نو کردنِ غم و غصه های کهنه (2)
نو بودن و نوکردن هر چیز خوب است جز غم و غصه
غصه را گفتیم با دل سرو کار دارد ولی غم گلو را می فشارد و حزن،شادی و شعفِ قلبی را از انسان می گیرد
زنده نگهداشتن و جان دادن و نو کردنِ دردهای کهنه که با گله کردن آغاز می شود سد راه شادی و نشاط هستند انسانِ همیشه گله مند اگر هم تنها نباشد احساس تنهایی و بی کسی می کند
بارها این واژه های طلایی را به کار برده ایم«گذشته ها گذشته» یا بر گذشته ها صلوات ولی افسوس که این گفتار تنها در گفتار خلاصه می شود.
بی شک شما هم دیده اید کسانی را که سن و سالشان به 80 سالگی لبخند می زند ولی وقتی با آن ها خلوت می کنید ابتدا یک آه عمیق می کشند و سپس از ظلم های عمو و عمه و همسایه و برادرِ در خاک خفته و... می گویند.
همسایه ای داشتیم که در شرف باز نشستگی بود مادر سالمندی داشت که عزرائیل چندین بار به او پیامک داده بود این مادر سالمند به محض احوالپرسی از مادر شوهرش که 60 سال پیش به رحمت خدا رفته بود گله می کرد که به او زور می گفته و ظلم کرده است کوله بار اینگونه آدم ها پر است از کینه و گله و نارضایتی از دیگران، بدیهی است چنین آدمی از خودش هم راضی نیست چه رسد به دیگران.
آدمی که از خودش راضی نباش(منظور از خود راضی بودن نیست) و با خودش قهر باشد چگونه می تواند با دیگران آشتی باشد؟ به عبارتی کسی که خودش را دوست ندارد آیا می تواند دیگری را دوست داشته باشد؟...
ادامه دارد