واقعه غدیر و حادثه عاشورا(5)

یزید عامل اصلی به شهادت رساندن امام (ع)
یزید پس از شهادت امام حسین(ع) ابن زیاد را لعنت کرد اما...
یزید در نامه هایش به ولید بن عتبه می نویسد: وقتی نامه به دست تو رسید حسین را نزد خود حاضر کن و از او برای خلافت من بیعت بگیر اگر از بیعت خود داری کرد او را به قتل برسان و سرش را براي من بفرست
یزیدِ کلافه شده می داند بیعت مردم مدینه بدون بیعت حسین(ع) هیچ مبنا و ارزشی ندارد از این رو همه ی افکارش را متوجه رجال سیاسی و در رأس همه متوجه بزرگ مردی کرده است که می داند نزد خدا و پیامبرش محبوبیت خاصی دارد وقتی امام(ع) از تصمیم یزید آگاه می شود ترجیح می دهد مدینه را به قصد مکه و خانه ی خدا ترک کند ولی پیش از خروج به زیارت قبر مطهر جدش ییامبر صـلی الله علیه و آله می روند امام در سجده ی نمازشان اشک ریزان با خدای خود صحبت می کنند خدایا! تو می دانی که من براي اصـلاح امت جّدم قیام می کنم. من براي زنده کردن امر به معروف و نهی از منکر، آماده ام تا جانم را فدا کنم. یزید می خواهد دین تو را نابود کند تا هیچ اثري از آن باقی نماند.
صحنه و لحظه ی خدا حافظی امام و یارانش با عمه ها و ام سلمه و دیگر اقوام و خویشان بسیار غم انگیز است
امام (ع) مدینه را ترک می کنند و وارد مکه می شوند ولی پس از اقامت کوتاه در مکه بنا به درخواست های مکرر اهل عراق و کوفه آهنگ خروج از مکه را اعلام می فرمایند حال تصور کنید آن همه زائر خانه خدا دلیل خروج نابهنگام امام را از هم می پرسند...
ادامه دارد

واقعه غدیر و حادثه عاشورا(4)

یزید نخستین خلیفه مورورثی
همان مردمی که در ابتدا برای جانشینی یزید ساز مخالف کوک می کردند وقتی طلاهای سرخ را در دستان خود دیدند فریاد وفا داری سر دادند یزید به مردم وعده ی پول و مال فراوان می دهد مردم نیز از سخنان یزید استقبال می کنند فضای مسجد پر می شود از شعار الله و اکبر و ابراز آمادگی اما مشکل یزید مردم شام نیست که با تطمیع و تهدید بتوان آرام شان کرد اصلی ترین مانع و مشکل یزید امام حسین (ع) فرزند زهرای اطهر است با او چه کند؟ یزید خوب می داند که پدرش معاویه نتوانست حسین(ع) را برای بیعت متقاعد کند پس او هم نمی تواند ولی دست روی دست نمی گذارد و نامه ای با این مضمون برای ولید بن عتبه ارسال می کند
از یزید به امیر مدینه : آگاه باش که پدرم معاویه، از دنیا رفت. او رهبري مسـلمانان را به من سپرده است. وقتی نامه به دست تو رسید حسین را نزد خود حاضر کن و از او براي خلافت من بیعت بگیر اگر از بیعت خودداري کرد او را به قتل برسان و سرش را براي من بفرست
یزیـد دسـتور می دهـد قبل از اینکه خبر مرگ معاویه به مـدینه برسـد، نامه ی او به دست حاکم مـدینه رسـیده باشد. او این چنین برنامه ریزي کرده است تا امام حسـین علیه السـلام را غافلگیر کنـد. او می دانـد که اگر خبر فوت معاویه به مـدینه برسد دیگر
نخواهد توانست به این آسانی به امام حسین علیه السلام دسترسی پیدا کند...
ادامه دارد

واقعه غدیر و حادثه عاشورا(3)

یزید نخستین خلیفه مورورثی
تلاش معاویه برای متقاعد کردن مردم بلاد مؤثر واقع شد و فرزند بی لیاقتش را بر خلاف تعهدی که به امام حسن(ع) داده بود جانشین خود کرد با این حال وقتی آثار مرگ را مشاهده کرد زیر لب با خود حرف می زد
کـاش براي رسـیدن به ریاست دنیا، این قـدر تلاش نمی کردم!کاش،کاش و کاش
معاویه سراغ پسرش یزید را می گیرد می گویند او به سفر رفته است دستور می دهد نامه ای برای وی بنویسند تا هر چه زودتر بر گردد معاویه می خواهد در آخرین لحظه های عمرش یزید را ببیند شاید حرف های مهمی با او دارد اما آرزوی دیدن تنها پسرش را به گور می برد یزید سه روز پس از خاکسپاری پدرش وارد شهر می شود کنار قبر پدرش نماز می خواند ولی نا آرام است
اکنون سه روز از مرگ معاویه گذشته یزید دستور می دهد همه مردم، در مسجد بزرگ شهر جمع شوند.
پس از ساعتی، مسـجد پر از جمعیت می شود. همه مردم براي شـنیدن ا ّولین سخنرانی یزید آمده اند. یزید در حالی که خود را بسـیار غمناك نشان می دهـد، بر بالاي منبر می رود و چنین می گویـد: »ای مردم! من می خواهم دین خـدا را یاري کنم و می دانم شـما، مردم خوب و شـریفی هستید. من خواب دیدم میان من و مردم عراق، رودی از خون جریان دارد. آگاه باشید به زودي بین من و مردم عراق، جنگ بزرگی آغاز خواهد شد عده اي فریاد می زنند: »اي یزید! ما همه، سرباز تو هستیم، ما با همان شمشیرهایی که در صفین به جنگ مردم عراق رفتیم، در خدمت تو هستیم«. یزید با شنیدن این سخنان با دست، به مأموران خود و کیسه های طلا اشاره می کند و دستور می دهد به هر کسی که در مسجد است، از این طلاها بدهید...
ادامه دارد

واقعه غدیر و حادثه عاشورا(2)

از غدیر تا سقیفه و عاشورا
توده ی مردم به ویژه آن هایی که در غدیر شاهد بیعت و تبریک و تهنیت به امیرالمؤمنین علی (ع) بودند هر گز تصور نمی کردند عهد و پیمان غدیر به فاصله ی اندکی در سقیفه شکسته و زیر پا گذاشته شودو نیت ها و اهداف بزرگان و نامداران هویدا و آشکار گردد در سقیفه نه تنها تصمیم به کنار گذاشتن و خانه نشینی مولا علی (ع) گرفتند که سب کردن مولا ثواب دنیوی و اخروی داشت
ثمره ی دانه ی تلخی که در سقیفه کاشتند روی کار آمدن معاویه شد معاویه سال ها بنام جانشین پیغمبر با مردم سخن گفت او که به قول خودش عمامه ی پیامبر را بر سر و ردای حضرت را در بر داشت دشمنی با خاندان پیامبر(ص) و آل علی (ع) را انکار نمی کرد وی سال ها مردم شام و دیگر بلاد را اغفال و به عنوان خلیفه و زمامدار، شاهانه سلطنت کرد او به سلطنت و زمامداری خود قناعت نکرد و به نقل تاریخ هفت سال مردم را برای پذیرش بیعت با پسرش یزید تحت فشار قرار داد ولی او بهتر از هر کسی می دانست مسیر بیعت گرفتن برای یزید بدنام چندان هم هموار نیست از این رو پیش از هر چیز باید موانع را از سر راه بر دارد اما چه کسی است که نداند مانع اصلی امام حسین (ع) است البته دیگران هم مزاحم راه او بودند ولی چون معاویه اهل تطمیع و تهدید بود بر آن ها فائق آمد حتی مردم شهرها را با بذل و بخشش و فریب و نیرنگ و تطمیع و تهدید وادار به بیعت کرد تا جایی تنها 4 نفر در مدینه از بیعت با یزید خود داری کردند...
ادامه دارد

واقعه غدیر و حادثه عاشورا(1)

برای شناخت دلیل حادثه ی غم انگیز عاشورا باید واقعه غدیر را دنبال کرد و سری به سقیفه زد که بی تردید ریشه عاشورا یا سرِ مار در این دو جا خودنمایی می کند
شاید از نگاه خیلی ها به خصوص غافلین و به خواب رفتگان، ارتباط غدیر و عاشورا بی ربط باشد که همان ها نیز چون به خلوت می روند خود فکر دیگر می کنند
تاریخ گواهی می دهد ریشه عاشورا به غدیر گره خورده است همانطور که ریشه سقیفه نیز در غدیر است جایی که بیعت کردند ولی در سقیفه پیمان شکستند
مظلومیت خاندان رسالت از غدیر آغاز می شود مگر در سقیفه چند نفر به پشتیبانی مولا علی(ع) بر خاستند؟بیشتر کسانی که در غدیر شاهد و ناظر انتخاب علی(ع) به جانشینی رسول خدا(ص) بودند درسقیفه سکوت کردند و یا رأی مخالف دادند همین اتفاق در کوفه و واقعه ی جانسوز عاشورا به شکل دیگری رخ داد.
بخواهیم یا نخواهیم حادثه عاشورا ریشه در غفلت غدیر دارد
وقتی رویداد غدیر نا دیده گرفته شد منحرفین به خود اجازه دادند جانشین بر حق پیامبر خدا(ص) را خانه نشین و از حق طبیعی و الهی خود محروم کنند وقتی واقعه غدیر فراموش شد به نقل تاریخ بر گونه دختر پیامبر(ص) سیلی زدند آن سیلی مقدمه و به قول امروزی ها تست کردن حساسیت مردم زمان بود تا ببینند آیا حساسیت زدایی جواب داده است که دیدند خوب هم جواب داده است...
ادامه دارد

دو کلمه حرف نا حساب (8)

دو کلمه حرف نا حساب (8)
آرزوهای کیلومتری
هر که دارد ارزوی بی شمار
خواهد از یزدان و چرخ روزگار

با شتاب و نا شکیبا و عجول
آرزوهایش شود یکجا قبول

او نداند آرزوهای دراز
عاقبت اندازد او را از فراز

آرزوها کرده اند بهرت کمین
تا کنند روزی تو را نقش زمین

آرزوها هرچه کوچکتر شوند
لحظه های زندگی بهتر شوند

عیب نَبوَد آرزو بر زن و مرد
آرزوی وَهم یعنی رنج و درد

آرزوی خوب و نیک بهر جوان
لازم است مثل هوا و آب و نان

آرزوی بد مکن بر این و آن
کن دعای خیر بهر دیگران

ابن مسعود دزد را نفرین نکرد
دل به دزد بینوا چرکین نکرد

کرد دعا از بهر دزد بینوا
گفت بخشیدم ببخشش یا خدا

می نویسند یک روز ابن مسعود در بازار مشغول خرید بود که متوجه شد پولش را دزد برده است. کسانی که ناظر صحنه بودند، همه نفرین کردند و گفتند: خدایا هر دو دست دزد را قطع کن و فرزندانش را در عزایش بنشان.
ابن مسعود در مقابل مردم ایستاد و دستهایش را به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا اگر دزد محتاج پول من بود حلالش کردم و تو هم او را ببخش و این گناه را آخرین گناه او قرار بده و او را از راه خطا بازگردان و پشیمان کن

خطبه های نماز جمعه مشهد

و یک نکته انتخاباتی
خطبه های نماز جمعه آیت الله علم الهدا به ویژه خطبه اول شنونده را دست پر به خانه می فرستد ایشان در خطبه های این هفته به فضائل ماه ذی الحجه و ذی القعده و فراخوانده شدنِ 30 روزه ی حضرت موسی (ع) از جانب خداوند به کوه طور و تمدید 10 روز اول ذی الحجه و عبادات و خلوت کردن و حالات معنوی و جذبات الهیه که در 40 روز یا اربعین موسوی برای حضرت رخ داد اشاره کردند و سپس به آزمون حضرت ابراهیم پیامبر (ع) و تسلیم شدنشان در خصوص ذبح اسماعیل(ع) پرداختند توصیه می کنم جدای از تعصبات دسته بندی های جناحی و سیاسی هر هفته پیگیر خطبه های آیت الله باشید
و اما خطبه ی دوم
آیت الله به یک نکته جالب در باره ی شرکت در مرحله ی دوم انتخابات اشاره کردند که برایم بسیار تازگی داشت فرمودند:کسی که در مرحله ی اول انتخابات شرکت کرده و به هر دلیل آن را کافی می داند و در مرحله دوم شرکت نمی کند مثل این است که نماز صبح را به جای دو رکعت یک رکعت بخواند و بگوید همین یک رکعت کفایت می کند
به قول کلیله و دمنه این سخن ایت الله را بدین دلیل آوردم تا گفته باشم شرکت کردن در دور اول کافی نیست و شایسته است همه با هم در مرحله دوم نیز پای صندوق رأی حاضر شویم و رأی خودمان را به قلب صندوق بریزیم امیدوارم چنین باد
باور کنیم بی تفاوتی و قهر با صند.وق و رأی ندادن حلال مشکلات نیست با رأی دادن است که می توانیم یا به خواسته هایمان برسیم یا به آن ها نزدیک شویم ان شاءالله

دور دوم انتخابات ریاست جمهوری

پانزده تیرماه روز حضور
انتخاب ریاست جمهور

روز آدینه انتخابات است
روز بالیدن و مباهات است

هموطن کن حماسه را آغاز
اوج گیر سوی قله با پرواز

که همه چشم ها به ایران است
به جوانان و سالمندان است

قهر کردن مرام بی معناست
هرکه از جمع رفت او تنهاست

گر که هم رأی و متحد باشیم
ریشه ی مفسدان بر اندازیم

رأی ما و حماسه ی جاوید
دشمنان را کند به کل نومید

هر که با هر نگاه و فکر نشان
عِرق دارد به کشورش ایران

قومِ ترک و لر و بلوچ و کُرد
همه در یک مسیر و یک پیشبُرد

شیعه و سنی و مسلمانیم
همه فرزند پاک ایرانیم

رأی یعنی سلام بر شهدا
شهدا جان نموده اند فدا

شرممان باد اگر جفا بکنیم
یا ز ایثارگران حیا نکنیم

رأی ما اجر معنوی دارد
هم مزایای دنیوی دارد

فرد اصلح برای کشورمان
هست و بوده نگاه رهبرمان

ای برادر و خواهرم بر خیز
نظر و رأی خود به صندوق ریز

قاسم این قول را کند اثبات
رأی دهد روز جمعه با صلوات

دو کلمه حرف نا حساب (7)

آرزوی بد برای دیگران و خنک شدن دلمان!
وقتی آرزویمان نابودی دیگران باشد باید منتظر عواقبِ بد آن برای خودمان باشیم آرزوی بد یا نفرین کردن، دامنگیر خودمان می شود و بر عکس طلب خیر برای زنده ها و مرده ها خیر را به ما منتقل می کند مانندِ فاتحه خواندن برای میت که چون طلب خیر و رحمت برای صاحب قبر می کنیم خداوند ما را از ثوابِ دنیا و آخرت بهره مند می فرماید
برخی از روی جهل،مدام در حال لعن و نفرین هستند آنهم نه در حق ظالمان و طاغیان و ستمکاران و مستکبران و قاتلان و زورگویان که در حق فرزند و همسر و همسایه و ... در صورتی اگر بجای نفرین کردن دعا و طلب خیر کنند و حِس بد خواهی را از بین ببرند زودتر و بهتر به خیر و نیکی و آرامش می رسند
در جایی خواندم ابراهيم اطروش یکی از طریقت متصوفه مي گويد : با معرفت كرخي بر كنار دجله نشسته بوديم ديديم عده اي جوان در قايقي نشسته و در ضمن حركت به آوازه خواني و نواختن موسيقي و شرب خمر مشغول هستند .
بعضي از دوستان از معروف كرخي خواستند كه آنها را نفرين كند . او دستهايش را بلند كرد و گفت :
خدايا همانطور كه آنها را در دنيا شاد كردي ، در آخرت هم آنان را شاد بفرما !
دوستان به او گفتند : ما از تو خواستيم آنها را نفرين كني ، اما تو برايشان دعا كردي ؟
او گفت : اگر خدا بخواهد آنها را در آخرت شاد فرمايد وسائل توبه كردن آنان را فراهم مي آورد
به امید اینکه دعا را جایگزین لعن و نفرین کنیم...
ادامه دارد

دو کلمه حرف نا حساب (6)

عواقب آرزوی بد برای دیگران
بدیهی است انسان هرچه پیرتر می شود به همان اندازه حریص تر می شود و این حریص بودن ممکن است او را به سوی گناه هم می ببرَد بنده خدایی گوسفند دار و گله دار بود و از این راه امرار معاش می کرد همسایه اش که توان خرید گوسفند نداشت به جای آنکه دعا کند خدا عنایت فرماید تا او هم دارای گله و گوسفند شود نفرین می کرد بلایی نازل شود تا گوسفندان همسایه از بین بروند
نفرین کردن معمولا" هنگامی رخ می دهد که ظلمی واقع شده باشد که البته نفرین و دعا شرایطِ خاص خود را دارند که به موضوع ما مربوط نمی شود ولی جهت اطلاعِ اهل نفرین که برای هر چیز کوچکی نفرین می کنند یاد آور می شویم که از قدیم گفته اند(و درست هم هست) نفرین بیجا به خود شخص بر می گردد مثل کسی که از روی یک عادت قدیمی شروع به لعن و نفرین دیگران می‌کند و یا ظلم آن فرد خیلی کوچک و کم ارزش‌تر از لعن و نفرین او باشد و... در چنین مواقعی طبق فرموده ی امام صادق (ع) آن نفرین‌ها و لعنت کردن به خود شخص برمی گردد و دامن خودش را می‌گیرد، به این دلیل که او با نفرین بیجا ظلم بزرگتر را مرتکب شده و خودش به نفرین و دور ماندن از رحمت خداوند سزاوارتر است.
همه ی این ها بر می گردد به آرزوهای بد و بدخواهی برای دیگران که دامن نفرین کننده را می گیرد بر عکسش هم صادق است کسی که برای دیگری آرزوی خوب کند بی تردید خوبی ها و توفیق های فراوان در سر راهش قرار می گیرند
ادامه دارد

دو کلمه حرف نا حساب (5)

ارتباط آرزوی دراز و حسد
حکایت پند آموز
می گویند عده ای در خانه ی بزرگی مهمان شدند از قضای روزگار صاحب منصبی هم در آن مجلس حضور داشت سخن بر سر موضوعات اخلاق پیش آمد صاحب منصب به حاضرین گفت امشب بنا داریم سخاوت به خرج دهیم و هدایای هنگفتی بین تان تقسیم کنیم اما به این روش که هر چه خواستید دو برابرش را به بغل دستی تان بدهیم بستگی به خواسته ی شما دارد
از اولین نفر پرسیدند چه می خواهد؟ گفت من یک گاو شیرده می خواهم طبق قرار به بغل دستی اش دو گاو شیرده دادند
نفر دوم گفت 4 رأس گوسفند می خواهم گفته شد به بغل دستی اش 8 رأس گوسفند بدهند
این روند ادامه داشت ولی در این میان یک نفر حسود حضور داشت که با خودش فکر کرد اگر من دو تا گاو شیرده بخواهم لابد به بغل دستی ام 4 رأس گاو می دهند مرد حسود هر چه کلنجار رفت نتوانست خودش را متقاعد کند تا اینکه نوبت به انتخاب وی رسید از او پرسیدند چه می خواهد؟او هم گفت یک چشم مرا کور کنید پرسیدند چرا؟گفت تا طبق قرار هر دو چشم بغل دستی ام را کور و وی به طور کامل نابینا شود!
نکته؛ آرزو و امید باید دست یافتنی باشد
ناگفته نماند کسی که بذر امید نکارد هر چه بکارد بیهوده است
بذر امید را می شود همیشه و همه وقت کاشت صبح،شب،بین روز،مهم این است که بذر و دانه ی یأس و نومیدی نکاریم که تیشه زدن به ریشه ی خود و اطرافیان است کسی که بذر نومیدی بکارد بی شک فلاکت و خار درو می کند...
ادامه دارد

دو کلمه حرف نا حساب (4)

حرف نا حساب و آرزوی دور و دراز
و یادی از مرغِ سفید و سیاهِ ننه کلو
برخی بر خلافِ برخی ها آرزوهای کوچلو دارن مثل ننه کلوی من که آرزوی اولش این بود که مرغ سیاه مثل مرغ سفید روزانه تخم بزاره و آرزوی دومش هم این بود که مرغ سفید نمک نشناس نباشه که دانه و گندمش رو اینجا می خوره ولی خونه همسایه تخم میزاره،می بینی ننه کلوی من چه آرزوهای قابل حمل و جمع و جوری داشت؟ و اما من چون شاهد بودم ننه کلو به هیچکدوم از آرزوهاش نرسید با خودم گفتم آرزوهام بر عکس ننه کلو باید متنوع و بزرگ و گنده باشن این بود که یک طوماری از آرزوهایم رو نوشتم و در جلوی دیدگان یا چشمانم قرار دادم در یکی از روز ها وقتی لیست آرزوها رو مطالعه می کردم دیدم همه ی آرزوها را با دقت و خوش خط نوشته ام به غیر از آرزوی آدم شدن، تا اینکه روزی و شایدم شبی در خلوت و بدور از چشم این و آن به خودم گفتم آدم شدن پیشکش،کاش اندکی عقل آرزو می کردم تا به جای آرزوهای بی حاصل، داشته هایم را می دیدم
در گیر و دارِ آدم شدن و عاقل شدن، گویی کسی گفت: کاش از هر دکانی آرزویی طلب نمی کردی و بجای این همه لیست و سر لیستِ آرزوهای دور و دراز ،روزی 2 قاشق مربا خوری داروی شفا بخشِ قناعت می نوشیدی و آنگاه با فراغ بال، بر بال سلامتی و آرامش سوار می شدی و می تاختی...
ادامه دارد

دو کلمه حرف نا حساب (3)

نا حساب نه خوب می گوید و نه خوب می شنود
ناحساب شاید تلخ باشد اما...
این همه در طول سال حرف حساب شنیدیم و خواندیم اکنون می خواهیم دو کلمه حرف نا حساب را تجربه و تلخی اش را درک کنیم همان حرف ناحسابی که گره خورده به آرزوهای دور و دراز، آرزوهایی که آدمی نه تنها به آن نمی رسد که با خودش به قعرِ قبر می برَد
من نیز به دنبال آرزوهایی بودم که گذشتگانم تجربه کرده بودند سندش در مزار و نورستان یا همان قبرستان ها موجود است همه ی آن ها تلاش کرده بودند به جایی برسند تا اینکه سرانجام به همین جا(گور یا خانه آخرت) رسیدند جایی که از آب و برق و فرش و مبلمان و کمترین امکانات ابتدایی خبری نبود با این حال مدام در پیِ آرزوهایم می دویدم و می خواستم همه چیز را بهتر از دیگران داشته باشم
وقتی احساس می کردم به آرزوهای دور و درازم نمی رسم خسته و افسرده زانوی غم به بغل می گرفتم و خودم را بدبخت ترین قلمداد می کردم حالم به قدری ناخوش بود که تا دقایقی نمی دانستم کجا هستم آرام آرام به خود آمدم دیدم تکیه داده ام به دیوار بلند بالایی که می گفتند اجدادم با زحمت فراوان ساخته اند و در مقابلم زمین هایی بود که خیلی ها گفته بودند مالک و صاحبان اصلی اش هستند ولی همه ی آن ها وهم و خیال بوده چون آن ها یعنی مالکان خیالی رفتند و زمین ها ماندند و همچنان به تفکر مالک بودنِ آن ها لبخند می زنند...
ادامه دارد

رأی اولی ها و یک انتخاب بزرگ

دوستان روز انتخابات است
روز فخر کردن و مباهات است

هموطن کن حماسه را آغاز
همچو سیمرغ به قاف کن پرواز

چشم دنیا همه به ایران است
به جوانان و نو جوانان است

ای جوان رأی اولی بر خیز
نشوی بهر کفر دستاویز

انتخاب کن گزینه برتر
راه خود را بگیر از رهبر

قهر کردن مرام بی معناست
هرکه از جمع رفت او تنهاست

گر همه دست بدست هم بدهیم
ریشه ی کین و مفسدان بکَنیم

رأی ما و حماسه ی جاوید
دشمنان را کند به کل نومید

ساعت رأی رو به پایان است
بی نظر نادم و پشیمان است

هر که با هر نگاه و فکر نشان
عِرق دارد به کشورش ایران

ما همه شیعه و مسلمانیم
همه فرزند پاک ایرانیم

رأی یعنی سلام بر شهدا
شهدا جان نموده اند فدا

شرممان باد اگر جفا بکنیم
یا ز جانبازها حیا نکنیم

رأی، امروز هست و فردا نیست
هر که رأی داد نمره اش شد بیست

رأی ، هم اجر معنوی دارد
هم مزایای دنیوی دارد

فرد اصلح برای کشورمان
هست و بوده نگاه رهبرمان

قاسم این گفته را نمود اثبات
رأی داد با سلام و با صلوات

شزکت در  انتخابات رییس جمهوری

روز جمعه حماسه می سازیم
بر چنین فخر و رأی می نازیم

ما همه با صلابت و پر شور
می کنیم فتنه را ز کشور دور

گر چه هر یک وظیفه ای داریم
طبع و ذوق و سلیقه ای داریم

ولی رأی با شناخت باید داد
من جمیع الجهات باید داد

وقت رأی است یا علی مددی
قهر ننگ است یا علی مددی

ما همه اهل خاک ایرانیم
شکر باید که ما مسلمانیم

گر که خواهی شوند شهیدان شاد
کشور خوبمان شود آباد

رأی و صندوق را غنیمت دان
آنچه را پیش روست فرصت دان

آنکه گفت رأی تو ندارد سود
فکر و ذکرش شده غبار آلود

دست ها بفشریم و با همت
در حماسه و رأی کنیم شرکت

رأی ما آرش است و تیر و کمان
یعنی آماج و قصد و گوی و نشان

رأی یعنی بشارتِ شادی
رأی یعنی امید به آبادی

رأی یعنی سرود ای ایران
همره و زیر پرچمِ شیران

رأی یعنی حماسه ی جاوید
رأی یعنی طلوعِ عشق و امید

روز جمعه و هشتم تیر ماه
انتخاب است بین راه و چاه

هم بده رأی و هم بکن ترویج
باش شور آفرین و کن تهییج

قطره را متصل به دریا کن
موج و جوش و خروش بر پاکن

رأی قاسم چو قطره و دریاست
قطره را بهره نیست گر تنهاست

دو کلمه حرف نا حساب (2)

نا حساب نه خوب می گوید و نه خوب می شنود
ناحساب خودش رو شاغول و برتر از همه میدونه یعنی همه باید به او اقتدا کنن
نا حساب و آرزوهای واهی
بعضی وقت ها به خودم میگم کار هر کس نیست آرزوی خوب داشتن
راستشو بخوای خیلی وقته که متوجه شدم اصلا" بلد نیستم چیزی رو مثل آدم آرزو کنم شوربختانه من و آرزوهام همیشه صدها کیلومتر از هم دور بودیم به همین دلیل هر چه دستانم را بسوی آرزوهایم دراز می کردم دورتر می شدن
شما که غریبه نیستید من اگرهای زیادی در کوله ام داشتم ولی آرزوهایم چون بادکنک زود حالی به حالی و از باد خالی می شدن
در مثَل که مناقشه نیست هست؟روزی با خودم گفتم اگر مستغلات و یک خودروی آخرین مدل و کیف و جیب پر از اسکناس داشتم اگر کارت بانکی ام همیشه شارژ بود اگر .. عالی می شد من همه ی خوشبختی رو در همین اسباب بازی ها می دیدم تا اینکه شب جمعه به گورستان رفتم قبرهایی را دیدم که همه ی این ها را داشتند ولی گذاشتند و رفتند و با میراث شان جنگ وارث به راه انداختند و ارتباط برادران و خواهران و عمو و عمو زادگان و عمه و خاله و...را به هم زدند و اکنون وارثان و بازماندگان برای هم آرزوی مرگ می کنند نمی دونم این شعر رو می پسندید یا نه که می گوید:
مرگ غنی مقدمه ی جنگ وارث است
رحمت به روح آنکه بمرد و کفن نداشت
ادامه دارد

دو کلمه حرف نا حساب (1)

ناحساب نه خوب می گوید و نه خوب می شنود
دور از جون، رووم به دیفال(دیوار) بعد از این همه سال تازه متوجه شدم آرزو کردن و آرزو داشتن و آرزو نگهداشتن و پر و بال دادن به آرزو کار هر کسی نیست و اگر هست کار من نیست
شما که غریبه نیستی همین دیشبِ حی و حاضر هرچه فکر کردم از زندگی چه می خواهم و اصلا" آرزویم چیست عقلم نرسید که نرسید.
البته پیش خودم یک سری آرزوهایی رو ردیف کردم ولی ...
ابتدا آرزو کردم عقربه ی عمرم به دوران کودکی بر گردد ولی یادم آمد وقتی کودک بودم آرزو داشتم روزی بزرگ شوم!
بعدش آرزوی کسب مال و مقام و مرکب کردم دیدم همه ی نزدیکانم تا زنده بودند همه ی این ها را داشتند شوربختانه نه خوردند و نه بردند و سر انجام با حسرت همه را گذاشتند و رفتند به عبارتی حمال دیگران بودند!
آرزو کردم به شهرت برسم دیدم آن هایی که به شهرت رسیده اند زندگی و آرامش رو بر خودشان حرام کرده اند و آرزوی گمنامی دارند
در پیچ و خم و دالان آرزوها ناگهان آرزو کردم عمرم به درازیِ عمر نوح باشد،بعد فکر کردم عمر طولانی چه ارزش داره وقتی همه ی اطرافیان به ابدیت پیوسته باشند؟عیبِ بزرگ عمر طولانی این است که انسان شاهد مرگ عزیزان می شود و این یعنی تنها و بیکس بودن و آرزوی مرگ کردن و...
یادم آمد از عارفی پرسیدند دلت چه خواهد؟گفت آنکه دلم هیچ نخواهد...

ادامه دارد

غدیر روز بیعت با امیرالمؤمنین

کاروان بر گشته از حج با شتاب
همچنان می رفت کامد این خطاب

آمد این فرمان ز سراج منیر
حاجیان گردِ هم آیند در غدیر

در غدیر روزی که شد اکمال دین
آیه نازل شد به ختم المرسلین

جبرئیل آمد و آورد این پیام
یا محمد(ص) کن رسالت را تمام

گر رسانی این پیام و این بلاغ
راه روشن می شود با این چراغ

هر که بعد از این پیام حق شنید
عاملش باشد عزیز رو سفید

هر رَونده گر نرفت از این راه
عاقبت او سر نگون افتد به چاه

جانشین خویش را کن انتخاب
تا ببیند آب را و نی سراب

گو که هر کس را منم مولای او
بعد از این باشد علی مولای او

امر خالق را پیامبر شد مطیع
جانشین را برد بالا و رفیع

گفت علی باشد پس از من جانشین
نیست بهتر از علی روی زمین

آن یکی گفتا علیِ مرتضا
هست ما را رهنما و مقتدا

آشکارا عهد بستند با علی
زود هم پیمان گسستند با ولی

در سقیفه عهد و پیمان ها شکست
هر چه گفتند در غدیر اینجا گسست

لیک بهر ما علی هست جانشین
کیست بهتر از علی روی زمین

ما همه دیوانه حیدر شدیم
در غدیر همراه پیغمبر شدیم

آیه اکملت و لکم از آنِ ماست
فاتح خیبر علی مولای ماست

شرم باد بر آنکه پیمان را شکست
ننگ بادا کو به نیرنگ داد دست

شیعه بر پیمان خود بود استوار
تا شود دین محمد(ص) بر قرار

اندر این ره دست و سرها شد جدا
جان و مال و آبروها شد فدا

کربلا اسلام را زیبنده کرد
تا ابد نام حسین(ع)را زنده کرد

کربلا یعنی مدینه و غدیر
کربلای بی حسین یعنی کویر

نام دین در کربلا شد سر فراز
روز عاشورا گشود این رمز و راز

مژده، مولامان امیرالمؤمنین
بر پیامبر شد وصی و جانشین

قاسم این عیدِ خدای اکبر است
از هر اعیادی غدیر بالاتر است

سلام بر مولا اميرالمومنين عليه السلام

سلام بر واقعه ی غدیر جایی که به قضاوتِ تاریخ،روز هیجدهم ذی الحجه 5 ساعت پس از طلوع خورشید ،کاروانِ از حج بر گشته خسته و تشنه در دل آفتاب سوزان به راه خود ادامه می دهد اما گویی نمی داند قرار است اتفاق بزرگی در این قطعه از زمین رخ دهد اتفاقی که آبگیر و برکه ی نا آشنای غدیر را برای همیشه در تاریخ جاودانه خواهد کرد
آری اینجا غدیر است مکان و روز شکوفایی ولایت در قاموس خلقت و تفکر و نشانه ی راه و تداوم خط نبوت
سلام بر غدیر سر آغاز رسالتِ آسمانی تمام پیامبران
سلام بر غدیر مهم‏ترین رویداد تاریخى عصر پیامبر اکرم (ص)
سلام بر غدیر بی منتهای جاودانه،
سلام بر غدیر بالاترين و والاترين رخداد تاریخ
سلام بر غدیر زنجیره ی تداوم ایمان
سلام بر غدیر و لحظه های هیجان و حیات
سلام بر غدیر شکوه تاریخ
سلام بر غدیر روز شکوفایی ولایت در قاموس خلقت
سلام بر غدیر اتمام حجت بر مردم
سلام بر غدیر چراغ و نشانه ی راه
سلام بر غدیر تلاوت آیه های رهایی بشر
سلام بر غدیر جانمایه ی اعتلای بشریت
سلام بر غدیر روز اکمال دین و رضایت پروردگار
سلام بر غدیر، فرودگاه موکبِ مقدس پیامبر خدا
سلام بر غدیر، قرارگاه فرماندهی سپاه توحید
سلام بر غدیر، راوی شور و شادمانی و شگفتی و سرور
سلام بر غدیر، بهار خجسته و لحظه زیبای شگفت انگیزِ واقعه بزرگ 18 ذیحجه
سلام بر غدیر، روز شکوفایی ولایت در قاموس خلقت
سلام بر غدیر روز انتصاب و بیعت و پیمان با ولایت و امامت («مَن کنتُ مولاه فعلی مولاه)
سلام بر غدیر و مولا اميرالمومنين علی عليه السلام

دست های کوتاه و آرزوی دراز (1)

آرزوهایی که هر دَم و ساعت نو می شوند
دل کانون آرزوهاست از این رو هیچ دلی بی آرزو نیست که اگر باشد دل نیست
آدمی با آنکه پیر و از پا فتاده می شود ولی آرزوهایش همچنان جوان می مانند البته آرزوها با گذر زمان تغییر می کنند ولی از بین نمی روند و حتی ممکن است با حرص همراه شوند که گفته اند؛
آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد
خواب در وقت سحرگاه گران می گردد
گرچه آدمی وقتی به پیری می رسد آرزوهای دوران جوانی اش را به سخره می گیرد ولی به جای آرزوهای کهنه آرزوهای نو را جایگزین می کند
برخی داشتن آرزو را بچگانه می دانند که نادرست است
آرزو چیست؟
معنی آرزو را باید از کشاورز روستا پرسید که با امید، دانه بر زمین می پاشد آرزو را باید از مادر پرسید که با عشق از خواب و خوراکش می زند تا فرزندش قد بکشد و بزرگ شود
آرزو را باید از پیرمردی پرسید که با جان و دل کار می کند تا فردا نیازمند این آن نشود
نا امیدی بهتر است یا امیدواری؟
بدیهی است داشتن امید و آرزو انسان را سر زنده و سر حال می دارد و یأس از آنجا که با مرگ پیوند دوستی دارد انسان را دلمرده و نابود می کند حتی تأکید دارند با افراد نا امید نباید رابطه و مراوده داشت که اینان مدام بذر نومیدی می فشانند و جامعه و اطرافیان را هم به یأس و دلمردگی می‌کشانند..
ادامه دارد

به بهانه ی ولادت با سعادت امام هادی(ع)

وقتی اراده کردم در باره ی امام هادی بنویسم از خود پرسیدم چرا به عنوان شیعه 12 امامی شناخت چندانی از علم و سیره و زندگی و کلام و مرام و اخلاق و هدفِ امامان خودمان نداریم؟
اینکه بدانیم امام هادی یا امام علی النقی علیه السلام دهمین امام است و مدت 34 سال امامت امت را به عهده داشته اند خوب است ولی وقتی از علومی که حضرت امام هادی علیه السلام به آن ها آگاهی داشته اند هیچ ندانیم و از زیارت «جامعه کبیره» که زیارت اکمل و احسن و خلاصه اعتقادات ولایی شیعیان و ناب ترین معرفت شناسی برای عوام و عالم است بی معرفت باشیم حفظ کردن سلسله نام ها حتی در گودال قبر هم سودی نمی بخشند.
به خاطر دارم هر وقت بزرگانِ روستا مردم را دعوت به ذکر صلوات می کردند می گفتند: قبر امام هشتم را با »معرفت» زیارت کنی صلوات بفرست. فرق است بین معرفت و شناخت و فهمیدن و دانستن، شناخت ریشه است و مابقی شاخه.
از فرمایشات امام علی‌النقی علیه السلام است:
بهتر از نیکی، نیکوکار است
و زیباتر از زیبایی، گوینده ی آن
و برتر از علم، حامل آن
و بدتر از بدی، عامل آن
و وحشتناک‌تر از وحشت، آورنده آن است.
به امید شناخت و آگاهی بیشتر و عمل و تغییر کردن و الگو قرار دادن شیوه و سیره و اخلاق حضرت امام هادی علیه السلام
ولادت دهمین پیشوای هدایت، اختر آسمان امامت و ولایت، مشعل فروزان امت ، حضرت امام علی نقی (ع) بر شما و شیعیان جهان مبارکباد.

کربلایی و دردِ تنهایی

کربلایی که رفت از روستا
دل او بود در پی صحرا

یاد فامیل بود و همسایه
که بودند بهر او گرانمایه

یاد می کرد ز یار محبوبش
همسر نازنین و مرحومش

گفت او یار با وفایم بود
غصه و شادی در کنارم بود

محرم راز مَرد همسر اوست
مرهم زخمِ مَرد همسر اوست

همسرم بود چراغ خانه من
رفت و ظلمت نمود خانه من

از همان روز که همسرم مرده
شده ام دردمند و افسرده

او که بر بست چشم از دنیا
شده ام خوار و یکه و تنها

ای هزاران تأسف و افسوس
که شدم پیر و زیر دست عروس

از همان ساعتِ ورود به شهر
زندگانی به کام من شد زهر

من کجا بیکسی و تنهایی
من کجا وین همه پریشانی

من کجا و ترحم داماد
من کجا و نگاه دشمن شاد

هرچه را داشتم ز کف دادم
آنچه را کاشتم سلف دادم

همسرم رفت و من شدم بیمار
از خود و زندگی شدم بیززار

شدم اکنون اسیر و آواره
بیکس و دردمند و بچاره

ای خدا ختم کن جدایی را
برسان مرگ کربلایی را

قاسم این درد را روایت کرد
یاد و ذکری ز واقعیت کرد