امان از عشقِ پیری!

✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️

ازدواج مرد پیر و دختر جوان

پیر مردی به دختری دل بست
روز و شب در کنار او بنشست

دَم به دَم عشق می نمود ایثار
نقل می کرد حکایت و اشعار

دخترک سر به زیر و افسرده
از درون همچو مرغ پر کنده

خلوتش بود اشک و آه و فغان
پیر نفهمید حال و روزِ جوان

دخترک بی قرار و در حیرت
روز و شب بود در غم و حسرت

که جوانیِ خود فنا کردم
گوهرِ عمر خود فدا کردم

شوهرم چشم دارد و کور است
پای او نیز بر لب گور است

یا مرا خواسته ز روی هوس
یا که درمانده گشته و بی کس

مردِ پیرِ حزین و افسرده
شور و حال جوانی اش مرده

چهره اش پر شده ز چین و چروک
خرو پف های او بتر از خوک

لب پایین کند زمین را فرش
لب بالا نظر کند بر عرش

روز گارش عبور کرده ز شصت
عهد فکر و جوانی اش بشکست

گاه گوید فشار خون دارد
قند و دردهای استخون دارد

من که نه دکتر و پرستارم
از چنین حال و روز بیزارم

پیر خواهد نکو شود حالش
همنشینی کند به همسالش

دخترک دردِ خویش پنهان کرد
خویش را چون پرنده زندان کرد

کسی از درد او نشد آگاه
که چرا می رود به قربانگاه

مدتی پای عهدِ خود بنشست
شیشه ی عمرِ خویش را بشکست

قول سعدیست، تیر بر پهلو
به از آن است که پیر بر پهلو

که جوان گر چه تند خو باشد
دلپذیر است که خوبرو باشد

نان جو گر خورَد ز دست جوان
بِه که از دستِ پیر خورَد بریان

دخترِ خوب و عاقل و بُرنا
دِق کرد و برفت از دنیا

رفت در خاک، زین جهان ناکام
طمعِ پیرِ مرد نشد اتمام

مردِ سر گشته همچنان در خواب
سِیر می کرد در خیال و سراب

بازهم فکر و میل همسر کرد
فکر تجدید و یار دیگر کرد

دختری در رهش قرار گرفت
با نگاه، قلب و مغز او بگرفت

کرد تمنا که او شود یارش
همسر و همدم و دلارامش

دخترک با نگاه و حرف و ادا
گفت خواهد قباله ی بالا

دلبری کرد و ریخت عشوه و ناز
گفت با من اگر شوی دمساز

می نشینی کنارِ قلب جوان
زندگی ات شود چنین و چنان

مال و اموال هر چه را داری
می کنم بهر تو نگهداری

اگر اموال خود به نام کنی
عشق خود را به من تمام کنی

پیر مرد عقل را به عشق فروخت
گویی اموال وی در آتش سوخت

هر چه اموال داشت به نامش کرد
اعتبار هر چه داشت فدایش کرد

خویش را کرد مفلس و بی چیز
دخترک شد مالک همه چیز

داد ماشین و مِلک و کاشانه
شد اسیر و عَبید و دیوانه

عشق پیری بلا و حرمان شد
بهر دختر، شفا و درمان شد

هرکسی سن و سال خود باید
تا کند خوب زندگی شاید

هر جوان با جوان شود مسرور
پیر با پیر می شود مشکور

شعر قاسم چه تلخ یا شیرین
یادگاریست ز مردم دیرین

✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️
📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام
🆔 @Bahmanabad_khabar

کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

ما چطور آدمی هستیم؟(5)

عاشقان عنوان
تأکید می کنیم هرکس از درون خویش و کرده ها و نکرده ها و گفته ها و نگفته ها و بجا گفتن و بیجا گفتن و فضیلت ها و رذالت های درون خویش آگاه است و خودش می داند کیست بَلِ الْانسَانُ عَلىَ‏ نَفْسِهِ بَصِیرَة:بلکه آدمى خویشتن خویش را نیک مى‏شناسد ولی با این حال دوست دارد او را مؤمن و متقی و خوش اخلاق و امانت دار و اهل سلوک و همه ی خوبی ها بدانند در صورتی که به قول ابوسعید ابوالخیر رحمت الله علیه؛
آنها که به نام نیک می خوانندم
احوال درون بد نمی دانندم

گر زآنکه درون برون بگردانندم
مستوجب آنم که بسوزانندم
انسان دوست دارد او را با لقب و عنوان خوب بخوانند و نامش به نیکی برند و چون ماندگاری نام و عنوانش را دوست دارد سعی می کند از خودش یادگار هایی بگذارد که پس از مرگش نیز مورد استفاده و جاری شدنِ نام و نیکی هایش باشد صدقات جاریه از همین مقوله است یعنی ذکر خوبی هایی که تا ابد جریان داشته باشد اما این تفاوت دارد به اینکه شخص می داند کیست و حال و گذشته اش چیست ولی باز هم قضاوتِ مردم را به عنوان آدم متقی باور می کند در صورتی که وقتی کسی می گوید من انسان هستم بدیهی است باید در قبال انسان های دیگر احساس مسؤلیت کند ولی وقتی می گوید من عبد و بنده ی خدا هستم باید در مقابل خدا و خلق احساس وظیفه کند هر کس بنده ی خوبی باشد بی شک انسان هم هست ولی هر انسان خوبی نمی تواند بنده ی خوبی هم باشد نگاه دین و مذهب با نگاه ما و برداشت سطحی ما تفاوت دارد شاید برای خیلی ها سخت باشد ولی کاری که برای رضای خدا نباشد هر چند راضی کننده خلق باشد مردود است...
با این حال ما عموما" عاشق عنوان و تعلق های مصنوعی و عاریه هستیم و دوست داریم با ابنکه خوب نیستیم ولی دیگران ما را متقی و دارای همه ی خصلت های خوب بدانند شور بختانه نفاق از همین در و دروازه وارد می شود...
ادامه دارد

ما چطور آدمی هستیم؟(4)

در گذشتِ مرحوم پیر غلام...
در گذشت کنیز فاطمه (س)...
برای هر کدام از ما پیش آمده که القابی را به ما نسبت می دهند که می دانیم اینگونه نیست و یا تعریف هایی از ما می کنند که شایستگی اش را نداریم راه دوری نمی رویم این روزها هر مردی که از دنیا می رود او را مفتخر به لقب پیر غلام می کنیم و خانمِ از دنیا رفته را نیز به لقب کنیز فاطمه(س) مفتخر می سازیم گذشته از درست یا غلط بودنِ این نوع نوشتار و گفتار،ما آدم ها چون تعلق و لقب دوست هستیم از داد و ستد عنوان ها برای خودمان استقبال می کنیم این لقب دوستی مربوط به زمان حاضر نیست که ریشه در گذشته دارد همه ی ما به یاد داریم برخی از همولایتی های ما چون هنگام تشرف مادرشان به کربلا یا مکه در رَحِم بوده اند به آن ها حاجی و کربلاییِ شکمی می گفتند.
بنده خدایی با شوهر خواهرش قهر کرده بود که چرا به او که دو بار به حج عمره رفته حاج آقا نمی گوید! استاد، و دکتر و مهندس که جای خود را دارد اما آیا داشتن لقب های بیشتر نشانه ی خوب بودنِ فرد هم هست؟ خوب یا بد بودن مان را جز خودمان کسی نمی داند اینکه مردم ما را مؤمن و متقی و پرهیزکار و خوش اخلاق بدانند خوب است ولی برای خودمان قابل باور نیست همانطور که اگر همه ی مردم ما را بد و قالتاق و دزد و بد اخلاق بدانند گفتارشان یک پول سیاه نمی ارزد چون در هر دو صورت این خود ما هستیم که می دانیم چه کرده ایم بنده خدایی می گفت: با اینکه سال ها در کلان شهر تهران دود خوردم و کار کردم یکی از همولایتی های بی خبر از همه جا به من تهمت دزدی زده پرسیدم پس چرا ناراحت نیستی؟خندید و گفت چون خودم و خدایم شاهدیم که ریالی به ناحق نبرده ام و لقمه ای به حرام نخورده ام من هم با خوشحالی گفتم یک خبر خوب برایت دارم و آن اینکه روز حساب و کتابِ روز جزا بیشتر اعمال فرد هتاک و تهمت زننده را به تو می دهند معامله از این بهتر؟...
ادامه دارد

ما چطور آدمی هستیم؟(3)

آنکه خود را خوب و دیگری را بد نمی داند نمی دانیم شاقولش چیست و معیارش کدام است که حق را به خود می دهد و دیگران را نا حق می داند اگر شاقول اخلاق باشد این واژه معنای گسترده ای دارد به قول استاد اگر کسی از راه حرام به جایی برسد و از همان راه لقمه ی حرام به خانه آورد و با کلاه برداری و دغل مالی کسب کند و اتفاقا" در خانه اش با اهل خانه فو ق العاده مهربان باشد طوری که خانواده اش هم احساس رضایت کنند و شکوه و شکایتی نداشته باشند این شخص با همه ی رفتاری خوبی که در خانه دارد هر گز در گروه آدم های خوش اخلاق قرار نمی گیرد به این دلیل که او در آمد و کسب و کار و در آمدش غیر اخلاقی بوده است از این ها گذشته قضاوت مردم است که همه ی ما در معرضش هستیم همانگونه که پیش از این اشاره شد ما نگاهمان به نگاه و دهان مردم است به همین دلیل با اینکه از درون خویش با خبریم ولی خوشوقت می شویم کسی از ما تمجید کند درست مانند کسی که هر گز مکه را ندیده ولی به او حاج آقا می گویند و یا کربلا نرفته ولی وی را کربلایی می خوانند در همین راستا ممکن است کسی بد اخلاق باشد ولی حفظ ظاهر بکند تا مورد توجه قرار گیرد و یا از خدا و قرآن بگوید تا او را مؤمن بدانند در صورتی که خودش می داند چنین نیست به قول ابوسعید ابوالخیر رحمت الله علیه؛
آنها که به نام نیک می خوانندم
احوال درون بد نمی دانندم

گر زآنکه درون برون بگردانندم
مستوجب آنم که بسوزانندم

گر خلق چنانکه من منم دانندم
چون ذره به خورشيد همي دانندم

ور آنکه درون برون بگردانندم
مانند سگی، ز در بِدر رانندم.
این شعر نقل دیگری هم دارد که بماند...
ادامه دارد

ما چطور آدمی هستیم؟(2)

ما مردم عنوان دوست هستیم
خیلی ها با آنکه خودشان می دانند در کدام گروه (خوب یا بد) هستند ولی باز هم منتظر قضاوت دیگرانند اشاره شد که هر کس از خودش خبر دارد ولی اعضای خانواده و همسایه و اقوام بی خبرند حال فرض کنید یک روز صبح با طلوع آفتاب، همه ی مردم از درون هم آگاه شوند که یکی مرگ همسایه را می خواسته و دیگری ورشکستگی رقیب و بدبختیِ همکارش را آرزو می کرده و آن یکی به بن بست خوردنِ ازدواج پسر خاله و دخترِ میرزا قلیخان را و کاسب محل برای آن کاسبِ همکار، درد بی درمان طلب کرده و دیگری در سرش افکار و نیتِ شیطانی داشته و...آیا پس از افشا شدنِ راز درون، امکانِ با هم بودن و سلام و علیک و تعامل و حرمت و اعتماد بین مردم وجود دارد؟
حضرت عبدالعظیم حسنی روایتی از امام جواد(ع) و ایشان از پدرانشان و آن‌حضرات از امام علی(ع) نقل می‌کند که حضرتشان فرمودند: اگر شما مردم به رازهای یکدیگر آگاه می‌شدید، همدیگر را به خاک نمی‌ سپردید یعنی بعد از آگاهی از اسرار هم، آن‌قدر از یکدیگر بیزار و متنفّر می‌شدید که حتی جنازه یک دیگر را به خاک نمی‌سپردید.
عاشق تحسین دیگرانیم!
با آنکه خودمان می دانیم کی هستیم و چه کرده ایم ولی از تحسین دیگران که ما را مؤمن و با سواد و دکتر و استاد و خوش اخلاق و درستکار و امانت دار و پاکدست و خصلت های پسندیده می دانند خشنود می شویم اصولا" ما مردم تعریفی و تعارفی و عنوان دوست هستیم...
ادامه دارد

ما چطور آدمی هستیم؟(1)

آیا قضاوت دیگران در باره ما می تواند معیار و ارزشمندی خوب و بد ما باشد یعنی اگر یک یا چند نفر ما را خوب دانستند واقعا" ما آدم خوبی هستیم و برعکس؟
می گویند جز خداوند که بر اسرار درون و برون آگاه است و خودِ شخص که می داند چه کرده و چه نکرده،چه گفته و چه نگفته ،هیچکس قادر به شناخت دقیق او نیست
ما به عنوان موجودی حیله گر، راه های گریز را خوب می دانیم و چون پذیرای تشویق هستیم خوب می دانیم کجا باید خوب جلوه کنیم
بدیهی است همه ی آدم ها از تعریف و تمجید استقبال می کنند و از انتقاد ناراحت می شوند آن کسی هم که می داند آدم خوبی نیست دوست دارد خوبی های نداشته اش بیان شود به همین دلیل و دلایل دیگر روانشناسان می گویند بدی های افراد را بر ملا نکنید
تعریف و تمجید را هر کسی در هر شغل و مقامی که هست می پسندد اگر به یک کارمند از کارش بگویی و یک مؤمن را از ایمان و اعتقادش او را به اوج خوشحالی رسانده اید بر عکسش نیز صادق است
آدم ها در تعاملات شات خوی درندگی را پنهان و خوی فرشته خویی خود را آشکار می کنند هیچکس دوست ندارد صفات درنده خویی وی آشکار شود حتی دوست دارد از هنر نداشته اجدادش هم تعریف شود به عنوان مثال اگر یک پدر شیرین عقل داشته دوست دارد از عقل و درایت پدرش گفته شود نه شیرین کاری و شیرین عقلیِ او که می داند تقبیح و ملامتِ پدر به زیان فرزند است...
ادامه دارد

لیلة الرغائب و فرصت ناب دعا

در نخستین لیلِ جمعه ی رجب
آرزویی کن که باشی منتخب

آرزو کن تا دلت مثل بهار
پر شود از لحظه های ماندگار

هر کسی دارد هزاران آرزو
یا به قولی دارد او رازِ مگو

راز را بر کس مگو جز رازدار
هست ستارالعیوب پروردگار

در چنین شب می کنیم با هم دعا
تا جوان هامان شوند حاجت روا

کار و بار زندگی آسان شود
هم فراوانی و هم ارزان شود

آرزو کن تا مریض ها را شفا
لطف فرماید به حق مصطفا

کن دعا درد همه درمان شود
قلب ها نورانی از ایمان شوند

در شب رغبت دعا کن ارجمند
تا شویم روز قیامت سر بلند

معنی رغبت همان میل و عطاست
عرش با فرش و ملائک همصداست

وقت آن است دوست یاد ما کنی
با دعایت در دل ما جا کنی

در نمازِ بین مغرب و عشا
در مناجاتت نمایی یاد ما

باورم شد آنکه امشب فرصت است
یعنی شوق و اشتیاق و رغبت است

راه صد ساله توان یک شب برفت
ای خوشا آنکس که بر این راه برفت

اولین پنج شنبه ی ماه رجب
هر که را خواهد نماید منتخب

از خدا خواهیم دعامان مستجاب
در همین امشب دهد ما را جواب

هر که را اندازه ای در همت است
در زیان باشد اگر در غفلت است

هر گره داری خداوند وا کند
هر که سنگ انداز را رسوا کند

می کند قاسم برایت این دعا
دور باشی از غم و رنج و بلا

دلم تمنای باران و برف دارد(4)

با نگاهی به دعای امام سجاد علیه السلام
نماز «استسقاء» و دعا را دست کم می گیریم دعا در همه ی ادیان روحبخش و امیدوار کننده است دعا ترمز نیست که عامل حرکت است
دعا بذر امید در دل کاشتن است
نماز و دعا برای طلب باران را همه ی فرق اسلامی بر آن تأکید دارند به ویژه شیعیان و سر حلقه ی عابدان و عارفان حضرت علی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام که دعاهای جامع شان در طلب نزول باران ورحمت الهی بی بدیل است در این بخش دعای امام زین العابدین (ع) را با هم می خوانیم:
بارخدایا، ما را به باران سیراب ساز
و رحمتت را بر ما بگستران
و بر بندگان خود با به بار آمدن میوه منّت گذار،
و سرزمین‌های مرده را با شکفتن شکوفه‌ها زنده کن،
و فرشتگان بزرگوار خود را به بارانی سودمند گواه گیر
بارانی بسیار و انبوه، و پیوسته با برکات گسترده
بارانی تند و سریع و شتابان. تا هر چه مرده است به آن زنده نمایی،
و آنچه از میان رفته به ما بازگردانی،
و آنچه آمدنی است بیرون آوری
و به سبب آن روزی‌ها را وسعت بخشی، ابری در هم فشرده، کامبخش و گوارا و فراگیرنده و خروشان که بارانش دائمِ ویران کننده و برقش فریبنده (بدون باران) نباشد.
بارخدایا ما را به بارانی فریادرس و برطرف کننده قحطی سیراب کن،
بارانی رویاننده گیاه، سبز کننده - دشت و دَمَن، وسیع و پرمایه، که به سبب آن گیاه روئیده پژمرده را خرم کنی، و آن را برای گیاه شکسته مومیایی قرار دهی.
بارخدایا بر ما بارانی فرست که به آن از تپه‌ها آب سرازیر گردانی،
و چاه‌ها را لبریز کنی،
و نهرها را روان سازی،
و درختان را برویانی،
و قیمت‌ها را در همه شهرها ارزان کنی،
و چهارپایان را قوّت دهی
و خلایق را زنده‌دل و نکوحال فرمایی،
و روزی‌های پاکیزه را برای ما کامل گردانی،
و کشت و زرع ما را برویانی
و پستان‌ها را پرشیر سازی
و نیرویی بر نیروی ما بیفزایی.
بارخدایا سایه آن ابر را بر ما باد گرم و زهرآگین مساز
و سردی آن را بر ما شوم و ناخجسته منما
و باریدنش را بر ما باران عذاب قرار مده
و آبش را در کام ما تلخ و ناگوار مگردان.
بارالها بر محمد و آلش درود فرست و از برکات آسمان‌ها و زمین روزی ما ساز که تو بر هر چیز توانایی

به بهانه فضیلت و جایگاه ماه رجب(2)

اوّل ماه رجب شد جلوه گر ماهی تمام
کامد از هفت آسمان و مهر گردونش سلام

یک سلام بر رجبیون مؤمنین و مؤمنات
بعد نام حق تعالی بر محمد(ص) صلوات

بارها فرموده اندماه رجب ماه خداست
ماه توبه، ماه رحمت، ماه ذکر ماه دعاست

ماه رجب هفتمین ماه از ماه‌های قمری و یكی از ماههای حرام، فرصتی است مغتنم و گران بها برای زدودن غبار گناه از دل و تزکیه و خودسازی
ماه رجب یک آغازی برای رفتن و حرکت است رفتن در راهی که شاید تا کنون میسر نشده و ممکن است چنین توفیقی پیش نیاید حال که زمان آن فرا رسیده باید فرصت را برای رسیدن به قله ی کمال غنیمت شمرد
دلا تا می توان امروز فرصت را غنیمت دان
که در عالم نمی داند کسی احوال فردا را
هر توفیقی بی علت بدست نمی آید همانگونه که هر سلب توفیقی بی دلیل نیست
عبادت را سهل کرده اند تا بتوانیم گامی در جهت خودسازی برداریم
این ماه ها و شب ها و مکان های مقدس و اوقاتِ شریف می توانند بهانه ای باشند برای گام های بازگشت مان(توبه)
هر کس در این ماه به قدر توان و تلاش و تحرک و تفکر و توکل می تواند توشه بر می گیرد
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم:
هرکس سی روز از رجب را روزه بدارد منادی از آسمان ندا خواهد داد ای بنده ی خدا! گناهان گذشته ی تو بخشیده شد پس عمل را در مابقی عمر در سر بگیر(از این پس گناه مکن)
و آنکه سه روز روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد
و کسی که در این ماه،توانایی روزه نداشته باشد کافی است هر روز گرده نانی صدقه دهد و اگر صدقه هم نتوانست ذکر پروردگار گوید.
ماه مبارک رجب، ماهِ نزول رحمت الهى و ماهِ مولودِ کعبه بر مسلمین جهان و مردم ایران به ویژه شما خوبان مبارکباد.

روز قیامت و حق الناس

یک شبی دیدم قیامت را به خواب
روز محشر بود و من در پیچ و تاب

با خودم گفتم نمازها خوانده ام
واجبِ حق را به جا آورده ام

زانکه خوردم لقمه از راه حلال
دور خواهم بود از رنج و ملال

نامه ی اعمال دادند دست راست
همچو دنیا گفتم از لطف خداست

نامه را خواندم با شور و نشاط
ساده و آسان گذشتم از صراط

دیگران بودند در افسوس و آه
از روی پل می فتادند قعر چاه

مردمانی هم بدیدم نیک بخت
لیک بسیاری اسیر و تیره بخت

دیگرانی هم چو من اندر سرور
از غم رنج و محن بودند دور

تا رسیدیم بر در باغ بهشت
دیدم آنجا رویدادی بس شگفت

بر در جنت شدم همچون اسیر
در نگاه دیگران بودم شریر

راه را بر من گرفتند مردمان
تا که بستانند از من حق شان

آن یکی گفتا که غیبت کرده ام
دیگری گفت آبرویش برده ام

یک کسی گفتا زدم بر او زیان
وان یکی گفتا زدم زخم زبان

یک زنی گفت تهمتت نا بود کرد
آبرویم برد و عمرم دود کرد

حق مظلومان گریبانم گرفت
گویی آتش در نیستانم گرفت

نامه ی اعمال پر شد از گناه
روزه و ذکر و نمازم شد تباه

کرده هایم را ستاندن این و آن
من شدم چون مفلس و بیچارگان*

خویش را دیدم در آنجا احتباس
بی اثر بود گریه ها و التماس

من که بودم اهل فردوس برین
جایگاهم شد اسفل سا فلین

کِشته هایم روی سنگ بود باد بُرد
همچو گرگی گوسفندان را بخورد

هر چه با ذکر و نمازم ساختم
در قمار حق خوری ها باختم

قاسم از خواب گران بیدار شو
ترک مستی کن دمی هوشیار شو

حضرت محمد محمد صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

*مفلس در امت من کسی است که روز قيامت با انبوهی از کار نیک و حسنات و خیرات و نماز و روزه و زکات حاضر می شود ولی چون حق الناس به گردنش هست او را در آتشِ دوزخ می اندازند

به بهانه فضیلت و جایگاه ماه رجب(1)

سلام بر ماه رجب ماه ریزش رحمت الهی
ماه پر خیری که جز خداوند سبحان نمی تواند فضیلت و خیر و برکات و تواب هایش را محاسبه کند که فرموده اند: ثواب هر ذکر و زیارت و عبادتش بر ماه های دیگر برتری دارد
سلام بر ماه مبارک رجب، ماهِ خودسازی
ماه بهره بردن از فرصت ها
ماه پر فضیلت و نزول رحمت
ماه مولود کعبه
سلام بر جایگاه والای ماه رجب
سلام بر رجب نهری در بهشت که از عسل شیرین‌تر و از شیر سفیدتر است
سلام بر ماه رجب ماه عبادت و استغفار
ماه رجب یعنی توفیق طی کردن راه هزارساله در یک شب
در این ماه کافی است عزم رفتن و بازگشت به ندای فطرت کنی استغفرالله
رفتن این راه بستگی به اراده ی تو دارد هر کس به اندازه وسع خویش می تواند راه را طی کند و به اندازه همتش توشه بر گیرد
روزها و ماههایی با نام های زیبا از راه می رسند و برایمان دست افشانی می کنند تا بلکه به خود آییم و به خودباوری برسیم
زیبایی راه و نام ها را دریاب؛ماه رجب ماه خدا و شعبان ماه پیامبر خدا و رمضان ماه بندگان خداست
ماه مبارک رجب، ماهِ نزول رحمت الهى و ماهِ مولودِ کعبه بر مسلمین جهان و مردم ایران به ویژه شما خوبان مبارکباد.

اینجا مشهد است (8)

نوقان قدیمی ترین شهر خراسان
آثار تخریب‌شده در محله نوغان قدیم که نسل حاضر از آن بی خبر است
نام های قدیمی را دقت کنید؛
کوچه‌های محله نوغان: قبرمیر،
کشمیری‌ها،
چهل‌خانه،
حمام باغ،
پل‌سنگی
حمام حاج‌رستم
محراب‌خان
حاجی‌باقر
باغ‌دولاب
یخدان،
میدان کهنه
قبرستان قتلگاه:
بر‌اساس روایت‌های تاریخی ، نام دیگر این قبرستان «غسلگاه» یا «مغتسل‌الرضا (ع)» است که به اعتقاد قدیمی‌های محله پایین‌خیابان به‌علت غسل‌دادن حضرت‌رضا (ع) پس‌از شهادت در این محدوده به این نام مشهور شده است. بنا به گفته برخی دیگر از اهالی قدیمی محله پایین‌خیابان، زمین غسلگاه را حضرت‌رضا (ع) از محل اجرت کتابت قرآن کریم می‌خرند و وقف قبور مؤمنان و مؤمنات می‌کنند؛ بنابراین روایت قدمت این قبرستان به حدود ۱۲۰۰‌سال می‌رسد
دباغ‌خانه نوغان
یکی دیگر آثار تخریب‌شده در این محله، دباغ‌ خانه بوده که بیرون از دروازه نوغان قرار داشته و محل دباغی پوست احشام بوده است.
آب‌انبار‌های نوغان
نوغان در عصر معاصر ۸ آب‌انبار داشته که مهم‌ترین آن‌ها آب‌انبار «پی‌آب» بوده است. این آب‌انبار در‌واقع قناتی بوده که در این محل از زیر زمین عبور می‌کرده و، چون مجرای شیب‌داری داشته و همچنین دارای پلکان و فضای باز پیرامونی بوده، مردم به آن آب‌انبار می‌گفته‌اند.
رختشوی‌خانه نوغان
طبق مکتوبات و خاطرات سیاحان، بیرون دروازه نوغان، رختشوی‌خانه‌ای با همین نام وجود داشته که زنان، لباس‌ها و دیگر وسایل خود را در آن می‌شسته‌اند، اما بعد‌ها به دلایل بهداشتی تخریب می‌شود و اکنون نیز اثری از آن بر‌جای نمانده است.
بازار نوغان
این بازار پیش از احداث خیابان طبرسی (سال ۱۳۰۸) و به موازات راسته نوغان در شرق آن قرار داشته و مهم‌ترین مرکز تجاری این محله بوده است. این بازار از سال‌۱۳۱۰ خورشیدی، با احداث فلکه و خیابان طبرسی دچار دگرگونی شد.

اینجا مشهد است (7)

ابتکار خوب امام جماعت یک مسجد
سه سال پیش به طور اتفاقی به یک مسجد رفتم پیش نماز مسجد سخنرانی کوتاهی داشتند در ادامه پیشنهاد کردند نماز گزاران محله ی مسجد دو قطعه عکس و کپی کارت ملی خود را به مسؤل مسجد تحویل دهند تا طبق قول داده شده برایشان کارت شناسایی صادر شود موضوع را پیگیر شدم گفتند روحانی مسجد پیشنهاد کرده مغازه ی مسجد را به جای دریافتِ رهن و اجاره به شخص مورد قبول واگذار شود تا در قبال اجاره ندادن فروشگاهی برای اهالی مسجد راه اندازی شود با این شرط که کالا ی تازه و نصف قیمت در اختیار اعضا قرار دهد منظور از اعضا همان نماز گزاران مسجد محل هستند که با ارایه کارت شناسایی اکالای مورد نظرشان را ارزان تر خرید می کنند این موضوع گذشت تا دو ماه پیش که برای اقامه نماز و از روی کنجکاوی به مسجد مورد نظر رفتم امام جماعت که کلی در گذشته با هم گفتگو کرده ایم مرا به خاطر داشت از پیشنهاد سه سال قبل وی در باره تأسیس فروشگاه که قرار بودجهت رفاه حال نمازگزاران تأسیس شود پرسیدم ایشان بی درنگ، مسؤل مربوطه را صدا زدند سه نفری با هم نشستیم و گفتنی ها گفتیم خوشبختانه مسجد مملو از نمازگزار بود با آمار و ارقام معلومم شد فروشگاه بیش از 800 نفر عضو دارد و شکر خدا همه ی مردم محل از این ابتکار و اقدام سازنده ی امام جماعتِ جوان و درس خوانده راضی بودند در پایان از امام جماعت خواهش کردم فکرِ بکر خودشان را ترویج کنند امیدواریم دیگر مساجد هم چنین کنند...
ادامه دارد

دلم تمنای باران و برف دارد(3)

در تمنای بارش برف و بارانِ زمستانی

بیا باران که ما اهل کویریم
به سالِ خشکسالی ما اسیرم

بیا باران که دشت بهمن آباد
شود سر سبز و پر محصول و آباد

نباریدن اگر بهر گناه است
تو می بخشی که رحم تو گواه است

بکن رحم بر چرنده و گیاهان
قلمِ عفو بکش بر این گناهان

خداوندا بباران برف و باران
بکن سر سبز این دشت و بیابان

با یک بر رسی کوتاه می توان پی برد که در همه ی ادیان دعا در همه ی ابعاد نقش کلیدی دارد
دعا برای رفع خشکسالی و آمدن باران در ایران پیش از اسلام نیز با جدیت وجود داشته و دین مبینِ اسلام افزون بر دعای فردی و جمعی بر نماز باران یا استسقاء توصیه و تأکید می کند کسی نیست که از اهمیت سیاسی عبادیِ نماز باران حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام در آن مقطع حساس بی خبر باشد و در چند سال اخیر نماز بارانِ آیت الله العظمی خوانساری الگو و نمونه بارز است و شکی در آن نیست.
همانگونه که اشاره شد ایران از قدیم الایام کشور دعا بوده چه پیش از اسلام یا پس از اسلام در آثار الباقیه ی ابو ریحان بیرونی‌ آمده‌ که‌ در زمان‌ فیروز، جد انوشیروان‌، چند سال‌ باران‌ نبارید مردم به خشکسالی افتادند سرانجام‌ فیروز به‌ آتشکده‌ رفت‌ و در آن‌ جا نماز خواند و سجده‌ کرد و از خدا خواست‌ که‌ بلای خشک‌ سالی‌ را برطرف‌ کند. پس‌ از بیرون‌ شدن‌ فیروز از آتشکده‌ و رسیدن‌ به‌ صحرایی‌ که‌ امروز روستای کامفیروز در آنجاست‌، ابری از آسمان‌ برخاست‌ و چندان‌ بارید که‌ مانند آن‌ تا آن‌ روز دیده‌ نشده‌ بود و آب‌ همه‌ جا را فرا گرفت‌ و به‌این‌ترتیب‌، دعای فیروز برآورده‌ شد.
ولی بی بدیل ترین دعا برای طلب باران را مولای متقیان علی علیه السلام در خطبه 115 نهج البلاغه و ... دارند

ادامه دارد

دلم تمنای باران و برف دارد(2)

در تمنای بارش برف زمستانی
دلم تمنای سرمای سخت و استخوان سوز و بارش برف و باران شدید کرده
دلم هوای شنیدن صدای قطره قطره های باران دارد
چه دل انگیز است وقتی قطره های باران فشرده و با شتاب خودشان به در و پنجره ها و کف حیاط می زنند
دلم هوای دعای باران کرده ایران از قدیم الایام کشور دعا بوده چه پیش از اسلام یا پس از اسلام
یاد روزهایی به خیر که سرمای استخوان سوز با بارش برف سنگین موجب تعطیلی مدارس می‌شد که این تعطیلی نه تنها ما بچه ها بلکه معلم ها را نیز از تَهِ دل خوشحال می کرد!
شاید زمستان هم برود و حسرتِ پوشیدنِ پالتوهای زخیم، كلاه، دستكش و شال گردن و هر گونه لباس گرم بر دل ها بماند باور می کنید با وجود هوای معتدلی که زمستان دارد بهار هم آن حس و حال گذشته را ندارد؟
بهمن آباد ما با این که در آخرین حلقه ی کویر قرار دارد هر سال بارش برف های معروفش و سرمای استخوان سوزش تا نیمه ی دوم فروردین ماه زبانزد بود اما چند سالی است زمستانِ زادگاهم بهمن آباد حال و هوای گذشته را ندارد و چنین بر می آید که زمستان و فصل بهار به یک توافق و آشتی نزدیک شده اند اگر چنین شایعه ای یعنی پیوند بهار و زمستان صحت داشته باشد زمستان مان بهار خواهد شد و باران مان بر قرار نخواهد بود و خدای نکرده خشکسالی همچنان ادامه خواهد داشت...
ادامه دارد

دلم تمنای باران و برف دارد(1)

🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦

می خواستم نامه ای بلند بالا به آسمان بنویسم و سخاوت های گذشته اش را شرحه شرحه بازگو کنم
می خواستم سفره ی دل بگشایم و دردهایم را واگویه کنم تا بلکه پر شود از قطره های باران،
در روزهای بی باران، دلم تمناهایش را به آسمان می برَد
دلم تمنای دعای جمعی و نماز باران کرده است
چشمانم این شب و روزها مدام آسمان را رصد می کنند وقتی چتر سیاه ابر را بالای سرم می بینم دلم بیش از پیش، تمنای قطره‌هایی را می کند که به شکل بلورهای یخ منجمد شده و کریستال‌های شفاف و زیبا بر سر و رویمان می بارید
شوربختانه چند سالی است زمستان‌ها هم حال و هوای گذشته را ندارند مدت‌هاست روزهای آفتابی و هوای نسبتا معتدل جای خود را به سرمای استخوان‌سوز زمستان داده است.
بیست روز از زمستان می گذرد و مردمِ اغلبِ روستاها و شهرهای كشورمان حسرت بارشِ باران و برف زمستانی بر دلشان مانده است.
می خواهم گله مندی هایم را به دامن آسمان بریزم و از او تمنای هوای سرد و بارش برف کنم
می خواهم در نامه ام به آسمان از سال هایی یاد کنم که پیش از آمدن فصل زمستان حتی روزهای نخستِ پاییز،هوا با نشان دادن چهره ی خشن و سرد، ما را وادار به استقبالِ زود هنگام از زمستان می کرد
ما آدمیان که فصول را درک می کردیم پیش ازآمدن فصل سرما مانند چله بزرگ و چله کوچک،کرسی و منقل آتش و زغال را آماده می کردیم تا از سوز سرمای طاقت فرسای زمستان در امان باشیم ...
ادامه دارد

🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦🌦
📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام
🆔 @Bahmanabad_khabar

کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

اینجا مشهد است (6)

ارزش تاریخیِ سناباد و نوغان
از دهکده ای کوچک سناباد یاد کردیم و اکنون سری به نوقان یا نوغان یکی از شهرهای معتبر و معروف ولایت توس می زنیم
در حقیقت هسته اولیه شهر مشهد از ترکیب نوغان و دهکده سناباد شکل گرفته‌است. با گسترش مشهد در سده هشتم، نوغان جایگاه خود را از دست داد و رفته رفته به صورت یک محله از شهر تازه تأسیس شده ی مشهد درآمد لازم به یاد آوری مجدد است که نوقان یکی از شهرهای بزرگ ولایت طوس در سده سوم هجری و محل درگذشت امام رضا(ع).بوده به عبارتی طوس شامل دو شهر است؛ یکی طابران و دیگری نوقان و این دو شهر بنابر نقل مورخان بیش از هزار روستا را در توابع خود داشتندکه روستای سناباد، محل دفن امام رضا علیه‌السلام یکی از توابع این شهر است. یعنی همین مکان حرم مطهر امام رضا علیه السلام روستای سناباد بوده است
در پاورقی کتاب برگزیده مشترک یاقوت حموی، آمده است:
نوقان که به‌صورت نوغان و نوکان هم آمده از کوی نوغان کنونی مشهد تا خواجه ربیع امتداد داشت که هم‌اکنون بخشی اندک از آن بنام کویی در مشهد است. گویا اصل کلمه، نوکان یا نوکن باشد...
ادامه دارد

اینجا مشهد است (5)

قطعه ای از بهشت و محل نزول فرشتگان
و یادی از مرحوم مغفور حجت الاسلام...
سناباد روستایی که امام رضا(ع) را غسل دادند...
آب قنات سناباد بنا به شواهدو گواه تاریخ با بیش از هزار سال قدمت، در اراضی و باغ‌های سناباد و نوغان جاری بوده است. شوربختانه از آن همه تاریخ و افتخار ، در حال حاضر فقط خیابانی با نام سناباد در بخشی از مسیر سابق قنات واقع در غرب محله ی قدیمی سراب وجود دارد که یادگار به جا مانده از نام این روستا و قنات قدیمی است. . داستان‌های بسیاری در بین قدیمی‌ های این محله از سناباد و قنات آن نقل شده که در میان همین تعاریف گنج هایی نهفته است که سال‌ها در سینه آن‌ها امانت‌ داری شده است.حال که سخن از گنج های نهفته به میان آمد تاختی می رویم به گذشته ی بهمن آباد و تاختی بر می گردیم در روزگاری که بزرگترهای بهمن آباد حضور پر رنگ داشتند و با سوادها و ملاهای روستا هر کدام شان گنجی عیان و آشکار بودند ما بلد نبودیم از حضور و بودن و وجودشان بهره مند شویم به یاد دارم در دوران نو جوانی که علاقه ی وافری به بناهای تاریخی به ویژه خراب آباد یا خرابه های قدیمی در مسیر رفتن به مزار داشتم از مرحوم مغفور حجت الاسلام ملا رمضان در باره ی دین و مذهب ساکنین قدیمی خرابه های فعلی پرسش کردم ایشان گبر بودنِ اولیه این خرابه ها را غیر قابل تردید می دانستند و برای اثبات آنچه فرمودند سندی گویا و آدرس و نشانی معتبر دادند...
ادامه دارد

اینجا مشهد است (4)

قطعه ای از بهشت و محل نزول فرشتگان
و یادی از مرحوم مغفور حجت الاسلام...
سناباد روستایی که امام رضا(ع) را غسل دادند...
آب قنات سناباد بنا به شواهدو گواه تاریخ با بیش از هزار سال قدمت، در اراضی و باغ‌های سناباد و نوغان جاری بوده است. شوربختانه از آن همه تاریخ و افتخار ، در حال حاضر فقط خیابانی با نام سناباد در بخشی از مسیر سابق قنات واقع در غرب محله ی قدیمی سراب وجود دارد که یادگار به جا مانده از نام این روستا و قنات قدیمی است. . داستان‌های بسیاری در بین قدیمی‌ های این محله از سناباد و قنات آن نقل شده که در میان همین تعاریف گنج هایی نهفته است که سال‌ها در سینه آن‌ها امانت‌ داری شده است.حال که سخن از گنج های نهفته به میان آمد تاختی می رویم به گذشته ی بهمن آباد و تاختی بر می گردیم در روزگاری که بزرگترهای بهمن آباد حضور پر رنگ داشتند و با سوادها و ملاهای روستا هر کدام شان گنجی عیان و آشکار بودند ما بلد نبودیم از حضور و بودن و وجودشان بهره مند شویم به یاد دارم در دوران نو جوانی که علاقه ی وافری به بناهای تاریخی به ویژه خراب آباد یا خرابه های قدیمی در مسیر رفتن به مزار داشتم از مرحوم مغفور حجت الاسلام ملا رمضان در باره ی دین و مذهب ساکنین قدیمی خرابه های فعلی پرسش کردم ایشان گبر بودنِ اولیه این خرابه ها را غیر قابل تردید می دانستند و برای اثبات آنچه فرمودند سندی گویا و آدرس و نشانی معتبر دادند...
ادامه دارد

سخن بیهوده و بی فایده(4)

و پرسش های بی فایده!
همانگونه که سخن می تواند بیهوده و بی فایده باشد پرسیدن نیز که به نوعی سخن گفتن است می تواند بی فایده و حتی مضر باشد
چرا می پرسیم؟
می پرسیم تا بیشتر و بهتر بدانیم
می پرسیم تا سطح آگاهی خود را بالا ببریم
می پرسیم تا پرده های تردید را کنار زنیم و کسب دانش کنیم و چیز تازه ای بیاموزیم
معمولا" پرسیدن برای دانستن و رفع ابهام است نه برای سنجشِ دانش دیگران به عبارتی به دنبال فهمیدن نه به دنبال فهمیده شدن!
فرموده اند:خوب پرسيدن نيمي از دانش و نرم رفتاري نيمي از زندگي خوب و خوش است.
استاد فرمود: همچنان که سخنان بی فایده بد و نا پسند و موجب خسران ابد است، پرسش کردن بیجا از چیزی که برای تو بی فایده است مذموم می باشد،
شوربختانه گاه پرسش هایمان نا روا،بیجا و نکوهیده و چالش بر انگیز است(در زمان حضرت ختمی مرتبت (ص) نیز چنین بوده)
گاه می پرسیم تا علم و دانش و عقل طرف مقابل را محک بزنیم
گاهی پرسیدن مان جنبه ی خود نمایی دارد یعنی می خواهیم داشته های خودمان را به رخ دیگران بکشیم
گاهی پرسش هایمان جنبه ی انتقام دارد یعنی می خواهیم گوینده یا استاد را در جمع تحقیرش کنیم
برخی از پرسش ها این قدر بی اهمیت هستند که جوابش هیچ نفع و فایده ای برای سؤال کننده و پاسخ دهنده و اطرافیان ندارد...

سخنِ بیهوده و بی فایده(3)

انتقاد مشفقانه و منصفانه
چرا در باره ی نوشته های بی فایده نمی نویسی؟
چندی پیش یک دوستِ مشفق حرف مناسب و درخوری زد گفت: تو هر روز می نویسی و نوشته ات را در معرض نگاه دیگران قرار می دهی آیا می دانی که کسی مکتوبت را نمی خواند؟گفتم نه به این شدت که تو می گویی ولی می دانم آن طور که انتظار داشتم مورد استقبال قرار نمی گیرد دلیلش شاید تکرار مکررات باشد اما به یک چیز رسیدم اینکه مطالبی که با طعم طنز می نویسم بسیار مورد توجه قرار می گیرد ولی آنچه مرا شگفت زده می کند شعر دوستی مردم است که جدای از هولایتی ها در جاهای دیگر هم طرفدران خاص خود را دارد در جایی و از کسانی شنیدم خراسانی ها بی سواد و با سوادشان ولو شعر نگویند ولی طبع شاعرانه دارند همین رویکرد باعث شده بارها مردم بهمن آباد به ویژه قدیمی ترها را با سوادهای بی مدرک بدانم
به دوستم همین ها را گفتم ولی ایشان خیلی قانع نشدند و گفتند باید ببینی دلیل عدم استقبال از نوشته هایت چیست؟ بی درنگ خودش نقاط ضعف را اینگونه شماره کرد
1-روحِ فضای مجازی با طولانی نوشتن سازگار نیست
2-آنچه را می نویسی پیش از تو دیگران می دانند و تو آخرین نفر هستی
3- دو گانه نویس مباش یعنی یا شعر بگو یا مطلب بنویس
دوست شفیقم از روی دلسوزی گفت: پیشنهاد می کنم چندماه نوشته هایت را عمومی مکن و به همان وبلاگ نویسی قناعت کن بگذار مخاطب سراغت را بگیرد اگر دلتنگ شدند دو باره بنویس و اگر نشدند ننویس که عین ثواب است
دوستم در پایان گفت: همانگونه که در باره ی سخن بی فایده نوشتی در باره نوشته های بی فایده ی خودت هم بنویس گفتم ممنونم که انتقادت مشفقانه بود

آنچه گفتی بر دل و جانم نشست
کبر و نخوت را درون من شکست

دوست آن باشد که گوید عیب دوست
گر نگوید، دوست نیست و ریب اوست

می دهد هشدار این لاطائلات
معنی اش بیهوده است و ترهات

یا بده تغییر اساس و ریشه را
یا بکن دور، قالب و اندیشه را

گر که نتوانی، قلم را دور کن
گر توانستی دو باره غور کن

گفتم این باشد همه دارایی ام
فکر و ذکر و هنر و دانایی ام

کن دعا تا بلکه غیر از این شوم
با خود و با دوست مهر آیین شوم

یا دعا کن عاقل و دانا شوم
با درایت باشم و ملا شوم

کن دعا صبری رساند بر شما
تا بخوانید مطلب و شعر مرا

سخنِ بیهوده و بی فایده(2)

گفت: چه گویم که تو را خوش آید؟
استاد فرمود:سخن به صواب گو و تلخ مگو
البته تنها گفتنِ سخنِ شیرین به صواب نیست که سکوتِ بجا نیز شیرین است
گاه بیهوده گویی ات شاید قند باشد که کام را شیرین کند اما این شیرینیِ بی فایده، خود تلخ و زهر است
بیهوده گویی چیست؟
بیهوده گویی به کلامی گفته می شود که فایده و سود مشروع دنیایی یا آخرتی، مادی یا معنوی و عقلایی یا شرعی نداشته باشد.
سخن گفتن از آنچه برای گوینده بهره ای ندارد، بیهوده گویی است که از آن به شهوت کلام نیز تعبیر شده است؛ البته بی فایده بودن سخن برای گوینده، به معنای بی ارزش بودن آن برای همگان نیست که ممکن است در این بین برخی را به نفع برساند ولی نمی تواند خود و جمع را بهره مند کند
سخن بیهوده را چه، به چراغ راه بودن و نشان دادن راه و چاه که خود ظلمت است!
بیهوده گویی ممکن است نه ضرر برای خود و دیگری داشته باشد و نه فایده مانند تعریف کردن خاطرات سفر که اگر سکوت کنی کسی زیان نمی بیند و اگر از میوه ها و آب و هوا و جنگل و دریا و احوال مردمان و بگویی هیچ فایده ای به حال خود و دیگران ندارد ولی اگر در بین تعاریفِ سفر و نقل خاطرات، خودستایی و تفاخر پیش آمد و غیبت کسی به میان آمد نه تنها سودی برایت ندارد که دل افسرده و تاریک خواهی شد
خاستگاه بیهوده گویی عقلِ زایل و اندیشه باطل است پس هر گاه یاوه گفتی بدان که کانون اینجاست!...
ادامه دارد

سخنِ بیهوده و بی فایده(1)

گفت: چه گویم که تو را خوش آید؟
استاد پاسخ داد:آن بگو که خدا را خوش آید که اگر چنین کنی خلق را نیز خوش اید
گفت: سخن خوب کدام است؟
جواب داد سخنی که در آن خیر و فایده باشد
پرسید: سخن بی فایده کدام است؟
گفت:سخنی که تو را نه به کار دنیا آید و نه آخرت، سخن گفتنِ چنین اگر حرام نیست ولی شاید مذموم باشد به ویژه که اوقات آدمی بیهوده تضییع می شود و آدمی را از تفکر صحیح باز می دارد از کجا می دانی که گفتن یک ذکر تو را مهمان قصر در بهشت نکند و تو با حرف های بیهوده آن را از دست بدهی
استاد گفت: سخن گفتنِ بجا نکوست و در باره ی سخن بی فایده شاید اگر سکوت و تفکر کنی دری از درهای پرودگار بر دلت گشوده شود و تو با سخن ها لغو و بی فایده، گنج را رها کنی و کلوخی با خود حمل کنی که هر گز به کارت نیاید
با سخن بیهوده اگر گناه نکرده باشی همین بس که سود بسیاری را از دست بدهی و دچار خسران شوی
همه ی سرمایه اصلی آدمی همین اوقاتی است که دارد اگر اوقات شریف خود را بی مصرف بگذراند در یک محاسبه سر انگشتی خواهد دید سود سرشاری را از دست داده است
کاشکی قیمت انفاس بدانستندی
تا دمی چند که ماندست غنیمت شمرند
استاد فرمود: پیروز میدان کسی است که چون درهای سخنان بی فایده گشوده شد زبان خویش قفل زند و از ورود به این معصیت خود داری کند
در مذمت سخن بیهوده همین بس که در جنگ احد، پسری از اصحاب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم شهید شد که از گرسنگی سنگ بر شکم خود بسته بود مادرش بر بالین وی نشسته و خاک از رخسار فرزندش پاک می کرد و می گفت: گوارا باد بر تو بهشت ، ای فرزند من، پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چه می دانی که بهشت بر او گوارا خواهد بود، شاید که سخنان بی فایده می گفته است...
ادامه دارد

آیا همینطور است که می گویند؟(3)

تغییر فصل ها بر خلق و خوی آدم ها
پژهشگران معتقدندگرم و سرد شدن هوا خلاقیت و افکار و تصمیمات و قضاوت های ما را تحت تأثیر قرار می دهد
بارها شنیده ایم که مردم استان ها را بدون در نظر گرفتن اختلاف فصل و آب و هوایی از نظر خلق و خو و فرهنگ با هم قیاس می کنند اختلاف فرهنگ طبیعی به نظر می رسد ولی آنچه به آن توجه نمی شود آب و هوای گرم و سرد و به عبارتی سردسیری و یا گرمسیری شهر یا استان است
اشاره شد گرما خلاقیت و سرما قوه تشخیص انسان را بالا می برد سرما باعث فاصله انسان ها می شود به همین دلیل است که می گوییم رابطه فلانی با ما سرد شده یعنی از هم فاصله گرفته ایم ولی گرما همانطور که از اسمش پیداست باعث گرم شدنِ روابطِ آدم ها می شود گرما کمک می کند مردم رفتارهای نسبتا گرم و احساس نزدیکی بیشتری با هم داشته باشند همه ی آنچه گفتیم مربوط به تغییر فصل هاست جدای از ویژگی شخصیتی، هوای پاک و آلوده نیز تاثیر قابل توجهی بر خلق و خوی انسان می گذارد همین آلودگی هوا در کلان شهرها که معمولا" برایمان پیش پا افتاده است مغز و اعصاب و روان انسان و همه ی موجودات را تحت تأثیر قرار می دهد هر چه هوا آلوده تر باشد اختلال هایی مانند افسردگی ، بی خوابی،بد خلقی، پرخاشگری ، بی تفاوتی و مرگ و میر بیشتر است به همین دلیل هیچکس در کلان شهرها احساس ارزشمندی نمی کند و اینجاست که باید گفت صد رحمت به کویر و آفتاب کویر و صمیمیت مردم کویر.
و سلام بر کویر که به راحتی می توان نفس کشید و شاهد طلوع و غروب خورشید بود.

مادران روزتان مبارک باد

سلام بر حضرت زهرای اطهر
مزّین شد به نامش روز مادر

سلام بر مادر و دخت پیمبر
درود بر قوتِ بازوی حیدر

سلام بر مادر آن عطر بهاران
بر آن اشکِ زلالِ چشمه ساران

که مادر جلوه گاه آسمان است
برای من تمام این جهان است

به دنیا بهتر از مادر ندیدم
کسی والا و بالاتر ندیدم

تو مادر سایه لطف خدایی
سراسر مهربانی و وفایی

تو هستی کیمیای زندگانی
کنی ایثار خود را جاودانی

برَم آغوش تو بود بستر ناز
و لالاییِ تو بود گلشنِ راز

چه زیبا و نکو فرمود پیمبر
بوَد جنت به زیر پای مادر

ولی گر مادرم جنت نباشد
چنین باغی مرا حاجت نباشد

جهان بی مادرم لطفی ندارد
بهشت بی مادرم حُسنی ندارد

چسان من در بهشت مأوا گزینم
که روی مادرم آنجا نبینم؟

جنان چون زیر پای مادران است
خدا لطفش به مادر بی کران است

قلم می خواست نویسد شرح حالت
ولی شد نا توان و در خجالت

شب و روز محنت و سختی کشیدی
ولی از حاصلت خیری ندیدی

در امروزی که باشد روز مادر
هزاران خاطرات افتاد در سر

چروک دست هایت یادم آمد
نوازش بوسه هایت یادم آمد

ز بی مهری خود و لطف هایت
نمی دانم چه بنویسم برایت

ز هیزم ها که بر دوشت نهادی
که بودی نا توان و اوفتادی

و یا از دست های پینه بسته
و غم هایی که بر جانت نشسته

همی دانم که اکنون هر که هستم
و گر بر مسند و جایی نشستم

همه هست از دعاهای سحرگاه
که از حق خواستی با ناله و آه

مرا در ناز و نعمت پروریدی
ولی هر گز زمن خیری ندیدی

ننوشیدی که شاید من بنوشم
نپوشیدی که شاید من بپوشم

نحیف بودی نخوردی لقمه نان
که بلکه من بگیرم قوّت و جان

چه شب ها تا سحر بیدار بودی
برایم لای لایی می سرودی

فرشته کی مقامش این چنین است
فرشته نزد مادر خوشه چین است

شکوه و نام مادر ارجمند است
خدا فرمود مقام او بلند است

همیشه شاد باشی و دل افروز
مبارک بر تو باد امروز و هر روز

الهی سایه تان گسترده باشد
همه ایامتان فرخنده باشد

درود بر مادران رفته در خاک
که روح پاکشان باشد در افلاک

سلام بر همسر آن همراه و همراز
که بود در زندگی ام بال پرواز

چگونه لطف و احسانت شمارم
که در دوران سخت بودی کنارم

وجودت از بلاها در امان باد
بهار زندگی ات بی خزان باد

هزاران شعر قاسم گر سرایی
مقام و قدر مادر را ندانی

در غم مرگ همسرم...

داشتیم همسایه نیک و شریف
همسرش کدبانوی خوب و عفیف

اهل شعر و شعر خوانی و سخن
زندگی شان دور از رنج و مَحن

خاطراتی گفت این مرد شریف
با زبان شعر موزون و ردیف

شعر خواند اندر مقام همسرش
گفت او هست جان شیرین در بَرش

همسر خوب و عزیز و نازنین
رفت صد افسوس او زیر زمین

یاور و همراه من از دست رفت
قامت و قلب مرا در هم شکست

روز و شب ها سخت و آسان بگذرند
لیک داغ هجر و حرمان نگذرند

از همان روزی که رفت او از برم
خاک گورش هست بالشتِ سرم

در میان جمع فامیل های جان
همچو مجنونم و یا دیوانگان

عکس او هر روز و شب باشد برم
دم به دم گویم کجایی دلبرم؟

دیدگانم هست خون و اشک و آه
گویی یک افتاده ای در قعر چاه

او که رفت ویرانه شد این آشیان
من شدم انگشت نمای این و آن

همسرم تدفین شد با احترام
ختمِ مرحومه شد آغازِ سلام

اتفاق هایی برایم شد پدید
کاش آن ها را دو چشمانم ندید

روز تشییع ناگهان یک دختری
بود نام مستعارش دلبری

آمد و آرام گفتا تسلیت
گفت همدردی کند در تعزیت

آن طرف ناهید همچون ماهتاب
این طرف هم فائزه چون آفتاب

با خودم گفتم که شیطان رجیم
آمده تا در دلم گردد مقیم؟

روی آداب و ادب گفتم سلام
شد بهانه تا که شد فتح کلام

از خدا پنهان نباشد و شما
شد فراموشم که هستم در عزا

با خودم گفتم که ناهید ماهتاب
آن یکی دل می بَرَد چون آفتاب

آری شیطان بست راهِ عقل و هوش
تا نگیرم حرف مردم را به گوش

روز هفتِ مرگ و فوتِ دلبرم
عقد شد ناهید و او شد همسرم

خانه ی میت عروسی خانه شد
مردمان گفتند که او دیوانه شد

در همان حالی که بودم غرق خواب
ناگهان گویی بر آمد آفتاب

خواب بودم دستی بر قلبم نشست
همسرم بود او کنار من نشست

گفت بر خیز خوابِ تو آزار شد
شکر حق از کید و شر بیزار شد

دست هایت را بده در دست من
تا شویم دور از فسونِ اهرمن

آری ناهید عقل من را خام کرد
همسرم قلب مرا آرام کرد

آنچه بشنیدی همه کابوس بود
همسرم آفتاب و ناهید فوس بود *

چون شدم بیدار ز خواب کاذبه
همسرم یعنی کنیز فاطمه(س)

گفت این خواب تو باشد دلنواز
یعنی عمر تو و من گردد دراز

قاسم این را گفت تا خندان شوی
از غم و از غصه ها بیرون شوی

ورنه این هم بود یک وهم و خیال
تا بخندی و شوی دور از ملال

* فوس یعنی بیهوده

اینجا مشهد است (3)

قطعه ای از بهشت و محل نزول فرشتگان
اینجا مشهد است جایی که از همه ی اقشار و قومیت و ملیت ها و زبان ها و نژادها و مذهب سنی و شیعه و بسیاری از علمای بزرگ و مراجع عظام و صاحب نام و مفسرین و اهل فضل و بی سواد و با سواد از راه دور و نزدیک و با رنج و مشقت فراوان خود را به این مکان مقدس می رسانند سفره ی دل می گشایند تا کوله بارشان را پر از سوغات معنوی کنند اینجا مقام دنیوی و اعتباری رییس و پلیس و وزیر و وکیل معنا ندارد اینجا یک دل بی ریا و خلوص نیت می خواهد
اینجا مشهد است جایی که هیچکس بزرگی و کرامتش را نمی داند از این ها گذشته چه جایی بهتر از حرم مطهر علی بن موسی الرضا علیه السلام؟
به قول علامه طباطبایی (ره) صاحب تفسیر المیزان همه امامان علیهم السلام لطف دارند، اما لطف حضرت رضا علیه السلام محسوس است همه امامان معصوم علیهم السلام رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است.
و نیز میفرموده اند: «انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام میشود، مشاهده میکند که از در و دیوار حرم آن امام رأفت می بارد.
روزی در صحن حرم امام رضا علیه السلام شخصی به علامه [که اصلاً اذن نمی داد کسی دست ایشان را ببوسد] عرض کرد: از راه دور آمده ام می خواهم دست شما را ببوسم. علامه فرمود: «زمین صحن را ببوس که از سر من هم بهتر است!...
ادامه دارد

اینجا مشهد است (2)

قطعه ای از بهشت و محل نزول فرشتگان
جایی که حضرت ابوالحسن علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه السلام فرمود: در خراسان قطعه زمینی است که زمانی محل آمد و شد فرشتگان و نزول ملائکه می‌شود و همواره گروهی از ملائکه پایین می‌آیند و گروهی بالا می‌روند تا وقتی که در صور دمیده شود. پرسیدند: ای فرزند رسول خدا! این کدام قطعه زمین است؟
حضرت فرمود: این قطعه در سرزمین طوس است. به خدا سوگند این قطعه «باغی از باغ‌های بهشت است» هرکس مرا در این منطقه زیارت کند، چنان است که رسول خدا(ص) را زیارت کرده باشد، و به پاداش این زیارت، خداوند ثواب هزار حج واجب و هزار حج عمره ی مقبول و پذیرفته شده برای او می‌نویسد، و من و پدران بزرگوارم در روز قیامت از او شفاعت می‌کنیم.
حرم مطهر و صحنین مدفن مشاهیر...
در این قطعه از بهشت، مشاهیر و علمای بزرگ و بزرگواری دفن شده اند که هر کدام از بزرگان و عارفان زمان خود بوده اند (شیخ بهایی، شیخ حرعاملی ، علامه طبرسی، شیخ حسنعلی نخودکی و...) بزرگوارانی که علم و خرد و خدمات و نفس گرم و نگاه مهربا نشان زبانزد خاص و عام بوده است.
ادامه دارد

اینجا مشهد است (1)

چه می گویم که یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
در کوی طلاب و خیبان طبرسی مشهد دوتا مسجد هست که بیش از دیگر مساجد مورد اقبال مردم قرار گرفته است مسجد فقیه سبزواری و مسجد حضرت ابوالفضل(ع) که آیت الله امامی پیر مرد پر جاذبه، ظهر در مسجد فقیه سبزواری و شب در مسجد حضرت ابوالفضل(ع) پیش نماز هستند
در مسجد حضرت ابوالفضل (ع) یک روحانی جوان امامت جماعت را به عهده دارد که هر روز پس از نماز ظهر و عصر خلاصه و مفید شاید کمتر از ده دقیقه یکی از حکمت های حضرت علی (ع) را تشریح می کنند چون وقت گیر نیست و ساده گویی را بر قلمبه سلمبه گویی ترجیح داده اند سخنان شان بسیار بسیار مورد استقبال مردم قرار می گیرد در این مسجد کلاس های قرآنی برای همه ی سنین تشکیل می شود که در تصویر مشاهده می کنید.
نکته ای که می خواهم به آن اشاره کنم خطبه های آیت الله علم الهدا امام جمعه محترم مشهد است که هر کس بدون تعصب و جهت گیری و تنها برای یاد گرفتن گوش کند باور داشته باشد بهره مند می شود به ویژه خطبه اول که دگر است
در ضمن هوای مشهد هم اکنون به طرز خطرناکی آلوده است و غبار و ریزگردها امان مردم را بریده اند..
از کنار حرم امام رضا
قاسمِ ملا دعا گوی شما

آیا همینطور است که می گویند؟(2)

💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

تغییر فصل ها بر خلق و خوی آدم ها
می گویند کویری ها یک گوله آتش هستند وقتی ناراحت می شوند خودشان هم جلودار خودشان نیستند وقتی هم سرد می شوند خیلی زود می بخشند و فراموش می کنند ولی در عالمِ واقعیت اینگونه نیست یعنی این همه آتش مزاج نیستند و اگر چنین اند این را نیز باید گفت که کویری ها بسیار مثبت اندیش هستند نه اینکه اغراق باشد بلکه هر چه تابش خورشید بیشتر باشد انسان مثبت اندیش تر است این دو (تابش خورشید و مثبت اندیشی افراد) رابطه مستقیم و تنگانگی دارند
افزون بر فصل ها چیزهای دیگری هم در خلق و خوی انسان تأثیر مثبت و منفی دارند به عنوان مثال بوی خوش، افزون بر اینکه تأثیر بسیار مثبتی بر روی حافظه ی انسان دارد بسیار شادی بخش است بوی خوش انسان را به طرف مثبت اندیشی سوق می دهد به همین دلیل در زمان هجوم غم و اندوه از گلاب استفاده می کنند فلسفه ی اینکه آدم ها وقتی از خانه بیرون می روند خود را خوشبو می کنند این است که بوی خوش تأثیر زیادی بر خلق و خوی انسان می گذارد و می تواند آستانه ی تحمل را بالا برَد و درگیری و بگو مگو و به طور کل بد خلقی را کاهش دهد ولی چون فلسفه اش را نمی دانیم در خانه از بوی خوش استفاده نمی کنیم
فصل ها نیز چنین اند هر کدام ساز خودشان را می زنند شنیده اید که می گویند پاییز فصل افسردگی است؟ دلیل این افسردگی می تواند ابری بودن و تابش اندکِ نور خورشید باشد
می گویند همانگونه که گرما خلاقیت انسان را بالا می برَد سرما قوه تشخیص را بالا می برد و البته روی قضاوت او تأثیر منفی هم دارد...
ادامه دارد

💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام
🆔 @Bahmanabad_khabar

کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

آیا همینطور است که می گویند؟

تغییر فصل ها و تأثیر خلق و خو
این گفته را از گذشته و گذشتگان به یاد دارم که با تغییر فصل ها خلق و خو و اخلاق و رفتار آدم ها نیز دچار تغییرات ناخواسته می شود
می گفتند با تغییر فصل ها برخی تند مزاج و برخی کُند مزاج می شوند
و می گفتند:بیشتر حوادث قلبی در زمستان اتفاق می افتد و عقیده داشتند
این تغییرات ویژه انسان ها نیست که در رفتار حیوانات نیز تأثیر دارد
دریا نیز دچار جزر و مد و مواج می شود و آسمان و زمین نیز چنین اند،
حتی بعضی از امراض و مرگ و میرها هم تحت تأثیر فصل ها قرار می گیرند،
البته دلیل برخی امراض می تواند جهاز هاضمه و مزاج ها باشد شاید پس از این همه که از عمر انسان می گذرد هنوز نمی داند چه غذاهایی در کدام فصل برای جسم و روح او مفید یا مضر است
همانگونه که هوا و آب و نان و شغل و... در خوش اخلاق بودن و یا بد اخلاق بودن مان تأثیر دارد بدیهی است فصل ها نیز چنین اند
آیا کویری ها آتشین مزاج اند؟
به کسانی که زاده ی کویر هستند می گویند آدم های جوشی یعنی زود جوش می آورند و زود هم سرد می شوند منظور از کویری بودن ، ریشه و اجداد است حال چه در تهران بزرگ شده باشیم یا اصفهان و شیراز و...
درست است که شخصیت های مختلف رفتارهای مختلف دارند ولی فرق است بین کسی که مدام فلفل تند مصرف می کند و کسی که هر گز فل فل تند نمی خورد...
ادامه دارد

چرا با شوخی و مزاح بیگانه ایم؟(5)

امان از کفنِ پدر بزرگم که هر گز خشک نشد!

حال که از خندیدن و آه کشیدن نوشتیم از خاله جانم بگویم که عادت دارد غم و غصه هایش را به خانه ی فامیل و دیگران ببرد خاله جان ما روز بی آه و بی غم ندارد یعنی هر طور شده برای دلش غم و غصه جور می کند همین دیشب آمده بود حالمان را بپرسد تا نشست چنان از ته دل گفت لا الا حل لله (لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) که همگی فکر کردیم خاله جان می خواهد یک اتفاق بدی را از ما پنهان کند پرسیدم: چیزی شده خاله جان؟ گفت نه خاله هیچی نشده،گفتم آه عمیق کشیدی فکر کردیم چیزی شده!
دیروز به حرف ننه کلو اشاره کردم که 22 سال از مرگ شوهرش یعنی پدر بزرگ من گذشته بود ولی کسی اجازه نداشت جشن عروسی بگیرد و یا در جشن دوستان شرکت کند حتی وقتی لطیفه ای تعریف می کردیم و می خندیدیم می گفت:دوره آخر الزمونه هنوز کفن خدا بیامرز خشک نشده هِر هِر می خندن و فکر عروسی افتادن ، یک روز قرار شد کسی از ما حقیقت رو به مادر بزرگ گوشزد کند شب بود زَردک برایمان توی مجمعه ریختند در حال خوردن بودیم که یکی از نوه ها رو کرد به مادر بزرگ و گفت :مادر بزرگ!به نظر شما کفنِ میت چند سال طول می کشه تا خشک بشه؟ مادر بزرگ که از ماجرا بی خبر بود گفت: چند سال؟سه یا چهار روز شاید هم چند ساعته خشک بشه! نوه اش گفت: پس چرا شما پس از 22 سال که از مرگ پدر بزرگ گذشته باور ندارید اون کفن خشک و پوسیده شده؟ مادر بزرگ بر آشفت و آن شب به تلخی پایان یافت
بله الآن هم هستند کسانی که چنان آه می کشند که اگر مواد نفتی و شیمیای دور و بر باشد احتمال احتراق و آتش سوزی حتمی است!
اینکه چرا با شوخی و خنده و مزاح دیر ارتباط بر قرار می کنیم ولی آمادگی پذیرش هزار و یک غم و غصه های نیامده را داریم هر کس باید به دلش و به خودش مراجعه کند که برخی بدرکاخ ها و دلارها و حساب هاب هایشان نا خوش اند و آنسو انسان های کوخ نشین را می بینیم که در نهایت قناعت و بندگی و توکل بر روزی دهنده و اعتقاد و ایمان قلبی به خالق زندگی شاد و همسر مهربان و فرزندانِ صالح و صدها دلخوشی های فراوان دارند.
اگر ناشاد هستیم از خودمان بپرسیم چرا و اگر شاد و مسرور هستیم پرسیدن ندارد.

سلام بر روستا و روستایی

🔹🔸🔹🔸🔹🔹🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹

✍️شاعر آقای قاسم ملا

سلام بر روستا و روستایی

دو باره دل هوایی وطن شد
چو بلبل عاشق سرو چمن شد

سلام بر روستا و روستایی
به آیات و نشان های خدایی

سلام بر خاک و بر آب و هوایش
به مردان و زنان با وفایش

خوشا روستا و روزهای زمستان
دلم رفت سوی ابر و برف و باران

خوشا شب های صاف و پر ستاره
خوشا شادی و عیشِ بی بهانه

خوشا سر سبزی صحرای زیبا
خوشا دشت و کویر یا قلب دنیا

خوشا در قلعه و با هم نشینی
خوشا اوقات خوب شب نشینی

خوشا صحرا و دشت بی زوالش
خوشا بر آب شیرین و زلالش

خوشا بر واژه ی محبوب مادر
خوشا بر مادران شیر پرور

خوشا بر قوتِ بازوی دستان
خوشا بابا که معنا داد به انسان

خوشا بر هر دو گوهرهای نایاب
که بِه از ماه و خورشیدند و آفتاب

به خُردی گفته ی مرشد شنیدم
که از این گوهران بهتر ندیدم

خوشا روستا و زن های عفیفش
خوشا روستا و مردان شریفش

خوشا بر دست های پینه بسته
نبینم جسم و جانت زار و خسته

خوشا آنکه زند بوسه به این دست
تکبر را درون خویش بشکست

خوشا بر داروی درمان هر درد
خوشا بر مسکه خور و روغن زرد

خوشا بر شیر فروش و گاوداران
خوشا بر گله دار و دامداران

خوشا بر سفره های با صداقت
خوشا بر آن همه وفق و رفاقت

خوشا بر برکت محصول صحرا
خوشا بر آرزوی خوبِ فردا

خوشا هر کس نهالی کرد در خاک
چه آنکه زنده است یا رفت افلاک

چه خوش گفت ما همه باشیم کشاورز
چه ماهر و چه کارگر یا چه کارورز

خوشا برحال و احوالی که بگذشت
بدا بر عهد و پیمانی که بشکست

خوشا بر این همه خدمتگزاران
که روستا را کنند آباد و عمران

خوشا بر آنکه سنگ از راه بر داشت
برفت و نام نیک خویش بگذاشت

خوشا نانوای خوشرو و خوش الحال
که خدمت می کند بی قیل و بی قال

معلم که سراسر آفتاب است
فروغ و نورش از ام الکتاب است

نگاهم تا به نام نیکش افتاد
قلم درماند از تجلیل استاد

معلم های روستا نازنین اند
قناعت پیشه و از بهترین اند

جهان مدیون الطاف معلم
سلام بر نام استاد و معلم

خوشا آنکس که در روستا مقیم است
نگاهش بر خداوند کریم است

خوشا بر خادم و خدمتگزاران
مقیم مشهد و روستا و تهران

خوشا و صد خوشا بر حال خواهر
خوشا دلسوزی اش بهر برادر

خوشا همسایه ی خوب قدیمی
که هستند همدم و یار صمیمی

خوشا بر خاطرات خوب قلعه
خوشا وقتِ مزار، شب های جمعه

خوشا قاسم که یاد روستا کرد
برای زنده و مرده دعا کرد

🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹

📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام
🆔 @Bahmanabad_khabar

کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

چرا با شوخی و مزاح بیگانه ایم؟(4)

امان از جنس کفن پدر بزگ!
همانگونه که روز قبل اشاره شد آدمِ شوخ طبع و خوشخو و خوشرو و خوشگو و خنده رو نزد مردم عزیز است و عبوس و منفی هم ...
روز قبل به گریه های ممدوح اشاره کردیم که افزون بر پاداش اخروی از بین برنده ی زنگارهای دل است اما چون بحث و موضوع اصلی مان خنده است بیشتر به خنداندن و خندیدن می پردازیم
همه می دانیم خنداندن کار آسانی نیست و هرکسی هم نمی تواند لطیفه بگوید و بخنداند آدم ترش رو و عبوس و منفی هم نه می تواند بخنداند و نه بخندد او در جمع هم که باشد تنهاست
روان شناسان معتقدند شوخ طبعی و شوخی روش موثری برای مقابله با عواطف منفی از قبیل خشم، غمگینی و افسردگی است و حتی اضطرابی را که مانع آرزوست از بین می برَد افراد شوخ طبع معمولا تسلط بالایی در بداهه گویی و انتخاب کلمات و لحنِ تاثیرگذار دارند. این افراد در بازی با کلمات و داشتن حافظه ی کلامی استادند.
بعضی اهل آه و ناله اند گاهی چنان آه می کشند که اگر در خانه و یا زیر درخت باشیم هر آن احتمال می رود از آهِ عمیق او خانه آتش بگیرد و اگر در پمپ بنزین با آن ها ملاقات کنی آتش سوزی حتمی است! مادر بزرگ من چنین آدمی بود
بابا بزرگ من 22 سال از مرگش گذشته بود ما هر وقت کمی می خندیدیم و می خواستم شادی کنیم مادر بزرگم می گفت خجالت بکشید هنوز کفن پدر بزرگتان خشک نشده، باور کنید من هنوز هم نمی دانم کفنِ پدر بزرگم از چه جنسی بود که این همه سال خشک نمی شد!...
ادامه دارد

چرا با شوخی و مزاح بیگانه ایم؟(3)

مردم انسانِ خنده رو خوشرو ،خوشگو و خوشخو را بر صدر می نشانند و از آدمِ تُرشرو و بد خو و بدگو و اخمو روی بر می گردانند
نا گفته نماند گریه نیز بر هر درد بی درمان دواست. چشم گریان چشمه ی فیض خداست.
به این شعر اشاره شد تا برخی گمان نکنند همیشه و همه جا باید خندید و به عبارتی گریه اَه اَه است و خنده به به،نه هر گز چنین نیست علم امروز ثابت کرده همان طور كه خنده فواید زیادی برای بدن دارد كه می توان از آنها به پایین آوردن فشار خون افزایش قدرت ایمنی بدن و بهبود حالت روحی اشاره كرد گریه ی بجا نیز خاصیت های بالاتری دارد به ویژه گریه و اشک های خلوت کنندگان با خدا و رَوندگان و سالکان راه، در دل شب که هیچکس نمی تواند ثواب و خاصیت چنین اشک هایی را بر شمارد منظور ما این است که هر چیز به جای خویش نیکوست.
دو سال پیش یکی از آقایان روحانی در پایان نماز عید فطر،به جای تبریک و سخن گفتن از جشن و معنای فطرت و اهمیت عید فطر، روضه ی جانسوز می خواند و در ادامه می فرماید ما چطور می توانیم از عید و جشن سخن بگوییم وقتی تیر سه شعبه گلوی نازک علی اصغر و...ایشان از اینکه موفق شده اند کلی اشک از پیران روستا بگیرند خوشحال به خانه بر می گردند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این روضه و گریه ی بی جا
نوشته ی پیش رو نگاهش به شوخی های بجاست البته آدم های سنگین و رنگین و بهانه های شبهِ مؤمنانه از قدیم بوده شما از نظر و بهانه ی عمربن خطاب و قضاوت نادرست او در باره حضرت علی علیه السلام با خبرید که آن همه مقام علمى و تقوا و زهد و پارسایى و شجاعت و تدبیر و هزاران محاسن نا شناخته حضرت را به هنگام انتخاب شوراى شش نفرى نا دیده می گیرد و می گوید: اگر شوخ طبع نبودی تو برای خلافت از همه شایسته ترى و...
ادامه دارد

چرا با شوخی و مزاح بیگانه ایم؟(2)

کدام بهتر است خنده رو بودن یا عبوس بودن؟

ز حق توفیق خدمت خواستم، دل گفـت پنهانی
چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی

بدیهی است شوخی و مزاحِ بجا حال آدمی را خوب و غم را از دل می بَرَد
فرق است بین جدی بودن و عبوس بودن هیچکس چنین آدمی را دوست ندارد
همه ی ما خلق و خوی شوخ و شاد را دوست داریم حتی سیمای جمهوری اسلامی در نظر سنجی های مردمی از استقبال تولیدات طنز می گوید اینکه برخی آبشان با طنز در یک جوی نمی رود به ژن آن ها مربوط می شود شکی نیست که برخی به طور خانوادگی شوخ طبع هستند و بر عکسش هم صادق است اما اگر بخواهیم از دیدگاه اسلام به موضوع شوخی و مزاح نگاه کنیم مولای متقیان حضرت علی (ع) که خوشرویی را احسان بی هزینه می دانند خود اهل مزاح بودند و خاتم انبیا حصرت محمد(ص) شوخی را دوست داشتند شما شوخی خرما خوردن هر دو بزرگوار را شنیده اید که پیامبر(ص) وقتی خرما می خورد هسته هایش را کنار علی(ع) می گذاشت در پایان پیامبر فرمود:«پرخور کسی است که هسته خرمای بیشتری جلویش باشد علی(ع) گفت: «ولی من فکر می کنم پرخور کسی است که خرماهایش را با هسته خورده باشد.
با اینکه روایات فراوانی در مدح شوخی و مزاح داریم ولی خیلی ها این کار را سبک می دانند و گمان می کنند هر چه سنگین تر باشند نزد مردم مقبول ترند و شاید به همین دلیل بیشتر روحانیون ما که نمی خواهند عوام زده شوند از گریه می گویند ولی از خنده دم نمی زنند اما روحانیونی هم هستند که سخن شان را با طعم طنز به مخاطب می رسانند در میان روحانیون آیت الله خامنه ای از مرحوم نوذری که تمام برنامه هایش طنز و خنده بود بارها در زمان زنده بودن و پس از مرگ شان تمجید کردند
با شوخی و طنز و خنده اگر آشتی نیستیم حد اقل قهر نباشیم!
ادامه دارد

چرا با شوخی و مزاح بیگانه ایم؟(1)

ما با این واژه ها و کلمات و جملات انس ویژه داریم
آدم باید سنگین باشد
آدم باید متین باشد
آدم نباید شوخی کند که شوخی تو را آبرو می برد
آدم نباید سبک حرف و سبک رفتار باشد باید سنجیده و به جا بگوید
آدم نباید هر جا و بی جا بخندد
پسر فلانی رو ببین چقدر سنگین و متین و با وقاره
پسرم!من سالهاست بین مردم آبرو دارم!
پسرجان! تو دیدی بابات شوخی کنه؟ آدمای سبک و جلف شوخی و مزاح می کنن
اگر می خواهی بین مردم جایگاه داشته باشی هرگز شوخی و مزاح مکن و هیچ وقت مطلب طنز و مزاح و شوخی ننویس
وارد هر مجلسی شدی سکوت کن که سعدی می گوید:تا مرد سخن نگفته باشد / عیب و هنرش نهفته باشد
آنچه ملاحظه کردید بخش کوچکی از نصایح مردان و زنانِ به ظاهر مؤمن روزگار است که به دلایل مختلف می خواهند سنگین و رنگین و متین باشند
شک نکنید که بخش مهمی از زندگی ما برای محبوب واقع شدن نزد دیگران است تظاهر به خوب بودن و مؤمن بودن و درستکار بودن، طعم شیرین زندگی را از ما سلب کرده است نمی دانم چه سری است که می خواهیم به همه وانمود و اعلام کنیم ایهاالناس مرا ببینید چقدر آدم خوبی هستم!
دوری از شوخی و مزاح و وانمود کردن به سنگینی و وقار نزد روحانیون بیش از دیگر اقشار است گاهی می گوییم اگر خدای نکرده آیت الله قرائتی فوت کنند کدام روحانی می تواند راه ایشان را به این گستردگی ادامه دهد؟
البته خنداندنِ آدم ها کار آسانی نیست و از عهده هر نا واردی بر نمی آید به قول آیت الله قرائتی که فرمود: همسرم می‌گوید اگر من بتوانم مردم را بگریانم و آیت الله صدیقی بتواند مردم را بخنداند امام زمان ظهور می‌کند ایشان در ادامه می فرمایند: در آینده قصد دارم سایتی برای خنده درست کنم...
ادامه دارد

خراسان قدیم و دعا برای آمدنِ باران

روز گذشته از باورهای مردم خراسان نوشتیم که وقتی باران به قدری شدید و متوالی بود که خانه ها و قنات و مزارع شان را تهدید می کرد برای بند آمدن باران دعای ویژه می کردند اما همیشه اینطور نبوده زیرا به دلیل خشکسالی و کمبود آب در استان خراسان ، بیشترین دعا و تمنا برای آمدن باران بوده که به شکل های مختلف بیان و ابراز می شده است قضاوت این گونه آداب و رسوم در زمان حال ، نا درست است زیرا مردم آن دوره عقیده داشتند خداوند سختگیر نیست و دعای آن ها را می پذیرد و با همین امید دانه بر زمین می پاشیدند و بر داشت می کردند و راضی به رضای حق بودند
آنچه می خوانید بخشی از باورهاي مردم خراسان در قديم بوده که نسل هاي قديمی تر و برخي از نسل هاي جديد، به اين باورها واقف هستند و کماکان از آن دوران به نیکی و حتی با حسرت یاد می کنند گرچه اینگونه مراسم و مردمان آن زمان از دنیا رفته اند ولی خاطراتِ خوش و بی دغدغه شان همچنان نفس می کشد قابل توجه اینکه اغلبِ آداب و رسومِ تمنای باران، رنگ و بوی مذهبی داشته که با راز و نیاز و تضرع به پیشگاه خدواند برگزار می شده و برخی مراسم از جمله، چولی قزک ریشه در ایران باستان و قبل از اسلام دارد
روزگار گذشته برای آمدن باران رفتارهایی داشته اند که شاید برای ما غیر قابل قبول باشد به عنوان مثال.
اگر باران به قدر کافی نمی بارید یا خشکسالی می شد عده ای از اطفال، الاغی را بزک می کردند و به حمام می بردند و در راه، سر به آسمان کرده این شعر را می خوانند:
چولی غزک بارون کن
بارون بی پایون کن

گندم به زیر خاکه
از توشنگی هلاکه

گلهای سرخ لاله
ازتوشنگی مناله

چولی غزک بیا بیا
با ابرای سیا سیا

بارون بیا جرجر
تو نودونا شرشر

تا زمینا او بُخره
تا گندما تو بُخره

توضیح:چولی قزک فرشته ی طوفان و باران
جای جای کشورمان آداب و رسوم خاصی داشتند و دارند ولی استان خراسان به دلیل گستردگی و تنوع اقوام رسم و رسومِ خاص تری داشته و دارند که ان شاءالله به آن ها خواهیم پرداخت.

در سوگ مرحوم علی آقا مردِ اخلاق مدار

بامداد آمد برایم این پیام
رفت از دنیا علیِ مش غلام

مَردِ نیکو مشرب و نیکو مرام
بینِ فامیل بود صاحب احترام

ناگهان بار سفر بر بست و رفت
این قفس را نا گهان در هم شکست

این قفس بشکست و تن را کرد رها
کرد فرزندان به هجرش مبتلا

بال بگشود او به سوی آسمان
ترک کرد این خانه و این آشیان

صبح نشد درب قفس را باز کرد
سوی ارباب خودش پرواز کرد

بود مردی دور از هر قیل و قال
مهربانی اش نیاید در مثال

اهل خانه راضی از رفتار او
جمله یاران مرضی از کردار او

سایه ای که سال ها بودی پناه
رفت فرزندان شدند بی تکیه گاه

همسرش بانوی پارسا و عفیف
داد از دست شوهر نیک و شریف

آن شنیدم عمرِ گل در بوستان
هست بس کوتاه اندر این جهان

علی آقا همچو گل زین گلسِتان
رفت با لطف خدا سوی جنان

هرکه در اخلاقِ خوش مشهور شد
روح او با اهل بیت محشور شد

آنکه با مردم به دنیا شد متین
در ترازو هست اعمالش وزین

آنکه اینجا بی ریا خدمت کند
روز محشر حق به او رحمت کند

چون علی آقا بُدی از نوکران
هست نزد اهل بیت(ع) از دوستان

شد علی مهمانِ اهلِ آسمان
تسلیت گویم برِ بازماندگان

از خدا خواهم دهد صبرِ جمیل
بهر یار رفته پاداشِ جزیل

از حریم حضرتِ موسی الرضا(ع)
قاسمِ ملا کند بهرش دعا

تا شود محشور با نورِ دو عین
در پناه حق و مولایش حسین(ع)

خراسان قدیم و دعا برای بند آمدنِ باران!

وقتی بر بال خیال سوار می شویم و به گذشته سفر می کنیم می بینیم همه چیز دنیا تغییر کرده حتی در گذشته ساکنین زمین بیشتر از سخاوت آسمان بهره می بردند در آن زمان باران به قدری زیاد و شدید می بارید که مردم خراسان برای بند آمدن بارانِ بی حد دعا و کلی هزینه می کردند هدف مان در این نوشته و شادی نوشته ها مقایسه فصل ها و آدم ها نیست بلکه می خواهیم سری به سنت ها و باورهای گذشته بزنیم
شاید تا کنون نشنیده باشید که در خراسان رسم بوده اگر زیاده از حد باران می بارید و مزارع و خانه ها را تهدید به ویرانی می کرد برای بند آمدن باران اعمال زیر را بجا می آوردند:
1- دیگ بزرگ مسی بزرگی را که به ارث برده باشند وارونه زیر باران می گذاشتند
2-چهل «ق» به «یک نفس» به روی کاغذ می نوشتند و کاغذ را روی ناودان می گذاشتند و یا از شاخه ی درختی می آویختند
3-اندکی نمک روی یک قطه نان می پاشیدند و آن را به دست بچه ی شکم اول می دادند ببرَد زیر باران بگذارد.
4-نام هفت یا چهل و یک آدم کچل را با مرکب روی کاغذ می نوشتند و کاغذ را در کنار باغچه زیر باران قرار می دادند و معتقد بودند به محض آن که نام کچل ها از صفحه ی کاغذ شسته و محو شود باران بند خواهد آمد گاهی به جای این کار نخی به دست می گرفتند و نام چهل و یک کچل را یک یک بر زبان می آورند و با نام هر کچل، یک گره به نخ می زدند(به این طریق در عالم تصور و خیال بختِ کچل ها را می بستند) و معتقد بودند همینکه گره چهل و یکم زده شد باران بند خواهد آمد.
5- در برخی از روستاها و شهرها این شعر را که در حقیقت نوعی دعاست بطور انفرادی یا دسته جمعی می خواندند؛
به حق شاه کربلا
به حق نور مصطفی
به حق گنبد طلا
اَبرا بِرَن به کوسیا(کوه سیاه)
آفتاب بیا به شهر ما
بارون نیا بارون نیا
بارون نیا بارون نیا
و...

یلدایتان مبارک باد (2)

سلام بر پایه گذاران سنت های حسنه
سلام بر پیشینیان که شادی ونشاط را از موهبت های خدایی وغم واندوه را از پدیده های اهریمنی می دانستند
سلام بر آنان که به شکرانه هرنعمتی و یا رهایی از هر نوع بیدادگری وباز یافتن آزادی، جشن و سرور بر پا می کردند و از میوه هایی چون هندوانه، انار ،سیب و...تناول می کردند که البته نوعِ انتخاب تنقلات برای چنین شبی رمز وراز و فلسفه ی خاص خود را داشته است اما از هرچه بگذریم سخن انار خوش تر است زیرا در میان میوه ها و خوردنی ها انار جلوه گری خاصی دارد او بی محابا راز دل می گشاید و عاشقانه هایش را تقدیم می کند.
انار گرچه لبخند می سازد تا از رازش آگاه نشوند ولی دلش خونِ خون است آن هم خون دل عاشق!
فایده فراوان شب نشینی و همنشینی؛
چله و یلدا و نوروز و همه ی این ها بهانه اند بر قراری پل ارتباط و رفت و آمد بین اقوام و دوستان و ...
یکی از سنت های خوب قدیمی و اسلامی سنت دور همی است که برکات فراوانی دارد
اولین برکت همنشینی این است که اخلاق انسان را خوش می کند
سخاوت انسان را رشد می دهد
رزق را زیاد و روح و جان را پاک و با طراوت و مرگ های بد را از انسان دور می کند
و اما دلیل عدم صله رحم
اختلافات خانوادگی
نفوذ افراد سخن چین
وابستگی به غیر مفیدها
کج خلقی و تکبر
مسایل اقتصادی که چشم و همچشمی حرف اول را می زند امیدواریم یلدا بهانه ای برای آشتی و رفت و آمد و زدودن زنگارها باشد و انار دلت از تنهایی و بیکسی و تهیدستی نشکند و به حرمت دعاهای دست جمعیِ این شب ها درهای برکاتِ آسمان و زمین به رویت گشوده شوند

شب یلدایتان بادا مبارک (1)

سلام بر پایه گذاران سنت های حسنه
سلام بر نیاکان و پیشینیان که میراث های ماندگارشان جاودانه مانده است
سلام بر پیشینیان که شادی بخش جشن و سرور بودند و سخاوتندانه عشق و لبخند را به ترویج و ایثار می کردند
نیاکانم را دوست دارم که دعا و نیایش و ستایش را مایه برکت می دانستند
نیاکانم را دوست دارم که هرچه را نمی خوردند(رعایت طبایع،دموی، بلغمی، سوداوی، صفراوی یا خون، زردآب، سودا و بلغم) و هر چه را نمی گفتند(تا بزرگتر بگوید)
نیاکان را دوست دارم که میراث های بزرگ و ماندگار از خود به یادگار گذاشتند از جمله شب یلدا تا بهانه ای باشد برای دعا کردن و آمین گفتن و غنیمت شمردنِ دقایقِ عمر و لحظه ها و دور هم بودن و نگاه چهره به چهره و شاد بودن و حافظ خواندن
و بهانه ای برای رعایت حرمت ها و بیشتر گوش کردن تا گفتن .
و گشودن انار دل
و بهانه ای باشد برای مهم دانستن زمان و غنیمت شمردنِ دَم و باز دَم و لحظه ها
شب چله بهانه ای است برای اندیشیدن و تفکر به نور و قدر و منزلت نور که پیشینیان عقیده داشتند از پس بلندترین شب سال (یلدا) خورشید از «نو» زاده می‌شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می‌کند و خرمی‌ جهان را فرا می‌گیرد و به این بهانه (زادن خورشید) نیایش می کردند
یلدا با تولد و زایش نور بر ظلمت پیروز می شود و به پاس زایش خورشید و نور و روشنایی، پیشینیان دست به دعا بر می داشتند و از ایزد یکتا برکت طلب می کردند نقش دعا در همه جا پر رنگ است...
ادامه دارد