سلام بر حضرت زینب سلام الله علیها

درخت نیکو منظر و خوشبو
زینت و شاگرد پدر،تجسم و نماد صبر جمیل،مقاوم و پاسدار حریم دین،
سلام بر حضرت زینب سلام الله علیها که شین شجاعت را از پدر
و میم متانت را از مادر آموخت
سلام بر زینب و معنای صبر زینب(س)
سلام بر دSر دانه زهرای اطهر(س)
سلام بر زینب دختر علی(ع) که زیبایی صحنه ی کربلا را با نگاه زیبای خویش به تصویر کشید
سلام بر بانویی که در اوج اسارت به همه ی انسان ها درس آزادگی و مردانگی و فتوت و عزت آموخت
سلام بر شیر زنی که کوه باید از او صلابت را
و شجاعان، شجاعت را
و دریا عمق و شکوه را
و نسیم، لطافت را
و آب، زلال بودن را
و زنانِ هر عصر، عفت و متانت را
و مردان، شجاعت و فتوت را
و مصلحت اندیشان و ملاحظه کاران صراحت را
و جوانان، ایثار را
و خادمان، خدمتِ بی منت را از او بیاموزند
سلام بر پرستاران
که نامشان عجین شده با لبخندِ مهربانی و عاطفه و صداقت و خدمت بی منت و شور و عشق و انسانیت و مجاهدت و شب زنده داری
زینب!ای کوه صبر و متانت، جامعه ی امروز ما نیازمند دو باره خوانی واقعه کربلا و درس آموزی صبر و استقامت شماست تا به این باور برسد که در دل هر سختی آرامشی است وعزت و ذلت به دست خداست مگر نه این که خداوند اهل بیت پیامبر را عزت بخشید و دشمنانش را برای همیشه ذلیل و خوار کرد؟
زینب! زنان و دخترانِ امروز ما نیازمند صبر وصلابت و مقاومت زینب گونه اند پس آن ها را دریاب تا در مشکلات و سختی ها به نگاه زیبا بین تو «ما رأیتُ الّا جمیلاً»که رسیدن به مقام «رضاست » دست یابند
یا زینب!سالروز ولادتان بهانه ای است برای عرض تجدید ارادت و خوش آمدگویی به شما و تبریک به مولای متقیان حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) که چنین در دانه ای را در دامان پر مهر خود تربیت کردند
میلاد حضرتِ زینب کبری سلام الله علیها الگوی حیا و عفت و فداکاری بر پرستاران،سفیران سلامت،فرشتگان مهربانی، دادرس دردها و پریشانی ها و همه ی زنان و امت اسلامی مبارک باد

اهمیت و جایگاه سلام(4)

سلام علیکم
سلام عامل پیوند محبت و دوستی و آشتی است
دو خاطره از دوران کودکی؛
حال که قلم به سوی جایگاه و ارزش و اهمیت سلام چرخید می خواهم به دو خاطره ای اشاره کنم که هم اکنون ذهنم را قلقلک دادند
در یکی از روزهای تابستان مرحوم حسین رضاقلی (پدر خدابیامرز اسدالله حسین) تنهای تنها درِ قلعه نشسته بود آن زمان حدود 6 یا 7 ساله بودم که به ایشان سلام کردم مرحوم به محض شنیدن سلامِ کودکانه ام جواب گرم و بهتری دادند و بی درنگ دست به سینه و تمام قد به نشانه ی احترام به یک کودک 6-7 ساله بر خاستند من هم تقلید وار گفتم بفرمایید شاید مرحوم با این عمل ماندگارشان می خواستند معلم آن روز بنده باشند تا هم بیاموزم و هم رفتار خوب شان در خاطرم حک شود تا به این بهانه یادشان را گرامی بدارم که گفته اند اگر به یاد کسی هستیم این هنر اوست نه هنر ما
روحش شاد
دومین خاطره بر می گردد به همسایه ی دیوار به دیوارمان مرحوم حاج محمد علی حاج ابوالقلسم (پدر گرامی حاج عباس آقا و آقا موسی) ایشان در حالی که چادر شب علف را بر پشت الاغ گذاشته بودند و از صحرا به خانه بر می گشتند طبق معمول و رسم زمان، خودشان نیز سواره بودند به درِ قلعه که رسیدند به محض ملاحظه ی حضور چند نفر از همسایه ها ابتدا با صدای بلند سلام کردند و سپس چون پیاده شدن در آن شرایط برایشان ممکن نبود چندین بار با صدای رسا واژه معذور ،معذور،معذور را به کار بردند معذور همان پوزش و معذرت خواهی است یعنی چون در چنین وضعی نمی توانم پیاده شوم معذورم و عذرم را بپذیرید نکته اینجاست که سواره عبور کردن از کنار افراد نشسته و غیر سوار را خلاف ادب می دانستند روحش شاد
بعدها که بزرگتر شدم خیلی ها را می دیدم در چنین شرایطی معذور می گفتند که اوج رعایت آداب و ادب بود.
لطفا"مردان و زنانِ هنرمندِ با سواد ولی بی مدرک گذشته را با نسل حاضر مقایسه نکنید که به قول استاد حجت الله بهمن آبادی؛
هنر اصیل جوششی است؛ مثل گل های خودروی، وحشی و دلفریب.نه مثل گل های گلخانه ای.

امیدوارم گل باشید اما نه هر گلی
در آغاز و پایان کلام، سلام علیکم و رحمت الله

اهمیت و جایگاه سلام(3)

سلام علیکم
سلام های نماز همه جا و همه کس را در بر می گیرد و به قولی هیچکس را از قلم نمی اندازد
سلام های نماز سلام معمولی و ساده نیستند زیرا سلام دهنده را به انبیا و اولیا و مؤمنان و بندگان شایسته خدا و حتی به شخصِ سلام کننده پیوند می دهد
سلام های نماز آشتی دهنده هم هستند حتی آشتی با خود!
سلام های نماز یک جانبه و یک سو نیستند که نمازگزار در سومین سلام،نظر می کند به سمت چپ و راست خود
در باره سلام سوم فرموده اند: سلام سوم نماز برای کسانی است که در سمت چپ او و دو ملک موکل اوست البته .دیدگاه های دیگری هم وجود دارد که به اهلش وا می گذاریم.
سلام یعنی جوشش چشمه ی محبت و عشق و شادی
سلام یعنی تو را من دوست می دارم
سلام تنها کلید ابراز الفت و دوستی و بر قراریِ ارتباط و ورود به قلب هاست.
سلام یکی دیگر از آداب اسلامی است
در اهمیت سلام همین بس که خداوند بر پیامبران (ص) سلام می کنند
جایگاه سلام در اسلام به قدری اهمیت دارد که فرشتگان نیز بر مؤمنان در وقت جان دادن و بر اهل بهشت و اهل بهشت بر یکدیگر سلام می کنند
سلام شناسنامه و نماد مسلمانی هم هست.
سلام کننده وقتی از ثواب هفتاد حسنه بر خوردار می شود که سلام او از روی ریا و تمسخر و ترس نباشد هر کاری که تنها برای رضای خلق و راضی کردنِ دلِ خود باشد نزد خالق بی اعتبار است...
ادامه دارد

اهمیت و جایگاه سلام(2)

🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐🖐
سلام علیکم
سلام یعنی اطمینان دادن به کسی که به او سلام می کنیم
یعنی آرزوی سلامتی و تندرستی برای او
یعنی اینکه خیر خواه تو هستم و آسیبی از ناحیه من به تو نمی رسد
سلام تحیت اهل جنت است
سلام ساده و سبک ولی برای اهل ثواب سنگین است
سلام کلید ورود به دروازه زندگی و معاش و تبادل نظر و گفتار و نوشتار است
سلام عامل پیوند محبت و دوستی و آشتی است
سلام دست رد زدن به قهر و فخر و تکبر است
گاه با یک سلام کردن و جواب بهتر گرفتن روحیه ات تازه و گل لبخند بر لبانت شکفته می شود
سلام به آنکه دوستش داری می تواند روز و شب و حالت را خوب کند
سلام می تواند سلامتی را به سلام کننده هدیه کند
سلامِ دوستانه و عاشقانه حتی در فضای مجازی هم بی آن که شخص را چشم در چشم نمی بینی بازهم به تو جان تازه می بخشد همانگونه که نوشته های عبوس و چرکین، چون بار انرژی منفی دارند تو را می آزارند و حتی مشمئز کننده هستند برخی از کتاب ها و اشعار نیز جز یأس چیزی ندارند
چه لذتبخش است سلام کردن به کسی که دایم در حال سلام است السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا النَّبِيُّ...السلام علینا ... السلام و علیکم و رحم...
و در مقابل برخی سلام ها که بوی تعفن ریا و تمسخر دارند ناراحت کننده است (افرادی در صدر اسلام چنین بودند)
چه رسم خوبی است در بعضی از کشورهای اسلامی که هنگام خدا حافظی نیز سلام علیکم می گویند...
ادامه دارد

👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋👋

📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام و واتساپ
🆔 @Bahmanabad_khabar

⬅️بهمن آبادخبر در سروش
https://splus.ir/bahmanabad_khabar


کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

آدمی زنده آدمیت مرد

ای دو صد وای آدمیت مُرد
همت و حشمت و حمیت مرد

این بشر با دو شاخ نا پیدا
می کند در زمین بسی بلوا

می زند می کُشد کند ویران
ذره نابرده بویی از انسان

جنگ ها جنگ نیست نامردیست
یا اگر هست نا جوانمردیست

گفته بودند بشر شده خلاق
کس نگفتا که مُرده شد اخلاق

اوف بر این علم که غیر نافع بود
بین اخلاق و دین دافع بود

کی کجا موسای پیامبر گفت
کودک و بی گناه باید کشت

آدمی بدتر از وحوش و ددان
در لباس و به ظاهر او انسان

می زند می کشد برادر خویش
نیست او را ز واپسین تشویش

عذر خواهی کنیم ز جانوران
ویژه از هر وحوش و هر حیوان

چونکه حیوان بر او شرف دارد
که دل مردمان بیازارد

روزهای جهان سیاه شده
خصم امروز روسیاه شده

دشمنِ مست و کور و دیوانه
می زند بمب بر شفاخانه

شیون و گریه ها ی بیوه زنان
کرده عرش و سپهر را لرزان

لیک عدوان شده ز منطق دور
گوش ها کر شده و چشمان کور

کاش این آدمی بُدی حیوان
تا نبود بدتر از وحوش و ددان

گرچه هست آدم، آدمیت مرد
با خودش غیرت و حمیت بُرد

باورت نیست کن به غزه سفر
تا ببینی درندگیِ بشر

نقل هر مجلسی فلسطین است
صحبت از قبله ی نخستین است

قاسم از دست مسلمین فریاد
که چرا غزه برده اند از یاد

اهمیت و جایگاه سلام(1)

سلام علیکم
سلام یکی از نام های خداوند است
خداوند به انسان سلام می کند سَلام قولاً مِن ربٍّ رَحیم»
و سلام علی ابراهیم و سَلَامٌ عَلَى نُوحٍ فِی الْعَالَمِینَ و... وَسَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِینَ
در نخستین روز هفته می خواهیم سلام کنیم و از اهمیت سلام بگوییم
سلام یعنی کلید فتح کلام که پیش از آغاز سخن با صدای رسا و با نگاه چشم در چشم و تبسم بیان می شود به عبارتی اول سلام بعدا" کلام
سلام نشانه ی ادب و رعایت آداب است
سلام به معنای آرزوی سلامتی به کسی است که به او سلام می کنیم
سلام به معنای خواستن امنیت و سلامتی برای خویش هم هست به همین دلیل توصیه شده هنگام ورود به مکانی که کسی غیر از خود شخص نیست سلام کند
سلام به اهل خانه که باعث پیوند و گسترش محبت می شود
سلام زنگار تکبر را می زداید از این رو سواره باید بر پیاده و ایستاده بر نشسته سلام کند
اهمیت سلام کردن از آنجا که نشانه ی تواضع نیز هست مرتبه ی بالاتری از جواب گفتن دارد ( سلام هفتاد حسنه دارد که 69 حسنه برای سلام کننده و یک حسنه برای جواب دهنده است)
سلام یک پیام است پیام سلامتی و دوستی و مهربانی و پیغامی برای در امان بودن طرف مقابل از هر نوع نیش و کنایه و آزار
در اهمیت سلام همین بس که ملائکه به بهشتیان و اهل بهشت به یکدیگر سلام می کنند (:«سلام عَلَیکُم بما صَبَرتُم،) ولی بین اهل جهنم چون سخن لغو و بیهوده فراوان است سلام معنا ندارد
سلام دشمنی را از بین می برد و بر تعداد دوستان می افزاید...
ادامه دارد

به یاد وطن و هموطن

💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠

دل دو باره می رود سوی وطن
تا شود دور از غم و رنج و مَحَن

تا شنید نام وطن بی تاب شد
عطر نامش گلبن و جلاب شد

می رود بار دگر سوی کویر
سوی خاستگاه کلوچه و فتیر

این دلِ تنگم چو گردد بیقرار
طی نماید راه تهران سبزوار

این قلم هم بی قراری می کند
با دلم میل جدایی می کند

می نویسد خاطرات رفته را
حال و روز مردمان خسته را

دل شود بیتاب در وقت سفر
می رود تا دور باشد از حضر

می رود یک یک کنار مردمان
حال می پرسد ز مردان و زنان

می کند از داخل روستا گذر
تا ببیند یار و دوستان پدر

لیک صد افسوس اینها رفته اند
چشم بر دنیای فانی بسته اند

گاه اندر کوچه و پس کوچه ها
یا شب جمعه کنار قبرها

می کشد آه از فراق دوستان
کو نمی بیند گلی در بوستان

دوش رفت بر روی بام خانه ها
تا صدایی آید از غمخانه ها

خانه ها تاریک و سوت و کور بود
خانه بود لیک، مالکش در گور بود

خاک و خاکروبه گرفته کوچه را
مرگ بسته درب های خانه را

هر مُحرم دربِ خانه وا کنند
بهر چند روز وارثان بلوا کنند

خانه ای که دور بود از هر گمان
حال گویند هست جای جِنیان

وارثان از ترس عقرب یا ز مار
شب ندارند هیچ آرام و قرار

جای حمد و قل هوالله و احد
می زنند بر یکدگر نیش و لگد

نوه ها میراث خورِ اصلی شدند
مدعیِ مالک و سهمی شدند

آن یکی گوید قباله مادرم
ان یکی گفت سهم و خانه پدرم

اختیار دادی به فرزندان خود
قلعه را کردی چرا زندان خود

روزگاری ما همه با هم بُدیم
والدین رفتند و ما بی هم شدیم

جاری ها با هم نمودند ناز و قهر
زندگی شد با حسادت، تلخ و زهر

مادر از آن خانه رفت عزت برفت
با پدر، آقایی و شوکت برفت

یک کسی گفتا که در این خانه ها
جشن بر پا می نمودیم هفته ها

ناگهان گرگ اجل از ره رسید
گله های گوسفندان را درید

جمعِ خوبِ خانه را کرد تارو مار
زندگی بر وارثان کرد زهر مار

آنکه شد با همسر خود همنوا
راه خود را از برادر کرد جدا؟

گفت قاسم دردهای این زمان
واقعیت بود نی وهم و گمان

با زبان شعر روایت کرده است
گفته هایت را حکایت کرده است

💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام و واتساپ
🆔 @Bahmanabad_khabar

⬅️بهمن آبادخبر در سروش
https://splus.ir/bahmanabad_khabar


کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

ما و چشم انتظاری اموات!

بی تردید از دست دادن عزیزان (پدر،مادر فرزند، همسر،دوست،خویشان، همسایگان و نزدیکان) تا مدتی زندگی عادیِ بازماندگان را تحت تأثیر قرار می دهد و بازماندگان تا مدتی محدود و لو برای نگاه مردم هم شده هر شب جمعه یاد و نام عزیزانِ گمشده خود را گرامی می دارند که با مرگ شان آن همه نگاه ها و حرف ها و لبخندها و خاطراتِ با هم بودن را به دل خاک بردند.
امروز در این نوشته می خواهم از درگذشتگان تمنای بخشش کنم از اینکه برای همه ی کارهای رو مره گی و روز مرگی های خودمان برنامه داریم به غیر از گرامیداشت نام آن ها
سلام بر شما رفتگان!
شما عزیزانی که اگر انتظار و توقعِ حضور بر مزارتان را ندارید ولی حد اقل طبق آرزویی که در وقت زنده بودن تان بیان می کردید توقع دارید هر شب جمعه جهت شادی روحتان خیرات و صدقات و تلاوت و ذکر صلوات و فاتحه را از یاد نبریم اما عزیزان در گذشته! و منتظر، باور بفرمایید ما چنان غرق در دَوَندگی شده ایم که زندگی را هم از یاد برده ایم چه می گویم که خودمان را هم فراموش کرده ایم
معذرت می خواهیم از اینکه فرصت نداریم خدمت برسیم و دقایقی را در کنار خانه ابدی شما خوبان بنشینیم و آیه ای از قرآن برایتان تلاوت کنیم ما حتی محبت به زندگان را نیز از یاد برده ایم
با آنکه می دانیم چند صباح دیگر فرصتِ بودن مان در دنیا تمام می شودو با افسوس و شرمندگی به سویتان خواهیم آمد ولی باز هم در کمال شرمندگی درس عبرت نمی گیریم و از فرستادن هدیه دریغ می کنیم.افسوس
اکنون فرصت مناسبی برای ارسال هدیه به عزیزان مان است
رحم الله من یقرا فاتحه مع الصلوات
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد🌺

اتفاق های زندگی اتفاقی نیستند

همیشه گمان می کردم اتفاق های زندگی ام اتفاقی هستند
یعنی هر اتفاقی به صورت اتفاقی رخ داده است ولی اینطور نبود
پیچ و خم های زندگی،دست اندازها، فراز وفرود و سرازیری ها و سربالایی ها،دردها و غم ها و شادی ها و لبخندها، سنگ های پیش پا و مانع ها و نیش و کنایه ی این آن، طعنه ی دیگران،بَه بَه ها و چهچه ها و أه أه ها و آدم هایی که بر سر راهم قرار می گرفتند همه و همه اتفاق هایی بودند برای پیدا کردن و پیمودنِ راه و شناختِ هر چه بیشتر خودم و نزدیک شدن به حضرت دوست که هر چه دارم و دانم از اوست
غافل بودم که هر اتفاقی تلنگری است برای بیداری و آگاه شدن و حتی آدم شدنم
آگاه شدن برای چگونه زیستن و چگونه بودن و چگونه شدن
هر اتفاقی می خواست جای ایستادنم و رتبه ی انسان بودنم را به من گوشزد کند
چه خوب فرموده اند انسان ها خواب هستند و پس از مرگ بیدار می شوند
در میان اتفاق های تلخ و شیرین و جاده های پر سنگلاخ و سنگ های پیش پا و شک و تردیدها و چه کنم چه کنم ها و زخم ها و مرهم ها و عافیت ها و فراق ها و وصل ها و جدایی ها و خیر و شرها راز و رمز و نشانه و آیاتی وجود دارند که چون از درک آن ها عاجزیم یا برایشان بی اندازه خوشحال می شویم و یا ماه ها بی تابی می کنیم
کاش به این درک می رسیدیم و می فهمیدیم همه ی این ها رمز و راز و نشانه ی راه هستند برای رفتن و متحول شدن و متولد شدن. و نو و تازه شدن و به بار نشستن
چه خوب گفت: آب یک جا بماند می گندد و خوب تر آن گفت که دریا باش تا نگندی.

آیا باید سعی کنیم همه ما را دوست بدارند؟(3)

مهرورزی ها بیجا برای کسب محبت دیگران!
کسی که می خواهد همه او را دوست بدارند ناگزیر باید از سر و تَهِ دلخوشی های زندگی اش بزند
کسی که می خواهد محبوب همه باشد ناگزیر است در پوشیدن و نوشیدن و کردار و رفتارش تجدید نظر کنید
کسی که می خواهد مورد توجه دیگران قرار گیرد باید همرنگ جماعت شود نه حقیقت!
کسی که می خواهد در دلِ همه جا کند باید دلش را از خواسته های به حق و مشروع خالی کند
کسی که می خواهد نقش بازی کند باید مراقب باشد نقابش کنار نرود
کسی که دوست دارد دوستش داشته باشند بی شک بر خودش و خانواده اش سخت می گیرد
کسی که می خواهد جای خودش نباشد و جای دیگری باشد باید مانند او شود
کسی که می خواهد به او بها دهند باید بداند خیلی زود بی بها می شود
کسی که برای دوستدار شدن تلاش می کند خیلی زود از چشم ها می افتد
کسی که تمام فکر و ذکرش بدست آوردن خشنودی این و آن است نمی تواند خانواده اش را خشنود سازد
کسی که به دلخوشی و رضایتمندی و راضی نگهداشتن مردم می اندیشد او نمی تواند به چیز دیگری بیندیشد و نمی تواند استعدادهای ذهنی و نیروهای درونی خود را فعال کند
کسی که برای خوشایند دیگران وقت می گذارد چون وقت پرداختن به خود را ندارد افکار سازنده را از خود دور کرده و افکار منفی و مخرب را بر خود چیره کرده است.
و اما کسی که فارغ از نگاه دیگران خودش را دوست داشته باشد و خودش را بپذیرد بی تردید دوستدار همه خواهد شد.
در ضمن هرکس را باید به قدر لیاقتش دوست داشت
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد
خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
پایان

آیا باید سعی کنیم همه ما را دوست بدارند؟(2)

خاطره از بهمن آباد؛
مهر ورزی های بیجا برای کسب محبت و خوشایند دیگران آب در هاونگ کوبیدن است!
از دوران کودکی به یاد دارم وقتی مردم درِ قلعه یا سر کوچه برای آفتاب گرفتن و همدلی گردهم جمع می شدند افراد متکلم الوحده همینطور رگباری حرف می زدند حاضرین هم بنا به ملاحظاتی ناگزیر گفته هایشان را تأیید می کردند شخص متکلم الوحده به محض اینکه خدا حافظی می کرد حاضرین شروع به انتقاد از وی می کردند و حرف هایش را به تمسخر می گرفتند بعدها متوجه شدم این بنده خداها بی آنکه خودِ شخص و حرف های او را قبول داشته باشند تنها برای خوشایند وی مهر تأیید بر گفته هایش می زدند.
ما نباید استعدادها و داشته های فکری خودمان را به خاطر محبوب شدن نزد دیگران سرکوب کنیم!
گاهی برای محبوب شدن بر روی مسائل و چیزهایی متمرکز می شویم که اگر هم به نتیجه برسیم بی نتیجه است استعدادهای ذهنی و نیروهای درونی ما وقتی فعال می شوند که افکار مثبت و حساب شده داشته باشیم در افکار منفی استعدادها می میرند ما با دست خودمان و برای نگاه و محبوب شدن، نزدِ دیگران استعداد خودمان را منکوب و سرکوب می کنیم شاید بارها متوجه شده اید وقتی افکار مشوش دارید توانِ نوشتن و توان گفتن تان می میرند و حال و حوصله هیچ کاری را ندارید لطمه زدن به زندگی و لحظه های خوش و منکوب کردن استعداد و غرق شدن در احساسات منفی وقتی به اوج می رسد که برای دوست دار شدن، وقت و فکر نازنین خود را صرف رضایتمندی و تأیید کسانی کنیم که خودمان واقفیم بود و نبودشان یا مساوی است و یا بودنشان جز زیان نیست (رجوع کنید به شعرحضرت سعدی؛آنکس که وجود و عدمش هر دو مساوی است...)...
خودمان را دوست بداریم و عشق مان را به پای آنکه عاشقی نمی فهمد قربانی نکنیم
ادامه دارد

آیا باید سعی کنیم همه ما را دوست بدارند؟(1)

خودمان یا خوشایند دیگران؟
برای دوستدار شدن و این که دوست مان بدارند به هر دری می زنیم در گام اول و بدترین قدم راضی نگهداشتن همه است کاری نشدنی و عبث و بیهوده که جز خسران و ضرر هیچ عایدی ندارد
کسی که می خواهد همه را راضی نگهدارد ناگزیر باید نقش یک انسان مهربان و با محبت و منصف را بازی کند به عبارتی با کنار گذاشتن دلخوشی ها و آرزوها و خواسته های خودش مطابق میل دیگران رفتار کند و چون مدام به دنبال تأیید دیگران است اگر طردش کنند و یا مورد تأیید قرار نگیرد و یا دیدگاه و نظرش را مردود بدانند به شدت آشفته می شود این در حالی است که بر عکس اگر ما را همه دوست داشته باشند و گل بی عیب مان بدانند یک جای کارمان اشکال دارد
شایسته نیست انسان در جهت خوشایند دیگران از وقت و مال و دلخوشی هایش مایه بگذارد کسی که مدام تلاش می کند مردم به او مهر بورزند و تمجیدش کنند و مورد تحسین قرارش دهند بی تردید کوله بارش پر است از کمبودهای دوران کودکی و خانوادگی و خود تحقیری که می خواهد از سنگینیِ بارش بکاهد اما نمی داند راهش راضی نگهداشتن همه ی مردم نیست باید بپذیریم تنها گداییِ بی برکت همان گداییِ محبت دیگران است که ما ناگزیریم باب میل آن ها بپوشیم و بگوییم و بخوریم و زندگی کنیم
اصلا" این دیگران کیستند و چیستند که باید زنگ ساعت مان به وقت آن ها کوک شود و وقت و فکر و زندگی خوب و عادی خودمان را برای رضای آن ها قربانی کنیم؟
کسی که قدر چهار فصلِ زندگی اش را بداند هیچ فصلش را خط خطی و خراب نمی کند...
ادامه دارد

مثلث قضاوت و غیبت و تهمت(2)

و نقل یک حکایت
ضرب المثلی است که می گویند از روباه پرسیدند شاهدت کیست گفت دمبم(دمم) حالا حکایت تهمت زننده است که وقتی به او گفته می شود حرفی که می زنی تهمت تلقی می شود می گوید: من با همین دو تا گوش خودم شنیدم!
یا من با همین دو تا چشمان خودم دیدم
و یا از یک آدم درست و حسابی شنیدم
قضاوت های نادرست در باره دیگران از همین واژه ها شکل می گیرند ،قضاوت هایی که ممکن است آبرو و حیثیت یک یا چند انسانِ شریف را لکه دار کند شاید نمی دانیم ریز شدن در رفتار و کردار و آمد و رفت و طرز فکر و باور و اعتقاد و چگونه زیستن و داشتن یا نداشتن و فقر و غنیِ دیگران ،فضولی و تجسس (ولا تجسسو) و گناه است و او روز قیامت باید به دلیل تهمت و غیبت و تجسس و بد گمانی،بار گناه دیگری را بر دوش کشد
حکایت؛
روزی مردی رفت نزد عارف بزرگ گفت؛چند ماهی است در فلان محل خانه ای گرفته ام روبروی خانه ما مادر و دختری زندگی می کنند که هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى آنجا رفت و آمد دارند بگونه ای که تحمل این وضع برای من دشوار شده!
عارف گفت: شايد اقوام باشند؛
مرد گفت: نه من هرروز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت مي آیند و بعد از ساعتى ميروند.
عارف گفت: کیسه ای تهیه کن به تعداد آدم هایی که وارد آن خانه می شوند سنگ داخل آن بینداز و بعد از چندماه کیسه با سنگ هایش را برایم بیاور تا گناهان آن ها را وزن و سنجش کنم.
مرد با خوشحالی پذیرفت اما وقتی بعد از چند ماه خواست کیسه را نزد عارف ببرد سنگین بود به عارف گفت:کیسه خیلی سنگین شده اگر امکان دارد شما تشریف بیاورید!
عارف فرمود: يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نمی توانی حمل کنی پس چگونه ميخواهى با بار سنگين گناه، نزد خداوند بروى؟ حال برو به تعداد سنگها از همه ی آن ها حلاليت بطلب و استغفارکن. چون آن دو زن همسر و دختر یک عالم بزرگ هستند که بعد از مرگ وصيت کرد شاگردان و دوستدارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند. اى مرد آنچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت. همانند تو که در واقعيت، مومن هستی اما که درحقيقت راه شیطان را می روی و امر او را اجرا می کنی
پایان

مثلث قضاوت و غیبت و تهمت(1)

چقدر راحت و بی آنکه از حال و روز و باطن زندگی دیگران با خبر باشیم سوار بر مرکب قضاوت و تهمت و غیبت می شویم و می تازیم شاید دلیل عمده اش این باشد که قضاوت کردنِ دیگران و غیبت کردن و تهمت به این آن آسان و ارزان است! چنین گناهانی در عالم سیاست بدیهی است ولی این اتفاق وقتی غم انگیز می شود که فرد در قبای مذهب و از نگاه دین به قضاوت دیگران می نشیند و به راحتی کوله بار دشمن فرضی را پر از تهمت می کند این سخن (به قول کلیله و دمنه) بدان آوردم که روز گذشته بنده خدایی از ظلمی که به او رفته بود شکایت داشت حتی پرسید از دست یک آدم هتاک و بد زبان و تهمت زننده جز مقابله به مثل چه می توان کرد؟در جواب گفتم هر گز در پیِ انتقام و حتی پاسخ دهی مباش که او تو را به اندازه خودش پست و پایین می آورد وی می خواهد با تو در افتد تا از شهرت و خوشنامی تو بهره برده و به شهرت برسد
وقتی از جورج فورمن پرسیدند تو که در حد محمد علی کلی نبودی چرا با او مسابقه دادی؟ گفت هدف من به شهرت رسیدن بود که از نام و مسابقه دادن با محمد علی به آن رسیدم.
مده پاسخ به گفتار سفیهان
همان بهتر به خاموشی بکوشی
مگر نشنیده ای این نکته ی نغز
جواب ابلهان باشد خموشی؟
خدا رو شکر دلش با گفته هایم آرام گرفت به ویژه وقتی تأکید کردم در ادبیات و آموزه های دینی ما انتقام گرفتن چندان جایگاهی ندارد بلکه سفارش شده برای طرف مقابل دعا کنید (همان کاری که حضرت مالک اشتر با شخص هتاک کرد)
پس بهتر است برای او دعا کنی و از خداوند تمنا کنی تو را از انسان های منفی و شر شیطان و شر همسایه مزاحم,
و شر حسود و حسودان
و شر بدخواهان
و شر دوست بد
و شر ریا کار
و...محافظت فرماید...
ادامه دارد

به یاد مادران به ویژه مادرانِ روستایی

این قلم یاد مادران کرده
یاد دریای بی کران کرده

مادرانِ عزیز روستایی
گوهر بی بدیل و رویایی

مادر آن پروَرَنده ی دانا
بردبار و صبور بی همتا

زن روستایی، نازنین مادر
زن روستایی حامیِ همسر

زن روستایی بچه آور بود
مادر و یارِ غارِ شوهر بود

قلمم می رود سوی املا
تا کند نام مادران انشا

مادر و هیزم و کرسی داغ
مادر و چای صبحگاهی و داغ

مادر و بار زندگی بر دوش
مادر و مهربان ترین آغوش

همسر روستایی خوش اخلاق
کی زده حرف نابجای طلاق

او زنی اهل زندگی و عفیف
شوهرش با وفا و مرد شریف

زندگی داشتند بسی آرام
نزد خلق و خدایشان خوشنام

اختلاف یا نبود یا کم بود
عزم سازش و صلح فراهم بود

زن روستایی کار صحرا داشت
فکر امروز و فکر فردا داشت

آن زمان با تمام بود و نبود
کس نمی گفت حرفی از کمبود

نه خبر بود ز برق و آب و گاز
نه چو امروز اهل غمزه و ناز

روشنایی دهنده بود گردسوز
روشنی بخش مادر دلسوز

شستشو بود وظیفه ی همسر
نان پزی بود وظیفه ی همسر

شیر دوشی ز گاو و گوسفندان
رتق و فتق امور فرزندان

آب آوردن از لبِ چشمه
همه بود سهم مادر خسته

آن زمان مای بی بی نبود
کارت بانکی و پول جیبی نبود

گر چه ره سخت بود و ناهموار
عاقبت کوه و دشت شد هموار

پیش چشمان مادر دلسوز
شب تاریک رفت و آمد روز

بچه ها یک به یک بزرگ شدند
هم تنومند و هم سترگ شدند

آن یکی درس خواند و ملا شد
نردبان، پله پله بالا شد

یکی استاد شد به دانشگاه
یکی شد صاحب دم و دستگاه

یکی سر دفتر و یکی قاضی
یکی بنا ز کار خود راضی

آن یکی در اداره ای شاغل
یکی هم هیچکاره و کاهل

دیگری شد معلم دلسوز
تا کند راه تیره را افروز

هر که هر جا رسید و مهتر شد
از دعاهای خیر مادر شد

مادران کنونی روستا
این زنان عفیفه و پارسا

خسته از زندگی و تنهایی
یا گرفتار درد جسمانی

دلخوشی هایشان بود شیران
شکر گزارند برای فرزندان

شکر گویند که در دلِ عسرت
بوده صدها دلایلِ راحت

این قلم بی قرار مادر شد
مادر خوب و بچه پرور شد

به پدرها سلام و صد حرمت
که کشیدید روز و شب زحمت

لطف تان ای پدر رفت از یاد
زنده اید جانتان سلامت باد

یا اگر رفته ای ز دار فنا
شاد باد روحتان به دار بقا

گر که چیزی شدیم یا هستیم
همه مدیون زحمتت هستیم

قاسم این گفته را کند تکرار
مادران اند مظهرِ ایثار

تولدم مبارک!

جشن تولد در سال یا در لحظه؟
دلم می خواست تولدهایم را که دم به دم و لحظه به لحظه اتفاق می افتند درک می کردم لحظه ها به ما گویند تو از نو متولد شدی یعنی مدام در حال تولد تازه هستی
دلم می خواست نو شدن را هم پس از مرگ هر پدیده ای احساس می کردم
دلم می خواست می دانستم تا خدا هست من هستم اما اهمیت در چگونه بودن و چگونه زیستن و چگونه ماندن و چگونه رفتن است
تولدهای پی در پیِ لحظه ها یعنی تولد های نو که در پیر شدنِ انسان و خلق و خو و رفتار او تأثیر فوق العاده ای دارند
مرگ و میر سلول ها و نو شدن شان و بودنشان برای اهل خرد درس آموز است
از تولدم می خواستم بگویم که همه چیز برای یک جشن تولد با شکوه مهیا بود، آن هایی که تدارک چنین جشنی را دیده بودند شاید نمی دانستند که من به عنوان انسان، هر لحظه در حال تولد و نو شدن هستم کسی که از نو متولد نشود حضرت عیسی (ع) فرمود:یقین بدان تا شخص از نو تولد نیابد نمی تواند پادشاهی خدا را ببیند
دنیا را می بینید در بی خبری و غفلت ما دم به دم در حال نو شدن است و دم به دم در حال مردن؟
هر نفس نو می شود دنیا و ما
بی خبر از نـــو شدن اندر بقـــا
پس ترا هر لحظه مرگ و رجعتی است
مصطفی فرمود دنیا ساعتی است
هستی و کائنات و این همه آیات و برکات خداوند نیز مدام در حال تولد و نو شدن هستند در این جهان حتی یک لحظه سکون وجود ندارد و ما چون از درک چنین حقیقتی عاجزیم جهانِ نو را کهنه تصور می کنیم.
راستی تولدهای لحظه به لحظه ی شما هم مبارک!

اهمیت و برکات سحر و سحر خیزی

در باره سحر و اهمیت سحر خیزی و ارزش زمان ها و مکان ها برای خودسازی، فراوان فراوان می توان نوشت ولی از آنجا که آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید به طور گذرا به اهمیتِ سحر و زمان ها و مکان ها می پردازیم.
بدیهی است همه ی روزهای خدا نیک هستند اما تردیدی نیست که برخی زمان ها و مکان ها و مناسبت ها ارجحیت خاصی دارند مانند ماه رمضان،شعبان،رجب،روزهای مقدسی چون عیدها و میلادها ولی دراین میان سحر به عنوان یکی از مقطع های زمانی که دور و چرخش و تکرار آن هر بیست و چهار ساعت یک بار اتفاق می افتد متفاوت است.
معمولا" قسمت ویژه از هر مجموعه،برتری و ارزش بیشتری در مقایسه با سایر اجزاء آن مجموعه دارد و به عبارتی گل سر سبد است
مثلا از یک مجلس صدر آن،
از میان گل ها گل سرخ،
از میان پرندگان طاووس،
از میان الماس ها کوه نور،
ازمیان سدها سد ذوالقرنین،
از میان خانه ها کعبه،
از میان سیارات، زمین
از میان شب ها،شب قدر،
از میان باغ ها بهشت،
از میان آفرینش و خلقتِ موجودات انسان،
از میان اجزاء بدن،سر،
از میان راه ها،راه راست،
از میان لقمه ها،حلال،
و از میان فرشتگان، جیرئیل برجستگی و اهمیت بیشتری دارند و گل سر سبد و قسمت با ارزشِ ساعاتِ شبانه روز،لحظه های سحر است حضرت حافظ می فرمایند:
کس ندیده است زمشک و ختن و نافه چین
آن چه من هر سحر از باد صبا می بینم.
آغاز و انجام سحر خوش است،زیرا پایان تاریکیِ شب و آغازِ روشنایی و نور افشانی خورشید است.
پیر ما گفت: مکان و زمان نیز در شناخت و معرفت انسان تأثیر دارد مثل زمان هایی که ائمه ی اطهار و بزرگان، بیشتر به آن توجه کرده اند از قبیل؛
شب قدر، شب نیمه شعبان،شب های ماه رمضان ،وقت افطار، بین الطلوعین ،لیلة الرغائب(اولین شب جمعه ماه مبارک رجب)
حال که قلم از سحر می نویسد به جاست یادی کنیم از مردم سحر خیز روستا و آواز خوش خروس های روستا که پیش آهنگ سحر خیزان بودند و هستند صدای خوش آواز خوانی خروس ها هنوز نوازش دهنده ی گوش هایمان است چه خوب فرموده اند: خداوندمتعال،سه صدا و آواز را دوست دارد: صدای خروس،صدای تلاوت کننده ی قرآن وصدای کسانی که در سحر استغفار می کنند.
از پرودرگار عالَم و عالِم عاجزانه می خواهیم از سحر خیزان باشیم و در قیامت انسان محشور شویم.

در آرزوی آدم شدن

✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️

علم آموختم آدم شوم اما نشدم
راحت از وسوسه ی غم شوم اما نشدم

هرچه خواندم همگی بار شد و یار نشد
هر چه کِشتم به زمین خار شد و بار نشد

گفته هایم همه چون باد هوا بود برفت
پندهایم همه چون ریب و ریا بود برفت

آیه ها خواندم و باور ننمودند مرا
عشق ورزیدم و هر گز نستودند مرا

روز و شب همتم این بودکه غافل نشوم
فکر و اندیشه ام این بود که عاطل نشوم

سال ها عشق رها کردم و رفتم پیِ عقل
سَبق و درس رها کردم و رفتم پیِ نقل

نقل یعنی شدی محکوم به حرف دگران
عقل یعنی سخن و حرف تو باشد عنوان

عاقل آن است که نفسش بکند اندر بند
غافل آن است که او را بکنندش در بند

شیخ گفت عقل بکن دور که عالِم گردی
ظلمت از دل برهان فاضل و آدم گردی

دل اگر عشق ندارد تو وِ را مرده بدان
یا اگر مهر ندارد ز خودت دور بران

دل بی مهر نشاید که حقیقت بین باد
عقل بی نور کجا رونق و روشن بین باد

ولی افسوس که در خواب گرانم هنوز
بهر این بود و نبودش نگرانم هنوز

کاش این عقل رهایم بکند یک چندی
بند بگشاید از این پایِ دلم یک چندی

پیر ما گفت برو کسب نما عقل و کمال
عقل کل دور کند عاقله از وهم و خیال

عقل،همراهی ایمان بکند شحنه بوَد
او نگهبانیِ شهر دل و این عرصه بوَد

سال ها دل طلب علم نمود بی حاصل
علم بی نفع ندانست که راهیست باطل

آرزو داشت که دستش برساند به عسل
او ندانست که علم، شهد بوَد وقتِ عمل

علم باید که تو را راهِ نشانی باشد
یا به روزِ عرصات راهِ نجاتی باشد

پیرِ ما گفت به قاسم، بسا عالِم بشوی
لیک این دور و محال است که آدم بشوی

✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️✳️

📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام و واتساپ
🆔 @Bahmanabad_khabar

⬅️بهمن آبادخبر در سروش
https://splus.ir/bahmanabad_khabar


کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

دلگیرم ازخودم(8)

ازهیچکس به جز خودم دلگیر نیستم
دلگیرم از خودم که حقگو بودم ولی حق پذیر نبودم
دلگیرم از خودم که ناصح بودم ولی نصیحت را بر نمی تافتم
دلگیرم از خودم که جایگاه والدین را ندانستم و نفهمیدم تا کار از کار گذشت
دلگیرم از خودم که خودنمایی و حتی خدانمایی داشتم ولی خداخواهی نداشتم
دلگیرم از خودم که به بهانه ی اینکه حق الله را خدا می بخشد گناه اندر گناه کردم
دلگیرم از خودم که حق الناس را به بهانه ی اینکه حالا حالا هستم و زنده ام سبک شمردم تا اینکه حق خواهان به دیار باقی شتافتند و...
دلگیرم از خودم که با توجیه کردنِ گناهانم توبه را به تأخیر انداختم
دلگیرم از خودم که همه را به دیده ی شاگرد و خود را استاد می دیدم
دلگیرم از خودم که در همه ی تخصص ها و علوم (اقتصاد،سیاست، طبابت،فقه،تفسیر، حقوق، هوش مصنوعی، کهکشان و آسمان و زمین و گیاهان و نباتات اظهار نظر می کردم
دلگیرم از خودم که هر روز دیواری قطور در ذهنِ آشفته ی خود می ساختم
دلگیرم از خودم که به جای ریشه کن کردن علف های هرز که مرا وادار به منفی نگری می کردند هر روز به رشد آن ها کمک می کردم
دلگیرم از خودم که با کسانی همراه و هم قلم و هم زبان شدم که هر روز بیشتر از دیروز مرا به سوی دلسردی و نا امیدی می بردند
دلگیرم از خودم که ورودی های مغزم را به روی تنوعات فکری و نو آوری های روز و زندگی کردن در حال و لذت بردن از داشته ها و شکر و سپاس پروردگار بسته بودم

دلگیرم ازخودم(7)

از هیچکس به جز خودم دلگیر نیستم
از خودم دلگیرم که کلام شیرین خداوند را با زبان تلخ بیان کردم
از خودم دلگیرم که بی آنکه خود عامل باشم همه را توصیه به صبر و حق می کنم
از خودم دلگیرم که شِکر بیرون بودم و تبَر خانه
از خودم دلگیرم که پیش از آنکه خانه و خانواده ام را از آتش دور کنم دیگران را امر به معروف می کنم
از خودم دلگیرم که امرو به معروف و نهی از منکر را به اهلش واگذار نکردم
از خودم دلگیرم که واجبات را قربانی مستحبات کردم
از خودم دلگیرم که آخرتم را به بهای نا چیز دنیا فروختم
از خودم دلگیرم که از کلمه نمی دانم گریزان هستم
از خودم دلگیرم که به جای شرم از خدا از خلق شرم داشتم
از خودم دلگیرم که از همه ی دوربین های کار گذاشته احتیاط کردم جز دوربین خدا
از خودم دلگیرم که رضای خلق را بر رضای خدا ترجیح دادم
از خودم دلگیرم که تلاش کردم فکر و نگاه و سلائق و عبادت و اطاعت و منطق و آداب و فرهنگِ دیگران را با خودم هماهنگ کنم
دلگیرم از خودم به خاطر آن همه گفتنی های بیجا
دلگیرم از خودم به خاطر کسب علم غیر نافع
دلگیرم از خودم به خاطر سکوت هایی که نباید می کردم
دلگیرم از خودم به دلیل این همه نوشته های بی حاصل و عاطل و باطل

دلگیرم از خودم

از راه رفته ام
راه نرفته ام

حرفی که گفته ام
حرف نگفته ام

کاری که کرده ام
کار نکرده ام

دلگیرم از خودم
غمگینم از خودم

از تلخی زبان
از وهم و از گمان

تهمت به دیگران
غیبت از این و آن

دلگیرم از خودم

از هر چه رشته ام
از آنچه بافته ام

این پرسش از خودم
چون شد جوانی ام

کو رفته ای کجا
از من شدی جدا

دلگیرم از خودم
از هر چه غافلم

پیری ز ره رسید
پشتم ز غم خمید

این کوله ی گناه
کرد روز من سیاه

دلگیرم از خودم

از ریب و از ریا
وز دوری از خدا

وز عهد بسته ام
پیمان شکسته ام

از دلخوشی که رفت
از سر خوشی که رفت

رفت خاطرات پاک
گویی به زیر خاک

دل ها شکسته ام
طرفی نبسته ام

حرفم شود شِکر
نبوَد در او اثر

این تلخیِ بیان
کاری کند چنان

چون نیست باب طبع
دورم کند ز جمع

تنها کند مرا
رسوا کند مرا

ای وای از این زبان
ای وای از این بیان

ای وای از خودم
ای وای از خود

سلام بر فلسطین قبله ی نخستینِ مسلمین

سلام بر غزه
سلام بر شهدای غزه
سلام بر پدران و مادران غزه
سلام بر کودکان غزه
سلام بر نو جوانان و جوانان غزه که شهادت را بی تردید و با لبخند در آغوش می کشند و در خون غلطیدن را فوز عظیم می دانند
سلام بر استقامت غزه
سلام بر صبر و پایداری و خشم و غرور مردم فلسطین
سلام بر امید و یایداریِ مردان و زنان غیور غزه
سلام به سکوت شب هایی که با غرش هواپیماهای غاصبین و صدای انفجار بمب های متجاوزین می شکند
سلام بر غزه که تنها روشنایی شب هایش انفجار بمب های اهدایی امریکاست
سلام بر لبخند کودکانه ی کودکان غزه و انگشتی که به علامت پیروزی نشان مان می دهند
سلام بر صفای دل میانسالان و پیرهایی که وعده ی خداوند و پیروزیِ نهایی را برای جوانان شان تکرار می کنند
سلام بر حقیقتِ غزه و تکرار آب بستن بر خیمه گاه(اِنّا اَعْتَدْنَا لِلظّالِمِينَ نَاراً اَحَاطَ بِهِمْ سُرادِقُهَا و اِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِی الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَ سَاءَتْ مُرْتَفِقاً»؛ (ما براى ستمگران آتش آماده كرده ايم كه آنها را از هر سو احاطه كرده و اگر تشنه شوند و تقاضاى آب كنند آبى براى آنها مى آورند همچون فلز گداخته كه صورتها را بريان مى كند! چه نوشيدنى بدى! و چه بد محل اجتماعى؟)
سلام بر اسیران و آزادگان و زندانیان در بند
و ننگ ابدی بر متجاوزانی که به کشتن زنان و کودکان افتخار می کنند
ننگ ابدی بر کسانی که جنگ و کشتار را تشویق و هدایت می کنند
ننگ ابدی بر بی تفاوتیِ مجامع بین المللی و کشورهای عربی
ننگ ابدی بر صهیونیست های غاصب که روز بروز ناتوان‌تر و زبون‌تر خوارتر می شوند
ننگ ابدی بر ساکتین و تشویق کنندگان و تدارک دیدگان و تجهیزات دهندگانی که با دشمنان و اهریمنان پیمانِ دوستی بستند تا آن کنند که؛
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا / آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند.

دلگیرم ازخودم(6)

ازهیچکس به جز خودم دلگیر نیستم

دلم می گیرد وقتی مرا به جمعی می خوانند ولی عنوانِ استاد و رییس و مدیر و جناب... برایم قایل نمی شوند.
دلم می گیرد وقتی می بینم بزرگترها در پیش چشمان کوچکترها کوچک می شوند و کوچکترها نیز بی آن که بزرگ شوند و بزرگی بیاموزند خود را خردمندتر و برتر و امروزی می پندارند.
دلم می گیرد وقتی می بینم خفتگانِ در خوابِ غفلت تنها وقتی بیدار می شوند که صدای کلنگ قبر کن و بریدنِ کفن را می شنوند
دلم می گیرد وقتی می شنوم در خانه دنیا خواب هستم و در خانه قبر بیدار می شوم
دلم می گیرد وقتی می بینم در سختی ها حکمت خداوند نا دیده گرفته می شود
دلم می گیرد وقتی می بینم در انتخاب ها صورتِ زیبا جای سیرتِ زیبا را می گیرد.
دلگیرم از خودم که بنی آدم را اعضای یکدیگر نمی دانم و شعر سعدی شامل حالم می شود (تو کز محنت دیگران بی غمی/ نشاید که نامت نهند آدمی)
دلم می گیرد وقتی شب های سخت زنان و کودکان فلسطینی را در زیر بمباران وحشیانه اسرائیل به فرماندهی امریکا می شنوم ولی خواب آرام و بی دغدغه را تجربه می کنم
دلم می گیرد که حتی در سلام کردن بخل می ورزم و هفتاد حسنه را از بین می برم
دلم می گیرد وقتی نمی توانم مانع چشم و همچشمی خودم شوم
دلم می گیرد وقتی نسبت به جابجا شدن فضیلت ها و رذیلت ها بی تفاوت هستم
دلم می گیرد وقتی نه امر به معروف و نهی از منکر می کنم و نه می پذیرم...
ادامه دارد

دلگیرم ازخودم(5)

از هیچکس به جز خودم دلگیر نیستم
دلگیرم از خودم که به همه ی تمناهای چشم و دلم پاسخ مثبت دادم
دلگیرم از خودم که با احساس بی نیازی به تعلیم و راهنماییِ استادان و بزرگترها می خواستم بزرگی کنم و همه را معلم و راهنما باشم.
دلم می گیرد وقتی به خانه های زادگاهم فکر می کنم که دیروز آن همه بزرگ بودند و اکنون این همه کوچک و کوچکتر می شوند
دلم می گیرد وقتی می بینم وراث به خاطر چند خشت خام با گله مندی و قهر، از یکدیگر روی بر می گردانند و ...
دلم می گیرد وقتی می بینم آن همه سنت های حسنه در جلوی چشمان مان مردند و تشییع شدند و ما به جای افسوس، شادی و دست افشانی کردیم
دلم می گیرد که سنت رفت و آمدها از بین رفت و ما برای زنده نگهداشتنش اقدامی نکردیم
دلم می گیرد وقتی به جای بر گزاری سنت حسنه ی عروسیِ محلی و آن همه رعایت حجاب و عفاف اکنون خوشحالیم که در فلان هتل و تالار معروف مراسم می گیریم
دلگیرم از خودم وقتی می بینم هر چه نلاش می کنم نمی توانم خودم باشم
دلگیرم از خودم که برای بدست آوردنِ آب و نام و نان و موقعیت اجتماعی و کسب حرمت و احترامِ افراد جامعه مدام رنگ عوض می کنم و نقاب بر چهره می زنم
از خودم دلگیرم که غم داشته های دیگران و حسد به این و آن،خواب را از چشمانم ربوده است
از خودم دلگیرم که به جای محاسبه نفس به محاسبه ی مال و اموال این آن مشغول شدم.
دلم می گیرد وقتی به بی دردی افتخار می کنم و نسبت به غم و رنج دیگران بی تفاوت هستم
ادامه دارد

سلام بر حضرت معصومه(س)

پرورش یافته دامان عصمت و طهارت
سلام بر سیده جلیله معظمه، حضرت فاطمه معصومه افضل دختران موسی بن جعفر علیه السلام
امروز می خواهم به مناسبت وفات شهادت گونه ات به تو سلام مضاعف کنم که سرچشمه خوبی ها و کمالات،خواهر قرآن،مادر عصمت و سلاله یاسینی
هر کجا هستم و باشم می خواهم گنبد طلایی ات را در قاب چشمان خسته ام قرار دهم و سلام کنم به تو بانوی مهربانی که در کوچه مدینه طلوع کردی و در غربت و تنهایی و دور از وطن، غریب نواز و حاجت روای غریبان و مرکز اتصال دل ها از قم به مشهدالرضا شدید
سلام به قم کوفۀ کوچک که فرموده اند:سه در از درهای بهشت به سوی قم است.
سلام به فاطمه معصومه (س) ، دختر موسی بن جعفر(ع) مفسر قرآن،شخصیت علمی، فقهی، فکری و حجّت و امین پدر.
سلام به حضرت معصومه (س) میهمان دل های شیعیانِ ایران،بانوی با کرامت محدثه و شفیعه ی روز جزا،
در چنین روزی رحلت غریبانه ات را به سوگ می نشینیم و با همه ی غربتی که دارید امیدواریم جواب سلاممان را بدهید و ما را به اقیانوس بیکران امامت و ولایت متصل فرمایید
سلام بر حضرت معصومه(س) بانویی ساده زیست، مطیع امر امام،ولایتمدار پاکدامن که در نقل حدیث و زندگیِ عالمانه الگو بودند.
امید آنکه زندگی شرافتمندانه و مؤمنانه و کریمانه حضرت سرلوحه ی زندگی شیعیان و پیروان شان قرار گیرد
وفات شهادت گونه حضرت معصومه (س) بر همه ی شیعیان به ویژه ایرانیان ولایتمدار تسلیت باد

به یاد رفتگان و زندگان

شب جمعه به یاد رفتگان باش
به یاد برزخ و احوال آن باش

اگر خواهی روی اندر سلامت
مشو غافل ز احوال قیامت

به فکر توشه باش و فکر مردن
نه تنها فکر مال و فکر خوردن

به پوشان چشم ز نامحرم برادر
حجابت را بکن حفظ جان خواهر

که این دنیا نمی ارزد به جویی
همه عمر تو را بستند به مویی

چه دانی تا چه روزی زنده باشی
چه دانی تا به کی سر زنده باشی

پدر رفت و برادر رفت و مادر
تو خواهی رفت و خواهد رفت خواهر

به فکر رفتگان باش تا توانی
چه خوب است آیه قرآن بخوانی

بکن کاری خداوند را خوش آید
و کاری کن که خلق را دلخوش آید

توانی قلب چند کودک کنی شاد
دهندت اجر افزون روز میعاد

شب جمعه به یاد کل اموات
بخوانیم سوره توحید و صلوات

مگریان و مگریان و مگریان
که چشمانت شود آن روز گریان

چو قاسم تا توانی خنده رو باش
بجا سنجیده، شوخ و بذله گو باش

سلام بر سویز و سویزی

سلام بر احمد آقای سویزی
که نزد بهمن آبادی عزیزی

سلام بر شاعر و استاد مشفق
که شعرش مهربانی دارد و عشق

خوشا که اهل روستای سویزی
و خوش تر آنکه نزد ما عزیزی

بخوانَد هر که شعر و خاطراتت
بگوید آفرین بر این نگاهت

که از یادت نبردی دوستان را
به حرمت بنگری این آستان را

نمودی یاد از دوران تحصیل
و دیگر دوستان با شرح و تفصیل

نوشتی با رفیقان بودی همدل
که بودید همره و یار و محصل

به چندین بار گفتم با صراحت
که داریم بر سویزی ها ارادت

سویزی بهمن آبادی جدا نیست
در اخلاق نزد مولا نمره ها بیست

خانم های سویزی همچو خواهر
و مردانش عزیزند چون برادر

همه با همدگر در دشت و صحرا
به هم یارند در کال یا حیتاوا

سویزی راد مردانش شریف اند
زنانش با نجابت و عفیف اند

قاسم بوده دعاگوی عزیزان
به لطف و رحمت سلطان خوبان

الهی آنکه سال ها زنده باشید
عزیز و سالم و پاینده باشید

دلگیرم ازخودم(4)

از هیچکس به جز خودم دلگیر نیستم
دلگیرم از خودم که سال هاست راه را گم کرده ام ولی دیگران را گمشده و گمراه می دانم
دلگیرم از خودم که نمی توانم شادی بخش و مرهم زخمِ دل دیگران باشم
دلگیرم از خودم که خبر حزن و اندوه را زودتر از خبرهای شادی و نشاط منتقل می کنم
دلگیرم از خودم که در باره همه چیز اظهار نظر می کنم و خود را عالمِ به علوم می دانم
دلگیرم از خودم که تفکر و سلیقه و آداب معاشرت و نگاهِ مردم را با ترازوی عقل خودم می سنجم.
دلگیرم از خودم که تفاوت مقبولیت و محبوبیت و مشروعیت را نفهمیدم و ندانستم تا مقبول نشوم محبوب نمی شوم و اگر مشروع نباشم آن دو نیز اثر ندارند
دلم می گیرد وقتی با شکسته نفسی هایم می خواهم خود را بزرگ جلوه دهم
دلم می گیرد وقتی برای دیده شدن و جلب توجه دیگران یا بر صدر و بالاترین جای مجلس می نشینم یا پایین ترین
دلم می گیرد وقتی می بینم آدم ها بی آن که خودشان را مستحق تغییر بدانند می خواهند همه چیز و همه کس را به میل خود تغییر دهند تا چون او باشند و مانند او فکر کنند
دلگیرم از خودم وقتی نظر دیگران را به هر قیمتی می خواهم با نظر و سلیقه و رفتار و تفکرِخودم همراه کنم...
دلگیرم از خودم وقتی حراف و پُر گو را سخنوَر و سکوت کننده را لال و بی خاصیت می دانم
دلم می گیرد وقتی می بینم معلم با روش های آموزشیِ دیروز می خواهد فرزندم را برای زندگی امروز و فردا آماده کند .
ادامه دارد

دلگیرم ازخودم(3)

از تو نه از خودم دلگیرم
دلگیرم که روز شمارِ همه چیز بودم به جز از دست رفتن جوانی ام
دلگیرم که که قیمت هر چیزی را دانستم جز قیمت عمرم را
دلگیرم که نفهمیدم دعای بی تلاش معاش ندارد
دلگیرم که همه ی تنبلی و کاهلی و ندانم کاری هایم را به گردن این و آن انداختم
دلگیرم که در هر شکست های به جز خودم همه را مقصر دانستم
دلگیرم که تفاوت هدایت و راهنمایی را نفهمیدم
دلگیرم که نفهمیدم هدایت را نه زبانی که قلبی باید از خدا خواست
دلگیرم از خودم که اعمال و رفتارم را به رضایت خلق گره زدم.
دلگیرم از خودم که روزی را از خالق گرفتم و شکر مخلوق کردم
دلگیرم که آنچه دلم خواست همان کردم و آنچه خدا خواست نکردم
دلگیرم از خودم که زبانی از خدا روزی طلب کردم ولی قلب و نگاهم به دستان خلق بود
دلگیرم از خودم که ردای ریب و ریا بر قامتم سنگینی نکرد
دلگیرم از خودم که خفتگان در قبور را بیدار و خودم را همچنان خفته و در خواب می بینم.
دلگیرم از خودم که نمی خواهم و حتی نمی توانم خودم باشم.
دلگیرم از خودم که تلاش می کنم همه ی عالم و آدم با شاغول من اصلاح شوند
دلگیرم از خودم که هر گز آداب گفتگو با جوان را یاد نگرفتم...
ادامه دارد

دلگیرم از خودم(2)

از هیچکس دلگیر نمی شوم الا از خودم!
دلگیرم از خودم که رایگان مزرعه دلم را در اختیارِ شیطان قرار دادم
دلگیرم از خودم که برای رضای خلق خالقم را کنار زدم
دلگیرم از خودم که در مسیر نا شناخته گام بر داشتم و سر از ناکجا آباد و نه بهمن آباد در آوردم
دلگیرم از خودم که یک عمر به دروغ گفتم خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو کمک می خواهم
دلگیرم از خودم که زبانی هدایت را از خدا خواستم و در عمل به گفته مخلوقش عمل کردم و راه خودم را رفتم
دلگیرم از خودم که توکل بر خدا کردم ولی در ادامه ، وکالت شیطان را ترجیح دادم
دلگیرم از خودم که علم آموختم ولی ادب نیاموختم
دلگیرم از خودم که در جهت کسب علم کوشیدم ولی در مسیر آدم شدن قدم بر نداشتم
دلگیرم از خودم که فرمایش پیامبر اعظم (ص) را نادیده گرفتم که فرمودند: ای پسر مسعود! از کسانی که مردم را به نیکی راهنمایی کرده و به نیکی فرمان می‌دهند ولی خودشان از آن نیکی غافلند، مباش!
دلگیرم از خودم که کوچکترین خدمتم را با بزرگترین منت باطل کردم
دلگیرم از خودم که اجر کار اندکم را با بزرگ جلوه دادن ضایع کردم
دلگیرم از خودم که پیمان ها گسستم و عهدها شکستم (در عهده نامه مالک آمده؛ مالک از سه چیز بر حذر باش؛ نسبت به آنچه برای جامعه انجام میدهی منتی نگذار، و نسبت به انچه انجام داده ای بزرگ نمایی مکن ، و درباره وعده هایت خُلف وعده نکن)
دلگیرم از خودم وقتی بی تفاوت هستم نسبت به صدای بلند ظالم که شنیده می شود وفریادهای کوتاهِ حق طلبانه مظلوم که شنیده نمی شود.
دلگیم و سخت دلگیرم از خودم...
ادامه دارد