ورزشکار محجبه آمریکایی در المپیک مایه افتخار بود
وی با اشاره به پیشنهاد ترامپ مبنی بر منع ورود مسلمانان به آمریکا گفت: من یک مسلمان سیاهپوست آمریکایی هستم و وطن دیگری هم ندارم. وضعیت برای بسیاری از مسلمانان آمریکا اینگونه است.
هافینگتن پست ادامه داد: دیدن یک زن مسلمان که با افتخار هم حجاب دارد و هم پرچم کشورش را، تصویری بسیار قدرتمند و احساسی است.
ابتهاج محمد یک الگوی منحصر به فرد است که به گفته خودش در مصاحبه با سیانان هیج الگوی زن مسلمان سیاهپوستی نداشته که در عرصه ورزش فعال باشند. اما او این وضعیت را تغییر داد و اکنون خودش الگوی زنان مسلمان آمریکایی برای موفقیت در عرصههای ورزشی است.
این ورزشکار مسلمان که به خاطر داشتن حجاب در مسابقات ریو خبر ساز شد، در اولین بازی خود مقابل حریف اوکراینی موفق به کسب پیروزی شد اما در بازی دوم از حریف فرانسوی خود شکست خورد و از دستیابی به مدال طلا باز ماند اما کار او در المپیک تمام نشده و روز ۲۳ مرداد به بازیهای خود ادامه خواهد داد.
گفتگویی با لحظه
به او گفتم: میخواهم دوباره بازگردی تا تو را در کارهای خیر غنیمت شمارم.
گفت: زمان هرگز متوقف نمی ماند!
گفتم: ای لحظه! خواهش میکنم برگرد تا از تو استفاده کنم و کوتاهیام را نسبت به تو جبران نمایم.
گفت: چگونه بازگردم، در حالی که با صفحات اعمالت پوشانده شدهام؟!
گفتم: غیرممکن را ممکن کن و بازگرد، چه لحظاتی را پس از رفتنت تباه ساختم!
گفت: اگر همه چیز در دست من بود بر میگشتم، اما کسی که تو او را میخوانی توان زنده شدن دوباره را ندارد. پروندهٔ اعمال گذشتهات بسته شده و به سوی الله بالا برده شده است.
گفتم: آیا این غیرممکن است که دوباره بسویم برگردی در حالی که داری با من حرف میزنی؟
گفت: لحظات زندگی یا دوستی صمیمی هستند که به سود دوستشان گواهی میدهند یا دشمنی سرسخت که به زیان او شهادت میدهند و من از لحظاتی هستم که دشمن توست و در روز قیامت علیه تو گواهی خواهد داد… پس چگونه دو دشمن میتوانند یکجا جمع شوند؟!
گفتم: افسوس بر آن لحظات عمر که از دستم رفت!
اما از تو خواهشمندم که نزدم بازگردی تا اینکه کارهای شایسته انجام دهم و فرصتهایی که از دست دادهام را جبران کنم.
ناگهان «لحظه» ساکت شد…
گفتم: ای لحظه! آیا سخن مرا نمیشنوی؟! خواهش میکنم جواب مرا بده.
گفت: ای غافل از نفس خویش، ای تباه کنندهٔ وقتهای خود… آیا نمیدانی که اکنون برای بازگرداندن «لحظه»، لحظاتی از عمر خودت را بر باد دادی؟ آیا میخواهی این چند لحظه را هم باز گردانی؟!
اما من چیزی نمیگویم جز: {إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ} (بی گمان نیکیها، بدیها را از میان میبرد) [هود:۱۱۴]
بنابراین بشتاب و عمل صالح انجام بده و کوشا باش و در هر حال تقوای الهی را پیشه کن و بدی را با نیکی همراه کن تا آن را پاک سازد و با مردم با اخلاق نیک برخورد نما.
دکتر جاسم المطوع / ترجمه: صلاح الدین مصلح
داستان مرابطین
یاری از ما یوسف بن ایوب معروف به صلاح الدین ایوبی را میشناسیم و از نقش وی در شکست صلیبیها و نجات قدس آگاهیم، اما شاید کمتر کسی یوسف مغرب را بشناسد. یوسف بن تاشفین قهرمان نبرد «زلاقه» است، فرمانده «مرابطین» و کسی که سرزمین مغرب اسلامی را متحد ساخت و اندلس را از صلیبیها نجات داد. تنها کافی است بدانیم سقوط اندلس با تلاشهای وی بیش از چهار قرن به عقب افتاد!
یوسف بن تاشفین بین سالهای ۴۰۰ تا ۵۰۰ هجری (۱۰۰۹ تا ۱۱۰۶ میلادی) زندگی میکرد. دورانی سخت و پر از تفرقه. هرچند تفرقه و ضعف در آن دوران بیشتر سرزمینهای اسلامی را فرا گرفته بود، اما وضعیت سرزمینهای غرب اسلامی بدتر بود. صلیبیها در سواحل شام مستقر شده بودند و حکام طوائف در اندلس به حدی از خودخواهی و تفرقه رسیده بودند که با دشمن صلیبی علیه مخالفان مسلمان خود متحد میشدند! حکومت عبیدیان (فاطمیان) نیز در حال گسترش بود.
در این شرایط ظهور یک قدرت جدید تحت نام «مرابطین» در غرب اسلامی توانست بار دیگر ابهت و شکوه از دست رفتهی مسلمانان را باز گرداند.
اوضاع در اندلس به شدت رو به وخامت گذاشته بود و بسیاری از ملوک الطوائف مسلمان مجبور به پذیرش سلطهی آلفونسوی ششم و پرداخت جزیه به وی شده بودند. اما آنچه بر وخامت این شرایط افزود، سقوط «طلیطله» یا «تولدو» به دست آلفونسو بود. اهل اندلس راهی جز درخواست یاری از یوسف بن تاشفین نداشتند.
ارتش مرابطین به فرماندهی یوسف بن تاشفین با ارتش اندلس به فرماندهی معتمد بن عباد متحد شدند و توانستند لشکر بزرگ پادشاهی کاستیل را که از همهی اروپا متحد شده بودند، در نبرد معروف «زلاقه» در هم بکوبند و آلفونسو با تعداد کمی از نجات یافتگان به سختی از مهلکه گریخت.
اما این پیروزی تنها دستاورد امیرالمسلمین، یوسف بن تاشفین نبود. وی علاوه بر شکست نیروهای صلیبی توانست اندلس را دوباره متحد سازد و این باعث شد وجود اسلامی در شبه جزیرهی ایبریه چهار قرن دیگر ادامه یابد.
حکومت مرابطین بیش از یک سوم قارهی پهناور آفریقا و اندلس در اروپا را متحد نمود، اما در آن شرایط ضعف و تفرقه در جهان اسلام چنین قدرتی چگونه توانست سر برآورد و به بیانی دیگر، داستان مرابطین چیست؟
جنبش مرابطین جلوهای پررنگ است از نقش دعوت و تربیت در بنای حکومتها. اینکه شکستها و ناکامیهای ما بیش از آنکه سیاسی یا نظامی باشد به ضعف در عقیده و دینداری ما باز میگردد. اصلاح و تربیت جامعه همان کاری بود که امام «عبدالله بن یاسین» انجام داد. او موسس واقعی این حکومت بزرگ است.

امام عبدالله بن یاسین و تاسیس جنبش مرابطین
در یکی از روزهای قرن پنجم هجری، در اعماق صحرای آفریقا جایی در جنوب موریتانی کنونی، یکی از امیران قبیلهی «جذالی» که بخشی از قبایل بزرگ بربر «صنهاجه» بود با دیدن وضعیت بد دینی و اجتماعی مردمش و دوری آنان از شریعت اسلامی در فکر چاره بود. «یحیی بن ابراهیم» امیر این قبیله بود اما حجم فساد و تباهی و انحراف مردمش در حدی بود که حتی او هم نمیتوانست کاری از پیش ببرد. نوشیدن خمر و زنا و ادعای پیامبری از سوی برخی سران قبایل امری عادی بود… دیگر قضیه از نماز و زکات گذشته بود…
وضعیت بد این بخش دوردست از مغرب اسلامی ادامهی وضعیت نابسامان آن روزهای جهان اسلام بود… اما این امیر دلسوز که نمیخواست دست بر روی دست بگذارد به فکر افتاد تا از علمای دیگر نقاط برای دعوت و تربیت مردمش یاری بجوید. او قصد حج بیت الله نمود و پس از پایان مناسک و در راه بازگشت از «#قیروان» که یکی از شهرهای آباد آن دوران بود گذشت و به دیدار یکی از علمای بزرگ این دیار، یعنی شیخ «ابوعمران فاسی» رفت و داستان غم انگیز قومش را با وی در میان گذاشت و درخواست نمود تا یکی از شاگردانش را با وی بفرستد.
شیخ درخواست او را با شاگردانش در میان گذاشت… اما رها کردن شهر آباد و زیبایی مانند قیروان و سفر به صحراهای دور آفریقا کاری نبود که هر کس راضی به آن شود! چنین پیشنهادی در حد یک سفر بی بازگشت به نظر میرسید… شیخ ابوعمران که چنین دید نامهای به یکی از فقهای حاذق شهر «سجلماسه» در مغرب دور به نام «واجاج بن زلو اللمطی» نوشت و به دست یحیی بن ابراهیم داد.
یحیی با نامهی شیخ به سجلماسه رسید و نامه را در ماه رجب سال ۴۳۰ هجری به «واجاج» تسلیم کرد. واجاج لمطی در نامه نظر افکند و سپس شاگردانش را جمع کرد و آن را برایشان خواند و خواست کسی از آنان برای این ماموریت سخت داوطلب شود…
یکی از شاگردان تلاشگر او که اهل فضل و دین و ورع، و بسیار باهوش بود به نام عبدالله بن یاسین برخاست و برای چنین ماموریت سختی اعلام آمادگی کرد… گرفتن چنین تصمیمی آن هم در لحظاتی اندک کار سادهای نبود… اما کسی نمیدانست آن برخاستن، نه برخاستن عبدالله بن یاسین که خیزشی بزرگ بود… آغاز جنبشی عظیم که قرار بود به تقدیر پروردگار بخش بزرگی از آفریقا و اندلس را تحت یک حکومت قدرتمند متحد سازد… آن هم از صحراهای دوردست آفریقا و از دل مردمی دور از تمدن و دچار انحراف و تفرقه و شرک و خرافات… جنبش مرابطین…

آغاز دعوت در جنوب موریتانی
دو مرد داستان ما صحراهای آفریقا را با همهی سختیهایش پیمودند تا به جنوب موریتانی رسیدند. این سفر برای عبدالله بن یاسین که در مناطق آباد و سرسبز و سواحل زیبای دریای مدیترانه و مدتی نیز در بهشتی چون اندلس زندگی کرده بود، بیشک سخت و متفاوت بود… تجربهای جدید و زندگی در صحرا همراه با بدویان و طبیعت خشن آن محیط که باعث شده بود مردمش نیز با مردم مناطق متمدن شمال بسیار متفاوت باشند…
وظیفهی عبدالله بن یاسین این بود: آموزش اسلام برای مردمی که دیگر جز نام و اندکی از آداب به جای مانده چیزی از این دین نمیدانستند. در آغاز همه چیز به خوبی پیش میرفت. مردم از وی به بهترین وجه استقبال کردند و او کار خود را آغاز کرد. شیخ نیز هفتاد تن از جوانان باهوش آنان را برای تعلیم اسلام برگزید.
رسمهای عجیب و به دور از شریعت به شدت در میان مردم آن منطقه رواج یافته بود… قاضی عیاض رحمه الله دربارهی وضعیت مردم آن منطقه میگوید: «دین در نزد آنان ناچیز بود و بیشترشان بر جاهلیت بودند و بیشترشان جز شهادتین چیزی از دین نداشتند و از وظایف اسلام چیزی دیگر نمیدانستند» مردان با بیش از چهار زن ازدواج میکردند و بدون هیچ شرمی بسیاری از منکرات را در برابر هم انجام میدادند.
اما از آنجایی که دعوت شیخ با منافع بسیاری از سران قبایل و به ظاهر فقیهان آنجا همخوانی نداشت، با دیدن پیشرفت او در امر دعوت آغاز به کارشکنی علیه وی نمودند. این کارشکنیها شامل اذیت و تهدید شیخ و پخش شایعات علیه وی میشد.
شیخ اما بدون توجه به آزار و اذیت و تهمتها و جنگ روانی آنان به کارش ادامه میداد… تا آنکه تهدیدشان را عملی کردند و شیخ را به زور از آنجا بیرون کردند و حتی امیر قبیله یعنی یحیی بن ابراهیم نتوانست جلوی آنان را بگیرد
عبدالله بن یاسین قصد رفتن به منطقهی جنوب سودان را داشت، اما یار وفادار وی امیر یحیی بن ابراهیم پیشنهادی دیگر را با او در میان گذاشت… او گفت: شما آمدهاید تا از علمتان بهره ببریم… گناه من چیست که قوم من گمراه شدهاند… اینجا جزیرهای هست که در آن غذای حلال و درختان و شکار فراهم است، به آنجا میرویم و تا هنگام مرگ به عبادت الله میپردازیم…
شیخ عبدالله به همراه هفت تن از شاگردانش از جمله یحیی به آن جزیره رفتند و در آنجا یک «رباط» برپا کردند. #رباط جایی بود شبیه به اردوگاه که افراد یک زندگی منظم را همراه با آموزش امور دین تجربه میکردند و علاوه بر آن فنون اسب سواری و مبارزه را میآموختند و زندگی را با شکار میگذراندند. این جزیره به احتمال بسیار در محل اتصال رود #سنگال به اقیانوس اطلس واقع بوده است.
شیخ و همراهانش چند ماه در آن جزیره به عبادت و تعلیم دین پرداختند تا آنکه کم کم خبر این «رباط» به گوش مردم دیگر مناطق رسید… کسانی که خواهان توبه و ترک گناهان بودند کم کم خود را به جزیرهی شیخ عبدالله رساندند و به شاگردان وی پیوستند. شاگردان او کم کم زیاد شدند و عدهای نیز گاه به نزد مردم خود برمیگشتند و به امر دعوت میپرداختند و سپس تعدادی دیگر را با خود به جزیره میآوردند.
اردوگاه شیخ عبدالله به تدریج بزرگ شد و شاگردانش پس از چهار سال به هزار نفر رسیدند. اما پیشرفت بزرگ جنبش شیخ عبدالله هنگامی بود که بزرگ قبیلهی «لمتونه» به نام «یحیی بن عمر اللمتونی» دعوت وی را پذیرفت و خود به اضافهی چند هزار تن از مردان قبیلهاش به اردوگاه شیخ پیوستند. ناگهان تعداد شاگردان شیخ از هزار به هفت هزار تن رسید… خود امیر یحیی بن عمر لمتونی اندکی پس از پیوستن به شیخ عبدالله دیده از جهان فرو بست و بر اساس روایتی دیگر به شهادت رسید.

مرابطین، از دعوت به تشکیل حکومت
شیخ عبدالله بن یاسین توانست به روش خود مردانی صحرانشین را که از نظم و تمدن به دور بودند بر اساس تربیت ایمانی و نظم و انضباط بار بیاورد. همانطور که پیشتر بیان کردیم، با زیاد شدن شاگردان عبدالله بن یاسین، وی گروهی از آنان را برای دعوت به نزد اقوامشان فرستاد. همینطور آنان را دسته دسته نمود و بر هر دسته امیری قرار داد.
با وجود دعوت و فرستادن نمایندگان به نزد قبایل گوناگون، سران قبایل همچنان از پذیرش احکام شریعت و ترک مظاهر انحطاط اخلاقی خودداری میکردند. مشکل دیگری که سران قبایل به وجود آورده بودند تفرقه و جنگهای داخلی و نا امنی بود که منطقهی غرب آفریقا و موریتانی به شدت از آن رنج میبرد. #عبدالله_بن_یاسین میدانست با ادامهی این وضعیت وحدت مسلمانان امری دور از دسترس است. بنابراین خود برای دعوت قبایل به نزد آنان رفت اما موضع آنان تفاوتی نکرد و از پذیرش مبادی اسلام و اتحاد سر باز زدند.
اینجا بود که مرحلهی دوم فعالیت جنبش مرابطین یعنی جهاد نظامی آغاز شد. این مرحله همراه بود با تشکیل یک دولت توسط آنها. مرابطین علاوه بر زکات نوعی مالیات را نیز به بیت المال پرداخت میکردند. این اموال صرف برپاسازی دولت و نشر علم و خرید اسلحه و اسب میشد.
با فراهم شدن شرایط مرابطین به نبرد قبایل متخاصم پرداختند و توانستند پس از یک جهاد داخلی همهی قبایل «صنهاجه» را تحت دولت خویش و حکم کتاب و سنت در آورند. نخستین اقدام عبدالله بن یاسین پس از اتحاد قبایل، ساخت یک بیت المال برای آنان و نشر علم بود.
سپس مرابطین به جهاد خارجی با سرزمینهای مجاور توجه نمودند. آنان توانستند قبایل بزرگ بربر را تحت کنترل در آورند، در نتیجه راهها امن شد و نماز و زکات برپا گردید و امنیت به آن منطقهی وسیع از غرب آفریقا بازگشت.
محبت ابن یاسین در دل مردم نشست و به حفظ فتاوا و دروس وی پرداختند و دعوت مرابطین به سرعت در مناطق وسیعی از سرزمینهای اطراف گسترش یافت.
در اثنای جهاد امیر یحیی بن ابراهیم درگذشت (بر اساس روایتی به شهادت رسید) و مردم خواستند امیری از قبیلهی وی برگزینند، اما شیخ عبدالله این تعصب قبیلهای را نپسندید و پیشنهاد داد برای انتخاب امیری برای مرابطین شورایی تشکیل دهند و بنابر نظر شوری یحیی بن عمر لمتونی به امارت مرابطین برگزیده شده. وی چنانکه قبلا بیان کردیم با چند هزار تن از مردان قبیلهاش به شیخ عبدالله بن یاسین پیوسته بود. یحیی بن عمر لمتونی توانست در مدت اندک امارت خود بر مناطق وسیعی از سرزمینهای صحرا چیره شود و سپس سرزمینهای سودان غربی را بگشاید. ایشان در سال ۴۴۸ هجری به شهادت رسید.
پس از یحیی بن عمر، برادرش ابوبکر بن عمر که مردی صالح و باتقوا بود به امارت مرابطین برگزیده شد. وی پسر عمویش «یوسف بن تاشفین» را در راس لشکرش قرار داد. مرابطین در دوران وی نیز به جهادشان ادامه دادند و توانستند مناطق وسیع دیگری را تحت کنترل گیرند.
در دوران امارت ابوبکر بن عمر، مرابطین به نبرد قبایل «برغواطه» در مغرب رفتند. این قبایل بسیار پرتعداد و بر دینی عجیب بودند که مخلوطی از اسلام و یهودیت و جادوگری و بت پرستی بود. آنان ازدواج با بیش از چهار زن را برای مردان خود حلال میشمردند، جادوگری میکردند و خوردن سر حیوان و همینطور مرغ را حرام میشمردند. بر همین اساس ابن یاسین جهاد آنان را بر دیگر مناطق مقدم دانست.
نبرد با برغواطه یکی از سختترین مراحل جهاد مرابطین بود که به شهادت امام عبدالله بن یاسین انجامید. عبدالله بن یاسین پس از عمری دعوت و تربیت گروهی از علما و مجاهدین و تاسیس یک حکومت قدرتمند اسلامی دیده از جهان فرو بست، هرچند این پایان دعوت او نبود. سرانجام مرابطین به فرماندهی ابوبکر بن عمر توانستند بر قبایل برغواطه پیروز شوند و این دین به طور کامل از مغرب برچیده شد. این پیروزی راه را برای اتحاد کامل مناطق مغرب مهیا ساخت.
در سال ۴۵۳ هجری ابوبکر بن عمر از وقوع فتنهای در میان قوم خود در صحرا آگاهی یافت و راهی نبود جز آنکه خود برای اصلاح امور به آنجا برود. اما باید کسی را به جای خود میگذاشت… سرانجام پس از نماز و توسل به الله عزوجل و دعا و مشورت با اهل رای، اختیار بر فرماندهی شجاع و توانا و عادل، «یوسف بن تاشفین» افتاد.
جالب آن است که ابوبکر ابن عمر برای آنکه همسرش رنج سفر در صحرا را تحمل نکند او را طلاق داد تا خود به تنهایی به این سفر برود. وی پس از خاموش ساختن فتنه دیگر به شمال برنگشت و به جهاد و دعوت در میان قبایلی پرداخت که اسلام به آنها نرسیده بود… بدین تربیت یوسف بن تاشفین در شمال و ابوبکر بن عمر لمتونی در جنوب به جهاد و دعوت و گسترش حکومت مرابطین ادامه میدادند.
ابوبکر پس از پانزده سال جهاد و دعوت در مناطق جنوب سنگال و آفریقای مرکزی و کامرون و گینه و مناطق بسیار وسیع دیگر به شمال بازگشت و دید مردی که پانزده سال پیش به جای خود گمارده توانسته مغرب و الجزایر و تونس و سنگال و موریتانی را تحت یک حکومت در آورد و چند هزار سرباز وی هم اکنون صدهزار سوار شدهاند. علاوه بر این توانسته دعوت اسلام را دوباره احیا کند و شهر مراکش را بنا نماید. اما با این وجود چیزی از صلاح و تقوای او کم نشده بود.
همهی اینها باعث شد ابوبکر بن عمر لمتونی حکومت را به وی واگذارد و پس از سفارش او به تقوای پرورگار و عدالت در میان مردم، خود به دعوت در جنگلهای و بیشههای آفریقا بازگشت… وی سرانجام بر اثر اصابت یک تیر زهرآگین توسط بت پرستان مناطق جنوب سودان به شهادت رسید.
با آغاز امارت یوسف بن تاشفین، دولت مرابطین یا «نقاب پوشان» آنطور که برخی از کتب تاریخ از آنان نام بردهاند، بر تونس، مراکش، الجزایر، موریتانی، سنگال، گامبیا، گابون، بورکینافاسو، آفریقای مرکزی، نیجریه و نیجر، گینهی بیسائو، سیرالئون، بنین، توگو، غنا، مالی، لیبریا، کامرون، و بخشهایی از لیبی تسلط یابد. چیزی تقریبا بیش از یک سوم قارهی آفریقا توسط مردانی فتح شد که کار علم و دعوت را از یک خیمه در جزیرهای کوچک در سنگال آغاز کرده بودند… اما این پایان کار مرابطین نبود، وضعیت بد اندلس و بیکفایتی ملوک الطوائف باعث شده بود سقوط این سرزمین اسلامی تنها مسالهی وقت باشد…
ملوک الطوائف که سقوط مناطق خود را نزدیک میدیدند به یوسف بن تاشفین نامه نوشته و از وی تقاضای کمک کردند…

رود گوادیانا. دو لشکر پیش از نبرد زلاقه در دو سوی این رود مستقر شدند
پیروزی در نبرد زلاقه و نجات اندلس
چنانکه بیان کردیم، اندلس به سبب بیکفایتی ملوک الطوائف و چند دستگی و خیانت گروهی از آنان در معرض سقوط قرار داشت. بسیاری از این پادشاهان به آلفونسوی ششم جزیه میپرداختند و غمانگیزتر این است که وی به عنوان حمایت آنان از یکدیگر از آنها جزیه میگرفت! این وضعیت ناگوار همچنان ادامه داشت تا آنکه سقوط طلیطله (تولدو) پایتخت بنو ذوالنون به دست آلفونسوی ششم پادشاه #کاستیل، زنگ خطر را برای ملوک الطوائف به صدا در آورد… آلفونسو به مرزهای پادشاهی اشبیلیه که تحت حکم «معتمد بن عباد» قرار داشت رسیده بود. این بار سقوط اندلس و از بین رفتن حکومت آنان بسیاری جدی و نزدیک به نظر میرسید.
ملوک الطوائف برای چارهجویی گردهمآیی بزرگی را با حضور امرا و علمای اندلس تشکیل دادند. نظر علما بر جهاد بود، گزینهای که هرگز مورد تایید امرای اندلس نبود. بنابراین علما برای باری دیگر پیشنهاد کمک گرفتن از مرابطین را مطرح کردند. اما مرابطین حکومتی قدرتمند بودند و حضور آنان در اندلس خطری برای پادشاهی ملوک الطوائف به شمار میرفت… آنان بیشتر نگران پادشاهی خود بودند… بحث و جدل بالا گرفتن و امرا حاضر به پذیرش این پیشنهاد نبودند. سرانجام معتمد بن عباد برخاست و سخنرانی کرد و در پایان سخنان بسیار مهمی را بر زبان راند:
«به خدا سوگند هرگز دوست ندارم دربارهام گفته شود که اندلس را دوباره به دارالکفر بازگرداندهام و آن را برای نصرانیان ترک کردهام و همانطور که دیگران لعنت شدهاند من نیز بر منابر اسلام مورد لعن و نفرین قرار بگیرم. به الله سوگند ترجیح میدهم شترهای سلطان مراکش را چوپانی کنم تا آنکه تابع پادشاه نصرانیان شوم و به او جزیه دهم. به الله سوگند شترداری برایم خوشتر از خوک چرانی است».
از آن سو یوسف بن تاشفین که توانسته بود اوضاع را در غرب آفریقا آرام کند، درخواست ملوک الطوائف را لبیک گفت. وی فرستادگان اندلس را گرامی داشت و نامهای به ابن عباد نوشت و از وی تقاضا کرد «جزیره الخضرا» (الگسیراز) واقع در جنوب اندلس را در اختیار وی بگذارد. با موافقت ابن عباد، به تدریج لشکریان مرابطین در این منطقه اردو زدند. سپس لشکریان مرابطین به سوی اشبیلیه رفتند و برای استراحت و برنامهریزی به مدت چند روز در آنجا توقف نمودند، و پس از آن به سوی «بطلیوس» حرکت کردند.
پادشاه کاستیل که در این هنگام مشغول نبرد با «ابن هود» امیر سرقسطه (ساراگوسا) بود با شنیدن این خبر محاصرهی سرقسطه را رها کرد و به هدف آمادهسازی لشکری برای رویارویی با مسلمانان از همهی اروپا کمک خواست. نصرانیان از شمال اسپانیا و فرانسه و آلمان و ایتالیا برای این نبرد سرنوشتساز بسیج شدند. در این میان تبلیغات وسیع مذهبی از سوی کشیشها نقش پررنگ در تحریک احساسات آنان داشت به طوری که ارتش نصرانیان از نظر تعداد بزرگتر از ارتش مرابطین و ملوک الطوائف بود.
دو ارتش در منظثهی «زلاقه» نزدیک بطلیوس (باداخوس) به یکدیگر رسیدند و در دو سوی رود «گوادیانا» مستقر شدند. شمار لشکریان مسلمان به روایت منابع تاریخی ۴۸۰۰۰ تن بود که نیمی از مرابطین و نیمی دیگر اندلسی بودند. لشکر بزرگ آلفونسو اما بالغ بر هشتاد هزار تن بود. انتخاب منطقهی زلاقه در نزدیکی باداخوس توسط مسلمانان به هدف خارج سازی لشکر کاستیل از دژهای مستحکم آنان و نبرد در منطقهای بود که مسلمانان با آن آشنایی داشتند.
در آغاز نبرد، لشکر اندلس خساراتی را متحمل شد، هرچند سلحشوری معتمد بن عباد مانع از شکست این ارتش گردید و خود نیز در این نبرد زخمی شد، اما با ورود لشکر به شدت جنگاور مرابطین به نبرد ناگهان کفهی جنگ را به سود مسلمانان سنگین کرد. ارتش کاستیل میان پتک ابن عباد و سندان ابن تاشفین گرفتار شده بود. با هجوم یوسف بن تاشفین که در آن هنگام پیری کهنسال بود و گارد ویژهاش متشکل از چهار هزار سوار کارکشته، ارتش آلفونسو از هم پاشید و خود وی زخمی شد. او که میدانست سیر نبرد به سودش نیست با چند تن از سربازانش به یکی از تپههای نزدیک نبرد پناه برد و سپس با تاریک شدن هوا از آنجا گریخت.
از لشکر کاستیل تنها پانصد سرباز جان سالم به درد بردند و با غروب آفتاب آن روز اثری از آن سپاه بزرگ باقی نمانده بود جز انبوهی از اجساد کشته شدگان. پادشاهی که تا آن روز با غرور و نخوت از ملوک الطوائف جزیه میگرفت و دژهای مسلمانان را یکی پس از دیگری به تسخیر در میآورد با ذلت و سرافکندگی به شمال اسپانیا فرار کرد.
پایان حکومت ملوک الطوائف و گسترش مرابطین به اندلس
پیروزی در نبرد زلاقه بر محبوبیت و مقبولیت ابن تاشفین در اندلس افزود به طوری که برای وی بر منابر و در مساجد دعا کردند. اما آلفونسو با وجود شکست سنگینی که در زلاقه متحمل شده بود دست از تلاش مجدد برای تسخیر سرزمینهای جنوب اسلامی برنداشت. کاری که با وجود ابن تاشفین در اندلس غیرممکن به نظر میرسید.
بازگشت ابن تاشفین به مغرب
ابن تاشفین پس از پیروزی زلاقه سه روز در اشبیلیه باقی ماند اما با شنیدن خبر درگذشت پسرش ابوبکر به مغرب بازگشت. ابوبکر ولی عهد و جانشین وی در مغرب بود. او پس از توصیهی امرای طوائف به وحدت و یکپارچگی و به جای گذاشتن سه هزار تن از لشکریان مرابطین برای یاری اهل اندلس، به مغرب بازگشت.
امرای اندلس اما با احساس زوال خطر کاستیل دوباره به همان روش پیشین خود یعنی تفرقه و زیر پا گذاشتن حقوق مردم و مشغول شدن به خوشگذرانی بازگشتند. آلفونسو نیز با آگاهی از بازگشت ابن تاشفین به مغرب برای هجوم دوباره به اندلس از سرزمینهای مسیحی کمک خواست. حدود چهار هزار کشتی از امارت پیزا و جنوای ایتالیا به یاری او شتافتند و به بلنسیه (والنسیا) و مرسیه (مورسیا) و لورقه (لرکا) هجوم آوردند. نیروهای نصرانی هجوم خود را از دژ مستحکم لییط (آلدو) سازماندهی میکردند. این دژ بر روی کوهی نزدیک لورکا ساخته شده بود. دژ آلدو بسیار مستحکم و مملو از ذخایر اسلحه و غذا بود. حدود سیزده هزار سرباز سواره و پیاده در این دژ سنگر گرفته بودند.

قلمرو ملوک الطوائف در اندلس
بازگشت ابن تاشفین برای محاصرهی دژ آلدو
از آنجایی که اشبیلیه هدف اصلی سربازان آلفونسو به شمار میرفت، ابن عباد راهی جز درخواست کمک دوباره از ابن تاشفین نداشت. این بار خود او به مراکش رفت و از ابن تاشفین درخواست یاری کرد.
یوسف بن تاشفین پس از جمعآوری افراد و تجهیزات لازم در سال ۴۸۱ هجری برای بار دوم به اندلس بازگشت. وی از ملوک الطوائف برای شرکت در محاصرهی دژ آلدو یاری خواست. مسلمانان شروع به محاصرهی دژ الدو نمودند و در این محاصره از تجهیزات سنگینی مانند منجنیق استفاده کردند. اما دژ بسیار مستحکم آلدو چهار ماه در برابر این حملات مقاومت کرد، سپس به سبب اختلافی که میان لشکرهای ملوک الطوائف رخ داد محاصرهی دژ شکسته شد و مرابطین به لورقه بازگشتند.
آلفونسو پس از آگاهی از شکسته شدن محاصره از فرصت استفاده کرد و دستور به تخلیهی دژ و عقبنشینی نیروها به تولدو داد. سپس معتمد بن عباد دژ را تسخیر نمود و بدین ترتیب اهل اندلس از حملات نیروهای نصرانی آسوده شدند. یوسف ابن تاشفین پس از آرام شدن اوضاع پس آنکه دوباره ملوک الطوائف را به اتحاد و دوری از تفرقه دعوت کرد به مغرب بازگشت.

محل دژ آلدو
سقوط ملوک الطوائف توسط مرابطین
«ترک عادت موجب مرض است». این دقیقا وصف حال ملوک الطوائف حاکم بر اندلس بود. تجربه نشان داده است بدون ضعف و اختلاف داخلی اشغال خارجی موفق نخواهد شد و نیروهای نصرانی با وجود شکستهای سختی که پیش از این متحمل شده بودند باری دیگر با مشاهدهی تفرقه و نابسامانی اوضاع در اندلس طمع به اشغال سرزمینهای اسلامی نمودند. وضعیت به قبل از زلاقه بازگشت و آلفونسو که هنوز بر اثر زخم آن نبرد لنگ میزد با فرستادن نمایندگان خود از امرای طوایف درخواست جزیه نمود!
باری دیگر نامههای درخواست کمک به یوسف بن تاشفین فرستاده شد. این بار ابن تاشفین به همراه مشهورترین فرماندهانش در سال ۴۸۳ هجری (۱۰۹۰ میلادی) به اندلس لشکر کشید. وی در آغاز طلیطله (تولدو) را که آلفونسو در آن حضور داشت محاصره کرد. سپس لشکری از مرابطین به شمال هجوم برد و کاستیلها را مجبور به ترک دژهایشان نمود. اما به سبب عدم مشارکت ملوک الطوائف در این حملات، ابن تاشفین مجبور به ترک محاصرهی تولدو شد. همکاری نکردن ملوک الطوائف باعث خشم ابن تاشفین گردید. او دیگر دانسته بود مشکل اصلی خود این امرا هستند و با وجود آنان وضعیت اندلس تغییری نخواهد کرد.
عدهای از علما از جمله امام غزالی (رحمه الله) طی فتاوایی ملوک الطوائف را فاقد مشروعیت دانسته و از این تاشفین خواستند آنان را برکنار کند. ابن تاشفین نخست به غرناطه (گرانادا) هجوم برد و پس از محاصرهای دو ماهه آن را گشود و امیر آنجا عبدالله بن بلقین را اسیر و به «اغمات» در مغرب فرستاد. وی سپس تمیم بن بلقین امیر مالقه (مالاگا) را دستگیر کرد و خود به مغرب بازگشت، آنگاه سه لشکر را برای برچیده ساختن حکام طوائف گسیل داشت. ابن عباد امیر قرطبه تصمیم گرفت از آلفونسو کمک بگیرد؛ وی نیز لشکری بزرگ متشکل از چهل هزار پیاده و بیست هزار سوار به یاری معتمد بن عباد فرستاد. نبردی سنگین در نزدیکی قرطبه رخ داد که سرانجام به شکست ابن عباد و هم پیمانان نصرانی وی انجامید و قرطبه به دست مرابطین افتاد. ابن عباد نیز به مغرب تبعید شد.
در عرض هشت ماه همهی اندلس توسط مرابطین گشوده شد و بدین ترتیب دوران ملوک الطوائف به پایان رسید.
منبع: صفحهی برگهایی از تاریخ
telegram.me/barghaye_tarikh
چگونه با کسانی که تحقیرمان می کنند برخورد کنیم
واکنش نشان دادن در مقابل افرادی که شما را خوار کرده و ارزش هـایتـان را زیر سؤال می برند، قدری دشوار و دردناک است. گاهی اوقات زخم هایی که اینگونه افراد به شما وارد می آورند، ممکن است تا ابد باقی بمانند. مـن خــودم به شخصه زمانیکه به گذشته بر می گردم افراد بســیار زیادی را به خاطر می آورم که در برهه های مختلف زنـدگی مرا تحقـیــر می کردند و ارزش ها و توانایی هایم را دسـت کـم مــی گرفتند. مطمئنـــم که همه شما تجربه ای مشـابه من داشته اید، شاید کمتر کسی باشد که در طول زنـدگی خود با افراد این چنینی برخورد نکرده باشد. بهترین تکــنیک این است که یاد بگیریم به جای اینکه برخورد تند ازخود نشان بدهیم، با آنها مدارا کنیم. در این قسمت من چند تکنیک شخصی به شما آموزش می دهم تا یاد بگیرید چگونه می توان از پس این افراد برآمد: باید توجه داشته باشید که افرادی که شما را تحقیر می کنند و قصد آسیب رساندن به شما را دارند، در درجه اول باید خودشان را بیازارند تا بتوانند شما را آزرده کنند. باید بدانید که یک انسان کامروا، موفق، و با اعتماد به نفس هیچ نیازی به تحقیر دیگران ندارد. شاید این افراد از دیگران انتقادهای سازنده ای کنند، اما هیچ گاه آنها را تحقیر نمی کنند. برخی از افراد به طور کلی نظر منفی نسبت به دیگران دارند چون: - به دلیل کمبودهایی که احساس می کنند دوست دارند خودشان را قدرتمند تر از سایرین جلوه بدهند تا به این طریق بر تزلزل شخصیتی خود غلبه کنند. - قبلاً کسی آنها را آزرده ساخته و چون توانایی مقابله با آن را نداشتند، با تحقیر دیگران سعی می کنند از موقعیت فعلی خود دفاع کند. افرادی که به شدت شما را تحقیر می کنند با این کار فقط ناراحتی، عدم موفقیت، و بی هدفی خود را در زندگی به نمایش می گذارند و این مشکل آنهاست نه شما. دانستن این مطلب به شما کمک می کند که راحت تر بتوانید در کنار آنها به زندگی عادی خود ادامه دهید و حرف هایشان را نشنیده بگیرید. اگر بدانید که مشکل از طرف مقابل است نه شما، می توانید منطقی با مسائل برخورد کنید و از حرف ها و کنایه های آنها شما را آزرده نخواهد کرد. شاید فردی که دارای چنین خصوصیاتی است یکی از نزدیکان شما باشد و برایتان سخت باشد که بخواهید از نظر عاطفی خودتان را از او جدا کنید. هیچ نیازی به این کار نیست، فقط سعی کنید در بحث هایی که او راه می اندازد، شرکت نکرده و خودتان را کنار بکشید. قصد او این است که کاری کند تا شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید. این وظیفه شماست که به آنها اجازه انجام چنین کاری را ندهید. برای بدست آوردن اطلاعات بیشتر در مورد چگونگی برخورد با افراد منفی نگر به قسمت: "طرز برخورد با افراد منفی گرا" مراجعه کنید . توضیحات و نکاتی در مورد افرادی که شما را تحقیر می کنند: زمانیکه اینگونه افراد به شما حرفی می زنند، در پاسخ به آنها، جواب های بی شماری به ذهن شما خطور می کند. اگر چنین کاری را انجام دهید، در واقع خودتان را با آن فرد هم شان ساخته اید و این دقیقاً همان چیزی است که آنها انتظارش را می کشند. آنها می خواهند شما را عصبانی کنند تا برخورد شدیدی از خود نشان دهید، آنها میخواهند شما احساس بدی نسبت به خودتان پیدا کنید و قصدشان تنها آزار دادن و آسیب رساندن است. شما با جواب دادن به آنها در حقیقت وارد بازی ساختگی شان میشوید، و در نهایت خودتان را آزار داده اید. ممکن است بعداً به خاطر حرف هایی که در عصبانیت از دهانتان خارج شده پشیمان شوید. خوب در زمان بروز چنین حالتی چه کاری می توان انجام داد؟ بهتر است یکی از موارد زیر را امتحان کنید: زمانیکه احساس می کنید فردی با حالت تهاجمی با شما برخورد می کند می توانید بگویید: "ازت ممنونم اما فکر می کنم بهتر است توصیه هایت را برای خودت نگه داری" و یا: "خیلی سخاوتمندی ولی من نیازی به توصیه های تو ندارم" همه این مسائل به دلیل خشم و نفرتی که در آنها وجود دارد، درست می شود و شما هم مجبور نیستید که بار مسئولیت زندگی آنها را به دوش بکشید. شاید آنها بخواهند که از خشم و نفرت خود به شما سهمی بدهند، اما این "هدیه" ای است که شما واقعاً نیازی به آن ندارید. اگر به توصیه های آنها گوش کنید و هدیه های مسمومشان را قبول کنید، با این کار خشم و عصبانیت آنها را به به درون خود راه داده اید. به خودتان اجازه انجام چنین کاری را ندهید. شما هیچ نیازی به این هدایا ندارید، از کنار آنها عبور کنید. از پیشنهادت ممنونم یکی دیگر از واکنش های مناسبی که در مقابل این افراد می توانید از خود بروز دهید این است که به آنها بگویید: "از پیشنهادت ممنونم" و بعد هم به ادامه کار خود بپردازید. با بیان این عبارت شما در حقیقت به بحث پایان می دهید. آنها منتظر هستند که شما از خود عکس العمل نشان دهید و زمانیکه این کار را انجام نمی دهید، دیگر چیزی برای گفتن نخواهند داشت. ممنونم، شاید حق با تو باشه "بایرن کیتی" در کتاب خود با عنوان: "عشقت را می خواهم – آیا حقیقت دارد؟" معتقد است که بهترین واکنش در مقابل این افراد: "ممنوم، شاید حق با تو باشه" است. او اظهار می دارد زمانیکه نظرات دیگران سبب آزرده ساختن شما می شو،د باید نگاهی عمقی به درون خود داشته باشید و ببنید دلیل اصلی این رنجش خاطرها چیست. با این کار هم عکس العمل شدید نشان نداده اید، هم بر روی خود دقیق تر شده اید. دیگران تا زمانیکه شما به آنها اجازه ندهید، نمی توانند شما را بیازارند. در برخی مواقع بهتر است نگاهی به طرز برخورد خود با طرف مقابل داشته باشید و ببینید شما چه کاری انجام داده اید که او به خودش اجازه داده تا یک چنین پیشنهاداتی نسبت به شما ارائه دهد. آیا توانایی تغییر شرایط را دارید؟ آیا به واقع عقاید او صحت دارند؟ باید ببینید که چرا این اظهار نظر خاص باعث رنجش شما می شود. عکس العمل های شما، حرف های زیادی در مورد شخصیتتان می زند. در اینجا همه چیز مربوط به شماست و نه شخص مقابل. اجازه دهید بداند که چه احساسی دارید اگر به فکر تلافی کردن باشید، خودتان را بی ارزش می کنید. باید خیلی رو راست به او بگویید که نظرش شما را آزرده ساخته. البته باید این کار را در نهایت آرامش انجام دهید، به عنوان مثال: "زمانیکه به نظریات من بی توجهی می کنی و آنها را نمیپذیری، واقعاً ناراحت می شوم." فقط به آرامی بیان کنید و منتظر واکنش آنها بشوید. بهتر است این کار را زمانی انجام دهید که تک به تک با فرد مقابل تنها می شوید، این امکان وجود دارد که آنها خودشان هم متوجه نباشند که در حال آزار و اذیت شما هستند. اگر چنین بحثی در محیط کار پیش آمد، می توانید ادامه بحث را به زمان دیگری موکول کنید، به عنوان مثال اگر یکی از همکارانتان به شما گفت: "من احساس می کنم تو نسبت به مسائل مختلف بیش از اندازه حساس هستی" به او بگویید: "ترجیح می دهم روی مسائل کاری تمرکز کنیم" و یا "الآن مسائل مهمتری برای انجام دادن وجود دارد، بهتر است به مسائل کاری توجه کنیم و موارد شخصی را بگذاریم برای بعد" با این کار، آنها را متوجه می کنید که هم از نظرشان خوشتان نیامده و هم کاملاً حرفه ای با آنها برخورد کرده اید. سایر نکاتی که در این زمینه باید به خاطر داشته باشید به شرح زیر می باشد: شما نیاز به تایید دیگران ندارید گاهی اوقات نظر دیگران به این دلیل شما را آزرده می سازد چرا که از آنها انتظار تایید ۱۰۰% داشته اید، اما نظر آنها بر خلاف انتظار شما از آب در می آید. شاید پیشنهاد آنها زیاد هم بد نباشد، اما در نظر شما بد جلوه کند، به عنوان مثال اگر سرپرست بخش به شما بگوید: "کارت واقعاً عالی بود، اما آیا میتوانی پاراگراف آخر را اصلاح کنی تا کارت قوی تر شود؟" ممکن است ناراحت شوید، و به این دلیل که توقع شنیدن چنین اظهار نظری را نداشتید، قسمت اول آنرا هم نمی شنوید، و فقط متوجه بخش انتقادی آن می شوید. اگر این نوع اظهار نظرها را به عنوان نوعی توهین و تحقیر در نظر نگیرید، آنوقت میتوانید این نظریه را به عنوان فرصتی برای پیشبرد توانایی های خود به کار بندید. راهی سریع برای ایجاد عزت نفس – به دنبال تایید گرفتن از دیگران نباشید آیا آنها از داستانهای ذهنی شما با خبر هستند؟ در برخی شرایط، ممکن است نظریات دیگران در ذهن شما به منزله نوعی اهانت به شمار آید، درصورتیکه طرف مقابل به هیچ وجه قصد انجام چنین کاری را ندارد. این امر به دلیل تفکرات ذهنی شما و یا به دلیل داستان های ذهنی که برای خودتان ساخته اید، بوجود می آید، به همین دلیل چیزی را می بینید که وجود خارجی ندارد و تنها زاییده خیال و اوهام ذهنیتان است. در اینجا برایتان مثالی می آوریم؛ فرض کنید شخصی برای شما هدیه ای آورده. اگر شما اعتقاد داشته باشید که او قصد آسیب رساندن به شما را داشته، ممکن است با خودتان فکر کنید:"او می خواهد از راههای مسالمت آمیز وارد شده و از خلق خوش من سوء استفاده کند." اما حقیقت چیز دیگری است و او تنها قصد دارد که به شما نشان دهد تا چه حد برایش ارزش و اهمیت دارید. در یک چنین شرایطی باید از خودتان سؤال کنید که آیا واقعاً همه چیز را آنطور که هست می بینید و یا می شنوید؟ (هیچ چیز معنای حاصی ندارد تا زمانیکه شما به آن معنا ببخشید) و یا اینکه داستان ذهنی خودتان را وارد کار می کنید. داستان زندگی شما چیست؟ آیا باید از آن گذشت؟ آیا منعکس کننده اعتقادات شماست؟ باید توجه داشته باشید که اگر خودتان احساس می کنید که فرد دوست داشتنی نیستید، آنوقت این حس به دیگران هم منتقل شده و آنها نیز تصور می کنند که نمیتوانند شما را دوست داشته باشند. اگر تصور کنید که فقط استحقاق اهانت و تحقیر را دارید، آنگاه چیزی جز این هم عایدتان نخواهد شد. اگر یک چنین تصوری دارید شاید نوبت به آن رسیده باشد که نگاه عمیق تری به درون خود انداخته و اعتقادات خود را زیر سؤال ببرید. انعکاس دادن – کلید درک شخصی نسبت به تحقیرهای زیرکانه هشیار باشید زمانیکه صبر می کنید و به پیغام هایی که به طور روزانه دریافت می کنید می اندیشید، به این نتیجه می رسید که خیلی بیشتر از آن چیزی که تصور می کرده اید در معرض انتقاد و اهانت قرار گرفته اید. دلیلش هم این است که دنیا پر است از انسان هایی که قصد تحقیر دیگران را دارند. هر جایی که می روید، به هر کجا که نگاه می کنید، هر چیزی که در روزنامه می خوانید و یا در تلویزیون تماشا می کنید، و حتی تبلیغاتی که مشاهده می کنید، همه و همه قصد دارند به شما بگویند که تا زمانیکه از محصولات آنها استفاده نکنید، طرز خاصی لباس نپوشید، مطالعات خاصی نداشته باشید، طرز خاصی راه نروید، به اندازه کافی خوب نیستید. آنها به طور ماهرانه ای عزت نفس و ارزش شخصی شما را زیر سؤال می برند. هیچ کس دوست ندارد مورد انتقاد قرار بگیرد؛ به همین دلیل اگر می خواهید سالم زندگی کنید و از عزت نفس برخوردار باشید، باید این پیغام های منفی که از سایرین در مورد شخصیتتان می شنوید را نادیده بگیرید. نگاهی اجمالی به شیوه های برخورد با افرادی که شما را تحقیر می کنند زمانیکه در معاشرت با افرادی قرار می گیرید که شما را خوار می کنند، به یاد داشته باشید: ۱) با تحقیر کردن متقابل، کارشان را تلافی نکنید ۲) طرز برخوردشان چیزهای زیادی در مورد آنها به شما می گوید، به راحتی می توانید درک کنید که دلیل همه این کارها، خشم و نفرتی است که وجودشان را فراگرفته و خودشان باید با آن کنار بیایند نه شما ۳) آیا می توانید از میان نظریات آنها برای خود یک "هدیه" پیدا کنید؟ می توانید به یکی از نقاط ضعف و یا قوت خود در بین نظریات آنها پی ببرید؛ اگر قوت بود آنرا افزایش دهید و اگر ضعف بود در پی جبران آن برآیید ۴) ممکن است برداشتی که از نظریات آنها می کنید کاملاً نادرست باشد و آنها واقعاً از گفته های خود قصد و منظوری مداشته باشند. تنها به دلیل اعتقادات و باورهای ذهنی نمی توانید دیگران را متهم کنید ۵) نسبت به پیام های زیرکانه ای که ممکن است نظریات منفی در بر داشته باشند، آگاه باشید (مانند تبلیغاتی که هر روزه به گوشتان می رسد) و به آنها اجازه ندهید تا حس ارزشمندی و اعتبار شخصی شما را زیر سوال ببرند. گاهی اوقات برخی از توهین ها و تحقیرها هستند که برخورد با آنها صورت مناسبی ندارد، اما اگر بتوانید از آنها به نفع خود استفاده کنید، بهترین کار را انجام داده اید.بهترین ها و بدترین ها
سه چیز است که اگر کسی باشد، خداوند خیر دنیا و آخرت را به او روزی میکند: 1) راضی بودن به قضا و قدر الهی؛ 2) صبر و بردباری بر بلا و مصیبت؛ 3)شکر گذاری در وقت گشایش امور. حضرت علی(ع)
چهارچیز است که اگر به کسی داده شد، خیر دنیا و آخرت به او داده شده است: 1) بدن صابر و شکیب 2) زبان ذاکر و تسبیح گوی 3) قلب شاکر 4) همسر صالح ونیک
مردی از امام صادق(ع) سوال کرد چه چیزی را به او تعلیم دهد تا در پرتو آن به خیر دنیا و آخرت نایل شود. امام صادق(ع) فرمود: هیچ گاه دروغ نگو.
کسی که در دنیا چهارخصلتبه او عطا شده باشد. به تحقیق خیر دنیا و آخرتبه او عطا شدهاست. 1) تقوا و پاکدامنی که او را از محرمات الهی باز دارد. 2)اخلاق خوبی که بتواند با آن در بین مردم زندگی کند. 3) حلم و بردباریکه بتواند به واسطه آن، جهل شخص جاهل و نادان را دفع کند. 4) همسر شایستهو صالحی که او را در امور دنیوی واخرویکمک کند. پیامبر اکرم(ص(
بهترین بینیازیها، قناعت است. امام علی(ع)
بهترین بینیازیها، بینیازی روح است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین اعمال شما نماز است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین اعمال، ولایت و دوستی اهل بیت(ع) است. امام صادق(ع)
بهترین اعمال نماز اول وقت، نیکی به پدر و مادر و جهاد در راه خداست. پیامبر اکرم(ص(
زیارت قبر حسین بن علی(ع) یکی از بهترین اعمال میباشد. امام صادق(ع)
بهترین اعمال، عملی است کهانسانبر آن مداومت داشته باشد هر چند مقدار آن کم باشد. امام صادق(ع)
بهترین اعمال، انتظار فرج است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین اعمال، جود و بخشش در وقت تنگدستی، صدق و راستگویی در وقت غضب و عفو و بخشش در وقت توانایی است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین عمل، عملی است که در آن اخلاص باشد. حضرت علی(ع)
بهترین سخنها، سخنی است که توام با عمل باشد. حضرت علی(ع(
بهترین سخنها،صداقتو راستی است. حضرت علی(ع(
بهترین سخنها،(لا اله الا الله) است. امام رضا(ع(
بهترین دعاها، استغفار(طلب آمرزش گناهان) است. امام صادق(ع(
بهترین دعاها، دعایی است که از قلبی پاک و تقوا صادر شود. حضرت علی(ع(
بهترین روزی که خورشید بر آن طلوع میکند، روز جمعه است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین وقتی که خدا را میخوانید سحرگاهان است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین چیزی که انسان بعد از مرگش به جا میگذارد. سه چیز است: 1- فرزندصالح که برای او استغفار کند. 2- سنت حسنه و نیکوئی که به آن عمل میشود. 3- صدقه جاریه. امام صادق(ع(
بهترین عبادتها، عبادتی است که مخفی باشد. امام صادق(ع(
بهترین عبادت، استغفار و طلب آمرزش گناهان است. پیامبر اکرم (ص(
بهترین عبادت از نظر اجر وپاداش، مخفیترین آنهاست. قال المعصوم(ع(
بهترین عبادت، خواندن تعقیبات بعد از نماز است. امام صادق(ع(
بهترین عبادت، عفت شکم وپاکدامنی است. امام باقر(ع(
بهترین عبادت، قرائت قرآن کریم است. امام باقر(ع(
بعد از هر عبادتی، عبادت دیگری است و دوستی ما اهل بیت(ع) بهترین عبادت است. امام صادق(ع)
پیامبر اکرم(ص) روزی به اصحاب خود فرمود: آیا شما را از بهترین اخلاق دنیاو آخرت آگاه کنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله. پیامبر(ص) فرمود: کسی کهپیوند داشته باشد با کسی که از او بریده است و کسی که عطا کند نسبت به کسیکه او را از حقشمحرومساخته و کسی که ببخشاید کسی را که در حق او ظلمکرده است.
روزی پیامبر اکرم(ص) به اصحاب خود فرمودند: آیا شما را از بهترین اخلاقدنیا و آخرت آگاه بکنم؟ عرض کردند: بلی یا رسول الله. پیامبر اکرم(ص(فرمودند: ظاهر ساختن سلام(گسترش دادن امنیت(
بهترین خصلتی که بهتر از آن، هیچ عمل خیری وجود ندارد دو چیز است: 1) ایمان به خداوند متعال 2) نفع رساندن به بندگان خدا. پیامبر اکرم(ص(
بهترین سنتها سنت محمد(ص) است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین صفهای نماز جماعت صف پیشین است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین صفوف در تشییع جنازه صف آخر است. پیامبر اکرم(ص(
وصیت میکنم شما بندگان خدا را به رعایت تقوای الهی، چرا که تقوا بهترینچیزی است که بندگان به آنسفارشو توصیه شدهاند. حضرت علی(ع(
بهترین مروت و مردانگی حفظ آبروست. حضرت علی(ع(
بهتر از کار خوب انجام دهنده آن است. امام صادق(ع)
تمامی خیر در سه خصلت جمع شده است: نگریستن،سکوت کردنو سخن گفتن، پس هرنگاهی که خالی از عبرت باشد، پریشانی و بی توجهی است و هر سکوتی که در آنتفکر و اندیشه وجود نداشته باشد، غفلت است و هر سخنی که در آن ذکر(خداوند) وجود نداشته باشد، لغو و بیهوده است. پس خوشا به حال کسی که نگاهش عبرت،سکوتش فکر واندیشهو کلامش ذکر(و تسبیح خداوند متعال) باشد و بر گناه خودبگرید و مردم از شرش ایمن باشند. حضرت علی(ع(
بهترین چیزی که به انسان داده شده است اخلاق نیکو است. امام حسین(ع(
همانا بهترین نیکیها، خوشرویی و خوش اخلاقی با مردم است. امام حسن مجتبی(ع(
یکی از بهترین نیکیها، بازدید کردن و عیادت از مریض است. پیامبر اکرم(ص(
بهترینجوانمردیآن است که تو از خدا حیا کنی(و دامان خود را آلوده به گناه نسازی). حضرت علی(ع(
بهترین وسیله تقرب به خدا روزه ماه رمضان است، چرا که آن سپری در برابر عذاب الهی است. حضرت علی(ع(
بهترین ماهها نزد خداوند متعال، ماه مبارک رمضان است. پیامبر اکرم(ص(
بهترین اعیاد اسلامی، عید غدیر خم است.(هیجدهم ذیحجه) امام صادق(ع(
بهترین ذکر، قرآن کریم است که به سببتلاوتآن، سینهها، گشایش مییابد و باطنها نورانی میگردد. حضرت علی(ع(
بهترین اعیاد وبخشش، منت ننهادن است. حضرت علی(ع(
سودمندترین ذخیرهها، اعمال صالح و نیکوست. حضرت علی(ع(
بهترین امانت، وفا کردن به عهد و پیمان است. حضرت علی(ع(
نیکوترین کارهای انسان قدرتمند، عفو وگذشتاست. حضرت علی(ع(
نیکوترین عدالت، کمک و یاری رساندن به مظلوم است. حضرت علی(ع(
بهترین سخاوت، ایثار و فداکاری است. حضرت علی(ع(
بهترین توسل طلب مغفرت نمودن است. حضرت علی(ع(
همانا بهترین اخلاق مردان، حلم و بردباری است. حضرت علی(ع(
نیکوترین چیز، اخلاق(نیکو) است. حضرت علی(ع(
بهترینسیاستعدالت است. حضرت علی(ع(
بهترین خندیدن تبسم است. حضرت علی(ع(
بهترینهمتهابلندترین آنهاست. حضرت علی(ع(
بزرگترین شرافت ادب است. حضرت علی(ع(
بهترین راهها، راه رشد(راهیابی به واقعیت) است. حضرت علی(ع(
شریفتریناعمال، اطاعت و بندگی خداوند متعال است. حضرت علی(ع(
شریفترین شرافتها، علم و دانش است. حضرت علی(ع(
بهترین تجربه آن است که تو را پند و اندرز دهد. حضرت علی(ع(
بهترین اشخاص
بهترینامتمن کسی است که مردم را به سوی خدا دعوت کند و بندگان خدا را دوستدار او سازد. پیامبر اکرم(ص(
بهترین فرمانده کسی است که بر نفس خویشفرمانرواو امیر باشد. حضرت علی(ع(
بهترین مردم در دنیا،سخاوتمندان، و در آخرت، تقوا پیشگان هستند. حضرت علی(ع(
قرآن میفرماید: رسول خدا برای شما الگویی شایسته است. و برای آنان که بهخدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند. پیامبر اکرم(ص(
آگاه باشید که بهترین مردان کسی است که دیرعصبانیشود و زود راضی و خشنود گردد. پیامبر اکرم(ص(
بهترین برادران شما کسی است که عیوبتان را به شما هدیه دهد. پیامبر اکرم(ص(
بهترین برادران تو کسی است که بدیهای تو رافراموشنماید و نیکیهای تو را به یاد آورد. امام حسن عسگری(ع(
بهترین برادرانخیرخواهترینایشان است. حضرت علی(ع(
بهترین مسلمانان کسی است که (به برادران مسلمان خود) بپیوندد و به آنها کمک کند و به حالشان سودمند باشد. امام صادق(ع(
بهترین بندگان خدا، کسی است که وقتی کار نیکویی انجام دهد. شاد شود و اگر کار بدی کرد (از خدا) طلبآمرزشنماید. حضرت علی(ع(
بهترین مومنان کسانی هستند که (به مال و زندگی خود) قانعند. پیامبر اکرم(ص(
بهترینرسولانالهی حضرت محمد(ص) است. حضرت علی(ع(
بهترین همسایگان نزد خداوند متعال کسی است که برای همسایه خود خیرخواهتر باشد. پیامبر اکرم(ص(
بهترین همنشین تو کسی است که تو را نسبت به آخرت شیفته گرداند و نسبت بهدنیا بیرغبت کند و تو را در فرمانبرداری پروردگار یاری نماید. حضرت علی(ع(
ازلقمانحکیم سوال شد: چه کسی از همه بهتر است؟ فرمود: مومن توانگر و بینیاز، گفته شد: آیا مراد شما بی نیازی مالی است؟ جواب داد، خیر. و لکنمراد من توانگر در علم و دانش است که به هنگام احتیاج مردم به او، از علمخود بهرهمند شود و وقتی به او نیازی نبود به همان مقدار اکتفا کند.
بهترین مردم کسانی هستند که، قرآن خوانتر، دین شناستر و خدا ترس باشند،به نیکیها بیشتر امر کنند و از بدیها بیشتر جلوگیری نمایند و باخویشاوندان خود بیشتر رفت و آمد داشته باشند. پیامبر اکرم(ص(
بهترین مردم کسی است که برای مردم مفیدتر باشد. پیامبر اکرم(ص(
بهترین شما مردم کسی است که دیدار او شما را به یاد خدا بیندازد. پیامر اکرم(ص(
بهترین مردم کسی است که در هنگامگشایش، بخشنده و شاکر باشد. حضرت علی(ع(
بهترین مردم کسانی هستند که به حق قضاوت کنند. امام صادق(ع(
بهترین کسانی که موردمشورتتو قرار میگیرند، صاحبان عقل و علم و تجربه و دوراندیشان هستند. حضرت علی(ع(
بهترین زنان شما کسی است که دارای این صفات باشد: مهربان، عفیف و پاکدامن،در میان خانواده خود عزیز و محترم، نسبت به شوهر متواضع وفروتن،زیباییهاو آراستگیهای خود را برای همسر خود آشکار سازد، خود را ازنامحرم حفظ کند، حرف شوهر خود را گوش کند و از فرمان او پیروی کند.
عابدترین مردم کسی است که واجبات الهی را اقامه کند. پیامبر اکرم(ص(
زاهدترین مردم کسی است که از محرمات الهی دوری کند. پیامبر اکرم(ص(
باتقواترین مردم کسی است که سخن حق را بگوید خواه به نفع او باشد خواه به ضررش. پیامبر اکرم(ص(
عادل ترین مردم کسی است که آنچه را که برای خود میپسندد برای دیگران نیزبپسندد و آنچه را از آن کراهت دارد برای دیگران نیزکراهتداشته باشد. پیامبر اکرم(ص(
زیرکترین شما، با تقواترین شماست. حضرت علی(ع(
عاقلترین مردم کسی است که از تغییر و تحول دنیا (از یک حال به حال دیگر) پند و موعظه پذیرد. پیامبر اکرم(ص(
شجاعترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غلبه پیدا کند. پیامبر اکرم(ص(
ثابت قدمترین مردم در روز قیامت بر صراط، کسانی هستند که عشق و علاقه آنها به پیامبر و اهل بیت او شدیدتر باشد. پیامبر اکرم(ص(
عالمترین مردم کسی است که علم ودانشمردم را با علم و دانش خود جمع نماید. پیامبر اکرم(ص(
با ارزشترین مردم کسی است که علم و دانشش بیشتر باشد. پیامبر اکرم(ص(
بینیازترین مردم کسی است که اسیر حرص و آز نباشد. پیامبر اکرم(ص(
بینیازترین شما،قانعترینشماست. حضرت علی(ع(
همانا گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست. قرآن کریم
سخت کوشترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند. پیامبر اکرم(ص(
خوشبختترین مردم کسی است که با مردمان کریم و ارجمند معاشرت داشته باشد. پیامبر اکرم(ص(
بهترینفرمانروایانکسی است که ظلم و ستم را از بین ببرد و عدالت را زنده کند. حضرت علی(ع(
با ایمانترین مردم کسی است که توکل او به خدای تعالی بیشتر باشد. حضرت علی(ع(
نزدیکترین بندگان به خدا (تقرب معنوی) افرادمتواضعو فروتن می باشند. امام صادق(ع(
بدترین اشخاص
بدترین مردان کسانی هستند که سخن چینی و نمامی میکنند و بین دوستان تفرقه میاندازند. پیامبر اکرم(ص(
بدترینمردانکسانی هستند که زود به خشم میآیند و دیر راضی میشوند. پیامبر اکرم(ص(
بدترین مردان تجار خائن هستند. امام صادق(ع(
بدترین مردم در روز قیامت از نظر منزلت، بندهای است که آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران از بین برده باشد. پیامبر اکرم(ص(
بدترین مردم نزد خداوند متعال در روز قیامت،عالمو دانشمندی است که از علم خود بهرهای نبرده است. پیامبر اکرم(ص(
بدترین مردم کسی است که به مردم ظلم کند. حضرت علی(ع(
بدترین مردم کسی است که در جستجوی عیوب مردم باشد، در حالی که از عیوب خویش غافل است. حضرت علی(ع(
بدترین مردم شخصی است که به خاطر بدگمانیاش به هیچ کساطمینانپیدانمیکند و به خاطر کارهای بد خود نیز هیچ کس به او اطمینان نمیکند. حضرتعلی(ع(
بدترین مردم کسی است که خود را بهترین آنان بداند. حضرت علی(ع(
بدترین انسانها کسی است که مردم را فریب دهد. حضرت علی(ع(
همانا افرادمنافقو دورو بدترین بندگان خدا هستند. حضرت علی(ع)
دورترین انسانها از خداوند، افراد متکبر و مغرور هستند. حضرت علی(ع(
پستترین مردم کسی است که به مردم توهین کند. پیامبر اکرم(ص(
دزدترین دزدها کسی است که از نماز خود بدزدد، گفته شد: یا رسول الله چگونهاز نمازش میدزدد؟ حضرت فرمودند: رکوعو سجود نماز خود را به طور کاملانجام نمی دهند. پیامبر اکرم(ص(
بدترین رفیق کسی است که معصیت خدا را برای تو بیاراید. حضرت علی(ع(
کورترین مردم کسی است که به ریا عمل کند و ثواب آن را از خدا طلب نماید. حضرت علی(ع(
بدترین فرمانروایان کسی است که مخالف عدل و عدالت باشد. حضرت علی(ع(
بدترین فرزندان، کسانی است کهوالدینرا از خود ناخشنود کرده باشند. حضرت علی(ع(
احمقترین مردم کسی است که گمان کند عاقلترین مردم است. حضرت علی(ع(
مبغوضترین بندگان نزد خدای تعالی شخص غیبت کننده است. حضرت علی(ع(
عاجزترینمردم کسی است که بر اصلاح کردن و زدودن عیب و نقص خود توانایی دارد. ولی به آن اقدام نمیکند.
عاجزترین مردم کسی است که از اصلاح خویش عاجز باشد. حضرت علی(ع(
زیان کارترین مردم کسی است کهقدرت بیانکردن حق و حقیقت را دارد اما (در نهایت سکوت کرده) و آن را بیان نمیکند. حضرت علی(ع(
زیانکارترینشما ظالمترین شما است. حضرت علی(ع(
پشیمانترین مردم در وقت مرگ، عالمانی هستند که به علم و دانش خود عمل نکردهاند. حضرت علی(ع(
بدترین اعمال
بدترین کسبها، کسبربامیباشد. پیامبر اکرم(ص(
بدترین سخنها، سخن دروغ است. پیامبر اکرم(ص(
بدترین نوع کبر و غرور آن است که آدمی را ازعلم جوییو حق پذیری باز دارد. پیامبر اکرم(ص(
بدترین زاد وتوشهبرای معاد، ذخیره کردن (و به دوش کشیدن) ظلم بندگان است. پیامبر اکرم(ص(
بدترین صداها، غنا (موسیقیطرب انگیز) است. امام صادق(ع(
بدترینپشیمانی، پشیمانی روز قیامت است.
دو خصلت است که بدتر از آن هیچ شری نیست: 1) شرک ورزیدن به خداوند متعال و 2) خسارت و زیان زدن به بندگان خداوند.
بدتریننابینایی، کوری و بیبصیرتی قلب انسان است. پیامبر اکرم(ص(
خشم و غضب کلید هر عمل بدی است. امام صادق(ع(
همانا بدترین ذلت و خواری حرص بر دنیا است. حضرت علی(ع(
همانا خداوند متعال برای تمامی کارهای بد قفلهایی قرار داده و کلید آنهارا در شراب نهاده است و دروغ گفتن ازشراببدتر است. امام باقر(ع(
بزرگترین عیب آن است که عیبجویی کنی مردم را به مثل آن چیزی که در تو باشد. امام جواد(ع(
بدترین اخلاق بخل و نادانی است. امام هادی(ع(
شدیدترین گناهان، گناهی است که انجام دهنده اش آن را کوچک بشمارد. حضرت علی(ع(
دردناکترین درد،جهلو نادانی است. حضرت علی(ع(
زشتترین اخلاق برتریجویی است. حضرت علی(ع(
زشتترین اخلاقخیانتاست. حضرت علی(ع(
شدیدترین غصهها، از دست دادنفرصتاست. حضرت علی(ع(
شدیدترین دشمن آدمی، غضب و شهوت است. حضرت علی(ع(
زشتترینظلمآن است که از ادای حقوق الهی جلوگیری کنی. حضرت علی(ع(
زشتترین کارهای انسان قدرتمند، انتقام جویی است. حضرت علی(ع(
بزرگترین خطاها،دوستیدنیاست. حضرت علی(ع(
بزرگترین بلا ناامیدی (از رحمت خداوند) است. حضرت علی(ع(
بدترین آفت عقل انسانخود بزرگ بینیاست. حضرت علی(ع(
بدترین اخلاقنفسظلم و جور است. حضرت علی(ع(
بدترین مدح و ستایش آن است که بر زبان افراد شرور جاری گردد. حضرت علی(ع(
بدترین ایمان آن است که شک وشبههدر آن راه یابد. حضرت علی(ع(
بدترین علم و دانش، علمی است که به آن عمل نشود. حضرت علی(ع(
بدترین بدیها،دشمنیبا ما (اهل بیت(ع)) است. حضرت علی(ع
پیامبر (ص) اسوه اخلاق
1ـ خوشاخلاقی خوشاخلاقی، عنصری کلیدی در دینداری و عاملی مهم در موفقیت انسان است. شاید مهمترین ویژگی رسول خدا(ص) اخلاق برتر اوست که در قرآن نیز بدان اشاره شده است: «به راستی که تو دارای اخلاق عظیم هستی»[1] قرآن با تمجید نرمخویی رسول خدا(ص) تأکید میکند که اگر ایشان تندخو میبود، مردم از اطرافش پراکنده میشدند.[2] خوشاخلاقی، در سیرهی اجتماعی پیامبراکرم(ص)، از جایگاه والایی برخوردار است؛ به گونهای که رسول خدا(ص) هدف رسالت خود را کامل کردن ویژگیهای والای اخلاقی[3] و در روایتی دیگر، کامل کردن خوشاخلاقی[4] دانسته است تا آنجا که فرموده است: «اسلام همان اخلاق نیک است»[5] آن حضرت در برخی روایات نیز اخلاق نیک را نصف دین دانستهاند.[6] اخلاق نیکو را میتوان کلید کسب دیگر فضایل و کمالات دانست. هرکس از این موهبت الهی برخوردار باشد، به راحتی میتواند، پلههای ترقی و پیشرفت مادی و معنوی را طی کند. شاید به همین دلیل پیامبراکرم(ص) فرمود: «بندهی خدا با اخلاق نیک خود به بزرگترین درجات آخرت و منزلگاهها و مراتب شریف میرسد...»[7] اخلاق نیک با رسالت و شریعت ایشان درآمیخته که مؤمنترین افراد را خوشاخلاقترین آنها میداند: «اکمل المومنین ایماناً احسنهم خلقاً»[8] و سنگینترین عمل را در روز داوری، داشتن اخلاق نیک معرفی میکند.[9] انسان کسانی را به خود نزدیکتر میداند که اخلاقشان بهتر باشد: «دوستداشتنیترین شما برای من و نزدیکترین شما به من در روز قیامت، خوشاخلاقترین و متواضعترین شماست»[10]
رسول خدا(ص) خوشاخلاقی را موجب جلب خیر دنیا و آخرت[11] و مانع از آتش جهنم[12] دانسته و فرموده است: «سه چیز است که اگر در کسی نباشد، نه از من است و نه از خدای عزوجل؛ بردباریای که با آن جهالت نادانان را رد کند؛ اخلاق نیکی که با آن در میان مردم زندگی کند و ورعی که وی را از گناهان الهی باز دارد.[13] ایشان هم چنین فرمودهاند: «نخستین چیزی که روز قیامت، در ترازوی اعمال بندهی خدا گذاشته میشود، اخلاق نیک اوست»[14] نیز فرموده: «چیزی بهتر از خوشاخلاقی، در ترازوی عمل انسان قرار نمیگیرد»[15] همچنین فرمود: «شبیهترین انسان به من، خوشاخلاقترین شماست»[16] و «در قیامت، نزدیکترین انسان به من کسی است که از همه خوشاخلاقتر باشد و برای خانوادهاش از همه بهتر باشد»[17] پیامبر کاملترین مؤمنان را خوشاخلاقترین آنها میدانست[18] و بر خوشرویی با مردم و دست دادن با آنها تأکید میکرد و آن را اخلاق مؤمنان، صدیقان، شهدا و صالحان میشناسند.[19] روزی مردی مقابل رسول خدا(ص) ایستاد و از ایشان پرسید: «ای پیامبر خدا! دین چیست؟» فرمود: «خوشاخلاقی» مرد دوباره از سمت چپ ایشان آمد و همان پرسش را مطرح کرد و حضرت نیز دوباره فرمود: «خوشاخلاقی» این بار مرد از پشت سر ایشان آمد و همان سؤال را پرسید. رسول خدا(ص)، به او نگاه کرد و فرمود: «آیا دین را نمیفهمی؟ دین آن است که خشمگین نشوی»[20]
رسول خدا(ص) در پاسخ به این پرسش که نیکی چیست نیز فرمود: «نیکی همان خوشاخلاقی است...»[21] امام علی(ع) در بیان ویژگیهای رسول خدا(ص) میفرماید: «ایشان زبان خود را از سخنان غیرلازم نگاه میداشت. همواره با مردم مأنوس بود و کاری نمیکرد که از اطرافش پراکنده شوند و از او گریزان باشند؛ بزرگ هر قوم و گروهی را احترام میکرد و وی را به حکمرانی قوم خود میگماشت... احوال یاران خود و از کارهای مردم جویا میشد و کارهای نیک را تحسین و تقویت، و کارهای زشت را تقبیح و تحقیر میکرد. در کارها میانهرو بود و از ترس آنکه مردم غافل شده، به انحراف گرایند، لحظهای از کار آنها غافل نمیماند...[22] اخلاق ایشان در برخورد با مردم چنان نرم و گشاده بود که به تعبیر برخی پدر مردم شده بود...»[22] در روایات مصادیق مختلفی برای ویژگیهای والای اخلاقی یا مکارم اخلاق بیان شده که برخی آنها عبارت است از: راستگویی، امانت داری، صلهی ارحام(پیوند با خویشان)، احترام به میهمان، اطعام نیازمندان، رعایت حقوق همسایگان و همراهان، حیا، گذشت، بیان حق هر چند به ضرر خود انسان باشد.[24] در برابر خوشاخلاقی، بداخلاقی است که روایات، به پیامدهای منفی آن اشاره کردهاند. رسول خدا(ص) فرمود: «بداخلاقی عمل آدمی را فاسد میکند، همانسان که سرکه عسل را»[25] همچنین فرمود: «دو خصلت در مسلمان جمع نمیشود: بداخلاقی و بخل»[26] بداخلاقی از نگاه ایشان گناهی نابخشودنیست.[27] که ممکن است آدمی را به پستترین درجات جهنم بکشاند[28] و حتی همهی عبادات انسان را بیاثر کند؛ برای مثال روزی نزد رسول خدا(ص) از زنی تعریف شد که روزها را روزه و شبها را به عبادت مشغول است؛ اما بداخلاق بوده، همسایگانش را با زبانش آزار میدهد. آن حضرت دربارهی او فرمود: «خیری در وی نیست؛ او در زمرهی اهالی آتش است»[29]
2ـ خیرخواهی خیرخواهی اصلی بسیار مهم و کلیدی در موفقیت انسان و رسیدن به پاداش عظیم الهی است. در علم اخلاق، خیرخواهی در مقابل حسادت است. فرد خیرخواه خواهان بقای نعمتهای خدا برای مردم است و هیچ دوست ندارد که به آنها بدی برسد. رسول خدا(ص) همواره مردم را به خیرخواهی توصیه میکرد و میفرمود: «در روز قیامت بزرگترین منزلت و مقام از آنسانی است که بیشترین گامها را در راه خیر برای مردم برداشته باشند»[30] نیز میفرمود: «انسان باید خیرخواه برادر مؤمنش باشد؛ همانسان که خیرخواه خودش است»[31] ایشان در سخنی فرمودهاند: «هرکس در پی انجام کاری برای برادر مؤمنش باشد: ولی در حق او خیرخواه نباشد. به خدا و رسول خدا خیانت کرده است»[32] آخرین مرتبهی خیرخواهی این است که انسان آنچه برای خود دوست دارد، برای برادر دینیاش نیز دوست بدارد[33] رسول خدا(ص) طی فرازی فرمودند: «انسان تا وقتی آنچه برای خود دوست دارد، برای برادر مؤمنش دوست نداشته باشد، ایمان نیاورده است»[34] و نیز فرمود: «بندهی خدا ایمانش کامل نمیشود: مگر آنکه اخلاقش را نیکو کند، خشمش را فرو برد و آنچه برای خود دوست میدارد برای مردم نیز دوست بدارد؛ کسانی هستند که بدون انجام اعمال خاصی و تنها با خیرخواهی برای مسلمانان، وارد بهشت میشوند»[35]
پیامبراکرم(ص) هیچگاه از خیرخواهی مردم غافل نمیشد. چنانکه گذشت، گاه از کسانی که در حضورش بودند، حال مردم را میپرسید و میفرمود: «باید حاضران به گوش غایبان برسانند و نیاز کسانی را که به من دسترسی ندارند، به من برسانید؛ چرا که هرکس نیاز شخصی را که خود قادر به رساندن آن نیست، به زمامدار برساند و بازگو کند، خداوند در روز قیامت، گامهای او را استوار میگرداند...»[36] از روی خیرخواهی برای مردم و هدایت آنها، خود را به زحمتهای طاقتفرسا میانداخت؛ به گونهای که خدای سبحان خطاب به ایشان فرمود: «فَلَعَلَّک باخِعٌ نَّفسَک علَی ءَاثارِهِمْ اِن لَّمْ یومِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ اَسَفا»[37](بیم آن میرود که اگر آنها به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از غم و اندوه درپیگیری[کار] شان تباه کنی)! روشن است که اگر همهی مردم، اصل گرانسنگ خیرخواهی را درکارهای خود به کاربندند، هم وجدان کاری تحقق میپذیرد و هم خیانت در کارها از جامعه رخت برمیبندد؛ دیگر هیچکس، هیچ وقت در کار خود کوتاهی نمیکند، بلکه همگان، به دلیل خیرخواهی نسبت به دیگران، با نهایت دقت و دلسوزی، به کار خویش خواهند پرداخت و بدین ترتیب، جامعه جهش اقتصادی بزرگی خواهد کرد. امروزه، بسیاری جوامع اسلامی که اخلاق اسلامی در آنها نهادینه نشده، بیشترین زیانهای اقتصادی و اجتماعی را از عدم رعایت این اصل میبینند.
3ـ مردمداری از روشهای بسیار موثر در جذب مردم و نفوذ در قلوب آنان، در کنار آنها زیستن و دوری نکردن از آنهاست. مردمدار کسی است که همواره در کنار مردم باشد؛ با آنها خو بگیرد؛ با آداب و سنن آنها آشنا باشد و تا جایی که با دین خدا در تضاد نیست، آنها را رعایت کند و خود را در غم و شادی آنها شریک بداند. رسول خدا(ص) با حلم، بردباری و نیکخواهی منحصر به فرد خود، همواره در کنار مردم و از حال آنها باخبر بود و در غم و شادی با آنها شریک بود؛ در تشییع جنازه شرکت میکرد و برای عیادت مریض، حتی در دورترین نقطهی مدینه، عازم خانهی او میشد.[38] با مردم بسیار مأنوس بود و با کمال تواضع و بزرگواری با آنها برخورد میکرد؛ هیچگاه خود را تافتهی جدا بافته نمیدانست و هرگز خود را از مردم متمایز نمیدانست؛ نیازهایش را خود از بازار تهیه میکرد و به دست خود به خانه میبرد. به همگان، کوچک تا بزرگ، سلام میکرد و با ثروتمند یا فقیر هر دو مصاحفه میکرد و تا فرد مقابل دستش را نمیکشید، دست مبارک خود را از دستش جدا نمیساخت. رسول خدا(ص) در مردمداری چنان حساس بود که بر اساس روایتی، اگر یکی از مسلمانان را سه روز نمیدید، از حال او جویا میشد؛ اگر معلوم میشد که در مسافرت است، برایش دعا میکرد و اگر در مسافرت نبود، به دیدارش میشتافت و اگر بیمار بود، به عیادتش میرفت.[39] هیچکس را از توجه خویش استثنا نمیکرد؛ حتی دعوت بردگان را به گرمی میپذیرفت.[40]
با اینکه آن حضرت از هرگونه تکلفی بیزار بودند و بین خود و دیگران هیچ امتیازی قائل نمیشدند، گاه برخی نیازمندان، مقهور شکوه مقام و نام پیامبری او میشدند؛ از این رو، پیامبر گاه کسانی را که به هنگام برخورد با ایشان دچار لکنت زبان میشدند، یا آثار تأثیرپذیری در چهرههایشان مشاهده میشد، درآغوش میگرفت و به آنها محبت میکرد و کاری میکرد که از شکوه و ابهت ایشان، دچار شتابزدگی و عجله نشوند... همچنین هرگاه نیازمندی نزد ایشان میآمد، فوراً میفرمود: اشکالی ندارد[41] و بدین ترتیب کاری میکرد که وی هرگز احساس شرمندگی نکند. مردم مدینه همیشه کودکان خود را نزد پیامبر میآوردند، تا برایشان از خدا خیر و برکت بخواهد یا ایشان را نامگذاری کند. رسول خدا(ص) نیز کودک را در آغوش میگرفت و در دامان خود مینشاند. در این میان چه بسا کودک دامان آن حضرت را کثیف میکرد. برخی حاضران با ناراحتی بر سر کودک فریاد میکشیدند؛ ولی رسول خدا(ص) آنها را ازاین کار نهی میکرد و میگذاشت تا کار کودک تمام شود و سپس دعا یا نامگذاری را تمام میکرد و بدینترتیب، خانوادهی آن کودک را خشنود میساخت. هرگز حاضران مشاهده نکردند که پیامبر، از اینکه کودک لباس ایشان را نجس کرده، ناراحت شده باشد، پس از آنکه آنها بیرون رفتند، آن حضرت لباس خود را میشست. چنان رأفت و رحمتی به مردم داشت که اگر در حال نماز، صدای گریه کودکی را میشنید، سورهی کوتاهی میخواند و نماز را زود تمام میکرد.[42] این حرکات، از بزرگترین پیامبر خدا، نشاندهندهی رحمت ایشان و شفقت و دلسوزی او نسبت به مردم است. به هرکس که نزد ایشان میرفت احترام میکرد؛ چندان که حتی گاه لباس خود را برای نشستن او پهن میکرد یا او را در جای خود مینشاند[43] روزی جریر بن عبدالله به خانه رسول خدا(ص) رفت؛ اما خانهی ایشان پر بود و وی جایی برای نشستن نیافت، از این رو، در بیرون خانه نشست. وقتی رسول خدا(ص) وضعیت او را دید، لباس خود را برداشت و بر گونههای خود گذاشت و بوسید. سلمان فارسی نیز چنین ماجرایی را نقل کند و میگوید: نزد رسول خدا(ص) رفتم. آن حضرت بالشی را که بر آن تکیه کرده بود، به من داد و فرمود: «ای سلمان هیچ مسلمانی نیست که متکایش را برای احترام به برادر مسلمانش بدهد، مگر آنکه خدا او را میآمرزد»[44] در خارج خانه با فقیران بسیار معاشرت میکرد و این کار را چنان دوست میداشت که در راز و نیاز خود با خدا میفرمود: «خدایا مرا در حال حیات و ممات نیازمند قرار ده و در زمرهی نیازمندان محشورم کن...»[45]
از جلوههای مردمداری، مدارا با مردم در مواردی است که با دین الهی مخالفتی نداشته باشد؛ رسول خدا(ص) به مدارا با مردم بسیار اهمیت میداد و میفرمود: «پروردگارم، مرا به مدارا با مردم امر کرده؛ به همانسان که به ادای واجبات»[46] ایشان مدارا با مردم را نصف ایمان و رفق و آسانگیری با آنها را نصف عیش میدانست[47] و میفرمود: «خدا رفق و مدارا را در همهی کارها دوست دارد و بر آن پاداشی میدهد که به سختگیری و عدم مدارا نمیدهد».[48] یکی پیامبراکرم(ص) یکی از دلایل برتری پیامبران بر سایر مردم را شدت مدارای آنها با دشمنان دین خدا میدانست[49] و میفرمود: «سه چیز است که اگر در کسی نباشند، هیچ کاری از او به سرانجام نخواهد رسید:[تقوا] و ورعی که وی را از ارتکاب گناهان الهی بازدارد؛ اخلاق[نیکی] که با آن با مردم مدارا کند و بردباریای که جهالت نادانان را دفع کند»[50]
4ـ مردمیاری رسول خدا(ص) شیفتهی یاری رساندن به مردم بود، چنان که گاه زندگیاش را در این راه میگذاشت. سرور مردم را کسی میدانست که به آنها خدمت کند.[51] میدانیم که بهترین و لذتبخشترین حالت برای رسول خدا حال نماز بود؛ اما کمک به مردن در نظر ایشان چنان اهمیتی داشت که اگر در حال نماز کسی کنارش مینشست، نماز خود را کوتاه میکرد و بلافاصله پس از نماز به او رو میکرد و میفرمود: «آیا نیازی دارید؟»[52] روزی زنی نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: «با شما کاری دارم.» حضرت پاسخ داد: «در هریک از راههای مدینه که مایلی بنشین، من نیز با تو خواهم نشست[53](و به کارت رسیدگی خواهم کرد)» امام صادق(ع) فرمود: «به خدا قسم که رسول خدا(ص) وقتی نیاز کسی به او میرسید، برای برآورده کردن آن، از خود صاحب نیاز بیشتر خوشحال میشد»[54] اگر رسول خدا(ص) بر مرکبی سوار بود، اجازه نمیداد کسی در کنار او پیاده باشد و او را نیز سوار میکرد و اگر او از این کار امتناع میکرد، میفرمود: «پس جلوتر از من برو و همان جایی که میخواهی خود را به من برسان»[55] از هیچ فرصتی برای یاری رساندن به مردم دریغ نمیورزید: «هرکس در برابر ستمگری، از مؤمنی حمایت کند، خدا روز قیامت فرشتهای برایش میگمارد که در برابر آتش جهنم، از گوشت بدن او حمایت کند»[56] همچنین میفرمود: «هرکس غم و غصهی کسی را برطرف کند یا به مظلومی کمک برساند، خداوند سی و هفت بار او را میبخشد»[57]
یاری مردم را در مورد همهی آنها، اعم از نیکوکار یا بدکار سفارش میکرد و بدان را از خود نمیراند و یاری کردن آنها را هدایت و بازداشتن آنها از ارتکاب گناه میدانست. روزی به یاران خود فرمود: «برادرت را یاری کن، خواه ظالم باشد یا مظلوم.» از ایشان پرسیدند: «چگونه در حال که ظالم است یاریش کنیم؟» فرمود: «بدینگونه که او را ظلم بازداری»[58] در فرازی دیگر فرمود: «هرکس در حالی صبح کند که به امور مسلمانان اعتنایی ندارد، مسلمان نیست»[59] نیز میفرمود: «هرکس یک نیاز از نیازهای برادر مؤمنش را برآورده سازد، چنان است که گویی به اندازهی همهی عمرش، خدا را عبادت کرده است»[60] از نظر ایشان حرکت برای برآورده ساختن نیاز برادر مسلمان، حتی در صورتی که نتواند به نتیجه برسد، پاداش خود را دارد: «هرکس برای برآوردن نیاز برادر[مسلمان] در ساعتی از روز یا شب اقدام کند، این کار برای او از اعتکاف دو ماه بهتر خواهد بود؛ خواه آن نیاز را برآورده سازد یا نه»[61]
هنگامی که از ایشان پرسیدند: «محبوبترین مردم نزد خدا کیست؟» فرمود «کسی که بیشترین نفع را برای مردم داشته باشد»[62] و در فرازی دیگر فرمود: «دو ویژگی نیک است که بالاتر از آنها نیکیای وجود ندارد: ایمان به خدا و نفع رساندن به بندگان خدا»[63] و نیز فرمود: «مردم عیال خدایند، پس محبوبترین مردم نزد خدا کسانی هستند که به عیال خدا نفع برسانند و اعضای خانهی خدا را خشنود سازند»[64] «هرکس برادر مسلمانش را با گفتن کلمهای لطفآمیز احترام کند و غمش را برطرف سازد، همواره در سایهی گستردهی خدا خواهد بود و مادام که برآن حال است، رحمت خدا شامل حالش خواهد بود»[65] همچنین فرمود: «مسلمان برادر مسلمان است، به او خیانت نمیکند و به او دروغ نمیگوید و او را تنها نمیگذارد؛ همه امور مسلمان، خواه آبرو یا مال یا خونش، بر مسلمان حرام است. تقوا در همین است. در شرارت و بدی انسان همین بس که برادر مسلمانش را تحقیر کند»[66] «مؤمن نسبت به مؤمن، همانند ستون است که یکدیگر را تقویت(و یاری) میکنند»[67] ایشان مؤمنان را یکپارچه میدانست و آنان را چون اعضای یک پیکر تشبیه میکرد که با ناراحتی یک عضو، سایر اعضا نیز به درد میآیند.[68]
در جنگها و مسافرتها، همواره مراقب همراهان خود بود و معمولاً در انتهای صف و گروه راه میرفت تا به کسانی که به کمک نیاز دارند، یاری برساند و گاه حتی چنان با سربازان عادی صمیمی باشد که از پدر و مادر او و خانواده و مشکلات زندگی خانوادگیاش جویا میشد و در بر طرف کردن مشکلات آنها میکوشید. یکی از این نمونهها خاطرهای است که جابربن عبدالله نقل میکند که در ضمن آن رسول خدا(ص) از ازدواج او و مشکلات خانوادگی او پرسید و بعدها به او کمک کرد.[69] امام صادق(ع) فرمود: «هرکس نیازی از نیازهای برادر مسلمانش را برآورده سازد خدا در روز قیامت، صد هزار نیاز او را برآورده میکند که از جمله آنها و نخستین آنها بهشت است و یکی دیگر این است که نزدیکان و خویشان و برادرانش را وارد بهشت می کند...»[70]
5. رعایت حقوق مردم از نگاه اسلام، این مسئله بسیار روشن است که حقوق مردم بر حق خدا مقدم است، چرا که ممکن است خدا در روز قیامت از حقوق خود بگذرد و بندگان را ببخشد؛ اما هیچ فردی در قیامت از حقوق خود نمیگذرد. امام علی علیهالسلام فرمود: «خدا حقوق بندگان خود را بر حقوق خود مقدم کرده است، پس هرکس که حقوق بندگان خدا را رعایت کند، حقوق خدا را نیز رعایت کرده است».[71] رسول خدا صلی الله علیه وآله بر ادای حقوق مردم تأکید فراونی داشت، از روایات حقوق زیادی استنباط میشود که برخی آنها عبارت است:[72]
1. هر چه برای خود میپسندی، برای دیگران نیز بپسند. 2. پرهیز از آزار آنها با گفتار با کردار. 3. پرهیز از تکبر نسبت به آنها. 4. پرهیز از سخنچینی و نیز گوش دادن به سخنچینی سخنچینان. 5. عدم قطع رابطه بیش از سه روز. 6. نیکی کردن در حق آنها با حداکثر توان. 7. خوشاخلاقی، نرمخویی و گشادهرویی نسبت به همه. 8. وفای به عهد و پیمان با آنها و عدم خیانت به آنها. 9. احترام به همه براساس شأن و منزلتی که دارند، به ویژه احترام به بزرگان هر قوم. 10. خیرخواهی برای آنها. 11. اصلاح و آشتی دادن کسانی که به عللی از یکدیگر جدا شده، دشمنی پیدا کردهاند. 12. پردهپوشی از زشتیها و خطاهای مردم.[73] 13. کوشش در رفع نیاز آنها تا حد امکان. 14. سلام کردن به مردم. 15. همنشینی با نیازمندان. 16. پیجویی وضعیت مردم و رسیدگی به مشکلات آنها و شرکت در مجالس و مراسم آنها. 17. مواسات با آنها در دارایی خود. 18. عیادت آنها به هنگام بیماری. 19. شرکت در تشییع جنازه آنها. 20. به نیکی یاد کردن از آنها پس از مرگشان.
در این میان در روایات، افزون بر حقوق پدر و مادر و خویشاوندان، بر حقوق برخی افراد جامعه بیشتر تأکید شده است؛ نظیر حقوق همسایگان، دوستان، میهمانان و زیردستان انسان. سفارش درباره حقوق همسایگان بسیار فراوان است؛ برای مثال رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «بهترین یاران خدا کسانی هستند که نسبت به یاران خود بهترین باشند و بهترین همسایگان خدا کسانیاند که برای همسایه خود بهترین باشند».[74] عبداللَّه بن عمرو گوسفندی را برای مجاهد ذبح کرد و پس از ذبح گوسفند نزد وی برد. مجاهد دو بار از او پرسید: «آیا از این گوسفند، به همسایه یهودی ما هم هدیه کردید؟» من از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: «جبرئیل همواره مرا به رعایت حقوق همسایه سفارش میکرد؛ چندان که پنداشتم، همسایه را نیز یکی از وارثان قرار خواهد داد».[75] این روایت را عایشه نیز نقل کرده است.[76] امام علی علیه السلام نیز در آستانه شهادت خویش، همین روایت را نقل کرده است.[77]
رسول خدا صلی الله علیه وآله در فراز دیگری، حرمت همسایه را چون حرمت مادر میداند.[78] یکی از مردان انصار نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و گفت: «از فلانی خانهای خریدهام؛ اما نزدیکترین همسایهام کسی است که از او هیچ خیری امید ندارم و از شرش هم در امان نیستم». رسول خدا صلی الله علیه وآله به امام علی علیه السلام، سلمان و ابوذر دستور داد که از طرف ایشان با بلندترین صدا، سه بار اعلام کنند که هرکس همسایهاش از شر او در امان نباشد، ایمان ندارد. آنها نیز اعلام کردند: سپس رسول خدا صلی الله علیه وآله با دستش به چهل خانه از مقابل پشت سر و از سمت راست و چپش اشاره کرد(و آنها را همسایه انسان دانست.)[79] در فراز دیگری فرمود: «هرکس همسایهاش را بیازارد، خدا بوی بهشت را بر او حرام میکند و جایگاهش در آتش است که چه بد جایگاهی است! و هرکس حق همسایهاش را تضییع کند، از ما نیست؛ جبرئیل همواره درباره همسایگان به من سفارش میکرد؛ به گونهای که پنداشتم، همسایه را یکی از وارثان قرار خواهد داد».[80]
در برخی روایات، حتی در مورد خوراک و پوشاک همسایه نیز سفارش شده است: «هرکس که سیر بخوابد؛ ولی همسایهاش گرسنه باشد، به من ایمان نیاورده است».[81] روزی یکی از یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله، سر وقت به قراری که با رسول خدا صلی الله علیه وآله گذاشته بود نرسید. وقتی خدمت رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید، ایشان از او پرسید «چه شد که دیر آمدی؟» او گفت: «لباسی نداشتم که بپوشم و بیرون بیایم». رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «آیا همسایهای که دو دست لباس داشته باشد، نداشتی که یکی از آنها را به تو عاریه دهد؟» گفت: چنین همسایهای دارم». رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «اکنون که لباسش را به تو عاریه نداده، برادر تو محسوب نمیشود».[82] رسول خدا صلی الله علیه وآله حقوق همسایه را چنین برشمردند:
1. اگر از تو کمکی طلبید، کمکش کنی. 2. اگر قرضی خواست، قرض بدهی. 3. اگر نیازمند شد، تنهایش نگذاری. 4. اگر به او خیری رسید به او تبریک بگویی. 5. اگر بیمار شد، به عیادتش بروی. 6. اگر دچار مصیبتی شد، به او تسلیت و دلگرمی دهی. 7. اگر درگذشت به تشییع جنازهاش بروی. 8. خانهات را چندان بلند نسازی که مانع از رسیدن باد به او شود؛ مگر آنکه خود او اجازه دهد. 9. اگر میوهای خریدی، به او نیز بدهی و اگر چنین قصدی نداری، مخفیانه به خانهات ببری تا او نبیند. 10. اجازه ندهی که فرزندت میوه را بیرون برد و باعث حسرت و اندوه فرزندان همسایهات شود. 11. با بوی غذاهایت او را نیازاری، مگر آنکه مانع از رسیدن بوی غذایت به او شوی.[83]
حقوق زیردستان و کسانی که به گونهای زیر نظر انسان کار میکنند، اهمیت بسیار زیادی دارد؛ رسول خدا صلی الله علیه وآله بر این نکته تأکید میکرد و میفرمود: «هرکس برادر مسلمانی، زیر دست او بود، باید از آنچه خود میخورد، به او بدهد و از آنچه خود میپوشد، بر او بپوشاند و به وی کاری واگذار نکند که از عهدهاش برنمیآید و اگر(بنا به ضرورت) چنین کرد، به او در انجام آن کمک کند.[84]
6. وفای به عهد از اصول ضروری و شایسته سیره پیامبراکرم صلی الله علیه وآله، وفای به عهد است. قرآن کریم، وفای به عهد را یکی از ویژگیهای مؤمنان میداند و به صراحت دستور میدهد: «ای کسانی که ایمان آوردهاید، به پیمانهای خود وفادار باشید».[85]وفای به عهد، از مهمترین اصول زندگی رسول خدا صلی الله علیه وآله بود. آن حضرت بر عمل به پیمان و عدم نقض آن، حتی در صورتی که طرف پیمان، کافر یا دشمن انسان باشد، تأکید میکرد و هرگز هیچ پیمانی را زیر پا نمیگذاشت. همواره سفارش میکرد که مسلمان باید به عهد و پیمانش وفا کند: «هرکس وفای به عهد نداشته باشد، دین ندارد».[86] امام صادق علیه السلام نقل میکند: رسول خدا صلی الله علیه وآله با مردی قراری گذاشت که در کنار صخره مشخصی منتظر او بماند. آن حضرت به ایشان فرمود: من در اینجا منتظر شما میمانم تا برگردی، پس از مدتی حرارت آفتاب شدت یافت و اصحاب ایشان گفتند: یا رسولاللَّه! ای کاش به سایه میآمدی(تا آفتاب شما را نیازارد.) ایشان این درخواست را نپذیرفت و فرمود: من با آن مرد در اینجا قرار گذاشتهام و در همین جا منتظر او میمانم و اگر نیامد، خلف وعده از طرف او خواهد بود. براساس نقل برخی، آن حضرت تا سه روز در همان نقطه در انتظار آن مرد ماند و وقتی او را دید، بیهیچ عصبانیتی فرمود: و ای جوانمرد! مرا به زحمت انداختی، سه روز است که در اینجا هستم.[87]
7. امانتداری امانتداری پیامبراکرم صلی الله علیه وآله زبانزد عام و خاص بوده و هست؛ حتی پیش از بعثت نیز آن حضرت در میان مردم مکه، با لقب «امین» مشهور بود؛ بدترین دشمنان ایشان نیز وی را فردی امین میشمردند و در امانتداری او تردیدی نداشتند. هرکس حتی اگر نخ و سوزنی نزد آن حضرت به امانت میگذاشت، ایشان آن را به وی باز میگرداند.[88] ایشان بر امانتداری تأکید میکرد و کسانی را که از این ویژگی بیبهره بودند، اساساً بیایمان میدانست.[89] از نظر ایشان یکی از مهمترین ملاکهای سنجش و ارزیابی انسانها امانتداری آنهاست؛ «به کثرت نماز، روزه، حج و... آنها منگرید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنها بنگرید».[90] نیز میفرمود: «امانتداری موجب غنا و خیانت موجب فقر است».[91]
8. راستگویی راستگویی از فضایل بسیار مهم اخلاقی است که در صورت همگانی شدن، اعتماد افراد به یگدیگر مستحکم شده، جامعه انسانی به امنیت خواهد رسید. خدای سبحان در قرآن کریم، مؤمنان را پس از سفارش به تقوای الهی، به وارد شدن در زمره راستگویان فرا میخواند.[92] رسول خدا صلی الله علیه وآله راستگویی را زینت گفتار میداند[93] و از نزدیکترین افراد را به خود در روز قیامت، راستگوترین آنها معرفی میکند. چنانکه گذشت، راستگویی را از مهمترین معیارهای سنجش و ارزیابی انسانها برمیشمرد. در برابر راستگویی، رذیلت دروغگویی قرار دارد. سخن از آن به مجال دیگری نهاده میشود.
9. بخشش پیامبراعظم صلی الله علیه وآله سرآمد بخشندگان بود. آن حضرت خود به مردم میفرمود: «هرکس از ما چیزی بخوهد، از آنچه در اختیار داریم، دریغ نخواهیم کرد».[94] جبرئیل علیه السلام میگوید: «من همه خانوادههای روی زمین را بررسی کردم و در میان ایشان، بخشندهتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله نیافتم».[95] ابوسعید خدری میگوید؛ «رسول خدا صلی الله علیه وآله بسیار با حیا بود؛ هیچگاه از او چیزی نخواستند، مگر آنکه پاسخ مثبت داد».[96] اگر زمانی چیزی نزد ایشان نبود، قول میداد که به زودی آن حاجت را برآورده سازد.[97] روزی فردی خدمت ایشان رسید و تقاضای کمک کرد. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «اکنون چیزی ندارم، اما به حساب من خرید کن و وقتی چیزی به دستم رسید، بهای آن را میپردازم». عمر که شاهد ماجرا بود، به ایشان گفت: «ای پیامبر خدا! به او بخشش کردی، در حالی که خدا آنچه در توان تو نیست، بر تو تکلیف نکرده است». رسول خدا صلی الله علیه وآله از سخن او ناخشنود شد. یکی از انصار که آنجا حاضر بود، گفت: «ای پیامبر خدا(هرچه میخواهی) انفاق کن و از خدا درباره فقر و نداری خود نترس». تبسّم در چهره رسول خدا صلی الله علیه و آله مشهود شد و فرمود: «از سوی خدا به همین شیوه مأمور شدهام».[98]
امام علی علیه السلام فرمود: «رسول خدا صلی الله علیه وآله بخشندهترین مردم، و در رفت و آمد و همراهی کریمترین مردم بود؛ به گونهای که هرکس با او رفت و آمد میکرد و او را میشناخت، محبتش در قلبش میافتاد».[99] آن حضرت در بخشش، هرگز به خود نمیاندیشید، از این رو، به دوست و دشمن، و به باادب و بیادب یکسان میبخشید. عربی بادیهنشین به رسول خدا صلی الله علیه وآله رسید و عبای ایشان را گرفت و به شدت کشید؛ به گونهای که گوشه عبا در گردن رسول خدا صلی الله علیه وآله جا انداخت. آنگاه به رسول خدا صلی الله علیه وآله گفت: «ای محمد؛ دستور بده از مال خدا که در اختیار توست، به من بدهند». رسول خدا صلی الله علیه وآله تبسمی کرد و سپس دستور داد به او چیزی بدهند.[100] رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «سخاوت، درختی از درختان بهشت است؛ هرکس که شاخهای از آن را بگیرد، نجات مییابد».[101] از ایشان پرسیدند: برترین اعمال کدام است؟ فرمود: «سخاوت و خوشاخلاقی، پس از این دو جدا نشوید تا سعادت یابید».[102] همچنین فرمود: «هنگامی که خدا بهشت را آفرید، بهشت پرسید: پروردگارا! مرا برای چه کسی آفریدهای؟ خدا فرمود: برای هر سخاوتمند پرهیزکار. بهشت گفت: پروردگارا راضی شدم».[103] رسول خدا صلی الله علیه وآله تأکید میکرد که انسان از سنین جوانی با ویژگی بخشش انس بگیرد؛ برای مثال میفرمود: «نزد خدا جوان بخشنده و خوشاخلاق از پیرمرد بخیل عابد و بداخلاق محبوبتر است».[104]
10. سپاسگزاری سپاسگزاری، شناخت زحمت و خدمت دیگران و تشکر و قدرشناسی از آنهاست خدای سبحان خود را به نام یا صفت «شاکر» یا «شکور» معرفی میکند: «وَ مَن تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکرٌ عَلِیمٌ»[105] و «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکورٌ»[106] یکی از ارکان اصلی زندگی اجتماعی و پایداری پایههای جامعه این است که انسانها زحمات و خدمات یکدیگر را ارج نهند. رعایت نکردن این اصل موجب دلسردی زحمتکشان و نیکان شده، اندک اندک بیتفاوتی اعضای جامعه نسبت به کارهای نیک و خدمت به جامعه را در پی دارد و صمیمیت و همدلی لازم برای زندگی اجتماعی را از بین میبرد. در مقابل، رعایت این اصل موجب انسجام، پیوستگی و همدلی بیشتر اعضا و استحکام جامعه میشود، از این رو، اعضای جامعه نباید در برابر خدمات یکدیگر بیتفاوت باشند و دستکم با گفتار، این وظیفه را به جای آورند. در قرآن و روایات نیز بر این وظیفه بسیار تأکید شده است. خداوند نیز با صفت «بسیار سپاسگزار» توصیف شده است: «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکورٌ»[107]؛ در واقع، خداوند هیچگاه کار نیک انسانها را بیپاداش نمیگذارد.
اصل سپاسگزاری از خدمات دیگران، در نظر رسول خدا صلی الله علیه وآله آن همه مهم است که اساساً سپاس از خدا را بیسپاس از مردم رد میکند: «هرکس سپاسگزار مردم نباشد، سپاسگزار خدا نیست».[108] در واقع، ایشان تشکر از مردم را شرط سپاسگزاری خدا میداند. ایشان به پاس خدمات مردم و خانواده خود از آنها تشکر میکرد؛ برای مثال همواره از حضرت خدیجه یاد میکرد و بر او درود میفرستاد و میفرمود: «خدیجه، هنگامی به من پیوست که همه مردم از من دوری میگزیدند؛ مرا در راه اسلام تنها نگذاشت و حمایتم کرد؛ خدایش بیامرزد که زن پربرکتی بود و از او صاحب شش فرزند شدم».[109] همچنین از کنیز آزاد شدهای به نام «تویبه» که در دوران شیرخوارگی، چند روز به ایشان شیر داده و ایشان را سرپرستی کرده بود، یاد میکرد و همواره به او احترام میگذاشت.حتی از مدینه برای او که در مکه میزیست، لباس و هدایایی میفرستاد و هنگامی که درگذشت بسیار غمگین شد و از حال خویشاوندان او جویا شد تا نسبت به آنها محبت و دلجویی کند.[110]
11.میهماننوازی میهماننوازی و آداب میهمانداری از مهمترین مسائلی است که در سیره و سخن رسول خدا صلی الله علیه وآله به آن توجه بسیار شده است. ایشان میفرمود: «میهمان راهنمای بهشت است».[111] ایشان میهمان را مایه آمرزش گناهان دانسته است: «میهمان به همراه روزی خود وارد خانه میشود و هنگامی که از خانه میزبان خارج میشود، همه گناهان آن خانه را با خود میبرد».[112] روزی به یاران خود فرمود: «هنگامی که خدا خیر و سعادت گروهی را بخواهد، برای آنان هدیهای را میفرستد». گفتند: «چه هدیهای». فرمود: «میهمان که به همراه روزی خود وارد میشود و به همراه گناهان اهل آن خانه بیرون میرود».[113] ایشان خانه بیمیهمان را خانه بیفرشته معرفی میکند: «خانهای که میهمان در آن پای نمینهد، فرشتهها در آن گام نمینهند».[114] نیز میفرماید: «هرکس میهمان را اکرام کند، هفتاد پیامبر را اکرام کرده و هرکس برای میهمان یک درهم خرج کند، چنان است که هزاران هزار دینار در راه خدا خرج کرده است».[115]
ایشان افزون بر تأکید بر میهماننوازی، بر اجابت دعوت برادر مسلمان نیز بسیار تأکید کرده است: «من به حاضران و غایبان امتم سفارش میکنم که دعوت برادر مسلمان خود را بپذیرند؛ هر چند که با او پنج میل فاصله داشته باشند، چرا که پذیرش دعوت مسلمان بخشی از دین است».[116] ایشان رد دعوت مسلمان و نیز پذیرش دعوت و عدم تناول غذای میزبان را نوعی جفا میدانست.[117] از سوی دیگر، میهمانی ناخوانده را نکوهش میکرد. روزی به امام علی علیه السلام فرمود:هشت دسته اگر به آنها اهانت شد، نباید کسی جز خود را ملامت کنند؛ نخستین آنها میهمان ناخوانده است.[118] همچنین میفرمود: «هرکس به میهمانی دعوت شود و او بیعذر و دلیل موجه رد کند، خدا و رسول خدا صلی الله علیه وآله را نافرمانی کرده است و هرکس بیدعوت بر سر سفرهای بنشیند، همانند دزد وارد میشود و سرزنش شده خارج میشود».[119]
روزی یکی از اهالی مدینه، ایشان و پنج نفر از یارانشان را برای صرف غذا دعوت کرده بود. یکی از یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله در راه به آنها برخورد و با آنها همراه شد. وقتی به محل میهمانی رسیدند، حضرت به او فرمود: «اینان تو را دعوت نکردهاند، پس بنشین تا تو را به آنها معرفی کنم و از آنها اجازه ورود تو را نیز بگیرم».[120] این ماجرا اولاً دلسوزی و حیای آن حضرت را نشان میدهد؛ ثانیاً بیانگر آن است که حضور در میهمانی بیدعوت، در نظر آن حضرت ناپسند بوده است. در روایات متعددی، برای میهمان و میزبان وظایفی بیان شده که در ادامه به برخی آنها اشاره میکنیم؛
وظایف میزبان 1. میزبان باید بکوشد که در میهمانی او، تنها ثروتمندان حضور نیابند، بلکه افراد نیازمند نیز بر سفره انسان حاضر باشند. رسول خدا صلی الله علیه وآله میفرمود: میزبان بدترین غذا، سوری است که در آن، تنها افراد سیر حاضر باشند و از افراد گرسنه دریغ شود».[121]
2. میزبان نباید غذاهایی را که برای میهمانان حاضر میکند، کم و ناچیز بشمارد و به اصطلاح نباید آنها را ناقابل معرفی کند، چرا که چنین کاری کفران و تحقیر نعمتهای الهی است میزبان در گناهکاری انسان همین بس که آنچه برای برادرانش حاضر میکند، اندک شمارد، و در گناه کاری مردم هم همین بس که آنچه برادرشان برای آنها حاضر میکند، اندک شمارند».[122]
3. نکته بسیار مهم این است که در میهمانداری باید از تکلّف و زحمت بیجا دوری کرد. رسول خدا صلی الله علیه وآله سفارش میفرمود که برای میهماننوازی، به تکلّف و زحمت بیجا نیفتید.[123] امام علی علیه السلام در پاسخ به فردی که ایشان را به میهمانی دعوت کرده بود، فرمود: «به شرطی میپذیرم که سه چیز را برایم تضمین کنی: از بیرون خانه چیزی نخری و هرچه در خانهداری برایم حاضر کنی و خانوادهات را به زحمت نیندازی»، پس از آنکه که شخص این سه شرط را پذیرفت، امام دعوتش را اجابت کرد.[124]
4. بهتر است که در سفره برخی لوازم جانبی و ضروری، نظیر خلال دندان یا دستمال کاغذی برای میهمانان فراهم باشد. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «از حقوق مهمان این است که خلال دندان برایش مهیا شود».[125]
5. میزبان باید همراه با میهمانان غذا بخورد؛ نه جدا از آنها. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «هرکس که دوست دارد، خدا و رسولش او را دوست داشته باشد، باید همراه با میهمانش غذا بخورد».[126]
6. میزبان باید به بهترین صورت و نیز با خوشرویی و محبت کامل از میهمانان پذیرایی کند. رسول خدا صلی الله علیه وآله هنگامی که گروه نجاشی بر ایشان وارد شدند، خود شخصاً برخاست و به خدمت آنها پرداخت.[127] همچنین رسول خدا صلی الله علیه وآله از اینکه از میهمان کار کشیده شود، نهی میکرد.[128]
7. رسول خدا صلی الله علیه وآله بدرقه میهمان را از حقوق وی میدانست و میفرمود: «یکی از حقوق میهمان این است که با او حرکت کرده، تا کنار درب خانه بدرقهاش کنی».[129]
وظایف میهمان برخی وظایفی که برای میهمان بیان شده، عبارت است از:
1. پرهیز از میهمانی افراد فاسق و اهل گناه: رسول خدا صلی الله علیه وآله در وصایای خود به ابوذر فرمود: «ای ابوذر جز با مؤمنان مصاحبت نکن و جز افراد متقی از غذایت نخورند و از غذای افراد فاسق پرهیز کن».[130]
2. همچنان که پیشتر اشاره شد، میهمان باید از به همراه آوردن کسانی نظیر فرزند، دوست یا پدر و مادر که میزبان دعوتشان نکرده، بپرهیزد.
3. رعایت دقیق وقت تعیین شده، یعنی میهمان نباید زودتر یا دیرتر از وقت مقرر به خانه میزبان وارد شود.
4. همچنان که پیشتر اشاره شد، میهمان نباید غذایی را که برایش حاضر میشود، ناچیز و اندک شمارد و به دیده حقارت به آن بنگرد.
5. میهمان نباید بیش از سه روز در خانه میزبان اقامت کند. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «میهمانی سه روز است و بیش از سه روز صدقه است و میهمان وظیفه دارد که پس از سه روز، از خانه میزبان برود.
6. میهمان باید در تعیین جای نشستن، تابع نظر میزبان باشد، چرا که به تعبیر برخی روایات، صاحبخانه بهتر میداند که چه جایی از خانهاش برای حفظ حرمت و پوشش خانواده او مناسبتر است.[131]
12. دوستیابی و دوستداری در زندگی اجتماعی، انسانها نسبت به برخی انس بیشتری مییابند و او را دوست خود بر میگزینند. انتخاب دوست در فرایند زندگی اجتماعی، امری گریزناپذیر است. در بسیاری موارد، دوست انسان، مهمترین نقش را در تصمیمگیریها و سرنوشت او ایفا میکند. قرآن مجید از کسانی یاد میکند که با برگزیدن دوستان بد، گرفتار عذاب جهنم شدهاند و با حسرت میگویند: ای کاش با فلانی دوست نمیشدیم؛ «و روزی است که ستمکار دستهای خود را میگزد[و] میگوید: ای کاش با پیامبر راهی برمیگرفتم و ای کاش فلانی را دوست[خود] نگرفته بودم»[132] در آیه دیگر نیز چنین آمده است: «یکی از بهشتیان میگوید: راستی من[در دنیا] همنشینی داشتم که به من میگفت: آیا واقعاً تو این سخن را باور میکنی که وقتی مردیم و خاک و[مشتی] استخوان شدیم، زنده میشویم و جزا مییابیم؟[سپس] میپرسد: آیا شما از او اطلاعی دارید؟ پس او را در میان آتش میبیند و میگوید: به خدا سوگند چیزی نمانده بود که تو مرا به هلاکت اندازی! و اگر رحمت پروردگارم نبود، هرآینه من[نیز] از احضارشدگان در دوزخ بودم!»[133]
در اهمیت تأثیر دوست سرنوشت آدمی همین بس که رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «آدمی بر همان دینی است که دوستش بر آن است، پس دقت کنید که چه کسی را به دوستی برمیگزینید!»[134] و «اگر در مورد کسی شک داشتید و دیندار بودن او برای شما معلوم نبود، به دوستانش بنگرید؛ اگر دوستانش دیندارند، خود او دیندار است.»[135] به دلیل تأثیر فراوان دوست در تصمیمگیریها و رویکردهای انسان، روایات متعدد، به بیان شرایط دوست پرداختهاند. برخی شرایطی که برای دوست خوب بیان شده عبارت است از:[136]
1. داشتن ایمان و تدین. 2. ظاهر و باطن او یکی باشد. 3. افتخار تو را افتخار خود و ننگ تو را ننگ خود بداند. 4. دریغ نکردن از آنچه در اختیار دارد برای تو. 5. هنگام دچار شدن به مصایب و گرفتاریها تو را تنها نگذارد. 6. آنچه برای خود میپسندد، برای تو نیز بپسندد. 7. نادان نباشد.[137] 8. شرور نباشد.[138] 9. دو رو، یعنی کسی که کردارش با گفتارش همسان نیست، نباشد.[139] 10. بدذات و خبیث نباشد. 11. اهل فسق و فجور نباشد. 12. امانتدار باشد.
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «همنشین نشوید، مگر با عالمی که شما را از پنج چیز به پنچ چیز فرا میخواند: از شک به یقین، از ریاکاری به اخلاص، از رغبت(به دنیا و گناهان) به دوری از آن، از تکبر به تواضع، و از حیلهگری به خیرخواهی مردم».[140] در روایات آمده است که پیش از انتخاب دوست، او را آزمایش کنید و از انتخاب شتابزده و بدون بررسی بپرهیزید. این آزمایش و ارزیابی، ممکن است از راههای گوناگونی صورت پذیرد:
1. سپردن امانت به او و سنجش میزان امانتداری او. 2. پیشنهاد کار ناپسند به او و دقت در نحوه عکس العمل او. 3. عصبانی کردن او و دقت در نحوه واکنش او. 4. دقت در گفتار و کردار او و پیجویی وجود ملاکهای فوق برای دوست خوب. 5. مسافرت با او و بررسی رفتار و اخلاق او در مسافرت. 6. امتحان او با پیشنهادهای مالی گوناگون.[141]
در روایات بر رعایت حقوق دوستان بسیار تأکید شده است؛ آن چنانکه دستور داده شده، نام او، نام پدر، مادر، اجداد و محل سکونت او را از وی بپرسید! روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله ابن عمر را دید که دنبال چیزی میگردد. از او پرسید: «دنبال چه هستی؟» گفت؛ «در پی یکی از دوستانم». فرمود: «ای عبداللَّه! اگر کسی را دوست داشتی، نام او، نام پدرش، نام جد و خاندان و محل سکونتش را از او بپرس و هرگاه بیمار شد، به عیادتش برو و اگر از تو کمک خواست، به یاریش بشتاب».[142]
13. خشنود کردن مردم رسول خدا صلی الله علیه وآله از هیچ فرصتی شاد کردن مردم دریغ نمیورزید و میفرمود: «هرکس مؤمنی را خشنود کند، مرا خشنود کرده و هرکس مرا خشنود کند، خدا را خشنود کرده است».[143] نیز میفرمود: «محبوبترین کارها نزد خدای عز و جل شاد کردن مؤمنان است».[144] ایشان این کار را گاه در قالب شوخی و مزاح انجام میداد. امام صادق علیه السلام از یکی از یاران خود، در مورد شوخی با یکدیگر پرسید. او گفت: «کمتر شوخی میکنیم». حضرت فرمود: «چرا با یکدیگر شوخی نمیکنید؛ شوخی کردن اخلاقی نیکوست و شما با این کار موجب خوشحالی برادر خود میشوید. پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به قصد خوشحال کردن مردم با آنها شوخی میکرد».[145] روزی پیرزنی به ایشان گفت؛ «ای پیامبر خدا! از خدا بخواه که مرا به بهشت ببرد». رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «فلانی! هیچ پیر زنی وارد بهشت نمیشود». پیرزن از این سخن پیامبر گریست. حضرت فرمود: «به او بگویید، پیر زن با صورت پیر وارد بهشت نمیشود، بلکه خداوند نخست او را جوان میکند و سپس به بهشت میبرد، چرا که خدای سبحان میفرماید: «إِنَّآ أَنشَأْنَهُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَهُنَّ أَبْکارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا »[146،147]
گاه برای خوشحال کردن یارانش، در گفتار خود کلمات غیرعربی را با کلمات عربی میآمیخت؛ برای مثال روزی به یاران خود فرمود: «قوموا فقد صنع لکم جابر سورا»[148]؛ برخیزید که جابر برایتان سور درست کرده است. البته ایشان تأکید میکرد که در شوخی کردن نباید از حدود و قوانین الهی تجاوز کرد؛ برای مثال میفرمود: «هیچ بندهای ایمان خود را کامل نمیکند؛ مگر آنکه آنچه برای خود دوست میدارد، برای برادرش نیز دوست بدارد و در مزاح و غیرمزاح، از خدا ترس داشته باشد».[149] هم چنین شوخی کردن از راه دستاویز قرار دادن کارهای باطل و ناشایست را جایز نمیدانست و میفرمود: «من شوخی میکنم؛ اما جز حق بر زبانم جاری نمیشود». بنابراین، کسانی که به بهانه شوخی مرتکب گناه میشوند؛ برای مثال به دیگران تهمت میزنند، یا آنها را مسخره میکنند، از نظر ایشان نکوهش شده است.
14. گذشت و خطاپوشی گذشت از ویژگیهای نیکوکاران است و در قرآن و روایات بر آن بسیار تأکید شده است؛ برای مثال در قرآن میفرماید: «و جزای بدی مانند آن بدی است، پس هرکه درگذرد و نیکوکاری کند، پاداش او بر[عهده] خداست»[150] گذشت از خطا و بدی دیگران، از مهمترین و شاخصترین ویژگیهای انسانهای بزرگوار است رسول خدا صلی الله علیه وآله، هیچگاه بدی را با بدی پاسخ نمیداد، بلکه همواره میبخشید و از بدی افراد میگذشت.[151] ایشان میفرمود:«آیا شما را از بهترین خلایق دنیا و آخرت آگاه نکنم؟ گذشت نسبت به کسی که به شما ستم کرده؛ پیوند با کسی که از شما بریده؛ نیکی در حق کسی که به شما بدی کرده و بخشش در حق کسی که از شما دریغ کرده».[152] همواره مردم را به پیامدها و پاداشهای دنیوی و اخروی بخشش بشارت میداد؛ برای مثال میفرمود: «گذشت جز عزت برای انسان نیفزاید، پس گذشت کنید تا خدا شما را عزیز کند»[153] و «در روز محشر منادی ندا میدهد، کسی که پاداشش بر عهده خداست، برخیزد و وارد بهشت شود». میپرسند: «چه کسی پاداشش بر عهده خداست؟» میگوید: «کسانی که نسبت به مردم گذشت داشتند»[154] و «هرکس به گاه قدرت، گذشت کند، خداوند در روز لغزش و لرزش گامها(روز قیامت) از خطاهای او میگذرد».[155]
15. فرو خوردن خشم در عصر حاضر، فشارهای روحی فراوانی بر انسانها وارد میشود و این موجب اضطراب و عصبانیت شدید آنها میشود. باید با الگو گرفتن از قرآن و کلمات معصومان، به ویژه پیامبراعظم(ص)، بر این ویژگی ویرانگر فایق آمد. از جمله ویژگیهایی که قرآن برای پرهیزکاران و نیکوکاران برمیشمرد، فرو بردن خشم و گذشت از خطای مردم است: «و خشم خود را فرو میبرند و از مردم در میگذرند و خداوند نکوکاران را دوست دارد»[156] و «چون به خشم درمیآیند، در میگذرند»[157] رسول خدا صلی الله علیه وآله با هشدار نسبت به عواقب زیانبار خشم، میفرمود: «غضب سنگی از سوی شیطان است»[158] و «غضب ایمان را فاسد میکند؛ همچنان که سرکه عسل را».[159] در فرازی دیگر فرمود: «غضب سنگی(از سوی شیطان) در قلب آدمی است؛ آیا ندیدهاید که چشمان فرد عصبانی قرمز میشود و رگهایش گشاد میشود؟ پس هرکس اندکی احساس خشم کرد، باید به زمین بچسبد».[160](کنایه از تغییر حالت و خوابیدن روی زمین برای فرو خواباندن خشم.)
روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله از یاران خود پرسید؛ «در میان شما قهرمان کیست؟» گفتند: شخص بسیار توانمندی که پهلویش به زمین نیاید». پیامبراکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «بلکه قهرمان واقعی مردی است که شیطان را در قلبش سرکوب کند و خشم او شدید گردد و خون در رگهایش آشکار شود؛ ولی او خدا را یاد کند و با بردباری خود، غضبش را سرکوب کند».[161] روزی به عدهای برخورد که با بلند کردن سنگی زورآزمایی میکردند فرمود: «این چیست؟» گفتند: «بلند کردن این سنگ معیاری است که با آن میفهمیم قویترین فرد کیست». فرمود: «میخواهید بگویم قویترین و توامندترین شما چه کسی است؟» گفتند: «آری، ای پیامبر خدا!» فرمود: «قویترین و توانمندترین شما کسی است که هنگام خرسندی، به گناه و باطل نیفتد و خشم وی را از سخن حق دور نسازد و به هنگام قدرت، به کاری که شایسته و حق نیست، روی نیاورد».[162] ایشان فرو خوردن خشم را موجب تقویت ایمان دانسته، میفرماید: «...هرکس خشمش را فرو خورد، خدا درونش را از ایمان پر کند...».[163]
افزون بر آن، فرو خوردن خشم، جلب مهربانی خدا را در پی دارد. از حضرت عیسی علیه السلام پرسیدند: «سختترین چیز چیست؟» فرمود: «خشم خدا». گفتند: «با چه چیز میتوان از خشم او درامان ماند؟» فرمود: «اینکه خشمگین نشوید». گفتند: «منشأ خشم چیست؟» فرمود: «کبر و بزرگ دانستن خود و تحقیر و پست شمردن دیگران».[164] روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله با اصحاب خود در مسجد نشسته بود. عربی بادیهنشین وارد مسجد شد و در آنجا قضای حاجت کرد. اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وآله با عصبانیت بر سرش فریاد کشیدند. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «لا تزرموه»(رهایش کنید بگذارید کارش را بکند.) سپس او را نزد خود خواند و فرمود: «مساجد برای کثیفی و قضای حاجت نیست، بلکه برای خواندن قرآن و یاد خدا و نماز ساخته شدهاند»، سپس سطل آبی خواست و آنجا را تطهیر کرد.[165] انسان باید برای علاج غضب، علل به وجود آورنده آن را از بین ببرد و از زمینههایی نظیر تکبر، خودپسندی، شوخیهای بیجا، و... بپرهیزد و به هنگام بروز خشم، تا میتواند وضعیت خود را تغییر دهد؛ برای مثال آن محل را ترک کند یا اگر ایستاده است، بنشیند و اگر نشسته است، بخوابد و نیز خدا و قدرت او را یاد کند و با یادآوری اجر فرو خوردن خشم، بر آن غلبه کند.
رسول خدا صلی الله علیه وآله به امام علی علیه السلام فرمود: «ای علی! خشمگین مشو و اگر خشمگین شدی بنشین و در قدرت پروردگار و بردباریای که بر بندگانش دارد، بیندیش و اگر به تو گفتند: «از خدا بترس»، خشم را. خود دور کن و به بردباری روی آور».[166] در فرازی دیگر، وضو گرفتن را راه فرو بردن خشم معرفی میفرماید: «غضب از شیطان است و شیطان از آتش و آتش هم با آب خاموش میشود، پس هرکه خشمگین شد، وضو بگیرد».[167] البته نکتهای که باید بدان توجه کرد این است که انسان در مواردی که حقی پایمال یا دین خدا منکوب میشود، باید خشمگین شود. از اینگونه خشم در آیات و روایات ستایش شده است. در قرآن، در بیان ویژگی یاران پیامبر آمده است: «أَشِدَّآءُ عَلَی الْکفَّارِ»[168] و نیز به رسول خدا صلی الله علیه وآله دستور میدهد: «یأَیهَا النَّبِیُّ جَهِدِ الْکفَّارَ وَالْمُنَفِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیهِمْ »[169] امام علی علیهالسلام میفرماید: «رسول خدا صلی الله علیه وآله برای دنیا خشمگین نمیشد؛ اما در مواردی که حقی پایمال میگردید، چنان خشم میگرفت که هیچکس او را نمیشناخت و تا آن حق را نمیستاند، هیچ چیز یارای ایستادگی در برابر خشم ایشان را نداشت».[170]
16. پرهیز از رهبانیت بر اساس آموزههای منقول از پیامبراکرم صلی الله علیه وآله، هیچکس حق ندارد، دنیا را برای رسیدن به آخرت یا آخرت را برای رسیدن به دنیا رها کند. این دو از یکدیگر جدا شدنی نیست. ایشان همواره با رهبانیت مبارزه میکرد و به یاران خود میفرمود: «هرگاه دارای ثروت و دارایی شدید، باید اثر آن در شما مشاهده شود».[171] در سوره مائده میخوانیم: «یأَیهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیبَتِ مَآ أَحَلَّ اللَّهُ لَکمْ وَلَا تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ *وَکلُواْ مِمَّا رَزَقَکمُ اللَّهُ حَلَلاً طَیبًا وَاتَّقُواْ اللَّهَ الَّذِی أَنتُم بِهِی مُؤْمِنُونَ »[172]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! چیزهای پاکیزهای را که خدا برای شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حد مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست نمیدارد و از نعمتهای حلال و پاکیزهای که خدا به شما ارزانی داشته، بخورید و از خدایی که به او ایمان دارید، پروا کنید.
در شأن نزول این آیه چنین آمده است: برخی یاران پیامبر، با تأثیرپذیری از سخنان ایشان درباره روز قیامت و سختی حساب، تصمیم گرفتند که روزها را روزه بگیرند و شب را به نماز برخیزند و روی فرش نخوابند و از خوردن گوشت و رابطه با همسران خود بپرهیزند و دین را رها کنند. در همین روزها همسر یکی از این افراد نزد عایشه آمد و عایشه با مشاهده ظاهر ناآراسته و ژولیده او گفت: «چرا به خود نمیرسی و آرایش نمیکنی؟» او ماجرای عبادت و عزلتنشینی همسرش را تعریف کرد. هنگامی که پیامبر از این ماجرا آگاهی یافت، همه یاران خود را به مسجد فراخواند و طی سخنانی فرمود: «هان! که من هرگز به شما دستور نمیدهم که همانند کشیشان مسیحی و راهبهها، دنیا را کنار بگذارید. کنارهگیری از خوردن گوشت و قطع رابطه با زنان و دیرنشینی و رهبانیت، در دین من نیست... رهبانیت امت من در جهاد است...». سپس فرمود: «انسانهای پیش از شما، در اثر سختگیری بر خود هلاک شدند. آنها بر خود سخت گرفتند، پس خدا نیز بر ایشان سخت گرفت».[173] در روایت دیگری رسول خدا صلی الله علیه وآله طی سخنانی تأکید کردند که من خود شب را میخوابم و ازدواج میکنم و روزها نیز غذا میخورم، هرکس از راه و روش من اعراض کند، از من نیست.[174]
17. بیتکلّفی رفتارهای رسول خدا صلی الله علیه وآله در همه حالات، خواه در خانه یا جامعه و در میان مردم، کاملاً از تکلّف عاری بود. در توصیف ایشان گفتهاند: در معاشرت با مردم، کمترین زحمت و هزینهای را برای آنان نداشت و میفرمود: ما پیامبران و امنا و پرهیزکاران از تکلّف و زحمت بیجا بیزاریم.[175] امام علی علیه السلام در توضیح نحوه مجالست پیامبر(ص) برای امام حسن علیه السلام میفرماید: «همه نشست و برخاستهای پیامبر(ص)، با یاد خدا بود. در مجالس برای خود جای خاص و مشخصی برنمیگزید و دیگران را هم از این کار نهی میکرد. هنگامی که به مجلسی وارد میشد، در نخستین جای خالی مینشست و مردم را نیز به این کار توصیه میکرد».[176] ابوذر میگوید: «هنگامی که پیامبر خدا میان یارانش مینشست، چنان بیتکلّف و عاری از امتیازطلبی بود که اگر فرد غریبهای وارد میشد، بیپرسش از حاضران، نمیتوانست تشخیص دهد که پیامبر خدا کدامیک از حاضران است، از اینرو ما از ایشان تقاضا کردیم که در میان حاضران جای خاصی را برای خود قرار دهد که افراد تازه وارد، ایشان را از سایرین تشخیص دهند».[177]
پیامبر رحمت، چنان بیتکلّف و متواضع بود که برای راحتی افراد تازه وارد و برای آنکه سایر حاضران در زحمت نیفتند، این تقاضا را پذیرفت و برای ایشان سکویی از گل ساخته شد و از آن پس پیامبر بر روی آن مینشست و سایر حضار در اطراف ایشان.[178] این مسئله نشانگر آن است که پیامبر رحمت در میان مردم، هرگز به فکر خود نبود و تا میتوانست کاری میکرد که مردم از تکلّف و زحمت به دور باشند؛ در واقع، رفع نیاز مردم در درجه نخست اولویتهای رفتاری ایشان بود. خود ایشان میفرمود: «من سه چیز را ترک نخواهم کرد: سوار شدن بر الاغ بیپالان، غذا خوردن بر روی حصیر به همراه بندگان و اینکه با دستان خود به نیازمندان کمک کنم».[179]
روزی عمر نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله آمد و دید که ایشان روی حصیری نشسته و آثار آن بر بدن شریف آن حضرت پیدا شده است. گفت: «ای پیامبر خدا! ای کاش زیراندازی تهیه میکردید!» رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «مرا با دنیا چه کار! مَثَل من و دنیا، همچون سوارهای است که در روز گرمی در حال حرکت است؛ به درختی میرسد و زیر سایه آن لحظهای آرام میگیرد و سپس آنجا را ترک میکند».[180] هیچگاه تظاهر نمیکرد؛ همانند بردگان غدا میخورد و همانند بردگان مینشست و میدانست که بنده خداست.[181] در برخی روایات آمده است که هم روی زمین مینشست و هم روی زمین غذا میخورد.[182]
18. مسؤلیتپذیری در شریعت اسلام، هیچکس در جامعه بیمسئولیت در نظر گرفته نشده است. هرکس براساس جایگاهی که در جامعه دارد، مسؤلیت خاصی برعهده دارد. رسول خدا صلی الله علیه وآله در حجةالوداع، در مقدمه سفارشات و بیانات مهم خود فرمود: «...من مسئولم و شما نیز مسئولید...».[183] خطاب به قاریان قرآن فرمود: «ای گروه قاریان از خدا در مورد کتاب خدا پروا کنید؛ چرا که هم من مسئولم و هم شما.از من در مورد رساندن رسالت الهی به مردم خواهند پرسید و از شما در مورد کتاب خدا و سنت من که بر دوش دارید».[184] در فراز معروف دیگر، مسئولیت را اعم از مسئولیتهای فردی یا اجتماعی دانسته، فرمود: «هان! که همه شما در جامعه شبان و نگاهبان یکدیگرید و همه نسبت به هم مسئولید؛ امیری که بر مردم حاکم است، شبان و مسئول مردم است. هرکس شبان خانواده خود است و درباره آنها باید پاسخگو باشد. زن مسئول و نگاهبان خانه همسر و فرزندان اوست و باید درباره آنها پاسخگو باشد».[185] در فراز دیگر فرمود: «خدا از هر کسی که چیزی را در اختیار او گذاشته، خواهد پرسید که آیا را پاس داشته یا از بین برده است؛ حتی از انسان درباره اعضای خانوادهاش نیز سؤال میکند».[186]
ما باید با در نظر گرفتن سفارشهای رسول خدا صلی الله علیه وآله و امامان، همواره آماده پذیرفتن مسئولیتهایی باشیم که در جامعه برعهده ما گذاشته میشود. این کار هم رضایت الهی را در پی خواهد داشت و موجب کمال معنوی و روحی آنها خواهد گردید و هم در موفقیت اجتماعی آنها نقش به سزایی خواهد داشت. شانه خالی کردن از مسئولیت، از منظر اسلامی بسیار نکوهیده و منفور است. روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله با یاران خود همسفر بود. در ساعتی از روز تصمیم گرفتند که استراحت کرده، غذایی بخورند. یکی از اصحاب گفت: «سر بریدن گوسفند با من». دیگری گفت: «کندن پوست آن با من».سومی کار پخت و پز را برعهده گرفت و افراد دیگر نیز به ترتیب، بخشی از تهیه غذا را برعهده گرفتند. با اینکه افراد زیادی برای انجام کارها حضور داشتند، رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «جمع کردن هیزم از صحرا با من». یاران رسول خدا صلی الله علیه وآله گفتند: «ای فرستاده خدا! شما راحت باشید؛ ما خود با کمال افتخار همه کارها را انجام میدهیم. رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «میدانم که شما این کارها را انجام میدهید؛ اما خدا دوست نمیدارد که بندهاش را در میان یارانش، دارای موقعیت و وضعیتی متمایز ببیند».[187] این را گفت: و برای جمعآوری هیزم رهسپار شد.[188] به صورت خلاصه، مسئولیتهای انسان در این دنیا به چند دسته تقسیم میشود.
1. مسئولیت انسان در برابر خود. 2. مسئولیت انسان در برابر خانواده(اعم از پدر و مادر، برادران و خواهران، و همسر) 3. مسئولیت انسان در برابر جامعه. 4. مسئولیت انسان در برابر نعمتهایی که خدا به او بخشیده. 5. مسئولیت انسان در برابر دین.
در اینجا نمیتوانیم درباره همه این ابعاد بحث کنیم و تنها به این امر اشاره میکنیم که برای ایفای مسئولیت انسان در برابر دین، دو تعلیم اساسی تبیین شده است:
1. امر به معروف.
2. جهاد.
اگر انسان مشاهده کند که دین یا تعالیم دینی که به عنوان یک نعمت، در اختیار او قرار گرفته، سرکوب میشود یا احکام آن به سخره گرفته میشود یا در جامعه به آن عمل نمیشود، از باب امر به معروف و نهی از منکر و با رعایت شرایط و جزئیات آن، مسئول دفاع از آن است و اگر به تکلیف خود در برابر حفظ دین و مسائل دینی عمل نکند، در روز قیامت مؤاخذه خواهد شد و اگر به مملکت اسلام حمله شود، انسان موظف است، به جهاد و دفاع از کشور اسلامی و دین در برابر این حمله برخیزد.
19. کار و تلاش کار، مهمترین رکن برپایی و پایایی انسان، خانواده و جامعه است. در آیات و روایات نیز بر کار و تلاش در عرصههای گوناگون تأکید شده است. رسول خدا صلی الله علیه وآله طلب روزی حلال را بر هر زن و مرد مسلمان واجب میداند و میفرماید: «پیجویی روزی حلال بر هر مرد و زن مسلمان واجب است».[189] ایشان این کار را بهترین عبادت دانسته، میفرماید: «عبادت خدا ده بخش است که نُه بخش آن پیجویی روزی حلال است» و در روایت دیگری فرمود: «عبادت هفتاد بخش است که بهترین آن پیجویی حلال است».[190] کسانی که تنبلی کرده، بار زندگی خود را بر دوش دیگران میاندازند، ملعون میداند: «هرکس بار زندگی خود را بر دوش دیگران اندازد، ملعون است».[191] مردم را علاوه بر نتایج دنیوی کار، به پاداشهای اخروی آن بشارت میداد: «هرکس از حاصل دسترنج خود بخورد، خدا به او با نظر رحمت مینگرد و هرگز عذابش نمیکند»،[192] بلکه همه درهای بهشت را به روی او باز میکند تا از هر یک که میخواهد وارد بهشت شود[193] و «هرکس حاصل دسترنج خود را بخورد، همچون برقی درخشان از پل صراط میگذرد».[194] در فراز دیگر فرمود: «هرکس از دسترنج خود بخورد، روز قیامت در شمار پیامبران قرار میگیرد و پاداش آنها را میبرد».[195]
رسول خدا صلی الله علیه وآله هرگاه مرد نیرومند و سالمی میدید و از نیروی او در شگفت میشد، میپرسید: «آیا شغلی دارد؟» اگر پاسخ منفی میشنید، میفرمود: «از چشمم افتاد». وقتی علت را میپرسیدند، میفرمود: «چون اگر انسان شغلی نداشته باشد، دینش را دستمایه زندگیش قرار میدهد»؛[196] کنایه از اینکه کسی که کاری ندارد، ممکن است در اثر فشار فقر و نیازهای زندگی، دین خود را تابع دنیایش قرار دهد و آن را وسیلهای برای تأمین زندگی خود قرار دهد یا دینفروشی کند یا دینش را از دست بدهد. روزی در جمع یاران نشسته بود و جوان نیرومندی را دید که مشغول کار بود. یکی از حاضران گفت: «اگر این جوان نیروی جوانیش را در راه خدا به کار میگرفت، شایسته تمجید بود». رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود: «این طور نگویید! اگر این جوان برای تأمین نیازهای خود یا پدر و مادر ناتوان خود کار میکند، در راه خدا گام برداشته است...».[197]
انس بن مالک نقل میکند که رسول خدا صلی الله علیه وآله پس از بازگشت از جنگ تبوک، سعد انصاری به استقبال ایشان رفت. پیامبر هنگامی که با سعد دست داد، احساس کرد که دستان او زبر و خشن است. از او پرسید: «به دستت چه آسیبی رسیده که چنین زبر و خشن شده؟» سعد گفت: «ای پیامبر خدا! با بیل و طناب، به کار و تامین معاش خانوادهام مشغولم، از اینرو دستانم زبر و خشن شده است».رسول خدا صلی الله علیه وآله با شنیدن این جمله، دستان سعد را بوسید و فرمود: «این دستی است که آتش جهنم با آن تماس پیدا نمیکند».[198]
20. رفتار در مجالس جلسات پیامبر رحمت، سرشار از اخلاق پسندیده و والایی بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله با گفتار و کردار حیاتبخش خود، در افراد به وجود آورده بود. در جلسات ایشان، هرگز گناهی انجام نمیشد. جلسات پیامبر جلوهگاه بردباری، حیا، راستگویی و امانت بود. صدای افراد در آنها بلند نمیشد و حریم هیچکس نمیشکست. اگر در جلسه از کسی اشتباهی سر میزد، در جای دیگر نقل نمیشد. همه حاضران انصاف را در حق یکدیگر رعایت و با یکدیگر براساس تقوا و پرهیزکاری رفتار میکردند. نسبت به یکدیگر فروتن بودند و به افراد بزرگتر احترام کرده، با افراد کوچکتر مهربان بودند. نیازمندان را بر خود مقدم میداشتند و مراقب و محافظ افراد غریب بودند.[199]
پیامبر در جلسات خود، همواره خوشرو، گشاده و نرمخو بود. هیچگاه خشن و درشتخو یا سبکسر نبود. آن حضرت چنان رفتار کرده بود که در حضور ایشان نزاع و جدالی درباره یک مسئله در نمیگرفت. اگر کسی صحبت میکرد، همه ساکت میشدند تا سخنان او پایان پذیرد. همواره سعی میکرد، رفتاری همسان با رفتار حاضران داشته باشد و هرگز خود را تافتهای جدا بافته در مجلس محسوب نمیکرد؛ برای مثال اگر حاضران از چیزی به خنده میافتادند، رسول خدا صلی الله علیه وآله نیز میخندید و از آنچه حاضران شگفتزده میشدند، شگفتزده میشد... رسول خدا صلی الله علیه وآله با همه به گونهای یکسان برخورد میکرد و حق همه حاضران را به خوبی بجا میآورد؛ به گونهای که هیچکس احساس نمیکرد که از نظر رسول خدا صلی الله علیه وآله، فرد دیگری از او محترمتر است. هرکس با ایشان هم مجلس میشد، پیامبر از حضور او بلند نمیشد، بلکه چندان مینشست و صبر میکرد که خود او برخیزد.[200] احترام افراد چنان برای ایشان مهم بود که اگر میخواست به کسی اشاره کند، هرگز با انگشت اشاره میکرد، بلکه با کف دست خود اشاره میکرد.[201]
اگر کسی نزد پیامبر میآمد، حضرت حتماً برای احترام او واکنش نشان میداد؛ برای مثال از مکان خود جا به جا میشد. روزی فردی به مسجد آمد. رسول خدا صلی الله علیه وآله که تنها در مسجد نشسته بود، برای او جا به جا شد؛ وی گفت: «ای فرستاده خدا ! جا برای نشستن زیاد است». حضرت فرمود: «این حق مسلمان بر مسلمان دیگر است که وقتی میخواهد بنشیند، دیگران برای او جا باز کنند»؛[202] البته از اینکه انسان با ورود کسی بلند شود، نهی میکرد و میفرمود: «همانند عجمها برای یکدیگر بلند نشوید؛ ولی اشکال ندارد که برای یکدیگر جا باز کنید»[203] البته براساس برخی روایات، اهل بیت خود را استثنا میکرد و آن را جایز میدانست.[204]
نحوه نشستن آن حضرت بسیار مؤدبانه بود؛ به گونهای که هیچگاه دیده نشد که پای خود را در حضور دیگران دراز کند.[205] همچنین هیچگاه مانند بسیاری عربها که دامن لباس را بالا میزدند و زانوهایشان دیده میشد، زانوهای خود را از زیر لباس بیرون نمیآورد.[206] بیشتر اوقات رو به قبله مینشست.[207] روزی به یاران خود فرمود: «حق مجالس را ادا کنید». گفتند: «حق مجالس چیست؟» فرمود: «چشمهایتان را از گناه پوشیده دارید؛ جواب سلام را بدهید؛ نابینایان را راهنمایی کنید و امر به معروف و نهی از منکر کنید».[208
بهترین اشخاص
بهترین امت من کسی است که مردم را به سوی خدا دعوت کند و بندگان خدا را دوستدار او سازد. پیامبر اکرم(ص) بهترین فرمانده کسی است که بر نفس خویش فرمانروا و امیر باشد. حضرت علی(ع) بهترین مردم در دنیا، سخاوتمندان، و در آخرت، تقوا پیشگان هستند. حضرت علی(ع) قرآن میفرماید: رسول خدا برای شما الگویی شایسته است. و برای آنان که به خدا و روز قیامت امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند. پیامبر اکرم(ص) آگاه باشید که بهترین مردان کسی است که دیر عصبانی شود و زود راضی و خشنود گردد. پیامبر اکرم(ص) بهترین برادران شما کسی است که عیوبتان را به شما هدیه دهد. پیامبر اکرم(ص) بهترین برادران تو کسی است که بدیهای تو را فراموش نماید و نیکیهای تو را به یاد آورد. امام حسن عسگری(ع) بهترین برادران خیرخواهترین ایشان است. حضرت علی(ع) بهترین مسلمانان کسی است که (به برادران مسلمان خود) بپیوندد و به آنها کمک کند و به حالشان سودمند باشد. امام صادق(ع) بهترین بندگان خدا، کسی است که وقتی کار نیکویی انجام دهد. شاد شود و اگر کار بدی کرد (از خدا) طلب آمرزش نماید. حضرت علی(ع) بهترین مومنان کسانی هستند که (به مال و زندگی خود) قانعند. پیامبر اکرم(ص) بهترین رسولان الهی حضرت محمد(ص) است. حضرت علی(ع) بهترین همسایگان نزد خداوند متعال کسی است که برای همسایه خود خیرخواهتر باشد. پیامبر اکرم(ص) بهترین همنشین تو کسی است که تو را نسبت به آخرت شیفته گرداند و نسبت به دنیا بیرغبت کند و تو را در فرمانبرداری پروردگار یاری نماید. حضرت علی(ع) از لقمان حکیم سوال شد: چه کسی از همه بهتر است؟ فرمود: مومن توانگر و بی نیاز، گفته شد: آیا مراد شما بی نیازی مالی است؟ جواب داد، خیر. و لکن مراد من توانگر در علم و دانش است که به هنگام احتیاج مردم به او، از علم خود بهرهمند شود و وقتی به او نیازی نبود به همان مقدار اکتفا کند. بهترین مردم کسانی هستند که، قرآن خوانتر، دین شناستر و خدا ترس باشند، به نیکیها بیشتر امر کنند و از بدیها بیشتر جلوگیری نمایند و با خویشاوندان خود بیشتر رفت و آمد داشته باشند. پیامبر اکرم(ص) بهترین مردم کسی است که برای مردم مفیدتر باشد. پیامبر اکرم(ص) بهترین شما مردم کسی است که دیدار او شما را به یاد خدا بیندازد. پیامر اکرم(ص) بهترین مردم کسی است که در هنگام گشایش، بخشنده و شاکر باشد. حضرت علی(ع) بهترین مردم کسانی هستند که به حق قضاوت کنند. امام صادق(ع) بهترین کسانی که مورد مشورت تو قرار میگیرند، صاحبان عقل و علم و تجربه و دوراندیشان هستند. حضرت علی(ع) بهترین زنان شما کسی است که دارای این صفات باشد: مهربان، عفیف و پاکدامن، در میان خانواده خود عزیز و محترم، نسبت به شوهر متواضع و فروتن، زیباییها و آراستگیهای خود را برای همسر خود آشکار سازد، خود را از نامحرم حفظ کند، حرف شوهر خود را گوش کند و از فرمان او پیروی کند. عابدترین مردم کسی است که واجبات الهی را اقامه کند. پیامبر اکرم(ص) زاهدترین مردم کسی است که از محرمات الهی دوری کند. پیامبر اکرم(ص) باتقواترین مردم کسی است که سخن حق را بگوید خواه به نفع او باشد خواه به ضررش. پیامبر اکرم(ص) عادل ترین مردم کسی است که آنچه را که برای خود میپسندد برای دیگران نیز بپسندد و آنچه را از آن کراهت دارد برای دیگران نیز کراهت داشته باشد. پیامبر اکرم(ص) زیرکترین شما، با تقواترین شماست. حضرت علی(ع) عاقلترین مردم کسی است که از تغییر و تحول دنیا (از یک حال به حال دیگر) پند و موعظه پذیرد. پیامبر اکرم(ص) شجاعترین مردم کسی است که بر هوای نفس خود غلبه پیدا کند. پیامبر اکرم(ص) ثابت قدمترین مردم در روز قیامت بر صراط، کسانی هستند که عشق و علاقه آنها به پیامبر و اهل بیت او شدیدتر باشد. پیامبر اکرم(ص) عالمترین مردم کسی است که علم و دانش مردم را با علم و دانش خود جمع نماید. پیامبر اکرم(ص) با ارزشترین مردم کسی است که علم و دانشش بیشتر باشد. پیامبر اکرم(ص) بینیازترین مردم کسی است که اسیر حرص و آز نباشد. پیامبر اکرم(ص) بینیازترین شما، قانعترین شماست. حضرت علی(ع) همانا گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست. قرآن کریم سخت کوشترین مردم کسی است که گناهان را ترک کند. پیامبر اکرم(ص) خوشبختترین مردم کسی است که با مردمان کریم و ارجمند معاشرت داشته باشد. پیامبر اکرم(ص) بهترین فرمانروایان کسی است که ظلم و ستم را از بین ببرد و عدالت را زنده کند. حضرت علی(ع) با ایمانترین مردم کسی است که توکل او به خدای تعالی بیشتر باشد. حضرت علی(ع) نزدیکترین بندگان به خدا (تقرب معنوی) افراد متواضع و فروتن می باشند. امام صادق(ع).http://besooykhoda.blogfa.com/post/208
احادیث حضرت محمد (ص)
احادیث حضرت محمد (ص)
1. رسول خدا (ص) : هرکس دوستی دنیا و لذائذ آن را بر طلب علم الهی ترجیح دهد مستوجب خشم الهی میشود و در پائین ترین درجات آتش دوزخ با جهودان محشور خواهد بود و درباره چنین افرادی آیه زیر نازل گشته است . سوره بقره آیه 89 : و چون عرضه شد برایشان راه راست و شناختند صحیح بودن آنرا پس کفران این نعمت نمودند و از آن روی برتافتند پس لعنت خدا بر کافران باد. مکارم الاخلاق صفحه 528
2.رسول خدا (ص) : ای بندگان خدا شما همانند بیمارانید و خداوند مانند طبیب مصلحت مریض در ایناست که به دستورات طبیب عمل نماید نه آنکه به چیزی که خود می پسندد اظهار تمایل کند پس تسلیم اوامر و دستورات الهی شوید تا به گروه نجات یافتگان بپیوندید و به خیر و سعادت دست بیابید. مجموعه ورام جلد 2 صفحه 117
3.رسول خدا (ص) : در تفسیر قول خدای عزوجل سوره واقعه آیه 10 و 11 (( السابقون السابقون اولئک المقربون )) (( سبقت گیرندگان در انجام اوامر الهی همان مقربان درگاه الهی هستند )) فرمودند : جبرئیل به من خبر داده سابقون علی (ع) و شیعیانش میباشند آنها هستند که به بهشت سبقت گیرند و به جهت کرامتی که خداوند به آنها نموده مقربان درگاه الهی می باشند. امالی شیخ مفید صفحه 339
4.پیغمبر(ص) : دوستی من و خاندانم در هفت جای پروحشت سودمند است وقت مرگ در قبر هنگام زنده شدن موقع تحویل دادن نامه اعمال در وقت حساب و سنجش اعمال و عبور از پل صراط کتاب نصایح صفحه 263 حدیث 13
5.رسول خدا (ص) : خداوند متعال به هیچ عالم و دانشمندی سرمایه علمی عطا نفرمود جز آنکه از او پیمان گرفت نوع همان پیمانی که از پیغمبران گرفت که احکام و دستوراتش را به مردم ابلاغ نمایند و هرگز از بیان حقیقت دریغ نورزند. ترجمه منیة المرید صفحه 59
6.پیامبر اکرم (ص) : هرکس که خداوند به او علم دین عطا کرده باشد و او آن را به مردم تعلیم ندهد پس از مرگ داوند را در حالی ملاقات میکند که بر دهانش لجام آهنین زده باشند. بحارالانوار جلد 2 صفحه 68
7. رسول خدا (ص) : هرکس قرآن را قرائت کند و آن را سبب و وسیله روزی خویش قرار دهد روز قیامت بیاید در حالی که صورتش استخوانی باشد که در آن گوشت نیست یعنی بی آبرو به محشر وارد شود. ثواب الاعمال صفحه 638
8.رسول خدا (ص) : هرکه امامت علی (ع) را پس از من منکر شود چون کسی باشد که در زندگیم پیغمبری مرا انکار نموده و هرکه پیغمبری مرا منکر باشد چون منکر ربوبیت پروردگار است. امالی صدوق صفحه 656
9.پیامبر اکرم (ص) : هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد او را در امر دین و احکام و دستوراتش دانا و فهمیده می نماید. امالی مفید صفحه 174
10.رسول خدا (ص) : هر مومنی بمیرد و یک ورق کاغذ از او بماند که دانشی بر آن باشد آن ورقه روز قیامت میان او و دوزخ حائل و مانع شود و خدای تبارک و تعالی به هرحرفی که در آن کاغذ نوشته شهری در بهشت به او دهد که هفت برابر دنیا باشد. امالی صدوق صفحه 37
11.رسول خدا (ص) : مومنی نیست که یک ساعت نزد عالمی نشیند جز آنکه خدای عزوجل به سوی او ندا کند نزد حبیب من نشستی به عزت و جلالم سوگند تو را با او ساکن بهشت نمایم و باکی از این کار ندارم. امالی صدوق صفحه 37
12.رسول خدا (ص) : قرض داری که حقوق مردم را نپرداخته پس از مرگ در قبرش در غل و زنجیری از آتش است و جز پرداخت قرضش توسط وارثین چیزی غل و زنجیر را باز نمیکند. نهج الفصاحه صفحه 391
13.رسول خدا (ص) : کسی که برای رفع نیاز برادر مومن خود کوشش نماید مانند این است که نه هزار سال خداوند متعال را عبادت نموده در حالی که روزها را روزه گرفته و شب ها را هم شب زنده داری نموده. بحارالانوار جلد 74 صفحه 315
14.رسول خدا (ص) : شب معراج که به سوی آسمانها عروج کردم در مسیر خویش بر گروهی برخورد کردم که لبهای ایشان را با قیچی های آتشین می بریدند و در آتش می افکندند از جبرئیل پرسیدم اینها چه افرادی هستند ؟ در پاسخ گفت سخن سرآیان و خطیبان امت شما هستند که مردم را به کارهای پسندیده می خواندند و خود غافل اند از آن و حال آنکه ایشان قرآن را تلاوت میکردند ولی از گفتارش غافل بودند. وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 318
15.رسول خدا (ص) : هرکس مومنی را بیازارد پس بی گمان مرا اذیت کرده و هرکس مرا برنجاند گویا خدا را آزار رسانده است و هرکس خدا را اذیت کند چنانکه در تورات انجیل زبور و قرآن آمده از رحمت خداوند به دور است. جامع السعادت جلد 2 صفحه 215
16.رسول خدا (ص) : کسی که مومنی را بی جهت اذیت نماید پس مانند آن است که ده مرتبه مکه معظمه و بیت المعور را خراب کرده و هزار فرشته مقرب درگاه الهی را کشته است. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 103
17.رسول خدا (ص) : خداوند متعال فرموده : هرکس به یکی از دوستان من اهانت کند به جنگ با من کمین کرده است و من از هر چیزی بیشتر به کمک دوستانم می شتابم. اصول کافی جلد 4 صفحه 53
18.رسول خدا (ص) : آنکس که ساعتی ذلت و سختی فرا گرفتن علم الهی را تحمل نکند و با حقارت موقت آن کنار نیاید برای همیشه در نادانی ذلت می ماند و یک عمر با خواری جهل به سر می برد. بحارالانوار جلد 1 صفحه 57
19. رسول گرامی (ص) : وقتی خداوند درباره کسی اراده خیر فرماید وی را در امر دین فقیه و دانا میکند و به دنیا و علائق مادی کم اعتنایش میکند و او را به عیوبات اخلاقیش بینا و آگاه می سازد. نهج الفصاحه صفحه 26
20.رسول خدا (ص) : بدترین مردم کسی است که آخرت خود را به دنیای خویش بفروشد و بدتر از او کسی است که آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران از دست بدهد و تباه کند. سخنان 14 معصوم جلد 4 صفحه 108
21.رسول خدا (ص) : هرکه داستانی از برادر دینی خود بگوید که قصدش خراب کردن دوست خود باشد تا او را از چشم مردم بیندازد خدا او را از ولایت خود بیرون کند و در ولایت شیطان گذارد و شیطان هم از او دوری گزیند. امالی صدوق صفحه 486
22.پیامبر اکرم (ص) : هرکس یک مساله شرعی از احادیث ما پیرامون حلال و حرام و مسائل دینی اش را بیاموزد خدای تعالی هزار گناه او را بیامرزد و شهری از طلا به وسعت دنیا برایش در بهشت بنا کند و به عدد هر موئی که در بدنش قرار دارد برایش حج مقبول می نویسند. بحارالانوار جلد 1 صفحه 214
23.رسول خدا (ص) : کسی که به دنبال یادگیری علوم الهی و مسائل دینی اش اقدام کند مانند کسی است که روزها را روزه و شب ها را به شب زنده داری تا صبح پراخته و آموختن یک مساله شرعی برای شخص بهتر از این است که به اندازه کوه ابوقبیس در راه خدا طلا انفاق نماید. بحارالانوار جلد 1 صفحه 184
24.رسول خدا (ص) : کسی که از خانه خود برای یادگیری علم دینی بیرون آید هفتاد هزار ملک او را مشایعت میکنند و اگر در این راه از دنیا برود شهید از دنیا رفته است. عین الحیوة صفحه 169
25.رسول خدا (ص) : به اصحاب خود می فرمودند : مقید کنید خود را به نوشتن احادیث زیرا خدای تعالی به خاطر کسانی که احادیث را ثبت میکنند و سپس نشر می دهند هربلا و بدی را از مردم دور میکند و آنان در میان شیعیان ما مانند ستارگان اند چه در حال زنده بودن و چه پس از مرگشان و خدا به خاطر ایشان هر بدعتی که در دین گزارده شود را از بین میبرد. ترجمه منیةالمرید صفحه 531
26.رسول اکرم (ص) : یاد کنید در مجالس و صحبت های خود فضایل علی ابن ابی طالب (ع) را زیرا یاد کردن از علی بن ابی طالب (ع) یاد از من است و یاد کردن من یاد کردن از خداست. عین الحیوة صفحه 548
27.رسول خدا (ص) : روزی شیطان در جلوی موسی (ع) ممثل شد پس موسی (ع) به شیطان گفت کدام گناهست که چون فرزند آدم مرتکب آن میشود تو بر او مسلط میشوی شیطان گفت وقتی که از خود راضی باشد و عملهای خیر خود را بسیار شمارد و گناهانش در چشم او اندک نماید. عین الحیوة صفحه 182
28.رسول خدا (ص) : خداوند چهارچیز را در چهار چیز قرار داده است : 1.برکت علم را ر احترام به استاد 2.بقای ایمان را در تعظیم خدا به وسیله انجام بی چون چرای دستوراتش 3.لذت و برکت زندگی را در نیکی به پدر و مادر 4.و آزادی از جهنم را در آزار ندادن مردم نصایح صفحه 230
29.رسول گرامی (ص) : در آیام زندگی اوقاتی فرا میرسد که در معرض نسیم حیات بخش الهی قرار میگیرید و فرصت مناسبی بدست می آورید که برای آخرت خود بهره ای شآیان ببرید پس بکوشید از آن فرصتها استفاده کنید و خویشتن را در مسیر فیض الهی قرار دهید. محجة البیضاء جلد 5 صفحه 15
30.رسول اکرم (ص) : آنکس که بر رویش در خیری گشوده شد غنیمت بشمارد و از فرصت استفاده کند زیرا نمیداند چه وقت آن در برویش بسته میشود. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 9
31.رسول خدا (ص) : آنگاه که از بوستانهای بهشتی عبور می کنید خود را از نعمتهای آن اشباع و بهره مند سازید عرض شد : بوستانهای بهشت کجاست ؟ فرمودند حلقه ها و جلساتی که در آن فضائل و احادیث ما خاندان مطرح میشود.
32. رسول اکرم (ص) : یکی از انصار نزد پیامبر (ص) آمد و گفت اگر بنا باشد جنازه ای را تشییع کنم یا در مجلس مرد دانشمندی حاضر شوم حضور مرا در کدامیک از این دو دوست تر می دارید. حضرت فرمودند : اگر کسانی باشند که در پی جنازه روان شوند و آن را به خاک سپارند حاضر شدن در مجلس عالمی که علوم و احادیث و آیات الهی را بیان مینماید از حضور در تشییع هزار جنازه و عیادت نمودن از هزار بیمار و برپا ایستادن برای عبادت خدا در هزار شب و روزه داشتن در هزار روز و صدقه دادن هزار دینار به فقیر و گزاراندن هزار حج و حضور در هزار جنگ در راه خدا فضیلت بیشتری دارد و اینها کجا به پای حضور در مجلس علم الهی میرسد آیا ندانسته ای که حیات و زنده بودن قلب به آموختن علم الهی است و مرگ و نابودی قلب آدمی به جهل و نادانی است. روضة الواعظین صفحه 12
33.رسول اکرم (ص) : احترام گذاشتن به مسلمان مو سفید و سالخورده از جمله تجلیل خداست و از ما نیست کسی که بزرگسال ما را احترام نکند و به خردسال ما مهربانی نکند. اصول کافی جلد 3 صفحه 240
34.رسول خدا (ص) : پیر سالخورده در میان قوم و کسان خود مانند پیغمبر الهی در امت خود میباشد. سخنان 14 معصوم جلد 2 صفحه 25
35.رسول اکرم (ص) : روزی رسول خدا (ص) در حین عبور از کوچه ای بعضی از کودکان را در حال بازی دید و فرمود : وای بر فرزندان آخرالزمان از پدرانشان عرض شد یا رسول الله (ص) از پدران مشرک آنها فرمود : نه بلکه از پدران مسلمان ایشان که هیچ چیز از فرائض و احکام مذهبی را به آنان نمی آموزند و اگر خود فرزندان به دنبال فراگیری پاره ای از مسائل دینی بروند آنها را از اداء این وظیفه مقدس باز می دارند و تنها به این قانع هستند که فرزندانشان به دنبال کسب و تجارت روند و متاع ناچیزی از دنیا بدست آورند بدانید من از این قبیل پدران بیزار هستم و آنها نیز از بستگی به من بری اند. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 625
36.رسول اکرم (ص) : شما را درباره نوجوانان و جوانان به نیکی سفارش میکنم که آنها دلی رقیق تر و قلبی فضیلت پذیر تر دارند خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند ولی پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سخنان 14 معصوم جلد 2 صفحه 133
37.رسول اکرم (ص) : وجود پیران سالخورده بین شما باعث افزایش رحمت و لطف پروردگار و گسترش نعمتهای الهی بر شماست. نهج الفصاحه صفحه 222
38. رسول اکرم (ص) : با جمعی از اصحاب خود از جائی عبور میکردند که مردی از کنار ایشان عبور نمود بعضی که او را میشناختند گفتند دیوانه است. رسول اکرم (ص) فرمودند : این مرد دیوانه نیست بلکه مبتلا به مرضی است دیوانه حقیقی آن زن و مردی است که جوانی خود را در غیر طاعت الهی صرف کرده باشد. مشکوة الانوار صفحه 153
39. رسول اکرم (ص) : حضور رسول خدا (ص) عرض شد : شخصی در دوران جاهلیت مرتکب اعمال زشتی شده که به آن ها آگاهی نداشته اکنون که فهمیده و به شرف هدایت اسلام نائل گشته آیا خداوند گناهان گذشته او را مواخذه میکند؟ حضرت فرمودند : اگر در باقیمانده عمرش که دانا شده دارای حسن رفتار باشد و به پاکی و نیکی اقدام نماید خداوند او را به گناهان گذشته اش مواخذه نمی کند ولی اگر در باقیمانده عمرش نادرست و بدکار باشد و به رویه گذشته اش ادامه دهد به تمام اعمال دوران عمرش مواخذه خواهد شد. سفینة البحار جلد 3 صفحه 258
40.رسول خدا (ص) : موقعی که برای خانواده ات میوه خریداری میکنی مقداری از آن را به همسایه ات اهداء کن و اگر نمی توانی هدیه بدهی میوه را سری و مخفیانه یا پوشیده به منزل ببر مراقب باش فرزندت میوه را به خارج از منزل نبرد تا کودک همسایه از دیدن آن ناراحت و آزرده خاطر نشود. بحار الانوار جلد 18 صفحه 222
41.رسول گرامی (ص) : آدمی تحت تاثیر رفیق خویش است و از روش او پیروی میکند البته هرکدام از شما باید در انتخاب دوست قت کند و ببیند با چه کسی دارد طرح رفاقت و دوستی می ریزد. الحدیث جلد 2 صفحه 48
42.رسول خدا (ص) : زیاد وضو بگیرید و همواره طاهر باشید که خداوند به این سبب عمرتان را طولانی میکند و اگر توانائی دارید شب و روز با وضو باشید چه آنکه اگر در حال طهارت از دنیا بروید در صف شهداء خواهید بود. اسماء الحسنی صفحه 250
43.رسول خدا (ص) : کسی که در دنیا چشم هایش را از نگاه به نا محرم پر کند خداوند در روز قیامت چشم هایش را با میخ های آتشین پر از آتش کند تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی شود سپس او را به جهنم برند. ثواب الاعمال صفحه 338
44.رسول خدا (ص) : شما نمی توانید با بذل مال و ثروت محبت همه مردم را به سوی خود جلب نمائید ولی با روی بشاش و چهره گشاده و اخلاق خوب با آنان برخورد کنید تا همه مردم شما را دوست بدارند. الحدیث جلد 2 صفحه 29
45.رسول خدا (ص) : جابر بن عبدالله انصاری گوید روزی ما نزد رسول خدا (ص) بودیم آن حضرت خطی را ر پیش روی خود کشید و فرمود این راه خداست سپس دو خط دیگر نیز در طرف چپ و راست آن کشیده و فرمودند اینها راه شیطان هستند سپس دست خود را روی خط وسط گذاشتند و فرموند این همان راه مستقیم که صراط علی بن ابیطالب (ع) میباشد است و چپ و راست که سوای راه اوست صراط شیطان است. تفسیر المیزان جلد 7 صفحه 587
46.رسول خدا (ص) : آنکس که معلومات علمی خویش را افزایش دهد ولی به موازات آن بر پاکی و وظیفه شناسی خود نیافزاید با این کارش جز بر دوری خود از خداوند نیفزوه است. سخنان 14 معصوم جلد 2 صفحه 73
47.رسول خدا (ص) : اگر فرزند آدم به اندازه ظرفیت دو رودخانه بزرگ سیل طلا در اختیار داشته باشد باز هم طمع مال بیشتر را دارد و دست بردار نمیشود و دنبال رودخانه سوم میگردد. مجموعه ورام جلد 1 صفحه 163
48.رسول خدا (ص) : روزگاری بر مردم می آید که سنت های سعادت بخش در جامعه بدعت تلقی میشود و نوآوریهای حرام سنت . در آن زمان مومنان صبور که در مقابل محرمات و گناهان و بدعتهای نوآورده شده می ایستند فریبکار و حیله گر معرفی میشوند و افراد بدعت ساز حیله گر برای مردم سعادتمند معرفی میشوند. سفینة البحار جلد 1 صفحه 557
49.رسول خدا (ص) : زن را صرفا برای زیبایی ظاهرش به همسری انتخاب نکن چه ممکن است زیبائی زن سبب پستی و سقوط اخلاقیش شود و همچنین به انگیزه مالش با وی پیوند زناشوئی برقرار مکن زیرا مال او میتواند وسیله سرکشی و طغیانش بر تو گردد بلکه به سرمایه دینش و ایمانش متوجه باش و با زن با ایمان ازدواج نما. محجة البیضاء جلد 3 صفحه 86
50.رسول اکرم (ص) : مردی از رسول خدا (ص) در خواست نصیحتی کرد حضرت فرمودند زیانت را از گناه و خلاف نگاه دار مرد دوباره در خواست نمود حضرت باز فرمودند زیانت را از گناه و آزار مردم نگاه دار وقتی مرا برای مرتبه سوم درخواستش را تکرار کرد حضرت در پاسخ او به تندی فرموند : وای بر تو آیا مردم را جز حاصل زبان خود چیز دیگری به صورت در آتش می افکند. تحف العقول صفحه 56
51.رسول خدا (ص) : هرکه مومنی را اطعام نماید و غذائی بخوراند تا او را سیر کند هیچ یک از خلق خدا نمیتواند ثواب او را بشمارند نه ملک مقرب و نه پیغمبر مرسل مگر خداوند عالمیان. عین الحیوة صفحه 444
52.پیغمبر اکرم (ص) : خانه های خود را با خواندن قرآن روشن کنید و آنها را همچون گورستان نسازید چنانکه یهودیان و ترسآیان ان چنین کردند و در همان کلیساها و معبدهای خود عبادت نموده و خانه هایشان را رها نمودند و بی عبادت گذراندند زیرا چون در خانه بسیار قرآن خوانده شود خیرش فراوان شود و اهل آن توسعه یابند و برای اهل آسمان بدرخشد چنانکه ستارگان آسمان برای اهل زمین می درخشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 421
53.رسول اکرم (ص) : اگر عبادت کننده ای عبادت کند خدای عزوجل را به اندازه عمر نوح و برای او هم وزن کوه احد طلا باشد و در راه خدا انفاق نماید و یک هزار سال پیاده به مکه برود و عمل حج انجام دهد و بعد در بین صفا و مروه در راه خدا مظلومانه شهید شود ولی ولایت علی بن ابی طالب (ع) را نداشته باشد بوی بهشت را نشود و داخل در آن نمیشود. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 43
54.رسول اکرم (ص) : شخص زناکار اگر بمیرد و توبه نکند خداوند سیصد در از درهای دوزخ بر روی او باز کند و از هر دری مار و عقرب های فراوانی به او حمله کنند و تا قیامت در آتش بسوزد و وقتی وارد محشر میشود اهل محشر از بوی تعفن و گند وی متعذی و در عذاب باشند. تفسیر جامع جلد 4 صفحه 460
55.رسول خدا (ص) : روز قیامت در میان اعضای بدن زبان عذابی شود که هیچ کدام اعضاء نشوند پس زبان گوید پروردگارا مرا چنان عذابی نمودی که چیزی را چنان عذاب نکردی در پاسخ او گفته شود از تو یک سخن درآمد در مشارق و مغارب زمین رسید و به وسیله آن خونهای محترم ریخته شد و مال محترم غارت شد و آبروی مومن برباد رفت پس به عزت و جلالم سوگند که چنان عذابی را بر تو مقرر کنم که به هیچ عضوی مقرر نکرده باشم. اصول کافی جلد3 صفحه 180
56.رسول خدا (ص) : هرکس با تکبر و خودخواهی بر روی زمین راه برود زمین و آنچه در زیر آنست و آنچه بر روی آنست او را لعن و نفرین نمایند. ثواب الاعمال صفحه 627
57. پیامبر اکرم (ص) : خواب بر هفت قسم است : 1. خواب غفلت که آن خواب در مجالس پند و اخلاق است.2. خواب لعنت خواب به هنگام نماز صبح است. 3. خواب رخصت خواب بعد از نماز عشاء 4. خواب بدبختی خواب در وقت هر نماز است 5. خواب عذاب خواب بعد از نماز صبح و زدن سپیده 6. خواب راحت خواب هنگام ظهر است 7. خواب حسرت خوابیدن در شب جمعه دارالسلام نوری
58.رسول اکرم (ص) : از مردم اهل جهنم آنکس که عذابش از همه آسانتر است دو کفش آتشین به پا دارد که مغز سرش از شدت گرمای آن کفشها به جوش می آید. نهج الفصاحه صفحه 22
59.رسول اکرم (ص) : توبه دری دارد که پهنای آن مانند وسعت مشرق تا مغرب است و تا خورشید از مغرب طلوع نکند این در بسته نمیشود. نهج الفصاحه صفحه 177
60.رسول خدا (ص) : خطاب به مردان متاهل فرمودند : لباسهای خود را تمیز کنید و موهای خود را کم و مرتب و زیبا کنید و دهانهای خود را مسواک بزنید و همیشه آراسته و پاکیزه باشید زیرا یهودیان چنان نکردند و زنانشان زناکار شدند. نهج الفصاحه صفحه 72
61.رسول اکرم (ص) : در شب معراج از جانب حق تعالی به من خطاب رسید ای محمد (ص) : علی (ع) در نزد من محبوبترین خلق است علی چراغ هدایت اولیای من است علی (ع) پرچمدار افراد مومن و صالح است علی نور است از برای کسی که اطاعت اوامر او نماید و علی کلمه تقوی و باقیه است برای افراد پرهیزکار که پس از مرگ ملازم آنها باشد ای محمد هرکس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکه با علی دشمنی ورزد مرا دشمنی نموده. تفسیر جامع جلد 6 صفحه 45
61.پیامبر اکرم (ص) : شخصی شارب خمر و خورنده شراب صبح میکند در حالتی که شب را عروس شیطان بوده است. تفسیر جامع جلد 1 صفحه 142
63.رسول خدا (ص) : هرکه قبل از طلب حاجت خود از خدا نخست چهل مومن را دعا کند سپس حاجتش را به خدا عنوان کند دعایش اجابت شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 288
64.رسول اکرم (ص) : هرکه در میان سخن برادر مسلمانش که در حال صحبت کردن است بدود و سخن او را قطع کند مانند این است که گوشت صورت او را کنده است. اصول کافی جلد 4 صفحه 481
65.رسول اکرم (ص) : اگر مردم میدانستند علی (ع) از چه زمانی به امیرالمومنین لقب یافت حقیقتا منکر فضیلت او نمی شدند و او وقتی امیرالمومنین نامیده شد که هنوز روح در بدن آدم دمیده نشده بود زیرا خداوند در عالم ذر مردم را بر نفس خودشان گواه گرفت فرمود : آیا من پروردگار شما نیستم و محمد (ص) پیغمبر شما و علی (ع) امیرالمومنین بر شما نیست پس همه خلایق از روی میل و رغبت یا به اکراه و اجبار گفتند آری. تفسیر جامع جلد 2 صفحه 482
66.پیامبر اکرم (ص) : شخصی در روز قیامت می آید در حالی که مانند کوههای سر به فلک کشیده یا ابرهای متراکم برای او حسنات در نظر گرفته شده است عرض میکند خدآیا من که این همه عمل خوب نداشتم خطاب به او شود این همان علومی است که به دیگران آموختی و آنان هم عمل کردند و تو در پاداش تمامی آنها شریک بودی. بحارالانوار جلد 2 صفحه 19
67.رسول اکرم (ص) : حضور رسول خدا (ص) نام دو نفر به میان آمد که یکی پس از نماز می نشست و احکام دین به مردم می آموخت و دیگری روزها را روزه و شب ها را به نماز مشغول بود حضرت فرمودند مزیت و برتری کسی که احکام و علم به دیگران می آموزد بر دیگری که فقط عبادت میکند مانند فضیلت من پیغمبر بر سایر مردم است. نصایح صفحه 126
68.رسول خدا (ص) : علامت اهل یقین شش چیز است : 1-یقین به داشتن پروردگار و یکتائی او پس تلاش برای جلب محبت او 2-یقین به مرگ پس دور اندیشی و آماده شدن برای آن 3-یقین به زنده شدن پس از مرگ پس ترس از رسوائی 4-یقین به بهشت شوق برای دیدار آن 5-یقین به آتش جهنم پس تلاش برای نجات از آن 6-یقین به حساب و کتاب و سنجش اعمال پس محاسبه نمودن اعمال خویش پیش از رسیدن مرگ. کلام نور جلد 1 صفحه 249
69.رسول خدا (ص) : آیا شما را به سخاوتمندترین فرد آگاه نکنم ؟ عرض شد بفرمائید : فرمود خدای متعال بخشنده ترین سخاوتمندان است و من در میان فرزندان آدم سخاوتمندترین هستم و بعد از من مردی که علوم دینی و الهی را می آموزد و آن را میان مردم پخش میکند سخاوتمند ترین مردم است و او به تنهایی یک امت محسوب میشود. میزان الحکمه جلد 6 صفحه 474
70.رسول خدا (ص) : هرکه کار زشتی را فاش کند چون کسی است که آن را انجام داده و هرکه مومنی را به کار زشتی سرزنش کند نمیرد تا به آن عمل گرفتار شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 59
71.رسول خدا (ص) : بیشترین چیزی که بر امتم می ترسم افرادی هستند که قرآن را به نظر و رای خود تفسیر و تاویل میکنند و در غیر جای آن از آن بهره می گیرند. الحیاة جلد 3 صفحه 30
72.رسول اکرم (ص) : هرکه برای رضای خدا به دنبال علم الهی رفت بابی از علم به رویش گشوده نشود جز آنکه به سبب آن تواضعش نسبت به مردم بیشتر میگردد پس او خود را در چشم خویش خوار و ذلیل می شمارد و از معصیت و نافرمانی خدا ترسش بیشتر میشود و تلاشش در یاری دین افزوده گردد و با علم خویش به مردم نفع میرساند. میزان الحکمه جلد 6 صفحه 479
73.رسول خدا (ص) : من هفت دسته را لعن کرده ام که خداوند و هر پیغمبر مستجاب الدعوه ای لعنتشان کرده : 1.کسی که به کتاب خدا چیزی اضافه کند و آنرا تغییر دهد.2.آن کس که با روش و سنت من مخالفت کند.3.آنکس که با خاندان و اهل بیت من دشمنی نماید و احترامشان ننماید.4.آنکه حرامهای خدا را حلال شمارد و حلال های الهی را حرام شمارد.5.آنکه از عبادت و پرستش خدا سرباز زند .6.آنکه استفاده از بیت المال مسلمین را بر خود حلال شمارد.7.آنکس که به ناحق و زور ریاست و حکومت را در دست خود گیرد تا عزیزان خدا را خوار و ذلیلان حق را عزیز کند. خصال الصدوق جلد 2 صفحه 103
74. پیامبر اکرم (ص) : روزگاری برامت من خواهد آمد که از قرآن جز رسمی واز اسلام جز اسمی باقی نمی ماند . مردمی در آن زمان مسلمان خوانده می شوند با آنکه دور ترین مردم از اسلامند ، مساجدشان آباد ولی از هدایت تهی است ، فقیهان آن زمان بدترین فقیهانند ودر زیر آسمان فتنه از ایشان برمی خیزد و به ایشان باز می گردد. بحارالانوارجلد 2 صفحه 109
75. رسول خدا (ص) : بیماران خود را به وسیله صدقه و احسان به فقرا علاج کنید ، زیرا صدقه دادن و احسان نمودن بیماری ها و گرفتاریهای شما را دفع می کند. نهج الفصاحه صفحه 325
76. رسول خدا (ص) : خاک بر سرش ، خاک بر سرش ، خاک بر سرش . کسی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو پیش او به سن پیری برسند و او به واسطه خدمت به آنها بهشتی نشود . نهج الفصاحه صفحه 349
77. رسول خدا (ص) : مومن خود به تنهائی یک امت است ( مومن خود به تنهائی حجت است ) مومن خود به تنهائی جماعت است . بحارالانوارجلد 73 صفحه 303
78. رسول خدا (ص) : سه صفت است که در هر که باشد به خودش باز می گردد . 1- مکر وحیله کردن با مردم 2- ظلم و ستم به مردم 3- پیمان شکنی . نهج الفصاحه صفحه 268
79. رسول خدا (ص) : حلقه در بهشت از یاقوت سرخ بوده که روی صفحه طلائی درب نصب گردیده و وقتی حلقه روی درب کوبیده می شود صدای (( یاعلی )) از آن بلند میشود. علل الشرایع جلد 1 صفحه 543
80. رسول اکرم (ص) : لعنت خدا بر کسی باد هر بار که بر سر سفره ای بنشیند که در آن سفره شراب وجود دارد . بحارالانوار جلد 2 صفحه 115
81. رسول خدا (ص) : هر زنی که خود را برای غیر شوهرش خوشبو نماید و به خود عطر بزند هیچ نمازی از او پذیرفته نمی شود تا همانگونه که به خاطر جنابت غسل می نماید به خاطر این بوی خوش نیز غسل کند و از آن عمل توبه نماید . من لا یحضره الفقیه جلد 3 صفحه 440
82. رسول خدا (ص) : هنگامی که زنی در جائی نشست بعد از آنکه از آنجا برخاست در جای او منشینید تا آنکه گرمی آنجا از بین برود و جایش خنک شود. من لا یحضره الفقیه جلد 3 صفحه 467
83. رسول خدا (ص) : به پدر و مادر خود نیکی کنید تا فرزندان شما به شما نیکی نمایند چشم از زنان و ناموس مردم بپوشانید و خیانت به آنها نکنید تا از زنانتان چشم بپوشند و به آنها خیانت نکنند . نهج الفصاحه صفحه 219
84. رسول خدا (ص) : منفورترین بندگان نزد خداوند کسی است که لباس وی از خودش و کارش بهتر باشد یعنی جامه ( لباسش ) وی جامه پیغمبران باشد و کارش کار ستمگران . نهج الفصاحه صفحه 4
85. رسول خدا (ص) : وقتی کسی در نماز امام جماعت شد نمازش را کوتاه و سبک بخواند زیرا در میان مردم کودک و سالمند و بیمار و ناتوان هست و هر وقت خواست برای خود نماز گذارد به تنهائی هر چه می خواهد طول دهد . نهج الفصاحه صفحه 36
86. رسول خدا (ص) : دو کس در قیامت از همه مردم بیشتر حسرت می خورند : 1- مردی که در دنیا برای طلب علم دین فرصت داشته ولی به خاطر تنبلی به جستجوی آن نرفته ، دیگری مردی است که دانش دین را به دیگران آموخته و آنها به آن عمل نموده و به بهشت رفته اند ، ولی خود عمل به آن دانش نکرده و باید به جهنم برود .نهج الفصاحه صفحه 60
87. رسول خدا (ص) : خطاب به مردانی که ازدواج می کنند فرمود : لباسهای خود را تمیز کنید و موهای خود را مرتب نمائید مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید زیرا یهودیان چنان نکردند و زنانشان زناکار شدند . نهج الفصاحه صفحه 72
88. رسول خدا (ص) : بدانید هیچ مردی با زن نا محرم خلوت نمی کند جز آنکه سومی آنها شیطان است و آنقدر آنها را وسوسه میکند تا در حرام بیفتند . نهج الفصاحه صفحه 92
89. رسول خدا (ص) : به حضرت عرض شد کدام رفیق و هم نشین از همه بهتر است ؟ فرمود : 1- کسی که دیدارش شما را به یاد خدا می اندازد 2- و گفتارش در علم و دانش شما بیفزاید 3- و عمل و کردارش شما را به یاد آخرت بیندازد . کلام نور جلد 2 صفحه 530
90. رسول خدا (ص) : هرگز رستگار نمی شوند مردمی که امور مملکت خود را به دست زنان بسپارند و نیز فرمود : هر گاه کارهای مملکتی شما به دست زنان افتاد زیر خاک از روی زمین برای شما بهتر است . روضه بحار جلد 1 صفحه 160
91. رسول خدا (ص) : گاهی می شود که شخص دزد زده که دزد اموالش را برده گناهاش از دزد بیشتر می گردد ، بخاطر اینکه او مردم را بدون علت متهم به دزدی میکند و به بی گناهان تهمت دزدی می زند. روضه بحار جلد 1 صفحه 160
92. رسول خدا (ص) : خدا متعال مرا به هفت چیز سفارش فرمود : 1- خالص نمودن عبادات و اعمال برای خدا در پنهان و آشکارا 2- دادگری و عدالت در حال خشم و غضب 3- میانه روی و اقتصاد در خرج کردن به هنگام فقر و ثروتمندی 4- بخشیدن و عفو از کسی که ستم نموده 5- عطا نمایم به آنکس که مرا محروم کرده 6- پیوند با رفیق و خویشاوندی که از من بریده 7- اینکه سکوتم اندیشه باشد و سخنم یاد خدا باشد و نگاهم عبرت باشد. روضه بحار جلد 1 صفحه 160
93. رسول خدا (ص) : کسی که مومنی را درباره موضوعی یا کاری سرزنش کند ، نمی میرد تا خودش به آن مساله گرفتار شود و امتحان گردد . روضه بحار جلد 1 صفحه 171
94. رسول خدا (ص) : فقیر واقعی کسی است که از مالش چیزی برای آخرتش پیش نفرستاده و اگر چه ثروت و دارایش در دنیا از همه مردم بیشتر باشد و نیرومند واقعی کسی است که شیطان در دلش نشین زند و او را سخت خشمناک کند و خونش را بجوش آورد ولی او خدا را یاد کند و غضبش را فرو نشاند . روضه بحار جلد 1 صفحه 170
95. رسول خدا (ص): افسرده خاطر نسازد یکی از شما را اگر خواب و رویاء از او برداشته شود ، زیرا دلی که دانش در آن رسوخ نموده باشد خواب و رویاء از آن برداشته می گردد . روضه بحار جلد 1 صفحه 174
96. رسول خدا (ص) : نشست وبرخاست با چند طایفه دل را می میراند 1- خسیسان 2- با ثروتمندان 3- گفتگو با زنان 4- نشست با مردگان ، عرض شد چگونه می شود با مردگان نشست و صحبت کرد فرمود : منظورم از مرده کسی است که دلش از یاد آخرت مرده و فقط به فکر آباد نمودن دنیاست . روضه بحار جلد 1 صفحه 174
97. رسول خدا (ص) : شش چیز را برای من تعهد کنید تا من هم بهشت را برای شما تضمین نمایم 1- چون خواستید سخنی بگوئید دروغ نگوئید 2- هر گاه امانتی به شما سپرده شد یا به عنوان امین در جائی انتخاب شدید خیانت نکنید 3- هرگاه وعده ای دادید به آن عمل کنید 4- چشمهایتان را از نگاه های حرام و نگاه به نا محرم بپوشانید 5- دستهایتان را از خلاف کردن نگه دارید 6- آلت تناسلی خود را از حرام حفظ نمائید . روضه بحار جلد 1 صفحه 185
98. رسول خدا (ص) : بدترین سخن کلام دروغ است 2- بدترین امور کارهای بدعت آمیز است ( یعنی اموری که مخالف فرمان خدا و رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) است ) 3- بدترین پشیمانی ها پشیمانی پس از ورود به عالم آخرت در شب اول قبر است 4 - بدترین کاسبی ها کسب ربا و نزول است و بدترین خوردنی ها خوردن مال یتیم است به ستم و ظلم . روضه بحار جلد 1 صفحه 192
99. رسول اکرم (ص): بنده خدا باید از دنیایش برای آخرتش توشه برگیرد و از جوانیش برای پیری و از دوران سلامتی برای بیماریش و از زندگی اش برای مرگش ، سوگند به آن خدائی که جانم در دست اوست پس از دنیا خانه ای نیست مگر بهشت یا جهنم . روضه بحار جلد 1 صفحه 195
100. رسول اکرم (ص) : هرکس لقمه ای غذا به مومنی بخوراند خداوند از میوه های بهشت به او بخوراند و هر کسی مومنی را آب دهد ، خداوند از شراب سربه مهر بهشتی به او نوشاند و هر کس مومنی را لباس پوشاند ، خداوند از ابریشم و استبرق بهشتی او را پوشاند . روضه بحار جلد 1 صفحه 143
101.رسول خدا (ص): یا علی هفت چیز اگر در کسی باشد حقیقت ایمان را درک کرده و تمام درهای بهشت برویش باز می شود 1- کسی که وضویش را به صورت کامل بگیرد 2- نمازش را با رعایت تمام آداب و احکام نیکو به جا آورد 3- کسی که وجوهات و زکات مالش را بپردازد 4- خشم و غضب خود را نگهدارد 5- زبانش را از حرام حفظ نماید 6- برای گناهانی که انجام داده شبانه روز طلب استغفار و بخشش کند 7- خیر خواه اهل بیت من باشد . روضه بحار جلد 1 صفحه 57
102.رسول خدا (ص): مسلمان خوب کسی است که از هر سخنی که به کار آخرتش نیاید لب فرو بندد. امالی شیخ مفید صفحه 46
103. رسول خدا (ص) : شخص دانا و فهمیده نسبت به مسائل و احکام دینی در میان مردم نادان همچون زنده ای است در میان مردگان و هر چیزی حتی ماهیان دریا و گزندگان و درندگان و چهار پآیان برای دانشجوی علوم الهی طلب آمرزش می کنند ، پس دانش دینی را بجوئید که آن و سیله پیوند میان شما و خدای عزوجل است و همانا طلب دانش دینی بر هر مسلمانی واجب است . امالی شیخ مفید صفحه 41
104.رسول خدا (ص): هیچ قطره ای نزد خداوند از دو قطره محبوبتر نیست 1- قطره خونی که در راه خوشنودی خدا ریخته شود 2- قطره اشکی که در تاریکی و دل شب از بیم معاصی که در محضر خدا انجام داده شده بر رخساری بغلتد . اما لی شیخ مفید صفحه 22
105.رسول اکرم (ص): چهار چیز از ذخائر نیکیها ست 1- پنهان داشتن حاجت و نیاز خود از مردم 2- پنهان داشتن اعمال خیر و عبادات و صدقات 3- پنهان داشتن بیماری از مردم 4- پنهان داشتن مصیبت ها و گرفتاریها . امالی شیخ مفید صفحه 20
106.رسول خدا (ص): راستی که خدای تعالی به خاطر یک مومن صالح و شایسته از شیعیان ما بلا و گرفتاری را از صد خانه از همسایگانش دفع می نماید . آثار الصادقین جلد 9 صفحه 162
107. رسول خدا (ص): با هیچ عالمی نشست و برخاست مکنید ، مگر کسی که شما را از پنچ چیز به پنچ چیزدعوت نماید : 1- از شک و تردید نسبت به خدا و دستوراتش و دستورات رسول خدا (ص) و ائمه (ع) به یقین به این احکام 2- از ریاء و خود نمائی در عبادات به اخلاص 3- از رغبت و تمایل به لذات دنیا به دوستی خدا و رغبت به آخرت 4- از تکبر و خود بینی به تواضع و فروتنی 5- از مکر و حیله در کارها با مردم به خیر خواهی نمودن امور مردم. کلام نور جلد 1 صفحه 187
108. رسول خدا (ص) : کسی که برای رفع نیاز و حاجت برادر مومن خود کوشش کند مانند کسی است که نه هزار سال خداوند را عبادت کرده در حالی که روزهایش را روزه بوده و شب ها را هم شب زنده داری می کرده است . بحارالانوار جلد 74 صفحه 315
109.رسول خدا (ص): به یکی از اصحاب فرمودند : مبادا مهر و محبت و علاقه نسبت به زن و فرزند ، تو را وادارکند که به محیط گناه قدم گذاری و خودرا به خاطر ایشان به فعل حرام بیندازی . کلام نور جلد 1 صفحه 140
110. حضرت محمد (ص) : از زیاد خندیدن بر حذر باشید ، زیرا خنده زیاد قلب را می میراند و نور صورت را می برد . کلام نور جلد 1 صفحه 105
احادیث حضرت محمد (ص)
احادیث حضرت محمد (ص)
1. رسول خدا (ص) : هرکس دوستی دنیا و لذائذ آن را بر طلب علم الهی ترجیح دهد مستوجب خشم الهی میشود و در پائین ترین درجات آتش دوزخ با جهودان محشور خواهد بود و درباره چنین افرادی آیه زیر نازل گشته است . سوره بقره آیه 89 : و چون عرضه شد برایشان راه راست و شناختند صحیح بودن آنرا پس کفران این نعمت نمودند و از آن روی برتافتند پس لعنت خدا بر کافران باد. مکارم الاخلاق صفحه 528
2.رسول خدا (ص) : ای بندگان خدا شما همانند بیمارانید و خداوند مانند طبیب مصلحت مریض در ایناست که به دستورات طبیب عمل نماید نه آنکه به چیزی که خود می پسندد اظهار تمایل کند پس تسلیم اوامر و دستورات الهی شوید تا به گروه نجات یافتگان بپیوندید و به خیر و سعادت دست بیابید. مجموعه ورام جلد 2 صفحه 117
3.رسول خدا (ص) : در تفسیر قول خدای عزوجل سوره واقعه آیه 10 و 11 (( السابقون السابقون اولئک المقربون )) (( سبقت گیرندگان در انجام اوامر الهی همان مقربان درگاه الهی هستند )) فرمودند : جبرئیل به من خبر داده سابقون علی (ع) و شیعیانش میباشند آنها هستند که به بهشت سبقت گیرند و به جهت کرامتی که خداوند به آنها نموده مقربان درگاه الهی می باشند. امالی شیخ مفید صفحه 339
4.پیغمبر(ص) : دوستی من و خاندانم در هفت جای پروحشت سودمند است وقت مرگ در قبر هنگام زنده شدن موقع تحویل دادن نامه اعمال در وقت حساب و سنجش اعمال و عبور از پل صراط کتاب نصایح صفحه 263 حدیث 13
5.رسول خدا (ص) : خداوند متعال به هیچ عالم و دانشمندی سرمایه علمی عطا نفرمود جز آنکه از او پیمان گرفت نوع همان پیمانی که از پیغمبران گرفت که احکام و دستوراتش را به مردم ابلاغ نمایند و هرگز از بیان حقیقت دریغ نورزند. ترجمه منیة المرید صفحه 59
6.پیامبر اکرم (ص) : هرکس که خداوند به او علم دین عطا کرده باشد و او آن را به مردم تعلیم ندهد پس از مرگ داوند را در حالی ملاقات میکند که بر دهانش لجام آهنین زده باشند. بحارالانوار جلد 2 صفحه 68
7. رسول خدا (ص) : هرکس قرآن را قرائت کند و آن را سبب و وسیله روزی خویش قرار دهد روز قیامت بیاید در حالی که صورتش استخوانی باشد که در آن گوشت نیست یعنی بی آبرو به محشر وارد شود. ثواب الاعمال صفحه 638
8.رسول خدا (ص) : هرکه امامت علی (ع) را پس از من منکر شود چون کسی باشد که در زندگیم پیغمبری مرا انکار نموده و هرکه پیغمبری مرا منکر باشد چون منکر ربوبیت پروردگار است. امالی صدوق صفحه 656
9.پیامبر اکرم (ص) : هرگاه خداوند خیر بنده ای را بخواهد او را در امر دین و احکام و دستوراتش دانا و فهمیده می نماید. امالی مفید صفحه 174
10.رسول خدا (ص) : هر مومنی بمیرد و یک ورق کاغذ از او بماند که دانشی بر آن باشد آن ورقه روز قیامت میان او و دوزخ حائل و مانع شود و خدای تبارک و تعالی به هرحرفی که در آن کاغذ نوشته شهری در بهشت به او دهد که هفت برابر دنیا باشد. امالی صدوق صفحه 37
11.رسول خدا (ص) : مومنی نیست که یک ساعت نزد عالمی نشیند جز آنکه خدای عزوجل به سوی او ندا کند نزد حبیب من نشستی به عزت و جلالم سوگند تو را با او ساکن بهشت نمایم و باکی از این کار ندارم. امالی صدوق صفحه 37
12.رسول خدا (ص) : قرض داری که حقوق مردم را نپرداخته پس از مرگ در قبرش در غل و زنجیری از آتش است و جز پرداخت قرضش توسط وارثین چیزی غل و زنجیر را باز نمیکند. نهج الفصاحه صفحه 391
13.رسول خدا (ص) : کسی که برای رفع نیاز برادر مومن خود کوشش نماید مانند این است که نه هزار سال خداوند متعال را عبادت نموده در حالی که روزها را روزه گرفته و شب ها را هم شب زنده داری نموده. بحارالانوار جلد 74 صفحه 315
14.رسول خدا (ص) : شب معراج که به سوی آسمانها عروج کردم در مسیر خویش بر گروهی برخورد کردم که لبهای ایشان را با قیچی های آتشین می بریدند و در آتش می افکندند از جبرئیل پرسیدم اینها چه افرادی هستند ؟ در پاسخ گفت سخن سرآیان و خطیبان امت شما هستند که مردم را به کارهای پسندیده می خواندند و خود غافل اند از آن و حال آنکه ایشان قرآن را تلاوت میکردند ولی از گفتارش غافل بودند. وسائل الشیعه جلد 17 صفحه 318
15.رسول خدا (ص) : هرکس مومنی را بیازارد پس بی گمان مرا اذیت کرده و هرکس مرا برنجاند گویا خدا را آزار رسانده است و هرکس خدا را اذیت کند چنانکه در تورات انجیل زبور و قرآن آمده از رحمت خداوند به دور است. جامع السعادت جلد 2 صفحه 215
16.رسول خدا (ص) : کسی که مومنی را بی جهت اذیت نماید پس مانند آن است که ده مرتبه مکه معظمه و بیت المعور را خراب کرده و هزار فرشته مقرب درگاه الهی را کشته است. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 103
17.رسول خدا (ص) : خداوند متعال فرموده : هرکس به یکی از دوستان من اهانت کند به جنگ با من کمین کرده است و من از هر چیزی بیشتر به کمک دوستانم می شتابم. اصول کافی جلد 4 صفحه 53
18.رسول خدا (ص) : آنکس که ساعتی ذلت و سختی فرا گرفتن علم الهی را تحمل نکند و با حقارت موقت آن کنار نیاید برای همیشه در نادانی ذلت می ماند و یک عمر با خواری جهل به سر می برد. بحارالانوار جلد 1 صفحه 57
19. رسول گرامی (ص) : وقتی خداوند درباره کسی اراده خیر فرماید وی را در امر دین فقیه و دانا میکند و به دنیا و علائق مادی کم اعتنایش میکند و او را به عیوبات اخلاقیش بینا و آگاه می سازد. نهج الفصاحه صفحه 26
20.رسول خدا (ص) : بدترین مردم کسی است که آخرت خود را به دنیای خویش بفروشد و بدتر از او کسی است که آخرت خود را به خاطر دنیای دیگران از دست بدهد و تباه کند. سخنان 14 معصوم جلد 4 صفحه 108
21.رسول خدا (ص) : هرکه داستانی از برادر دینی خود بگوید که قصدش خراب کردن دوست خود باشد تا او را از چشم مردم بیندازد خدا او را از ولایت خود بیرون کند و در ولایت شیطان گذارد و شیطان هم از او دوری گزیند. امالی صدوق صفحه 486
22.پیامبر اکرم (ص) : هرکس یک مساله شرعی از احادیث ما پیرامون حلال و حرام و مسائل دینی اش را بیاموزد خدای تعالی هزار گناه او را بیامرزد و شهری از طلا به وسعت دنیا برایش در بهشت بنا کند و به عدد هر موئی که در بدنش قرار دارد برایش حج مقبول می نویسند. بحارالانوار جلد 1 صفحه 214
23.رسول خدا (ص) : کسی که به دنبال یادگیری علوم الهی و مسائل دینی اش اقدام کند مانند کسی است که روزها را روزه و شب ها را به شب زنده داری تا صبح پراخته و آموختن یک مساله شرعی برای شخص بهتر از این است که به اندازه کوه ابوقبیس در راه خدا طلا انفاق نماید. بحارالانوار جلد 1 صفحه 184
24.رسول خدا (ص) : کسی که از خانه خود برای یادگیری علم دینی بیرون آید هفتاد هزار ملک او را مشایعت میکنند و اگر در این راه از دنیا برود شهید از دنیا رفته است. عین الحیوة صفحه 169
25.رسول خدا (ص) : به اصحاب خود می فرمودند : مقید کنید خود را به نوشتن احادیث زیرا خدای تعالی به خاطر کسانی که احادیث را ثبت میکنند و سپس نشر می دهند هربلا و بدی را از مردم دور میکند و آنان در میان شیعیان ما مانند ستارگان اند چه در حال زنده بودن و چه پس از مرگشان و خدا به خاطر ایشان هر بدعتی که در دین گزارده شود را از بین میبرد. ترجمه منیةالمرید صفحه 531
26.رسول اکرم (ص) : یاد کنید در مجالس و صحبت های خود فضایل علی ابن ابی طالب (ع) را زیرا یاد کردن از علی بن ابی طالب (ع) یاد از من است و یاد کردن من یاد کردن از خداست. عین الحیوة صفحه 548
27.رسول خدا (ص) : روزی شیطان در جلوی موسی (ع) ممثل شد پس موسی (ع) به شیطان گفت کدام گناهست که چون فرزند آدم مرتکب آن میشود تو بر او مسلط میشوی شیطان گفت وقتی که از خود راضی باشد و عملهای خیر خود را بسیار شمارد و گناهانش در چشم او اندک نماید. عین الحیوة صفحه 182
28.رسول خدا (ص) : خداوند چهارچیز را در چهار چیز قرار داده است : 1.برکت علم را ر احترام به استاد 2.بقای ایمان را در تعظیم خدا به وسیله انجام بی چون چرای دستوراتش 3.لذت و برکت زندگی را در نیکی به پدر و مادر 4.و آزادی از جهنم را در آزار ندادن مردم نصایح صفحه 230
29.رسول گرامی (ص) : در آیام زندگی اوقاتی فرا میرسد که در معرض نسیم حیات بخش الهی قرار میگیرید و فرصت مناسبی بدست می آورید که برای آخرت خود بهره ای شآیان ببرید پس بکوشید از آن فرصتها استفاده کنید و خویشتن را در مسیر فیض الهی قرار دهید. محجة البیضاء جلد 5 صفحه 15
30.رسول اکرم (ص) : آنکس که بر رویش در خیری گشوده شد غنیمت بشمارد و از فرصت استفاده کند زیرا نمیداند چه وقت آن در برویش بسته میشود. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 9
31.رسول خدا (ص) : آنگاه که از بوستانهای بهشتی عبور می کنید خود را از نعمتهای آن اشباع و بهره مند سازید عرض شد : بوستانهای بهشت کجاست ؟ فرمودند حلقه ها و جلساتی که در آن فضائل و احادیث ما خاندان مطرح میشود.
32. رسول اکرم (ص) : یکی از انصار نزد پیامبر (ص) آمد و گفت اگر بنا باشد جنازه ای را تشییع کنم یا در مجلس مرد دانشمندی حاضر شوم حضور مرا در کدامیک از این دو دوست تر می دارید. حضرت فرمودند : اگر کسانی باشند که در پی جنازه روان شوند و آن را به خاک سپارند حاضر شدن در مجلس عالمی که علوم و احادیث و آیات الهی را بیان مینماید از حضور در تشییع هزار جنازه و عیادت نمودن از هزار بیمار و برپا ایستادن برای عبادت خدا در هزار شب و روزه داشتن در هزار روز و صدقه دادن هزار دینار به فقیر و گزاراندن هزار حج و حضور در هزار جنگ در راه خدا فضیلت بیشتری دارد و اینها کجا به پای حضور در مجلس علم الهی میرسد آیا ندانسته ای که حیات و زنده بودن قلب به آموختن علم الهی است و مرگ و نابودی قلب آدمی به جهل و نادانی است. روضة الواعظین صفحه 12
33.رسول اکرم (ص) : احترام گذاشتن به مسلمان مو سفید و سالخورده از جمله تجلیل خداست و از ما نیست کسی که بزرگسال ما را احترام نکند و به خردسال ما مهربانی نکند. اصول کافی جلد 3 صفحه 240
34.رسول خدا (ص) : پیر سالخورده در میان قوم و کسان خود مانند پیغمبر الهی در امت خود میباشد. سخنان 14 معصوم جلد 2 صفحه 25
35.رسول اکرم (ص) : روزی رسول خدا (ص) در حین عبور از کوچه ای بعضی از کودکان را در حال بازی دید و فرمود : وای بر فرزندان آخرالزمان از پدرانشان عرض شد یا رسول الله (ص) از پدران مشرک آنها فرمود : نه بلکه از پدران مسلمان ایشان که هیچ چیز از فرائض و احکام مذهبی را به آنان نمی آموزند و اگر خود فرزندان به دنبال فراگیری پاره ای از مسائل دینی بروند آنها را از اداء این وظیفه مقدس باز می دارند و تنها به این قانع هستند که فرزندانشان به دنبال کسب و تجارت روند و متاع ناچیزی از دنیا بدست آورند بدانید من از این قبیل پدران بیزار هستم و آنها نیز از بستگی به من بری اند. مستدرک الوسائل جلد 2 صفحه 625
36.رسول اکرم (ص) : شما را درباره نوجوانان و جوانان به نیکی سفارش میکنم که آنها دلی رقیق تر و قلبی فضیلت پذیر تر دارند خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را به رحمت الهی بشارت دهم و از عذابش بترسانم جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبت بستند ولی پیران از قبول دعوتم سرباز زدند و به مخالفتم برخاستند. سخنان 14 معصوم جلد 2 صفحه 133
37.رسول اکرم (ص) : وجود پیران سالخورده بین شما باعث افزایش رحمت و لطف پروردگار و گسترش نعمتهای الهی بر شماست. نهج الفصاحه صفحه 222
38. رسول اکرم (ص) : با جمعی از اصحاب خود از جائی عبور میکردند که مردی از کنار ایشان عبور نمود بعضی که او را میشناختند گفتند دیوانه است. رسول اکرم (ص) فرمودند : این مرد دیوانه نیست بلکه مبتلا به مرضی است دیوانه حقیقی آن زن و مردی است که جوانی خود را در غیر طاعت الهی صرف کرده باشد. مشکوة الانوار صفحه 153
39. رسول اکرم (ص) : حضور رسول خدا (ص) عرض شد : شخصی در دوران جاهلیت مرتکب اعمال زشتی شده که به آن ها آگاهی نداشته اکنون که فهمیده و به شرف هدایت اسلام نائل گشته آیا خداوند گناهان گذشته او را مواخذه میکند؟ حضرت فرمودند : اگر در باقیمانده عمرش که دانا شده دارای حسن رفتار باشد و به پاکی و نیکی اقدام نماید خداوند او را به گناهان گذشته اش مواخذه نمی کند ولی اگر در باقیمانده عمرش نادرست و بدکار باشد و به رویه گذشته اش ادامه دهد به تمام اعمال دوران عمرش مواخذه خواهد شد. سفینة البحار جلد 3 صفحه 258
40.رسول خدا (ص) : موقعی که برای خانواده ات میوه خریداری میکنی مقداری از آن را به همسایه ات اهداء کن و اگر نمی توانی هدیه بدهی میوه را سری و مخفیانه یا پوشیده به منزل ببر مراقب باش فرزندت میوه را به خارج از منزل نبرد تا کودک همسایه از دیدن آن ناراحت و آزرده خاطر نشود. بحار الانوار جلد 18 صفحه 222
41.رسول گرامی (ص) : آدمی تحت تاثیر رفیق خویش است و از روش او پیروی میکند البته هرکدام از شما باید در انتخاب دوست قت کند و ببیند با چه کسی دارد طرح رفاقت و دوستی می ریزد. الحدیث جلد 2 صفحه 48
42.رسول خدا (ص) : زیاد وضو بگیرید و همواره طاهر باشید که خداوند به این سبب عمرتان را طولانی میکند و اگر توانائی دارید شب و روز با وضو باشید چه آنکه اگر در حال طهارت از دنیا بروید در صف شهداء خواهید بود. اسماء الحسنی صفحه 250
43.رسول خدا (ص) : کسی که در دنیا چشم هایش را از نگاه به نا محرم پر کند خداوند در روز قیامت چشم هایش را با میخ های آتشین پر از آتش کند تا وقتی که به حساب مردم رسیدگی شود سپس او را به جهنم برند. ثواب الاعمال صفحه 338
44.رسول خدا (ص) : شما نمی توانید با بذل مال و ثروت محبت همه مردم را به سوی خود جلب نمائید ولی با روی بشاش و چهره گشاده و اخلاق خوب با آنان برخورد کنید تا همه مردم شما را دوست بدارند. الحدیث جلد 2 صفحه 29
45.رسول خدا (ص) : جابر بن عبدالله انصاری گوید روزی ما نزد رسول خدا (ص) بودیم آن حضرت خطی را ر پیش روی خود کشید و فرمود این راه خداست سپس دو خط دیگر نیز در طرف چپ و راست آن کشیده و فرمودند اینها راه شیطان هستند سپس دست خود را روی خط وسط گذاشتند و فرموند این همان راه مستقیم که صراط علی بن ابیطالب (ع) میباشد است و چپ و راست که سوای راه اوست صراط شیطان است. تفسیر المیزان جلد 7 صفحه 587
46.رسول خدا (ص) : آنکس که معلومات علمی خویش را افزایش دهد ولی به موازات آن بر پاکی و وظیفه شناسی خود نیافزاید با این کارش جز بر دوری خود از خداوند نیفزوه است. سخنان 14 معصوم جلد 2 صفحه 73
47.رسول خدا (ص) : اگر فرزند آدم به اندازه ظرفیت دو رودخانه بزرگ سیل طلا در اختیار داشته باشد باز هم طمع مال بیشتر را دارد و دست بردار نمیشود و دنبال رودخانه سوم میگردد. مجموعه ورام جلد 1 صفحه 163
48.رسول خدا (ص) : روزگاری بر مردم می آید که سنت های سعادت بخش در جامعه بدعت تلقی میشود و نوآوریهای حرام سنت . در آن زمان مومنان صبور که در مقابل محرمات و گناهان و بدعتهای نوآورده شده می ایستند فریبکار و حیله گر معرفی میشوند و افراد بدعت ساز حیله گر برای مردم سعادتمند معرفی میشوند. سفینة البحار جلد 1 صفحه 557
49.رسول خدا (ص) : زن را صرفا برای زیبایی ظاهرش به همسری انتخاب نکن چه ممکن است زیبائی زن سبب پستی و سقوط اخلاقیش شود و همچنین به انگیزه مالش با وی پیوند زناشوئی برقرار مکن زیرا مال او میتواند وسیله سرکشی و طغیانش بر تو گردد بلکه به سرمایه دینش و ایمانش متوجه باش و با زن با ایمان ازدواج نما. محجة البیضاء جلد 3 صفحه 86
50.رسول اکرم (ص) : مردی از رسول خدا (ص) در خواست نصیحتی کرد حضرت فرمودند زیانت را از گناه و خلاف نگاه دار مرد دوباره در خواست نمود حضرت باز فرمودند زیانت را از گناه و آزار مردم نگاه دار وقتی مرا برای مرتبه سوم درخواستش را تکرار کرد حضرت در پاسخ او به تندی فرموند : وای بر تو آیا مردم را جز حاصل زبان خود چیز دیگری به صورت در آتش می افکند. تحف العقول صفحه 56
51.رسول خدا (ص) : هرکه مومنی را اطعام نماید و غذائی بخوراند تا او را سیر کند هیچ یک از خلق خدا نمیتواند ثواب او را بشمارند نه ملک مقرب و نه پیغمبر مرسل مگر خداوند عالمیان. عین الحیوة صفحه 444
52.پیغمبر اکرم (ص) : خانه های خود را با خواندن قرآن روشن کنید و آنها را همچون گورستان نسازید چنانکه یهودیان و ترسآیان ان چنین کردند و در همان کلیساها و معبدهای خود عبادت نموده و خانه هایشان را رها نمودند و بی عبادت گذراندند زیرا چون در خانه بسیار قرآن خوانده شود خیرش فراوان شود و اهل آن توسعه یابند و برای اهل آسمان بدرخشد چنانکه ستارگان آسمان برای اهل زمین می درخشد. اصول کافی جلد 4 صفحه 421
53.رسول اکرم (ص) : اگر عبادت کننده ای عبادت کند خدای عزوجل را به اندازه عمر نوح و برای او هم وزن کوه احد طلا باشد و در راه خدا انفاق نماید و یک هزار سال پیاده به مکه برود و عمل حج انجام دهد و بعد در بین صفا و مروه در راه خدا مظلومانه شهید شود ولی ولایت علی بن ابی طالب (ع) را نداشته باشد بوی بهشت را نشود و داخل در آن نمیشود. ارشاد القلوب جلد 2 صفحه 43
54.رسول اکرم (ص) : شخص زناکار اگر بمیرد و توبه نکند خداوند سیصد در از درهای دوزخ بر روی او باز کند و از هر دری مار و عقرب های فراوانی به او حمله کنند و تا قیامت در آتش بسوزد و وقتی وارد محشر میشود اهل محشر از بوی تعفن و گند وی متعذی و در عذاب باشند. تفسیر جامع جلد 4 صفحه 460
55.رسول خدا (ص) : روز قیامت در میان اعضای بدن زبان عذابی شود که هیچ کدام اعضاء نشوند پس زبان گوید پروردگارا مرا چنان عذابی نمودی که چیزی را چنان عذاب نکردی در پاسخ او گفته شود از تو یک سخن درآمد در مشارق و مغارب زمین رسید و به وسیله آن خونهای محترم ریخته شد و مال محترم غارت شد و آبروی مومن برباد رفت پس به عزت و جلالم سوگند که چنان عذابی را بر تو مقرر کنم که به هیچ عضوی مقرر نکرده باشم. اصول کافی جلد3 صفحه 180
56.رسول خدا (ص) : هرکس با تکبر و خودخواهی بر روی زمین راه برود زمین و آنچه در زیر آنست و آنچه بر روی آنست او را لعن و نفرین نمایند. ثواب الاعمال صفحه 627
57. پیامبر اکرم (ص) : خواب بر هفت قسم است : 1. خواب غفلت که آن خواب در مجالس پند و اخلاق است.2. خواب لعنت خواب به هنگام نماز صبح است. 3. خواب رخصت خواب بعد از نماز عشاء 4. خواب بدبختی خواب در وقت هر نماز است 5. خواب عذاب خواب بعد از نماز صبح و زدن سپیده 6. خواب راحت خواب هنگام ظهر است 7. خواب حسرت خوابیدن در شب جمعه دارالسلام نوری
58.رسول اکرم (ص) : از مردم اهل جهنم آنکس که عذابش از همه آسانتر است دو کفش آتشین به پا دارد که مغز سرش از شدت گرمای آن کفشها به جوش می آید. نهج الفصاحه صفحه 22
59.رسول اکرم (ص) : توبه دری دارد که پهنای آن مانند وسعت مشرق تا مغرب است و تا خورشید از مغرب طلوع نکند این در بسته نمیشود. نهج الفصاحه صفحه 177
60.رسول خدا (ص) : خطاب به مردان متاهل فرمودند : لباسهای خود را تمیز کنید و موهای خود را کم و مرتب و زیبا کنید و دهانهای خود را مسواک بزنید و همیشه آراسته و پاکیزه باشید زیرا یهودیان چنان نکردند و زنانشان زناکار شدند. نهج الفصاحه صفحه 72
61.رسول اکرم (ص) : در شب معراج از جانب حق تعالی به من خطاب رسید ای محمد (ص) : علی (ع) در نزد من محبوبترین خلق است علی چراغ هدایت اولیای من است علی (ع) پرچمدار افراد مومن و صالح است علی نور است از برای کسی که اطاعت اوامر او نماید و علی کلمه تقوی و باقیه است برای افراد پرهیزکار که پس از مرگ ملازم آنها باشد ای محمد هرکس علی را دوست بدارد مرا دوست داشته و هرکه با علی دشمنی ورزد مرا دشمنی نموده. تفسیر جامع جلد 6 صفحه 45
61.پیامبر اکرم (ص) : شخصی شارب خمر و خورنده شراب صبح میکند در حالتی که شب را عروس شیطان بوده است. تفسیر جامع جلد 1 صفحه 142
63.رسول خدا (ص) : هرکه قبل از طلب حاجت خود از خدا نخست چهل مومن را دعا کند سپس حاجتش را به خدا عنوان کند دعایش اجابت شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 288
64.رسول اکرم (ص) : هرکه در میان سخن برادر مسلمانش که در حال صحبت کردن است بدود و سخن او را قطع کند مانند این است که گوشت صورت او را کنده است. اصول کافی جلد 4 صفحه 481
65.رسول اکرم (ص) : اگر مردم میدانستند علی (ع) از چه زمانی به امیرالمومنین لقب یافت حقیقتا منکر فضیلت او نمی شدند و او وقتی امیرالمومنین نامیده شد که هنوز روح در بدن آدم دمیده نشده بود زیرا خداوند در عالم ذر مردم را بر نفس خودشان گواه گرفت فرمود : آیا من پروردگار شما نیستم و محمد (ص) پیغمبر شما و علی (ع) امیرالمومنین بر شما نیست پس همه خلایق از روی میل و رغبت یا به اکراه و اجبار گفتند آری. تفسیر جامع جلد 2 صفحه 482
66.پیامبر اکرم (ص) : شخصی در روز قیامت می آید در حالی که مانند کوههای سر به فلک کشیده یا ابرهای متراکم برای او حسنات در نظر گرفته شده است عرض میکند خدآیا من که این همه عمل خوب نداشتم خطاب به او شود این همان علومی است که به دیگران آموختی و آنان هم عمل کردند و تو در پاداش تمامی آنها شریک بودی. بحارالانوار جلد 2 صفحه 19
67.رسول اکرم (ص) : حضور رسول خدا (ص) نام دو نفر به میان آمد که یکی پس از نماز می نشست و احکام دین به مردم می آموخت و دیگری روزها را روزه و شب ها را به نماز مشغول بود حضرت فرمودند مزیت و برتری کسی که احکام و علم به دیگران می آموزد بر دیگری که فقط عبادت میکند مانند فضیلت من پیغمبر بر سایر مردم است. نصایح صفحه 126
68.رسول خدا (ص) : علامت اهل یقین شش چیز است : 1-یقین به داشتن پروردگار و یکتائی او پس تلاش برای جلب محبت او 2-یقین به مرگ پس دور اندیشی و آماده شدن برای آن 3-یقین به زنده شدن پس از مرگ پس ترس از رسوائی 4-یقین به بهشت شوق برای دیدار آن 5-یقین به آتش جهنم پس تلاش برای نجات از آن 6-یقین به حساب و کتاب و سنجش اعمال پس محاسبه نمودن اعمال خویش پیش از رسیدن مرگ. کلام نور جلد 1 صفحه 249
69.رسول خدا (ص) : آیا شما را به سخاوتمندترین فرد آگاه نکنم ؟ عرض شد بفرمائید : فرمود خدای متعال بخشنده ترین سخاوتمندان است و من در میان فرزندان آدم سخاوتمندترین هستم و بعد از من مردی که علوم دینی و الهی را می آموزد و آن را میان مردم پخش میکند سخاوتمند ترین مردم است و او به تنهایی یک امت محسوب میشود. میزان الحکمه جلد 6 صفحه 474
70.رسول خدا (ص) : هرکه کار زشتی را فاش کند چون کسی است که آن را انجام داده و هرکه مومنی را به کار زشتی سرزنش کند نمیرد تا به آن عمل گرفتار شود. اصول کافی جلد 4 صفحه 59
71.رسول خدا (ص) : بیشترین چیزی که بر امتم می ترسم افرادی هستند که قرآن را به نظر و رای خود تفسیر و تاویل میکنند و در غیر جای آن از آن بهره می گیرند. الحیاة جلد 3 صفحه 30
72.رسول اکرم (ص) : هرکه برای رضای خدا به دنبال علم الهی رفت بابی از علم به رویش گشوده نشود جز آنکه به سبب آن تواضعش نسبت به مردم بیشتر میگردد پس او خود را در چشم خویش خوار و ذلیل می شمارد و از معصیت و نافرمانی خدا ترسش بیشتر میشود و تلاشش در یاری دین افزوده گردد و با علم خویش به مردم نفع میرساند. میزان الحکمه جلد 6 صفحه 479
73.رسول خدا (ص) : من هفت دسته را لعن کرده ام که خداوند و هر پیغمبر مستجاب الدعوه ای لعنتشان کرده : 1.کسی که به کتاب خدا چیزی اضافه کند و آنرا تغییر دهد.2.آن کس که با روش و سنت من مخالفت کند.3.آنکس که با خاندان و اهل بیت من دشمنی نماید و احترامشان ننماید.4.آنکه حرامهای خدا را حلال شمارد و حلال های الهی را حرام شمارد.5.آنکه از عبادت و پرستش خدا سرباز زند .6.آنکه استفاده از بیت المال مسلمین را بر خود حلال شمارد.7.آنکس که به ناحق و زور ریاست و حکومت را در دست خود گیرد تا عزیزان خدا را خوار و ذلیلان حق را عزیز کند. خصال الصدوق جلد 2 صفحه 103
74. پیامبر اکرم (ص) : روزگاری برامت من خواهد آمد که از قرآن جز رسمی واز اسلام جز اسمی باقی نمی ماند . مردمی در آن زمان مسلمان خوانده می شوند با آنکه دور ترین مردم از اسلامند ، مساجدشان آباد ولی از هدایت تهی است ، فقیهان آن زمان بدترین فقیهانند ودر زیر آسمان فتنه از ایشان برمی خیزد و به ایشان باز می گردد. بحارالانوارجلد 2 صفحه 109
75. رسول خدا (ص) : بیماران خود را به وسیله صدقه و احسان به فقرا علاج کنید ، زیرا صدقه دادن و احسان نمودن بیماری ها و گرفتاریهای شما را دفع می کند. نهج الفصاحه صفحه 325
76. رسول خدا (ص) : خاک بر سرش ، خاک بر سرش ، خاک بر سرش . کسی که پدر و مادرش یا یکی از آن دو پیش او به سن پیری برسند و او به واسطه خدمت به آنها بهشتی نشود . نهج الفصاحه صفحه 349
77. رسول خدا (ص) : مومن خود به تنهائی یک امت است ( مومن خود به تنهائی حجت است ) مومن خود به تنهائی جماعت است . بحارالانوارجلد 73 صفحه 303
78. رسول خدا (ص) : سه صفت است که در هر که باشد به خودش باز می گردد . 1- مکر وحیله کردن با مردم 2- ظلم و ستم به مردم 3- پیمان شکنی . نهج الفصاحه صفحه 268
79. رسول خدا (ص) : حلقه در بهشت از یاقوت سرخ بوده که روی صفحه طلائی درب نصب گردیده و وقتی حلقه روی درب کوبیده می شود صدای (( یاعلی )) از آن بلند میشود. علل الشرایع جلد 1 صفحه 543
80. رسول اکرم (ص) : لعنت خدا بر کسی باد هر بار که بر سر سفره ای بنشیند که در آن سفره شراب وجود دارد . بحارالانوار جلد 2 صفحه 115
81. رسول خدا (ص) : هر زنی که خود را برای غیر شوهرش خوشبو نماید و به خود عطر بزند هیچ نمازی از او پذیرفته نمی شود تا همانگونه که به خاطر جنابت غسل می نماید به خاطر این بوی خوش نیز غسل کند و از آن عمل توبه نماید . من لا یحضره الفقیه جلد 3 صفحه 440
82. رسول خدا (ص) : هنگامی که زنی در جائی نشست بعد از آنکه از آنجا برخاست در جای او منشینید تا آنکه گرمی آنجا از بین برود و جایش خنک شود. من لا یحضره الفقیه جلد 3 صفحه 467
83. رسول خدا (ص) : به پدر و مادر خود نیکی کنید تا فرزندان شما به شما نیکی نمایند چشم از زنان و ناموس مردم بپوشانید و خیانت به آنها نکنید تا از زنانتان چشم بپوشند و به آنها خیانت نکنند . نهج الفصاحه صفحه 219
84. رسول خدا (ص) : منفورترین بندگان نزد خداوند کسی است که لباس وی از خودش و کارش بهتر باشد یعنی جامه ( لباسش ) وی جامه پیغمبران باشد و کارش کار ستمگران . نهج الفصاحه صفحه 4
85. رسول خدا (ص) : وقتی کسی در نماز امام جماعت شد نمازش را کوتاه و سبک بخواند زیرا در میان مردم کودک و سالمند و بیمار و ناتوان هست و هر وقت خواست برای خود نماز گذارد به تنهائی هر چه می خواهد طول دهد . نهج الفصاحه صفحه 36
86. رسول خدا (ص) : دو کس در قیامت از همه مردم بیشتر حسرت می خورند : 1- مردی که در دنیا برای طلب علم دین فرصت داشته ولی به خاطر تنبلی به جستجوی آن نرفته ، دیگری مردی است که دانش دین را به دیگران آموخته و آنها به آن عمل نموده و به بهشت رفته اند ، ولی خود عمل به آن دانش نکرده و باید به جهنم برود .نهج الفصاحه صفحه 60
87. رسول خدا (ص) : خطاب به مردانی که ازدواج می کنند فرمود : لباسهای خود را تمیز کنید و موهای خود را مرتب نمائید مسواک بزنید و آراسته و پاکیزه باشید زیرا یهودیان چنان نکردند و زنانشان زناکار شدند . نهج الفصاحه صفحه 72
88. رسول خدا (ص) : بدانید هیچ مردی با زن نا محرم خلوت نمی کند جز آنکه سومی آنها شیطان است و آنقدر آنها را وسوسه میکند تا در حرام بیفتند . نهج الفصاحه صفحه 92
89. رسول خدا (ص) : به حضرت عرض شد کدام رفیق و هم نشین از همه بهتر است ؟ فرمود : 1- کسی که دیدارش شما را به یاد خدا می اندازد 2- و گفتارش در علم و دانش شما بیفزاید 3- و عمل و کردارش شما را به یاد آخرت بیندازد . کلام نور جلد 2 صفحه 530
90. رسول خدا (ص) : هرگز رستگار نمی شوند مردمی که امور مملکت خود را به دست زنان بسپارند و نیز فرمود : هر گاه کارهای مملکتی شما به دست زنان افتاد زیر خاک از روی زمین برای شما بهتر است . روضه بحار جلد 1 صفحه 160
91. رسول خدا (ص) : گاهی می شود که شخص دزد زده که دزد اموالش را برده گناهاش از دزد بیشتر می گردد ، بخاطر اینکه او مردم را بدون علت متهم به دزدی میکند و به بی گناهان تهمت دزدی می زند. روضه بحار جلد 1 صفحه 160
92. رسول خدا (ص) : خدا متعال مرا به هفت چیز سفارش فرمود : 1- خالص نمودن عبادات و اعمال برای خدا در پنهان و آشکارا 2- دادگری و عدالت در حال خشم و غضب 3- میانه روی و اقتصاد در خرج کردن به هنگام فقر و ثروتمندی 4- بخشیدن و عفو از کسی که ستم نموده 5- عطا نمایم به آنکس که مرا محروم کرده 6- پیوند با رفیق و خویشاوندی که از من بریده 7- اینکه سکوتم اندیشه باشد و سخنم یاد خدا باشد و نگاهم عبرت باشد. روضه بحار جلد 1 صفحه 160
93. رسول خدا (ص) : کسی که مومنی را درباره موضوعی یا کاری سرزنش کند ، نمی میرد تا خودش به آن مساله گرفتار شود و امتحان گردد . روضه بحار جلد 1 صفحه 171
94. رسول خدا (ص) : فقیر واقعی کسی است که از مالش چیزی برای آخرتش پیش نفرستاده و اگر چه ثروت و دارایش در دنیا از همه مردم بیشتر باشد و نیرومند واقعی کسی است که شیطان در دلش نشین زند و او را سخت خشمناک کند و خونش را بجوش آورد ولی او خدا را یاد کند و غضبش را فرو نشاند . روضه بحار جلد 1 صفحه 170
95. رسول خدا (ص): افسرده خاطر نسازد یکی از شما را اگر خواب و رویاء از او برداشته شود ، زیرا دلی که دانش در آن رسوخ نموده باشد خواب و رویاء از آن برداشته می گردد . روضه بحار جلد 1 صفحه 174
96. رسول خدا (ص) : نشست وبرخاست با چند طایفه دل را می میراند 1- خسیسان 2- با ثروتمندان 3- گفتگو با زنان 4- نشست با مردگان ، عرض شد چگونه می شود با مردگان نشست و صحبت کرد فرمود : منظورم از مرده کسی است که دلش از یاد آخرت مرده و فقط به فکر آباد نمودن دنیاست . روضه بحار جلد 1 صفحه 174
97. رسول خدا (ص) : شش چیز را برای من تعهد کنید تا من هم بهشت را برای شما تضمین نمایم 1- چون خواستید سخنی بگوئید دروغ نگوئید 2- هر گاه امانتی به شما سپرده شد یا به عنوان امین در جائی انتخاب شدید خیانت نکنید 3- هرگاه وعده ای دادید به آن عمل کنید 4- چشمهایتان را از نگاه های حرام و نگاه به نا محرم بپوشانید 5- دستهایتان را از خلاف کردن نگه دارید 6- آلت تناسلی خود را از حرام حفظ نمائید . روضه بحار جلد 1 صفحه 185
98. رسول خدا (ص) : بدترین سخن کلام دروغ است 2- بدترین امور کارهای بدعت آمیز است ( یعنی اموری که مخالف فرمان خدا و رسول الله (ص) و ائمه اطهار (ع) است ) 3- بدترین پشیمانی ها پشیمانی پس از ورود به عالم آخرت در شب اول قبر است 4 - بدترین کاسبی ها کسب ربا و نزول است و بدترین خوردنی ها خوردن مال یتیم است به ستم و ظلم . روضه بحار جلد 1 صفحه 192
99. رسول اکرم (ص): بنده خدا باید از دنیایش برای آخرتش توشه برگیرد و از جوانیش برای پیری و از دوران سلامتی برای بیماریش و از زندگی اش برای مرگش ، سوگند به آن خدائی که جانم در دست اوست پس از دنیا خانه ای نیست مگر بهشت یا جهنم . روضه بحار جلد 1 صفحه 195
100. رسول اکرم (ص) : هرکس لقمه ای غذا به مومنی بخوراند خداوند از میوه های بهشت به او بخوراند و هر کسی مومنی را آب دهد ، خداوند از شراب سربه مهر بهشتی به او نوشاند و هر کس مومنی را لباس پوشاند ، خداوند از ابریشم و استبرق بهشتی او را پوشاند . روضه بحار جلد 1 صفحه 143
101.رسول خدا (ص): یا علی هفت چیز اگر در کسی باشد حقیقت ایمان را درک کرده و تمام درهای بهشت برویش باز می شود 1- کسی که وضویش را به صورت کامل بگیرد 2- نمازش را با رعایت تمام آداب و احکام نیکو به جا آورد 3- کسی که وجوهات و زکات مالش را بپردازد 4- خشم و غضب خود را نگهدارد 5- زبانش را از حرام حفظ نماید 6- برای گناهانی که انجام داده شبانه روز طلب استغفار و بخشش کند 7- خیر خواه اهل بیت من باشد . روضه بحار جلد 1 صفحه 57
102.رسول خدا (ص): مسلمان خوب کسی است که از هر سخنی که به کار آخرتش نیاید لب فرو بندد. امالی شیخ مفید صفحه 46
103. رسول خدا (ص) : شخص دانا و فهمیده نسبت به مسائل و احکام دینی در میان مردم نادان همچون زنده ای است در میان مردگان و هر چیزی حتی ماهیان دریا و گزندگان و درندگان و چهار پآیان برای دانشجوی علوم الهی طلب آمرزش می کنند ، پس دانش دینی را بجوئید که آن و سیله پیوند میان شما و خدای عزوجل است و همانا طلب دانش دینی بر هر مسلمانی واجب است . امالی شیخ مفید صفحه 41
104.رسول خدا (ص): هیچ قطره ای نزد خداوند از دو قطره محبوبتر نیست 1- قطره خونی که در راه خوشنودی خدا ریخته شود 2- قطره اشکی که در تاریکی و دل شب از بیم معاصی که در محضر خدا انجام داده شده بر رخساری بغلتد . اما لی شیخ مفید صفحه 22
105.رسول اکرم (ص): چهار چیز از ذخائر نیکیها ست 1- پنهان داشتن حاجت و نیاز خود از مردم 2- پنهان داشتن اعمال خیر و عبادات و صدقات 3- پنهان داشتن بیماری از مردم 4- پنهان داشتن مصیبت ها و گرفتاریها . امالی شیخ مفید صفحه 20
106.رسول خدا (ص): راستی که خدای تعالی به خاطر یک مومن صالح و شایسته از شیعیان ما بلا و گرفتاری را از صد خانه از همسایگانش دفع می نماید . آثار الصادقین جلد 9 صفحه 162
107. رسول خدا (ص): با هیچ عالمی نشست و برخاست مکنید ، مگر کسی که شما را از پنچ چیز به پنچ چیزدعوت نماید : 1- از شک و تردید نسبت به خدا و دستوراتش و دستورات رسول خدا (ص) و ائمه (ع) به یقین به این احکام 2- از ریاء و خود نمائی در عبادات به اخلاص 3- از رغبت و تمایل به لذات دنیا به دوستی خدا و رغبت به آخرت 4- از تکبر و خود بینی به تواضع و فروتنی 5- از مکر و حیله در کارها با مردم به خیر خواهی نمودن امور مردم. کلام نور جلد 1 صفحه 187
108. رسول خدا (ص) : کسی که برای رفع نیاز و حاجت برادر مومن خود کوشش کند مانند کسی است که نه هزار سال خداوند را عبادت کرده در حالی که روزهایش را روزه بوده و شب ها را هم شب زنده داری می کرده است . بحارالانوار جلد 74 صفحه 315
109.رسول خدا (ص): به یکی از اصحاب فرمودند : مبادا مهر و محبت و علاقه نسبت به زن و فرزند ، تو را وادارکند که به محیط گناه قدم گذاری و خودرا به خاطر ایشان به فعل حرام بیندازی . کلام نور جلد 1 صفحه 140
110. حضرت محمد (ص) : از زیاد خندیدن بر حذر باشید ، زیرا خنده زیاد قلب را می میراند و نور صورت را می برد . کلام نور جلد 1 صفحه 105
سفرنامه ی محرم سال 1392
ساعت ۱۴:۳۰ روز دوشنبه 20 آبان ماه ۱۳۹۲؛
عقربه ی ساعت از ۱۴:۳۰ دقیقه گذشته بود که کوله بار سفر را به دوش گرفتیم و راهی مقصد اولیه(تهران )شدیم حمید که از ابتدا پیگیر سفرمان شده بود،ما را به خانه اش می خواند ولی به علت ضیق وقت،دادنِ قول قطعی ناممکن بود. باهادی تماس گرفتم گفت:به همراه همسرش مسافر مشهدالرضا شده اند قرار و مدار ملاقات گذاشتیم و نیم ساعت به حرکت شان مانده بود که یکدیگر را دیدیم آن دو به طرف مشهد رفتند و ما هم برای یکی دو ساعت به طرف خانه ی حمید حرکت کردیم ،با به صدا در آوردن زنگ خانه در برویمان باز شد و با استقبال صاحب خانه وارد خانه شدیم زمان زیادی نداشتیم؛حمید بانوشیدنی نسکافه از ما پذیرایی کرد و ۱۵ دقیقه بعد دست ها به سفره رفت و شام خوردیم ؛ ساعت 30/21 دقیقه از حمید خدا حافظی کردیم ولی تا داخل مترو که مسیر نسبتا" دوری هم بود به ما کمک کرد و از جانب وی بدرقه شدیم.
ساعت 23 از جاده ی تهران سبزوار می رویم و می رویم تا خودمان را به بهمن آباد برسانیم شهرهای سمنان و دامغان و شاهرود را که پشت سر می گذاریم از قلب روستاهای کوچک و بزرگ عبور می کنیم بعد از این همه راه؛وقتی روشنایی روز بر تاریکی شب غالب شده بود از دور روستای کاهک را می بینیم که گویی بوی خوش وطن را به مشاممان می رساند از این روستا نیز عبور کردیم و به شهر داورزن رسیدیم،در ابتدای جاده ی مزینان توقف کوتاهی داشتیم و راهی بهمن آباد شدیم.
سه شنبه 21 آبان ماه
ساعت ۷:۳۰ درب خانه ی پدری را به صدا در آوردیم چون بی جواب ماندیم از دری دیگر وارد شدیم جند دقیقه بعد خواهرم آمدند احوالپرسی کردیم و از گفتنی ها گفتیم. خواهرم صبحانه را که مجموعه ای از سرشیر و کره و مربای انجیر و عسل بود بر روی سفره گذاشت، تذکر حاج خانم مبنی بر کم خوری من راه به جایی نبردو از همه ی آن ها نوش جان کردم.با وجود خستگی راه،گفت و گوها مانع استراحت و یا خواب بین روزی شد.
در اولین شب ورود،به موقع وارد هیئت شدم، با مردان مقیم و کسانی که از اطراف آمده اند احوالپرسی و روبوسی کردم،10 دقیقه بعد،افراد خدمتگزار در مجلس سفره گستردند و برای هرنفر یک قرص نان و ظرفی از آبگوشت و گوشت کوبیده آوردند،جای شما خالی خوشمزه شده بود.حجت الاسلام شیخ علی آقا وقتی از خوردن همه مطمئن شدند دعای سفره را خواندند و برای مرده ها و زنده ها دعا کردند.نوبت به نوحه خوانی و سینه زنی رسید،نوحه خوان ها که بیشتر جوان هستند،سعی می کنند از یکدیگر سقت بگیرند تا از این طریق خودی نشان دهند البته این بیماری در افراد میان سالی مثل بنده هم وجود دارد ولی در قشر جوان بیشتر خود نمایی می کند. نوحه خوانی شروع شد،من که دیدم با وجود کمی وقت قطار قطار برای خواندن نوحه، صف کشیده اند شکسته نفسی فرمودم و بر خلاف سنت همیشگی از خواندن خود داری کردم.!!!
سه شنبه 21 آبان ماه،شب نهم محرم و رفتن هیئت ابوالفضلی به هیئت حسینی؛
امسال بلندگوها و سیستم حمل و نقل را فرزندان مرحوم علی اکبر فدایی با شکل جدیدی آماده کرده بودند،بعد از مراسم نوحه خوانی و سخنرانی، هیئت ابوالفضلی با علم و کتل های رایج بسوی هیئت حسینی حرکت کرد ولی بعد متوجه شدیم آداب مهمانی را رعایت نکرده ایم و زودتر از وقتِ قرار در جلو هیئت حسینی حضور یافته ایم و در واقع،نوحه خوانان و سخنرانان را از خواندن و گفتن باز داشته ایم گرچه جناب حجت الاسلام حاج شیخ رضا ذاکری در پایان گفتنی ها را گفتند و روضه ی خوبی هم خواندند ولی درسی شد تا ان شاءالله به شرط حیات این مهم در سال آینده مدّ نظر قرار گیرد.بعد از حسین حسین یا حسین که طبق معمول گوینده اش خودم می باشم نوحه خوانان که طبق رویه فقط میهمانان می خوانند به نوحه خوانی پرداختند،من اولین کسی بودم که نوحه خود ساخته ام را خواندم ولی بعد متوجه شدم؛ بدون رعایت حال میزبان نوحه ها را از حد معمول طولانی ترخوانده ایم که با کنایه ی انتقاد آمیز دوستانه ی دوستانِ هیئت حسینی نیز مواجه شدیم.
تاسوعا و سنت علم گردانی؛4شنبه 22 آبان
روز تاسوعا؛علم گردانی با سبک خاصی انجام می شود تعدادی پشت سر کسی که علم دارش می نامند با شعار حسینم واحسینم واحسینا، غریبم وا غریبم وا غریبا،اگر کشتند چرا آبت ندادند،کفن بر جسم صد چاکت نکردند و... در کوچه و خیابان به راه می افتند علم به در خانه ی هرکس رفت صاحب خانه مطابق وضعیت اقتصادی اش آزاد است مبلغی را برای هزینه های جانبی هیئت هدیه کند و بلافاصله شخص روحانی برای او و خانواده و رفتگانش دعا می کند و همراهان گویان او را همراهی می کنند، در این بین، ابتدا به خانه ی کسانی می روند که در طول سال کسی را از دست داده باشند تا محض احترام هم که شده،روحانی برایشان روضه خوانی و دعا کند،گرچه چند سالی است این نیز جنبه ی چشم و همچشمی به خود گرفته، زیرا بسیارند خانواده هایی که سال هاست کسانشان به رحمت خدا رفته اند ولی با وجود وقتِ کم، از هیئت می خواهند به خانه ی آن ها نیز بروند و برایشان روضه بخوانند با همه ی وقت گیری و خستگی،تا پایان همراه بودم،مراسم علم گردان نیز خدا را شکر به خوبی پایان یافت .
شب دهم و رفتن به امام زاده؛
بعد از غروب صدای زنگ موبایلم صدایم کرد آن طرف آقای اشرفی پور بود علت نرفتنم به هیئت را جویا شد با وجودی که کلی فطیر خورده بودم و میلی به خوردن آبگوشت نداشتم محض دوستان؛ رفتم و بازهم آبگوشت را نوش جان کردم جمعیت بسیار زیادی از تهران و اطرف آمده بودند در کنار آقای اشرفی پور نشستم تا از گفتنی ها بگوییم و از خوردنی ها بخوریم. بعد از صرف شام به نوحه خوانی و سینه زنی پرداختیم ولی چون از طرفی حجت الاسلام حاج شیخ علی آقا باید به روستای سویز می رفتند و ازطرفی هم هیئت تصمیم داشت به مزار برود مراسم از نظر مداحان کامل نبود و کمی اظهار نگرانی می کردند که با گفت و گو آرام شدند.
و اما در باره ی رفتن به امام زاده دیدگاه های متفاوتی مطرح می شود نظر بنده این بوده و هست که رفتن به امام زاده آن هم در شب عملی است بی حاصل که هرسال بر اساس یک سنت موهوم انجام می گیرد،این عمل خرافی و بی حاصل را به صورت علنی نیز بیان کرده ام که مخالفان و موافقان خاص خود را داشت ولی اکنون قصدمان ورود به این بحث نیست و از آن عبور می کنیم. با این همه پیشنهاد آقای اشرفی پور را پذیرفتم و با بی میلی من هم همراه جمعیت به امام زاده رفتم حتی در بین راه روضه و نوحه نیز خواندم هیئت ابوالفضلی بعد از کلی انتظار با سر رسیدن هیئت حسینی، حسین حسین گویان به طرف امام زاده حرکت کردند.
روز عاشورا مصادف با ۵ شنبه 23 آبان 9۲
مراسم عاشورای روستای بهمن آباد به صورت سنتی برگزار می شود صبح زود مردم روستا در جلو هیئت ها حضور می یابند تا در قالب دسته ی زنجیر زنی و سینه زنی خود را به امام زاده برسانند از این رو صبح عاشورا هیچ کس در خانه نمی ماند من نیز زودتر از دیگر روزها بیدار شدم وخودم را رساندم به جمعیتی که با احساسات، خود را می رساندند به امام زاده تا به موقع ازهیئات مزینان و سویز استقبال کنند. علم ها و بیرق ها،تعزیه خوانانِ سوار بر اسب و شتر،نعش کش ها،طبل و سنج و دهها وسایل دیگر حال و هوای خاصی را حاکم کرده بود من نیز در مسیر کمی نوحه خواندم اولین هیئت طبق معمول مزینانی ها بودند که با نظم خاصی آمدند،متأسفانه ناهماهنگی های ما بهمن آبادی ها به عین آشکار شد. مراسم تعزیه خوانی مزینان زبانزد استان است،آن ها این همه را یک شبه بدست نیاورده اند از این رو چون برای وقت خودشان ارزش فوقالعاده ای قائل می شوند طبیعی است که چندان تمایلی به ماندن و نوحه خوانی و همراه شدن با ما را نداشته باشند گرچه پنهان هم نمی کنند و بارها این موضوع را آشکارا مطرح و اظهار کرده اند. ان شاءالله در سال های آتی ما نیز به نظر و اوقاتِ آن ها احترام بگذاریم و در جهت تحمیل نظرمان نباشیم که آن می شود که امسال شد!!!
پس از بدرقه ی هیئت مزینان،سویزی ها سر رسیدند و مورد استقبال ما قرار گرفتند سویزی ها برخلاف مزینانیان نظم و ترتیب چندانی ندارند و زمان برایشان مطرح نیست نوحه خوانان ازهر دو طرف نوحه خوانی کردند مجلس سرد و بی روح شده بود و خداحافظی کردند و رفتند.بعد از بدرقه هردو هیئت مراسم تعزیه خوانی برگزار شد ولی ساعتی نگذشته بود که بارندگی مردم را به روستا کشاند،من از وقتی که تعزیه خوانان قدیمی به رحمت خدا رفته اند با تعزیه بیگانه شده ام البته اهل بیت من برای دیدن تعزیه ی جنابِ حر به مزینان رفتند ولی من ترجیح دادم با دوستان باشم که بودم.
این بود خلاصه ای از سفرنامه ی قاسم ملا
درآمد 215میلیونی یک امام زاده جعلی از فروش خاک !

همه چیز در باره ی امام زادگان
روزنامه جمهوري اسلامي
25/01/1390
سرويس خبر: عقيدتي
تأمل در امامزادههاي صحيح السند ايران
سيد حسن شريفي
هدف از نگارش:
با توجه به اينكه طي دهههاي اخير، هر از چند گاهي در گوشهاي از سرزمين پهناور ايران اسلامي به ويژه در روستاهاي دورافتاده و محروم، گنبد و گلدستهاي با نام امامزادهاي برافراشته ميشود؛ درصدد بر آمدم تا علت را جويا شوم، با مراجعه به آمار و منابع رسمي متاسفانه به اين واقعيت تلخ رسيدم كه عدهاي از افراد سودجو و فرصتطلب با سوءاستفاده از غفلت مسئولين و متوليان فرهنگي جامعه و همچنين با سوءاستفاده از اعتقادات پاك و بي آلايش شيعيان نسبت به خاندان عصمت و طهارت (سلام الله عليهم اجمعين) و متقاعد نمودن متوليان وقف و به منظور ارتقاء بنيه اقتصادي منطقه خود با خواب نما شدنها و طرح كرامات و معجزات واهي و تهيهي شجره نامههاي مجعول نسبت به ساخت امامزاده اقدام نمودند؛ تا جايي كه آمار امامزادگان ايران در اوايل انقلاب اسلامي يك هزار و پانصد تن بوده و متأسفانه تا سال 1387 به مرز ده هزار و ششصد و نود و يك امامزاده رسيده است!!!
و اين بدان معناست كه طي سي سال گذشته ميانگين، سالانه تعداد 300 امامزاده در ايران بوجود آورده اند؟!
لذا با مراجعه به كتب معتبر تاريخي براي دريافت پاسخ پرسشهاي مرتبط با موضوع به اين واقعيت رسيدم كه با عنايت به اين كه پيامبر گرامي اسلام(ص) و همچنين ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) از بدو ولادت تا هنگام وفات يا شهادت در سرزمين حجاز و عراق بودهاند و اين امر حاكي از آن است كه آمار امامزادگان مدفون در ايران (10691 امامزاده) منطبق با واقعيت نيست!
و اما پرسشهاي دهگانه:
1 - اساساً فرزندان ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) اعم از اناث و ذكور چه تعداد بوده اند؟
2 - مگر كثيرالاولادترين امام معصوم حضرت موسي ابن جعفر (عليه السلام) نبودهاند كه براساس كتب معتبر فرزندان ذكور آن حضرت را حداكثر نوزده نفر ذكر كرده اند؛ پس سبب چيست كه بيش از پنج هزار تن از امامزادگان مدفون در ايران را به آن امام معصوم و مظلوم نسبت ميدهند؟
3- چند نفر از اين عزيزان و بزرگواران در حادثهي كربلا و در ركاب امام حسين (عليه السلام) و يا در وقايع ديگر به شهادت رسيده اند؟
4 - چند نفر از اين بزرگواران در زمان حيات پدران بزرگوارشان و يا در طفوليت وفات يافتهاند و از آنان نسلي باقي نمانده است؟
5 - آيا همهي فرزندان ذكور بلافصل امامان معصوم صالح بوده اند؟
6 - چند نفر از فرزندان بلافصل امامان معصوم به ايران مهاجرت نموده اند؟
7 - براساس عرف و نظر مراجع عظام تقليد تا چند واسطه با امام معصوم را ميتوان امامزاده ناميد؟
8 - امامزادگان بلافصل، صحيح السند و واجب التعظيم در ايران چه تعداد ميباشند؟
9 - علت افزايش بي رويهي امامزادگان در ايران چيست؟ و اين امامزادگان فاقد شجره نامه در ايران چه كساني هستند؟
10 - بالاخره چه زماني و توسط چه كساني و يا چه نهاد و مرجعي بايستي از روند رو به رشد و افزايش امامزادگان مجعول در ايران جلوگيري شود؟
و نتيجه تحقيقات انجام گرفته پيرامون موضوع مطروحه را در اختيار خوانندگان گرامي قرار داده اميد است با دقت نظر و حفظ ارادت به ساحت مقدس ائمه معصومين (سلام الله عليهم اجمعين) و امامزادگان صحيح السند و واجب التعظيم بتوانيم با آگاهي بيشتر حافظ ميراث گرانقدر پيامبر عظيم الشأن اسلام صلي الله عليه و آله و سلم (قرآن و عترت) باشيم. انشاءالله.
ارادتمند اهل بيت (عليهم السلام)
سيد حسن شريفي
"قل لا اسئلكم عليه اجراً الاالموده في القربي"
اي پيامبر بگو اجر و مزد رسالت از شما نميخواهم مگر محبت اهل بيتم.
قرآن كريم - سوره شوري آيه 22
قال رسول الله(ص):
"مثل اهل بيتي فيكم مثل سفينه نوح من ركبها نجي و من تخلف عنها في النار"
مثل اهل بيتم در ميان شما مانند كشتي نوح است، هر كس كه بر آن سوار شود نجات يابد و كسي كه از آن تخلف نمايد در آتش است.
(بحارالانوار ج 23 ص 122)
اظهار ارادت به ساحت مقدس نبي مكرم اسلام(ص) و خاندان مطهرش سلام الله عليهم اجمعين و ذريه پاك و سادات جليل القدر آن حضرت از افتخارات مسلم شيعيان علي بن ابيطالب(ع) بوده و هست و انشاءالله خواهد بود.
اين اعتقادات همواره موجب حفظ، تقويت و تحكيم مباني اعتقادي شيعه گرديده است. دفاع از ولايت و تكريم سادات بني الزهرا(س) به ويژه امامزادگان واجب التعظيم و صحيح السند از افتخارات شيعه است.
معرفت و اطاعت و دوستي با انبياء و اولياء و اهل بيت عصمت و طهارت همان معرفت خداست و اطاعت امر آنها اطاعت خداست. نعمت ولايت، اعظم نعمتهاي الهي است. لذا طاعت و بندگي خدا جز به مهر و ولايت محمد و آل محمد(ص) مورد قبول قرار نخواهد گرفت. دوستي رسول خدا و ائمه هدي عليهم السلام و فرزندانشان با شرايط آن سبب نجات از عذابها است، چنانكه نماز وسيله قرب الهي است، ولايت ائمه معصومين عليهم السلام نيز وسيلهاي براي تقرب به خداست.
از آن جا كه دين مبين اسلام دين عقل، فطرت، منطق و كاملترين اديان الهي است و پيامبر گرامي اسلام(ص) همواره در گفتار و كردارشان تاكيد بر آن دارند كه از هرگونه جهل و خرافه پرستي و بي منطقي و غلو بپرهيزيد و از عقل به عنوان حجت الهي و افضل نعمات خداوند ياد ميكنند. ما نيز بايستي با آگاهي، تدبير، بصيرت و تطبيق موضوعات با عقل آن را بپذيريم.
از مصاديق بارز آن، قضيه فوت ابراهيم فرزند گرامي رسول اعظم اسلام است كه همزمان با فوت او خورشيد گرفت. عدهاي از علاقه مندان و عوام شايد از روي عشق و ارادت به پيامبر، مطرح كردند به علت فوت ابراهيم اين اتفاق افتاد و ملاحظه ميكنيم پيامبر گرامي اسلام از نردبان جهل و يا عشق مردم بالا نرفتند بلكه فرمودند ماه و خورشيد دو آيت از آيات الهي است و واسطه فوت و حيات كسي نميگيرد.
نگاهي گذرا به آمار امامزاده سازي در كشور
با نگاهي كوتاه و گذرا به افزايش آمار امامزادگان در نقاط مختلف كشور و كثرت امامزادگان در مناطق خوش آب و هواي ايران، به ويژه استانهاي گيلان و مازندران كه در صدر جدول آماري قرار دارند به اين واقعيت خواهيم رسيد كه عدهاي با استفاده نابجا از اعتقادات پاك، خالص و بي آلايش شيعيان و محبين اهل بيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم اجمعين، هر جا كه مقبره اي، بقعهاي و سقفي قرار داشته، صرف نظر از اين كه چه كسي يا چه كساني در آن بقعه مدفونند آن را به يكي از امامان معصوم و به ويژه حضرت امام موسي بن جعفر عليه السلام نسبت دادهاند و تابلوي امامزاده نصب كردهاند تا از اين طريق درآمد سرشاري نصيب اداره اوقاف و متوليان امامزاده گردد.
براساس كتب تاريخي معتبر از جمله ارشاد مرحوم شيخ مفيد(ره)، عيون اخبارالرضا مرحوم شيخ صدوق، اصول كافي مرحوم كليني، منتهي الامال مرحوم حاج شيخ عباس قمي در شرح احوالات فرزندان امامان معصوم عليهم السلام اولاً تعداد فرزندان ذكور با كمي اختلاف حدود هشتاد تن بوده اند، ثانياً از اين تعداد به جز حضرت علي عليه السلام يازده تن از امامان معصوم يكي پس از ديگري تا وجود نازنين حضرت حجت ابن الحسن المهدي(عج) ميباشد. ثالثاً تعداد حدود 10 تن از اين بزرگ زادگان در كربلا در ركاب حضرت امام حسين عليه السلام به شهادت رسيده اند، رابعاً حدود 5 تن از اين عزيزان در ايام كودكي و يا در زمان حيات پدران بزرگوارشان به مرگ طبيعي وفات يافتهاند. خامساً تعدادي از اين عزيزان در بعد از واقعه كربلا به شهادت رسيدهاند. سادساً تعدادي از فرزندان بلافصل متاسفانه طالح بودهاند كه به شرح آن خواهيم پرداخت.
فرزندان ذكور حضرت علي عليه السلام:
1 - امام حسن عليه السلام 2- امام حسين عليه السلام 3- محمد مكني به ابوالقاسم 4 - عمر 5- عباس 6- جعفر 7- عثمان 8- عبدالله 9- يحيي
(ارشاد ج 1 ص 355)
فرزندان ذكور حضرت امام حسن عليه السلام:
1 - زيد 2 - حسن ابن حسن معروف به حسن مثني 3- عمر 4- قاسم 5- عبدالله 6- عبدالرحمن 7 - حسين معروف به حسين اثرم 8- طلحه
(ارشاد ج 2 ص 19 تا 22)
فرزندان ذكور حضرت امام حسين عليه السلام:
1- علي بن الحسين معروف به امام سجاد عليه السلام 2- علي ابن الحسين عليه السلام (علي اكبر) 3- علي ابن الحسين عليه اسلام (علي اصغر) 4- جعفر ابن الحسين
(ارشاد ج 2 ص129 و 130)
فرزندان ذكور حضرت امام علي ابن الحسين عليه السلام:
1- محمد ابن علي كنيهاش ابوجعفر امام باقر عليهالسلام 2- عبدالله 3 - حسن 4 - حسين 5- زيد 6 - عمر معروف به عمر اطرف 7- حسين اصغر 8 - عبدالرحمن 9 - سليمان 10 - علي 11 - محمد اصغر
(ارشاد ج 2 ص154)
فرزندان ذكور امام محمد باقر عليه السلام:
1 - ابوعبدالله جعفر ابن محمد (امام صادق عليه السلام) 2 - عبدالله 3 - ابراهيم 4 - عبيدالله 5- علي ابن محمد باقر
(ارشاد ج 2 ص172)
فرزندان ذكور امام جعفر صادق عليه السلام:
1 - اسماعيل 2 - عبدالله 3 - موسي ابن جعفر(امام موسي كاظم عليه السلام) 4 - اسحاق 5 - محمد 6- عباس 7 - علي
(ارشاد ج 2 ص200)
فرزندان ذكور امام موسي كاظم عليه السلام:
1- حضرت علي ابن موسي الرضا عليه السلام 2 - ابراهيم 3 - عباس 4 - قاسم 5 - اسماعيل 6 - جعفر 7 - هارون 8 - حسن 9 - احمد 10 - محمد 11 - حمزه 12 - عبدالله 13 - اسحاق 14 - عبيدالله 15 - زيد 16 - حسن17 - فضل 18 - حسين 19 - سليمان
(ارشاد ج 2 ص 136)
يگانه فرزند ذكور امام علي ابن موسي الرضا عليه السلام:
1 - حضرت ابا جعفر محمد ابن علي عليه السلام (امام جواد عليه السلام)
(ارشاد ج 2 ص 264)
فرزندان ذكور محمد ابن علي امام جواد عليه السلام:
1 - علي ابن محمد (امام هادي عليه السلام) 2 - موسي
(ارشاد ج 2 ص 284)
فرزندان ذكور علي ابن محمد امام هادي عليه السلام:
1 - حسن ابن علي امام حسن عسگري عليه السلام 2 - حسين 3 - محمد 4 - جعفر
(ارشاد ج 2 ص 299)
يگانه فرزند دلبند امام حسن عسگري عليه السلام:
حضرت حجت ابن الحسن المهدي عليه السلام و عجل الله تعالي فرجه الشريف
(ارشاد ج 2 ص 331)
اسامي فرزندان بلافصل امامان معصوم كه در ركاب امام حسين عليه السلام شهيد شده اند:
1 - حضرت عباس ابن علي ابالفضل العباس عليه السلام
2 - حضرت علي ابن الحسين (علي اكبر عليه السلام)
3 - حضرت علي ابن الحسين (علي اصغر عليه السلام)
4 - حضرت قاسم ابن الحسن عليه السلام
5 - حضرت عبدالله ابن الحسن عليه السلام
6 - جعفر ابن علي عليه السلام
7 - عثمان ابن علي عليه السلام
8- عبدالله بن علي عليه السلام
9 - محمد مكني به ابي بكر
(ارشاد ج 2 ص 129 و 130)
اسامي فرزندان بلافصل امامان معصوم عليهم السلام كه در ايام طفوليت و يا در سنين بالاتر وفات يافتند و سرنوشت آن بزرگواران در تاريخ روشن است:
1 - جعفر ابن الحسين عليه السلام 2 - ابراهيم ابن محمد باقر(ع) 3 - عبيدالله ابن محمد باقر(ع) كه در كودكي از دنيا رفتهاند و فرزندي از آنان باقي نمانده است.
4 - اسماعيل ابن جعفر: در حيات امام صادق عليه السلام وفات و در قبرستان بقيع مدفون است.
5 - محمد ابن علي مكني به ابوالقاسم فرزند حضرت علي عليه السلام در ايام عبدالملك مروان وفات يافته به قولي در طائف و به قولي در مدينه مدفون است.
6- زيد ابن الحسن عليه السلام كه متولي صدقات حضرت رسول اكرم(ص) بودهاند و در سن 90 سالگي از دنيا رفتهاند.
7 - حسن ابن الحسن عليه السلام معروف به حسن مثني، متولي صدقات اميرالمومنين عليه السلام بوده، در كربلا شركت داشته و مجروح شده و در بين اسراء نيز بوده است و در سن 35 سالگي از دنيا رفته و در مدينه مدفون است.
8 - عبدالرحمن ابن الحسن عليه السلام: به همراه امام حسين عليه السلام به زيارت خانه خدا رفته و در محلي به نام ابواء بين مدينه و مكه درحال احرام از دنيا رفته است.
9- عبدالله ابن امام محمد باقر عليه السلام: به فضل و صلاح معروف بوده است توسط بني اميه زهرداده و شهيد شده است.
10 - علي ابن محمد باقر عليه السلام: از امامزادگان بلافصل و واجب التعظيم در مشهد اردهال كاشان به شهادت رسيده و در آن جا مدفون است.
11 - عبدالله اين جعفر عليه السلام: 70 روز بعد از شهادت امام جعفر صادق عليه السلام از دنيا رفته است.
12 - محمد ابن جعفر عليه السلام: كه بواسطه حسن و جمال و كمال و سخاوت به محمد ديباجه معروف بوده است در خراسان وفات يافته و در آن جا مدفون است.
13 - علي ابن جعفر عليه السلام: سيدي جليل القدر و عظيم الشان به روايتي در قم و به روايتي در عريض مدينه مدفون است.
14 - احمد ابن موسي عليه السلام: معروف به شاهچراغ از فرزندان بلافصل امام كاظم عليه السلام و از امامزادگان صحيح السند ايران و در شيراز مدفون است.
15- محمد ابن موسي عليه السلام: معروف به محمد عابد فرزند بلافصل امام موسي كاظم عليه السلام در جوار برادر بزرگوار خود در شيراز مدفون است كه اشتباهاً بعضيها مدعياند قبر ايشان در اراك مشهد ميقان است!
ناگفته نماند كه امامزادهي مدفون در مشهد ميقان اراك در رديف امامزادگان واجب التعظيم است و در كتاب گنجينهي آثار قم صفحات 150 و 164 آمده است كه اهالي محل آنرا مدفن محمد عابد فرزند بلافصل امام موسي كاظم (عليه السلام) ميپندارند، در حالي كه مولف محترم نظر دارد كه قبر محمد ابن احمد ابن هارون ابن موسي(ع) و يا محمد ابن اسماعيل ابن موسي كاظم(ع) است و به هر حال نظر اول را مقدم دانسته است.
16 - ابراهيم ابن موسي عليه السلام: مردي شجاع و كريم بوده است در بغداد بوده و در آن جا وفات يافته و در بغداد مدفون است.
17 - حمزه ابن موسي عليه السلام: بنابه نقلي در شهرري مدفون است و حضرت عبدالعظيم حسني به زيارت ايشان ميرفته است.
18- حسين ابن امام هادي عليه السلام: در بقعه عسگريين در سامرا مدفون است.
19 - محمد ابن امام هادي عليه السلام: معروف به سيد محمد در نزديكي بلد بين كاظمين و سامرا گنبد و بارگاه دارند و زيارتگاه عامه است.
تعدادي از فرزندان بلافصل يا با يك واسطه با امامان معصوم عليه السلام كه طالح بوده اند:
1 و 2 - محمد ابن اسماعيل و علي ابن اسماعيل نوههاي امام صادق عليه السلام و برادر زادههاي امام كاظم عليه السلام نزد هارون بدگويي امام كاظم را كردند و هارون عليهاللعنه را عليه امام معصوم شوراندند.
(بحارالانوار ج 48 ص 232، عيون اخبار الرضا ج 1 ص 69، اصول كافي ج 1 ص485)
3 - محمد ابن جعفر برادر امام موسي كاظم عليه السلام و عموي حضرت رضا عليه السلام، ادعاي امامت كرد و قيام وي سركوب شد بالاي منبر رفت و مامون را امام معرفي كرد و امام رضا عليه السلام درباره او گفت من ديگر با او زير يك سقف نخواهم نشست.
(عيون اخبار الرضا ج 2 ص 204 و 207، بحارالانوار ج 47 ص249)
4- عبدالله ابن جعفر معروف به عبدالله افطح بعد از اسماعيل از برادران خويش بزرگتر بود و او را نزد پدر چندان مكانت و منزلت نبود و در اعتقاد متهم بر مخالفت با پدر بود و بعد از شهادت پدر بزرگوارش ادعاي امامت كرد و دليل و حجتش بر امامت كبر سن بود و جماعتي از اصحاب امام صادق او را متابعت كردند و فرقه فطيحه را تشكيل داد و 70 روز بعد از شهادت پدر فوت نمود.
(بحارالانوار ج 47 ص261)
5 - ابراهيم ابن موسي كاظم عليه السلام: بعد از شهادت پدرش ادعا كرد كه پدر زنده است وقتي امام رضا عليه السلام مطلع شد فرمود قطعاً موسي ابن جعفر از دنيا رفته است چنان كه رسول خدا از دنيا رفت و سپس فرمود با اين كه هزار دينار بدهكاريش را دادهام باز چنين ادعايي دارد.
(اصول كافي ج 1 ص 380)
6- عباس ابن موسي عليه السلام: پس از ملاحظه وصيتنامه پدرش عيب جويي را شروع كرد و معرفتش به امام رضا عليه السلام كم بود و بنا به قولي در بقعه امام موسي كاظم عليه السلام مدفون است.
(منتهي الامال ج 2 ص 329)
7 - زيدالنار فرزند امام موسي كاظم عليه السلام: در بصره عليه مامون قيام كرد و خانههاي منسوب به عباسيان را به آتش كشيد و مرد را به سوي خود فرا خواند و امامت امام رضا عليه السلام را قبول نكرد و امام رضا عليه السلام فرمود مادامي كه از خدا اطاعت كني برادر مني.
(منتهي الامال ج 2 ص 342)
8- حسن افطس فرزند علي اصغر ابن امام سجاد عليه السلام: با كارد بزرگ به پسر عمويش امام جعفر صادق عليه السلام حمله برد.
(انوارالبهيه ص 267)
9- جعفر كذاب فرزند امام هادي عليه السلام: عموي حضرت صاحب الامر(ع) بيشتر از ايام عمر خويش را با افراد پست و عياشان گذراند و با آلات لهو و لعب سرو كارداشت بعد از وفات امام حسن عسگري عليه السلام (برادرش) ادعاي امامت كرد در زمان فوت برادر خود خواست بر جنازه ايشان نماز بخواند كه حضرت مهدي عليه السلام جلو آمدند و او را از خواندن نماز منع كردند، امام سجاد عليه السلام از جدش رسول خدا نقل ميكند كه فرمود هنگامي كه فرزندم جعفر ابن محمد ابن علي ابن الحسين متولد شد نام او را صادق بگذاريد زيرا به زودي در ميان فرزند زادگان او شخصي هم نام متولد ميشود كه بدون حق ادعاي امامت ميكند و به جعفر كذاب لقب داده ميشود.
(بحارالانوار ج 50 ص 228 و منتهي الامال ج 2 ص 554)
10 - موسي ابن محمد ابن علي عليه السلام: متوكل وي را به سامرا دعوت كرد تا به وسيله او آبروي امام هادي عليهالسلام را لكهدار كند و هر چه امام هادي وي را نصيحت كرد موثر واقع نشد و عاقبت سختي داشت.
(ارشاد ج 2 ص295)
امامزادگان بلافصل و صحيح السند و واجب التعظيم مدفون در ايران اسلامي:
1 - حضرت معصومه سلام الله عليها فرزند امام موسي كاظم عليه السلام مدفون در شهر مقدس قم
2 - حضرت احمد ابن موسي عليه السلام فرزند بلافصل امام موسي كاظم عليه السلام مدفون در شيراز (معروف به شاهچراغ)
3- حضرت محمد ابن موسي عليه السلام معروف به محمد عابد فرزند بلافصل امام موسي كاظم عليه السلام در شيراز كه عدهاي اشتباهاً عقيده دارند در مشهد ميقان اراك مدفون است.
4 - حضرت علي ابن محمد باقر عليه السلام فرزند بلافصل امام باقر عليه السلام كه از طرف پدر بزرگوارشان براي امر تبليغ و ترويج شيعه به منطقه كاشان سفر كردند و در آن جا به شهادت رسيدهاند. (مشهد اردهال)
5- حضرت حمزه ابن موسي كاظم عليه السلام كه در ري مدفونند و حضرت عبدالعظيم حسني به زيارت ايشان ميرفتهاند و بنا به قولي هم در قريهاي از قراء شيراز مدفون است.
6- حضرت علي ابن جعفر عليه السلام بنا به قولي در قم و به قولي ديگر در عريض مدينه مدفونند.
7- حضرت ابواحمد موسي مبرقع در سال 256 وارد قم شدند و در سال 296 در قم وفات يافتند و در آن جا مدفون است. (فرزند امام محمد تقي عليه السلام)
8 - حضرت عبدالعظيم حسني عليه السلام كه نسب ايشان با چند واسطه به امام معصوم ميرسد و در شهرستان ري مدفونند.
به اين آمار با دقت توجه كنيد!!!
رشد فعاليتهاي سازمان اوقاف و امور خيريه در حوزه بقاع متبركه
(به نقل از كتاب پرتوي از سيماي وقف چاپ سازمان اوقاف كشور)
جالب است بدانيد براساس اعلام معاون محترم سازمان اوقاف و امور خيريه كشور تعداد 5954 بقعه متبركه در سال 1382 به تعداد 8000 بقعه در سال 1387 افزايش يافته است؛ و جالبتر اينكه ايشان اعلام نمودهاند در اين بقاع متبركه در مجموع ده هزار و ششصد و نود و يك امامزاده مدفونند. (10691 امامزاده)
(روزنامه جمهوري اسلامي 6/3/87)
برخي از مراجع و فقهاي اسلام در پاسخ به پرسشهايي كه از آنان درباره امامزادهها شده است، معتبر بودن آنها را مشروط به داشتن سند دانستهاند و خواب و خيالات و هرگونه سوءاستفاده در اين باره را محكوم كرده اند:
- تنها امامزادههايي معتبر است كه بلافاصله يا با چند واسطه معدود به امام متصل شود و منبع آن كتب معتبر باشد و آنچه بر اثر خواب و خيالات و سوءاستفاده افراد فرصت طلب به نام امامزاده جمعي از ارادتمندان اهل بيت عليهم السلام ناميده ميشود، اعتباري ندارد.
شاهد مثال! بقعه آقا سيد حسين در بازكيا گوراب گيلان
آيت الله قرباني نماينده مقام معظم رهبري و امام جمعه رشت ميفرمايند چندي پيش از دانشگاه كه ميآمدم در منطقه بازكيا گوراب ديدم گنبد و بارگاهي درست كردهاند و تابلويي نصب كردهاند به نام بقعه آقا سيد حسين، به دوستانم گفتم من اهل همين سامانم چنين امامزادهاي را در اين جا سراغ نداشتم با متولي اين بقعه صحبت كردم گفت ماري در اين منطقه بود كه ما اين مار را گرفتيم و به محل ديگري برديم اما دوباره اين مار به همين محل برگشت و معلوم شد كه اين مار پاسبان امامزاده است، كه من با مسئولان اوقاف صحبت كردم كه اين بقعه جعلي را در آن جا برچيدند. وظيفه همه ماست كه در اين شرايط جلوي اين خرافات را بگيريم. ايشان همچنين بعضي از بقعههاي جعلي از جمله بقعه جعلي پنجعلي اشكور را هم تخريب كردند.
ايشان فرمودند ما هرگز اجازه نميدهيم جمهوري اسلامي را با اين گونه خرافه پرستيها تضعيف و آلوده كنند ما مكتبي داريم كه عقل و انديشه در اين مكتب از والاترين ارزشهاست و دنيا هم اكنون تشنه اين معارف ماست.
نشريه سردار جنگل شماره 156 تاريخ دوشنبه 23/10/1387
تخريب تعدادي از امامزادههاي جعلي در گيلان
حجت الاسلام مير حسيني اشكوري امام جمعه موقت رشت و مدير كل اوقاف گيلان در سال 1387 علاوه بر قطع چندين درخت مقدس نما نسبت به تخريب چندين ضريح و بقعه كه بعد از انقلاب اسلامي به جهت سوء استفاده از اعتقادات مردم بنا شده بود و فاقد هرگونه شجره نامهاي بودند اقدام نمودند و اين حركت فرهنگي با استقبال خوب اهالي و علماي منطقه و استان مواجه شد. ايشان همچنان وعده دادند كه با حمايت مسئولان، علما و مردم استان ضريحها و بقعههايي كه بعد از انقلاب ساخته شدهاند و هيچگونه شجره نامهاي ندارند به شدت برخورد خواهد شد.
روزنامه جمهوري اسلامي پنجشنبه 26/10/1387
كلام آخر
چنانچه متوليان امور فرهنگي، به ويژه حوزههاي علميه و روحانيت متعهد و دانشگاهيان در رسالهها و پايان نامهها و در راس، همه مراجع معظم تقليد كه سنگربانان واقعي دين بوده و هستند به اين مهم توجه ننمايند، معلوم نيست اين سكوت به نفع اسلام و عشق به اهل بيت عليهم السلام تمام شود. و در شرايط فعلي اقتضا دارد گروهي كارشناس مجرب، متعهد، دلسوز و آگاه به علم انساب با تشكيل كار گروهي فعال اقدام به بررسي دقيق نمايند و فرزندان امامان معصوم عليهم السلام و صالح را از طالح، صحيح را از سقيم، مجعول را از غيرمجعول تفكيك و به علاقمندان به اهل بيت معرفي نمايند.
چون تفكيك اين چند دسته بقاع و امامزاده خالي از اشكال نيست فلذا مصلحت نيست تا روشن شدن موضوع خشك وتر را به يك چوب برانيم و بر روي تمام امامزادههاي موجود خداي ناكرده خط بطلان بكشيم و يا راهي براي سوءاستفاده كنندگان و مغرضين و معاندين باز شود؛ چرا كه حقيقت براي هميشه مكتوم نميماند و بر اثر مرور زمان حق از باطل روشن خواهد شد. انشاءالله.
حوزهها و روحانيت معظم مسئوليت اول را در اين رابطه دارند كه وظيفه ديني و مصلحت جامعه و تقويت دينداري مردم و گسترش واقعيتها و پرهيز از خرافه گرايي و غلوگويي و انحرافات را بر هر چيز مقدم بدارند و ديوار بلند مصلحت انديشي، تقدس گرايي باطل، محافظه كاري و رودربايسي را از ميان بردارند چرا كه پرده پوشي، تعارف، نگفتن حقايق و تقابل با كساني كه روشنگري ميكنند راه چاره نيست. اگر چشم تيز بين خود را بر واقعيتها ببنديم در كنار آن همه خوبي ها، خيرات و بركات معنوي و صفاي باطن كه زيارت ائمه معصومين عليهم السلام و امامزادگان واجب التعظيم بر وجود ما دارند آفات و پيامدهاي ناگوار و سوءاستفاده افراد سودجو و فرصت طلب نيز در جهتي معكوس، سست شدن اعتقادات مردم را در پي دارد؛ و هر كس قبول ندارد كه در جامعه ما چنين واقعيات تلخي وجود دارد اگر حقير را ارشاد كند بر من منت گذاشته است؛ آفت محافظه كاري و توجيه گري در دراز مدت خطر جديتر براي ارادتمندان به اهل بيت عصمت و طهارت دارد. چرا كه اين افزايش بي رويه امامزادگان در زمان حاكميت جمهوري اسلامي صورت ميگيرد!!
يكي از عمدهترين مشكلات در جامعه امروز، براي برخورد با اين معضل اعتقادي و فرهنگي ترس از تضعيف اعتقادات مردم نسبت به مقدسات و ائمه معصومين عليهم السلام است. درحالي كه برخورد با اين معضل موجب تثبيت و تقويت اعتقادات و پيرايه زدايي از دين ميشود.
والسلام
رايانامه (Email): s.h.sharifi39@gmail.com
http://www.jomhourieslami.com/1390/13900125/13900125_12_jomhori_islami_aqidati_0001.html
به بهانه برگزاری کنگره ی بین المللی امام زادگان
* پیش شرط عجیب ثبت امامزاده از زبان مسوول سازمان اوقاف
* نگاهی مجدد به موضوع افزایش بی رویه تعداد امامزاده ها
اندیشه اسلام آباد غرب: این پایگاه خبری-تحلیلی پیش از این(و در وبلاگ اندیشه اسلام آباد2) به بررسی موضوع "افزایش شمار امامزادگان" پرداخته و هشدارهایی را اعلام کرده بود(گزارش ادامه مطلب را ببینید) لیکن انتشار اظهارات یکی از مدیران سازمان اوقاف و امور خیریه پیرامون "پیش نیاز ثبت امامزاده ها توسط این سازمان"، این روزها حاشیه های تازه ای را ایجاد کرده است؛ پیش نیازی که مشخص نیست با چه منطقی در نظر گرفته شده و تاکنون چند امامزاده با تکیه بر این پارامتر، موفق به ثبت در سازمان اوقاف نشده اند و چند امامزاده نیز این گونه تاییدیه دریافت کرده اند!

به گزارش «تابناک»، «امامزاده» لقبی که عموماً برای فرزندان امامان شیعه و همچنین نوادگان ایشان تا چندین نسل کاربرد دارد، در محدوده عراق و ایران بزرگ پراکندگی وسیعی دارند. این پراکندگی در خصوص فرزندان امامان ششم تا یازده شیعه بیشتر می شود، چرا که در دوران این امامان و پس از شهادت شان، حاکمان ظالم آن دوران مامورانی را به قصد شناسایی و قتل فرزندان این امامان گسیل می داشتند و عملاً امکان تمرکز بازماندگان ائمه در یک منطقه جغرافیایی قابل تحقق نبود.
بر اساس برخی آمار منتشر شده تعداد مقبره امامزادگان ايران در اوايل انقلاب اسلامي يک هزار و پانصد مقبره بوده و بنابر آمارهای رسمی تا سال جاری بالغ بر 10 هزار و پانصد مقبره رسیده است و اين بدان معناست که طی سی سال گذشته به طور ميانگين، سالانه تعداد 300 امامزاده جدید در ايران مورد شناسایی قرار گرفته است!
نکته درخور توجه این جاست که بیش از پنج هزار تن از امامزادگان مدفون در ايران را به نام امام موسی کاظم (ع) نسبت می دهند. این اتفاق ابتداً توسط محمد پورمختار عضو کمیسیون اصل نود قانون اساسی علنی شد و بعدها در نقد این اتفاق سخن ها به میان آمد.
در واقع هرچند پراکندگی امامزاده ها منطقی است اما اینکه اینچنینی رشد داشته باشند، خود بحثی جداگانه می طلبد. حال پس از گذشت ماه ها غلامرضا محمدزاده مدیرکل اوقاف و امور خیریه استان تهران درباره حوزه استحفاظیه اش اظهارنظر کرده و ایجاد امامزاده جدید در این استان را تکذیب کرده اما شبهه عجیب تر را پیش آورده است.
حجت الاسلام محمدزاده یادآور شد: «هماکنون در حال جمعآوری آمار امامزادگان استان تهران هستیم و در این باره میتوان گفت که امامزادگانی در لیست آمار قرار میگیرند که میان آنان و مردم ارتباط روحی و معنوی وجود داشته باشد. در غیر این صورت این امامزادگان جزء آمار اداره کل اوقاف و امور خیریه استان تهران قرار نمیگیرند!»
این نوع ارزیابی در نوع خود از افزایش تعداد امامزاده ها جالب تر است، چرا که مشخص نیست سازمان اوقاف چه روش های تازه ای را برای شناسایی اصالت نسب این مقبره ها در نظر گرفته و چگونه میزان ارتباط امامزاده ها با مردم اندازه گیری میشود؟! آیا هر امامزاده ای که مردم بیشتر حولش جمع شده بودند یا قدمت بالایی داشت، نسبش تثبیت شده و جزو امامزادگان شیعه است یا باید معجزه و کرامتی رخ دهد تا برای مسئولان این نهاد حجت تمام شود؟!
بی شک چنین اظهارنظری تاریخی تر از موضوع افزایش تعداد مقبره های موسوم به امامزاده ها است و چالشی جدی در خصوص نحوه ارزیابی ها است، چرا که در موارد عدم یافت شجرنامه برای امامزاده ها، اگر مبنای ارزیابی ها تاکنون «میزبان ارتباط روحی و معنوی» این مقابر با مردم باشد، یک خطای فاحش رخ داده و می بایست از ابتدا مجدداً ارزیابی صورت پذیرد و امامزاده های فاقد شجره نامه، تخریب و به شکل قبرهای معمول درآیند و خواب و نظایر چنین خرافاتی، حجت تشخیص مقبره امامزاده ای نباشد.
* امام زاده ها چگونه 10 برابر شدند؟
* طی 30 سال گذشته، سالانه 300 امامزاده در ایران فوت کرده اند!

بدون شک یکی از مسائلی که که در تاریخ اسلام به عنوان آفت این دین مبین مطرح بوده است رواج خرافه است و بسیاری از دشمنی هایی که نتوانسته به صورت رو در رو به مصاف بیاید در قالب خرافات به جنگ ریشه ها رفته است و در این میان وطیفه اصلی متولیان، زدودن زنگار خرافه از باورها و اعتقادات مردم و کید بدخواهان است
حفاری شرکت گاز و کشف امامزاده!
به عنوان نمونه می توان به ظهور یکی از همین امامزاده ها در یکی از شهرستانها اشاره کرد. ماجرا از آن جا شروع می شود که شرکت گاز این شهرستان در حفاری های خود برای عملیات گازرسانی در یک خیابان به مقبره ای قدیمی با تخته سنگ های بزرگ برمی خورد و همین شروع قصه ها، رؤیاپردازی ها و خواب های دیده و ندیده برخی اهالی می شود.
پس از این حادثه بدون کوچکترین اجازه از نهادهای دولتی برخی افراد شروع به ساختن بارگاه و نصب تابلو در منطقه می کنند. این در حالی است که مقبره مذکور در وسط یک محله مسکونی و خیابان با عرض کم قرار دارد. سودجویان با این حربه تکراری که امام موسی کاظم (ع) فرزندان زیادی دارند و کمتر کسی به نسب شناسی مقبره مذکور شک می کند، یک مقبره را به دو نفر افزایش داده و این قبور را به عنوان دختران امام موسی کاظم (ع) - دقت شود با یک واسطه- معرفی می کنند به این امید که مردم در نهایت از این که دو فرزند دیگر این امام معصوم کشف شده اند ابراز شادمانی می کنند.
ذکر این نکته خالی از توجه نیست که مردم روستاهای ایران به طور معمول قبرستان منظم و مشخص به سان آن چه که امروز تحت نظارت سازمان های دولتی شاهد هستیم نداشتند و معمولاً قبرستان های متعدد در نقاط مختلف روستاها حفر می شد و مردم مردگان خود را در محلی نزدیک به محل سکونت خود دفن می کردند. قبر مذکور نیز در کنار مقبره های متعدد دیگر در همین خیابان قرار دارد. با این نگاه هر کدام از مقبره ها می توانستند مستعد بروز یک امامزاده باشند!
برخی از افراد با نقل اینکه از این سنگ خون جوشیده است بر سر آن نشسته و دعا می خوانند و سنگ را می بوسند که یکی از تصاویر را در عکس بالا می بینید.
توضیح اندیشه اسلام آباد: در حالی که این روزها به شدت نسبت به خطر وهابیت و کینه توزی همه جانبه آن برعلیه تشیع هشدار داده می شود و مراجعی چون آیات وحید خراسانی و مکارم شیرازی یکسره نسبت به این خطر ، ابراز نگرانی می کنند، که بهانه و ابزار این فرقه افراطی، همین سوء استفاده سودجویان از امامزاده سازی و غیره است که با بزرگ نمایی آنها، جوانان خام را قربه الی الله در مساجد و دسته های عزاداری شیعیان منفجر می کنند. علمای اعلام و مسوولین گرام باید مواظب باشند بهانه جویی های این منحرفین از اسلام ناب را از میان بردارند و توجه نمایند که ائمه هدی به شدت نسبت به هرگونه غالی گری حساس بوده و از آنجمله می توان به لعن و نفرین اکید غلات توسط امام باقر و امام صادق و امام رضا (علیهم السلام) رجوع کنند.
برچسبها: امامزاده, ملاک عجیب ثبت امامزاده, اوقاف و امور خیریه, امامزاده سازی, غلو
اندرزهای الهی از زبان پیامبر (ص)
کتاب اندرزهای الهی از زبان پیامبر (ص) تألیف امام محمد غزالی،چون بوستانی است با گل های معطر، که جان را جلا و صفا می بخشد دریغم آمد شما را به چنین بوستانی نخوانم.امیدوارم بخوانید و از لذت معنوی آن برخوردارشوید.
خداوند متعال می فرماید:ای فرزند آدم!
شکیبا باش و متواضع تا تو را بزرگی و رفعت دهم،
شکر مرا بجا آور تا نعمتم را برتو افزون کنم،
از من آمرزش بخواه تا تو را ببخشم،
هرگاه مرا بخوانی دعایت را اجابت کنم،
به سوی من توبه کن و بازگرد تا توبه ات را بپذیرم،
نیازت را از من بخواه تا به تو عطا کنم،
احسان کن تا رزقت را برکت دهم،صله ی رحم به جا آر تا بر عمرت بیفزایم،
عاقبت پایدار را از من درخواست کن،
سلامتی در تنهایی است،
اخلاص در عمل، نشانه اش شوق و اشتیاق است،
پرهیزگاری در بازگشت به سوی خدای متعال است،
بی نیازی در قناعت است،
ای فرزندآدم!
چگونه با شکم سیر مشتاق عبادتی؟
چگونه با وجود حب مال آرزومند حب خدایی؟
چگونه با وجود این که از فقر می هراسی آرزومند خوف خدایی؟
چگونه با علاقه ی شدیدی که به مال دنیا داری آرزومند پرهیزگاری و تقوایی؟
چگونه خشنودی خدا را می جویی بی آن که مسکینان را خشنود نمایی؟
چگونه آرزومند رضای خدایی با آن که بخل می ورزی؟
چگونه بدون علم در صدد کسب سعادتی؟
دعايي برای زيبا و جذاب شدن
بر اساس آنچه در روایتی امده است زیاد خواندن سوره نجم موجب می شود فرد نزد مردم محبوب واقع شود.{ثواب الاعمال ۱۱۶} .
از نطر قرآن ایمان و عمل صالح انسان را در نزد دیگران عزیز و محبوب می سازد : {اَلَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ اَلرَّحْمنُ وُدًّا} كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دهند خداوند براى آنان محبتى در دلها قرار خواهد }، {(مريم، آيه ۹۶)
از روايات به دست مىآيد كه رعايت امورى چند موجب جلب محبت ديگران است از جمله:
۱- ديندارى، ۲- افتادگى و تواضع، ۳- بخشندگى، ۴- خوشخويى (چهره شاد و روى باز)، ۵- مهربانى و اظهار دوستى به ديگران، ۶- دل بركندن از آن چه مردم دارند (طماع نبودن)، ۷- رعايت انصاف در معاشرت با ديگران، ۸- كمك مالى به ديگران در سختى و خوشى (مانند قرضدادن)، ۹- وفادارى. براى آگاهى بيشتر ر.ك: ميزان الحكمه، ج ۱، احاديث ۳۰۴۵ - ۳۰۶۰ .
و نیز امور ذیل در کسب عزت موثرند :
۱- خارج شدن از ذلت معصیت خداوند به سود اطاعت او
۲-داشتن تقوای الهی
۳- یاس از مردم و ناامیدی از آنها
۴- انصاف دادن در برخورد با مردم
۵- گذشت از خطاکار و ظلم ظالم
۶- عطا کردن به کسی که ما را محروم کرده است .
۷- ایجاد پیوند با کسی که از انسان بریده است .
۸-حفظ کردن زبان
۹- داشتن توکل
۱۰- داشتن تواضع
۱۱- صبر بر مصیبت
۱۲- شجاع بودن
۱۳- جهاد در راه خدا
۱۴- داشتن قناعت
۱۵- فرو بردن خشم
رابطه ی قوه ی خیال یا عقل و واقعیت
قوه ی خیال، با قدرت و توان بالایی که دارد آدمی را به گذشته می برد و حتی برای آینده ی نیامده نیز طرح می ریزد و برنامه ترسیم می کند انسانِ خیالی،درحال بنا کردنِ کاخ های زیباست،کاخ ها ی سر برافراشته شده ای که با ظهور واقعیت فرو می ریزند و از آن همه،تل خاکی بر جا می ماند.انسان درچنین حالتی دچار بدحالی می شود. واقعیت با خیالات، آبشان در یک جوی نمی رود. تفکر در باره ی مرگ و زندگی، آرزوی داشتن عمر دراز و کوتاه،ترس از مرگ همه و همه می تواند خیالی و واقعی باشد وقتی نمی پذیریم که این خطِ زندگی را پایانیست،وقتی از کلمه ی مرگ در دل خویش و اطرفیان ایجادِ هراس می کنیم وقتی ترس از رفتن، ماندن را نیز تلخ می کند،یعنی فرار از واقعیت و پناه بردن به موهومات. شاید بی ارتباط باشد ولی از مرگ که سخن می گوییم دلمان به حال مرده هایی می سوزد که در بودنشان نبودند و اکنون که مرده اند هستند.سنگ نوشته های قبور توجه هر بیننده ای را بخود جلب می کند وقتی تولد و مرگشان را از جلوی چشمانت عبور می دهی در می یابی؛ اینجا آخرخط است جایی که با هیچکس شوخی ندارد آن چه موجب شگفتی ات می شود قیمت سنگ هایی است که بر سینه ی میت سنگینی می کند! شعرهای زیبایی که بر روی آن حک کرده اند دل هر رهگذری را کباب می کند ولی روح وراث از این سنگ نوشته،بی خبر است استادِ سنگ تراش متن و شعر را از قبل آماده کرده؛پدری دلسوز و فداکار نوکراهل بیت کربلایی و حاج آقا...
درمراسم سوم و هفتم و چهلم نیز سنگ تمام می گذاریم برای نگاهِ این و آن،میوه ها و نوشیدنی هایی به میهمانان عرضه می شود که مّیت در زنده بودنش حتی طعم آن ها را نچشیده، القابی به وی نسبت می دهند که خود و دیگران واقفند دور از واقعیت است این ها خیالات نیست بلکه جفا و دروغ هایی است که به میت نسبت می دهند و ربطی به بزرگداشت و یادبود مرحوم تازه گذشته ندارد بلکه برای گنده نشان دادن بازماندگان است!!!
وصیت های پرزحمت برای تدفین هم می تواند خنده دار باشد دفن کردنِ میت در جوار امام زاده ها و قطعه ی مخصوص،به جهتِ فخرفروشی وارثانِ مرده می باشد. چرا تلاش می کنیم خودمان را غیر از آن چه که هستیم بنمایانیم؟ مداح اهل بیت،نوکر اهل بیت، پیرغلام،مردِ خیّر،همه ی این ها را جمع می کنیم تا ناکامی ها و نامرادی ها و کمبودهایمان را جبران کنیم.درغیابِ عقل این قوه ی خیال است که ترکتازی می کندحتی اسطوره سازی و اوهام و توهمات بیجا و تخیلاتِ بی مورد همه و همه درغیاب عقل سلیم خودنمایی می کند.راستی کی خودِخودمان می شویم؟آها پیدایش کردم لحظه ی آخر، همان وقتی که مرگ را باور کردیم وقتی باورمان شد که؛ نه مال آید به کار ما نه فرزند و عیال ما.در چنین وقتی است که نقاب ها فرو می ریزند و هیچ ارزشی ندارند وقتی بی نقاب باشیم می توانیم چهره ی واقعی خود مان را نمایش دهیم. من شاهد چندین محتضر بوده ام حتی برای سبک کردن بار گناهان شان اعترافاتی نیزکرده اند این جا خیالاتِ باطل و موهومات و چند لایه بودن بی معنا است ولی چه بهتر که قبل از قرار گرفتن درچنین حالتی بخود آییم و راهی را که به خطا رفته ایم بازگردیم و از خداوند بخواهیم ما را عقل خدا شناسی عطا فرماید از او بخواهیم؛در صراط مستقیم هدایت مان فرماید.دعاکنیم؛ به ما نیرویی عطا فرماید تا واقعیت مرگ و حقیقت قیامت را بپذیریم . خدایا کمک مان کن تا بازیچه ی خیال باطل خویش قرارنگیریم.ان شاءالله
تکلم و سکوت از نگاه حضرت آیت الله حسن زاده آملی
تكلم و سخن گفتن از رحمت رحمانيه الهيه است؛ ولى سكوت و لب فرو بستن، از رحمت رحيميه حق تعالى است؛ لذا آن سفره عام براى همه است، ولى اين سفره خاص است كه اهل دل از آن طرفى مى بندند.با داشتن آن، نفس دائما مشغول است و انصراف از اين نشئه پيدا نمىكند، ولى اين موجب انصراف از اين نشئه و موجب انقطاع الى الله است كه «المنصرف بفكره الى قدس الجبروت مستديما لشروق نور الحق فى سره» تحقق مىيابد.
آن اشتغال به غير آورد و اين يكى اشتغال به خويشتن.
آن انسان را به غير خدا انس مىدهد و اين انس به حق را روزى مىكند.
آن انسان را مىميراند و اين درون را گويا و احيا مى نمايد.
آن كثرت آورد و اين وحدت و توحد.
آن دنيا را بروز مىدهد و اين قيامت برپا مىكند.
آن انسان را اهل ظاهر بار مىآورد، اين اهل باطن.
آن بيرون را مىشوراند و اين درون را.
آن زيادش مذموم است، و اين ممدوح.
آن خيلى پر خرج است و نيازمندى به قوا و اعضا و غير آورد، اين اصلا خرجى ندارد و نفس فقط با ذات خودش كار دارد و به هيچ چيز حتى به قوا و اعضا هم نياز ندارد.
آن پيرى آورد و اين جوانى و جوانمردى.
آن گناه در بردارد و اين اجر و ثواب.
آن يكى كوكو ظهور دهد و اين يكى هوهو.
آن خلق طلب نمايد و اين حق.
آن بغض آورد و اين حب و عشق.
آن كاه آورد و اين آه.
آن بى دردى و اين درد.
آن دور مى كند و اين قرب با دلدار.
آن بسط آورد و اين قبض.
آن دل را سرد مى كند، اين آتش برافروزد و دل را آتشين.
آن مال عوام است و اين از آن خواص.
آن يكى جان را مى برد، و اين يكى دل آورد.
آن شهرت بخشد، اين گمنامى.
آن آينه دل را زنگار دهد، اين زنگار را بزدايد.
آن يكى اغلاق آورد و اين يكى انفتاح.
آن رنگ مى دهد، و اين بى رنگى.
آن تكثير آورد، و اين توحيد.
آن تفرقه، و اين جمع.
آن فرقان، و اين قرآن.
آن سوزنده است، و اين سازنده.
آن رزق ظاهرى طلب نمايد، اين رزق باطنى.
آن غافل كند و اين بيدار.
آن مقتضى جلوت است و اين مقتضى خلوت.
آن ذكر آورد اين فكر.
آن سقوط دهد،اين صعود.
آن بار را سنگين كند، اين يكى بال پرواز بخشد و سبكبار نمايد.
آن خفت آورد، اين عزت و سطوت.
آن جدال آورد، و اين انسان مى سازد.
آن سر را بر دار برد، اين دل را سوى دلدار.
آن نفس را مضطربه كند، اين يكى مطمئنه.
آن سفر از باطن به ظاهر آورد، اين از ظاهر به باطن.
آن فتنه برانگيزد، اين فطنه عطا كند.
اكثرى عوام و حتى خواص كه عوام علما و علماى عوامند، به انتظار قيامتى در امتداد زمانى كذايىاند كه آن روز همه نظام هستى در هم بريزد و كلمات وجودى عالم از بين برود تا قيامتى آنچنان بر پا گردد و اندرون مردم ظاهر گردد.
افسوس كه چهره دلاراى دين عزيز و ناموس الهى با هزاران ماسك و پوشال اوهام و خيالات، پنهان شده است و چيزهايى به خورد مردم دادهاند كه همه امور درونى خويش را نسيه مىپندارند و به انتظار امتداد زمانى نشاندهاند؛ و حال آنكه اگر كسى شبى با خودش خلوت نمايد و آنچه در دفتر دلش دارد، بيرون آورد، قيامت او قيام مىكند و «يوم تبلى السرائر» او متجلى مىگردد و از همين الان به حساب خودش مىرسد و به موت اختيارى مىميرد، قبل از آنكه با موت طبيعى او را بميرانند؛ اما اكثرى چون موت اختيارى «موتوا قبل ان تموتوا» ندارند و برايشان موت طبيعى پيش مىآيد، لذا دراين پندارند كه قيامت در امتداد زمانى است. اينان از نعمت سكوت بى بهرهاند كه مولايم در الهى نامه فرمود:
ـ الهى، نعمت سكوتم را به بركت والله يضاعف لمن يشاء اضعاف مضاعفه گردان.
ـ الهى، درويشان بى سر و پايت در كنج خلوت، بى رنج پا سير آفاق عوالم كنند، كه دولتمندان را گامى ميسر نيست.
ـ الهى، شكرت كه به جنت لقايت درآمدم.
ـ الهى، شكرت كه دنيايم آخرتم شد.
ـ الهى، به رحمت رحمانيهات نطقم دادهاى، به رحمت رحيميهات سكوتم ده.
روزنامه اطلاعات ۹ دی ۹۱
بدعت ها و انحرافات در عزاداری محرم
ماه محرم امسال هم به پایان خود نزدیک می شود.امسال نیز مثل سنوات قبل، بر سر و سینه کوبیدیم،زنجیر زدیم، علامت بزرگ و سنگین تری نسبت به هیئت بالا محله حمل کردیم،بر سرو صورتمان گل مالیدیم،نذر و خرج دادیم،خوردیم و خوراندیم،نوحه سرایی کردیم، تعزیه خوانی براه انداختیم ،گریه سر دادیم و گریاندیم و... حال نوبت آن رسیده تا خودمان را ارزیابی کنیم و ببنیم آیا توانسته ایم به برکت نام حسین(ع)در اخلاق و رفتارمان تغییرمثبتی ایجادکنیم؟طبیعتا" کسی که برای شنیدن پند و موعظه به مسجد و هیئت می رود،برسر و سینه می زند و اشک می ریزد باید نسبت به کسی که خوابِ راحت را برگزیده،از اخلاق و رفتار نیکوتری بر خوردار باشد.چنین انتظاری را نه تنها خانواده اش بلکه اقوام و همسایگانش نیز از وی دارند. زیرا چنین مجالسی به منزله ی رودخانه ای است که برای شستن و زدودن پلشتی های ظاهری و باطنی پای در آن می گذاریم و یا درمانگاهی است که به منظور درمان امراض بخل،حسد،کینه،ریا،کبر و...به آن جا می رویم حال اگر خود را پاک و درمان یافته،از این همه بیماری های روحی نکنیم آن که به خواب رفت دهها بار بهتر از کسی است که بر سر و سینه زد و بیدار ی کشید.قبلا" گفتیم:آن که نیمه شب به نماز قامت بندد و ذکر خدا گوید و روز را در پی آزار بندگان خدا بر آید نازلتر از کسی است که شب را به خواب رفت و چون روز شد با خلق خدا مهرورزی کرد.از این ها گذشته؛ راستی آیا می دانیم ما عزادار که هستیم؟ چرا به این همه بدعت و انحرافاتی که توسط مداحان در بعضی از هیئت ها صورت می گیرد اعتراض نمی کنیم؟برچه و بر که گریه و ناله سر می دهیم؟ به نظر می رسد باید بعد از عاشورا نیز با سوز و گدازی بیشتر اشک بریزیم و عزاداری کنیم، این بار،نه بر ظلم یزیدیان که بر جفای به اصطلاح عاشقان و دلباختگان حسینی، که با بدعت و انحراف، مانع نور افشانی چراغ هدایت آن حضرت می شوند.باید بر این همه بدعت و خرافات گریست بدعتی که واقعیت و حقانیت کربلا را وارونه جلوه می دهد و به آن آسیب جدی وارد می کند.متأسفانه،مشاهده می شود آقایان منبری آن گونه که باید و شایـد در بــــاره ی خرافات و بدعت ها وارد میدان نمی شوند البته عدم ورود آقایان دلایل خاص خود را دارد که فعلا" جای بحث آن نمی رود ولی دیده و شنیده می شود بعضی از منبری های نیز به بهانه ی عزاداری پر شور و پر سوز و گداز،خود عامل به وجود آوردن بدعت می شوند.
کسانی هم به نام مداح،اشعاری در مجالس عزاداری اما م حسین(ع)می خوانند که بسیار مضحک و توهین به آن حضرت است.به گزارش جهان به نقل از صراط، به عنوان نمونه مداحی کوتاهی از یک شخص تازه به دوران رسیده که این روزها گوشی به گوشی توسط مردم بلوتوث شده و مایه مضحکه مجالس عزاداری شده است را در زیر می خوانید . این قطعه با شعری کاملا بی محتوا و سَبکی بسیار شاداب! برای سینه زنی در هیات اجرا شده است!
نوار مغز سرم در محضر دکترا خط خطی و قاطی بود/
طبیب توی مطب متحیر صدا زد این چه نوار مغزی بود/
میدونی چی دادم جواب دکتر، علت عیبش اینه آقای دکتر/
من روانی ام روانی حسین، خط خطی شده از عشق حسین/
آیا این گونه اشعار و ریتم خواندنِ آن مضحک نیست؟
لازم به یاد آوری است رهبر معظم انقلاب در دیدار با ذاکران و شاعران اهل بیت (ع) پیرامون انتخاب شعر توسط مداحان فرمودند: "شعرى كه شما با صداى خوش و با آهنگِ زيبا ميخوانيد، تأثير آن در بسيارى از موارد از يك گفتار علمىِ منطقىِ فلسفى يا غير فلسفى بيشتر است؛ اگر آنچه كه خوانده ميشود، بدرستى انتخاب شده باشد و جهات صورى و معنوى در آن لحاظ شده باشد. جهات صورى، زيبائى شعر است؛ شعر را بايستى درست و خوب انتخاب كرد."
رهبر انقلاب همچنین فرمودند :"بازی کردن با مسئله مداحی سزاوار نیست . مداحی را به صورت یک کار صرفا سطحی شکلی ظاهری در آوردن . آنرا عبارتهای تقلید از یک کار مبتذل غربی قرار دادن این هیچ جایز نیست ."
گفت : میان ماه من تا ماه گردون / تفاوت از زمین تا آسمان است.
حسین (ع) ترسیم کننده پیام خط بین عدل و ظلم، است. جنس این پیام با همه ی پیامها در تاریخ تفاوت دارد ولی افسوس که من و ما این پیام را نگرفتیم زیرا نه امام و نه حرکتش را درک نکردیم.
یا حسین ما را ببخش که از تاسوعا و عاشورا فقط مشکی پوشیدن و هیئت رفتن و زنجیر زدن و نذری دادن و... را می شناسیم و نفهمیدم که تو برای آزادی، انسانیت و عدالت قیام کردی.
یا حسین ما را ببخش که فقط به فکر نذری دادن روز عاشورا بودیم و همسایه دیوار به دیوارمان را که تمام سال فرزندانش گرسنه، سر به بالین می گذارند را فراموش کردیم.
یا حسین مارا ببخش که عمری دستانمان را با تمام قوا در عزایت به سینه کوبیدیم ولی دست هیچ افتاده ای را نگرفتم.
حسین جان جنس رفتار ما با پیام تو نمی خواند کاش می توانستیم حتی یک شب آن طور که تو می خواستی برایت عزاداری می کردیم .کاش جنس عزاداری مان از جنس ریا و خودنمایی نبود.کاش کاش کاش
انسان موجودی که می توانست پیشرفت کند ولی به تغییرِ اندک قناعت کرد.
در تعریف انسان و حتی واژه ی عقل، تا کنون چه تعاریفی که نشنیده ایم! پیچیدگی و نوع خلقتِ انسان موجب شده تا هرکسی از ظن خود یارش شود.اکنون بنا نداریم، تعریفِ انسان از نگاه ادیان و بزرگان را، بازگو کنیم بلکه می خواهیم بدانیم؛ آیا صرف داشتن شناسنامه، لباس و کفش و وسائل دنیوی زیبا که هر آدمی،می تواند از آن بهره مند باشد،برای تشخیص انسانِ واقعی کفایت می کند.؟به عبارتی دیگر آیا همه ی فرزندان آدم می توانند در دایره ی انسان و اشرف مخلوقات جای داشته باشند؟ این فرمایش قرآن است: :أولئك كالأنعام بل هم أضل أولئك هم الغافلون؟حال که چنین است و در حالتی که همه خود را عاقل و خردمند،می پندارند تشخیص عاقل و جاهل با چه معیاری صورت می گیرد؟آیا سنجش و میزانی وجود دارد یا در آینده وجود خواهد داشت که هرکس قادر باشد از میزان و درجه ی عقل خود آگاهی یابد تا وی به غرض و یا اشتباه،برجای عقلا تکیه نزند؟
امروزه آدم ها(هنوز تا انسان بودن فاصله داریم) به هر عللی که خودشان می دانند با وسائلی،میزان قند و فشار خونشان را اندازه گیری می کنند و بر همین مبنا چه طبق دستور پزشک معالج و یا خودسر از بعضی خوردنی ها پرهیز می کنندچه خوب بود برای میزان سنجش عقل نیز دستگاه مشابهی وجود داشت تا به وسیله ی آن هر روزه ابتدا میزانِ پایین یا بالا بودنِ عقل مان را مورد سنجش قرار می دادیم و بعد،آغاز سخن می کردیم و یا به کاری دست می زدیم. در این صورت،داشتن یک عینک دودی و کیف سامسونت و حتی پاس کردن چند ترم دانشگاهی و شیک و پیک بودن نشانه ی داشتن عقل و فرهنگ نبود و هیچکس هم خود را بی نیاز از نصایح دیگران نمی دانست.
حتما" شما هم شنیده اید که برخی از شنیدنِ نصیحت و موعظه کردن،بیزاری می جویند.از گوینده ای شنیدم: مولی علی (ع) می رفتند نزد ابن عباس و از او درخواست موعظه می کردند.در جایی خواندم:آیت الله بروجردی به اطرفیان می گفته بودند: بروند کسی را در قم ببینید تا برای شنیدن موعظه نزدشان بروند.شخصا" از آیت الله منتظری شنیدم که به شهید آیت الله مدنی گفتند: آمده ایم (ائمه ی جمعه)تا ما را موعظه کنید. راستی یادمان رفته که امر به معروف و نهی از منکر واجب ( كفائی ) است. چه بدمردمی خواهیم بود اگر امر به معروف را برای خودمان بد و یا بی اهمیت بدانیم. و بدتر خواهیم بود اگر قبل از آن که خودمان عمل کنیم دیگران را به خیر دعوت کنیم. گفت: ای حکیم اول نصیحت گوی نفس خویش را. امام کاظم می فرمایند:خدا لعنت کند کسانی را که امر به معروف می کنند ولی خودشان به آن عمل نمی کنند.ناگفته نماند؛ موعظه و امر به معروف و نهی ازمنکر دارای شرایطِ زمانی و مکانی خاصی است ولی نمی توان به این بهانه آن را نادیده گرفت و غفلت کرد. این را نیز بدانیم در بعضی افراد نصیحت کارگر نیست: به قول استاد سخن:
کسی را نصیحت مگو ای شگفت / که دانی که در وی نخواهد گرفت.
ای دوست نصیحتم چه گوئی / دیوانه کجا سخن پذیــــــــــــــــــــــــرد.
مجلس ختم و رفتار عجیب؛
در مجلس ختم مشاهده می شود؛ به محض پایان یافتن تلاوت الرحمن،همزمان با آغاز سخنِ روحانی دعوت شده، درصد زیادی از مردمِ بی نیاز از موعظه جلو چشمان منبری از مسجد خارج می شوند! آیا این حرکت به معنای بی نیاز بودن آن ها به موعظه و تذکر است؟ شاید هم از همان سنجشی که پیشنهاد دادیم استفاده کرده اند و از این طریق به عاقل بودن خود اطمینان دارند!!! این را به عنوان مشت نمونه ی خروار،در نظر گرفتیم و الا تعدادِ عدم رعایت ادب و آداب، دریک روز زندگی ما آدم ها،از دایره ی شمارش فراتر می رود.این ها و همه ی آن چه نگفتیم گواه بر ناسپاس بودن انسان است فراموش کردنِ خالقِ رازق یعنی مشغول شدن به دنیای بیرونی خود و زندگی کردن بر مبنای سوداگری و این یعنی جهل. می گویند: همه ی دردها دارو دارد جز جهل مرّکب،آن کس که از نعمتِ عقل در جهت پیشبرد هدف خلقتش(عبادت پروردگار) استفاده نکند نیز نمی توان عاقلش نامید، انسان به اصطلاح سکولار و متجددِ نصیحت گریز،دچار سر در گمی و انحطاط اخلاقی شده است اعمال و رفتارش شباهت بسیار به انسانِ ماقبل تاریخ دارد.بشر هنوز همان بشر اولیه است و گرچه با گذشت زمان، در وی تغییراتی به وجود آمده،ولی از هرگونه پیشرفتی باز مانده است نمونه اش را می توان در بدرفتاری ها، طلاق ها،جنگ و کشتار،غارت و قتل و فحشاء و این همه پلشتی های علنی که بر روی زمین اتفاق می افتدمشاهده کرد.
چه باید کرد؟
کاش به همان اندازه که به مرگ باور داشتیم قیامت را نیز باور می کردیم و می فهمیدیم روزی فرا خواهد رسید که کردار و رفتارمان،اعضای بدنمان و حتی زمین که بر روی آن زندگی کرده ایم شهادت خواهند داد.یادمان باشد یکی از نام های روز رستاخیز یوم الحسرة است. زیرا در روز رستاخیز اهل بهشت حسرت خواهند خورد که می توانستند بهتر از این باشند و به درجات بالاتری برسند و اهل دوزخ حسرت خواهند خورد که ای کاش گناهکار نبودند و جهنمی نمی شدند.
آزمون بزرگ ابراهیم (ع) و ارتقاء آن حضرت به مقام بندگی
می گویند:عقل همیشه اول حرف می زند اما حرفِ اول را عشق می زند،بعضی عشق را برتر از عقل،دانسته اند! و بعضی دیگر می گویند: مثلثِ عشق،فلسفه و عقل،هرگز سازشی با یکدیگر نداشته و ندارند.راستی عشق را با فلسفه چه کار؟ عاشقی که دل در گرو یار دارد،فقط به معشوقش می اندیشد.بنا بر این از عاشق دلیل عاشقی خواستن بیهوده است.
امروز عید قربان است از نامش پیداست که باید خونی ریخته شود در چنین حالتی همه ی نگاه ها به طرف حیوان حلال گوشتِ سالمی معطوف می شود که برای بلا گردان انسان بایدکارد برحلقومش کشیده شود ولی همیشه چنین نبوده چون این بار یک انسان،باید ذبح شود! آری ابراهیمِ پیامبر، می خواهد اسماعیلش را قربانی کند.چرا؟اگر همه ی دلایل و یا فلسفه هایی که تا کنون گفته شده را بپذیریم چگونه می توانیم درک کنیم؛پدریرا که بعد از سال ها انتظار،خداوند از سر لطف دعای او را اجابت کرده و به او فرزندی عطا فرموده،پدری که شاهد رشد و شیرین زبانی فرزند دلبندش بوده و او را چون جان شیرین و بلکه بیشتر دوست می دارد ناگهان درخواب ببیند که باید او را در راه خدا قربانی کند آن هم نه یک شب که سه شب متوالی این خواب تکرار شود ابراهیم حق دارد در صحت چنین خوابی تردید کند.! بایدچه کند؟ فرزندش را بکشد؟ نه، این نمی شود شب اول و دوم خواب می بیند و در سومین شب، با تأکید بیشتر امر به قربانی کردنِ اسماعیلش می شود.
تصمیم ابراهیم (ع) از سر اخلاص و ایمان
هرچه بیشتر درباره ی حرکت و تصمیم استثنایی و بی بدیل حضرت ابراهیم فکر می کردم می دیدم عقل را یارای آمدن نیست، می پرسم؛از نظر عقلی چگونه قابل توجیه است؛ پدری کارد بر گلوی فرزندش بِکِشد و او را بکُشد؟!آن هم نه این که فرزندش را به کسی بدهد تا او را به خلوت گاهی ببرند و بکشند و خبرش را برای او بیاورند نه، ابراهیم باید خودش کارد را بر حلقوم فرزندش فرو کند.آخرچگونه؟ احساس پدری چه می شود؟عشقش به اسماعیل را چگونه ذبح کند؟ آرزوهایی که به عنوان یک پدر دارد چه می شود؟ به مادرش چه بگوید؟ چه کسی او را تسلی دهد؟ آیا اسماعیل را می تواند توجیه کند؟ به او بگوید: فرزندم، پاره ی تنم،عزیزدلم،، پاره جگرم،ثمره ی عمرم،می خواهم سرت را از تنت جداکنم؟! کدام عقلی می پذیرد که پدری فرزند این چنینی اش را سر ببرد؟ آیا می تواند راه شرعی آبرومندانه ای پیدا کند تا هم پیامبر باشد و امر خدا را اطاعت کرده باشد و هم این که فرزند دلبندش زنده در کنارش باشد؟ نه، هرگز نمی شود؛ ابراهیم (ع) به دنبال گریز راه نیست تا با فلسفه بافی و سفسطه گویی در فکر نجات خود از راه شرع تراشی باشد او مصلحت اندیش نیست حقیقت اندیش است، او تنها راه نجات را در بندگی محض خدا می جوید اگر می خواهد به بندگی خدا نائل شود باید اسماعیلش را بکشد.! اکنون ابراهیم دو راه بیشتر ندارد یا باید تسلیم امر خدا شود تا به مقام بندگی ارتقاء یابد یا ...ولی او تسلیم رضای پروردگار می شود به خصوص که شیطان بی کار ننشسته و مرتب در دل آن حضرت ایجاد تردید می کند و دلایل عقل پسندانه ای می کند ولی ابراهیم او را سنگش می زند آن هم هفت سنگ، با این همه حضرت،می خواهد به امر خدا اسماعیلش را بکشد.ولی بهتر می بیند فرزند را از این راز آگاه سازد اسماعیل می پرسد:چرا می خواهی قربانی ام کنی؟ پدر می گوید:خداوند امر فرموده تو را قربانی کنم،اسماعیل بی درنگ می گوید:پدرجان، تعجیل کن تا امر خدا به تأخیر نیفتد. ابراهیم فرزند را از مادر دور می سازد تا او را به مهمانی دوست ببرد.با آدابی خاص و طیبی خاطر، اسماعیل را به قربان گاه می برد از اینجا وسوسه ی شیطان فرزند را هدف قرار می دهد ولی هیچ کدام کارگر نیست در قربان گاه،کارد،برحلقوم اسماعیلش می کشد نمی برد بازهم و...تمام...یا ابراهیم تو از این امتحان سربلند بیرون آمدی و به مقام بندگی رسیدی!به جای اسماعیل،گوسفندی را که می فرستیم قربانی کن.خدایا ابراهیم رسول تو بود اکنون پس از این همه سال مجاهدت،اکنون به مقام بندگی می رسد؟ آری عبد بودن کجا و رسول بودن کجا؟
چگونه می شود برای چنین موضوعی به دنبال توجیه عقلی بود؟
تفسیر های متعدد ی از جانب صاحب نظران غرب و شرق در باره ی عمل حضرت ابراهیم(ع) گفته شده است.
معروف ترین تفسیر متعلق به کرکگوراست او در معروف ترین تفسیر خودش می گوید: ابراهیم(ع) با قربانی کردن فرزندش از اخلاق فراتر رفت و درون را بر برون ترجیح داد.
آگوستین معتقد است این ایمان ابراهیم(ع) بوده است که او را به سمت قربانی کردن فرزندش سوق داد نه عقلش. این نظر برخلاف عقیده کرکگور است که اعتقاد دارد اول باید ایمان داشت تا سپس بتوان عقل را به کار برد.
هرکس می تواند با هر رویکردی به این حرکت بی بدیل نگاه کند و یا نسبت به آن تفسیری داشته باشد اما یادمان باشد امروز عید قربان است روزی که ابراهیم (ع) و اسماعیل (ع) در معامله ی با خدا عزیزترین و بهترین،داشته هایشان را در طبق اخلاص نهادند و بنده ی خدا شدند.من نیز در خلوت خویش،امروز خواستم قربانی کرده باشم لحظه ای خواستم با ابراهیم(ع) همراه شوم،نگاهی به فرزندم انداختم،آه چه سخت است دل بریدن از جگرگوشه ای که برایش آرزوها داری!
خواستم مال،مقام، فرزند،آبرو و...هر آن چه در بودن و حضورم نقش دارند را قربانی کنم همه ی آن ها سلسله ای بودند از متعلقاتی که گویی بدون هیچ کدام آن ها هیچ و پوچم؛ برای تسلیم نکردنِ این همه، دلایل نفسانیش عقل پسندی داشتم،داشتن توجیهات عقلی و حتی شرعی کارم را سهل تر کرد اینک برای ابراهیمی نشدنم حتی توجیه فلسفی نیز دارم، زیرا غایب اصلی و آن چه حضور ندارد ایمان واقعی به خدا ست کاش اینگونه آزاد نبودیم و بنده بودیم.باز می گردیم به عشق همان اکسیری که در آغاز این نوشته از آن نام بردیم.می نویسند: روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اين که متوجه شود از بين او و سجاده اش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق ليلي هستم تورا نديدم تو که عاشق خداي ليلي هستي چگونه مرا ديدي؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!
شانزده خصلت نیکو
حضرت «شيث» فرزند حضرت آدم(ع) در يكي از بيانات خود فرمود:
سزاوار است در شخص مومن شانزده خصلت باشد.
۱-شناخت خدا و فرشتگان و اهل طاعت او
۲-شناخت خير و شر، در كار خير علاقه نشان دهد و در كار شر دوري گزيند
۳-گوش كردن و اطاعت نمودن اززمامدار رحيم و مهرباني كه خدا او را به عنوان
خليفه و جانشين در روي زمين برگزيد و امور شهرها و بندگان را به او واگذار
كرد
۴-نيكي به پدر و مادر
۵-كارهاي خير را به اندازه وسعت و طاقت خود انجام دادن
۶-ياري و كمك به فقرا
۷-نسبت به غريب ها تعصب نشان دادن
۸-در اطاعت و فرمانبرداري از خدا شجاع باشد.
۹-خود نگهداري از فسق و فجور و گناه
۱۰-شكيبايي به وسيله ايمان و يقين
۱۱-راستگويي
۱۲-دادگري
۱۳-پرهيز و بركناري از دنيا
۱۴-گوسفند قرباني كردن به عنوان سپاس از خداوندي كه نعمت را برخلق
خود ارزاني داشت.
۱۵-بردباري و شكرگزاري خداي تعالي بر مصائب و گرفتاري هاي دنيا بدون
ناراحتي
۱۶-شرم و حيا و كم مجادله كردن
رورنامه کیهان ۶/۹
به نقل از محبوب القلوب ص ۳۷
یک ماه تحملِ گرسنگی و تشنگی یا روزه داری!!!
از کودکی عادتمان دادند منتظر جمعه باشیم. آن وقت ها مدارس چنین روزی را برای تنظیف و تفریح دانش آموزان در نظر می گرفتند، بازی های کودکانه مان نیز در چنین روزی تجلی می یافت. می خواهم بگویم: ما کودکان دیروز و امروز، هنوز هم منتظر آخرین روز هفته ایم. اسباب بازی های دوران کودکی را که به یاد دارید؟ تعلق خاطرمان به آن ها نه تنها کم نشده بلکه بیشتر نیز شده است؛ چرا که، بیش از آن دوره با اسباب بازی ها سر و کار داریم؛ خانه سازی، ماشین بازی، بابا و مامان شدن و... البته چیز های مهم تری را جا گذاشته ایم؛ دل مهربان کودکی و صداقت مان را، و الا اسباب بازی و سرگرمی هایمان را با خودمان آورده ایم و سرگرم بازی با آن ها شده ایم.
کاش صداقت، پاکی، مهربانی، یک رنگی، بی کینه بودن و... را با خودمان آورده بودیم.
از جمعه و یک روز تعطیلی گفتیم؛ امروز جمعه ی آخرین روز ماه مبارک رمضان است، تشنه و گرسنه ام مثل همیشه، مثل هر روز، از گرفتن روزه فقط همین را می دانم و بس، زبانم آزادانه به هرسو نیش می زند و لحظه ای از غیبت این و آن باز نمی ماند، نه تنها زبان، بلکه گوش و چشم و دست و پایم همین طور. بیچاره معده ام که نمی دانم به چه جرمی باید فریاد گرسنگی سر دهد و چرا باید تا مغرب فریاد بکشد! آها!! روزه دارم، ولی روزه داری که تنها دست شستن از خوردن و آشامیدن نیست.
هر چه هست بانگ اذان که بر آید؛ با همین روزه ی ریایی ام به همراهِ دیگر روزه داران به افطار می نشینم.!!!
می گویند: روزه را با لقمه ی حرام چه کار؟ در تمّنای لقمه ی حلال به این سو و آن سو می روم، وقتی در می مانم، نشانش را از این و آن جویا می شوم ریشخندم می کنند و می گویند: دیری است که صف ها ی لقمه ی حلال برچیده شده!! پیدا کردن این لقمه چون یافتن سوزن است در کاهدان ا!ا
با دهان روزه، قامت می بندم به نماز، تا یگانگی خدا را از فلب و زبانم بگذرانم، ایّاک نعبُد گویان، فقط از او کمک بطلبم و راه راست و هدایت را از او بخواهم، الله اکبر می گویم؛ گویی فراموش کرده ام برای چه و در مقابل کِه ایستاده ام ! با شروع نماز، گم شده هایم را می جویم، این خَم و راست شدنم نیز دیدن دارد. گویی خارج از اراده ام انجام می گیرد. آه نمی دانم چه می خوانم راستی رکعت چندم نماز را می خوانم؟
افکارم به همه جا سرک می کشد. برای توجیه اعمالم، همه را به شیطان ربط می دهم. اما کسی چه می داند؛ مدتی است شیطان مرا رها کرده و من به دنبال اویم خجالت زده ی شیطانم که باعث بدنامی اش شدم.
امروز هم روزه دارم؛ گرسنگی، کلافه ام کرده و تشنگی امانم را بریده است. تیک تیک عقربه ی ساعت توّجهم را جلب می کند. 7 ساعت مانده تا اذان مغرب، ولی این مدت گویی چون برق گذشت. از مناره های مساجد صدای اذان به گوش می رسد. خودم را به سفره می رسانم و در کنار روزه داران از شیر، خرما، فرنی، سوپ و... می خورم. باز هم می خواهم نماز بخوانم. کمی درنگ می کنم، وای برمن؛ سرعت عقربه ی زمان قابل توصیف نیست. چه زود می آیند و می روند، گویی غیبت کردن و تهمت زدن سرگرمی هایی است که به روند زمان کمک می کند. دروغ، لهو، لغو، مکر، کینه جویی، قطع رحم، بد قولی، بی رحمی، سخن چینی، قسم دروغ، سوء ظن و بدگمانی، کسب مال حرام، اسراف، بی حرمتی به والدین و بسیاری دیگر، ضد ارزش هایی است که با دهان روزه به آن ها خو کرده ام. با این همه روزه دار بودم و می خواهم افطار کنم!!! چه بد افطاری است افطاری که سفره اش تهی از صداقت باشد و در عوض، پر باشد از ریا و چند رنگی. چه سخت می نماید یافتن این لقمه. می خواهم در پی لقمه ی نان حلال باشم. تو نشانم می دهی؟ در کجا به جویمش؟ آها بهتر است برای پیدا کردن این لقمه از بازار سر در آورم. در گذشته رعایتِ مرز های شرع و حدود حلال و حرام در چنین جایی ممکن بوده است! اما پایم از رفتن باز می ماند وقتی می خوانم حدیثی را از رسول اکرم (ص) که فرمودند: منفور ترین مکانِ شهرها بازار است. اکنون در بدترین حالت قرار گرفته ام بر سر دو راهی و بن بست. گرچه این نیز نا میمون است؛ زیرا در آیه ی 27 سوره ی اعراف داریم که وقتی ما به بن بست می رسیم شیطان به سراغ ما می آید. تمام حساسیت زندگی ما بر سر دو راهی ها است. حضرت آدم هم سرِ دو راهی خوردن و نخوردن ماند. شیطان در سر دو راهی، وسوسه می کند. پس چه باید کرد؟ بهترین راه، استعانت از خدا و عقلمان است، باید به خدا اعتماد و توکل کرد. خدا به مادر موسی گفت: بچه ات را به دریای خروشان بسپار، این کار با کدام عقل سازگاری دارد؟ مادر موسی به خداوند اعتماد کرد، خدا به مادر موسی اطمینان داد که موسی را برمی گرداند و برگرداند.
باید درک کنیم که روزه، تنها تحمل گرسنگی نیست بلکه روزه ی قلب از روزه ی زبان بهتر است و روزه ی زبان بهتر از روزه ی شکم است. یادمان باشد ما در ضیافت خدا هستیم و بر خوان و سفره ی او میهمانیم.
اگر به جای هوایی شدن خدایی شویم و فقط در راه رضای او گام بر داریم؛
اگر به همان اندازه که مرگ را باور داریم قیامت را باور داشته باشیم؛
اگر بر روی مرز شناخته شده ی خودمان تردد کنیم؛
اگر حق و حقوق دیگران را به رسمیت بشناسیم؛
اگر شب های قدر را قدر بدانیم و دلی داشته باشیم که حتی در حق بد خواهانمان نیز دعا کنیم؛
اگر برای رضای خدا بنویسیم و بخوانیم؛
اگر گره گشایی و خدمت بی مِنّت کنیم ؛
اگر اگر اگر...
و اگر باور کنیم میزبان خداست؛
آن وقت این همه گرسنگی و تشنگی را تحمل نمی کردیم؛ بلکه روزه می گرفتیم و از کجا معلوم شاید از گرفتنِ روزه ی عام به روزه ی خاص و یا خاص الخاص می رسیدیم. کافی است باور کنیم میزبانِ این ماه خداست و ما مهمانش هستیم میزبان، سفره برای دل مهمان چیده است
میهمان گر نــــرود بر سر آن توهین است
پیشاپیش عید فطر بر شما مبارک باد
اعمال ترک اعتیاد در این درمانگاه رایگان انجام می پذیرد.
درمانگاه های شبانه روزی در این شب ها ( قدر)خدماتِ ویژه ای ارائه می دهند،زن و مرد، پیر و جوان، دسته دسته با مراجعه به این درمانگاه ها برای درمانِ امراضِ گوناگونی که دارند،داروهای شفابخش دریافت می کنند همه دوست دارند قلبشان مداوا شود قلب، این خورشید آسمانِ وجودمان را باید در این درمانگاه، زنگار زدایی کنیم. ورود به چنین مکانی بسیار ساده می نماید اما ترک کردن اعتیادی که سال هاست سوهانِ روحمان شده هر گز ساده نیست.می خواهیم به فطرتمان برگردیم و پاکِ پاک باشیم اما سال هاست بد خُلقی، نامهربانی،گران فروشی،کم فروشی،احتکار، تقلب، ،حرمت شکنی، بی وفایی ، بی مهری، دروغگویی، بی رحمی و تجاوز به حقوق یکدیگر موجب دوری از خود و خدایمان شده است. می خواهیم درمان شویم و از اعتیادهای خانمان سوز کناره گیریم.
شب ها ی ویژه
ما که برای بازگشت،به دنبال راه میان بری هستیم این ماه به خصوص شب های قدر، فرصت مناسبی است تا از داروهایی که رایگان به بیماران داده می شود. استفاده کنیم، هر مراجعه کننده ای از درد خویش آگاهی دارد.درمانگاه(مسجد) مملو از جمعیتی است که برای تغییر آمده اند،این که آیا همه ی این ها در تغییر ثابت قدم اند جای تأمل دارد،زیرا به لحاظِ عدمِ استفاده ی درست و به جا از داروهای شفابخش (ذکر و یاد خدا) دو باره در گرداب گذشته گرفتار می شویم.
هیچ فکر کرده ایم چرا با این که؛شب ها ی قدر تا دیر وقت بیدار می مانیم، قرآن به سر،می گیریم و در پی درمان دردهای درونی مان یا رب یا رب می گوییم و اشک می ریزیم که در جای خود عمل مبارکی است ولی آیا از خود پرسیده ایم چرا به محض خروج از درمانگاه (مسجد) بیماری مان دو باره عود می کند و به دنبال گناهانی چون،انکار حق، نومیدی، قهر و خشم، ناسپاسی، یأس و نومیدی از رحمت خدا، حرص و آز،سخت دلی، کینه توزی و...می رویم و از صف توبه کنندگان، عبادت کاران، سپاسگویان، رکوع کنندگان، سجده آوران، آمران به معروف، نهی کنندگان از منکر و... خارج می شویم؟
چراهای بی جواب؛
از این ها گذشته،چرا رفتن به زیارت امامان و امام زادگان و سفر کردن به حج آن طور که باید و شاید برایمان اثراتِ مثبت و پایدار ندارد؟
چرا نمی گوییم گشودنِ گره از کار دیگران،ثوابی به مراتب بیش از شب زنده داری و قرآن به سر گرفتن دارد؟
چرا نمی گوییم و نمی خواهیم بدانیم؛ باید بر بندگان خدا رحم کنیم تا خداوند برما رحم کند؟
چرا به جای این همه مداحی ها و خواندن شعرهای موهنی که بعضی از مداحان بر زبان می رانند و دل مراجع را خون می کنند کمتر می گوییم؛ علی (ع) عالی ترین مظهر عدالت است که ضارب و قاتلش نیز از آن بهره مند می شود؟
چرا نتوانستیم حضرت فاطمه (س) را آن گونه که باید به زنانمان معرفی کنیم؟
چرا نتوانسته ایم به مردان و زنان خودمان بگوییم:پیامبر (ص) و امامانمان رئیس بزرگترین در مانگاه هایی هستند که؛عالیترین داروهای شفابخش (روایات و احادیث) را برای درمانِ بیماری های درونی مان در اختیارمان قرار می دهند؟
چرا نمی گوییم؛ این همه طلاق زیبنده ی مردم مسلمانی که در عزای امامانش سیاه برتن می کنند و اشک می ریزند نیست؟
وقتی می دانیم؛گران فروشی،کم فروشی،احتکار، تقلب، ،حرمت شکنی، بی وفایی،بی مهری، دروغگویی، بی رحمی و تجاوز به حقوق یکدیگر ناپسند است؟چرا توبه کردن و ترکِ اعتیادِ این گناهان را جدی نمی گیریم؟.
شب های ویژه رو به پایان است و ما در پی ترک اعتیادهایی هستیم که گناه صغیره و کبیره اش می نامیم زنجیره ی گناهانی که ترکشان می کنیم و باز به آن ها روی می آوریم و یا به عبارتی توبه می شکنیم.
شب های قدر و ایام مخصوص،بهانه ای شده از جانب خداوند تا در کمال امیدواری به رحمتش در درمانِ بیماری های کشنده ای که هوای نفسش می نامیم بکوشیم و از هر گونه گناه و آن چه زمینه ساز شکستن توبه و روی آوردن دو باره به اعتیاد می شود دوری جوییم. آیا از این فرصت طلایی به نحو احسن استفاده می کنیم؟
یادمان باشد در این درمانگاه (مساجد و جمع دعا و ثنا)شبانه روزی، برای رسیدن به فضائل و اخلاق انسانی و ترک اعتیاد به گناه،داروهای رایگان در اختیار بیماران قرار می گیرد. به امید شفای همه ی بیماران .ان شا ءالله
پایان
رابطه ی لقمه ی حلال و عمل صالح
طیّبات، در لغت به معنای چیزهای پاکیزه آمده و در دین اسلام به آن چه از راه حلال به دست آید طیبات و پاکیزه گفته می شود.پس مراد از طیبات تنها اموال یا لقمه ای است که به اعتبار ظاهر و باطن،پاکیزه می باشند از آیه ی «يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ كُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحًا»چنین بر می آید که به همه ی انبیای الهی در زمان خودشان دو هدایت داده شده است:۱- غذای حلال و پاکیزه بخورند۲- عمل نیک و صالح انجام دهند،
وقتی انبیاء الهی که خداوند آن ها را معصوم گردانیده این چنین مورد خطاب خداوند قرار می گیرند خود به خود تکلیف امت های آن بزرگواران روشن و معلوم است.
علما فرموده اند: با آوردن این دو دستور (عمل صالح و لقمه ی پاکیزه) به طور یکجا اشاره به این امر است که غذای حلال در عمل صالح، تأثیر به سزائی دارد زیرا لقمه ی پاک،خود به خود، مردم را به اعمال نیک موفق می گرداند و لقمه ی نا پاک، ولو با اراده ی اعمال نیک،مانع اصلی استجابت دعا می شود.
نبىّ اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: چه بسا آشفته ی گرد آلوده و خانه به دوش و آواره ای که خوراک و لباس و تغذیهاش با حرام است از این شهر به آن شهر و از این سفر به آن سفر برود و در همین حال دست به دعا بر داشته و یا رب یا رب هم بگوید، ولی چون همه چیزش از حرام می باشد دعایش مورد اجابت قرار نمی گیرد.
و نیز فرموند: کسى که از طریق گناه به مالى برسد و با آن صله رحم کند، یا صدقه بدهد، یا در راه خدا انفاق کند، خداوند همه آن اموال را جمع کند و با صاحبش به آتش جهنّم اندازد.
آثار شومِ لقمه ی حرام:
امام حسین(ع) خطاب به سپاهیان ظالم و جنایتکار عمرسعد فرمودند:شما از دستورهای من سر باز می زنید و سخنم را گوش نمی دهید زیرا که شکم های شما از مال حرام پر شده و (به همین جهت) بر دلهایتان مهر شقاوت و بدبختی زده شده است.
و همچنین؛ترک نماز واجب، ترک نماز شب، قساوت قلب، بىمیلى به حقایق اصیل، تاریکى دل، سرسختى نشان دادن در مقابل حق، کسالت روح، ظلمت جان، سستى در دین، دست زدن به کارهاى زشت و ناشایست و بسیارى از امور شیطانى به طورى که قرآن مجید و روایات مىگویند، از آثار شوم حرامخوارى است.
محاجه ی هارون الرشید و بهلول
معروف است که روزی هارون الرشید غافل از کنار بهلول عاقل می گذشت. به او گفت: به من نصیحتی کن!
بهلول گفت:چه بگویم به خلیفه ای که آداب غذاخوردن خود را نمی داند!
هارون گفت: اشتباه می کنی، من آداب غذاخوردن را بخوبی می دانم و رعایت می کنم!
بهلول گفت: نمی دانی، نمی دانی، نمی دانی!
هارون گفت: می دانم ای مجنون! اول دستها را می شویم، سرسفره می نشینم، بسم الله می گویم، لقمه کوچک برمی دارم، به لقمه های دیگران نگاه نمی کنم، غذای داغ نمی خورم و…
سپس رو به بهلول کرد و گفت: فهمیدی که می دانم؟!
بهلول نگاهی به او کرد و گفت: فهمیدم که نمی دانی!
هارون تعجب کرد و گفت: تو بگو تا بدانم!
بهلول گفت: ای مرد! بدان که اولین و مهم ترین ادب غذاخوردن، کسب لقمه حلال و پاکیزه است!
اگر لقمه حرام در سفره بگذاری و هزار بار هم آدابی را که گفتی تکرار کنی جز ضرر و زیان برای دنیا و آخرت خود ذخیره نکرده ای!!
هارون به اطرافیانش نگاه کرد و گفت:
عجب دیوانه عاقلی است این مرد!
بهلول هم سوار اسب چوبی خود شد و درحالی که می رفت گفت: دیدی نمی دانستی!!
یادمان باشد؛با کسب روزی حلال و خوردن لقمه ی پاک و انس با قرآن است که می توان به مقام صالحین دست یافت و در چنین حالت است که خداوند نسل پاکیزه و ماندگار (صدقه ی جاریه) به پرهیز کننده ی از مال حرام عطا خواهد فرمود.
با استفاده از معارف الحدیث و تحف العقول
حلول ماه ربیع الاول مبارک
پایان ماه حزن و اندوه اهل بیت علیهماسلام وحلول ماه پر خیر وبرکت ربیع
بر همه مسلمانان مبارک باد.

مشکی از تن به درآرید ربیع آمده است
خم ابرو بگشایید ربیع آمده است
مژده ای ختم رسل داد که: آید به بهشت
هر که بر من خبر آرد که ربیع آمده است
استفتائــات در بــاره زدودن خـــــــــرافات
رفتن به سیزده بدر
آیا اجرای مراسم سیزده بدر از نظر شرعی مشکل دارد ؟
سیزده بدر ریشه شرعی ندارد و از خرافات است ولی تفریح سالم و خالی از گناه بدون اعتقاد به نحس بودن سیزده اشکالی ندارد. ((" المجید‚الوجید‚ الوحید‚ الاحد‚ الصمد‚ الغدیر‚ المالک‚ الرحمن‚ الرحیم " " الله همه جا هست " برای 9 نفر
بفرست فردا خبر خوبی بهت میرسه اگر کوتاهی کنی تا 9 سال بد شانس میشی این حقیقت داره "ریسک نکن" فقط 9 مسج برای فرستادن نام خدا...))از جنابعالی خواهشمند است راجع به این گونه موارد توضیحات و تذکراتی بدهید.
"والسلام علی من اتبع الهدی"
این امور اعتباری نداردو جزء خرافات است اعتنا نکنید
شخصى هست که مى تواند رد اشیاى گمشده را به صاحبان آنها به طور دقیق اطّلاع دهد و تا بحال چندین مورد که به او مراجعه کرده اند به نتیجه رسیده اند. از طرفى پسر عموى من در جنگ مفقودالاثر شده است و همسر و دو فرزند ایشان قصد و اصرار بر مراجعه به این شخص را دارند تا از او اطّلاعى کسب کنند، آیا این کار جایز است؟
ادعاى این گونه اشخاص غالباً صحّت ندارد و رجوع به آنها براى کشف گمشده ها جایز نیست.
چهارشنبه سورى و مراسم آتش بازى آن ، از نظر شرعى چه حکمى دارد؟
جزء خرافات است و باید از آن اجتناب کرد.
2-آیا شانس حقیقت دارد
2ـ شانس حقیقت ندارد.
5-آیا نخ بستن به ضریح معصومین و درهای حرم ها و مساجد حقیقت دارد. ضمن تشکر از مرجع عالی قدر دینی تشیع حضرت آیت الله مکارم شیرازی(دامت برکاته)ودفتر ایشان
این کار از خرافات است از آن بپرهیزید.
آیا دود کردن اسپند براى جلوگیرى از چشم بد صحّت دارد؟
صحّت ندارد; ولى مى گویند: «دود اسپند فضا را ضدّ عفونى مى کند، و مفید است.»
اخیراً آش بى بى سه شنبه، بى بى نور، بى بى حور، که نماز و آدابمخصوصى دارد، رایج شده است. نماز آن صبح سه شنبه قبل از اذان ظهر خوانده مى شود، و یک حمد و سه قل هو الله دارد، که به صورت 5 رکعتى خوانده مى شود! ضمناً آرد و حلواى این سفره را نباید نامحرم و پسر نابالغ و آسمان، ببیند! نظر شما در این مورد چیست؟
اینها خرافات است; و عمل به آن خلاف شرع است. مردم را با زبان خوب مطّلع کنید، تا این کارها را ترک کنند.
در بعضى از نقاط کشور، درختهایى از قبیل درخت گز و انگور مشاهده مى شود، که عدّه اى از عوام نخ هایى به آنها گره مى زنند، و اعتقاد به تقدّس، یا شفا گرفتن، یا روا شدن حاجت، و بعضاً شفاعت توسّط آن درختان دارند! و مى گویند: «در صورت کج اعتقادى و شک نسبت به درخت، حادثه ناگوارى براى شخص پیش مى آید!» عدّه اى درختان مزبور را متعلّق به امام على(علیه السلام)، یا حضرت ابوالفضل(علیه السلام)، یا دیگر اولیاى الهى دانسته، و مى گویند: «ما به این درخت ها معتقد بوده، و توسّل جسته، و حاجت گرفته ایم. و کسانى که درختان مزبور را سوزانده اند، مصیبتى به آنها، یا فرزندان، یا بستگانشان رسیده، یا بیمار شده اند.» خواهشمند است بفرمایید:اوّلا: عقیده به تقدّس این گونه درختها صحیح است، یا باطل؟
ثانیاً: گره زدن نخ، یا بستن پارچه به این درختها، و گرفتن حاجت از آنها جایز است؟
ثالثاً: آیا سوزاندن، یا از بین بردن چنین درختانى به عنوان مبارزه با خرافات، باعث گرفتارى و مصیبتى براى سوزاننده، یا بستگان او، خواهد شد؟
این اعتقادات قطعاً از خرافات است، و حاجت خواستن از آنها نوعى شرک مى باشد، و بر همه لازم است نهى از منکر کنند، و پاداش خود را از خداوند بخواهند.
هر از گاهى ورقه اى به این مضمون پخش مى شود که: «شیخ احمد نامى در مدینه، پیامبر(صلى الله علیه وآله) را خواب دیده، و ستاره اى در آسمان ظهور مى کند، و در توبه بسته مى شود، و... هر کس بنویسد این طور، و اگر ننویسد آن طور مى شود.» آیا این اوراق اعتبارى دارد، و باید به آنها توجّه کرد؟
این اوراق مجعول و بى اساس است، و سالهاست که به دست افراد مرموزى پخش مى شود.
اخیراً در یکى از روستاهاى استان خراسان شخصى پیدا شده، که در حالت خاصّى فرو مى رود (خلصه مانند) و از عالم غیب خبرهایى مى دهد، که با واقعیّت مطابقت دارد! به عنوان مثال، آدرس جمعى از سارقین را مى دهد، اتومبیلهاى گم شده را کشف مى کند، بعضى از بیماریها را معالجه کرده، و بعضى از قتل ها را فاش نموده، و قاتلها را معرّفى مى نماید! با توجّه به آیه کریمه: (لا یَعْلَمُ الْغَیْبَ اِلاّ هُوَ) لطفاً بفرمایید:الف) آیا آنچه درباره او گفته مى شود حقیقت دارد، یا برنامه خاصّى در میان است؟
ب) اگر خرافه است، چگونه با بعضى از واقعیّات جور در مى آید؟
ج) آیا ارتباط با ارواح میّسر است؟
این گونه افراد ممکن است گاهى درست بگویند، ولى بسیار مى شود که خلاف واقع خبر مى دهند، و این مسأله به تجربه ثابت شده است. و ارتباط با ارواح ممکن است، ولى اینها که مدّعى هستند غالباً در اشتباهند. در این زمینه مى توانید به کتاب ما «عود ارواح و ارتباط با ارواح» مراجعه کنید.
در بعضى از نقاط استان ما، رسوم و عقائد غلطى وجود دارد، که مشکلات فراوانى براى مردم ایجاد کرده است. مثلا ازدواج و اجراى صیغه عقد را در سیزده روز اوّل فروردین جائز نمى دانند، و معتقدند که چنین ازدواجى نحس است! همچنین این ایّام را براى عروسى نحس مى دانند! مورد دیگر، که اخیراً مشکلى را نیز براى خانواده خود ما پیش آورده، این است که مى گویند نباید دو خواهر با دو برادر ازدواج کنند، زیرا این کار باعث مى شود در شب اوّل که عروس به خانه داماد مى رود، خواهر دوّم، یا یکى از دو خواهر، از دنیا برود! نظر شما چیست؟
آنچه در بالا نوشته اید، جزء خرافات است، و هیچ اعتبارى ندارد. توکّل بر خدا کنید، و به این گونه مطالب اعتنا نکنید.
چند سالى است حرکتى در برخى مساجد رواج یافته، که به نظر مى رسد ترویج نوعى خرافه باشد. ماجرا بدین قرار است که در شب اوّل ماه ربیع الاوّل، از حدود نیمه شب تا اذان صبح، افرادى (که غالباً خانمها هستند) با در دست داشتن شمع، پشت درب مساجد تجمّع نموده، و با کوبیدن درب مساجد به صورت آهسته، و خواندن اذکارى، توسّل جسته و حاجات خود را طلب مى نمایند. و این حال تضرّع در هنگام اذان صبح به اوج خود مى رسد. کسانى که به این شیوه عمل مى کنند، آن را مستند به شنیده هاى خود از بعضى خانمهاى جلسه اى، و هدف از آن را رفع همّ و غم، و برآورده شدن حاجات، و تسلّى دل حضرت زهرا(علیها السلام)مى دانند. لطفاً بفرمایید:1ـ آیا اساساً چنین عملى مستند روایى دارد؟
2ـ آیا چنین عملى (که در حال گسترش مى باشد) مى تواند به عنوان یک حرکت شایسته مورد تأسّى دیگران قرار گیرد؟
3ـ در صورتى که عمل فوق از جمله خرافات، و یا خدایى نکرده نوعى بدعت باشد، وظیفه ائمّه جماعات و متدیّنین در این خصوص چیست؟
با توجّه به این که این عمل در روایات معصومین(علیهم السلام) وارد نشده، انجام آن به عنوان یک امر مستحبّ شرعى جایز نیست، و سزاوار است ائمّه محترم جماعات مردم را به سوى مراسم و توسّلاتى دعوت کنند که در روایات معصومین(علیهم السلام) وارد شده است، و گرنه ممکن است افراد منحرف براى وهن مذهب هر روز امر تازه اى اختراع نمایند، و ناآگاهان را به سوى آن دعوت کنند.
در چند روز گذشته در بخش بدره شهرستان دره شهر (استان ایلام) مردم مدعی هستند در داخل بقعه ای منسوب به قدمگاه حضرت ابوالفضل (علیه السلام)، سایه ای دیده می شود که گاهی شبیه به یک فرد اسب سوار پرچم به دست و گاهی به اشکال دیگر است و این را نشانه وجود امام زمان (عجل الله تعالی) و یا حضرت ابوالفضل (علیه السلام) در آن بقعه می دانند و ادعا می کنند که مراجع عظام نیز آن را تایید کرده اند.1- آیا ادعای مردم درباره تایید این واقعه توسط مراجع عظام صحت دارد؟
2- آیا اینگونه سایه ها و شکلها می تواند معجزه یا آثاری از وجود معصوم (علیه السلام) باشند؟
اگر اینگونه سایه ها و شکلها معجزه نیستند چه می توانند باشند؟
3- اگر دروغ بودن این ادعاها ثابت شد آیا تکلیف ما تکذیب کردن این ادعاهاست ( با توجه به این که به علت ترس از عواقب احتمالی آن در این منطقه کسی جرات تکذیب این ادعاها را ندارد)
تمام اینگونه امور خرافات است و باید تکذیب شود و ترویج خرافات بنام دین بدعت است و از گناهان نابخشودنی می باشد.
همسر من برای دعا کردن به یک خانم سیّدی مراجعه کرده است که برای دعا کردن از او طلب پول زیادی (مبلغ 260000 تومان) کرده است و هنگامی که به همسرم اعتراض کردم او مرا از نفرین آن خانم می ترساند.خواهشمند است مرا راهنمایی کنید.
به ایشان بگویید فریب افراد شیاد را نخورید و دنبال این حرف ها نروید، ما به شما توصیه می کنیم سعى کنید تمام نمازها، مخصوصاً نماز صبح را اوّل وقت بجا آورید. و پس از نماز صبح دست راست را بر سینه نهاده، هفتاد مرتبه ذکر «یا فتّاح» را تکرار کنید. سپس 110 مرتبه صلوات بفرستید، و گاه نیز ذکر «لا حول و لا قوة الا بالله» را تکرار نمایید، و هر روز هر چند به مقدار کمى صدقه دهید. انشاء الله این کار در رفع مشکلات شما مؤثّر است.
آیا سنگ بابا قوری و عقیق برای چشم زخم صحت دارند؟
اینگونه مسائل اعتباری ندارد، بهتر از هر چیز این است که آیة الکرسی بخوانید و به خود بدمید.
نظر حضرت آقا در خصوص چهارشنبه سوری و مسائل پیرامون آن چیست ؟
چهارشنبه سوری از خرافات است و چنانچه برخی اعمال موجب آزار و اذیت دیگران شود حرام است.
اگر در مراسم چهارشنبه سوری ایذائی صورت نگیرد، آیا باز هم برگزاری و شرکت در این مراسم غیر جایز است؟ اگر مراسمی باعث شادی مباح چند نفر شود، چرا باید جلوی آن گرفته شود؟ ظاهرا پیامبر (ص) با برخی سنتهای غیر حرام جاهلیت (مانند بلند کردن مو) موافقت کرده بودند. آیا نمیتوان گفت چهارشنبه سوری نیز جزو مراسم غیر حرام باقی مانده از گذشتگان است و برگزاری آن به شرط عدم ایذاء جایز است؟
شادی کردن در چنین شبی اشکال شرعی ندارد، اشکال در این است که معمولا آمیخته با کارهای ناروایی می شود که گاه به قیمت جان انسان ها تمام می گردد و هیچ انسان با وجدانی آن را نمی پذیرد.
نظر معظم له در مورد پهن کردن سفره هفت سین به مناسبت نوروز چیست؟ بنده علاقه یا التزامی به پهن کردن آن ندارم، اما همسرم اصرار دارد در خانه چنین کند. آیا باید از این کار او جلوگیری کنم؟
این کار اشکال ندارد
حکم استفاده از مواد محترقه در چهارشنبه سوری زمانی که اکثریت به طور همزمان از آن استفاده می کنند را بفرمایید.
این کار خلاف عقل و شرع است. http://persian.makarem.ir/estefta/?mit=853نظر آیت الله خامنه ای درباره خرافات شب اول ربیع / وظیفه آقایان علما چیست؟
وِیژه اول ربیع، آغاز ماه شادی اهل بیت
چند سالی است که در پایان ماه صفر مراسمی در برخی شهرها باب شده که در ظاهر مانند بسیاری از خرافات دیگر عملی نیکو وانمود می شود، اما هنگامی که در آن اندیشیده می شود نتیجه به آنجا می رسد که با خرافه و بدعتی دیگر مواجه هستیم.
این بدعت از آنجا آغاز می شود که در شب اول ماه ربیع الاول چند ساعتی قبل از نماز صبح روز اول این ماه، در هفت مسجد را می کوبند و با این کار پایان دو ماه عزاداری و آغاز ماه شادمانی حضرت زهرا(س) را اعلام می کنند و به این وسیله می خواهند از دستان حضرت زهرا (س) عیدی دریافت کنند و حاجات خود را برآورند.
در رابطه با شب اول ماه ربیع الاول در سال 1380 استفتایی از آیت الله خامنه ای صورت گرفته است. متن استفتای انجام شده این چنین است:
چند سالى است که در شب اول ماه ربیع الاول حرکتى در بعضى مساجد باب شده است بدین ترتیب که از حدود نیمه شب تا اذان صبح افرادى با در دست داشتن شمع پشت در مساجد مراجعه و با کوبیدن به در مساجد و خواندن اذکارى توسل جسته و حاجات خود را طلب مىنمایند، البته این عمل را تا هفت مسجد ادامه می دهند،
1- آیا چنین عملی مستند روایی دارد؟
2- آیا چنین عملی (که در حال گسترش می باشد) می تواند به عنوان یک حرکت شایسته مورد تأسی دیگران قرار گیرد؟
3- در صورتی که عمل فوق از جمله خرافات و یا خدای نکرده نوعی بدعت باشد وظیفه ما (ائمه جماعات و متدینین) در این خصوص چیست؟
نظر آیت الله خامنه ای:
بسمه تعالی.
عمل فوق الاشاره مستند روایی ندارد و شیوه قابل تأیید نیست. اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسندیده است، لیکن اشکال در شیوه عمل به نحو یاد شده است.
آقایان علماء اعلام - دامت افاضاتهم - و مومنین - ایدهم الله تعالی - با پند و اندرز و موعظه و نصیحت از رواج چنین رفتارهایی که چه بسا ممکن است منتهی به وهن مذهب گردد، جلوگیری نمایند. والسلام/ سید علی خامنه ای.
نقل از خبر آنلاین
عاشورا پایان یافته یا...
با پایان یافتن عاشورا محرم را تمام شده می دانیم. هیئت ها، یا تعطیل می شوند یا فعالیت چندانی ندارند. مردم، رخت سیاه را از تن به در کرده اند. درکوچه ها و خیابان ها، دسته های سینه زنی و زنجیر زنی مشاهده نمی شود. صدای سنج و دهل بگوش نمی رسد. از آن همه علامت، علامتی نیست. اکنون وقت آن است که در این فضای آرام و به دور از احساسات، دستاوردهایمان از عزاداری کردن و بر سر و سینه زدن، حمل علم و کتل، سیاه پوشی و مداحی و این همه خرج دادن را محاسبه کنیم. به راستی در دانشگاه کربلا چه درس هایی آموختیم؟ و چرا آن چه را می آموزیم به سرعت از یاد می بریم؟ مگر نه این است که عاشورا درسی است بـــــرای همه ی نسل ها و همه ی عصرها؟ نکند خدای نکرده در این معامله از مایه ضرر کرده باشیم. پس به جاست در خلوت خود تأثیر گذاری این ایام را در رفتار و گفتارمان ارزیابی کنیم و اگر دستاوردی داشته ایم، عزیزش بداریم و در نگه داری اش کوشا باشیم!!! اگر هم بر حسب عادت، برای غذا و ریا حضور یافته ایم طرحی نو دراندازیم. محرم که از راه می رسد، لباس سیاه بر تن می کنیم و شال عزا به گردن می آویزیم و برای در امان بودن از هرگونه انتقادی، تمام رفتارمان را حسینی قلمداد می کنیم. چه در زیر علامت سنگین باشیم یا در لباس تعزیه و یا در مقابل میکروفن مداحی، فرقی نمی کند. مهم نمایش خودمان است. نمونه اش مداحی های سبُک و بی محتوایی است که از شبکه های صدا و سیما ی خودمان پخش می شود. متأسفانه این گونه اعمال، منحصر به شهرهای بزرگ نیست؛ بلکه بلای ریا، به همه جا سرک کشیده است. می دانید که در این ایام، طبق یک رسم و سنت حسنه، مردم برای بزرگ داشت عاشورا، به زادگاهشان می روند تا مراسم عزاداری را به شکل سنتی بر گزار نمایند و نیز از ثواب صله ی رحم بهره مند شوند. من هم مثل خیلی از هم وطنان، برای برگزاری این مراسم، به بهمن آباد سفرکردم. در آن جا، مهاجرین که اغلب با بومیان نسبت خویشاوندی دارند، تصمیم گیرنده ی اصلی هیئت ها هستند و همین امر موجب خارج شدن مراسم از شکل سنتی اش شده است. عزاداری پدران و اجدادمان دربهمن آباد و سویز و مزینان (3 روستایی که هر ساله در روز عاشورا محل تلاقی هیئت هایشان، جوار امام زاده است) زبان زد بود؛ زیرا در خلوص نیت آنان کسی تردید نداشت و هنوز پس از گذشت این همه سال از آنان به نیکی یاد می کنند. ولی بعد از رحلتشان، مردم بومی، فرزندان آنان را (از جمله خود من) فاقد چنین جایگاهی می دانند. به نظر می رسد آن ها در این خصوص قضاوت خوبی دارند. زیرا این گونه مراسم خودنمایی و ریا، در اشکال مختلف وجود دارد. در آن جا، تعزیه خوانی و مداحی، به طور افتخاری دنبال می شود. جوانان زیادی محرم را فرصت مناسبی برای مداحی و تعزیه خوانی و مطرح کردن خودشان می دانند. ولی پیش کسوتان تعزیه خوان و مداحان، معمولا" میدان را واگذار کسانی می کنند که با آن ها پیوند دوستی و خویشی دارند. همین نگاه، موجب اختلاف و بگو مگو و حرمت شکنی یک دیگر، می شود. در روستا دو هیئت حسینی و ابوالفضلی وجود دارد که مثل همه ی هیئت ها رقابتی عمل می کنند و هر کدام داشته هایشان را به رخ دیگری می کشد. من در هیئت ابوالفضلی، برای مردم می گویم و می خوانم. اگر نگویید کافر همه را به کیش خود پندارد می توانم ادعا کنم در بهمن آباد و حتی در شهرهای بزرگ به ندرت می توانید مداح واقعی و حسین شناس و بی ریا و خالص پیدا کنید. متأسفانه در جای جای مجلس حسینی، ریا و خودنمایی، بیداد می کند و این بلا، منحصر به بهمن آباد و روستاهای اطراف ما نمی شود. کافی است هرکس به دور و بر و اطرافیان خودش نگاهی بیندازد تا بلای ریا را ببیند. کسی منکر حضور افراد پاک نیت و خوش قلب و قابل احترام نیست. می خواهیم بگوییم ریا در ابعاد و اشکال مختلف وجود دارد، حتی در قربانی کردن. به عبارتی گوسفندان را نیز قربانی خواهش نفسمان می کنیم. روز عاشورا در مسیر هیئت ها و در جلوی چشم کودکان معصوم، کارد برّان را به دست می گیرند و از بریدن سر و ریختن خون گاو و گوسفند و حتی شتر در معابر، لذت می برند. آیا کسی می تواند و جرأت دارد این عمل را تقبیح کند و بگوید: شرط اصلی این عمل نیت خیر شماست و چنان چه این گونه اعمال، به دور از نگاه دیگران انجام بگیرد به صواب نزدیک تر است؟ آیا آلوده کردن زمین و احیانا" لباس و کفش دیگران و رعایت نکردن حال زنان و کودکان، عین ثواب است؟ می دانم که این گونه نوشته ها حتی در قالب پیشنهاد، بی مورد است و جایگاهی ندارد. اینان خودشان را عشاق و «پیرغلام» و خادم و نوکر امام حسین می دانند و هیچگونه تذکری را بر نمی تابند.گفتیم که این بلا منحصر به نقطه ای خاص نمی شود. آسیب های روانی، ناکامی ها و محرومیت های دوران کودکی مانند غده های ریز و درشت سر وا می کند و باعث خودنمایی می شود و چون حرفی برای گفتن ندارند متأسفانه کارهایشان را به نام دین توجیه می کنند. همه ی این ها مربوط به عدم شناخت ما از راه و هدف مقدس امام حسین (ع) و یارانش است. ما تا توانسته ایم از محبت به حسین گفته ایم؛ ولی از معرفت به آن حضرت حرفی نزده ایم. کدام پرنده ای می تواند با داشتن یک بال پرواز کند؟ بال دیگر محبت، معرفت است که ما از آن غافلیم. معتقدم اگر شناخت امامان در جامعه گسترش می یافت، اگر به جای این همه غلو، حقیقت را به مردم می گفتیم، سرنوشت مردم ما این نبود که هستیم و صدا و سیمای ما در پخش مراسم عزاداری این نبود که هست. آن چه هر روزه از صدا و سیما به خورد مردم داده می شود و هر آن چه در روستا و شهر شاهدش هستیم، احساسات است و دیگر هیچ. درباره ی محبت حسین گفتند و گفتم و شنیدیم، ولی نمی دانم چرا از اهداف آن حضرت و احیای امر به معروف و نهی از منکر و آن همه خطابه های زیبایی که از مکه تا کربلا بیان فرمودند و واقعه ی بعد از عاشورا و... نگفتیم و نمی گوییم. آری؛ بعد از عاشورا، مصائب زینب (س) آغاز می شود و ما محرم را تمام شده می دانیم؛ زیرا هیزم آتش احساساتمان سوخت و خاکستر شد. ولی خیمه گاه حسین هنوز می سوزد و ما، نه، می بینیم و نه، می دانیم که چرا می سوزد.
دریـــافت ما از پیــــام عـــاشورا
صدای طبل و شیپور و سنج از کوچه پس کوچه ها به گوش می رسد نوای نوحه خوانی طنین انداز است. بیرق های سیاه به نشانه ی عزاداری بر سر در خانه ها و تکایا بر افراشته شده، دسته جات سینه زنی و زنجیر زنی با آداب و رسوم خاص خودشان عزاداری می کنند.
محرم آمد تا بازهم حسین (ع) همه ی انسان ها را مورد خطاب قرار دهد: اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.
محرم آمد تا بار دیگر پیام سرخ عاشورا در گوش هایمان طنین انداز شود. مگر نه این که: «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» نشان دهنده ی پیوستگى و تداوم جبهه ی درگیرى حق و باطل در همه ی زمان ها و مکان ها است.
محرم آمد و باز در اندیشه ی حسین و فرزندانش، حسین و یارانش، حسین و قیامش، حسین و پیامش و حسین و فلسفه ی شهادتش سر در گریبان بردهام.
در کربلا چه گذشت؟
در حادثه ی کربلا بار دیگر مبارزه ی حق و باطل تکرار شد و امام حسین (ع) به منظور دفاع از دین، آزادى و عدالت قیام نمود و همه ی خوبى ها را به نمایش گذاشت تا قیام او نماد همه ی زیبایى ها برای همه ی عصرها باشد. تا آنجاکه شیر زن صحرای کربلا حضرت زینب (س) در مجلس عبیدالله باصلابت و شجاعت بیان فرمودند: «ما رأیت إلا جمیلا». آن چه زینب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت به این حادثه بر زبان راند موجب رسوایی کاخ نشینان مغرور گردید و تداعی کننده ی آرزوی برادرش که فرمود: هر چه اراده ی خداست، «خیر» برای او و یارانش باشد، چه به صورت «فتح »، چه به شکل «شهادت». اما نباید از نظر دور داشت که در آن سوى حادثه یزید و یزیدیانی بودند که همه ی زشتى ها و بدى ها را به نمایش گذاشتند.
امام حسین (ع) در برابر بیعت خواستن یزید فرمود: «ناپاک ناپاک زاده مرا بین دو چیز: شمشیر و ذلت مخیّر نموده است، امّا ذلّت از ما دور است».
پیام حسین (ع)
حسین (ع) ترسیم کننده ی خطی است که ،عدل و ظلم را متمایز می کند. این خط، نشان راهی است برای همه ی نسل ها. ولی افسوس که از شناخت و رفتن در این را ه ،بازمانده ایم.به گم کرده راهی می مانیم که دیگران را گم کرده راه می دانند.زیرا نه امام و نه حرکتش را نشناختیم. یادمان داده اند،امامت از اصول دین شیعه است. این را نیز از کودکی و به صورت موروثی برایمان گفته اند به همین لـحاظ بـدون شـناخت و بی آن که بدانیم، هرساله به صورت تقلیدی، عزاداری می کنیم. بر سرو سینه می زنـیم و اشک می ریزیم آن هم برای کسی که او را نمی شناسیم. روزنامه ی کیهان به نقل از آیت الله جوادی آملی نوشته است روزنامه ی کیهان به نقل از آیت الله جوادی آملی نوشته است.
روزنامه ی کیهان به نقل از آیت الله جوادی آملی نوشته است: «هر گریه و هر اشکی نمی تواند انسان را به مقامات عالیه برساند. اگر خدای ناکرده مقتلی ضعیف باشد یا با وهن و وهم این خاندان همراه باشد آدم، نه، باید این ها را بخواند، نه، باید موافق باشد که کسی این ها را بخواند و نه، اشک در برابر این ها آن فضیلت را به همراه دارد.» ایشان در ادامه می فرمایند: «هرگز هدف وسیله را توجیه نمی کند. هرگز نمی شود از وسیله ی باطل به هدف صحیح رسید. از گریه ی باطل، از خواندن باطل، از مداحی باطل، از روضه خوانی باطل که سندی ندارد، محتوایی ندارد، با جلال و شکوه این خاندان هماهنگ نیست، با هدف نهضت سالار شهیدان هماهنگ نیست، هرگز با چنین گریه ای انسان نمی تواند به مقصد برسد.»
چنین گریه ای چه ارزشی برایمان دارد؟ نوع عزاداری های ما، انگیزه ی غیر حسینی به خود گرفته تا جایی که در قالب مدح آن بزرگوار چیزهایی می شنویم که از گفتنش نیز شرممان می آید. آیا حسین شهید شد تا سوگوارانش در هیئت هایی کارناوال وار، با انجام حرکاتی شنیع و دور از انسانیت مانند قمه زدن حتی برای بچه های کوچک، خود و امام خود را مضحکه ی جهانیان کنند. یا حسین مرا ببخش که از تاسوعا و عاشورا فقط مشکی پوشیدن، هیئت رفتن، زنجیر زدن و نذری دادن را می شناسم و نفهمیدم که تو برای آزادی، انسانیت و عدالت قیام کردی.
یا حسین مرا ببخش که فقط به فکر نذری دادن روز عاشورا بودم و همسایه ی دیوار به دیوارم را که تمام سال فرزندانش گرسنه، سر به بالین می گذارند، فراموش کردم.
یا حسین مرا ببخش که عمری دستانم را با تمام قوا در عزایت به سینه کوبیدم ولی دست هیچ افتاده ای را نگرفتم.
برای نمایش دادن خودمان، مداحی می کنیم، تعزیه می خوانیم، نذری می دهیم، سیاه برتن می کنیم، علامت بزرگ تر از هیئت آن طرفی برمیداریم، خیابان ها را مسدود می کنیم، در رنگ های مختلف تظاهر و ریا می کنیم تا ناممان پر آوازه شود.
یا حسین؛ ایمان دارم که زنده نگه داشتن نامت و فلسفه ی جهادت چراغی است برای هدایت آیندگان. ولی مرا ببخش که به خیال زنده نگه داشن نامت، فلسفه ی جهادت را زیر عزاداری پر زرق و برق پنهان نمودم و اینک جوانان نسل امروز کشورم از تو ای عزیز فاطمه، فقط خیابان گردی شبانه با دوستان و خوردن غذای نذری و شمع روشن کردن شام عاشورایت را می شناسند. ولی از شناخت خودت عاجزند.
اینک این ما هستیم و محرم و عاشورا همراه با سنج، طبل، علامت، روضه، مداحی و گریه.
نمی دانم همه ی این ها نمایش خودمان است یا ترویج و نمایش اقتدار شیعه؛ آبروی خودمان یا آبروی حسین؛ رضای خدا یا رضای نفس و شیطان.
یادمان باشد امامت فروع دین نیست اصول دین است.
این را هم بدانیم هدف، وسیله را توجیه نمی کند.
شناخت شخص علی (ع) یا شخصیت آن حضرت؟
قبل از آنکه بتوانم روی پاهایم به ایستم مرا با نام علی آشنا کردند. بعدها برای انجام دادن هر کار کوچک و بزرگی باید یاعلی می گفتم،بزرگتر که شدم شاهد بودم پدر و مادرم،اقوام و همسایه ها،معلم ها و مردم کوچه و بازار در نشستن و بر خاستن ،از نام علی مدد می جویند.کم کم متوجه شدم یاعلی گفتن در همه جا به خصوص در بلند کردن اجسام سنگین از ملزومات شرعی است!!!
در هر خداحافظی ، گفتن دست علی به همراهت در ردیف ارج نهادن به من تلقی می شد.
دربهمن آباد، وقتی کار جمعی مثل لایروبی مسیر آب قنات،صورت می گرفت برای رفع خستگی، علاوه بر چاوشی، بارها:علی علی علی یـــــــــــــــاعلی – علی علی علی یــــــــا علی را به صورت جمعی تکرار می کردند.
اینکه:هرکس باید دست به زانوی خودش بگیرد و یاعلی بگوید.به ضرب المثل تبدیل شد
در بُعد اُخروی نیز می گفتند: شب اول قبر علی به فریادت می رسد.
گفتند:وقتی نکیر و منکر وارد قبر می شوندنام امامان را از تو می پرسند در صورتی که دوست علی باشی خودش به دادت می رسد.
برای تشویق به فرستادن صلوات می گفتند: شب اول قبر علی به فریادت برسد بلند صلوات بفرست.
در بُعد پهلوانی بی رقیب و بی حریف بود.تا جایی که شخصی از راه دور آمده بود و ادعای پهلوانی می کرد سراغ علی راگرفت او علی را ندیده بود، آدرس نخلستان را به او دادند به آنجا رفت و با قلدری آدرس علی را خواست علی گفت: با او چه کار داری؟ مرد پهلوان گفت: می خواهم با او کشتی بگیرم علی گفت:مرا دیده ای او را دیده ای و سر انجام کشتی گرفتند علی که پهلوان بی بدیل بود کمر بند او را گرفت و به سوی آسمان پرتابش نمود آن شخص که در بین زمین و آسمان معلق بود دریافت که با علی کشتی گرفته،ملتمسانه فریاد بر آورد ای کسی که به آسمان پرتابم نمودی مرا به روی زمین بر گردان.علی او را بدون کمترین صدمه ای بر زمن نهاد.
روزی با دشمن وارد جنگ شد شمشیر را به شدت، بر فرق او وارد ساخت دشمن گفت:ای علی ضربه ی تو بر من کارگر نشد علی گفت: خودت را تکان بده او خودش را تکان داد فوری دو نیم شد و از دنیا رفت.
هنوز کودک بود و شیر خوار،که شیر درنده ای وارد شهر می شود مردم در وحشتند،علی در گهواره ،آن شیر را تکه تکه کرد!!!!.و.......
پیروان آن حضرت در قیامت،بدون هرحساب و کتابی وارد بهشت می شوند گناه از تو حساب و کتاب باعلی!!!
حاجب اگر محاسبه ی حشر با علی است
من ضامنم که هرچه بخواهی گناه کـــــــن
یا:
روز محشر پرسید از من آن رب جلی
گفت: تو غرق گناهی؟گفتمش یا رب بلی
گفت: پس آتش نمی گیرد چرا جسم و تنت؟
گفتمش چون حک نمودم روی قلبم یا عـــلی
برای تولدش مولودی می گیریم و امامتش را به رخ دشمنانش می کشیم و در غم شهادتش خاک عزا بر سر می کنیم. کشور در این روزها تعطیل رسمی می شود.که حق هم همین است.
عشق و محبت علی را با شیره ی جانشان در دلم جای دادند راه می رفتم و با خودم: من علی علی گویم / باصوت جلی گویم/ یا شاه ولایت/ جانم به فدایت / هرکس به کسی نازد /سنی به عمر نازد/ ما هم به علی نازیم، را می خواندم.
شناخت من از علی منحصر به شناخت شناسنامه ای شد. یعنی علی ، پسر ابوطالب ، ابوطالب پسر عبدالمطلب ، مادرش فاطمه دختر اسدبن عبدالعزی ، شوهر فاطمه ، پدر حسن و حسین ، در آن سال متولد شد ،فلان سال از دنیا رفت ، چنان جنگ هائی کرد ،شناخت شناسنامهای علی ، شناخت شخصیت او نیست ، شناخت انسان کامل نیست،تا کنون هر چه برایم گفته اند ازشخص و معجزات علی بوده، نه از شخصیت او، در صورتی که،شناخت علی ، یعنی شناخت شخصیت انسان بی همتا، نه شخص علی. به عبارت دیگر اوصاف علی نمونه ی انسان کامل است.کاش بجای غلو کردن در محبت علی و این همه بهره برداری از نام او، چهره ی واقعی آن حضرت و شیعیان حقیقی اش را ترسیم می کردند. شیعه یعنی کسی که در عمل علی را مشایعت کند نه در حرف . مشایعت عملی یعنی همراه بودن با انسان کامل،وقتی از انسان کامل یعنی انسان نمونه ، انسان اعلی یا انسان والا و برتر،سخن می گوییم از علی (ع) سخن گفته ایم، همان علی که بُعد شخصیتی اش برای من و شما ناشناخته مانده است.آن چه برایم گفته اند همان چیزهایی است که فضیلتش می نامند.متأسفانه در خصوص شخصیت آن حضرت یا نگفته اند و اگر هم گفته اند در خور شأن آن حضرت نبوده. اکنون من مانده ام با یک اسم شیعی شناسنامه ای و شناخت شناسنامه ای انسان والامقامی که باور دارم اگر شیعیانش او را می شناختند واژه هایی چون عدالت، جود، قسط،شجاعت،عبادت، صبر،همسرداری،کشورداری ،خداشناسی و ... معنای واقعی خود را داشت و سر نوشت بشر غیر از آنچه که اکنون هست می بود. کاش ،کاش
قسمت هایی از دعای عرفه امام حسین (ع) به قلم دکتر علی شریعتی
عید قربان، پر شکوهترین ایثار و زیباترین جلوه ی تعبد در برابر
خالق یکتا بر شما مبارک باد
اگر به فرض که هیچ دلیلی بر حقانیت و صلاحیت امام حسین (ع) نباشد , بعد، آدم یک بار دعای عرفه بخواند،می شود به "حسین" ایمان نیاورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟دیوانه اش نشود؟ آیا چنین چیزی امکان دارد؟ یک بار بخوانید، عاشق می شوید...
حمد و سپاس خدایی را سزاست که تیر حتمی قضایش را هیچ سپری نمی شکند و لطف و محبت و هدایتش را هیچ مانعی باز نمی دارد و هیچ آفریده ای به پای شباهت مخلوقات او نمی رسد.
حهل و نادانی من و عصیان و گستاخی من تو را باز نداشت از اینکه راهنمایی ام کنی به سوی صراط قربتت و موفقم گردانی به آنچه رضا و خوشنودی توست.
پس،هر گاه که تو را خواندم پاسخم گفتی .
هر چه از تو خواستم عنایتم فرمودی.
هرگاه اطاعتت کردم قدردانی و تشکر کردی.
و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم بر نعمت هایم افزودی.
و اینها همه چیست؟
جز نعمت تمام و کمال و احسان بی پایان تو؟!
من کدام یک از نعمت های تو را می توانم بشمارم یا حتی به یاد آورم و به خاطر سپارم؟
خدایا!الطاف خفیه ات و مهربانی های پنهانی ات بیشتر و پیشتر از نعمتها ی آشکار توست.
خدایا!من را آزرمناک خویش قرار ده آن سان که انگار میبینمت.
من را آنگونه حیامند کن که گویی حضور عزیزت را احساس می کنم.
خدایا!
من را با تقوای خودت سعادتمند گردان.
و با مرکب نافرمانی ات به وادی شقاوت و بد بختی ام مکشان.
در قضایت خیرم را بخواه.
و قدرت برکاتت را بر من فرو ریز تا آنجا که تاخیر را در تعجیل های تو و تعجیل را در تاخیر های تو نپسندم.
آنچه را که پیش می اندازی دلم هوای تاخیرش را نکند.
و آنچه را که بازپس می نهی من را به شکوه و گلایه نکشاند.
پروردگار من!
من را از هول و هراس های دنیا و غم واندوه های آخرت رهایی ببخش.
و من را از شر آنان که در زمین ستم می کنند در امان بدار.
خدایا!
به که واگذارم می کنی؟
به سوی که می فرستی ام؟
به سوی آشنایان و نزدیکان؟تا از من ببرند و روی برگردانند.
یا به سوی غریبان و غریبه گان تا گره در ابرو بیافکنند و مرا از خویش برانند؟
یا به سوی آنان که ضعف مرا می خواهند و خواری ام را طلب می کنند؟
من به سوی دیگران دست دراز کنم؟در حالی که خدای من تویی و تویی کارساز و زمامدار من.
ای توشه و توان سختی هایم!
ای همدم تنهایی هایم!
ای فریاد رس غم وغصه هایم!
ای ولی نعمت هایم!
ای پشت و پناهم در هجوم بی رحم مشکلات!
ای مونس و مامن و یاورم در کنج عزلت و تنهایی و بی کسی!
ای تنها امید و پناهگاهم در محاصره ی اندوه و غربت و خستگی!
ای کسی که هر چه دارم از توست و از کرامت بی انتهای تو!
تو پناهگاه منی!
تو کهف منی!
تو مامن منی!
وقتی که راه ها و مذهب ها با همه ی فراخی شان مرا به عجز می کشانند و زمین با همه ی وسعتش بر من تنگی می کند و ...........
اگرنبود رحمت تو بی تردید من از هلاک شدگان بودم.
و اگر نبود محبت تو بی شک سقوط و نا بودی تنها پیشروی من میشد.
ای زنده!
ای معنای حیات! زمانی که هیچ زنده ای در وجود نبوده است.
ای آنکه :
با خوبی و احسانش خود را به من نشان داد.
و من با بدی ها و عصیانم در مقابلش ظاهر شدم.
ای آنکه:
در بیماری خواندمش و شفایم داد.
در جهل خواندمش و شناختم عنایت کرد.
در تنهایی صدایش کردم و جمعیتم بخشید.
در غربت طلبیدمش و به وطن بازم گرداند.
در فقر خواستمش و غنایم بخشید.
من آنم که بدی کردم ... من آنم که گناه کردم.
من آنم که به بدی همت گماشتم.
من آنم که در جهالت غوطه ور شدم.
من آنم که غفلت کردم.
من آنم که پیمان بستم و شکستم.
من آنم که بد عهدی کردم .....
و ... اکنون باز گشته ام.
باز آمده ام با کوله باری از گناه و اقرار به گناه.
پس تو در گذر ای خدای من!
ببخش ای آنکه گناه بندگان به او زیان نمی رساند.
ای آنکه از طاعت خلایق بی نیاز است و با یاری و پشتیبانی و رحمتش مردمان را به انجام کارها ی خوب توفیق می دهد.
معبود من!
اینک من پیش روی توام و در میان دست های تو.
آقای من!
بال گسترده و پر شکسته و خوار و دلتنگ و حقیر.
نه عذری دارم که بیاورم نه توانی که یاری بطلبم.
نه ریسمانی که بدان بیاویزم.
و نه دلیل و برهانی که بدان متوسل شوم.
چه می توانم بکنم؟ وقتی که این کوله بار زشتی و گناه با من است ؟!
انکار؟!
چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعی دارد وقتی که همه ی اعضا و جوارحم به آنچه کرده ام گواهی می دهند؟
خدای من!
خواندمت پاسخم گفتی.
از تو خواستم عطایم کردی.
به سوی تو آمدم آغوش رحمت گشودی.
به تو تکیه کردم نجاتم دادی.
به تو پناه آوردم کفایتم کردی.
خدایا!
از خیمه گاه رحمتت بیرونمان مکن.
از آستان مهرت نومیدمان مساز.
آرزوها و انتظارهایمان را به حرمان مکشان.
از درگاه خویشت ما را مران.
ای خدای مهربان!
بر من روزی حلالت را وسعت ببخش.
و جسم و دینم را سلامت بدار.
و خوف و وحشتم را به آرامش و امنیت مبدل کن.
و از آتش جهنم رهایم ساز.
خدای من!
اگر آنچه از تو خواسته ام عنایتم فرمایی , محرومیت از غیر از آن زیان ندارد.
و اگر عطا نکنی هر چه عطا جز آن منفعت ندارد.
یا رب! یا رب! یا رب!
خدای من!
این منم و پستی و فرو مایگی ام.
و این تویی با بزرگی و کرامتت.
از من این می سزد و از تو آن
" چگونه ممکن است به ورطه ی نومیدی بیافتم در حالی که تو مهربان و صمیمی جویای حال منی."
خدای من!
تو چقدر با من مهربانی با این جهالت عظیمی که من بدان مبتلایم!
تو چقدر درگذرنده و بخشنده ای با این همه کار بد که من می کنم و این همه زشتی کردار که من دارم.
خدای من!
تو چقدر به من نزدیکی با این همه فاصله ای که من از تو گرفته ام.
تو که اینقدر دلسوز منی!
خدایا تو کی نبودی که بودنت دلیل بخواهد؟
تو کی غایب بوده ای که حضورت نشانه بخواهد؟
تو کی پنهان بوده ای که ظهورت محتاج آیه باشد؟
کور باد چشمی که تو را ناظر خویش نبیند.
کور باد نگاهی که دیده بانی نگاه تو را درنیابد.
بسته باد پنجره ای که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.
و زیانکار باد سودای بنده ای که از عشق تو نصیب ندارد.
خدای من!
مرا از سیطره ی ذلت بار نفس نجات ده و پیش ازآنکه خاک گور بر اندامم بنشیند از شک وشرک رهایی ام بخش.
خدای من!
چگونه نا امید باشم در حالی که تو امید منی!
چگونه سستی بگیرم ,چگونه خواری پذیرم که تو تکیه گاه منی!
ای آنکه با کمال زیبایی و نورانیت خویش چنان تجلی کرده ای که عظمتت بر تمامی ما سایه افکنده.
یا رب! یا رب! یا رب
--------------------------
با تشکر از خانم سهیلی
دل خوش از آنيم که حج مي رويم/ غافل از آنيم که کج مي رويم
دل خوش از آنيم که حج مي رويـــــــــم
غافل از آنيم که کج مي رويــــــــــــــــم
کعبه به ديدار خــــــــــــــــدا مي رويـــم
او که همين جاست، کـــجا ميرويـــــــم
حج به خدا جز بــــــــه دل پـــاک نيست
شستن غــــــــم از دل غـمــناک نيست
ديــن که به تسبيح و سر و ريش نيست
هــرکه علي گفت که درويش نيســـــت
صبح به صبح در پي مــــــــــکر و فـــريب
شب همه شب گريـــــــه و امــن يجيب
این روزها نام نویسی برای مشرف شدن به سرزمین وحی و عتبات عالیات با شدت و سبقت ادامه دارد. هر روز و هر سال شاهدیم که هزاران نفر از شهرها و روستاهای دور و نزدیک، دوری راه و خطرات احتمالی را به جان می خرند و خود را به زیارت اماکن متبرکه می رسانند. آیا تا کنون از خود پرسیده ایم که رفتن و هزینه کردن برای چنین سفری چه دستاوردی برای خود و خانواده و جامعه ی ما داشته است؟ وقتی اولین کسانی که با آن ها در ارتباط هستیم یعنی همسر و فرزندانمان هیچ تغییر مثبتی در رفتارمان مشاهده نمی کنند چه طور از خداوند انتظار پاداش داریم؟ در هر حال با فرض این که ثبت نام به خیر و خوشی انجام پذیرفته. اکنون پس از یک انتظار نسبتا" طولانی زمان رفتن فرارسیده است. مطابق سنت حسنه، مسافران را از زیر قرآن رد می کنند تا رفتاری قرآنی داشته باشند. آن ها در میان اشک شوق بدرقه کنندگان، با کوله باری از التماس دعا خانه را ترک می کنند.
اکنون پس از چند روز دوری از خانه و خانواده، سفر، به خوبی و خوشی پایان یافته است؛ مطابق انتظار زائر، چاوش گران چاوشی می کنند و گوسفند بی گناهی را به جرم بی گناهی در سر راهشان سر می برند. حاجی یا کربلایی ما گرچه از خوش حالی سر از پا نمی شناسد، اشک های حلقه زده در چشمانش از دردی شیرین حکایت می کند. با اصرار اطرافیان، بغض سر وا می کند. زائر سرزمین وحی از این که زودتر از این ها برای رفتن به چنین سفری اقدام نکرده است، خود را سرزنش کرده و اطرافیان و مستقبلین را به نام نویسی ترغیب می نماید. اقوام که سخت تحت تأثیر زائر قرار گرفته اند به فکر ثبت نام می افتند. ما هم از این بابت که مردممان مشتاق زیارت خانه ی خدا و کربلای معلی هستند، خوش حالیم؛ زیرا بر این باوریم که هرچه به سوی باورهای دینی حرکت کنیم جامعه ی امن تر و بهتری خواهیم داشت؛ ولی متأسفانه این اتفاق میمون و مبارک روی نمی دهد. به عبارتی هر ساله شاهد رفت و آمدهای فراوان زائران از گوشه و کنار کشورمان به سوی سرزمین وحی هستیم. بدیهی است که نور امید در دل ها به وجود آید؛ ولی افسوس که این انتظار تاکنون محقق نشده است. حاجی یا کربلایی برگشته از سفر، در روزها و هفته های نخست، رنگ و لعاب حاجی و کربلایی بودن را حفظ می کند؛ اما طولی نمی کشد که همه ی قول و قرارها و ندامت ها و توبه ها را در مدت زمان بسیار کم فراموش می کند و روز از نو و همان اعمال و رفتار از نو!
او که وقت رفتن به خانه ی خدا از زیر قرآن رد شده بود، اکنون احکام آن کتاب آسمانی را نادیده می گیرد تا آن جا که رفتار و کردارش در جامعه ایجاد بدبینی می کند. چرا چنین اتفاق نامیمونی می افتد؟ به نظر می رسد اینان برای ادای فریضه ی حج نمی روند. چه طور می توان کسانی را که هنگام اقامه ی اذان، به جای شرکت در نماز جماعت و استفاده کردن از فضای معنوی، در جلوی فروشگاه ها به انتظار فروشندگان عرب می نشینند و یا در آن مکان شریف رفتار غیر شرعی از خود بروز می دهند را حاجی نامید؟
نمی دانم بانی اولیه ی اعزام دانش جو به مکه چه کسی بوده است؟ إن شاء الله که نیت خیری داشته؛ ولی کاش این اتفاق نمی افتاد که سخنران وهابی بر منبر بنشیند و در دعایش بگوید: خدایا جوانان ما را از شر دختران ایرانی مصون دار. در این جا بحث بر سر لودگی دختر و پسر نیست و نمی خواهم ارزش حجاج واقعی را نادیده بگیرم . می خواهم بگویم شما را به خدا حداقل در این وادی چشم و همچشمی نکنید. شلوغ نکنید. إن شاء الله صاحب خانه خودش دعوتمان می کند. حجاج واقعی و زائران حقیقی حسینی جایگاهشان نزد خدا رفیع است و نزد بندگان خدا نیز آبروی ویژه دارند و ملتمس دعای خیرشان هستیم.و سخن آخر،پوزش می خواهم قصد بدی نداشتم حجتان مقبول.
کدامیک بهتر است اخلاق یا عمل صالح؟
ما ، در شبانه روز با مردمی سرو کار داریم که هر کدام دارای خلق و خوی خاصی مثل اخلاق انتفاعی ،اخلاق سودجو یی،اخلاق موضعی و یا اخلاق الهی می باشندو چون طبیعی است که قادر به دیدن وجدان و ضمیر و اعتقادات باطنی آنها نیستیم لاجرم در تشخیص و تعامل با آنها دچار مشکل می شویم شما در روند زندگی روزمره با اینگونه افراد، چگونه رفتار می کنید؟مطمئنم پاسخ به این پرسش چندان هم ساده نیست زیرا بارها دیده ایم که بسیاری بر ادعای برتری عقل و اخلاقشان نسبت به دیگران پا فشاری کرده اند و طبیعی است که این جماعت خود را عاقلتر و مهربانتر از بقیه بدانند. جا دارد با نگاه دیگری رابطه ی اخلاق فردی و اعتبار اجتماعی را مورد کنکاش قرار دهیم و سپس به تحلیل تفاوت و کاربردهای عمل صالح،اخلاق انتفاعی و اخلاق ابزاری بپردازیم.
از شما چه پنهان امروز نیز، اخلاق و رفتارم را در ترازوی نقد گذاشتم ،قضاوت را به بزرگانی واگذار کردم که عمری در باره ی اهمیت اخلاق فردی و اجتماعی،رابطه ی اخلاق و عرفان،رابطه ی اخلاق و فلسفه،اخلاق چیست و خوش اخلاق کیست؟،رذائل و فضائل اخلاقی و... فرموده و نوشته اند با وجود چنین شاخصی خود بخود جایگاه من تنزل کرد. ولی مانع تغییر نگاهم به مقوله ی اخلاق نشد و کماکان بر این باورم که نمی شود ازاخلاق تعریف واحدی داشت.زیرا آنچه را در بهمن آباد اخلاقی می دانند با آنچه در شهر یا روستای مرزی کشورمان اخلاقش می نامند متفاوت است به همین لحاظ می خواهم ازبهترین واژ ه ای که در قرآن بر آن توصیه و تأکید شده (عمل صالح) بنویسم عمل صالح همان چیزی است که بینندگان حقیقت در عالم برزخ با بی تابی هرچه تمام از درگاه الهی طلب می کنند که ما را بر گردان تا عمل صالح و شایسته انجام دهیم(سجده ۱۲) انجام عمل صالح بدون ایمان ممکن نیست زیرا ایمان منشأ و علت عمل صالح است و دیگر اینکه عمل باعث تقویت ایمان می شود پس لازم است این دو بال را برای راهیابی به آسمان کمال باهم داشته باشیم .اکنون می خواهیم بدانیم عمل صالح چیست؟درباره تعریف عمل صالح می توان گفت: عملی است که فقط برای خدا انجام می گیرد.عمل صالح یعنی همه ی کارهای کار نیک ،قرآن براي عمل صالح مصاديق بسياري را ذكر مي كند كه در اين جا به برخي از آن ها اشاره مي شود. انفاق، کمک به دیگران، نماز، روزه، دستگیری از مظلوم ،راستگویی،محبت و مودت،اخلاص در عمل،قناعت،سخاوت،عدل و داد،عفت و پارسایی و... نمونه های آن هستند. به عبارتی هرکار نیکی که بین فرد و خدا انجام شود یا در رابطه با انسان دیگری انجام گیردعمل صالح می باشد. عمل صالح یعنی کردار نيک پندار نيک و گفتارنیک، یعنی همه را بنده خدا دانستن و رعايت حق و حقوق آنان کردن, عمل صالح به معناي كار با صداقت، پرسش اصلی این است که مگر همه ی آنچه گفته شد اخلاق نیستند؟ جواب این است: همه ی اینها می تواند اخلاق باشد ولی هر اخلاقی نمی تواند عمل صالح باشد بطور مثال که قبلا هم به آن اشاره شده ،اخلاق کاسب کارانه خوشرویی و خوشگویی و رعایت بعضی از آداب اخلاقی بخاطر سودجویی صرف نمی تواند در چار چوب اخلاق تعریف شود. من و شما بارها شاهد رفتار متفاوت اخلاق مردم در اطرافمان بوده ایم و می دانیم گروهى مسائل اخلاقى را صرفا از اين نظر توصيه مى كنند كه با منافع مادى شان در ارتباط باشد و شاهد بر خورد موضعی افراد سود جو بوده ایم مثلا ممکن است كاسب،فروشنده و يا تاجری ،با مراجعه كنندگان بسيار خوش برخورد، پر محبت، مؤدب و صميمى باشد، تا از اين راه مشتريان و دوستان بيشترى جلب كند اما همين شخص، در خانه با زن و فرزند يا همسايگان، بسيار بد رفتاری کند. اين گونه اخلاق كه پشتوانه اى جز سودجويى ندارد نمی تواند در چارچوب انسان خوش اخلاق قرار گیرد.، زیرا این شخص هیچ اصالتی برای اخلاق قائل نیست. کسی که تفکر اخلاق سود جویی داشته باشد از يك سو اصالت اخلاق را خدشه دار مى كند و از سوى ديگر از ارزش و عمق آن مى كاهد، و از سوى دیگر در مواردى كه احيانا تضادى در ميان سودجويى و اخلاق ديده مى شود يا به تعبير ديگر چنين پنداشته مى شود، با اخلاق وداع مى كند و به سراغ سودجويى مى رود كه پشتوانه اصلى آن بوده است ناگفته نماند، وجدان اخلاقى، يا عقل فطرى و عقل عملى و هر تعبير ديگرى كه به اين معنى اشاره كند، پشتوانه خوبى براى نيل به فضائل اخلاقى محسوب مى شود. مسلمان و مومن كسي است كه در دل به حق ايمان و باور داشته باشد و در عمل كارهاي درست و نيكو انجام دهد.
تأکید می کنم،داشتن ایمان و عمل صالح بر اخلاق فضیلت داردتا نظر شما چه باشد.
یادمان باشد،مومن كسي است كه در دل، ايمان و باور داشته باشد و در عمل كارهاي درست و نيكو انجام دهد.
ادامه مطلب ندارد
شهادت ششمین نور از انوار الهی حضرت امام جعفر صادق (ع)
شهادت ششمین نور از انوار الهی حضرتامام جعفر صادق (ع)
بنیانگذار مذهب شیعه را خدمت شما و همه ی مسلمین بخصوص شیعیان
تسلیت عرض می کنیم .
قال الصادق (ع) :مومن به اندازه ی کارهای خوبش آزمایش می شود
پس هر که دینش درست و کارش نیکو باشد بلایش سخت گردد چرا که
خداوند عز و جل دنیا را نه برای پاداش مومن قرار داده و نه کیفری برای کافر و
هرکس دینش سست و عملش ضعیف باشد بلایش اندک باشد . ( بحارالانوار ۶۷ )
چرا از مرگ می ترسیم؟
مرگ را به معنای فنا و نابودی دانستن،
علاقه و دلبستگی شدید به دنیا،
جهل و نا آگاهی نسبت به حقیقت مرگ
و تعمیر دنیا و تخریب عالم آخرت،
باعث شده تا صحبت از عالم آخرت برای بعضی ترس آور و هول انگیز باشد، ولى از نظر اسلام، مرگ گذرگاهى است به جهان ديگر و در حقیقت تولد دوم به حساب مى آيد.
نوزاد هنگام تولد به شدت مى گريد. شايد گمان مى كند دارد از بين مى رود و نابود مى شود، در حالى كه به جهانى بسيار وسيع تر از شكم مادر وارد مى گردد.
به عبارت ديگر: در نظر پيروان مكتب انبياء زندگى مردم در دنيا، همانند زندگى جنين در شكم مادر است !؟ مرگ آدمى هم به منزله ولادت دوم مى باشد
دوران زندگى جنين در رحم مادر، موقت و زندگى انسان نيز در دنيا موقت است . جنين با تولد از مادر، محيط محدود رحم را ترك مى كند و به محيط وسيع دنيا قدم مى گذارد. جفتش را كه در رحم با او همراه بود از وى جدا مى كنند و به خاك مى سپارند و خودش به زندگى ادامه مى دهد.
انسان نيز با مردن ، از تنگناى رحم دنيا بيرون مى رود، بدنش را كه به منزله جفت او است به قبر مى سپارند. در آن جا بدن متلاشى مى گردد و روحش به عالم وسيع تر و عالى ترى انتقال مى يابد.
قبل از تولد جنين ، قابله اى مهربان و خويشانى با محبت ، به انتظار ورود كودك نشسته اند كه به محض خروج از رحم مادر، او را گرفته و با مدارا شستشو دهند. در ميان لفافه اى نرم و لطيف پيچيده و در آغوش پر مهر خود بخوابانند.
همين طور قبل از مردن انسان ، غسال و خويشان با مهر و محبت ، به انتظار خروج او از رحم دنيا نشسته اند كه به مجرد خروج ، او را گرفته و با مدارا شستشو دهند و در پارچه و لفافه اى سفيد و تميز پيچيده و در آغوش قبر بخوابانند.
طفل ، قبل از تولد نمى داند ولادت يعنى چه ؟ با متولد شدن چه مى شود و سر از چه عالمى در مى آورد؟ با چه اوضاع و احوال و اشخاصى روبه رو مى گردد؟ روى دست چه افرادى قرار مى گيرد، افرادى با مهر و محبت يا افرادى با خشم و غضب . قبل از مردن ، انسان نمى داند مرگ يعنى چه ؟ بعد از مرگ چه مى شود؟ سر از چه عالمى در مى آورد؟ با چه اشخاصى رو به رو مى گردد؟ در اختيار چه فرشتگانى قرار مى گيرد. فرشتگان رحمت و يا فرشتگان غضب ؟به نظر شما آیا باید از مرگ ترسید یا واقعیتی است که باید آن را پذیرفت؟
و یا اینگونه عاشقانه انتظار کشید؟:
هركه عاشق شد جفا بسيار مي بايـــد كشيد
بهر يك گل منت از صد خار مي بايـــد كشيــــد
من به مرگم راضيم اما نمـــــي آيد اجــــــــــل
بخت بد بين كز اجل هم ناز مي بايد كشيد.
پایان
سفره ی پر برکت خدا در حال بر چیدن است
خـــــــدایا دلتنگم دلتنگ
سفره ی پر برکت در حال برچیدن است
ماهی که برای آمدنش دلتنگ بودم به آخر رسید چقدر زود پیش از آنکه قدر
فر صت ها را بدانم گذشت و من در حسرت روزهایی که از پی هم دویدند
و رفتند و فرصت ندادند تا به گرد پایشان بر سم
ماه رمضان را می گویم همان سفره ی پر برکتی که در حال جمع شدن است
و من حتی نتوانستم به اندازه ی جرعه ای مهمانش باشم
دلتنگ لحظه های نیامده شبهای قدر بودم و دلواپس آنکه برسد و من قدر
ندانم که آمد و قدر ندانستم. آسمان را برایم چراغانی کردند تا پرواز کنم و
پرنده ی عرش باشم ولی غافل شدم و چرنده ی فرش ماندم
خدایا تو چقدر خوب و مهربانی که مرا با کوله باری از گناه بر سر سفره ی خود
مهمان کردی و من در کمال بی شرمی آمده بودم تا در رمضانت با تو باشــــم
افسوس که شایستگی با تو بودن را نداشتم .خدایا گر چه سفره ی پر برکت
رمضان در حال جمع شدن است ولی بازهم آسمان دلم با تمام وجود تو را صدا
می زند،با نهایت صدایش،با همه ی توانش !
خدایا این شب ها و روزهای دوست داشتنی تمام شد شبهای عاشقـــی
عشق بازی میان من و تو، و من نمی دانم با این همه گناه با چه رویی به
در گاهــــت آمدم تا از تو بخواهم آرامشِ را، رهایی از شر شیطان را،و خود
می دانم که تــو مهربانتر از مادر مرا دوست داری.
خدایا تو گفتی منتظرم هستی و من با شتاب آمده ام برای توبه ،مگر نگفتی در
اوج تنهایی ها تنها تو را به دلم نزدیک می دانم چون خودت گفتی من هم آمدم
الهی العفو العفو العفو ......................................
التوبه التوبه التوبه...........................................
قدر شب قدر را ندانستم و رفت
قدر بودی و قدرت را ندانستم، خواندمت و حتی گریستم اما نه عاشــــقانه،
چه فرصتی را از دست دادم نمازی که در آن عشق نیست فرشته قـــــــــــهر
میکند دعا در هوا گم می شود و اشک هم چاره ساز نیست. ابرها تند تند می
روند و می گذرند چه فرصتها که برای عشق ورزیدن به باد هوا می روند زمــان
به سرعت می گذشت . فرصت ها بودند که چون ابر در گذر بودند؛فرصت های
عاشقی ،فرصت های رسیدن و یکی شدن: پیش از آنکه در یابیم نیمــــــی از
ماه گذشت و فرصتهای عاشقی بود که از کف می رفت و من غرق تماشای
یا رب یارب گویان و مثل همیشه بازمانده از قافله.
چه فرصت نابی برای بهشتی شدن ،برای عروج،برای بازگشتن به خـــــدا و
چسباندن روح به خدا. وقتی پشیمانی، شکل مجسم ستــــاره می شود.
شب قدر، شب عشق ورزیدن یعنی باز گشتن به حریم یار،یعنی پایان ایــــن
دالان،بزرگ شدن و پوست انداختن است.بازگشتن به او که همه ی عشق ها
از او ترانه می سازند.برق هر ستاره دمیدن روءیاست برای زندگی.حـــــالا بر
دیوار تنهایی، از کودکی و خاطرات کویر، می نویسم و نقش رخ یار مــــی زنم .
بازهم امیدوار برجانماز عشقبازی به سجده می روم و قامت می بندم به مهر
ورزی که نماز عشق ورزیدن و عشق ورزیدن بی رخ یار معنی ندارد. می خواهم
قامت ببندم به مهر ورزی و عشق ورزیدن .خاطرات کویرم رامــــرورمی کنم، به
دنبال دل کودکانه ام میروم تا از آنچه که اکنون دلش می نامم تبری جویم.
ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم / ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
کوفه امشب التهاب و محشر است
کوفه امشب التهاب و محشــــــــر است
کوفه امشب کربلایی دیگـــــــــــراست
جبرئیل آوای غم ســــــــــــر داده است
در فلک شوری دگر افتــــــــــــاده است
تیر غصه بر دل زارم نشـــــــــــــــــــت
تیغ دشمن فرق مـــــــــولایم شکست
قلب مجنون سوی صحرا مــــــــــی رود
حیدر (ع)امشب سوی زهرا(س) می رود
با تشکر از آقای فریدون مزینانی
التماس دعا
چگــــونه شب قـــدر را قـــــدر بــدانیم؟
ساده تر از ساده و خودمونی تر از خودمونی
دوســـــــــــــــــــتای خوبــــــــــــم سلام
تو این شبهای عزیزی که خدا درهای رحمتشو به روی همه باز کرده و
دنبال بهانه است تا سخاوتمندانه قلم عفو بر روی گناها مون بکشه بیاییم
اول خودمونو و بعد همدیگه رو ببخشیم(ارحم ترحم) تا خدا هــــــــم ما رو
ببخشه، دلهامونو با بخشش همدیگه جلا و صفا بدیم. اگه بـــــــــخشیدن
دیگران مشکله بخشیدن خودمون به مراتب دشوارتره زیرا کینه ورزی
یکی از اصلی ترین بیمای هاست. یادمون باشه نگهداشتن یک ذهن سالم
مانند نگهداشتن یک جسم سالم احتیاج به تلاش فراوان داره اما به
زحمتش می ارزه
یه خرده دوستانه تر،
من(قاسم ملا) در این شب عزیزدر حق همه ی شما دعا میکنم اگه
حقی هم برگردنتان دارم بخشیدم انتظار دارم شما نیز در گوشه ی دلاتون
یه جای کوچیک برام باز کنید و این حقیر سرتا پا تقصیر رو ببخشید
تا خدا شمارو ببخشه در چنین شبهایی هیچ گنه کاری نباید نا امید باشه
باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ / گر کافر و گبر و بت پرستی باز آاین درگه ما درگه نومیدی نیست /صد بار اگر توبه شکستی باز ا
برا کی دعا کنیم؟
دعا کنیم فراوان برا همه
مخصوصا" واسه مریضا ، واسه گرفتارها ،واسه کسانی که به هر دلیل توزندانها گرفتارند ،واسه پدر مادرامون ، واسه دوستامون ، واسه کسانی
که کسی را ندارند ، واسه مردممون ،واسه همسایه ها،واسه اقوام، واسه
اموات واسه هر کسی که به ذهنمون میرسه، واسه جوونا، از ته ته دل
دعا کنیم دعا
کنیم . این شبها امواتمون منتظرن یادمون نره
دعا ها وقتی مستجاب میشه
که: دلامونو پاک کنیم ، صاف کنیم ، سیم اتصالمونو به خدا وصل کنیم ، حتماً برآورده میشه حتماً
پروردگارا!عاقبت همه ی ما رو ختم بخیر بگردانپروردگارا!تا ما رو نیامرزیدی از این دنیا مبر
پروردگارا! قفلهای دلهای ما را با یاد خویش باز کن
و نعمتت را بر ما کامل بگردان
و از فضل خویش در حد وافر به ما عطا کن
و ما را جزو بندگان نیک خودت قراربده
پروردگارا! توفیق دعا و عفو گناهانمان را در شب قدر به ما عنایت بفرما.
آمین یا رب العالمین
![]()
التماس دعابا تشکر از حامد عزیز و خوش سلیقه که در تهیه و جابجایی شکلک ها
نقش آفرینی نمودند
(خطبه رسول اکـــرم (ص) در بیان فضیلت ماه رمضــــان)
(خطبه رسول اکـــرم (ص) در بیان فضیلت ماه رمضــــان)
هان ای مردمان ! ماه خدا به شما روی آورده است ، ماهی آمیخته با برکت و مهربانی و آمرزش ، ماهی که نزد خدا از همه ماهها برتر است .
روزهای آن با فضیلت ترین ایــّام و شبانگاهش برترین شبهاســت و لحظاتش افضل زمانهاست . در این ماه همه شما به میهمانی پروردگار فرا خوانده شده اید و مورد تکریم و مهربانی او قرار گرفته اید .
در این ماه نفس هاتان تسبیح الهـــی است و خواب و آرامتان عبادت و پرستش او !
در گرسنگی وتشنگی این روزها ! سرگشتگی روز قیامت را یاد آورید ، به بیچارگان و درماندگان اجتماعتان کمک کنید ، بزرگان خود را احترام و اکرام نمایید و به زیر دستان مهربانی بورزید . زبان خود را از گفتار نا بجا حفظ کنید و چشمان خویش را در برابر دیدنی های حـــرام فرو پوشید و از نغمه ها و سخنان نا هنجـــار در امان نگاه دارید .
به فرزندان یتیم مردم رحـــم کنید تا با یتیمان شما مروّت ورزند ، از گناهانتان توبه کنید ؛ هنگام نماز دست دعا به درگاه الهی بر افرازید ، که آن هنگام ، با فضیلت ترین
ساعات زندگی شماست که خداوند با دیده محبت به بندگان نظر می افکند ؛ که هر گاه با او نیایش کنند اجابتشان کند و هر زمان او را صدا بزنند جوابشان دهد و هر آنگــه از وی درخواستی داشته باشند پاسخشان گوید .
هــان ای مردم ! جانهای شما در گرو کردار شماست . با استغفار و طلب آمرزش ، جانهای خود را آزاد کنید شانه هاتان از بار گناهانتان سنگین است .
با سجده های طولانی ، پشت خود را از سنگینی بار گناه سبک سازید و از عصیان وی بیاسایید .
مردم به هوش باشید !آن خدایی که یاد او عظیم و بزرگ است ، به عزّت خود سوگند یاد کـــرده که نمازگزاران و سجده گران را عقوبت نکند و در روز باز پسین از عذاب دوزخ در امانشان دارد . ای مردم ! هر که در این ماه ، روزه داری را افطار دهد ، به نظر لطف الهــی گناهانش فرو ریزد ...
ای مردم ! آن کس که خوش خلق است ، اخلاق نیکویش وی را در گذر از صراط عبور دهد ؛ در آن روزی که همه گامها لرزان است .
کسی که زیر دستان و خدمت گزاران خود را در این ماه در انجام وظایف سبک بار سازد و با ایشان به مدارا پردازد خداوند در روز قیامت حساب وی را آسان کند
و هر که در این ماه ، مردم از بد رفتاریش در امان باشند ، در روز محشر از خشم خدا مصـــون خواند ماند .
آنکس که در این ماه یتیمی را گرامی بدارد ، خداوندش در قیامت گرامی خواهد داشت و هر که در این ایام به خویشاوندانش بپیوندد ، خداوند رحمتش را در محشر بدو فروریزد و آنکس که رشته ی بستگی و مودّت با اقوام را در این ماه بگسلد ، خداوند مهربانی اش در قیامت از وی خواهد گسست ...
نماز مستحبـــی در این ماه برای آزادی از دوزخ و هر واجـــد ، برابر پاداش هفتاد واجب در دیگر ماههاست . آنکه در این ماه بر من فراوان درود فرستد ، خدای ترازوی اعمالش را سنگین کند ؛ در آن روزی که کفه ترازوی اعمال سبک و تهی است و هر که در این ماه یک آیه از قران را تلاوت کند ، پاداش یک ختم قران بدو داده شود .
ای مردم ! درهای بهشت در این ماه گشوده است از خدا بخواهید که بروی شما بسته نگردد . درهای دوزخ بر شما بسته است از هم او مسئلـت کنید که بر شما بگشوده نگردد . شیاطین در این ماه در غل و زنجیرگرفتارند ، از خدا بخواهید آنها را بز شما مسلط نکند ...
امیرالمومنین (ع) می فرماید : سخن رسول خـــدا (ص) که بدین جا رسید بر خواستم و پرسیدم : یا رسول ا... ! برترین اعمال در این ماه چیست ؟ رسول خدا در پاسخ فرمود : دوری از محرمات الهی ...
صـــــد نـشانه تــــــــــا کمــــــــــــــال
از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمودند:ایمان مؤمن کامل نمی شود
تا اینکه دارای 103 خصلت در فعل و عمل و نیت و باطن و ظاهر گردد.
آنگاه امیر المؤمنین(ع) از آن 103 خصلت پرسیدند:
حضرت فرمودند:
یاعلی از جمله صفات مؤمن این است که ،
اندیشه اش بسیار متحرک و پویاست ذاتا" متذکر یاد خداست،علم و دانشش
فراوان ،بردباری اش بزرگ،خوش بر خورد در کشمکش ها،بزرگوار در
بازگشت و پذیرش،صعه صدرش از همه بیشتر و نفسش از همه خاکسارتر
است.
خنده اش تبسم،گردهمایی اش برای تعلم و یاد گیری،تذکر دهنده به غافل و
آموزنده ی جاهل است.
به کسی که اذیت می کند آزاری نمی رساند و در آنچه بدردش نمی خورد وارد
نشود و هیچکس را به مصیبتی شماتت و سر زنش نمی کند.
هیچکس را با غیبت یاد نمی کند،از کارهای حرام بیزار است و در موارد شبهه
قدم بر نمی دارد.
بخشش فراوان،آزارش بسیار کم،برای غریب و نا آشنا یاور وبرای یتیم پدر است.
شادابی و خرمی اش در چهره و حزن و اندوهش در دل و به نیاز خود (به خدا)
خرسند است
شیرین تر از عسل و سختتر از سنگ است،هیچ رازی را فاش نسازد و هیچ
پرده ای را ندرد.
حرکاتش لطیف،دیدارش شیرین،عبادتش بسیار و وقارش نیکو.
برخوردش نرم،سکوتش طولانی است،اگر در باره ی او به نادانی رفتار شود
حلیم و بردبار است.
برکسی که به او بدی کرده شکیبا است،بزرگتر را گرامی داشته و به کوچکتر
رحم می کند.
بر امانت ها امین و از خیانت ها به دوراست،همدم او تقوا و هم پیمان او
شرم و حیاست.
پرهیزش بسیار و لغزشش کم،حرکاتش مؤدبانه و گفتارش مایه ی شگفتی
است.
از خطا و لغزش در می گذرد و در پی خطای دیگران نمی رود،باوقار،صبور
خشنود ،راضی و سپاسگزار است.
کم حرف،راست گفتار،نیکو کار،مصون و محفوظ است.
غیبت کننده نیست،دشنام نمی دهد، نه حسود است و نه بخیل،گشاده رو و
شاداب است.
نه ظریف و حساس است،نه کنجکاو و جاسوس،ازمیان کارها عالیترین را طلب
می کند و از اخلاق ،بر جسته ترین را.
حفظ خدا شامل حال اوست ،به توفیق الهی یاری شده است و در عین نرمش ،
قوی است.
تصمیمش همراه با یقین است با کسی که دشمن باشد ستم نمی کند و در
باره ی کسی که دوستش دارد به گناه نمی افتد.
درسختی ها بسیار شکیباست ،نه ستم می کند و نه تجاوز و هر چه دلش
خواست انجام ندهد.
هزینه و زحمتش اندک،کمک و یاری اش به دیگران بسیار است.
روزه داری او بسیار،قیام و عبادتش طولانی،خوابش کم،قلبش پرهیزگار
و علم و دانشش پاکیزه است.
هنگامی که قدرت یابد عفو نماید و هنگامی که وعده دهد وفا نماید،با میل و
رغبت روزه می گیرد و با ترس و خوف نماز می خواند.
چنان نیکو عمل می کند که گویا او را می بینند،دیده اش از ناروا فرو بسته،
دستش با سخاوت است.
در خواست کننده ای را رد نکند و دربذل و بخشش به دیگران بخل نورزد،
با برادران ارتباط و پیوستگی دارد،در نیکو کاری پیاپی اقدام کند.
سنجیده سخن می گوید و زبانش را می بندد،در خشم و دشمنی غرق نشود
و در دوستی اش هلاک نگردد.
باطل را از دوستش نمی پذیرد و در مقابله ی با دشمن حق را پایمال نمی کند،
دانش را نمی آموزد مگر برای دانستن و آگاهی و نمی آموزد مگر برای عمل.
کینه اش اندک،شکر و سپاسش بسیار،در روز،به جستجوی معاش می پردازد
و در شب ،بر خطا و گناهش گریه می کند.
اگر با اهل دنیا همراه شود زیرکترین آنهاست و اگر با اهل آخرت همراه
باشد پارساترین آنهاست.
در کسب خویش موارد شبهه را نمی پسندد و درعمل به دینش دنبال عذر و
رخصتی نمی رود.
با خطا و لغزش برادر دینی اش، به عطوفت رفتار نماید و حق دوستی دیرینه
را مراعات می کند
منبع:
بحارالانوار،جلد67ص 210
کجایی مهدی آل محمد(ص)
الا ای آخرین آوای سرمد
کجایی مهدی آل محمد
بیا آقا همه چشم انتظارند
گل زهرا دگر طاقت ندارنـــــــــد
خدایا با ظهور آیه ی نـــــــــــــور
بده شادی به دلهای پر از شــور
شدیم دلمرده ازداغ جدایــــــــــی
بیا یابن الحسن آقا کجایــــــــی
میلاد باسعادت مهدی موعود(عج) بر منتظران
آن حضرت مبارکباد
عهد بستن با خداوند
خود را به دستان تو می سپارم و خود را نثار تو می کنم
با تمام وجود و تمام روح و توانم به پروردگار عشق بورزم
کسی را به قتل نرسانم ،دزدی نکنم، رشک نورزم.
به دروغ شهادت ندهم
به همه ی انسانها احترام گذارم
آنچه بر خود روا نمی دارم بر دیگری نیز نپسندم.
بدن را به ریاضت وادارم،به دنبال لذت نروم،به روزه عشق بورزم.
مایه ی آرامش فقیران باشم،برهنگان را بپوشانم،از بیماران عیادت کنم
مردگان را به خاک سپارم.
به درماندگان یاری رسانم، به اندوه زدگان تسلیت گویم.
از راههای دنیایی خود را کنار کشم.
به خشم اجازه بروز ندهم آرزوی اتنقام را در خود نپرورانم.
هیچ سوگندی نخورم چه رسد به دروغ.
با قلب و زبان به راستی سخن گویم.
بدی را با بدی پاسخ ندهم.
به کسی زخم نزنم،حتی اگر زخمی برمن وارد شود با بردباری تحمل کنم.
دشمنانم را دوست بدارم.
آنانی را که نفرینم می کنند را نفرین نکنم بلکه برایشان دعا ی خیر فرستم.
نوشیدنی های مسکر ننوشم.
تنبلی و کاهلی و عیبجویی نکنم.
زبانم را از کلام زشت باز دارم.
زیاده گویی نکنم،حرف بیهوده نزنم.
تظاهر به با هوشی نکنم.
تنها چیزی را بخوانم که سودمند باشد.
خدایا چنان کن سر انجام کار / تو خشنود باشی و ما رستگار
بعثت محمدمصطفی رسول گرامی اسلام خاتم النبیین(ص) برشما مبارکباد
بسم الله الرحمن الرحیم
بعثت محمدمصطفی رسول گرامی اسلام(ص) خاتم النبیین ومعدن
صفاو خوبیهارابه حضور همه ی مسلمانان بویژه شما دوستان
تبریک و تهنیت عرض مینمائیم.
امیدآن داریم که بتوانیم همگی
ازاین معدن سجایای نیک اخلاقی
و خداوندی بیش از قبل بهره و
توشه برگیریم و در زندگی مادی و
معنوی خویش بیش از گذشته بکارگیریم تا زندگی روشن وگهرباری
داشته باشیم .خلق و خوی و رفتار
رسول عزیزو گرامی اسلام چیزی
است که میتواند اسوه و نمونه برای
همه ایرانیان و مسلمانان گیتی و
همه شیعیان عالم امکان باشد
نیایش گرگوار ناکارکاتسی
گرچه دعاهای اسلامی و مخصوصا" شیعه بی بدیل بوده و هست ولی اگر منصفانه نگاه کنیم راز و نیاز نارکاتسی هم در نوع خود بی نظیره
قسمتی از نیایشی را که امروز خوندم تقدیم حضورتون می کنم
پروردگارا! اکنون که به بزرگی تو پناه آورده ام روحم را بی خطروتنم را بی آلایش دار و از دمِ سوزانِ سموم،ازتموج سیلابها،از ضربت طوفان ها،از دَوَران گردبادها و از حمله درندگان در امان دار.وآنگاه که چشم از جهان فرو می بندم مگذار دلم تار گردد.
خدایا! بار دیون و حرفهای نگفتنی ام را بکاه چه اینک در بستر غرق در سکوت افکار خویش میوه های تلخ نومیدی ام را می چشم و تمامی اعمال شرارت بارم را در برابر تو اعتراف می کنم ای خدای آگاه!
پروردگارا !مرا خسته از این رنج بی پایان،آرام و قرار عطا فرما.
روح گمراهم را از تردید و تحیّر بدر آر.
تلخکامی ها را به همراه رنج ها
تشویش ها را به همراه تیره روزی ها
سقوط ها را به همراه ناله ها
دلشکستگی هارابه همراه سرگردانی ها
رخوت را به همراه حیرت
مستی را به همراه حماقت
جنون رابه همراه سفاهت از من دور کن
خدایا مگذار شعله ی عشق در دلم بفسرد وتب سوزان شهوت بیفروزد
مرا در سستیِ غمبار تردیدهایم مددکارباش
با بازوی نیکوکار و فیاض خویش
بادست شفا دهنده ات و با انگشت زندگی بخشت
با جلال پر فروغت
با جاودانگی لا یزالت
با چهره ی پرسرورت
با ذات پرستید نی ات وبا رفعت در خور سجودت این ناله های خفقان زا و هلاکت بار را پایان ده.
مناظره ی استاد و دانشجو
خود بزرگ بینی مذموم و نتیجه ی آن شکست و واخوردگی است
مشاهده شده بعضا" در مباحث علمی مذهبی (وبیشترسیاسی) اسیر
خود بزرگ بینی و لجاحت می شوند این مناظره هم یکی از همانهاست
توهم خود بزرگ بینی استاد
بهتره قضاوت نکنیم
این مناظره در نوع خودش می تونه جالب باشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
البته من بجای کلمه ی مبارزه مناظره رو انتخاب کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردم
روزی یک استاد دانشگاه تصميم گرفت تا دانشجويانش را به مبارزه بطلبــــــــد
.**او پرسيد : آيا خداوند هر جيزي را که وجود دارد ، آفريده است ؟ دانشــــــــــــــــجويي
**شجاعانه پاسخ داد : بلـــــــــــــــــــــــــــــه** **.
**استاد پرسيد : هر چيــــــــــــــــــــــــزي را ؟
**پاسخ دانشجو اين بود : بله هر چيـــــــــــــــــــزي را** **.
**استاد گفت : در اين حالت ، خداوند شر را آفريده است . درست اســــــــــــــــــــت ؟ زيرا شــــــــــــــــــــــــــــــــر
**وجـــــــــــــــــود دارد** **.
**براي اين سوال ، دانشجو پاسخي نداشت و ساکت ماند . استاد از اين فرصــــــــــــت حظ
**برده بود که توانسته بود يکبار ديگر ثابت کند که ايمان و اعتــــــــــــــــــــــــقاد فقط
**یــــــــــــــــــک افسانه است** ***
ناگهان ، يک دانشجوي ديگر دستش را بلند کرد
**ممکن است که از شما يک سوال بپرسم؟
**استاد پاسخ داد : البته** **.
**دانشجو پرسيد : آيا سرما وجود دارد ؟
**استاد پاسخ داد : البته ، آيا شما هرگز احساس سرما نکرده ايد ؟
**دانشجو پاسخ داد : البته آقا ، اما سرما وجود ندارد .
**طبق مطالعات علم فيزيک ، سرما عدم تمام و کمال گرماست .
و شئي را تنها در صورتي ميتوان
**مطالعه کرد که انرژي داشته باشد و انرژي را انتقال دهد .
و اين گرماي يک
**شئي است که انرژي آن را انتقال مي دهد .
بدون گرما ، اشياء بي حرکت
هستند
**، قابليت واکنش ندارند . پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ايم
**تا فقدان گرما را توضيح دهيم** **.
**دانشجو ادامه داد : و تاريکي ؟
**استاد پاسخ داد : تاريکي وجود دارد** **.
**دانشجو گفت : شما باز هم در اشتباه هستيد ، آقا . تاريکي فقدان کامل نور
**است . شما مي توانيد نور و روشنايي را مطالعه کنيد ، اما تاريکي را نمي
**توانيد مطالعه کنيد. منشور نيکولز تنوع رنگهاي مختلف را نشان مي دهد که
**در آن طبق طول امواج نور ، نور مي تواند تجزيه شود . تاريکي لفظي است که
**ما ايجاد کرده ايم تا فقدان کامل نور را توضيح دهيم** **.
*و سرانجام دانشجو پرسيد : و شر ، آقا ، آيا شر وجود دارد خداوند شر را **نيافريده اســـــــــــــت *
شر فقدان خدا در قلب افراد است ، شر فقدان عشق ، انسانيت
*و* ايمان است . عشق و ايمان مانند گرما و نور هستند . آنها وجود دارند .
فقدان آنها منجر به شر مي شود
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند
نام اين دانشجو آلبرت انيشتين بود
باتشکر از هادی عزیز
سفری کوتاه با دستاوردی بلند
طبق قرارچهار شنبه بعد از ظهر دو نفری عازم سفر شدیم صبح زود به مقصد رسیدیم ابتدا به نظر خلوت می آمد ولی رفته رفته می شد بخوبی شلوغی جمعیت را احساس کرد. نه اینکه از آن همه زائری که می دیدم تعجب کرده باشم نه، چون چشمهایم به دیدن ازدحام زائران عادت کرده و به فریادهای یا غریب الغربای آنان خوگرفته،همانطور که به کبوتران روی حرمش، حدستان درست بود مقصد ما مشهد مقدس بود جایی که هر کسی برای یک بار هم که شده دلش هوای آنجا را می کند همانجا که صاحب بارگاهش را رازدار خودشان میدانندو هرچه می خواهد دل تنگشان می گویندجایی که می تواند مثل دوست من این سئوال را در ذهنت بوجود آورد که این همه جمعیت برای چه آمده اند و با خود و خدایشان و امامشان چه می گویند؟ و یا مثل آقای محترمی که پرسید : دعا دعاست چه فرقی می کند که این دعا در حرم امام باشد یا خانه و کوچه و معابر؟
خواستم سفرنامه ای بنویسم از دستاوردهای آنچه دیدم و شنیدم و آموختم، ،ولی ترجیح دادم جواب پاسخی را که به پرسش کننده دادم تقدیم حضورتان کنم و منتظر پاسخ بهتر شما باشم
در جواب آن دوست عزیز گفتم:اجازه بده جواب سئوالت را در قالب یک یا دو حکایت بیان کنم.می نویسند در زمان حضرت موسی (ع) خشکسالی بیداد می کرد مردم رفتند خدمت پیامبر خدا عرض کردند یا موسی تو در نزد خدا آبرو داری از خدا بخواه باران ببارد تا از این خشکسالی و قحطی نجات یابیم حضرت موسی دعا کرد ندا رسید یا موسی من دعای دست جمعی را خیلی دوست دارم از مردم بخواه زیر یک سقف و در کنار همدیگر بنشینند آنوقت تو دعا کن و آنها آمین بگویند تا باران رحمت من برسر زمین خشکشان باریدن بگیرد حضرت همین کار را کرد ولی باران نیامد عرض کرد: پروردگارا توخود فرمان دادی و ما نیز اطاعت کردیم پس علت نیامدن باران چیست؟ ندا رسید یا موسی در میان دعا کنندگانی که گرد هم جمع شده اند یک نفر خیلی خیلی گنا کرده از او بخواه تا از میان این جمع خارج شود آنگاه باران خواهد آمد.حضرت رو کرد به جمعیت حاضر و گفت: آی مردم خداوند می فرماید:یک نفر در میان شما حضور دارد که گناهان بی شماری کرده است او باید از میان جمع شما خارج شود تا باران ببارد.مرد گناهکار همین که این حرف را شنید سرش رااز خجالت به زیر انداخت و گریه کرد ناگهان مردم دیدند باران باریدن گرفت موسی عرض کرد: خدایا مگر نفرمودی تا گناه کار از جمع شما خارج نشود باران نخواهد آمد ما که کسی را ندیدیم از این جمع خارج شود .ندا رسید موسی بنده ی من گریه کرد اشک توبه و پشیمانی ریخت من به حرمت اشک ندامتش او را بخشیدم موسی عرض کرد: خدایا دوست دارم آن بنده ات را ببینم ندا رسید یا موسی این بنده ی من 70سال گناه کرد و من پرده بر روی گناهانش کشیدم و آبرویش را حفظ کردم حال که او توبه کرده چگونه آبروی او را ببرم؟هرگز او را رسوا نخواهم کرد.
و به این دوست عزیزم عرض کردم: شخصی همسرش بیمار شد نزد کشیش رفت تا او در حق همسر بیمارش دعا کند کشیش پس از تأمل،چنین دعاکرد: خـــــــــدایا همه ی همسران بیمار را شفا بده،مرد به کشیش گفت: من از راه دور آمدم تا در حق همسر من دعا کنی ولی تو همه ی همسران بیمار را دعا کردی،کشیش گفت:دعای من در جمع دیگر دعاها مستجاب می شود و به تنهایی کاربردی نخواهد داشت.
من هم اعتقاددارم
به حرمت و آبروی دعا کنندگان و خوبانی که ممکن است در یک جمعی حضور داشته باشند دعاهای امثال ما نیز مستجاب خواهد شد. و یکی ازجوابها می تواند آرامش و انرژی مثبتی باشد که بعد از دعا به ما دست می دهد.
دیگر اینکه در حال زیارت و دعا با اعتماد به نفس بهتر می توانیم برای ترک بعضی از گناهها ،با خدای خود و امام رضا (ع) عهد و پیمان ببندیم.
شما چه نظری دارید؟
می توانید احساس خوبتان را از آخرین باری که مشرف به زیارت هر کدام از ائمه شده اید بیان کنید
آیا شما جوابی(غیر از آنچه بیان شد) برای پرسش دوست من دارید؟
روز مادر گرامی باد
نیکوترین همســـــــــــــــــــر ،
عالی ترین مــــــــــــــــــــــادر،
و بهترین زن عالم هستـــــی
جضرت فاطمه زهــــــــرا (س)
و روز زن و بزرگداشت مــادر،
واژ ه ای که هیچ چیز یارای برابری با او را ندارد
بر همه ی مادران خوب و دوست داشتنـــــــــی
ایران زمین گرامی باد.
مردی نزد پیامبر آمد عرض کرد
کاری به من بیاموز که:
خدا و مردم مرا دوست داشته باشند
خدا سر مایه ام را افزون و تنم را تندرست
و عمرم را دراز و مرا باتو محشور کند
پیامبر(ص) فرمود:
شش خصلت است که نیاز به شش خصلت دارد:
هرگاه خواستی خدا تو را دوست داشته باشد،ازاو بترس و پروا کن
و هر گاه خواستی مردم تو را دوست داشته باشند،به آنان نیکی کن
و از آنچه در دستشان است بگذر و به آن چشم نداشته باش
هر گاه خواستی خدا تنت را سالم دارد
بسیار صدقه ده
هر گاه خواستی خدا عمرت را دراز کند
با خویشاوندت پیوند کن و صله رحم به جا آر
هرگاه خواستی خدا تورا بامن بر انگیزد
در برابر خداوند یگانه و قهار سجده های طولانی به جا آر
امالی،شیخ طوسی،جا،ص۸۲
تابوت را ز خانه ی زهرا که می برد؟
تابوت را ز خانه ی زهرا که می بـــــــــــــرد؟
از بیت جبرئیل صفا را که می بــــــــــــــــرد؟
مولا که سر نهاده به دیوار،بی قــــــــــــــرار
خونابه را ز پهلوی زهرا که می بـــــــــــــرد؟
وقتی که کوچه تنگ و دلی سرد می شود
طفل صغیر را به تماشا که می بــــــــــــرد؟
با باغبان خسته بگویید در بـــــــــــــــــــهار
آتش به باغ تازه شکوفا که می بـــــــــــرد؟
چشمان کودکان به پدر خیره مانده اســـت
تابوت را به شانه اش آیاکه می بـــــــــرد؟
نقل از نظر و ایمیل ارسالی خوانندگان وبلاگ
پروردگارا یکسال گذشت
پروردگارا!!یکسال گذشت و من در چهار فصل و 365 روز بی پناه و سرگردان بودم
تو پناهم دادی
پروردگارا!!! بیمار بودم تو شفایم دادی،پریشان بودم تو آرامشم دادی
ولی چون به شدم باز تو را از یاد بردم.
پروردگارا!! یکسال گذشت و من هر شبانه روز در پی تقدیری نیکو بودم
تو مرا بر سرخوان پر از عشق و معرفتت مهمانم کردی تا قرآنت را برسر
و دستان ملتمسم رابسوی آسمانت بلند کنم و زبانم الهی العفو گوید.
ومن شب قدرت را قدرندانستم وقلم رحمت تو تقدیری نیکو بر صحیفه ی بی
تقدیرم نگاشت ولی افسوس که با آفتاب فردایش تقدیری دیگر را جستجو کردم
پروردگارا!!هر روز در سالی که گذشت برسجاده ی عبادتت به رسم عادت
(ونه عبادت) زانو زدم تا ذکر تو گویم و پیشانی بندگی بر تربت نازنین می نهادم
ولی هیهات که بندگی هزاران معبود دیگر می کردم و در هر سجده،
لحظه لحظه اش معبود یگانه را ازیاد بردم.
پروردگارا!!
چهار فصل گذشت و چه گویم ای خدا که روی آمدن و زبان گفتن ندارم.
خدای من سالهاگذشت ده بیست سی سال و بیشتر و اینهمه سال،
هر چه کردم دیدی و هرچه بخشیدی و عفو کردی ندیدم.
خدای من چگونه است که هنوز دوستم داری و به محبت می خوانی ام؟
خدای من چگونه است که رهایم نمی کنی؟
چگونه است که هرگز،هرگز،از تو ناامید نمی گردم این چه رسم خدائیست؟
آوای ملکوتی یا مقلب القلوب و الابصارمی آید تو که را می خوانی که بخوانمت؟
پروردگارا!! این منم با حسرت سال های رفته یا مدبرالیل و النهار،
این منم با هزاران امید به سالهای پیشرو یا محول الحول والاحوال.
خدای من:بندگی ام را بپذیر-التماس مرا بشنو،حول حالنا
خدایا آرزویم چه شد؟ الی احسن الحال.
التماس دعا
امام صادق(ع) در باره ی روباه می فرماید:
امام صادق (ع) در باره ی روباه می فرماید:
هنگامی که روباه گرسنه شود و راه به جایی نبرد در آن حال خود را به مردن می زند
و (به پشت می خوابد و ) شکم خود را باد می کند تا پرنده هایی که از بالای سرش
می گذرند خیال کنند مرده است و چون روی شکمش می نشینند تا با منقار خود از
گوشتش بخورند ناگهان حمله کرده و آن ها را شکار می کند.ای مفضّل آیا جز خدای
روزی رسان کیست که این روباه بی زبان را برای روزی به این حیله و راه کمک کند؟
شما خواننده ی عزیز حتما" اطلاع داری که در جای جای هستی نور خداوند متجلّی
است و آنچه در آسمان و زمین است نشانه و آیات اوست و همه تسبیح گوی اوینـد.
هرکس به قدر همت خودش از این خوان بزرگ و پر نعمت توشه بر می داردشما وقت
وقتی وارد باغ و بستانی که دارای گلهای رنگارنگ است می شوید از دو حال خارج
نیست یا با عجله و سر سری از کنار این همه گلهای زیبا عبور می کنی و یا در باره
ی برگ برگ آن گل تدبر و تفکر می نمایی. عالم پر از آیات خداوند است زندگـــــــــی
حیوانی چون روباه نیز یکی از آیات اوست. تو در کدامیک از آیات خداوندی تدبر مـــی
کنی؟
در محضر امام صادق(ع) در باره ی گوزن و خوردن مار
در محضر امام صادق(ع)
(۱)
امام صادق (ع) در حدیث مشهور به «توحید مفضّل» به مفضل بن عُمر فرمود:
ای مفضل بیندیش زیرکی هایی که به خاطر مصلحت در خلقت در چهارپایان قرار داده
شده،واین لطفی است از خدای عزوجل در باره ی آن ها تا احدی از مخلوقات خدا به
خاطر نداشتن عقل از نعمت های وی محروم نماند. و دنبال این سخن سه مثل می
زند یکی در باره ی گوزن و دیگری در باره ی روباه وسومی در باره ی حیوانی به نام
دلفین که در فارسی نامش خوک دریایی و خوک ماهی است.
در مورد گوزن می فرماید:
گوزن عادتی به خوردن مارها دارد.و چون ماری را می خورد عطش شدیدی بر او غلبه
می کند(واگر در آن حال آب بخورد و آب بدان سمّی که در شکم اوست برسد او را
می کشد) ولی او از ترس همین که سم در بدنش تأثیر کند و او را بکشد از خوردن
آب خود داری می کند تا جایی که بر سر گودال آب می آید و در حالی که بسیار
تشنه است همان جا می ایستد و از شدت عطش فریاد می زند ولی لب به آب نمی
زند چون می داند اگر آب بخورد فورا" خواهد مُرد.
ای مفضّل بنگر چگونه در نهاد این حیوان قدرت تحمل چنین تشنگی سختی نهاده
شده تا خود را از زیان آشامیدن آب در چنان ساعتی نگاه دارد،در صورتی که انسان
عاقل و ممیّز تاب تحمل چنین تشنگی را ندارد.
منبع :بحارالانوار ج۳ص۱۰۰
علی (ع) در بصره
علی (ع) در بصره برای مردم سخن می گفت.
مردی از جا بر خواست و در خواست کرد که آن حضرت در باره ی دوستان و رفقا تو ضیحی بدهد و اوصاف
آن را بیان فرماید.
علی (ع) در پاسخ او چنین فرمود:
دوستان بر دو قسمند :یکی دوستان مورد اعتماد و دوم دوستان اُنس و سر گرمی.
اگر دوست مورد اعتمادی یافتی وبه درجه ی وثوق و اطمینان رسیدی،از بــذل مـــال و تحمل رنجــــها و
مشقت ها در باره ی او مضایقه مکن.او به منزله ی دست تو و مانند پرو بال تو و همچون مال و ثروت تو
می باشد. با دوستان او دوست و با دشمنانش دشمن باش،اسرار او را محفوظ و مکتوم بدار.عیب او را
بپوشان و نیکو ئیهایش را آشکار ساز،ولی بدان که چنین دوستانی کمیاب و گران قیمتند.
و اما دوستان بزم و سر گرمی که می توانی از انس و همنشینی آنان بر خوردار باشی،تو نیز آنان را از
اظهار مهر خود محروم نساز ولی بیش از این مقذار هم از آنان متوقع مباش.
هر اندازه که آنان نسبت به تو گرمی و محبت نشان می دهندتو نیز با آنان مهر و گشاده رویی ابراز کن و
گرمی متقابل نشان ده.
منبع:طرا ئف الحکم
میلاد پیغمبر اعظم (ص) و امام جعفر صادق(ع) پرچمدار فقه شیعه مبارک باد
فقه شیعه مبارک باد
این بانوی فهیم،
|
در باره ی حلیمه ی سعدیه مادر رضاعی پیامبر گرامی اسلام(ص) این بانوی فهیم، بردبار و اندیشمند و گرامی که ما از آن سخن میگوئیم برگزیده هر مسلمان و عزیزدل هر مؤمن است. او کسی است که از پستانهای پاک و مطهرش مولود مبارکی همچون محمد ابن عبدالله تغذیه میکند و در آغوش گرم و مهربانش میآساید و در دامان پرمهر و محبتش پرورش مییابد و فصاحت و بلاغت و شیرینی لهجه او و خویشاوندانش با طبیعت و سرشت این کودک عجین میگردد و در نتیجه او زیباترین سخن را دارد و شیرینترین لهجه را. آری؛ این بانوی گرامی و ارجمند حلیمه سعدیه مادر رضاعی پیامبر گرامی اسلام (ص) میباشد.
باسپاس از دوست خوبم آقای زهی از برادران اهل تسنن | ||
|
|
| |
|
| ||
الهی! چون توانستم، ندانستم و چون که دانستم ، نتوانستم.
الهی! همه عمر خود بر باد کردیم و بر تن خود بیداد کردیم و شیطان لعین را شاد
کردیم و نبود ما یکسان ، از غم ما را شادی رسان.
الهی! در سر خمار تو داریم و در دل اسرار تو داریم و بر زبان استغفار تو داریم. اگر
جوییم، رضای تو جوییم و اگر گوییم، ثنای تو گوییم.
الهی! یقینی ده که در آز بر ما باز نشود و قناعتی ده که چشم امید ما جز به روی تو
باز نشود.
الهی! اگر مجرمم، مسلمانم و اگر بد کردهام ، پشیمانم.
الهی! چون توانستم، ندانستم و چون که دانستم ، نتوانستم.
الهی! عَلَمی که افراشتی نگونسار مکن و چون در آخر عفو خواهی کرد، در اول
شرمسار مکن .
الهی! صحبت دوستان تو آب جان است و غیر ایشان قاب جان است.
الهی! چاشنی که دادی، تمام کن و برقی که تابانیدی، مدام کن و بدن ما را بر آتش
دوزخ، حرام کن و دیدار خود در بهشت ما را دوام کن.
الهی! چه فضیلت است که با دوستان همراه کردهای و به چه سعادت ایشان را در
دنیا آوردهای، هر که تو را یافت ایشان را شناخت و هر که ایشان را شناخت، تو را یافت.
الهی! آنچه در دست من است، ندانم تا روزی کیست و آنچه روزی من است، ندانم تا
دست کیست.
با سپاس ازسمیه سارانی
آن چه می خوانید بر گرفته از کتاب معارف الحدیث برادران اهل سنت می باشد
آن چه می خوانید بر گرفته از کتاب معارف الحدیث برادران اهل سنت می باشد.
از عایشه صدیقه روایت است که رسول اکرم(ص) فرمودند :بهترین شما خوش رفتارترین شما با همسر خویش است و« من با همسران خود بسیار خوب رفتار می کنم».
شـــــــــــــــــــرح:
یعنی معیار و نشان آدمی آن است که با همسر خود رفتار خوب داشته باشد،بعدا" رسول اکرم(ص)به منظور بیشتر موثر قرار دادن این راهنمایی را به مسلمانان،عملکرد خویش را نیز در این باره بیان کردند و فرمودند «من با همسران خود،بسیار خوب رفتار می کنم» واقعیت این است که بر خورد و رفتار رسول اکرم (ص) با همسران خود، بی نهایت محبت آمیز و دلجویانه بود که یکی دو مورد آن از احادیث بعدی معلوم می شود.
از ابو هریره روایت است که رسول اکرم (ص)فرمودند :هیچ مرد مؤمنی از همسر مؤمنه ی خود نفرت نداشته باشد،اگر یک خصلت او مورد پسندش نباشد خصلت های دیگری مورد پسندش خواهند بود.
شــــــــــــــــــــــــــــــــرح:
یعنی اگر شوهر از عادات و اخلاق همسر خود،یک عادت را مخالف با میل و پسندش احساس کرد از او نفرت نکتد و روش بی ارتباطی و عدم محبت را در پیش نگیرد و اندیشه ی طلاق را در سر نپروراند،بلکه عادت و اخلاق خوب او را مورد توجه قرار دهد و قدر و منزلت او را بشناسد این خواست صفت ایمان شوهر مؤمن و حق ایمان همسر مؤمنه است.
از ام سلمه روایت است که رسول اکرم(ص) فرمودند:هر زنی در حالی بمیرد که شوهرش از او راضی و خشنود باشد،به بهشت می رود.
از ابو هریره روایت است که رسول اکرم (ص) فرمود:اگر کسی را دستور سجده برای مخلوقی می دادم پس زنان را دستور می دادم تا شوهران خود را سجده کنند.
امام کاظم(سلام الله عليه):
خداوند از این چیزها نخواهدپرسید
خداوند از این چیزها نخواهدپرسید بلکه از آن چیزها خواهد پرسید.
مثلا" ۱- خداوند از تو نخواهد پرسيد كه چه اتومبيلي سوار مي شدي، بلكه از
تو خواهد پرسيد كه چند نفر را كه وسيله نقليه نداشتند به مقصد رساندي؟
۲- خداوند از تو نخواهد پرسيد زير بناي خانه ات چند متر بود، بلكه از تو
خواهد پرسيد به چند نفر در خانه ات خوشامد گفتي؟
۳- خداوند از تو نخواهد پرسيد كه چه لباس هايي در كمد داشتي، بلكه از تو
خواهد پرسيد به چند نفر لباس پوشاندي؟
۴- خداوند از تو نخواهد پرسيد بالاترين ميزان حقوق تو چقدر بود، بلكه از
تو خواهد پرسيد آيا سزاوار گرفتن آن بودي؟
۵- خداوند از تو نخواهد پرسيد عنوان و مقام شغلي تو چه بود، بلكه از تو
خواهد پرسيد آيا آن را به بهترين نحو انجام دادي؟
۶- خداوند از تو نخواهد پرسيد چه تعداد دوست داشتي، بلكه از تو خواهد
پرسيد براي چند نفر دوست و رفيق بودي؟
۷- خداوند از تو نخواهد پرسيد در چه منطقه اي زندگي مي كردي، بلكه از تو
خواهد پرسيد چگونه با همسايگانت رفتار كردي؟
۸- خداوند از تو نخواهد پرسيد پوست تو به چه رنگ بود، بلكه از تو خواهد
پرسيد كه چگونه انساني بودي؟
۹- خداوند از تو نخواهد پرسيد چرا ايقدر طول كشيد تا به جست و جوي
رستگاري بپردازي، بلكه با مهرباني تو را به جاي دروازه هاي جهنم، به
عمارت بهشتي خود خواهد برد.
۱۰- خداوند از تو نخواهد پرسيد كه چرا اين مقاله را براي دوستانت
نخواندي، بلكه خواهد پرسيد آيا از خواندن آن براي ديگران در وجدان خود
احساس شرمندگي مي كردي؟
۱۱-خداوند از تو نخواهد پرسید چند دوره وکیل مجلس بودی بلکه از تو خواهد پرسید چرا وکیل محلس شدی؟
باتشکر از خانم مهندس بهمن آبادی
پیامبر(ص) این گونه بود
پیامبر(ص) این گونه بود
بهتر است ابتداحضرت رسول را از نگاه علی(ع) بشناسیم.
1- حضرت علی(ع) فرمود:رسول خدا (ص) از همه ی مردم بخشنده تر، دلیرتر،راستگوتر،باو فاتر،نرمخوتر و خوش معاشرت تر بود.هر که در ابتدا او را می دید، هیبتش او را می گرفت و هر که با حضرتش آمیزش می نمود و شناخت پیدا می کرد،به او علاقمند می گردید.من که پیش از او و بعد از او مانندش را ندیده ام
2- رسول خدا (ص) فرمود:به اخلاق نیک آراسته گردید که خداوند مرا به اخلاق نیک بر انگیخته است و از اخلاق های نیک، آن است که آدمی گذشت کند از کسی که به او ستم کرده، و بخشش کند به کسی که او را محروم ساخته ،و بپیوندد با کسی که از او بریده،و عیادت کند از کسی که او را عیادت نمی کند.
3- فرمود:که آیا به شما خبر ندهم که کدامتان بیشتر به من شباهت دارید؟
گفتند:چرا،ای رسول خدا.
فرمود:کسی که خلقش نیکوتر و برخوردش با مردم ملایمتر و با خویشانش نیکو کارتر باشد و برادران دینی اش را بیش از همه دوست داشته و بر حق صبورتر و خشم خود را فرو خورده تر و گذشتش از همه بهتر و در حال خشنودی و خشم از همه با انصاف تر باشد.
4-و فرمود:بهترین مردان امت من کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن نباشند و اهانت نکنند،دلسوزشان باشند و به آنان ظلم نکنند.
علامه محمد حسین طباطبایی و مکارم الاخلاق
کَِلمةُ لا اِلهَ اِلاللهُ حِصنی فََمَن دَخَلَ حِصنی اَمَنَ مِن عَذابی
این عکس حرم مطهر امام رضا(ع) قدمت۱۴۴ساله دارد اگرتا کنون دیده اید بازهم ببینید و صلوات بفرستید 
کَِلمةُ لا اِلهَ اِلاللهُ حِصنی فََمَن دَخَلَ حِصنی اَمَنَ مِن عَذابی
کلمه ی توحید،حصار محکم من است،هر کس داخل آن گردید،از عذاب، ایمن خواهد شد.
امام رضا (ع) در روز یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هجری در مدینه دیده به جهان گشود،و در آخر صفر سال ۲۰۳ هجری در سن ۵۵ سالگی به وسیله ی مأمون (هفتمین خلیفه ی عباسی) در سناباد نوقــــــــــان(که امروز یکی از محل های شهر مشهد است)مسموم گردید و به شهادت رسید،مرقد منورش در مشهد مقدس قرار دارد.
دوران امامت آن حضرت ۲۰سال(از سال ۱۸۳تا۲۰۳)بود که ۱۷سال آن در مدینه و ۳سال آن در خراسان گذشت.
باغ رضوان است اینجا یا خراسان است اینــــــــــــــــــجا
هیچ مشکل نیست در ره،کار آسان است اینـــــــــــــجا
کعبه است این یا خراسان؟یا بهشت عدن و رضـــــــوان
هست نعمت،نیست نقمت،روح و ریحان است اینــــجا
شعر از بدیع الزمان فروزانفر
متن از کتاب سوگنامه ی آل محمد(ص)
شهادت پیشوای دوم جهان تشیع، امام حسن مجتبی(ع) برشما تسلیت باد
امام حسن (ع) در نیمه ی رمضان سال سوم هجرت در مدینه متولد شد،و به سال چهلم هجرت،به امامت رسید و دوران امامتش ده سال بود،سر انجام در ۲۸صفر سال ۵۰ هجرت در سن ۴۷یا۴۸سالگی به دستور معاویه توسط جُعده در مدینه مسموم شد و به شهادت رسید،مرقد شریفش در قبرستان بقیع است
سیوطی،دانشمند اهل سنت می نویسد:حسن بن علی (ع) شخصیتی بزرگوار،بردبار،متین،بخشـــنده و مورد ستایش مردم بود.او به گواهی تاریخ،فردی بسیار دلیر بود و در راه پیشبرد اسلام از هیچ گونه جانبازی دریغ نمی ورزید.
خدایا مرا دلی توانمند ده
آن گونه که هیچ ریایی بدان راه نیابد.
دلی شکست نا پذیر،
تا به هیچ مصیبتی نفرساید.
قلبی شریف،
تا هیچ اندیشه ی پلیدی به وسوسه ی آن دست نیالاید.
فهمی تا تورا دریابم،
همتی،تا در پی تو باشم،
خِرَدی،تا تو را بیابم
واخلاصی،که سر انجام با آن تورا،
با توسل به عیسی مسیح در آغوش کشم ،آمیـــــــــن
آیین مسیح:توماس آکویناس قدیس
کتاب کوچک نیایش آیین های دینی جهان را مطالعه می کردم دریغم آمد شما بی نصیب باشید .ان شاالله در روزهای آینده نیا یش های دیگری تقدیم خواهد شد
پروردگارا مرا ثابت قدم نگهدار
مرا ثابت قدم نگهدار و ترازوی اعمال مراسنگین کن وایمانم را حق بگردان و رتبه ام را والا کن،
خداوندا!تمامی شرارت های آفریدگانت در پرتو بلند نظری ات هم چون مهی نا چیز در گرمای آفتاب محو و مستور می گردد.
و تمامی عادات و شهوات طبیعت خاکی ما گواه بر آنند،
زیرا از ابناء بشرکیست آنکه گناه کرد و متنبه نگشت؟
کیست آنکه آلوده گشت و شرمسار نشد؟
کیست آنکه فرومایه گشت و حیا ننمود؟
کیست آنکه ویران گشت و ننالید؟
کیست آنکه خطا کرد و توبه ننمود؟
کیست آنکه وسوسه گشت و اندوهگین نشد؟
کیست آنکه مغلوب شیطان شد و زبان در کام نکشید؟
کیست آنکه به سختی فریب خورد و متاسف نگشت؟
کیست آنکه زهر چشید تـلخکام نشد؟
کیست آنکه سقوط کرد و وحشت ننمود؟
کیست آنکه از شکوه افتاد و ماتم نگرفت؟
کیست آنکه از سعادت محروم گشت و نگریست؟
کیست آنکه تمامی نعمت و جلالش به یغما رفت و نوحه سرنداد؟
کیست آنکه زیانکار گشت و خوار نگشت؟
کیست آنکه از جانب باری تعالی رانده شد و آه نکشید؟
کیست آنکه تهدید خداوند را شنید و به لرزه نیفتاد؟
کیست آنکه یکبار خطا کرد و هزار بار پشیمان نگشت؟
کیست آنکه در زمستان عریان گشت و نلرزید؟
کیست آنکه به خطا رفت و وجدان خویش را سنگسار نکرد؟
کیست آنکه در عین عظمت خود را مرده دید و دل بر خود نسوزاند؟
کیست آنکه ستم ها روا داشت و خویش را نفرین ننمود؟
کیست آنکه مقهور شهوات گشت و خویشتن را کیفر نداد؟
کیست آنکه اعمال شرم آور مرتکب گشت و خویشتن را تازیانه نزد؟
کیست آنکه تن به فساد سپرد و روز ولادت خویش را لعنت ننمود؟
کیست آنکه کردار خویش را به یاد آورد و بر خود نلرزید؟
کیست آنکه افکار نهان خویش را دید و آرزوی مرگ نکرد؟
کیست آنکه اسرار خویش را به یاد آورد و کباب نگشت؟
کیست آنکه گناهان نامریی را در خیال آورد و از شرم سر به زیر نیفکند؟
کیست آنکه آتش ابدی با شهوات خویش نیامیخت؟
کیست آنکه در آتش هوس های خویش نسوخت؟
کیست آنکه گناهان آگاهانه ی خویش را به یاد آورد و برای نجات خویش به دعا ننشست؟
کیست آنکه نا گفتنی ها را به یاد آورد و منقلب نگشت؟
کیست انکه نا گفتنی ها را به یاد آورد و اندوهگین نشد؟
کیست آنکه چهره ی ناپاک خویش را دید و خود را سزاوار خشم الهی ندانست؟
کیست آنکه تنها یکی از گناهان کبیره را در خیال آورد و با تیرهای مرگ مجروح نگشت؟
کیست آنکه رسوا گشت و یاس سر نداد؟
کیست آنکه امید زندگی از کف نهاد و اشک خون جاری نساخت؟
کیست آنکه به جای نور،ظلمت به تن کرد و مدهوش نشد؟
و این است تصویر واقعی وجود زیانبار و در خور ملامتم:چهره ای مغموم،شعاعی خاموش،طراوتی پژمرده،لب هایی تشنه،رخساره ای محروم ازجمال، روحی اندوهگین، گردنی خمیده، ذهنی تهی از افکار بلند،نفسی بی عزت،محنت کشیده ای بی شهامت که محروم از چشمداشت هر گونه پاداشی از حق است،تشنه کام دلسوخته ای که حق استغاثه نیز از او سلب شده آواره ای که دایم خویشتن را لعنت می کند،گرسنه ای مطرود وسزاوار رنج .
ای خداوند همگان ،به من نیز مانند دیگر بندگانت توفیق ده تا به سوی تو گام بر دارم و یاری ام کنی تا بیش از این در امواج مجنون دریای گناه آلود جهان غرق نگردم و امید مرا از رحمت واسعه ی خود منقطع مفرما .
آ میـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن
بر گرفته از کتاب فغان نامه ی گرگوار نوشته ی آزاد ماتیان
راز و نیاز های کودکان مسیحی با خداوند
| راز و نیاز های کودکان مسیحی با خداوند | |||
| |||
================================
خرد و خرافه حكامي هستند كه در يك اقليم نميگنجند
---------------------------------------------------------------
با تشکر از آقا مصطفی بهمن ابادی
سر نوشت شوم یکی دیگر از قاتلان شهدای کربلا(خولی بن یزید اصبحی)
سر نوشت شوم یکی دیگر از قاتلان شهدای کربلا(خولی بن یزید اصبحی)
خولی همان ملعونی است که سر مبارک امام حسین (ع)را برداشت و برای اینکه پاداش بگیرد نزد ابن زیاد آورد.
یکی از کسانی که در لیست مأموران مختار برای دستگیری بود،خولی بود.همانطور که گفته شد خولی سر مبارک امام حسین (ع) رابه همراه خود آورد و در روی چیزی که شبیه به تنور بوده است و در پوش داشت،گذاشت تا روز بعد آن را به نزد ابن زیاد ببرد.
نوشته اند که خولی دو همسر داشت یکی از زنانش شیعه و ازدوستداران اهلبیت (ع) بود. او شب هنگام مشاهده کرد که نوری از سر ساطع می شود و متوجه شد که این سر متعلق به امام حسین (ع) است.
از وقتی عیوف دختر مالک که از دوستداران اهلبیت(ع) بود متوجه این کار خولی شد با او دشمن شد.
روزی مختار عده ای را برای دستگیری خولی بن یزید اصبحی فرستاد.فرستادگان مختار وارد منزل خولی شدند.او ترسید و در توالت منزلش پنهان شد.
عیوف به فرستادگان مختار گفت:
دنبال چه کسی هستید؟
آنها گفتند:همسرت کجاست؟
عیوف گفت :نمی دانم،ولی بادست اشاره به توالت کرد!
یاران مختار خولی را دستگیر کردند و او را در حالی که چیزی روی سر خود نهاده بودبیرون آوردند و همانجا او را کشته و بدنش را در آتش سوزاندند.
منبع :سرنوشت قاتلان شهدای کربلا نویسنده عباسعلی کامرانیان
کامل ابن اثیر ج4
فرق بشر و انسان از نگاه شهید دکتر علی شریعتی
ازدیر باز ودر خلوت خودم به این دو واژه می ادیشیدم که واقعا" تفاوت واختلاف بشر و انسان در چیست تا اینکه کتاب انسان و اسلام زنده یاد دکتر علی شریعتی را مجددا"مطالعه کردم و چون به نظرم موضوع،جدید و بدیع بود مناسب دانستم برای استفاده ی شما ثبت و نمایش دهم .اگر شماهم در همین زمینه (تفاوت بشر و انسان) مطلبی داشتید ارسال نمایید تا به نام خودتان منتشر نمایم .
فرق بشر و انسان از نگاه شهید دکتر علی شریعتی
کتاب انسان و اسلام زنده یاد دکتر علی شریعتی را مطالعه می کردم که موضوع جالب بشر و انسان توجهم را جلب کرددر صفحه ی 64 این کتاب نوشته است:یکی از دوستان من که در قرآن تحقیق می کرد،می گفت:دو کلمه راجع به انسان هست و وقتی از این نوع صحبت می کند دو کلمه را به کار می برد،یکی بشر ،یکی انسان .گاه بشر به کارمی برد ،می گوید:انأ بَشرَمثـلکم،گاه انسان به کار می برد:خلق الانسان عجولا(مثلا") یا ضعیفاواین اختلاف بین کلمۀ انسان در این است ،که وقتی می گوید بشر،مقصود همین نوع حیوان دو پایی است که در آخر سلسلۀ تکاملی موجودات بر روی زمین آمده و الآن دارد زندگی می کند،و سه میلیارد رأس از آن ،الآن در روی زمین حرکت می کنند.وقتی می گوید انسان،مقصود آن حقیقت متعالی غیر عادی و معما گونه ایست که تعریف خاصی دارد،و در آن تعریف دیگر پدیده های طبیعت نمی گنجد.
پس وقتی می گوییم انسان،مقصودمان تعریفی نیست که همه ی افراد این نوع که سه میلیارد آن الآن روی زمین هستند به طور مشترک شامل حالشان بشود .همه ی افراد این نوع ،بشر هستند بطور مشترک،اما آنها انسان نیستند.هرکس به میزانی و تا اندازه ای توانسته است انسان بشود .پس بدین تعریف می رسیم که از میان افراد این نوع که همه شان بشرند،و هر کس به اندازهً دیگران بشر است،افرادی هستند که توانسته اند به مرحلهً انسان شدن برسند و در مرحلۀ انسان شدن یا انسان بودن،درجات متعالی یا اندکی را طی کند.اینست که نوع بشردر مسیر تحول و تکامل خودش به طرف انسان شدن گام بر می دارد.
بشر یک« بودن» است در صورتی که انسان یک «شدن» است فرق انسان با بشر و همهً پدیده های دیگر طبیعی از حیوان و نبات و جماد،این است که همه ی پدیده های طبیعت هر کدام یک بودنَنَد،تنها انسان بدان معنای ویژه یک شدن است.یعنی چه ؟موریانه را در نظر می گیریم،از پانزده میلیون سال پیش در آفریقا آثاری از خانه سازی موریانه هست که می بینیم درست خانه و زندگی اش را در آن دوره همان جور می ساخته و تر تیب می داده که الآن.بنا بر این موریانه یک«بودنی»است که تا هر وقت هست و در هر کجا هست و هر یک از افراد این نوع موریانه یک وجود ثابتِ لا یتغیرند،همیشه یک تعریف ثا بت دارند.همین طور کوه،ستاره،آب،جانور،اسب،شیر،پرنده،و همین طور بشر،بشر هم یک تعریف ثابت دارد.یک موجودی است که روی دو پایش راه می رود.تعریف ثابتش را یکی از نویسند گان بطور فانتزی در کتابش نوشته،از قول یک دانشمند بزرگی که رفته به کره ی مریخ او رفته است به کره ی مریخ،آنجا پیاده شد و در خیابان های آنجا راه می رفته (توریست بوده و از رمین رفته به مریخ)و دیده که در دانشکده ای در آنجادر کنفرانسی اعلام شده که یکی از دانشمندان مریخ در باره ی آخرین سفری که به زمین کرده اند و کشف موجودات زنده در آنجا،سخنرانی خواهد کرد.این دانشمند زمینی هم می رود و در آن کنفرانس شرکت می کند،می بیند یکی از دانشمندان کره ی مریخ رفت پشت تریبون و گفت :بله،بالاخره نظریه علمایی که می گفتند در زمین حیات وجود دارد،ثابت شد.اخیرا"تحقیقاتی نشان داده که موجودات خیلی پیشرفته ای از لحاظ حیات در آنجا وجود دارند که یکی از آنها اسمش بشر است.البته من نمی توانم برای شما درست روشن کنم که این بشر چه جور موجودی است چون حتی یک تصور ذهنی هم از آن ندارید،ولی به طور خلاصه عرض می کنم خیکی است که دو تا سوراخ دارد،چهار دستک .اینها موسوم به بشرند و روی زمین می خیزند از این طرف به آن طرف با یک تلاش عجیب و بسیار وحشیانه ای که در تمام منظومه ها شبیهش نیست. این ها یک جنون خاص همدیگر کشی دارند .گاهی دسته های بسیار زیادشان از نقطه ای دور که هیچ ارتباطی به هم ندارند و هیچکدام همدیگر را نمی شناسند،با یک نقشه و طرح و هیجان و تحریک تجهیز می شوند و با سلاح های خیلی مدرن و تجهیزات خیلی سطح بالا،راه می افتندوزندگی و کار و خانواده شان را می گذارند ومی آیند کنار هم صف می بندند،بعد به جان هم می افتند.من فکر می کردم که اینها لابد به خاطر خوراک به همدیگر احتیاج دارند اما بعد می دیدم که این ها با یک زحمت عجیبی،همدیگر را قتل عام می کنند و می کشند و بعد هم بلند می شوند و می روند به خانه ها یشان. باز دو مرتبه یکی می افتد جلو و باز یک عده ای را تحریک می کند و باز به جان عده ی دیگری می افتند.خلاصه این نوع،که اسمش بشر است،تاریخ خود آزاری وخود کشی دارد وتمام تجهیزاتشان صرف این می شود که وسایل کشتن یکدیگر را بدون اینکه نسبت به هم کینه ای داشته باشند فراهم کنند و بعد هم قتل عامهای فراوان.و هیچکدام از گوشت همدیگر یا خون همدیگر نمی خورند که بگوییم نیازی به همدیگر کشی دارند،غذاشان از جای دیگر فراهم می شود.و بعد از فراغت از کشت وکشتاروهمدیگر را قتل عام کردن و سوزاندن خانه های یکدیگر،یک غرور و بادی این ها را می گیرد که ما نفهمید یم این چه حالت روحی است.بعد هم حماسه ها درست می کنند.ولی خوراکشان بدین شکل است که توی زمین راه می روند وبا یک حرص شدید هر چه گیرشان می آید با این دستکهایی که در اطرافشان هست جمع می کنند.اماین غذاهای بسیار لطیف ،میوه های خیلی خوش عطر وخوش مزه وگلهای خیلی خوبی که درزمین می روید،اینها را که می گیرند نمی خورند این هم یکی از جنون های این موجود است که ما نفهمید یم علتش چیست اینها را به زحمت از طبیعت می گیرند،غذاهای سالم،گوشت و میوه های سالم را به خانه می برند،آتش درست می کنندو آنها را در ظرف های خاصی می ریزند و یک مقدار ادویه ی بد رنگ و بد طعم وتند توی آن ریخته،بعد می جوشانند،می سوزانند و می خورند و بعد مریض می شوند و بعد التماس می کنند که دکتربه زور وسا یل تکنیکی آنها را از توی شکم هاشان در بیاورد،و آنها(دکترها)به خاطر همین عمل، اشخاص محترم و پر در آمدی توی جامعه شان هستند.و این بیماریها،بیماری های بشر کره ی زمین است در عین حال که بسیار پیشرفته است و بسیار مسلط بر زمین،یک چنین جنون هایی دارد که هیچ حیوانی تا حالا دچارش نشده است.
این تعریف همان بشر است. واقعیت همین است.تاریخ بشر را وقتی شما بخوانید ،حماقت های بشر ،همواره بیشتر و جالبتر از تاریخ شعور اوست الآن هم همین طور است.این بشر همیشه هم طبیعی است،همیشه هم ثابت است،تعریفش از میمونی که روی زمین در پنجاه هزارسال پیش پیدا شده تا الآن فرقی نکرده،اسلحه اش ،لباسش ،خوراکش،فرق کرده اما نوعش و خصوصیاتش همان که بوده ،هست.چنگیز و امپراتوران بزرگی که در گذشته بر جامعه های بسیار متمدن حکومت می کردند و رژیمهای بزرگ و نیرومندی که تمدن امروز را می چرخانند و حکومت می کنند هیچ فرقی ندارند هیچ.او می گفت آمده ام بکشُم،اما این متمدن امروزی ،می آید می کشد و می گوید من آمده ام صلح بر قرار کنم.طرز حرف زدن ،دروغ گفتن وتوجیه کردن است که تکامل پیدا کرده والا،نفاق،دروغ،آدم کشی و لذتی که انسان از کشتن دیگران و از غارت دیگران می برد همچنان است که بوده و بلکه شدیدتر هم شده.این انسان به این معنی همواره ثابت است و این همان بشر است.
هدف بشر،انسان شدن است.و باز،انسان شدن یک مرحلۀ ثابت نیست که وقتی رسید،به یک «بودن» رسیده باشد،نه،انسان همواره در حال «شدن» است،همواره در تکامل دایمی وابدی به طرف بی نهایت است.
«انا لله وانا الیه راجعون»این یک فلسفـۀ انسان شناسی است.«الیه راجعون »یعنی انسان به طرف خدا بر می گردد.
اربعین آمد و اشکم زبصر می آید
وعلی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا
سلام الله أبدا مابقیت وبقی اللیل والنهار
ولاجعله الله آخر العهد منی لزیارتکم
السلام علی الحسین
وعلى علی بن الحسین
وعلى أولاد الحسین
وعلى أصحاب الحسین
اربعین آمد و اشکم زبصر می آیـــــــــــــــــــد
گوئیا زینب محزون ز سفر می آیـــــــــــــــــد
باز در کرببلا شیون و شینی بر خواســـــت
کز اسیران ره شام خبری می آیــــــــــــــــد
از جمله اختلاف نظرها یی که در بین مورخین وجود دارد مسئله اربعین است که آیا خاندان و اهلبیت آن حضرت پس از اسارت، توانسته اند در آن روز خود را به کربلا برسانند و قبور مطهر شهدا را زیارت کنند یا این زیارت در اربعین سال بعد انجام شده است بنده ی ناقابل برایم یقین حاصل نگردیده که خاندان اهل بیت(س) در اربعین اول وارد کربلا شده باشند ولی هر کدام از اینها باشد مهم پیام رسانی این واقعه ی بزرگ است که از طرفی با این پیام رسانی انقلابی، زینب کبری(س) و امام سجاد (ع)چهره ی همه ی خوبیها و مظلومیت حسین (ع) رادر عالی ترین وجه به نمایش گذاشتند و از طرفی دشمن زبون را با همـــه ی زشتی و پلشتی اش رسوای خاص و عام و مطرود تاریخ نمودند .سلام و صلوات بر حســـــــــین و یاران حسین و با لاخص شیر زن کربلا زینب کبری(س) و اما سجاد (ع) که تاریخ و رمز ماندگاری واقعه ی خونین عاشورا مدیون این دو بزرگوار است.
سر نوشت شوم عمر سعد یکی دیگر از قاتلان و جنایتکاران کربلا
سر نوشت شوم عمر سعد یکی دیگر از قاتلان وجنایتکاران کربلا
عمرسعددر سال 65-۶۶ هجرى یعنى پنج سال پس از شهادت امام حسین علیه السلام به دستور مختار ثقفى با تفصیلى که در کتاب ترجمه ی نفس المُهموم آمده است به قتل رسید. و اجمال آن این است که :
یک روز مختار به تصمیم خود درباره قتل عمرسعد اشاره نمود و چنین گفت : بزودى کسى را که داراى مشخصاتى چنین و چنان است و قتل وى اهل زمین و آسمان را خشنود مى کند خواهم کشت . مردى «هیثم نام » که در آن مجلس حضور داشت منظور مختار را فهمید و فرزندش «عریان » را به نزد عمرسعد فرستاد و بر وى هشدار داد. عمر گفت: خدا پدرت را جزای خیر دهدُچگونه مرا می کشد بعد از عهد وپیمانی که به من داده است؟(عبدالله بن جعده بن هبیره که خویش حضرت علی(ع) بود از همه ی مردم پیش مختار گرامی تر بود،عمر سعد او را واسطه کرده بود تا امان نامه برای او گرفته بود،مختار در آن نامه قید کرده بود که حدثی از او سر نزند ومقصودش قضای حاجت بود)روز بعد عمرسعد فرزندش «حفص » را که در کربلا نیز به همراه او بود به نزد مختار فرستاد تا با وى گفتگو کند. پس از ورود «حفص » مختار رئیس شرطه خویش «کیسان تمار» را مخفیانه به حضور طلبید و دستور داد که اینک باید سر عمرسعد را از تنش جدا کرده و در نزد من حاضر کنى .
ابن قتیبه مى گوید:«کیسان » طبق دستور مختار وارد خانه عمرسعد گردید و او را در میان رختخواب دریافت او چون قیافه خشمناک کیسان را دید مرگ خویش را یقین کرده و خواست از جاى خویش برخیزد که لحاف به پایش پیچید و به روى رختخواب افتاد و کیسان مجالى نداد و سر از تنش جدا نمود و این چنین دفتر ننگین و جنایت بار زندگى او را درهم پیچید.
«کیسان» چون سر منحوس عمرسعد را به نزد مختار آورد، مختار خطاب به «حفص» گفت : صاحب این سر بریده را مى شناسى ؟ گفت آرى و پس از او در زندگى خیر نیست .
مختار گفت : آرى براى تو نیززندگى سودى ندارد سپس دستور داد سر «حفص»را نیز از تنش جدا کرده و در کنار سر پدرش قرار دادند آنگاه مختار چنین گفت : عمرسعد در برابر حسین و حفص در برابر على اکبر. سپس گفت : نه به خدا سوگند که برابر نیستند و اگر سه چهارم همه خاندان قریش را به قتل برسانم حتى با یک بند انگشت حسین بن على علیهما السلام نیز برابرى نخواهد نمود.
حکایتى پندآمیز
حکایتى پندآمیز
ماجراى زیر را از کتاب «خزائن» مرحوم علامه نراقى(رحمت الله علیه) بیان مىکنیم. ایشان این حکایت را از زبان یارى صدیق و دوستى مورد اعتماد
چنین بازگو مىنماید:
«در ایام جوانى با پدرم و جمعى از دوستان، هنگام عید نوروز، دید و بازدید مىکردیم. براى دیدار یکى از آشنایان به طرف خانهاش - که نزدیک قبرستان بود- رفتیم. گفتند: خانه نیست.
یکى از همراهان، پیشنهاد کرد که براى رفع خستگى و زیارت اهل قبور، سرى به قبرستان بزنیم. وقتى به آنجا رسیدیم، یکى از رفقا به شوخى رو به قبرى کرد و گفت: اى صاحب قبر! در این روز عید به دیدار تو آمدیم؛ از ما پذیرایى نمىکنى؟
ندایى برخاست که هفته دیگر همه میهمان من هستید!
همگى شگفت زده شدیم و گمان بردیم که تا هفته آینده بیشتر زنده نیستیم. به سروسامان دادن کارهاى خود پرداختیم؛ امّا در روز موعود از مرگ خبرى نشد. با هم به سر همان قبر رفتیم؛ گفتیم: شاید منظور چیزى غیر از مردن بوده است.
یکى از ما گفت: اى صاحب قبر! به وعده خود وفا کن. صدایى آمد: بفرمایید! ناگهان، باغى در نهایت طروات و صفا، درختان سر به فلک کشیده، انواع میوهها ، نهرهاى جارى و مرغان خوش الحان، نمایان گشت!
در وسط باغ به عمارت با شکوهى رسیدیم که شخصى در نهایت زیبایى آنجا نشسته و جمعى ماهرو، کمر خدمت او به میان بسته؛ چون ما را دید، از جا برخاست و خوش آمد گفت و از اینکه هفته گذشته مجاز به پذیرایى نبود، پوزش خواست.
پس از ساعتى که با طعامها و شربتهاى گواراى آن سامان از ما پذیرایى شد، تا بیرون باغ بدرقه مان کرد.
پدرم در هنگام خداحافظى از او پرسید: شما کیستى که از چنین دستگاه گستردهاى بهرهمندى؟
فرمود: من کاسب فلان محله هستم و به دو سبب بدین مقام دست یافتم: هرگز در کسبم کم فروشى نکردم و دیگر هیچگاه نماز اول وقت را ترک نگفتم». (??
به تو پناه می بریم از ....
به تو پناه می بریم از .....
خدایا! به تو پناه می برم از به خود بالیدن توانگران و خوار داشتن درویشان و بدرفتاری با زیر دستان و نا سپاسی در حق کسی که به ما نیکی کرده است.
به تو پناه می بریم از اینکه ستمگری را یاری کنیم، یا ستمدیده ای را خوار بداریم،یا قصد چیزی کنیم که حق ما نیست یا از روی بی دانشی سخن در باب دانش بگوییم.
خدایا! به تو پناه می بریم از بدی باطن و حقیر شمردن گناهان واز اینکه شیطان بر ما چیره شود یا روزگار ما را واژگون گرداند یا پادشاه بر ما ستم ورزد.
به تو پناه می بریم از اسرافکاری وبینوایی. به تو پناه می بریم از شادکامی دشمنان و نیازمند شدن به دیگران و از تنگنای معیشت و از مردن بی آنکه ساز رفتن مهیا کرده باشیم.
خدایا به تو پناه می بریم از بزرگترین حسرت و گرانترین معصیت و بدترین شور بختی ها و محروم شدن از ثواب آخرت و گرفتار شدن به سزای روز قیامت.
از دعای هشتم صحیفه سجادیه
سر نوشت شوم قاتلان و جنایتکاران کربلا
سر نوشت شوم قاتلان و جنایتکاران کربلا (شمر بن ذی الجوشن)
پس از قیام مختار،اشراف و بزرگان کوفه از ترس جان خود از کوفه گریختند و از جمله ی فراریان شمر بن ذی الجوشن بود. مختار غلام خود زرئب را در پی او فرستاد،غلام مختار چون به شمر وهمراهانش نزدیک شد،شمر به همراهان خود گفت:گویا این شخص برای کشتن من آمده است،شما از جلو بروید و مرا از پشت سر بگذارید گویا از من فرار کرده اید تا او در کشتن من طمع کند.همراهان شمر رفته و او را تنها گذاشتند، غلام مختار آمد و با شمر درگیر شد؛شمر ملعون بر او حمله کرد وضربه ای بر کمر و پشت او زد و او را از پای در آورد.آنگاه او را رها کرد و از آنجا رفت و نامه ای برای مصعب بن ذبیرکه در بصره بود نوشت و او را از آمدن خود آگاه ساخت.در آن زمان هرکس در واقعه ی شورش کوفه از شهر فرار کرده بود بسوی بصره نزد مصعب بن ذبیر می رفت.شمر، نامه راتوسط مردی از قریه ی کلبانیه برای مصعب فرستاد و خود در آن قریه که نهری در آن کنار تپه ای بود توقف کرد،پس آن شخص نامه را بر داشته تا نزد مصعب در بصره ببرد،در بین راه با شخصی بر خورد کرد که از او پرسید: کجا می روی؟گفت:مرا شمر فرستاده است.پس آن شخص به او گفت: با من بیا تامن تو را نزد سرورم ببرم.و او را نزد ابو عمره فرمانده سپاه مختار برد و ابو عمره نیز در پی و جستجوی شمر بود.آن نامه رسان ابو عمره را از مکان و مخفیگاه شمر با خبر کرد و ابو عمره نیز عازم آن مکان شد،کسانی که با شمر بودند به او گفتند:که مصلحت در این است که اینجا را ترک کنیم شمرگفت: هر گز به خدا سوگند! این مکان را تا سه روز ترک نخواهم کرد،تا اینکه قلب یاران مختار را ترسانیده و پر از وحشت نمایم.چون شب فرا رسید ابو عمره با گروهی از سواران بر او حمله ور شدند،شمر در حالی که برهنه بود بر خاست وبا نیزه بر آنان حمله کرد و بعد داخل خیمه شد وشمشیری بدست گرفت وبیرون آمد،یاران مختار او را به جهنم فرستادند و یاران او را شکست داده و فراری دادند و در همان هنگام،در تاریکی شب، صدای تکبیر سپاهیان مختار بلند شد و شنیدند که آن ها می گفتند:خبیث کشته شد. و سپس سرش را از بدن جدا کرده و نزد مختار بردند.
منبع:البدایة النهایه ج ۸ ص ۲۹۷و سر نوشت قاتلان شهدای کربلا، عباسعلی کامرانیان
حضرت علی (ع) به مااشتر فرمود:
ای مالک!
اگر شب هنگام کسی را در حال گناه دیدی،فردا به آن چشم نگاهش مکن!شاید توبه کرده باشد وتو ندانی...
سنان بن انس جنایتکار کربلا
با پخش سریال تا ریخی مختار نامه تصمیم دارم چهره های مشهور جنایتکاران کربلا را معرفی نمایم امروز سنان بن انس و فردا ازجنایتکار دیگری خواهم نوشت شما هم اگر در این خصوص مطلبی داشتید لطفا" ارسال فرمایید.
نام سنان بن انس را درتاریخ خوانده ویا شنیده اید او یکی از جنایتکاران بی رحم سپاه عمر سعد بود بطوری که بعضی( جلاء العیون ج 2 ص 219) نوشته اند که او سر مطهر امام حسین(ع) را از تن جدا کرده است.
او در عرصه ی واقعه ی کربلا ستم های فراوانی بر خاندان پیامبر اکرم (ص)رواداشت وجنایت های فراوانی مرتکب شد.بطوری که نام او در ردیف جنایتکاران بزرگ واقعه ی عاشورا ثبت شده است.
بهر حال پس از قیام مختار،«سنان بن انس» از کوفه به بصره گریخت.طرفداران مختار در کوفه خانه ی او را ویران کردند و در اطراف بصره کمین کردند تا اورا دستگیر کنند.سپاهیان مختار مترصد بودند که به نحوی اورا گرفتار عدالت نمایند.
یک روز که سنان از بصره به طرف« قادسیه» در حرکت بود،نیروهای مختار به او حمله ور شدند واورا بین «عذ یب» وقادسیه دستگیر کردند ونزد مختار آوردند.مختار دستور داد که ابتدا انگشتانش را وسپس دست وپای اوراجدا کردند، آنگاه دیگی از روغن زیتون به جوش آوردند وسنان را در آن انداختند وبه این ترتیب اورا در جهنم ساقط کردند.
سلام من به محرم
به بوي سيب زمين و غم حسين غريبــــــــــــش
سلام من به محرم به غصه و غم مهـــــــــــــدي
به چشم كاسه خون و به شال ماتـــــــــــــــــــم
سلام من به محرم به كربلا و جلالــــــــــــــــــش
به لحظه هاي پر از حزن و غرق درد و ملالــــــش
سلام من به محرم به حال خسته زينــــــــــــــب
به بينهايت داغ دل شكسته زينـــــــــــــــــــــــــب
سلام من به محرم به دست و مشك ابوالفضــل
به نااميدي سقا به سوز و اشك ابوالفضـــــــــــل
سلام من به محرم به قد و قامت اكــــــــــــــــــبر
به خشك اذان گوي زير نيزه و خنــــــــــــــــــــــجر
سلام من به محرم به دست و بازوي قاســـــــم
به شوق شهد شهادت حناي گيسوي قاســــم
سلام من به محرم به گاهواره اصـــــــــــــــــــــغر
به اشك خجلت شاه و گلوي پاره اصـــــــــــــــــغر
سلام من به محرم به احترام سكيـــــــــــــــــــنه
به آن مليكه كه رويش نديده چشم مديـــــــــــنه
سلام من به محرم به عاشقي زهيــــــــــــــرش
به بازگشتن حر خروج ختم به خيــــــــــــــــــرش
سلام من به محرم به مسلم و به حبيبــــــــش
به رو سپيدي عون و بوي عطر عجيبــــــــــــــش
سلام من به محرم به زنگ محمل زينـــــــــــــب
به پاره پاره تن بي سر مقابل رينــــــــــــــــــــب
سلام من به محرم به انتظار رقــــــــــــــــــــــــيه
به پاي آبله بسته به چشم تار رقــــــــــــــــــــيه
سلام من به محرم به شور و حال عيانــــــــــش
سلام من به حسين و به اشك سينه زنانــــش
سلام من به محرم به حزن نغمه هايـــــــــــــش
به پرچم و به سياهي به خيمه هاي عزايـــــش
ارسالی از خانم مهندس بهمن آبادی
گرچه دیر هنگام ولی با اصرار خودشان نمایش داده می شود
نا گفتنی هایی که گفتم
ناگفتنی هایی که گفتم
خاطرات من
امروز کسی را ندیدم تا درد دل کنم به قول شاعر
مرا دردی است اندر دل اگر گویم زبان سوزد / وگر خاموش بنشینم درون استخوان سوزد
من اینا رو که می نویسم می تونی نخونی شایدهم به دردت نخوره چون سر نوشت من حکایت غریبی است حکایت یک آواره ی دربدر، آواره ای که می تونسته همیشه در رفاه کامل وبه دور از هرگونه دغدغه ای زندگی کنه ولی به خاطر اشتباه پدر و مادرش تمام آبرو و داشته های مادی ومعنویش که خیلی ها حسرتشو می خوردن ازکفش رفته و دستاویز این و آن قرار گرفته. می خوام راحت تر باهاتون درد دل کنم آره من دارای خونواده ای بودم با پیشینه ی عالی، آن طور که شنیدم و خوندم پدرم عالم به همه ی علوم وافضل فضلا بوده ولی چرا دروغ از دانش مادرم چیزی نمی دونم همین قدر خبر دارم که پدرم نه به تعبیر امروزی ها زن ذلیل بلکه حرمت واحترام خاصی برای مادرم قائل بوده تا جایی که رو حرفش حرف نمی زده،شاید به همین علت بعضی ها با کنایه میگن بابات از خودش اراده نداشته.پدرومادرم از نظر مالی در وضعیت بسیار خوبی بودن،یک باغ بسیار بزرگی داشتن که سرشار از میوه های رنگارنگ بوده،در جای جای اون باغ مناظر با شکوه و مفرحی مانند آبشارها و نهر های آب گوارا و دل انگیز وجود داشته،پدر ومادرم به دور از ذّره ای اختلاف وکمترین نگرانی وناراحتی در میان باغ وبر لب جویبارها عاشقانه ترین ترانه بودن رو می سرودند وزمزمه می کردن،اونا عاشق همدیگه بودن به همین خاطر لحظه ای تنهایی ویا دوری ازهم رو تحمل نمی کردن،ولی این عاشقی ودوست داشتن چندان دوام نیاورد وکام شیرین آن دو که از شهد اشربه ها شیرین کام شده بود تلخ وباغشون مصادره وخودشون اخراج شدن،تا جایی که بد بختی وتلخ کامی هاشون دامنگیر ما بچه هاشد من تعجب میکنم با وجودی که پدرم اهل علم ودرایت بود و می دونست که آدم دشمن داریه چطور بی حساب وکتا ب به پیشنهاد نسنجیده ی زنش یعنی مادرم عمل کرد. زن دوستی مثل دیگر دوستی ها حد وحدودی داره،اگه این پیشنهاد از طرف بابام می بود ومامانم قبول می کرد وبعدش باعثه دربدری همه می شد حضرت عباسی مادرم چه حرفهایی که بار پدرم نمی کرد.این برخورد و به دنبالش آبروریزی اون تصمیم، روی ما بچه ها اثر منفی گذاشت طوری که اعصاب همه مون درب وداغون شده بودتا جایی که ما برادرا به جون هم افتادیم و راستشو بخوای خونواده اون جوری که باید و شاید به حرف و نصیحت بابام گوش نمی دادن. آدم نمی تونه همه ی حرفا رو اینجا بزنه، ولی گفتنش بهتره شاید آموزنده باشه، ما برادرا کم حوصله وبهونه گیر شده بودیم و بیخود و برا یه مسئله جزیی به جون هم می افتادیم تا اینکه بین دو تا از برادرام دعوای سختی می شه و یکی از داداشام با یه ضربه اون داداشم رو می کُشه،حالا شدیم یه خونواده ی قاتل،راست گفتن که مادر دانا توانا می کند فرزند را.مادر خوبم حوا، چرا بابام رو رسوای خاص وعامش کردی؟کاش وسوسه نمی شدی. و شما پدر با سواد وخوبم، بگو چی شد که نتونستی جلو شکمتو بگیری وچرا فکر عاقبت این تسلیم رو نکردی؟کاش این همه زن دوست نبودی که نسل فغلی بهت نگه زن ذلیل، چرا قدر باغ به اون خوبی وبزرگی رو ندونستی؟ داداشم هابیل تو چطور نتونستی بر اعصابت مسلط بشی مگه ندیدی قابیل به دنبال دردسر می گرده؟؟قابیل داداش قاتلم ببین به تقلید از تو چه جنایتهایی می کنن، خیلی راحت برادرکشی میکنن وبه این کار زشت وننگینشون افتخار هم می کنن..مامان حوا وبابا آدم هر چه بود گذشت ولی دعا کنید ما هم مثل آدم بشیم.چون وقتی به زیبایی گفتی: ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفر لنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین(اعراف۲۳)پروردگارا! ما ستم کردیم بر خویش واگر نیامرزی مارا ومهربانی نکنی بر ما البته از زیان کاران می باشیم.خداوند به برکت این دعا تو ومادرم را مورد عفو قرار داد.از همان وقت فرزندانتان آرزو داشتند مثل آدم حرف بزنند یعنی حرف خداپسندانه،همان چیزی که عوام برای تحقیر همدیگر می گویند: مثل آدم حرف بزن،در صورتی که باید آرزو کنیم مثل ادم حرف بزنیم تا خدا بپذیرد. در پایان از حضرت حق می خواهیم توفیق آدم شدن را به ما عطا کند چون ملا شدن چه آسان وآدم شدن محال است.
ماه محرم تمام شد
گفتم : ماه محرم به اتمام رسیده ورخت عزا را از تن بدر کردیم
گفت : محرم تمام شد؟امروز دوازدهمین روز از ماه را ورق زدیم
گفتم :منظور عزاداری بود که تمام شد
گفت:اینکه از پیش خود حرفی گفته نمایی خلاف جوانمردیست چه آنکه عزاداری پس از رحلت یا شهادت باشد
گفتم:اگر بر گفته ی خویش صادق بمانی نکو باشد تا از نزدیک این بنگری که رخت عزا را از تن بدر کرده اند
گفت : این دلیل را نشاید
گفتم: بیشتر هیئت ها غزل را خدا حافظ خوانده اند
گفت:این نیز دلیل نباشد
گفتم :مداحان مداحیشان نشاید
گفت: این نیز دلیل نباشد
گفتم: مرا در خوشحال نظاره نمی کنی؟اگر تمام قد نظر انداخته کنی خوشحالی ام آشکار است که عزاداری تمام گشته
گفت : سبب خرسندی ات را برایم بازگو
گفتم :این دانسته کنم که دگر باره وتا سالی دگر مداحی با اشعار سخیفش،خنیانگری با آهنگ نا موزونش را نشایدمشاهده نماییم و تادگرسال، برای گرفته نمودن اشک و آه وناله از مستمع، دروغ به امام بسته ننمایند.امام فضائل گرانسنگی را داراست تا دگر سال برای آن حضرت فضیلت تراشی همی ننمایند که این خلاف پاکیزه گی کلام باشد. بزرگوار زینب(س) پیامبر انقلاب حسین (ع)وبانویی قهرمان همی باشد اورا چه نیاز که برایش روضه ای خوانده کنند که موجب کوچکی آن بزرگوار را داشته کند اینها را چه که معنی مارأیت الا جمیلا را دانسته کنند حضرت عباس را فقط با مشک خالی از آب شناخته کنند ودگر چیز دانسته نباشند. چه منفعتی باشد که از نماز ظهر عاشورای حسین (ع) گفته نمایند اما از پیام آن نماز گفته نکنند .گفت: پس نکو چه باشد؟ گفتم:نکو آن باشد خطابه های سید الشهدا را نه از بر که از روخوان گفته نمایند وآنچه را در عقل کوچک یک جوان گنجایش نشاید ولو درست باشد گفته ننمایند مردم را به سینه وزنجیر و طبل وعلامت و تیغ کشی وتیغ زدن ودگر حاشیه ها مشوق نباشند تماشاچیان دسته جات مخصوص نسوان را تأکیدی مجدد ومکرر گفته کنند تا با آن وضعیت آرایش خویش را تظاهر نسازند تا ساعات طولانی دسته جات در خیابان ها جولان ننمایند مداحان برای اینکه فقط خویش بخوانند دگران را منکوب ننمایند و خواندن را ارث ومیراثی پدری واجدادی خویش همی ندانند مسابقه ی دسته جاتی درکار خویشتن داشته ننماید یکسال را از ریا دوری گزینند وعهدی با امام بسته نمایند وگفته کنند که آقا مددی فرمای که امسال را برای تو عزا گرفته دارم جرا که هر سال یا برای بالا رفتن نامم و یا برای پیدا شدن نانم در مجلست همی بودمی ولی بیشتر خواسته داشتمی نامم بر سر زبانها افتد که اوفتاد ولی دگر نام ونان را خواسته ندارم وتو را خواسته دارمی که دوستت همی دارم .این را گفته نمایند شاید مددی رسیده شود و آنکس، درستکاری پیشه ی خود ساخته نماید و رستگار همی شود.واما ای خواننده عزیز آنچه گفتمی وتو خواندی همه را در عالم خواب بدیدمی و چون رشته ی خوابم پاره همی شد آهی بلند کشید می که ای قاسم ملا دیدی که امسال هم زیان همی شدی؟ آری خوابم راست گفته کرد من تو را نیز در خواب همانند خویش دیدمی بگذارم وگذشتن نمایم بیش از این گفته بی حاصل همی باشد.شما دعایم میدار ی تا از این خواب غفلت بیدار همی شوم؟دعایم دار عزادار، راستی عزاداریتون قبول باشد
فضیلت روز جمعه
در بسیاری از احادیث آمده است که خداوند از همه ی روزها جمعه را بر گزیده وروزش را عید گردانده وشب آن را مانند روزش قرار داده است جمعه را حقی وحرمتی عظیم است که نباید آن را ضایع کرد در این روز ثواب طاعات را افزون می کند وگناهان را محو می سازد ودرجات مومنان را در دنیا وآخرت بلند می سازد در احادیث اهل سنت می خوانیم:از ابو سعید الخدری رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: فرشتگان در روز جمعه کنار درهای مساجد مینشینند و اسامی مردم را برحسب وارد شدنشان، یکی پس از دیگری مینویسند، و ثواب کسی که زود به مسجد میآید مانند کسی است که شتری را بخشیده، و سپس کسی که کمی دیرتر وارد مسجد شود مانند کسی که گاوی را بخشیده، و سپس مانند کسی که قوچی را بخشیده، سپس مانند کسی که مرغی را بخشیده و سپس مانند کسی که تخم مرغی را بخشیده است. و هنگامی که مؤذن اذان گفت و امام بر منبر نشست دفترها در هم میپیچند و وارد مسجد شده تا به خطبه گوش دهند.
در این که روز جمعه گل سر سبددیگر روزهای هفته می باشد شکی نیست ولی دراینکه ما چقدر نسبت به این روزشناخت داریم وبه این شناخت چقدر باور داریم وبه باوری که داریم چقدر عمل می کنیم مانند دیگر اعمالمان جای سئوال واما واگر دارد.خواستم نقبی بزنم به استفاده های نادرست از بعضی نام ها وایام مقدسی که در مکتب ومذهب ما وجود دارد واشاره ای بکنم ....منصرف شدم .جمعه ی خوبی داشته باشید. التماس دعا
امروز عاشوراست یا عید قربان است
امروز عاشوراست یا عید قربان است کرببلا یکسر از خون گلستان است
امروز حسین (ع) تا آخرین لحظه، انبوه لشکری را که به طمع کسب پست ترین مال و منصب دنیایی ،کمر به قتل او و یارانش بسته بوذندموعظه ونصیحت می کند اما به قول آن حضرت،خوردن لقمه های حرام نه تنها باعث شذه تا کور دلان نتوانند به سخن حق گوش فرا دهند بلکه برای کشتن او ویارانش از یکدیگر سبقت بگیرند آن حضرت ذوالجناح خويش را طلبيد و سوار شد و به صوت بلند كه بیشتر مردم صدای آن حضرت را می شنیدند فرمود: آنچه حاصلش اينست:
اي مردم به هواي نفس عجلت مكنيد و گوش به كلام من دهيد تا شما را بدانچه سزاوار است موعظت بگويم و عذر خودم را بر شما ظاهر سازم پس اگر با من انصاف دهيد سعادت خواهيد يافت و از در انصاف بيرون شويد، پس آراي پراكنده خود را مجتمع سازيد و زير و بالاي اين امر را به نظر تامل ملاحظه نمائيد تا آنكه امر بر شما پوشيده و مستور نماند پس از آن بپردازيد به من و مرا مهلت مدهيد. همانا ولي من خداوندي كه قرآن را فرو فرستاده و اوست متولي امور صالحان.
راوی گفت: چون خواهران آن حضرت اين كلمات را شنيدند صيحه كشيدند و گريستند و دختران آن جناب نيز به گريه درآمدند، پس بلند شد صداهاي ايشان حضرت امام حسين عليه السلام فرستاد به نزد ايشان برادر خود عباس بن علي (ع) و فرزند خود علي اكبر را و فرمود به ايشان كه ساكت كنيد زنها را، سوگند به جان خودم كه بعد از اين گريه ايشان بسيار خواهد شد.
و چون زنها ساكت شدند آن حضرت خداي را حمد و ثنا گفت به آنچه سزاوار اوست و درود فرستاد بر حضرت رسول و ملائكه و رسولان خدا عليهم السلام و شنيده نشد هرگز متكلمي پيش از آن حضرت و بعد از او به بلاغت او.
پس فرمود: اي جماعت نيك تأمل كنيد و ببينيد كه من كيستم و با كه نسبت دارم آنگاه با خويشتن آئيد و خويشتن را ملامت كنيد و نگران شويد كه آيا شايسته است براي شما قتل من و هتك حرمت من آيا من نيستم پسر دختر پيغمبر شما، آيا من نيستم پسر وصي پيغمبر و ابن عم او و آن كسي كه اول مؤمنان بود كه تصديق رسول خدا صلي الله عليه و آله نمود، به آنچه از جانب خدا آورده بود، آيا حمزه سيدالشهداء عم من نيست؟ آيا جعفر كه با دو بال در بهشت پرواز ميكند عم من نيست؟ ايا به شما نرسيده كه پيغمبر صلي الله عليه و آله در حق من و برادرم حسن (ع) فرمود كه ايشان دو سيد جوانان اهل بهشتند؟ پس اگر سخن مرا تصديق كنيد اصابه حق كرده باشيد، به خدا سوگند كه هرگز سخن دروغ نگفتهام از زماني كه دانستم خداوند دروغگو را دشمن ميدارد، و با اين همه اگر مرا تكذيب مي كنيد پس در ميان شما كساني ميباشند كه از اين سخن آگهي دارند، اگر از ايشان بپرسيد به شما خبر ميدهند، بپرسيد از جابر بن عبدالله انصاري، و ابوسعيد خدري، و سهل بن سعد ساعدي، و زيد بن ارقم، و انس بن مالك تا شما را خبر دهند، همانا ايشان اين كلام را در حق من و برادرم حسن از رسول خدا صلي الله عليه و آله شنيدهاند. آيا اين مطلب كافي نيست شما را در آن كه حاجز ريختن خون من شود؟
شب جانسوز عاشوراست امشب
لوای درد و غم بر پاست امشـــــب
کلیم الله ثانی در مناجــــــــــــــــات
غریق عشق در سیناست امشــب
زبیداد یزید وپیروانـــــــــــــــــــــــــش
به شیون در جنان زهراست امشب
امشب حضرت زینب (س) وکودکان حسین(ع) شب سختی را می گذرانند
امشب حضرت زینب (س) وکودکان حسین(ع) شب سختی را می گذرانند حضرت، خواهرش زینب را از آنچه دشمن فردا وپس از آن در سر دارد آگاه نمود و فرمود :خواهرم زینب من امشب از تو می خواهم صبوری پیشه کنی تا آنچه را لازم میدانم با تو در میان بگذارم آن حضرت وصیت ها وسفارشات را با خواهر در میان گذاشت.قطب راوندی از ثمالی روایت کرده است که علی بن الحسین (ع)فرمود:من آن شب را که پدرم فردایش کشته شد،با او بودم به یارانش گفت:این شب را سپر خود کنید،این مردم بس مرا خواهند واگر مرا بکشند به شما نگرایند،شما در حلّ ووسعتید،گفتند:به خدا هر گز چنین نباشد،فرمود:فردا شما همه کشته شوید ویکی از شما بدر نرود،گفتند: حمد خدا را که به ما شرف شهادت با تورا داد؛بعد برای آنها دعا کرد و فرمود :اکنون سر بر دارید ونگاه کنید،آنها جای خود را در بهشت دیدند و آن حضرت منزل یکان یکان آنها را به آنها نشان می داد وهر کدام سینه وچهره جلو شمشیر می دادند که زودتر به منزل خود در بهشت وارد شوند.
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
ظهر فردا بدنش زیر سُم اسبان اســــــــــت
مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلـــــوع
شب نهم محرم متعلق به آقاحضرت ابوالفضل (ع) می باشد
شب نهم محرم متعلق به آقاحضرت ابوالفضل (ع) می باشد مردی که در شجاعت بی مانندبود عباس مردی خوش چهره وزیبا وبلند بالا بودبر اسب تنومند که سوار می شد دوپایش بر زمین می کشید او را ماه بنی هاشم گفتند در روز عاشورا پرچمدار حسین(ع) بود.در موضوع شهادت آن حضرت هم جمع میان روایات چنین است که ابوالفضل مأمور آب آوردن شد وامام مظلوم تا نزدیک شریعه ی فرات اورا بدرقه کرد ولشکر هجوم آوردند وابوالفضل صفها را شکافت وخود را به شریعه رسانید وآب بر داشت وامام در حدود خیام،محافظت اهل حرم می نمود وانتظار اورا داشت تا آنکه لشکر ،حضرت ابوالفضل را محاصره کرد و اورا به شهادت رسانید.
دانی عباس زداغ تو چه بر ســــــــــر دارم
تن در آزار ودل خستــــــــــــــــه در آذر دارم
از در خیمه چو می رفتی وبر می گشتی
شعفی داشتم از آنـــــــــــــکه برادر دارم
منبع:قسمتی ازمتن از کتاب در کربلا چه گذشت و نطر شخصی
محرم آمد و آرام آرام به عاشورا نزدیک می شویم
محرم آمد و آرام آرام به عاشورا نزدیک می شویم این روزها زمین کربلا که از نام حسین به نام و نوا رسیده خجالت زده است. به عاشورا نزدیک می شویم وخورشید رنگ می بازد و یا خود را به پشت کوهها می کشد شط فرات نیز روزهای سختی را می گذراندمگر در کربلاچه اتفاقی افتاده که مسیر تاریخ را دگر گون نموده است آری کربلا دانشگاهی است بزرگ به وسعتی بی انتها، و شرکت در این کلاس این دانشگاه برای همه دوره ی سنی وبرای عموم از هر جنس و ملیت وقومیتی اعم از،زن ومرد وپیر وجوان آزاد اعلام گردیده است هر روز ودر هر زمانی دانشگاه کربلا دانشجو می پذیرد وحسین آمده است تادر این دانشگاه به همه آزادگان درسی فراموش نشدنی بدهد گرچه شرکت د ر این کلاس برای همگان آزاد است ولی آزمون سختی را به همراه دارد آزمونی که کمترین آن افتادن سرها وبریده شدن دستهاست،حسین پیام خویش را رنگین می نماید آنهم به رنگی سُرخ،رنگ خون رنگ خون.اینک دو گروه در کربلا اردو زده اند یکسو ارتش عمر سعد که از کوفه آمده است،دیگر سو حسین (ع)وهمراهانش.دوسپاه نا برابر از همه حیث وهمه جهت،روی در روی هم اندبا دو هدف کاملا"جداازهم.امام فرصت را غنیمت می شمرد و به سپاهیان ابن زیاد که برای بهره بردن از ثواب بیشتر از راههای دور ونزدیک خود را به کربلا رسانده اند وباغسل وشعار توحیدکمر به قتلش بسته اند می فرماید:اکنون بنگرید من کیستم؟ آنگاه وجدان خویش را به زیر تازیانه ی سر زنش بکشید وببینید آیا کشتن من وهتک حرمت من برایتان شایسته است؟ مگر من پسر دختر پیامبر شما نیستم؟ ومگر پدرم جانشین وپسر عموی پیامبر واولین گرونده به اونیست؟ مگر حمزه ،سالار شهیدان ،عموی پدرم نیست؟ مگر...............حاشا که دشمن به سخنان این ابر مرد گوش دهد حتی بنا به روایتی باهلهله سردادن مانع ادامه ی فرمایش ایشان شدنددر اینکه حسین مظلوم وغریب بوده ودشمنش زبونانه بدترین رفتار را در نوع خود با آن حضرت داشته است شکی نیست چرا که تبلیغات بر علیه علویان به گونه ای بود که فردی پس از نماز فراموش کرده تا بر علی(ع) سب ولعنت گوید به عنوان یک پرسش دینی از امام جماعت می پرسد : اکنون که فراموش کرده علی را سب کند نمازش چه حکمی دارد؟امام جماعت فتوا می دهد قضایش را به جا آورد.در جای دیگر فردی عامی از یکی از بزرگان شام پرسید این ابو تراب که خطیب همواره بر فراز منبر اورا لعن می کند کیست؟آن مرد در پاسخ گفت:درست نمی دانم ولی فکر می کنم سارقی از سارقان باشد(مروج المذهب ج3) بی اطلاعی از تاریخ است اگر تصور کنیم مظلومیت حسین به همین دوره منحصر می شود چرا که متأسفانه بیشترین جفا از زمان بعد از شهادت ایشان می باشد تا جایی که تا سال 352هجری یعنی نزدیک به 300سال نام بردن از حادثه عاشورا ممنوع بوده است.اکنون که در سال 1342هجری می باشیم آیا مظلومیت حسین پایان یافته است ؟هرگز! زیرا مظلومیت آن حضرت به گونه ای دیگر ادامه دارد.به ویژه آنکه عزاداری را از شکل سنتی خود خارج نموده اند ولباس بغایت زشت جدید را بر قامتش دوخته اند تا مداحان در مرثیه خوانی های خود با آهنگی غیر واقعی مجلس عزادلری به مجلس سر گرمی بی خود وبی محتوی تبدیل کنند تا آنجا که بیشتر با فضیلت تراشی های بیجا از فضائل آن حضرت می کاهند وبه عبارتی بیشتربه تبلیغ خود می پردازندتا تبلیغ آن حضرت، تعزیه خوانان نیزبا به کار بردن واژه های سخیف همچون ،به ابن سعد بگویید ای زسگ کمتر وبسیاری دیگر بر حسین ظلم می نمایند مداحان وتعزیه خوانان با خلق معجزات دروغین برای آن حضرت وگاها" با دروغ هایی که حتی دل شهید مطهری را خون نموده بودند به گونه ای جدید به حسین جفا می کنند.آری حسین بیشتر از ناحیه ی کسانی در حقش جفا می شود که دانسته یا ندانسته وبیشتر برای خودنمایی وریا سخنانی را به ایشان نسبت می دهند که مطمئنا" آن بزرگواراز این اراجیف بیزار ی می جوید .وعاشورا چند روز دیگر می آید ولی نمی دانیم ما با این عزاداری ها یمان به کجا می رویم . بیاییم برای رضای خدا بدور از ریا عزادار دوست خدا باشیم اوثارالله است وما.....
مکافات روزگار
لطفا" این رویداد مهم تاریخی و پند آموز را با دقت و حوصله بخوانید
مکافات روزگار
امام حسین (ع) پیشوای جانباز اسلام در سال 61هجری بر ضد حکومت خودخواه یزید بن معاویه که تعالیم اسلامی وفضائل انسانی را لگد کوب میکرد وبا استبداد وبلهوسی بر دنیای اسلام حکمرانی می نمود قیام کرد،سر انجام این قیام مردانه این بود که در دشت سوزان کربلا با یکدنیا افتخار خود وپیروان فداکار واز جان گذشته اش،شربت شهادت نوشیدند.بعد از شهید شدن امام حسین(ع)تنها رقیبی که یزید بن معاویه در برابر خود می دید عبدالله بن زبیر بود که از ترس عمال یزید پناه به خدا برده و در مسجد الحرام بست نشسته بود.بساط حکومت ظالمانه یزید،دیری نپایید که با همه ی مظالم خود بر چیده شد.به این معنا که دوسال بعدازواقعه ی کربلا به دیار عدم شتافت،وپرونده ی ننگینی از دوران سیاه سلطنت خود بر جای گذاشت.بعد از یزید فرزند خردسالش معاویه کوچک به خلافت رسید وپس از اومروان بن حکم شش ماه حکومت کرد وچون او مرد وخرقه تهی کرد پسرش«عبدالملک» که مردی با تدبیر وسیاستمدار بود،زمام امور را به دست گرفت.در این هنگام مختار سقفی به عنوان خون خواهی امام حسین ودر باطن برای تصاحب حکومت عراق قیام کرد وکلیه ی شیعیان عراق هم از وی حمایت نمودند واو توانست لشکر عبیدالله زیاد استاندار کوفه که مردم را برای کشتن امام حسین (ع)به کربلا فرستاد،شکست بدهد.لشکریان مختار به سر کردگی ابراهیم پسر دلاور «مالک اشتر» سر دار معروف امیر مومنان در نواحی موصل،سپاه انبوه ابن زیاد را که از شام آمده بودند درهم شکستند وخود اورا کشتند.وسرش را برای مختار به کوفه فرستادند،وازآن موقع مختار بر سراسر عراق تسلط یافت.بدین گونه کشورهای اسلامی در قبضه ی قدرت سه تن در آمد.حجاز ویمن را عبدالله زبیرقبضه کرده بود،عراق را مختار به چنگ آورد،سوریه ومصر وسایر قلمرو اسلامی هم تحت فرمان عبدالملک مروان قرار داشت. در سال 67هجری عبدالله زبیر برادرش «مصعب»رامأمور فتح عراق وجنگ با مختار نمود.میان دو لشکر در خارج کوفه جنگ سختی در گرفت.سپاه مختار فرار کردند ومختار کشته شد وعراق به تصرف مصعب بن زبیر درآمد.مصعب بعد از شکست مختار وفتح عراق تجدید قوا کرد وبه عزم فتح شام وجنگ با عبدالملک مروان از کوفه خارج شد.عبدالملک نیز با سپاه انبوهی از سوریه گذشت ودر کنار نهر دجیل ونزدیک شهر «سامره» به لشکر مصعب بر خورد واندکی بعد کارزار سختی واقع شدوبه شکست کامل مصعب انجامید.این واقعه در سال 72هجری روی داد.عبدالملک پیروزمندانه وارد کوفه پایتخت عراق شد ودر دارالاماره برمسند خلافت نشست ودستور داد سر مصعب را که بریده و با خود آورده بود در طشتی نهاده مقابل او به زمین گذارند.عبدالملک با سرور وشادمانی خاصی ناشی از باده ی پیروزی به سر بریده ی رقیب خود مصعب بن زبیر می نگریست.در این موقع«عبدالملک عمیر»که از رجال نامی بود ودر مجلس حضور داشت،تکان سختی خورد.ورنگ چهره اش دگرگون شد. عبدالملک پرسید:ها،چه شد،چرا منقلب شدی؟گفت:سر امیر سلامت باد.داستان عجیبی را بیاد آوردم.من از این دارالاماره خاطرات تلخی دارم.عبدالملک پرسید:چه خاطراتی؟ گفت:روزی من در همین دارالاماره نشسته بودم.عبیدالله زیاد حکمران کوفه هم در جای شما روی همین قبه جلوس کرده بود.دیدم سر بریده امام حسین بن علی(ع) را آوردند ونزد او نهادند.مدتی بعد که مختار کوفه را اشغال کردوعبیدالله زیاد را شکست داد.آمد در همین جا نشست ومن هم بودم.مختار سر بریده عبیدالله را پیش روی خود گذارده بود وبه آن می نگریست.روزی دیگر با مصعب بن زبیر در همین جایگاه نشسته بودم که دیدم سر بریده ی مختار را آوردند مقابل مصعب نهادند،واینک امروز هم در همین مکان خدمت امیر هستم ومی بینم سر بریده ی مصعب در حضور شماقرار دارد! لذا لرزه بر اندامم افتاد واز شومی این مجلس پناه به خدا بردم. با شنیدن این واقعه ی شگفت انگیز عبدالملک به هراس افتاد وتکان سختی خوردسپس دستور داد،دارالاماره را که یادگار این همه حوادث وخاطرات تلخ وناراحت کننده است ویران کنند.جالب این است که همه ی این وقایع بزرگ فقط د ر مدت یازده سال اتفاق افتاده بود. اشعار زیر در همین زمینه گفته شده اســـــــت.
یک سره مردی زعرب هوشمـنـــــد
گفت به عبدالملک از روی پـنـــــد
روی همین مسند واین تکـــیه گاه
زیر همین قبه واین بــــــــــــارگاه
بودم ودیدم بر ابن زیــــــــــــــــــــاد
آه چه دیدم که دو چشمم مبـــاد
تازه سری چون سپر آسمـــــــان
طلعت خورشید ز رویش عیـةــان
بعد زچندی سر آن خیره ســـــــر
برد سر مختار به روی ســــــــپر
بعد که مصعب سرو سردار شـــد
دستخوش او سر مختار شــــــــد
وین سر مصعب به تقاضای کــــار
تا چه کند با تو دگــــر روزگــــــار!
بر گرفته از کتاب داستانهای اسلامی جلد دوم .نگارش علی دوانی
سرگذشت عجیب وتکان دهنده ی این شخصیت عبرت آموز و چند رنگ را بخوانید
سرگذشت عجیب وتکان دهنده ی این شخصیت عبرت آموز و چند رنگ را بخوانید
شبث بن ربعی از چهره های متلون تاریخ، ابتدا از یاران امیرالمومنین علی علیه السلام و در آخر کارش از دشمنان اهل بیت علیه السلام و از قاتلین حسین بن علی علیه السلام شد، او از طائفه «بنی تمیم» و از شخصیت های معروف کوفه بود.
سال 36 هجری قمری از یاران علی بن ابیطالب در بین فرماندهان ایشان و در کنار "مالک اشتر و حجربن عدی" بود و قبل از جنگ صفین از طرف علی علیه السلام همراه "عدی بن حاتم" نزد معاویه رفت و با او سخنانی گفت و او را دعوت به اطاعت از امیرالمومنین علیه السلام کرد.
در جنگ صفین، در رکاب علی علیه السلام و فرماندهی جناح چپ سپاه علی ابن ابیطالب را داشت. ولی در جنگ با خوارج در مسیر حرکت حضرت به طرف «نهروان» او و اشعث بن قیس و عمروبن حریث از اطاعت حضرت بیرون رفته و دیگران را باز داشتند و به خوارج پیوستند.
درجایی امیرالمومنین زمانی که شبث با چند نفر دیگر عمل ناروایی انجام دادند، از آینده آنها خبر داد و گفت به خدا قسم شما دو نفر (اشاره به عمروبن حریث) با فرزندم حسین خواهید جنگید.
شبث بر ضد عثمان شورید ولی بعدا توبه کرد و بعد از قتل عثمان نامه ای به معاویه نوشت و او را متهم به کوتاهی در حمایت از عثمان نمود و نوشت که: تو دوست داشتی تا عثمان کشته شود و آن را بهانه قرار دهی و وقتی معاویه درخواست داشت تا عمار یاسر را به عنوان قاتل عثمان در اختیار او قرار دهد، شبث به عنوان نماینده امام با او محاجه و اعتراض کرد.
شبث بن ربعی در جای دیگر تاریخ ودر رنگی دیگر
شبث از جمله کسانی است که در واقعه عاشورا به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و حضرت را به کوفه دعوت کردند. روز عاشورا نیز امام حسین علیه السلام در اولین سخنرانی مفصل خود که خطاب به کوفیان داشت از او نام برد و فرمود: یا شبث بن ربعی؛ مگر شما به من ننوشتید که به کوفه بیا؟! شبث در این واقعه فرمانده نیروهای پیاده لشگر دشمن (عمر سعد) در کربلا بود و در قتل حسین بن علی علیه السلام شرکت داشت. بعد از واقعه عاشورا به شکرانه کشته شدن حسین، مسجدی را در شهر کوفه تجدید بنا کرد. او بعدا همراه مختار ثقفی به خونخواهی حسین علیه السلام در آمد و رئیس پلیس مختار شد سپس در کشته شدن مختار حضور داشت سرانجام این مرد خبیث در سن هشتاد سالگی در کوفه از دنیا رفت.
یا حسین (ع)
۱۳۷۰سال به عقب بر می گردیم اینجا کربلاست دشتی است مخلوط با شن و رنگ، با تپه ها ی کم ارتفاع بین تپه ها ،جلگه ها ی نسبتا"همواری وجود دارد که دامن در آب فرات می شوید دور تر از شط فرات ،در دو منطقه دو گروه اردو زده اند یکسو ارتش عمر سعد که از کوفه آمده است دیگر سو حسین (ع) وهمراهانش ،دو سپاه نابرابر از همه حیث وهمه جهت،روی در روی هم اند ،با دو هدف کاملا" جدا ازهم . آری امروز اول محرم است ماه سوگواران کسانیکه در حادثه ی بزرگ عاشورای سال ۶۱هجری سخاوتمندانه با تقدیم خونشان درسی بزرگ به بشریت داد ندتا برای همیشه ی تاریخ هر زمینی کربلا وهر روزی عاشورا باشد .السلم علیک یا ابا عبدالله
دوسه سال قبل نوشته ای را با موضوع امام حسین (ع) چه گفت؟ ویزید چه کرد؟ را با تحقیق وتلاش زیاد آماده نمودم ودر قالب جزوه ای به جهت مشورت واظهار نظر به دوستان نزدیکم تقدیم کردم ولی از آنجا که با آنچه تا کنون در باره ی فلسفه ی قیام امام حسین خوانده ایم تفاوت دارد وبه قول امروزی ها بحث هایش کمی چالشی می باشد از چاپ این نوشته فعلا" خوداری کرده ام.آرزوی من این است روزی را ببینم که نهضت حسین ویارانش آنگونه که بوده شناخته شود نه اینگونه که می بینیم ومداحان به جای مدحش بگونه ای مذمتش می کنند وتعزیه خوانان نیز بگونه ای دیگر.ان شاءالله
با خودش می گفت: الاهی هیچکس گرفتار نشه
با خودش می گفت: الاهی هیچکس گرفتار نشه
گفتم :گرفتار چی؟
گفت: گرفتار کوری
گفتم : قبول دارم این که آدم جایی رو نبینه خیلی سخته
گفت: اون کوری نه
گفتم مگه ما کوریه دیگه ای هم داریم؟
کفت: آره دوست عزیز خیلی بد وناراحت کننده است که آدم کوردل باشه ونتونه پلشتی های خودشو ببینه آدمی که دلش کورباشه حتی زیبایی های پیرامونشو بد وزشت می بینه،آدم کور باطن حتی قبو ل نداره که دچار کوری شده، آدم کوردل دچار بی دردی می شه.
گفتم: بی دردی که خوبه
گفت: اتفاقا" بدترین درد بی دردی است
گفتم : مرد حسابی ما سرکاریم؟آخه بی دردی هم شد درد؟
گفت: فکر می کنی بی دردی کم دردیه که آدم درد جامعه رو درک نکنه،درد خانواده شو درک نکنه،ندونه همسایش ودور وبرش سیر می خوابن یا گرسنه، هر اتفاقی که در کنارش بیفته براش فرقی نکنه،آدم بی تفاوت وبی نظر وبی مسئولیت باشه ، این انسان نما از هر کوری کورته واز هر بی دردی بی دردتر،وقتی آدم چشم ظاهر بین داشته باشه ولی واقع بین نباشه ،وقتی حاضر به شنیدن حرف حق نشه،و...اینها درد بی دردیه
گفتم: قانع شدم حالا چکار کنیم کور و بی درد نباشیم ؟
گفت: هیچی آدم باشیم همین حیوانیت رو ول کنیم
گفتم:بیشتر توضیح بده
گفت: از قرآن برات می گم که می فرماید:آیا در زمین به سیر و سفر نپرداخته اند تا(از دیدن ویرانه های کاخ های ستمگران) کمی به خود آیند وبه تفکر واداشته شوند ودلهایی به هم برسانند که بدانها حقایق را دریابند وگوشهایی داشته باشند که بدانها (اخبار جباران وندای وجدان وضجه ی یتیمان وصدای دل ومعنویت وانسانیت را)بشنوند:چرا که این چشمها نیستند که کور می گردند بلکه این دلهای درون سینه ها هستند که نابینا می شوند (حج /۴۶)
خداوندا نمی دانم چه تقدیری
اللهم عجل لولیک الفرج
شب های دراز بی عبادت چه کنم
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم
گویند کریم است و گنه می بخشد
گیرم که ببخشد ز خجالت چه کنم...
اللهم عجل لولیک الفرج
د لا ئل افضلیت علی رضی الله بر سایر صحابه (رضی الله عنهم)
د لا ئل افضلیت علی رضی الله بر سایر صحابه (رضی الله عنهم)
آنچه می خوانید نوشته ی علامه شیخ عمر نسفی وعلامه مولوی کرد و ماموستا ملا محمد ربیعی است که د ر کتاب خلافت وامامت افضلیت حضرت علی (ع) را از دیدگاه اهل سنت توضیح داده اند .
1- پیامبر (ص)دخترش فاطمه زهراء را به عقد او در آورد.
2- ونیز پسر عموی حضرت است واز کسانی است که به کثرت علم مشهور است.
3- در شب هجرت فدایی رسول خدا (ص) شد وتا صبح در بستر حضرت خوابید[تا کفار از خروج حضرت مطلع نشوند]
4-او پدر امام حسن وامام حسین (رضی الله عنهما) است که پیامبر(ص) در حق آنان فرمود:حسن وحسین دو گل خوش بوی من در دنیا هستند وفرمود:«حسن وحسین سید و آقای جوانان بهشتند»
5-رسول خدا (ص) در حق او فرمود :« من کنت مولاءُ فعلی مولاءُ الهم وال من والاءُ عاد من عاداهُ» امام احمد آن را در مشکاة المصا بیح روایت کرده است« هر کس که من دوست او هستم علی هم دوست اوست، خداوندا یاور کسی باش که یاور اوست ودشمن کسی باش که دشمن اوست»
6-[وقتی که پیامبر (ص) به تبوک رفت علی رضی الله را در مدینه گذاشت تا به امور شهر وخانواد ه ی حضرت رسیدگی کند.علی رضی الله دلگیر شد وعرض کرد ای رسول خدا (ص) آیا مرا در میان زنان و بچه ها می گذاری؟] حضرت به او فرمود : تو در نزد من مانند هارونی در نزد موسی،جز اینکه بعد از من پیغمبری نیست»
7-ونیز در حدیث شریف آمده است که رسول خدا(ص) فرمود :«هر کس به علی دشنام دهد به من دشنام داده است»
8-بزرگ شدن علی رضی الله عنهُ در خانه ی مصطفی (ص) وبرادری او با رسول خدا (ص) فضیلت دیگر اوست.
9-[پیامبر (ص) فرمود: من خانه ی دانش وحکمت هستم وعلی درِ آن است.ترمذی وطبرانی آن را روایت کرده اند وحاکم آن را صحیح می داند(التاج 3/337) وابن عبدالبر حدیث فوق را چنین روایت کرده است:«ان مدیة العلم وعلیَ بابها»
عید غدیر خم بر شما مبارک باد
عید سعید غدیر خم بر همه دوستداران ورهروان حضرت علی (ع) مبارک باد

نامة آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی خطاب به حاج شیخ محمدحسین اصفهانی
نامة آیت الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی خطاب به حاج شیخ محمدحسین اصفهانی
عارف الهی، فقیه صمدانی و مربی نفوس آیت الله حاج میرزا جواد آقای ملکی تبریزی (رضوان الله تعالی علیه) از اعاظم علمای فقه و اصول و اخلاق و حکمت و عرفان عصر اخیر بود.
این محقق ربانی در نجف اشرف در محضر آخوند ملاحسینقلی همدانی به مراحل عالیة عوالم نفس نایل آمد. وی در سال ۱۳۲۰ ه.ق به ایران مراجعت نمود و پس از حدود نه سال سکونت در تبریز، در زمان اوج انقلاب مشروطه به قم مهاجرت کرد و به تدریس فقه و اخلاق مشغول شد.
عنوان درس فقه او «مفاتیح» فیض کاشانی بود. وی دو جلسه تدریس اخلاق یکی در منزل برای خواص و دیگری در مدرسه فیضیه برای عموم نیز داشت. نماز جماعت را در مسجد بالا سر حضرت معصومه(س) و گاهی در مدرسة فیضیه اقامه میکرد. امام خمینی(ره) در نماز جماعت ایشان و نیز درس اخلاقی که برای خواص در منزل میگفته حاضر میشدند.
متن نامه
فدایت شوم …
طریق مطلوب را برای راه معرفت نفس گفته اند: چون نفس انسانی تا از عالم مثال خود نگذشته به عالم عقلی نخواهد رسید، و تا به عالم عقلی نرسیده حقیقت معرفت حاصل نبوده و به مطلوب نخواهد رسید.
باید انسان یک مقدار زیاده بر معمول، تقلیل غذا و استراحت کند تا جنبة حیوانیت کمتر، و روحانیت قوت گیرد؛ و میزان آن چنین است که: انسان اولاً روز و شب زیاده از دو مرتبه غذا نخورد حتی تنقل مابین الغذایین نکند. ثانیاً هر وقت غذا میخورد باید مثلاً یک ساعت بعد از گرسنگی بخورد، و آن قدر بخورد که تمام سیر نشود.
این در کمّ غذا؛ و اما کیفش باید غیر از آداب معروفه، گوشت زیاد نخورد، به این معنی که شب و روز هر دو نخورد، و در هر هفته دو سه دفعه هر دو را یعنی هم روز و هم شب را ترک کند؛ و یکی هم اگر بتواند للتکیف نخورد، ولامحالة آجیلخور نباشد و اگر بتواند روزه های سه روز هر ماه را ترک نکند.
و اما [دربارة] تقلیل خواب، شبانه روز شش ساعت بخوابد. و البته در حفظ لسان و مجانبت اهل غفلت اهتمام زیاد نماید. اینها در تقلیل حیوانیت کفایت میکند.
و اما تقویت روحانیت، اولاً دائماً باید همّ و حزن قلبی به جهت عدم وصول به مطلوب داشته باشد. ثانیاً تا میتواند ذکر و فکر را ترک نکند که این دو، جناح سیر آسمان معرفت است.
در ذکر عمده سفارش اذکار صبح و شام، اهمّ آنها که در اخبار وارد شده و اهمّ تعقیبات صلوات و عمده تر ذکر وقت خواب که در اخبار مأثور است، لاسیّما متطهّراً در حال ذکر به خواب رود.
مختار ثقفی» روز عاشورا کجا بود؟
مختار ثقفی» روز عاشورا کجا بود؟
با مراجعه به منابع تاریخی پاسخ این سوال روشن خواهد شد:
بر اساس گواهی تـاریـخ و تـصـریـح شـیـخ مـفـیـد (الارشاد ص۲۰۵)و طـبـری(ج۵وص۳۵۵)، پـس از آن کـه مـسـلم بـن عـقیل وارد کوفه شد، مستقیما به خانه مختار وارد شد، مختار او را گرامی داشت و رسما از او اعلام حمایت و پشتیبانی کرد.
بلاذری در انساب الاشراف ج۶ص۳۷۶)مینویسد: خانـه مختـار محل ورود مسلم بود. اما با ورود مزوّرانه و غـیـرمـنتظره ابن زیاد به کوفه، ناگهان اوضاع به هم ریخت و مسلم صلاح دید از خانه مختار بـه خـانـه هـانـی بـن عـروه، کـه مرد مقتدر و با نفوذ شیـعـه در کوفه بـود، نقل مکان کند.
مختار پس از ورود مسلم، آرام ننشست و پس از بیعت با مسلم، به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمع آوری افراد و گرفتن بیعت برای مسلم حرکت کرد. اما با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.
در کامل ابن اثیر ج ۴ص ۱۶۹آمده است که:ابن زیـاد دسـتور داد که دعوت کنندگان امام حسین(علیه السلام) و حامیان مختار با او بیعت کنند، وگرنه دستگیـر و اعدام میشوند. ابن اثیر نوشته است: هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شـنـیـد، بـا جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد بـرخـورد کـرد و در پـی یـک گـفت و گوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پـیـش آمـد و فـرمـانـده آن گـروه مـسـلح کـشته شد و افراد مختار متفرق شدند؛ زیرا مقاومت را به صـلاح نـدیـدنـد؛ مـخـتـار از آنـان خـواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد.
تاریخ طبری ج ۵ ص ۳۸۲ وکامل ابن اثیر ج ۴ ص ۳۶ می نویسند:ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و شهادت مسلم و هانی، به شدت در جست و جوی مختار بـود و برای دستگیری او جایزهای معیّن کرد.
دستگیری مختار توسط ابن زیاد
در مقتل الحسین(ع) ابی مخنف ص۲۶۸و۲۷۰آمده است:یکی از دوستان مختار بـه نـام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر میباشد.
مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقـتـی چـشـم ابـن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: "تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟ "مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو بن حریث به سر بردم
ابن زیاد که عصبانی بود، عصای خود را محکم به صورت مختار کوبید، به طوری که از نـاحیه یک چشم صدمه دید. عمرو برخاست و از مختار دفاع کرد و شهادت داد که او در ماجرا نبوده و بـه وی پناهنده شده است. ابن زیاد کمی آرام گرفت و گفت: "اگر شهادت عمرو نبود، گردنت را میزدم." و دستور داد مختار را به زندان افکندند.
انساب الاشرافج۶ ص ۳۷۶و۳۷۷-کامل ابن اثیرج۴ص۱۱۶-مقتل ابی مخنفص۲۷۱-البدایه والنهایه ج۸ ص۲۴۹می نویسند: همچنان در زندان بود تا امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید .با توجه به این مطالب مشخص می شود که اوضاع کوفه در هنگام قیام امام حسین(ع)،بگونه ای بود که مختار نتوانست در قیام امام حسین(ع) شرکت کند.
یاد خدا
یاد خدا ٬ آرام بخش قلب های زخمی است .
تفکر ٬ آرام بخش اندیشه های زخمی است .
محبت ٬ آرام بخش عشق های زخمی است .
کمک ٬ آرام بخش یک اجتماع زخمی است .
دعا ٬ آرام بخش روح های زخمی است .
گریه ٬ آرام بخش خاطره های زخمی است .
دوست عزیز
شما هم اگر چیزی به نظرت اومد برام بنویس
خـــــــــــــــــــــــــــــــــاب بگو خُــــــــــــــــــــــــــــــــب
خدایا آن چه دادی
آن چه دادی نعمت بود
آن چه ندادی رحمت بود
و آن چه گرفتی حکمت بود
خدایا تورا سپاس می گویم که آن چه از تو خواستم به من ندادی وآن چه را تو خواستی به من دادی.
آن چه دلم خواست، نه آن شد و آن چه خدا خواست همان شد
دعای بسیار سودمند حضرت رسول (ص) بعد از نماز تهجد
کتاب معارف الحدیث برادران اهل سنت که اقیانوسی است از احادیث وادعیه های حضرت رسول اکرم(ص) را می خواندم دریغم آمد که این دعای والامقام وجامع آن حضرت را برای شما ننویسم .شما هم ولو در چند نوبت این دعا را با حوصله وتدبر وتفکر بخوانید .التماس دعا دارم
دعای بسیار سودمند حضرت رسول (ص) بعد از نماز تهجد
از عبالله بن عباس روایت است که یک شب رسول اکرم(ص)از نماز تهجد فارغ شدند وشنیدم که این دعا را می خواندند:
پروردگارا!من از تو دعا والتجا می کنم که با فضل وکرم محض خود بر من چنان رحمت وسیع وفراگیر نازل کنی که از آن قلب من از هدایت تو بهره مند شودودر تمام امور زندگی از آن رحمت تو،مرا جمعیت خاطر نصیب گردد وپریشان حالی ظاهری وباطنی من دفع شودوآن چیزهایی که با من ارتباط دارند ونزد من نیستند،دور وغایب اند،به وسیله ی رحمت تو آن ها را خیر وصلاح حاصل شود وآن چیزهایی که به نزد من موجوداند با رحمت تو قدر ومنزلت آن ها بالا رود.واعمال من به وسیله ی رحمت توتز کیه شوند،واز جانب تو در قلبم آنچه که برایم صحیح ومناسب است الهام شود.وآن چه به آن رغبت والفت دارم به وسیله همان رحمت تو مرا حاصل شود واز هر بدی مرا حفاظت فرما.
پروردگارا!دلم را چنان ایمان ویقینی عطا کن که بعد از آن هیچ شائبه ای از کفر نباشد.(یعنی هیچ امری خلاف ایمان از من سر نزند) ومرا با رحمت خود بنواز که به طفیل آن در دنیا وآخرت مقام عزت وشرف،مرا حاصل شود
.پروردگارا!من از تو موفقیت وکامیابی در قضاوتهای قضا وقدر را می طلبم.واز تو عزت وشرف بندگان شهید تو را می خواهم وزندگی نیک بختان را،ونصرت ویاری در مقابل دشمنان را.
پروردگارا!حاجاتم را به بارگاه تو آورده ام گر چه دانش وتدبیر من ناقص وعملم ضعیف است.ای رحیم وکریم!نیازمند رحمت تو هستم.پس ای قضاوت کننده ی تمام امور وشفابخش دلها! همانطور که به وسیله ی قدرت کامله ی خود در یا ها را از هم جدا نگه داشته ای که ترش با شیرین مخلوط نشودوشیرین با ترش همچنین مرا از آتش دوزخ وآن عذابی که با مشاهده ی آن،آدمی دعای مرگ می کند،دور نگه دار واز عذاب قبر نجاتم بده.
پروردگارا!آن خیر ونعمتی را که برای بنده ای از بندگانت وعده فرموده ای ویاآن خیر ونعمتی که کسی را بدون وعده عطا خواهی کرد وعقل وتدبیر من از درک وطلب آن قاصر است ونیت من نیز به آن نرسیده است ومن آن را از تو در خواست هم نکرده ام،پس ای الله!بوسیله ی رحمتت آن را نیز از تو می خواهم وبا اعتماد بر کرمت،خواهان ومشتاق آن نیز هستم.تو بوسیله ی رحم وکرم خود،آن خیر ونعمت را نیز به من عطا فرما!
پروردگارا! ریسمان تو محکم ومضبوط است وهر کار تو صحیح ودرست است،من از تو امنیت وآرامش روز قیامت را می خواهم.وبهشت را در قیامت از تو می خواهم،همراه با بندگان مقرب وحاضر بارگاه تووآنانی که همواره در رکوع و سجده یعنی در نماز وعبادت مشغول اند وصفت خاص آن ها وفای به عهداست.
پروردگارا!تو بسیار مهربان وبا عنایت ومحبت هستی و«فعال لما یرید» شأن تست،ای الله!ما را هدایت کن ووسیله ی هدایت دیگران بگردان.نه اینکه گمراه وگمراه کننده ی دیگران باشیم.با دوستانت در آشتی ودوست باشیم وبا دشمنانت دشمن باشیم.با کسی که با تو محبت کند،محبت داشته باشیم وبا کسی که با تو عداوت داشته واز اطاعتت تمرد کند،عداوت وبغض داشته باشیم.
پروردگارا!دعا از من است واجابت از تو،واین تلاش ناچیز من است وتوکل واعتمادبر تلاش ودعایم نیست بلکه فقط بر کرم و رحمت توست.
پروردگارا!در قلبم نور پیداکن وقبرم را نورانی بگردان ومقابلم را وجانب پشتم را وجانب راست وجانب چپم را وجانب بالا وجانب پایین مرا منور بگردان(یعنی هر سوی من فقط نور باشد)
پروردگارا!در شنوایی وبینایی من نور پیدا کن ودر هر تار مویم ودرگوشت و پوستم ودر رگهایم ودر خونم ودر استخوانهایم نور پیدا بفرما!
پروردگارا! نورم را بیفزا ومرا نور عطا کن ونور را با من همراه کن.پاک است آن ذاتی که چادر عزت بر خود کشیده پاک است آن ذاتی که صاحب عظمت وبزرگی است.
التماس دعا
دعاهای ممنوع
از جابر بن عبدالله انصاری روایت است که رسول اکرم(ص) فرمودند:هیچگاه علیه خود و یافرزندان خود ویا اموال خود،دعای بد نکنید. مبادا آن لحظه وقت قبولی دعا باشد ودعای شماقبول شود(ودر نتیجه به خودتان یا فرزندان ویا به اموالتان آفت وبلائی برسد،آنگاه پشیمان خواهید شد)
از ابو هریره روایت است که رسول اکرم (ص) فرمودند:هیچیک از شما آرزوی مرگ را نکند ونه دعای مرگ زود رس رابکند،زیرا چون مرگ فرا رسد،سلسله ی عمل قطع می شود.(وآدمی هیچ عملی نمی تواند انجام دهدتا به وسیله ی آن رحمت ورضای خدا را حاصل کند،آنچه انجام آن ممکن است در حال حیات است) وعمر بنده ی موءمن برای او باعث خیر است.
تابوت را ز خانه ی زهرا که می برد؟
از بیت جبرئیل صفا را که می برد؟
مولا که سر نهاده به دیوار،بی قرار
خونابه را ز پهلوی زهرا که می برد؟
وقتی که کوچه تنگ و دلی سرد می شود
طفل صغیر را به تماشا که می برد؟
با باغبان خسته بگویید در بهار
آتش به باغ تازه شکوفا که می برد؟
چشمان کودکان به پدر خیره مانده است
تابوت را به شانه اش آیاکه می برد؟

