام حضور در جبهه جنگ کفن خود را همراه داشتند آیت الله فرموده اند؛ بارها به دوستان گفته ام، در جبهه هر کجا که شهید شوم یا بمیرم،همان جا با همین کفن مرا دفن کنید و جنازه مرا به مشهد یا جایی دیگر انتقال دهید

این انسان وارسته، با كوهي از معرفت و دانش در وصيت‏نامه خود نوشته است: جسدم را در قبرستان عمومي خارج شهر يا محل مباحي خارج شهر ـ هركجا باشد ـ دفن كنند، و به عنوان هفته و چهلم و سال برایم مجلسي بر پا نكنند. هركسي خواست براي من خودش در هر موقع طلب مغفرت مي‏نمايد، و من در اين صورت راضي و خرسند هستم. و نيز فرزندانم را وصيت مي‏كنم به رعايت تقوا و اطاعت خداوند در همه حالات زندگي‏شان. والسلام علي من اتبع الهدي.

مرقد شریف آیت الله میرزا آقا جواد تهرانی طبق وصیت شان در بهشت رضای مشهد هیچ سنگ و نوشته ای ندارد و فقط سیمان شده است

خوشبختانه خانه ابدی آیت الله همیشه زائر دارد در ضمن دفن کردن مردگان کنار قبر ایشان چندان هم ارزان و آسان نیست

این سالک وارسته و عالم ربانی در سال۱۲۸۳ شمسی در تهران متولد شد و در سه شنبه دوم آبان ماه 1368 رحلت فرمودند.

سوغات معنوی مشهد مقدس (6)

دانشمندان وارثان انبیاء الهی

در باره ی میرزا آقا جواد تهرانی عالم مجاهد، فقيه پرهيزكار و عبد صالح خدا

ميرزا جواد آقاي تهراني را خیلی ها می شناسند و از کمالات و فضائل اخلاقی ایشان با خبرند میرزا جواد آقا تهراني گرچه در تهران(1283) متولد شده اند ولی براي فراگيري علوم ديني، از تهران راهي قم می شوند ایشان پس از چند سال كه مقدمات و بخشي از سطوح را در حوزه علميه قم فرا می گیرند، رهسپار نجف اشرف می شوند وی در مدت اقامت دو ساله خود در نجف، از محضر استاداني همچون آيت اللّه‏ حاج شيخ مرتضي طالقاني، آيت اللّه‏ سيد شهاب الدين مرعشي نجفي و آيت اللّه‏ حاج شيخ محمد تقي آملي بهره‏هاي علمي و اخلاقي فراواني می برند. آیت الله با اينكه تصميم داشته اند در نجف بمانند و تحصيلاتش را ادامه دهند ولی با رسيدن نامه‏اي از مادر بزرگوارشان كه فرزندش را به تهران فرا مي‏خواند، به تهران باز می گردند. ايشان تحصيل را واجب و اطاعت امر مادر را ضروري‏تر مي‏دانسته اند. ميرزا جواد آقا تهراني، بعد از اينكه به درخواست مادرش از نجف به تهران عزيمت می کند رهسپار مشهد مقدس می شوند وي پس از پايان تحصيل سطح در محضر مرحوم آيت اللّه‏ حاج شيخ هاشم قزويني، در حوزه درس خارج فقه و اصول و معارف مرحوم آيت اللّه‏ العظمي غروي اصفهاني حاضر می شوند و نزديك ده سال از محضر وي مباني اصولي مرحوم آيت اللّه‏ ميرزاي ناييني، و فقه ومعارف اهل‏بيت عليهم‏السلام را فرا می گیرند.

در باره فضائل اخلاقی آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی بسیار گفته اند و نوشته اند ما نیز بنا داریم در حد بضاعت به بخشی از آن همه کمالات اخلاقی این مرد وارسته بپردازیم ان شاءالله

آب دریا را اگر نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

ادامه دارد

سوغات معنوی مشهد مقدس (5)

دانشمندان وارثان انبیاء الهی

علمای بزرگ شیعه همیشه و همه جا منشأ خیر و بوده اند اولیاء خدا برای رسیدن به مقام و قله ی اخلاق و معنویت در گام نخست عطای وسوسه انگیز و دلبرانه ی زخارف و زینت و متعلقات دنیوی را به عطایش می بخشند وقتی به مقام معنویت اخلاق و علم و خودشناسی رسیدند یک درجه از شهید بالاتر می روند

درحدیثی از پیامبر (ص)آمده است :سه گروه در قیامت شفاعت می کنند :انبیا ،علما و شهیدان... می بینیم که پس از انبیا الهی علما و پس از علما شهدا قرار دارند در باره افضل بودن علما و حرمت و جایگاه آنان فراوان فراوان می توان نوشت که آیت الله محمد تقی آملی یکی از هزاران است مرد متقی و بزرگی که در تدریس، تألیف و خدمت به مردم و تربیت شاگردان،موفق بوده است گفته می شود کلاس دروس اصلی فقه، اصول و فلسفه را در اتاق کوچک منزل شان با ظرفیت بیست نفر بر گزار و محل تدریس دروس اخلاق ایشان در «مسجد مجد» بوده که به روش علمی تدریس می کرده اند این عارف وارسته از اتاق کوچک، شاگردان بزرگی را تربیت و تحویل جامعه و حوزه دادند که بعدها عالمان و دانشمندان بنام شیعه شدند از جمله؛

۱. مرحوم آیةالله میرزا جوادآقا تهرانی

۲. مرحوم آیةالله میرزا هاشم آملی

۳. آیة‌الله سید محمود طالقانی (۱۳۹۸ ـ ۱۳۲۹ ق)

۴. آیةالله جوادی آملی

۵. آیةالله حسن زاده آملی

۶. آیةالله آقا سیدرضی شیرازی

۷. آیةالله سید حسین شمس

۸. آیةالله امامی کاشانی

۹. آیةالله شیخ ضیاء الدین مازندرانی

۱۰. آیة الله شیخ مصطفی صدوقی مازندرانی

۱۱. مرحوم شیخ محمد حسین شاه آبادی

۱۲. شیخ محمد جواد مناقبی

۱۳. مرحوم سید حسن موسوی دهسرخی

۱۴. شیخ مصطفی مسجد جامعی

۱۵. مرحوم دکتر عبدالجواد فلاطوری

۱۶. دکتر مهدی محقق

شعر ناشناس

چرا وقتی که راه زندگی هموار میگردد

بشر تغییر حالت میدهد خونخوار میگردد

چرا وقتی که حاصل میکند اسباب آسایش

برای دیگران سر منشاء آزار میگردد

چرا وقتی بمنزل برد بار آرزوی خود

بدوش مردم از راه شقاوت با ر میگردد

چرا خواب است در وقتی که مینالد گرفتاری

ولی چون نوبت شادی رسد بیدار میگردد

چرا وقتی که شد با شاهد اقبال هم بستر

برای بینوایان موجب ادبار میگردد

چرا سر می نهد چون سیل در مجرای آزادی

ولی در راه سعی دیگران دیوار میگردد

چرا هنگام نعمت مینوازد کوس بی دینی

بوقت تنگدستی مومن ودیندار میگردد

بقدری قابل تغییر باشد طینت آدم

که شکل اصلیش پوشیده از انظار میگردد

گهی پای کرامت را بجائی می نهد انسان

که خاک اندر کف او زر دست افشان میگردد

گهی تیمار حرص اورا چنان سرگشته میسازد

که در دریای هستی مرغ بوتیمار میگردد

گل آدم گهی آتشکده گه دیر وگه مسجد

گهی بتخانه گاهی مشرق الاذ کار میگردد

سوغات معنوی مشهد مقدس (4)

در باره ی عالم جلیل القدر آیت الله العظمی شیخ محمدتقی آملی استاد آیت الله جوادی آملی و علامه حسن زاد آملی

نشان مرقد آیت الله محمد تقی آملی را می توان از مکان بقعه شیخ طبرسی در ابتدای خیابان طبرسی یافت

کمی آن سوتر از مرقد شیخ طبرسی دو مزار شریف مرحوم آیة الله العظمی حاج میرزا حسین فقیه سبزواری و مرحوم آیة الله العظمی حاج شیخ محمد تقی آملی قرار دارد

در باره سادگی و صفای دل آیت الله آملی بسیار می توان گفت و نوشت

شیخ محمدتقی آملی آنطور که خود نوشته اند در مسیر رسیدن به استادِ قابل تلاش های مستمر داشته اند تا جایی در مقطعی ملول می شوند و احساس خستگی به ایشان دست می دهد

در این باره خودشان مرقوم فرموده اند؛

تا سال ۱۳۴۸ هـ . ق. نه آن‌که خود را مستغنی (خودکفا) دیدم، بلکه ملول شدم؛ چه آن‌که طول ممارست از تدرس و تدریس و مجالس تقریر و سخن گفتن تا اذان صبح در حرم مطهر خسته و ملول شدم به علاوه کمال نفسانی در خود نیافتم، بلکه چیزی نداشتم جز دانستن چند ملفقاتی (ناچیز و بیخود)، که قابل هزاران نوع اعتراض بود و همواره از خستگی ملول در فکر برخورد با کاملی (برای پیدا کردن استاد قابل)، وقت می‌گذراندم و به هر کس می‌رسیدم، با ادب و خضوع، تجسسی می‌کردم که از مقصود حقیقی اطلاعی بگیرم.

در خلال این احوال، به ژنده‌پوشی برخوردم و شب‌ها را در حرم مطهر حضرت مولی الموالی ارواحنا فداء عتبه تا جار (اذان صبح) حرم با ایشان به سر می‌ بردم و او اگر چه کامل نبود لکن من از صحبتش استفاداتی می‌بردم، تا آن‌که موفق به ادراک خدمت کاملی شدم و به آفتابی در میان سایه برخوردم و از انفاس قدسیه او بهره‌ها بردم آری، آن عارف کامل همان «میرزا علی آقا قاضی» است...

ادامه دارد

سوغات معنوی مشهد مقدس (3)

آیت الله فقیه سبزواری

شاید خیلی ها با نام و مکان مسجد فقیه سبزواری در مشهد آشنایی نداشته باشند جهت اطلاع این مسجددر محله ی طلاب خیابان شهید مفتح 4 واقع شده است جناب حجت الاسلام امامی شخصیت بارز و مورد احترام مردم این محله است که از چهل سال پیش تا کنون امامت جماعت این مسجد را بر عهده دارند گفته می شود این مسجد کرامت دارد و از گذشته تا به حال مورد توجه بسیاری از علما بوده و هست از پلکان مسجد که بالا می روی تمثال مبارک آیت الله العظمی فقیه سبزواری گویی خوش آمدمان می گوید در زیر تمثالِ آیت الله بخشی از خدمات این مرجع شریف ذکر شده است که واگذاری 2500 قطعه زمین به طلبه ها و زوجین جوان و نیازمندان در منطقه طلاب در سال 1338 ساخت دهها مسجد در محله های مختلف مشهد تأسیسِ مدرسه علمیه سبزوار و کویته پاکستان و آنچه در شماره قبل اشاره شد تنها بخش کوچکی از آن همه خدمات گرانسنگ ایشان است

گفته می شود روستای ایزی در 6 کیلومتری سبزوار خاستگاه علمای به نام و بزرگی بوده که نام و شهرت شان جهانی شده است یکی از این علما آیت الله سید موسی فقیه والد آیت الله سید میرزا حسین سبزواری مشهور به فقیه سبزواری است وجود عالمان و اندیشمندان دینی چه در زمان حیات یا ممات شان همواره منشأ خیر و برکات فراوان است که برای همیشه ادامه دارد نوه آیت الله می گوید:خیلی از بزرگان و اندیشمندان شاگرد آیت الله فقیه سبزواری بوده اند که استاد محمد تقی شریعتی مزینانی رحمت الله علیه یک از آن هاست ...

ادامه دارد

سوغات معنوی مشهد مقدس (2)

آیت الله فقیه سبزواری

زائران و مجاوران امام رضا علیه السلام با نام و جایگاه باغ رضوان و شیخ طبرسی بیگانه نیستند بقعه مرحوم شیخ طبرسی واقع در شرق باغ رضوان قرار دارد بسیاری از مردان و زنانی که به زیارت امام رضا(ع) مشرف می شوند در بقعه شریف شیخ طبرسی نماز می خوانند و دعا و خیرات می کنند به همین دلیل باغ رضوان بر هیچ زائر و مجاوری بیگانه نیست البته شهرت و سابقه زمین و منطقه و کاربردهای مختلف باغ رضوان به پیش از اسلام باز می گردد باغ رضوران منطقه وسیعی بوده که قلعه و ارگ حکومتی حاکمان پیش از اسلام در وسط آن قرار داشته است در باره قدمت دیرینه این باغ کتاب ها نوشته اند به ویژه که در این مکان علما ، مشاهیر و بزرگانی متعلق به مشهد و نقاط دیگر کشور و حتی خارج از کشور به خاک سپرده شده اند در این میان مرقد و مزار مرحوم آیت الله حاج میرزا حسین سبزواری مشهور به فقیه سبزواری چون ستاره ای می درخشد که امیدوارم بتوانیم در حد توان به ویژگی ها و خدمات این عالم عامل بپردازیم ان شاءالله

اما قبل از هر چیز برای شناخت بیشتر آیت العظمی فقیه سبزواری سنگ نوشته خانه ی ابدی ایشان را با هم می خوانیم؛

مرقد شریف و مضجع منیف حضرت حجت الاسلام والمسلمین آیت الله العظمی مؤسس حوزه علمیه مشهد مقدس و مرجع عالیقدر آقای حاج میرزا فقیه سبزواری رحمت الله علیه

در نهم رمضان المبارک 1309 هجری قمری در شهر سامرا متولد و در بیست و پنجم شهر شوال 1386 هجری قمری رحلت فرمودند

خدمات آن مرحوم به شرح زیر است؛

1- کلید دار حضرت رضا علیه السلام در مدت 40 سال

2- تدریس در حوزه

3- تأمین نان حوزه علمیه مشهد و سایر شهرستان ها

4- بنیانگذار چندین مسجد و مدرسه و درمانگاه رازی در مشهد و سایر شهرستان ها

5- واگذار نمودن حدود سه هزار قطعه زمین به طلاب حوزه منطقه کوی طلاب

سوغات معنوی مشهد مقدس (1)

عمرم به پایان رسید ولی آدم نشدم!

آیت الله در پایان عمر شریفشان می گویند تنها یک چیز از امام رضا علیه السلام خواستم ولی هر گز به آن نرسیدم!

شب و روز ولادت با سعادت حضرت رضا علیه السلام مشهد به ویژه حرم مطهر غوغایی بود یعنی می شد شادی و نشاطِ واقعی را در نگاه و رفتار مردم دید سخنوران و سخنرانان و شاعران هم به خوبی وارد میدان شدند یکی از سخنرانان خاطره ای از آیت الله میلانی نقل کردند

آیت الله میلانی( 1274 1354) شخصیت بارز و شناخته شده و مورد احترام مردم بودند ایشان به حضرت رضا علیه السلام ارادت خاصی داشتند آیت الله در پایان عمر شریف خود به اطرافیانشان می گوید 2000 بار به زیارت امام رضا(ع) رفتم در طول این همه سال و زیارت های متوالی و مناسبتی یک دعا و خواهش بیشتر نداشتم ولی همان یک دعای تکراری ام مستجاب نشد که نشد اطرافیان، کنجکاو می شوند بدانند آن دعا چه بوده که از جانب حضرت رضا علیه السلام بی جواب مانده است آیت الله می فرمایند: هربار که مشرف می شدم از حضرت خواهش می کردم توفیق عنایت فرماید آدم شوم ولی این خواسته بر آورده نشد و در واقع آدم نشدم!

سخنران که معلوم بود شناخت کاملی از آیت الله میلانی دارد خاطرات دیگری هم از ایشان نقل کردند ولی موضوع آرزوی آدم شدنِ آیت الله برای مخاطبین جالب تر به نظر می رسید چه خوب بود سخنران محترم به غزل پر محتوا و عمیق و آموزنده ی امام خمینی رحمت الله علیه اشاره می کرد غزلی که باید نه یک بار که دهها بار مطاله کرد و آموخت؛

در دلـــــــم بــــــــود كه آدم شوم، امّا نشدم

بــــى‏ خبر از همه عالم شوم، امّا نشدم

بـــــــر درِ پیــــــرِ خــــــرابــــات نهم روى نیاز

تا بــه این طایفه محرم شوم، امّا نشدم

هجرت از خویش كنم، خانه به محبوب دهم

تا بـــه اسمـــــا معلّم شوم، امّا نشدم

از كف دوست بنوشم همه شب باده عشق

رستــــه از كوثر و زمزم شوم، امّا نشدم

فــــــــــارغ از خـویشتن و واله رخسار حبیب

همچنــــان روح مجسم شوم، امّا نشدم

سر و پا گوش شوم، پاى به سر هوش شوم

كـــــز دَم گرم تو مُلهَم شوم، امّا نشدم

از صفــــــا راه بیابــــــم به ســــــــوى دار فنا

در وفــــا یــــــار مسلّم شوم، امّا نشدم

خواستم بر كنم از كعبه دل، هر چه بت است

تــــا بــــرِ دوست مكرّم شوم، امّا نشدم

آرزوهــــا همـــــه در گور شد اى نفس خبیث

در دلــــم بــــود كـه آدم شوم، امّا نشدم

به بهانه ی میلاد با سعادت حضرت امام رضا (علیه السلام) (2)

امروز مبارک روزی است

اتفاق مهم یازدهم ذیقعده سال ١۴٨ هجری؛

با تولد هشتمین نور ولایت غنچه ای دیگر از گل های معطر بوستان ولایت شکوفا شد و نوای تبریک و تهنیت و شادی و هلهله ی فرشیان و عرشیان گوش ها را نوازش داد.

یا امام رضا! واژه ها کی و کجا توان آن را دارند که به معنای تو بنشینند؟

رضا یعنی خداوند در آسمان و رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) در زمين از تو خشنود بوده‌اند؟

در این شبانه روز تمام گوشه و کنار صحن طلایی ات لبریز از راز و نیاز و سرشار از عشق و پرستش است.

گرچه بسیاری از زائرانت امکان تشرف و آمدن به پابوست را ندارند ولی هر صبح و شام از دور و نزدیک دل ها را روانه ی کوی خراسان و مشهد الرضا می کنند

از کودکی به ما یاد دادندهر گاه تمام درها را بسته دیدیم

هر گاه تمام غم های عالم بر خانه ی دلمان خیمه زد

هرگاه همه ی راه ها را بن بست و غیر قابل عبور یافتیم دل مان به سوی قبله تو گردانیم و عقده های دل بازکنیم!

و هرگاه دردها امانمان را برید دل مان به سوی قبله تو گردانیم وداروی درد و رنجمان را از تو یگانه طبیب خراسان که عطر وجودت تمام جهان را فرا گرفته بخواهیم.

امروز یازدهم ذیقعده روزی است که آسمان جهان افروز وجودت نور افشان می شود.

امروز سایه مرغ سعادت به روی دل ها پرواز می کند

و قمر طلعت رضا(ع) بر اریکه جان ها نور افشان می شود

و پرندگان در آوازهای شبانه خویش دسته دسته به آسمان سفر می کنند

و مژده آمدن رضا(ع) را می دهند.

ولادت با سعادت هشتمین اختر تابناک امامت و ولایت حضرت علی بن موسی الرضا(علیه السلام) بر شما و عموم شیعیان جهان مبارک باد.

به بهانه ی میلاد با سعادت حضرت امام رضا (علیه السلام) (1)

حال و هوای این روزهای حرم مطهر آقا امام رئوف(ع) قابل توصیف نیست قلم از این همه عشق و ارادت زائرین در می ماند به ویژه وقتی از نزدیک شاهد باشی که هرکس در خور بضاعتش عاشقانه هایش را به پای حضرت میریزد و بهترین درودها و سلام ها و تهنیت ها را تقدیم امام و مولای خود می کند

این جا حرم مطهر یا کانون عشق و امید و قطعه ای از بهشت است

امشب چه شبی است؟

شبی است که خورشید هدایت، از مشرقِ چشم های شیفتگان و عاشقان و شیعیان طلوع می کند و تشعشع و فروغ خود را به جهان می گستراند

امشب زمین، به مهمانی آسمان می رود و اهالی ملکوت به یکدیگر تبریک می گویند و ستاره ها گروه گروه به زمین می آیند تا رضای الهی را در رضای موسی بن جعفر(ع) بجویند.

امشب اهالی ملکوت، کجاوه ی هدایت را به دوش می گیرند و به یکدیگر شادباش می گویند

امشب غصه ها رفته اند و مدینه ی دل ها چراغانی و نورانی شده اند

امشب چشمه ها ی امید و شوق و سعادت می جوشند و دل های زائران و مشتاقان را سیراب و دلگرم می کنند.

این روزها صحن ها و به ویژه حرم مطهر مملو از دل های شکسته و حرف های نگفته و دردهای خفته و آرزوهایی است که زائران زیر لب زمزمه می کنند

اینجا محل اشک ها و لبخندهاست زائر، نگاهش که به گلدسته های حرم مطهر گره می خورد اشک از چشمانش سرازیر می شود و سفره ی دل می گشاید

این شب ها حرم دیدن دارد نقاره خانه آهنگِ صفا و شادی و شادمانی می نوازد و خدام، بغل بغل گل های زیبا به نیابت همه ی شما تقدیم آقایمان علی بن موسی الرضا(ع) می کنند

اینجا خراسان یعنی مشهد الرضا و قطعه ای از بهشت است جایی که نه تنها چشم امید که چشمه های امیدِ دل های شکسته است.

ولادت سراسر سعادت هشتمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت، آقا امام رضا علیه اسلام بر شما و همه ی شیفتگان و شیعیان حضرت مبارکباد

ادامه دارد

پایان سفر

چه خوش بود روزهای بهمن آباد

که از رنجِ خبرها بودم آزاد

به غیر از صحبت قیماق و مسکه

نبود حرف از دلار و نرخِ سکه

کشاورزان بدیدم شاد و دلگرم

قناعت پیشه و خشنود و خرم

ندیدم هیچکس دلسرد و دلگیر

خوشا دارنده ی محصولِ خاکشیر

اگر چه قیمتش کرده تنزل

ولی کرده خدا لطف و تفضُل

به روستاهای دیگر سر کشیدم

گله و شکوه از مردم ندیدم

زن و مردِ کشاورز غرق در کار

خداوندا تو آنان را نگهدار

من آنجا با همه مأنوس بودم

به نزد شمس شان فانوس بودم

میان آفتابِ داغ و سوزان

گهی رفتم سویز و گه مزینان

خوشا اردیبهشت که خود بهشت است

که هم وقت درو و فصل کشت است

قنات و چشمه گر چه هست کم آب

ولی هست دشت و صحرا سبز و شاداب

به هر برگی که می بینی نشان است

نشان ها بهرِ اهل دل عیان است

درخت های عظیمِ توت و شاه توت

ثمر داده چو مروارید و یاقوت

بگو قاسم هر آن کس کاشت این دار

به فضل و لطف خود او را نگهدار

سه هفته بیش ماندم بهمن آباد

همه روز هدیه می دادم به اجداد

دعا کردم و خواندم حمد و توحید

که ماند نامشان نیکو و جاوید

سفر پایان گرفت با لطف یزدان

شدم وارد به مشهد،قلب ایران

سلام خورشید تابانِ خراسان

امید و آرزوی مستمندان

سلام بر زائران و دوستانت

سلام بر پیروان و شیعیانت

سلام بر تک تک خدمتگزاران

سلام بر خادمان و کفشدران

به پایان گرچه آمد دفتر ما

حکایت همچنان باقیست اما...

سفر به بهمن آباد (9)

مصرف بی رویه آب شرب برای آبیاری درختان و ...

بیا تا قدر این نعمـت بدانیم

که در بحران بی آبی نمانیم

بیا از بهر حفظ آن بکوشیم

وجود آب را ارزش شماریم

از این سـرمایه خوب الهی

برای نسل خود باقی گذاریم.

در این سفر سخن بر سرِ سر سبزی و طراوت درختانِ باغچه های داخل حیاتِ همولایتی ها بود هر کس از میوه های درخت خود و همسایه اش می گفت که جای خوشوقتی است امیدواریم باغشان بیش از این آباد باد اما آبیاری آن همه باغ و بوستان با آب شرب لوله کشی که به وسیله ی پمپ استخراج می شود بی تردید اما و اگرهای شرعی دارد که امیدواریم آقایان مسؤل مانند شورا و بزرگترهای روستا با تدبیر و خیلی مشفقانه و دوستانه وضع غم انگیز کمبود آب شرب به ویژه در فصل گرما را اطلاع رسانی کنند که اگر نمی خواهند در هوای گرم تابستان با خرابی پمپ آب مواجه شوند در مصرف بی رویه و غیر متعارف آب خود داری کنند باز کردن شیر آب برای آبیاری درختان آنهم به طور شبانه روزی و گاه به مدت چند روز،هر گز به مصلحت نبوده و نیست البته صرفه جوییِ مصرف آب باید در همه جا تبدیل به فرهنگ شود.

بنده خدایی تعریف می کرد دوستِ کانادایی داشتم که سال ها با هم رفاقت و رفت و آمد داشتیم در یکی از سفرها که من در کشور کانادا مهمان او بودم برای اقامه ی نماز ظهر آماده شدم در حال وضو گرفتن بودم که دوستم گفت: خوش به حال شما که سر زمین پر آب دارید کارشناسان ما گفته اند در صد سال آینده با کمبود آب مواجه می شویم به همین دلیل ما نمیتوانیم نسل های آینده را نا دیده بگیریم و مثل شما ایرانی ها آب مصرف کنیم گفتم: دوست عزیز! کشور من نه تنها کمبود آب دارد بلکه ما سال هاست با خشکسالی دست و پنجه نرم می کنیم دوستم با شگفتی پرسید : پس چرا در مصرف آب این همه دست و دل بازی می کنید؟ دوستم از اینکه برای وضو گرفتن شیر آب را زیادتر از معمول آن ها و یکسره تا پایان وضو باز گذاشتم چندین بار به علامت شگفتی سر تکان داد ولی من و شما؟

ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا؟...

ادامه دارد

سفر به بهمن آباد(8)

طبق برنامه ی از پیش تعیین شده دیدنِ چند باره ی برج های صحرا و قلعه ها به خوبی صورت گرفت خوشبختانه در این سفر به مکان هایی از خراب آباد یا خرابه ها ی خودمان ورود کردم که تا کنون با این دقت ندیده بودم در باره برج های صحرا بارها نوشته ام ولی تفکر در تنهایی لذتی دارد که در با هم بودن و در جمع بودن ممکن نیست

در تنهایی می شود با رفتگانِ ساکت و سازندگان و معماران و کارگران بنا حرف زد به همین دلیل هر روز به نورستان می رفتم و ساعت ها با مردگان بی آزار حرف ها می زدم در گورستان همه ی خاطرات روزهای باهم بودنِ با ساکنین قبرها مانند فیلم های امروزی از جلوی چشمانت عبور می کنند که هر کدام یا لبخندهایی را بر لب می نشانند و یا حسرت هایی را بر دل.

در یکی از روزها با آقا رجبعلی به قلعه حاج صادقو رفتیم طول و عرض دیوارهای قلعه آنهم در زمانی که معماران و استادان وقت حد اقل امکانات را در اختیار داشته اند حیرت انگیز است آقا رجبعلی توضیحات جالبی در باره برج ها دادند از جمله اینکه معماران بنا، برج های صحرا را به گونه ای طراحی کرده اند که نگهبانان به راحتی از حال و موقعیت یکدیگر آگاه شوند البته آخر گزارش تلخ شد وقتی گفت: حدود دو سه سال پیش دزدانِ نا بکار از همین قلعه، 33 رأس گوسفندانش را دزدیده اند بدتر اینکه هر گز اثری از آن ها پیدا نشد. گفتم: پسر خاله جان،دیوار بلند بدون قفل و دربِ مناسب خاصیتی ندارد چه خوب بود پیش از اتفاق، این چنین محکم کاری می کردید که گفته اند:

علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد

بلا ندیده دعا را شروع باید کرد

امیدواریم حرام خوران و حرامیان در عمل شوم خود نا کام باشند و مال و جان همه ی شما در پناه حق محفوظ باشد...

ادامه دارد

سفر به بهمن آباد(7)     

صحرا گردی

آدمی در جای جای زمین خاطره دارد در جاده و دریا و کوه و جنگل و دشت و... اما خاطراتِ صحرای کویر خودمان دگر است.

امروز در صحرا به زمین هایی فکر می کردم که خیلی ها ادعای مالکیت آن ها را داشتند زمین هایی که قرن هاست وجود دارند و مالکانی که یکی پس از دیگری به خانه ابدی رفتند چه افرادی که بر سر چند سانتی متر مرز و شاه مرز با هم بگو مگو کردند و چه مشاجره هایی که بین مالکان در گرفت ولی سرانجام زمین ها ماندند و خودشان رفتند

امروز حسابی صحرا گردی کردم به هر زمینی که می رسیدم مالکش را به یاد می آوردم که گویی هر گز گمان نمی کرد جناب عزرائیل سراغ او هم برود.

می گویند دو نفر بر سر قطعه زمین اختلاف داشتند آن ها شکایت شان را نزد یک عالم بزرگوار بردند عالم سر زمین حاضر شد از اولی پرسید مدعی هستی کدام زمین از آن توست؟مدعی گفت همین زمینی که در آن قرار داریم از دومی پرسید تو کدام زمین را از آن خود می دانی؟او هم گفت همین زمینی که اکنون روی آن هستیم عالِم خم شد گوشش بر زمین گذاشت و فرمود:ولی زمین می گوید: اینجایی که ما ایستاده ایم و شما ادعای مالکیت می کنید متعلق به هیچکدامتان نیست زمین می گوید: در حقیقت مالک اصلی خداست / این امانت چند روزی با شماست ... این زمین که می گوییدمیراث پدرتان است اگر او مالکش بود چرا با خود نبرد؟

امروز دگر بار برای تجدید خاطره به حیتاوای سویز رفتم و حوض خالصی ها را از نزدیک دیدم شوربختانه شنیدم در گذشته فرد یا افراد جاهل، سقف حوض قدیمی و میراثِ خاطره انگیز و ماندگار را تخریب کرده اند و آجرهایش را مثلا" برای کار خیر به جای دیگری برده اند آب سرد و گوارای حوض خالصی ها گلوی تشنه ی خیلی از کشاورزانی را که در هوای گرم و طاقت فرسای کویر مشغول جمع کردن محصول بودند سیر آب کرده بود.

نمی دانم به چه قیمت و جرأت و انگیزه ای آثار و مکان های معرفِ فرهنگ و هویت و سبک معماری و زندگی مردمان یک یا چند دوره را تخریب و به آن افتخار هم می کنند

سفر به بهمن آباد (6)

مزینان گردی

جمعه 22 اردیبهشت ماه به خیلی از کوچه ها سر زدم بسیاری از خانه ها را از نزدیک دیدم ولی افسوس که درهای قفل شده پیام می داد؛ این خانه به مرگ بسته شده به این معنا که مالک خانه فوت شده است سکوت مرگبار کوچه ها بسیار دلگیر و غم انگیز بود یاد گذشته ها افتادم که کوچه ها پر بود از رفت و آمد آدم ها و بازی کودکانِ خردسال و نو جوانان و حتی شنیدن صدای احشام ولی اکنون ابتدا و انتهای کوچه ها را سکوتِ مرگبار فرا گرفته است وقتی حال دلم تغییر کرد به نورستان رفتم تا بلکه اهالی کوچه ها را آنجا ببینم آری همه را آنجا دیدم.

در این سفر توفیق داشتم هر روز به مزارستان بروم و هدیه ای به روان پاک در گذشتگان تقدیم کنم حتی مسافران ابدی سویز و مزینان را هم بی نصیب نگذاشتم.

حضور در نوستان مزینان؛

به نورستان مزینان رفتم تا هدیه خودم و مرحوم اخوی را تقدیم در گذشتگان به ویژه مرحوم فصیحی کنم البته 3 روز متوالی در نورستان چرخیدم و بر مزار بسیاری از درگذشتگان به ویژه کسانی که حقی به گردن مان دارند مانند معلمین و... حاضر شدم متن و تاریخ فوت سنگ نوشته ها را یاد داشت و به یکان یکان رفتگان عرض ادب کردم نخست کنار قبر حاج شیخ قربانعلی شریعتی وفات 7 صفر 1395 ق نشستم برای شادی روحش فاتحه خواندم و در ادامه حاج شیخ محمود شریعتی فرزند فیلسوف و فقیه حاج قربانعلی شریعتی متولد 1311 متوفی 11 آذر 1371

حاج محمود فصیحی معلم و خدمتگزار جامعه و پدرش مرحوم حاجی محمد علی معروف به حاجی آخوند تولد 1287 وفات تیرماه 1368 که مرحوم اخوی ام ارادت خاصی به ایشان داشتند و هر بار که بهمن آباد می آمدند بر مزار استادش حاضر می شد و ادای احترام می کرد بر سنگ گور مرحوم نوشته اند ؛به سپیدی مویش،به مهربانی نگاهش،به سخاوت بی منت دستانش و به جذبه ی آهنگین کلامش سوگند که او معلم بود و جاودانه.(درود و سلام فراوان بر همه ی معلم های عزیز و دوست داشتنی)

حاج رمضانعلی عسکری مداح اهلبیت

شادروان شاعر انقلابی و ذاکر اهل بیت حجت الاسلام حاج شیخ حبیب الله عسکری فرزند کربلایی حسین وفات 6/8/96

بالاسر قبر جوان ناکام مرحوم امیر محمد محمدی فرزند مداح اهلبیت گل های زیبا کاشته اند و سنگ نداشت.

روح همگی شاد

سفر به بهمن آباد (5)

«شرکت در مراسم گرامیداشت مرحوم حاج علی اکبر یار حسین»

امروز 5 شنبه 21 اردیهشت ماه طبق برنامه از پیش تعیین شده در مراسم یادبود و بزرگداشت مرحوم حاج علی اکبر یارحسین شرکت کردم قاری مجلس استاد محمد حسین علی بود که به زیبایی تلاوت کردند و در ادامه نقبی زدند به خلق و خوی نیک و سخاوت خدا بیامرز حاج علی اکبر و آشپز خانه ی هیئت حسینی را مثال زدند که مرحوم وقف کرده است در پایانِ سخن و تلاوت، صدابر یا بلندگو را واگذار دیگر دوستان کردند و با بنده همنشین و همکلام شدند.

پس از اقامه نماز ظهر و عصر ناهار نوش جان شد بنده و استاد در حال گفتگوی دو نفره بودیم که شخص سوم با ورود بد هنگام و با اظهارات سخیف و بی مغز و گفتار نا بی حاصل و انحرافی نظم و آهنگ کلاممان را با به هم زد معمولا" گوشم را به حرف های توخالی اینگونه آدم ها نمی سپارم ولی به احترام محمد آقا دقایقی نشستم این در حالی بود که اطرافیان با اشاره ی خودشان مرا از همنشینی با وی منع می کردند سرانجام آقا داود به دادم رسید و رهایم کرد.

عصرگاه در حال رفتن به مزار و زیارت اهل قبور خبر سکته کردن مادر آقا محمد رضا نگران کننده بود ولی خوشبختانه به خیر گذشت.

زیارت اهل قبور؛

وارد نورستان که شدم طبق سنوات،سری به خانه های متروکه یا قبرستان های کهنه و بی وارث زدم بی آنکه نام و نشان صاحبان خانه ها(قبرها) را بشناسم هدیه ای قابل توجه تقدیم شان می کردم اهالی این قبور سالهاست در غربت و تنهایی سر می کنند تنها نشان و پلاک خانه هاشان پاره آجرهایی است که توانسته اند در برابر سوز سرما و گرما مقاومت کنند در روزگار آن ها سنگ های گران قیمت و تزئین قبور در همین حد بوده ولی امروزه سنگِ خانه مردگان بر کل خانه ی زندگان ارجحیت دارد کمی آن طرف تر قبرهایی را دیدم که تنها نشان قبرشان تپه ی خاک است و دیگر هیچ...

ادامه دارد

سفر به بهمن آباد (4)

گفتگو با همولایتی ها

امروز بنای ورزش صبحگاهی داشتم ولی دیدن همولایتی ها و مرور خاطراتِ گذشته مانع ورزش امروزم شد نخستین کسی که میل گفتگو را در من زنده کرد آقا موسی محمد علی مرد با اخلاق و همسایه ی قدیمی بود که به پرسش هایم پیرامون ییلاق و قشلاق دوران جوانی اش پاسخ های در خوری دادند و از آن زمان به نیکی یاد کردند

در این سفر سعی کردم با خیلی ها گفتگو کنم که البته در این میان و بیشتر در بین خانم ها درد دل های ناراحت کننده ای هم مطرح می شد که نشان از کم توجهی فرزندان شان داشت و حتی برخی نیز از اختلافات بی حاصلِ خانوادگیِ جوان ها سخن گفتند که بر می گردد به خامی و بی تجربه بودن و عدم شناختِ جاده ی پر پیچ و خم زندگی از سوی زن و شوهری که به گمان خودشان جاده زندگی را مثل کف دست می شناسند ولی چنین نیست. شوربختانه زندگی شهری و پشت کردن به خیلی از سنت های حسنه و قبول نداشتن بزرگترها موجب شده زن و شوهر جوان در یک لحظه و با لجاجت های بی مورد تصمیم های غیر سازنده بگیرند و به راحتی از طلاق و جدایی سخن بگویند چه خوب است بزرگترها در این بین بی تفاوت نباشند و اختلافات را با کدخدا منشی و ریش سفیدی حل و فصل کنند و جوان ها هم تصمیم لحظه ای نگیرند.

به امید روزی که سخن بر سر ازدواج و با هم بودن و آشتی باشد نه درگیری و جدایی و طلاق و خدای نکرده رد و بدل کردن حرف هایی که با فرهنگ خانواده ها سازگاری ندارد

یادمان باشد هیچکس از جدایی و پرخاشگری و حرف های نامربوط و بد اخلاقی و لجبازی سود نبرده و نخواهد برد.

البته و خوشبختانه همه ی حرف ها از جنسِ جدایی نبود که ازدواج های صورت گرفته و رعایت اخلاق در برخی خانواده ها نیز از خبرهای خوشحال کننده بود که امیدوارم تا باشد چنین باشد...

ادامه دارد