چهل نکته کلیدی در باب انسان شدن از نصایح آیة الله امجد

1- هر وقت گرفتاری داشتید به سجده بیافتید و ذکر یونسیه را بگویید. «لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»

2- غیر از چهارده معصوم نمی‌شود از کسی دفاع مطلق کرد، حتی عرفا .

3- نگران کردن پدر و مادر - ولو یک دقیقه - گناه است. اگر می‌خواهی به منزل دیر بروی، زنگ بزن، اطلاع بده تا نگران نشوند.

4- ارزش‌ها باید ملاک باشد نه حزب و گروه. و الا بی دین می‌شویم.

5- همه چیز را ببازید تا برنده شوید .

6- اینقدر قرآن باید بخوانی تا بفهمی، وقتی فهمیدی، دیگر قرآن رهایت نمی‌کند.

7- نه مرید؛ نه مقام، نه کتابخانه؛ انسان موقع مرگ، اینها را با خود نمی‌برد!

8- متاسّفانه امروز در جامعه‌ی ما تعقّل خیلی کم شده آقا تعقّل؛ همین منشاء بسیاری از مشکلات هست.

9- این یک کلمه زندگی را شیرین می‌کند: «من مقصّرم»

10- در قیامت با این که خود جهنّم از بوی بد آکنده است، باز اهل جهنّم از بوی بد عالم بی عمل در اذیّتی مضاعف‌اند.

11- ترک و فعل خیلی مهم نیست، نیّت خیلی مهم است.

12- عمیق‌ترین حرف بنده این است: خدا هست.

13- بی خود این طرف و آن طرف نرویم هیچ کس غیر خدا کاره‌ای نیست.

14- خداوند گدای سمج را دوست دارد ولی در خانه خودش نه دیگران.

15- باید فقط برای خدا کار کرد ولو کم.

16- شما عزیزان با خصوصیّات نفس، آشنا نیستید! هیچ کس از عهده‌اش بر نمی‌آید، الّا خدا. بزرگان و نوابغ، زمین خورده‌اند.

مومن باید ترمز داشته باشد تقوا یعنی ترمز، آدم نمی‌تواند گاز بده بره، توی دره می‌ره، داغون می‌گردد.

17- زندگی مشترک بر اساس تعاون و همکاری و صفا و صمیمیّت است نه قانونمندی(به معنی خاص مضر).

18- وقار با تکبّر نباید اشتباه شود.

19- آن چیزی که نفس را آرام می‌کند، عشق است.

20- اگر کسی علم داشته باشد ولی حلم نداشته باشد، مضرّ است.

21- علامت علم این است که خودمان کنار گذاشته شویم.

22- هوای نفس هم مثل هوا، متغیّر است.

23- اگر انسان بازیگری را کنار بگذارد از اولیاء خدا می‌شود.

24- برای کسب اخلاص ، التماس از خدا لازم است.

25- آدم عاقل به غیر خدا اعتماد نمی‌کند.

26- با مردم با محبّت رفتار کنیم که محبّت بیشترین اثر را دارد.

27- انسان به اندازه هر نفس زدنش، می‏تواند به سمت‏ خدا راه داشته باشد. هر انسان، بی‏نهایت راه به سوی خدا دارد. یکی مریضخانه می‏سازد، یکی مسجد می‏سازد، یکی به فقرا کمک می‏کند، یکی می‏تواند نماز بخواند و ... همه اینها راههایی است که می‏تواند انسان را به خدا برساند. همه اینها راه خداست؛ ولی گرایشها فرق می‏کند . یکی از راه مهندسی، یکی از راه پزشکی، یکی از راه روحانیت و ... هر کسی از یک راهی باید برود. خود انسان راههای فراوان دارد. بهترین راه را باید انتخاب کرد به نسبت آن گرایش و طبیعتی که در هر کسی هست.»

28- به جوان می‌گیم ای جوان! من نمی‌خوام تو رو به سمت خودم جذب کنم. من فقط به تو یه حرف می‌زنم. تو اگه بمب بارون بشه چی کار می‌کنی؟ نمی‌ری پناهگاه؟ خوب این دنیا همونه. همه‌اش ظواهره. گول این ظواهر رو نخور. برو تو پناهگاه خدا. اونجا باش بمب بارون که تموم شد بیا بیرون زندگی کن. اینا زندگی نیست که اینا ظاهرش قشنگه، توش هیچی نیست.

قرآن نامه‌ی خداست، صحیفه سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.

29- اصلا در وادى خواب نباشید چون خواب خیلى پیچیده است. خیلى مشکل است. فقط اگر خوابتان خوب بود به فال نیک بگیرید. و اگر خواب بد دیدید، بگویید ان شاءالله چیزى نیست، ولى یک صدقه هم بدهید.

30- اعتماد به نفس یک حرف غلطى است، مال ما نیست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در کارمان نیست. نفس چیست که بدان اعتماد کنیم؟ نفسى که هر لحظه در یک حالت متغیر است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!

31- نماز را اول وقت‏ بخوانید. اگر بی حال هستید بگویید مى‏خواهم حتى با بی حالى نماز را در اول وقت‏ بخوانم. البته اگر دلایلى مثل برخورد با کلاس و ... هست مشکلى نیست ولى مثلا ما دور هم نشسته‏ایم و حرف مى‏زنیم؛ چون وقت نماز شد، بلند شویم، نمازمان را بخوانیم. به دوستانمان هم بگوییم معذرت مى‏خواهم من فعلا نماز دارم. در جایى نوشته بود آقاى مطهرى در وسط یک جلسه‏اى بلند شد و گفت وقت‏ خواب من شده! همه مسخره کردند، گفتند از خوابش نمى‏گذرد. نمى‏دانستند که او مى‏خواهد برود بخوابد که در دل شب با حال خوش بلند شود.

32- تمام فیوضات به دست امام حسین (علیه‌السلام) می‌باشد و پیشکارش حضرت ابوالفضل (علیه‌السلام) می‌باشد.

33- قرآن نامه‌ی خداست، صحیفه سجادیه جواب این نامه است و نهج البلاغه شرح این نامه است.

34- حزب الهی بی ترمز یعنی چه؟ بسیجی نور چشم همه می‌باشد باید ترمز داشته باشد. آخوند نور چشم همه می‌باشد باید ترمز داشته باشد. مومن باید ترمز داشته باشد تقوا یعنی ترمز ، آدم نمی‌تواند گاز بده بره، توی دره می‌ره، داغون می‌گردد.

اعتماد به نفس یک حرف غلطى است، مال ما نیست. اعتماد به خدا درست است. ما نفسى در کارمان نیست. نفس چیست که بدان اعتماد کنیم؟ نفسى که هر لحظه در یک حالت متغیر است! فقط اعتماد به خدا مهم و مطرح است!

35- درباره آیت الله العظمی بهجت: ایشان فرشته روى زمین هستند(بودند). ایشان در طفولیت هم معنوّیت را احساس می‌کرده است، و از جوانى اهل سیر و سلوک بوده‌اند. یکى از دوستان ایشان که با هم درس آقاى قاضى می‌رفتند، می‌گفت: «یک روز آقاى قاضى به موقع سر درس حاضر نمی‌شود، آقاى بهجت می‌گوید: ایشان حالشان خوب نیست، و یکایک حالات او را از خانه تا به درس بیان می‌کند. وقتى آقاى قاضى وارد محل درس می‌شوند، طرف آقاى بهجت می‌روند و می‌فرمایند: «امروز شیرین کارى کردى!»

36- پیامبر نیامده است ما دولا راست شویم، آمده است ما را ببرد آنجایی که خودش می‌باشد آنجایی که جبرئیل پر می‌اندازد جبرئیل رئیس ملائک آنجا نمی‌تواند برود.

37- هر چی می‌خوای از خدا فقط بگو: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم!!

38- خدا می‌گوید چیزی در نزد من محبوبتر و عزیزتر از واجبات نیست کجا می‌روید سیر و سلوک؟ سیر و سلوک، واجبات و محرماته، مرد، مرد باشد واجباتش را انجام دهد و محرماتش را ترک کند به همه جا می‌رسد .

39- اگر قدرت داشتم خیلی از مجالس مذهبی را در این شهر تعطیل می‌کردم.

40- انسان به تفریح هم نیاز دارد انسان که یک بُعدی نیست چند بُعدی می‌باشد همه‌اش عبادت کنید خشک می‌شوید، همه‌اش مطالعه کنید چیزی نمی‌فهمید، علم همه جا محترم است منتهی علم انسان‌ساز علم توحید می‌باشد از اول تا آخر قرآن یک کلمه بیشتر نیست: نفی غیر ... .

سفرنامه اربعین 1401(قسمت دوم)

چهار شنبه 24 شهریور
شب است و همچنان جاده را در می نوردیم تا خودمان را به مرز مهران برسانیم اما در حالی که عقربه های ساعت از نیمه شب عبور کرده اند خواب بر دروازه چشمان مان حلقه زده و نا گزیر به دنبال محل مناسب خواب هستیم وقتی مکان مورد نظر در دسترس نیست ترجیح می دهیم داخل ماشین استراحت کنیم و تن به خواب بی کیفیت بدهیم.
پس از خواب دوساعته و شاید هم بیشتر به رفتن ادامه دادیم تا رسیدیم به نزدیک شهر مهران که چون راه رفتن به شهر را بسته دیدیم در حاشیه جاده، در مکانی به نام پارکینگ اربعین خودرو را گذاشتیم و با اتوبوس های مربوطه خودمان را به مرز رساندیم در اینجا نگاهم و اندیشه ام می روند به سال 62و64 و...که شهر مهران زیر آتش شدید عراقی ها بود برای بچه ها از ارتفاعات کله قندی و عملیات والفجر 3 می گویم که ایرانی ها توانستند با تقدیم چندین شهید از صدامیان پس بگیرند و جاده ی مهم مهران دهلران و دیگر ارتفاعات راهبردی را آزاد کنند در این عملیات سرهنگ جاسم یعقوب فرمانده عراقی اسیر شد ولی به دلیل جراحات و خون ریزی مرگ به سراغش امد و مرد
حال وقت آن رسیده که سفرمان را با خودروهای عراقی به جانب نجف اشرف ادامه دهیم تعداد زیادی ون منتظر مسافر بودند ولی انتخاب اول ما اتوبوس بود که به لطف خدا همین اتفاق خوش رخ داد
به محض حرکت اتوبوس هادی گفت به راننده متذکر شویم نماز ظهر باید توقف داشته باشد بکسی که همراه راننده است و فارسی حرف می زد قول داد در جای مناسب توقف خواهند داشت و خوش بختانه چنین شد
در بین همسفران کسانی را می بینم که با وجود کهولت سن مقتدرانه گام بر می دارند و عاشقانه لحظه های رسیدن را شماره می کنند با خود می گویم مگر به برکت سادگی و صفای قلب چنین عاشقانی معشوق، مارا بپذیرد...
ادامه دارد

سفرنامه اربعین 1401قسمت اول)

سه شنبه 23 شهریور
امروز مسافرم مسافر کوی یار و منفاوت از همه ی سفرهایی که تا کنون تجربه کرده ام
در آستانه ی فرارسیدن روز اربعین بار سفر بستیم و راهی کربلای معلی شدیم تا به خیال اندک خود با نخستین زائر و صحابه خاص رسول خدا (ص) جابر بن عبدالله انصاری همراه و همنوا شویم جابر همان شخصیت عظیمی است که با بدنی خوشبو و ذكرگویان، بر قبر دردانه پیامبر حاضر شد و از سوز دل سه بار فریاد زد: یا حسین! یا حسین! یا حسین! و بیھوش روی زمین افتاد. عطیه، دوست جابر، او را به ھوش ‌آورد دگر بار جابر صدا می‌زند: آیا دوست، جواب دوست خود را نمی‌دھد؟ و سپس خودش جواب خودش را می‌دھد: چگونه جواب مرا بدھی، در حالی كه خون از رگ ھای گلویت بر سینه و شانه ات فرو ریخته و بین سر و بدنت جدایی افكنده است…
امروز عازم سفر اربعین شده ایم تا با شرکت در پیاده روی این روز غمبار به سرور شهیدان دشت کربلا آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام و یاران با وفایش عرض ادب و ارادت کنیم
می رویم تا عرض تسلیت گوییم به حضرت زینب(س) ستون پابرجای کاروان اسرا
می رویم کربلا ولی نمی خواهیم از مصائب زینب(س) در این چهل روز و بزم جشن و سرور دشمنان در کاخ ها و میدان ها و طعنه ها و نیش و کنایه های شامیان و شماتت دشمنان و تمسخر ابلهان و از آن غروب غم انگیز عاشورا و رقص شعله ها و سوختن خیمه ها و سرهای بر نیزه رفته و بازار شام بشنویم که ما را تاب و طاقت شنیدنِ اندکی از مصائب خاندان عترت نیست ولی می خواهم از زینب (س)بانوی صبر و شجاعت و پایداری بیشتر بدانم که چگونه با همه ی مصیبت های کربلا توانست بر سر حاکم جور فریاد کشد؛ما رأیت و الا جمیلا یعنی در کربلا جز زیبایی ندیدم؟
قرار حرکت مان از صبحگاه به عصرگاه موکول شد
عقربه های ساعت روی 17:30 دقیقه برایمان دست افشانی می کردند که با خودرو شخصی هادی و راننگی خودشان به سوی مهران حرکت کردیم اولین منزلگاه توقف مان وقت اقامه نماز مغرب و عشا بود...
ادامه دارد

جوابِ شایسته ی  مرد روستایی به یک پرسش ساده(3)

اشاره شد کسی از مرد روستایی پرسید:عمو جان! آرامش چیست؟
پیرمرد گفت:آرامش یعنی نخوردنِ غم و غصه ی فردای نیامده و دیروز از دست رفته
هر کس باید آرامش را در درون خود بجوید؛
اگر خواهان آرامش هستی هر گز آن را در بیرون از خودت جستجو مکن که پیدایش نمی کنی آرامش مانند چشمه و چاه آب است که باید از درون بجوشد آیا تا به حال چشمه ی جوشان آب گرم را دیده ای که خود به خود و بدون اینکه دست بشر دخالتی داشته با شد مدام می جوشد؟ و یا شنیده ای که می گویند:دل آرام گیرد به یاد خدا؟(الا به ذکر ا...) هرکس باید آرامش را در درون خود بیابد و به دیگری منتقل کند تا دوباره در یک چرخش،آرامش به دل خودش باز گردد.
آدمی در آرامش خلق شده و باید در آرامش زندگی کند
مگر نشنیده ای که اهل بهشت هیچ حزن و اندوهی ندارند؟
هر کس به دیگری آرامش برساند بی تردید در دنیا و آخرت به آرامش خواهد رسید
مردِ باسواد به پیر مرد روستایی گفت:اینطور که معلوم است شما در آرامش و اهل بهشت هستید!
پیرمرد در جواب گفت: اگر به صورت انسان محشور شوم بی تردید اهل بهشت خواه بود
مرد با سواد پرسید:به شکل انسان؟منظورت را نمی فهمم
مرد روستایی گفت: جناب ملا رحمت الله علیه در سخنرانی خود از مردم خواستند دعا کنند روز محشر به صورت انسان محشور شوند و در ادامه،روایتی نقل کردند که شخصی آمد خدمت رسول گرامی اسلام (ص) عرض کرد یا رسول الله!بهشت را بر من واجب فرما یعنی قول بدهید من اهل بهشت باشم
حضرت فرمود تو قول بده انسان محشور شوی من هم قول رفتن به بهشت را به تو می دهم ولی اگر میمون و خوک و ...محشور شدی غیر ممکن است.
آرامش ماندگار می شود وقتی چشم و همچشمی نداشته باشی
و زندگی و خانواده ات را با دیگران مقایسه نکنی
و عجول و بی صبر و حریص نباشی که این سه بلای آرامش اند
و به نغمه و نجوای درونت گوش کنی که می گوید بد مکن تا بد نبینی
آرامش یعنی شکوفا کردن لبخند خانواده
یعنی کنار هم بودن و محبت ورزیدن
یعنی همه چیز را برای همه خواستن
یعنی دل به خدا سپردن
یعنی توکل کردن و به یاد او بودن.
پایان

جوابِ شایسته ی  مرد روستایی به یک پرسش ساده(2)

در بخش قبل اشاره کردیم؛کسی به گمان اینکه مرد روستایی چیزی نمی داندپرسید:عمو جان آرامش چیست؟ وقتی جواب جامع و جانانه ی پیر مرد روستایی را شنید دو باره از سواد او پرسید...
پیر مرد در جواب گفت: به قول جناب ملا رحمت الله علیه انجام خیلی از اعمالِ انسان ها احتیاج به سواد ندارد
من و شما می دانیم بد بد است و خوب خوب
حال که سر صحبت مان وا شد من هم در حد خودم هر چه را شنیده ام برایت می گویم تا ببینی انجام خیلی از کارهای خوب سواد نمی خواهد مانند؛ بر داشتن سنگ از رهگذر مردم...
در آغاز هر کار بسم الله گفتن
بجا آوردنِ شکر عملی و زبانیِ نعمت های خداوند
محبت کردن به خود و دیگران
احترام به پدر و مادر
رعایت حقوق همسر و فرزندان
توکل بر خدا وتلاش و کوشش
عفت و پاکی،
خاموشی و کم گویی،
صبر در طاعت و مصیبت،
عفو و گذشت،
قناعت و اندازه نگهداشتن
وفای به عهد
فرمانبرداری و اطاعت از خدا و رسول،
راستی و راستگویی
امانت داری و درستکاری،
مدارا و سازش،
حفظ آبروی دیگران،
راز داشتن و راز نگهداری
احترام به بزرگتر
حرمت حقوق کوچکترها
امر به معروف و نهی از منکر
دعوت به خیر و صلاح
حیا و شرم
انفاق و کمک کردن به همنوع
استغفار و طلب آمرزش
سخاوت و بخشش
شکر بیرون و تبر خانه نبودن
تهمت و افترا نزدن
رعایت حق و حقوق همسایه
صله ی رحم و احترام به خویشاوندان
طاعت و عبادت خداوند
سبقت گرفتن در سلام
عیادت از بیماران
عذر خواهی کردن و رضایت طلبیدن
واجبات را قربانی مسحبات نکردن
به مال بتیم نزدیک نشدن
کنترل خشم و مهار زبان و هزاران کار خوب دیگر چه احتیاجی به سواد و مدرک دانشگاهی و لقب دکتر و مهندس دارد؟
جناب ملا رحمت الله علیه فرمایشات دیگری هم داشتند که بماند برای فردا ان شاءالله...
ادامه دارد

جوابِ شایسته ی  مرد روستایی به یک پرسش ساده(1)

کسی از مرد روستایی به گمان اینکه وی چیزی نمی داند پرسیدعمو جان آرامش چیست؟
مرد روستایی لبخندی زد و با مَثل های روستایی ولی پر معنا و عالمان گفت:
آرامش یعنی اگه ظرف شیر یک روزت چپه شد و بر زمین ریخت
و اگر گاوت شیر نداد و خرت لگد زد
اگر مرغ هایت دانه ی تو را خوردند و در خانه همسایه تخم گذاشتند
و در این بین اگر همسرِ قُر قرویت بهانه گرفت و نق و نوق کرد
و یا اگر چیزی وفق مرادت نبود
دل به خدا بسپاری و با توکل بر او لبخند بزنی راحت زندگی کنی و عین خیالت نباشه
کسی که باور دارد خدا هوایش را دارد و چرخ روزگار برای همه می چرخد و در این چرخ ها و بالا و پایین رفتن ها دوباره نوبت به او می رسد با آرامش زندگی می کند
دم غنيمت دان كه عالم يك دم است
آن كه بادم همدم است اوآدم است
یادم رفت بگویم که در زندگی اخلاق داشته باش تا در دنیا عزیز باشی و ترازوی اعمالت در آخرت سنگین شود
مرد پرسش کننده پوزش خواست و پرسید استاد! بفرمایید کجا تحصیل کرده اید؟
مرد روستایی جواب داد اولا" صادق بودن و داشتن اخلاق و رعایت حال و ما دیگران که سواد نمی خواهد! دوما" پای منبر شیخ و ملاها و مؤمنین نشستم گوش جان سپردم فهمیدم باید دامنه ی آرزوهایم را کوتاه کنم
به بندگان خدا حسادت نورزم
در مرز خودم راه بروم
طمع به مال و ناموس دیگران نداشته باشم
چشم و زبان و هواهای نفسانی ام را کنترل کنم
مرگ و روز حساب را باور داشته باشم
به یاد والدینم باشم چه زنده باشند یا مرده
صله ی رحم را از یاد نبرم
و باور داشته باشم روزی رسان خداست با این عقیده عبادتش کنم و از او کمک بخواهم.
امیدوارم آرامش مهمان همیشگی دلت باشد...
ادامه دارد

سخن خوب کدام است؟

سخن خوب است که رنج آور نباشد
یعنی سخنِ حکیمانه،پاکیزه و دلنشین،شایسته وتأثیر گذار،پند آموز و مایه رشد و عاری از خشونت.
گاهی وجودمان پر می شود از آرزو که حریصانه می خواهیم دو کلمه حرف خوب و در خور و شایسته بشنویم
دل مان می خواهد کسی به یک جرعه حرفِ خوب دعوت مان کند
برخی دهانشان پر از حرف است و دلشان پر از درد برای این ها سکوت بهتر از گفتن است مگر نه این که نباید با دهان پر حرف زد؟
سخن بر سر حرف خوب است نه هر حرفی، که حرف های ارزان قیمت و بَدَل و بی فایده در بازار فراوان است
حرفِ خوب اگر تبدیل به عمل شود گره ها باز کند و درمان کننده دردها باشد و راه ها نشان دهد و بر لب ها لبخند بنشاند.
نه سخن نادرست که دل آزار و نمامی و سخن چینی و بهتان و درد آور و ...باشد
حضرت علی (ع) می فرمایدروایت کنندگان بسیارند و رعایت کنندگان اندک!
چه خوب می شد روایت می کردیم اما به صدق و عمل
دلتنگ طعم لذیذِ حرف حساب می شویم حرفی که شهد و شیرینی کلام در جان مان جان و جای گیرد و به یادگار بماند.
برخی حرف های تلخ جز دشمن سازی سودی نمی بخشند
گفتارهای ناروا بر هم زننده ارتباط و همدلی است
خیلی از دشمنی ها از حرفِ بیجا شکل می گیرند چه وصلت هایی که با یک حرف به جدایی انجامید و چه حرف های خوبی که دشمن را تبدیل به دوست کرد
به قول مولوی؛
نکته ای کان جست ناگه از زبان
همچو تیری دان که جست از آسمان
ببین تیر زبانت کجا و چه کسی را نشانه می گیرد
گاه قلبِ همسر (زن یا مرد) را نشانه می رویم و با اظهار پشیمانی می گوییم؛ دست خودم نبود!
و گاه قلب فرزندمان و ...

سفرنامه مُحّرم 1401 قسمت(12)

بهمن آباد – حاشیه های محرم و عاشورا
قربانی کردن در معابر و خیابان
در آخرین بخش از سفرنامه قلم درد دل گشود و به موضوع دردناک و بی صواب و نا ثواب قربانی پرداخت موضوع دل انگیزی که با اقدام غیر شرعی،غم انگیزش می کنیم
از دیده ها پنهان نیست و هر سال شاهدیم قصاب و نذر کننده در رهگذر و جلوی چشمان زنان و کودکان کارد بران به دست می گیرد و با سر بریدن گوسفند معابر و خیابان را آلوده می کند
همه ی ما شنیده و دیده ایم؛ انسان یا باید مجتهد باشد یا مقلد،تا جایی که بنده اطلاع دارم هیچکدام از ما مجتهد نیستیم بدیهی است در خصوص قربانی کردنِ گوسفند به شکل کنونی باید به آنچه مراجع و عالمان دین می فرمایند عمل کنیم

آیت‌الله مکارم شیرازی:
قربانی‌هایی که در رهگذرها و خیابان‌ها صورت می‌گیرد و همه‌جا را آلوده می‌کند شرعاً اشکال دارد. در جای مناسبی قربانی کنند و محل آن را شسته و گوشت آن مصرف شود. این خون‌ها نباید در خیابان ریخته بشود چرا که باعث آلودگی می‌شود.

حجت الاسلام و المسلمین فاطمی نیا:
در معابر عمومی جلوی بچه، بزرگ، گوسفند نکشید. رذیلت را وقتی کسی تذکر نداد جا می‌افتد. این رذیلت است، فضیلت نیست. دهنم بسته است بگویم که اگر بچه، گوسفند کشتن ببیند آخرش چه می‌شود… کی گفته جلوی پای عروس و حاجی گوسفند بکشید؟ این عوام بازی بس نشد؟ جلوی مردم گوسفند نکشید با عاقبت بچه‌ها بازی نکنید عزیز من. ببرید در یک جایی که کسی نبیند بکشید، گوشت‌هایش را ببرید بدهید به فقرا..
روز عاشورا در مسیر هیئت ها و در جلوی چشم کودکان معصوم، کارد برّان را به دست می گیرند و از بریدن سر و ریختن خون گاو و گوسفند و حتی شتر در معابر، لذت می برند. آیا کسی می تواند و جرأت دارد این عمل را تقبیح کند و بگوید: شرط اصلی این عمل نیت خیر شماست و چنان چه این گونه اعمال، به دور از نگاه دیگران انجام بگیرد به صواب نزدیک تر است؟ آیا آلوده کردن زمین و احیانا" لباس و کفش دیگران و رعایت نکردن حال زنان و کودکان، عین ثواب است؟

سفرنامه مُحّرم 1401 قسمت(11)

عاشورا روز پیمان و پیمان گسستن است قلب هایی با حسین(ع) همراه می شوند و دل هایی نیز می بُرند و می روند این ریزش و رویش در همه ی ادوار تاریخ جریان داشته و دارد و خواهد داشت
اینک ما هستیم و عاشورا و دلبستن و دل بریدن،پیمان بستن و پیمان گسستن یاحسین گفتن و با امام حسین علیه السلام بودن،عبد خدا بودن یا...
امروز عاشوراست می خواهم از پا مزار و میدان عاشورا بنویسم،مکانی که خاطره نویسان برایش خاطره ها نقل خواهند کرد و قلم زنان در باره اش خواهند نوشت میدان عاشورا نا آبادی که به نام سرور آزادگان امام حسین علیه السلام آباد شد.
ورود به میدان عاشورا؛
پس از بدرقه ی هیأت های سویز و مزینان، در قالب دسته ی زنجیر زنی به سوی میدان عاشورا حرکت کردیم و به طور انتخابی در زیر سقف و روی سکوی هایی که با زحمت عزیزان مان آماده شده بود آرام گرفتیم این مکان شریف در واقع سر پناهی شد تا از تابش مستقیم گرمای سوزان کویر در امان باشیم امسال میدان عاشورا پذیرای عزادارانی بود که از داغی هوا مستأصل شده بودند و می خواستند هرچه زودتر خود را به سایبان میدان برسانند هر کس بر سکو می نشست و قطرات ریز آب های خوش بو و معطر را بر سر و روی خود حس می کرد آهسته و بلند لب به دعا می گشود دعای خیر برای عاقبت به خیریِ بانیان و دست اندرکاران و خیران و همه ی کسانی که با تلاش و فعالیت شبانه روزی خود مکان آسایش و آرامش مردم را در میدان عاشورا فراهم کرده اند بدیهی است در هر بخشی از روستا که خشتی روی خشت گذاشته شود نشان آبادی و زنده بودن و کسب آبرو و افتخار برای تک تک مردم روستاست.
زن و مرد و کوچک و بزرگ و پیر و جوان در جایگاه مستقر شدند برنامه ها طبق سنوات قبل آغاز شد اما دریغ از یک سلام و خیر مقدم به آمدگان و دریغ از یک حاضرین و گزارش کوچک از کارهای بزرگ و دریغ از یک خدا قوتِ ناقابل به کربلایی حسین آقا هیئتی و معاونان و...بگذاریم و بگذریم!
مستمعین در زیر سایبان خنک آرام و قرار گرفتند ولی تعزیه خوانان ناگزیر باید در زیر تابش گرمای خورشید ایفای نقش می کردند که جا دارد به تحمل و صبر همه ی عزیزان تعزیه خوان و فارس (فهرست) گردان و عزیزانِ خدمات رسان، دست مریزاد و خدا قوت بگوییم و برایشان بهترین ها را طلب کنیم .
آنچه مرا به تفکر واداشت صبر حضرت زینب(س) در روز عاشورا بود کربلایی اصغر آقارا در ایفای نقش حضرت زینب(س) دیدیم که از ابتدا تا انتهای تعزیه حضور داشتند و شاهد رفتن مردان به میدان و استقبال از شهدا و دیدنِ حوادثِ آن روز بودند آنچه دیدیم شبیه خوانی بود که با واقعیت های عاشورا فرسنگ ها فاصله دارد کمی بیندیشم بر مصیبت های آن روز و احوالات شیر زن کربلا زینب کبری...
ادامه دارد

سفرنامه مُحّرم 1401 قسمت(10)

همراه با هیأت های سویز و مزینان
کربلا،بهشت زمین و قلب های سوخته و خیمه های آتش گرفته و آسمان داغ سوزان و عطش و آتش است
عاشورا یعنی الطعش و صبر و شکیبایی و خاکِ گودال قتلگاه کانون قیامت و بلوغ عاطفه هاست
و شجاع مردان و شیر زنانِ عاشورا شهادت را پرواز روح در آسمان و زمین می دانستند نه فرو خفتن در خاک و دفن و فراموش شدن.
روز عاشورا گرچه همه جای ایران غرق در عزا و ماتم و حسین حسین گفتن است اما برگزاری مراسم سنتیِ عاشورای بهمن آباد و روستاهای مجاور شنیدنی نیست بلکه دیدنی است به ویژه وقتی هیئت های برادران مزینانی و برادران سویزی به نزدیک ورودی امام زادگان می رسند و مورد استقبالِ بهمن آبادی ها قرار می گیرند حال و هوای خاصی دارد به همین منظور و برای هرچه بهتر برگزار شدن مراسمِ عزاداری واستقبال از برادران سویزی و مزینانی،زمان حرکتِ هیئت ها رصد و اطلاع رسانی می شود ولی شوربختانه امسال بر خلاف هر سال استقبال از برادران سویز چندان به مذاق خوش نیامد البته دلیلش همراهی با هیئت برادران مزینانی بود که ترک کردن مهمان خلاف ادب است گرچه از برادران سویزی عذر خواهی به عمل آمد و حضرات سویز هم با آگاهی پذیرفتند ولی نباید چنین اتفاقی می افتاد امیدوارم مراسم سال آینده با برنامه ریزی بهتری انجام پذیرد
محرم هرسال با ورود هیئت برادرانِ مزینانی به امام زادگان،خاطراتِ دوران کودکی و نوجوانی ام جان می گیرند در آن سال ها تعزیه خوان های مزینانی سوار بر اسب های تازه نفس و رونده، با نمایش خیره کننده در زمین های اطراف امام زاده ها(که آن وقت کشت و کار نمی شد)می تاختند و هنر نمایی می کردند هنوز پس از این همه سال نام شریفِ برخی سوار کاران و تعزیه خوان هایی که ما از دیدن شان لذت می بردیم به یاد دارم، اگر در قید حیات هستند به سلامت باشند و اگر به رحمت خدا رفته اند روح شان شاد باد اما شوربختانه چند سالی است ورود دسته جات به مزار یا امام زادگان هیجان گذشته را ندارد حتی امسال تعزیه خوان های مزینان یا حضور نداشتند و یا بنده توجه نکردم به گمانم می شود بهتر از این برنامه ریزی کرد نکته ای که بارها به آن پرداخته ام ما باید دوری راه و برنامه های فراوان برادران مزینانی را در نظر بگیریم و بر همین اساس تعداد نوحه خوان ها و زمان توقف شان در نظر گرفته شود
در رابطه با برادران سویزی هم بهتر است مراسم مشترک در امام زادگان را طبق برنامه ی از پیش تعیین شده دنبال کنیم به عنوان مثال هر هیئت (سویز و بهمن آباد) یک یا دو نوحه خوان معرفی کنند تا از زمان و بودن در کنار همدیگر بهترین بهره را ببریم
ادامه دارد

سفرنامه مُحّرم 1401 قسمت(9)

امروز عاشورا یا عید قربان است...
ماه محرم و عاشورا که از راه می رسد هرکس با فرهنگ و ادب و آداب خاصی می خواهد عاشق و بودن و شیفته بودن و شیعه بودنش را به رخ آسمانیان بکشد امروز عاشوراست عرشیان نظاره گر و مبهوتِ عزادارانی هستندکه قرن هاست در روی زمین نام و یاد و راه امام شان و شهدایشان را زنده نگهداشته اند
خیمه گاه سوخته ی امام حسین(ع) در دل یکایک شیفتگان و محبان و شیعیانش بر افراشته است و این خیمه ها هر چند بار که بسوزند با اشک های چشمان عزاداران خاموش شده و دگر بار بر افراشته می شوند تا فریاد مظلومیت امام حسین (ع) و یاران با وفایش را در گستره ی زمین نمایش دهند
عاشورا یا همان روز انتظار فرا رسید امروز عاشورا یا عید قربان است
امروز کسی در خانه نمی ماند همه می خواهند هر طور شده خودشان را به پا مزار برسانند زنان و مردان و حتی کودکان برای رفتن به مزار یا امام زادگان و تماشای صحنه ی پر هیجان استقبال و بدرقه ی هیئت های سویز و مزینان سر از پا نمی شناسند صدای طبل و سنج هیئت حسینی گوشنواز است تلاقی هیئت ها در محل هیئت ابوالفضلی نیز شور و هیجان خاصی دارد
سینه زدن دور علم و چاوشی کردن سنت حسنه ای است که معمولا" پیش از به راه افتادن هیئت ها انجام می شود یاد چاوشگران قدیمی به خیر که با صدای گرم وخلوص و صفای قلب شان عزادران را به فیض کامل می رساندند
هیئت ها یکی شدند گله مندی از وضعیت مداحی در بین راه روستا تا مزار چون سال های قبل ادامه داشت وارد مسجد قدیمی( مسجد خرابه) که شدیم از مداح ها خواسته شد تنها 5 دقیقه روضه و نوحه بخوانند خوشبختانه بی درنگ قبول می کنند پس از مراسم کوتاه به جانب مزار یا امام زادگان حرکت کردیم با اینکه مسؤلین هماهنگی با دوستان مزینانی و سویزی مدام در تماس بودند و زمان ورود هیأت های میهمان اعلام می شد ولی با این همه آنچه دل مان خواست نشد شاید آنچه خدا خواست همان شد...
ادامه دارد

«فضیلت صلوات در روز جمعه»

در باره فضیلت صلوات، اندیشه در می ماند و قلم ناتوان از نوشتن می شود ولی؛
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
با این نگاه و به مصداق هر گلی را رنگ و بویی دیگر است باور داریم ،همانطور که خداوند متعال در این جهانِ مادی به میوه ها و گل ها،رنگ ها و بوهای مختلف نهاده است عبادات،ذکرها و دعاهای مختلف،نیز دارای خواص و برکات مختلفی هستند و صلوات که گل سر سبد ذکرهاست جمع گل ها و بوهای خوش را یکجا در خود دارد.
صلوات وسیله ی رحمت حضرت حق و خشنودی و محبت رسول اکرم(ص) می شود.
روایت است که صلوات هر فرد از امت با نام و مشخصات او به پیامبر اعظم(ص) ابلاغ می گردد و بر این امر فرشتگانِ مخصوصی تعیین شده اند.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
هیچ عملی در روز جمعه برتر و با فضیلت تر از صلوات بر محمّد و آل محمّد نمی باشد.
حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
از شامگاه پنجشنبه و شب جمعه، فرشتگانی با قلمهایی از طلا و لوحهایی از نقره، از آسمان به سوی زمین میآیند و تا غروبِ روز جمعهِ ثواب هیچ عملی را نمی نویسند به جز صلوات بر محمّد و آل محمّد علیهم السلام.
و هركس روز جمعه را دريابد، بايد به كارى جز عبادت نپردازد،
بیاییم برای یکدیگر دعا کنیم؛
پروردگارا!
به تو پناه می برم از عذاب قبر و ار تمام فتنه های زندگی و مرگ.
پروردگارا!
از تو ثبات می خواهم؛
ثبات در دین
و استواری بر حق و هدایت را
و سپاسگزاری نعمت هایت
و انجام عبادت خوبت را
و می خواهم از تو دل سالم و پاک
و زبانی راستگو و علم نافع را
و پناه می برم از شر و بدی علمِ غیر نافع.
و آمرزش و عفو می خواهم از گناهان آشکار و پنهان...
شادی روح همه ی در گذشتگان پدران،مادران و برادران و خواهران و همه ی کسانی که به گردن مان حق دارند رحم الله من یقرا فاتحة مع الصلوات
🌺 (اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم)🌺

سفرنامه مُحّرم 1401 قسمت(8)

بهمن آباد و آداب و رسوم علم گردانی
از آداب و رسوم زادگاهم بهمن آباد می نویسم و رسم ماندگار علم گردانی و دعاها و آمین هایی که به هنگام بوسه زدن علم بر سر درِ خانه ها دل را صفا می داد و می دهد هم اکنون به یاد دعاهای از دل بر خاسته ی مرحوم جنت مکان پدرم و استادم افتادم؛
الهی صد در دنیا هزار در آخرت به ایشان عنایت فرما
روز به روز بر عمر و عزت شان بیفزا
جوانانشان به جوانان حسینی ببخشای
غم و درد و بیماریشان به کوه و دشت و بیابان پراکند فرما
اموات شان بیامرز و رحمت فرما
اعمالشان را مورد قبول صاحب مجلس آقا ابا عبدالله الحسین قرار ده
به عمرشان عزت به سفره شان برکت به نسل شان غیرت و همت عنایت فرما
در این میان اگر کسی فرزند نا خلف داشت و یا کسی نازا بود نوع دعا تغییر می کرد
سلام و عرض ادب بر نیاکان و پدران و مادران مان که عشق امام حسین(ع) و خاندان با فضیلتش را در دل و جان و خونمان جاری ساختند. امروز تاسوعاست و این جا زادگاهم بهمن آباد است جایی که آداب و رسوم ماندگارش و محبت های بی بدیلِ مردمانش کاستی های احتمالی را پوشش می دهد
جایی که قنات و چشمه اش و آبادی های دیروزش و علما و مدرسینِ بزرگش و فرهیختگان و هنرمندانش شناسنامه و افتخار بهمن آباد بوده و خواهد بود به ویژه علامه بهمن آبادی که برگ زرین دیگری بر تارک افتخارات بهمن آباد می درخشد.
وقتی به گذشته سفر می کنیم آباء و اجدادمان را می بینیم که ریاضی دان بوده اند! ریاضی دان می دانی به چه کسی می گویند؟بزرگترین ریاضی دان کسی است که در محاسبه ی خویش دقیق باشد
زنان و مردان زادگاهم همه با سواد بوده اند
می دانی با سوادترین کیست؟کسی که بتواند کتاب خویش را تلاوت کند و آن کس که همه ی کتاب ها را می خواند ولی قادر به خواندن کتاب خود نیست هرکه باشد و هرکجا باشد بی سواد است!
وقتی از زادگاهم و آثار برجا مانده ی اجدادم و حضور و علم ادبشان می نویسم کلمات،مهربان و واژه ها چون غنچه ی گل شکوفا می شوند و احساسِ گرمای نگاهشان دلم را گرما می بخشد و جمله ها گویی برایم دست افشانی می کنند
سلام بر پاسداران حرمت ها و سنت ها
سلام بر شما خوبان و عزاداران
سلام بر عاشورا و تاسوعا...
ادامه دارد

سفرنامه مُحّرم 1401 قسمت(7)

بهمن آبد
همانگونه که اشاره شد سر درِ بسیاری از خانه ها در روز تاسوعا بر علم بوسه زدند و به پاس قبولی بوسه ها و ذکر دعا و آمین همراهان هدیه ای از جانب صاحبان خانه برای روشن ماندن چراغ عزاخانه تقدیم می شد
امشب نیز چون شب های گذشته برای اقامه نماز به مسجد رفتم دیدن دوستان و همولایتی ها جان را جلا می دهد اما افسوس که حضور چشمگیر نیست.
پس از نماز و احوالپرسی با دوستان به هیئت رفتم مراسم طبق برنامه آغاز شد با شروع نخستین نوحه خوان،پیکی از جانب هیأت حسینی رسید مبنی بر این که تصمیم گرفته شده عزاداری و نوحه خوانیِ امشب در امام زاده دنبال شود از بی خبری خودم شگفت زده شدم برای پیشگیری از اختلاف سلائق و هر گونه اما و اگرها با تصمیم هیئت حسینی موافقت و همراهی شد ولی چون از قبل، برنامه ریزی و اطلاع رسانی نکرده بودیم قانع کردن و حرکت مان به کندی انجام گرفت با این حال خدا را شکر همه چیز به آرامی سرانجام گرفت
زیارت اهل قبور که خوانده شد برخی در تاریکی روی قبرها پراکنده شدند و به دنبال خانه ی ابدی در گذشته ی خود می گشتند جناب حجت الاسلام حاج شیخ آقا رضا ذاکری در باره ی کراهت عبور از قبرستان و خواندن فاتحه تذکر لازم را داند.
به امام زاده که رسیدیم طبق معمول،هیئت ها بر گردِ خانه ی ابدی شهید حمید عزیز حلقه زدند فاتحه ای تقدیم شهید و پدر و مادر و برادران و در گذشتگان پیرامون شهید کردند.
پس از خواندن زیارت نامه امام زاده سید اسماعیل(ع) حسن حسین گفتیم و برای نوحه خوانی و سینه زنی به شبستان نو ساز هدایت شدیم نوحه خوانی شروع شد بنده آمادگی و قصد نوحه خواندن نداشتم ولی اصرار حجت الاسلام حاج آقا ذاکری و حاج ابراهیم و سایر عزیزان را نتوانستم بی پاسخ بگذارم و نوحه خواندم.
آنچه که باید می شد و نشد!
شما را برای دمی به گذشته و دورانی می برم که بزرگترها بزرگ بودند و حرمت وجایگاهشان محفوظ بود
در آن سال ها بزرگانِ هیئت ها که معمولا" پیشاپیش در حرکت بودند در چنین شبی ابتدا مردم را به حرم امام زاده حسین یا مُزار خُردی می بردند پس از سلام و عرض ادب به ایشان همگی وارد مزار بزرگ می شدند ولی با گذر زمان و ظهور نسل جدید آنچه که باید نمی شود!