حسینیه ها و  تکیه های قدیم

حسینیه و تکیه های قدیم
همان یادگاریِ عهد ندیم

گلین گنبدی داشتند با صفا
که میداد هر خسته دل را جلا

همه ساز و کارش گل و آب بود
اصولش همه روی آداب بود

شنیدم که اوستاد عهد قدیم
همه داشتند قلب های سلیم

به هر خشت گفتند نام خدا
رهِ خویش کردند ز شیطان جدا

وضو ساختند قبل هر کار و بار
که برکت دهد ذات پروردگار

زَبَر دست بودند و داننده کار
همه صالح و پاک و پرهیزکار

همه روز بودند به سعی و تلاش
از این ره نخوردند نانِ معاش

به چیدند همه خشت ها با وضو
خوشا آنکه خورد آب از این سبو

خوشا آنکه نوشید آب زلال
تناول نمود لقمه های حلال

چنین زندگی مایه برکت است
به روز جزا دور از خجلت است

گذشت و گذشت تا رسید این زمان
که تغییرها را نشاید بیان

حسینیه ها نام هیئت گرفت
به این نام معروف و شهرت گرفت

چو جمع عزادار شد بیشتر
شدیم دور از هر چه بود پیش تر

بدینسان حسینیه ها رفت ز، یاد
عبور کرد آن دوره چون تند باد

حسینیه ها مملو از عشق بود
عزاداری پالوده و صدق بود

ادب بود سر مشق در زندگی
ادب یعنی سرمایه زندگی

بزرگتر بزرگ بود و با احترام
حضورش همی مایه انسجام

به هر انجمن جای او صدر بود
تکلف نه بلکه گران قدر بود

دوباره کنیم یادی از اوستاد
که بهر خدا خشت بر هم نهاد

بناها از آن رو شدن ماندگار
که عشق حسین(ع) بود و الطاف یار

تو هم گر که خواهی شوی پایدار
مگو خلق و رو کن به پروردگار

مده پند قاسم تو بر دیگران
عمل می پسندد آن آستان

اگر پندهای تو باشد عسل
چه حاصل در آن گر نباشد عمل؟

محرم و صرفه جویی آب و...

چون شب و روز محرم می رسد
از زمین و آسمان غم می رسد

عرشیان در شیون اند و شور شین
نوحه خوانی می کنند بهر حسین

می زنند بر سینه و سر فرشیان
غبطه می دارند بر آنان جنیان

مکتب آقا حسین بن علی
می دهد درس حُر و آزادگی

آه از درد غم و رنجِ فراغ
دردهای زخم هفتاد و دو داغ

کربلا شد مکتب آزادگان
بهر اقلیم زمین و آسمان

ما عزادار و سیه پوش حسین
بهر سبط مصطفی نور دو عین

دَم به دَم گوییم با قول سدید
لعنت حق باد بر شمر و یزید

هرکسی با هر دلی گفت یا حسین
اوست عاشورایی و در شور شین

می رویم زادگاه خود در روستا
تا کنیم شور عزاداری به پا

می کشیم هر روز هر شب انتظار
روز عاشورا شود وقت قرار

تا که هیئت ها ز روستای جوار
با تشرف، شور بخشند در مزار

مردم خوب مزینان و سویز
بوده و هستند برای ما عزیز

آنچه گویم پند نیست و خواهش است
بهر بهتر بودن و آرامش است

اولین حرفم گذشت است و گذشت
کن تحمل خوب و بد خواهدگذشت

در هوای گرم و در دشت کویر
خشکسالی هست انکار ناپذیر

آب روستا هست چون دُر و گهر
صرفه جویی کن مده آن را هدر

آب شرب را گر روان کردی به باغ
می نشانی بر دل همسایه داغ

ای که سینه می زنی بهر ثواب
با چنین اسراف ثوابت شد سراب

نکته ی آخر بگویم یک کلام
مصرف اینگونه آب یعنی حرام

خواهش دیگر ز اهل منبر است
اختصار از طول و تفصیل بهتر است

مستند و کم بگو آن هم بجا
تا که هم خلق را خوش آید هم خدا

پیر باشی یا جوان و نو جوان
باش فکر مستمع ای نوحه خوان

بیشتر از یک نوحه می باشد ریا
دور کن شیطان و کن رو بر خدا

می کنیم در حق هر بانی دعا
دور باشند از غم و رنج و بلا

آنکه بر خلق خدا داده طعام
هست در دنیا و عقبی شادکام

آنکه شد در کارها بانی خیر
زندگانی اش شود ختم به خیر

آنکه امکانات را آماده کرد
کار خود را در قیامت ساده کرد

عمرشان بادا جوانان در کمال
رزق شان هر گز نباشد در زوال

ای خوشا آنکس که در ایام گرم
خوی نیکو دارد و اخلاق نرم

قاسم ار پندت شود شیرین عسل
تلخ باشد چون نکردی خود عمل

اسامی عزیزان همن آبادی که تا محرم 1402 از دنیا رفته اند

ماه محرم که از راه می رسد همگی زیر خیمه ابا عبدالله الحسین علیه السلام جمع می شویم عزاداری می کنیم و صله رحم نیز بجا می آوریم اما شوربختانه در مراسم عاشورا و در هیئت ها وقتی از دیدن بعضی از عزیزان مان نومید می شویم از خود می پرسیم کجا رفتند یاران و رفیقان؟
اطراف مان که پر است از اعضای خانواده و اقوام و خویشان و همولایتی ها و همسایه ها، قدرشان را نمی دانیم و حتی صدایشان را نمی شنویم ولی به محض خاموشی صداها نبودنشان را احساس می کنیم و فریاد می زنیم...
در نوشته ی پیش رو تا جایی که حافظه یاری نمود سعی کردیم اسامی همولایتی هایی را که تا محرم 1402 تن به سفر بی بازگشت داده اند ذکر کنیم در این بین اگر کسی از قلم افتاده یاد آوری کنید و به پای ضعف حافظه بنویسید نه خدای نکرده...
شادی روح همه ی عزیزان در گذشته
رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد🌺

شرح اسامی عزیزان آسمانی شده؛


مرحوم پدرم و استادم جناب ملاحسین سال هاست منبر نمی روند و ما را به فیض نمی رسانندو مرحومه مادرم و مربی ام را نیز از سال 62 ندیده ام

مرحوم حاج غلامحسین دیگر برایمان چاوشی نمی کنند همسر مرحومه اش نیز پیش از ایشان به سفر اببدی رفته اند

مرحوم رمضان تقی و همسر مرحومه اش مدتی است مستمع مان در هیئت نیستند،

مرحوم علی کربلایی اکبر چند سالی می شود روز عاشورا درنقش قاصد ظاهرنمی شود و همسران مرحومه اش نیز به وی پیوستند.

مرحوم محمد کربلایی رمضان صدای قرآن خوانی و چاوشی و تعزیه خوانی اش خاموش شده است و همسرش نیز به رحمت خدا رفت.

مرحوم علی محمد حبیب که روز عاشورا عماری برسر می گرفت کجا رفت؟

مرحوم کربلایی محمد ابراهیم و مرحومه همسرش و فرزندان مرحومش اصغر و حسن و علی محمد تن به سفر بی بازگشت دادند و برای همیشه رفتند،

مرحوم رضاقلی حبیب مردی که همه او را دوست داشتند سال هاست در میان مانیست و از مرحومه همسرش نیز بی خبریم،

مرحوم حسن حبیبی فرزند رضاقلی چندی است در هیئت حضور ندارد

مرحوم علی کربلایی حسین هم مدتی است در کاریز زحمت نمی کشد و تن به سفر بی بازگشت داد و مرحومه همسرش نیز به ایشان ملق شدند

مرحوم مراد فرزند علی نیز بی خبر قبل از پدر رفتند،

مرحوم عباس ابراهیم عباس هم دعوت حق را لبیک گفت و به سوی حق شتافت.

مرحوم ابراهیم عباس مستمع خوبِ هیئت و مرحومه همسرش هم برای همیشه از میان ما رفتند،

مرحوم حاج ابوالقاسم دیگر برایمان نه چاوشی می کند و نه زینب خوانی،

مرحوم رمضان حاج امام بخش مرد شوخ طبع، دیگر به هیئت نمی آید،

-مرحوم رضانوروزی در راه سفر به بهمن آباد تن به سفر بی بازگشت داد،

مرحوم حسن رجبعلی نوروزی چندی بعد از برادرش رفت که رفت،

مرحوم موسی ملا مانند گذشته در نوحه اش نمی گوید:شیعیانِ شاه مظلومان حسین عریان شوید مرحومه همسرش نیز به ایشان پیوست.

مرحوم حسن ملا و مرحوم مرتضی ملا عطای دنیا را به لقایش بخشیدند

مرحوم اسدالله حسین هم تن به سفری ابدی دادند.

مرحوم حاج مراد و همسرش مرحومه اُمه نیز به سوی حق شتافتند.

مرحوم مهدی نوروزعلی و همسرش مدتی است که نیستند

مرحوم حسین مهدی هم به پدرش پیوست

مرحوم حاج رجب جایش در مسجد خالی است،

مرحوم حاج قاسم جانعلی هم به سوی فرزندش مرحوم اکبر پر کشید و پرواز کرد.

مرحوم کربلایی حسین حسن جانعلی نیز مردم را به لایروبی کندوا نمی خواند و علم به دست نمی گیرد.

مرحومه رقیه خانم همسر حاج مراد هم به فرزند شهیدش ملحق شد

مرحوم اصغر حسین اصغر(علضغر) هم به سوی حق شتافت.

-مرحوم غلام ذاکری، مدتی است ما را دعوت به علی آباد نمی کند مرحومه همسرش نیز پیش از ایشان تن به هجرت دادند،

مرحوم حاج شیخ ابراهیم ذاکری ذاکر اهل بیت و مرد عمران و آبادانی روستا چشم از جان فرو بست مرحومه همسرش نیز به ایشان پیوست

مرحوم حاج ملا آن مرد صبور نیست تا بازهم به ما صبوری بیاموزد،مرحومه همسرش نیز اکنون در کنارشان آرام گرفته اند.

مرحوم مرتضی ذاکری را چه شد که ناگهان بار سفر بربست و برایمان روضه نمی خواند؟

مرحوم مجتبی ذاکری صدای چاووشی اش برای همیشه خاموش شد،مرحومه همسرش نیز تاب نیاوردند و به ایشان پیوستند،

مرحوم اصغر ماستی هنوز که هنوز است از داورزن برنگشته و دیگر برایمان لبخندنمی زند و سقایی نمی کند،

مرحوم صفرعلی رمضان روز عاشورا علم داری نمی کند و مرحومه همسرش نیز تاب نیاورد و برای همیشه به آخرت رفتند،

مرحوم حاج اسدالله صالح که منتظر بود تا چیزی بگوییم و گل لبخند بر لبانش بشکفد و همسر مرحومه اش نیز از بین ما رفتند

مرحوم حسین حاج اسدالله چندی است به درِ قلعه نمی اید و گویا برای همیشه رفت که رفت.

مرحومه ربابه معروف به مادر اصغر ماستی هم نیست تا ما را برای رفتن به خانه اش تعارفِ مادرانه کند،

قاسم ملا, [۱۹.۰۷.۲۳ ۱۰:۴۵]
مرحوم رمضانعلی داماد فرج الله هم مهمان خوب بهمن آبادی ها بود و رفت.

مرحوم حاج حسین را چه شد که دیگر برایمان اذان نمی گوید و قرآن نمی خواند؟

مرحوم حاج حسن محمد علی مراد مدتی است ترک ما کرده از او و همسر مرحومه اش بی خبریم،

مرحوم ابراهیم حسن هم بی خبر از میانمان پر کشید و رفت؟

مرحوم کربلایی علی حاج حسن هم به سرای ابدی رفت.

مرحوم محمد کِلی کتاب خوان، مدتی است شعر حافظ برایمان نمی خواند.

مرحوم میرزایی شوهر لیلا خانم هم زود سفر کرد

مرحوم کریم رجبعلی دیگر برای وقت آبیاری به صحرا نمی رود و همسر مرحومه اش نیز به او پیوست.

مرحوم حاج حبیب حاج محمد و همسر مرحومه اش ما را هنگام برگشتن از مزار تعارف نمی کنند.

مرحوم علی حاج محمد قاسم خیلی زود از میان ما رفت

مرحوم حاج علی اکبر حسین زمان زیادی می رود که در روستا خدمت رسانی نمی کند،

مرحوم اکبر حسین اکبرچند سالی می شود که شب های مُحّرم برایمان نذری نمی دهد،

مرحوم حاج اسماعیل تقی به درِ قلعه نمی آید و سری از موتور آب نمی زند همسر مرحومه اش نیز در خاک منزل کرد.

مرحوم محمد علی (مندلی) حاج اسماعیل ناباورانه پر کشید و رفت

مرحوم حسن حسین رضاقلی و مرحومه همسرش رقیه هم خود را از نگاهمان دور کردند

مرحوم علی اکبر تقی که سال ها علم بر می داشت علم را گذاشت و رفت

مرحوم محمد رضا قلی و مرحومه همسرش چند وقتی می شود در حق مان دعا نمی کند،

مرحوم حسین رضاقلی چند سالی است جلوی تختگاهِ خانه اش نمی نشیند و همسر مرحومه اش هم حالمان را نمی پرسد،

مرحوم عیسی کربلایی علی و همسر و فرزند جوانش نیز ابدی شدند

مرحوم علی اکبر فدایی چند وقتی است درمیان ما ظاهر نمی شود و گفته می شود به سفر بی بازگشت رفته است،

مرحوم حاج محمد علی حاج ابوالقاسم و همسر مرحومه اش نیز چراغ عمرشان به خاموشی رفته است،

مرحوم ابراهیم حاج ابوالقاسم و همسر مرحومه اش مدت زیادی است از نکاهمان دورشده اند،

مرحوم محمد نوروز کجا رفت که هیچ صدایی از خانه اش بر نمی آمد، و خبری از او و مرحومه همسر و فرزندش نیست!

مرحوم مرتضی محمد هم خیلی زود ما را ترک کرد و به پدر و مادر و مرحوم برادرش اصغر پیوست.

مرحوم حاج عباس حسن چراحالمان را نمی پرسد و با لبخند همیشگی اش از ما استقبال نمی کند؟

مرحوم اسماعیل نوروز و مرحومه همسرش کجا رفتند که تا کنون باز نگشته اند؟

مرحوم محمد علی(مندلی) اسماعیل نوروز هم زود هنگام سفر کردند

مرحوم کربلایی حسین نوروز علم بر نمی دارد

مرحوم حاج اسدالله عرب دیگر به رویمان لبخند نمی زند

-مرحوم صفرسویزی را در اطراف حمام ندیدم،

مرحوم کربلایی محمد علی و مرحومه همسرش هم رفتند که رفتند.

مرحوم حسن کربلایی محمد علی را در مزار نمی بینیم،

مرحوم اصغر کربلایی محمد علی هم به برادرش پیوست.

مرحوم اصغر محمود روز عاشورا چایی نمی دهند،

مرحوم کبله مندلی (کربلایی محمد علی) و همسر مرحومه اش که پدر و مادر شهید هستند قفس تنگ را شکستند و به شهیدشان پیوستند،

مرحوم عبدالله فتحی مدتی است روز عاشورا زینب مضطرم الواع الوداع را نمی خواند.

گل سر سبد،شهید حمید بهمن آبادی هنوز از جبهه بر نگشته است.

مرحوم اصغر فتحی با کوله باری ار خاطرات تن به سفر بی بازگشت داد و رفت.

مرحوم عباس حاج ابراهیم(فتحی) هم چند وقتی است روز عاشورا خدمت رسانی نمی کند.

مرحوم حسن حاج اسماعیل صدای رسایش بگوش نمی رسد،

مرحوم حاج ابراهیم فتحی و برادرش فتح الله و مرحومه ها همسرانشان بارسفر بی بازگشت بستند و رفتند،

مرحوم کربلایی اسماعیل و مرحومه همسرش و مرحومه دخترش(فاطمه) همسر علی حسن کجا هستند؟

مرحوم موسی کربلایی اسماعیل مدتی است در ماه محرم زنجیر به دوش نمی زند.

مرحوم محمد علی کربلایی اسماعیل (و همسرش) به برادرش ملحق شد

مرحوم کربلایی اکبر کربلایی غلامرضا و مرحومه همسرش برای همیشه کوچ کرده اند و رفته اند؟

مرحوم کربلایی حسن و همسرش که در بیداری سحری مان نقش داشتند دیگر برایمان چِلِک نمی زنند.

مرحوم کربلایی اکبر کربلایی غلامرضا و همسرش تن به سفر ابدی داده اند.

مرحوم محمد کربلایی غلامرضا نیز به ابدیت پیوست.

مرحوم حسن ملاعلی و همسرش که سال ها نانوای روستا بود دیگر نانوایی نمی کند،

مرحوم علی نورز دیگر برایمان صل علی محمد صلوات بر محمد نمی خواند جوان نا کامش نیز به او پیوست.

مرحوم اسدالله نورز(اسد) هم به برادرش ملحق شد.

مرحوم حاج غلامرضا مدتی است جلو هیئت خوش آمدمان نمی گوید.

مرحوم اصغر حاج امام بخش مرد تیز هوش چراغ عمرش شد خاموش،

مرحومه زن غلام صنم هم بسوی حق شتافته اند.

مرحوم ملا رمضان دیگر برایمان از مصائب بی بی زینب(س) نمی گویند،

مرحوم یدالله شیرازی نیز برای همیشه از بین ما رفته است

مرحوم محمد ملا رمضان دیگر حالمان را نمی پرسد

مرحوم عبدالحسین در مجالس برایمان قرآن تلاوت نمی کند

مرحوم علی ملا رمضان همچنان تداعی کننده خاطرات هیئت در دوران کودکی است

مرحوم حاج ملاعلی منبر نمی روند و در نقش امام حسین تعزیه نمی خواند،

مرحوم حاج حسن حاج ملاعلی هم جایش در هیئت خالی است

مرحوم حسین حاج ملا علی با همان آرامشی که داشت سفر کرد

مرحوم عباس فرج الله هم زود بار بر بست و رفت

مرحوم حسن علی و همسرش به فرزندشان پیوستند.

مرحوم اکبر حسن علی نیز جوان مرگ شدند،

مرحوم حاج عباس سمع سال هاست خبری از وی نیست،

مرحوم مرادعلی حاج عباس ناگهان از بین مان رفت

مرحوم حاج حسن مدتی است درب دکان خود را نمی گشاید،

مرحوم فرج الله مردِ زحمت کش مدتی است سر کوچه نمی نشیند،همسرشان نیز مهمان شوهر شدند،

مرحوم ابراهیم توپچی مردِ خندان و طنزپرداز و مثبت اندیش، تن به سفر بی بازگشت داده و از ایشان بی خبریم،

مرحوم حسین علی ملا(ذاکری) نیز دیگر برایمان شوخی با مزه نمی کند مرحومه همسرشان نیز با ایشان همراه شدند،
مرحوم شیخ ملا علی و همسرشان دنیا را ناچیز شمردند و تن به سفر آخرت دادند.

مرحومه سکینه کربلایی حسن بانوی زحمتکش راحتیِ آخرت را بر گزید.
شادی روح همه ی عزیزان در گذشته
رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد🌺

عزا  خانه امام حسین علیه السلام (3)

ورود امام حسین علیه السلام به کرب وَ بلا
امام علیه السلام در مکه و در بین راه نامه هایی به سران قبایل و افراد شناخته شده بصره و... فرستادند که بار معنایی فراتر داشت نگاه و نامه های حضرت تنها نسل زمان خود را در بر نمی گرفت که مخاطب نامه ها مردمان همه ی عصرها و نسل ها و انسان هایی بودند که بعدها پا به عرصه ی وجود می گذارند
حسین (ع) در نامه هایی که برای سران قبایل نوشتند اعلام فرمودند؛درهای دانشگاه انسان سازی به روی همگان باز شده تا فرصت باقی است بهره مند شوید خیلی ها به عنوان دانشجو ثبت نام کردند ولی افسوس که بسیاری مردود شدند
درهای دانشگاه همواره و در همه ی عصرها به روی همگان باز است دانشگاه عاشورا در طول تاریخ، ریزش و رویش و مردودی و قبولی های بسیار داشته است
اینک حسین علیه السلام و یارانش در یک سر زمین بی آب و علف و در هوای تفتیده و گرمای طاقت فرسا فرود آمده اند اهل کوفه از لحظه لحظه ورود امام و بر خوردهای نا متعارف لشکر حر بن یزید ریاحی با خبرند و خوب می دانند مقصد اصلی امام کوفه بوده ولی آنان با سکوت و راحت طلبی و دنیا خواهی و لبخند به عبیدالله دست های دشمن را برای انتقام باز گذاشتند
این روزها ملعون هایی در اتاق فکر عبیدالله زیاد شرکت می کنند که خود از امضا کنندگان نامه به امام بودند
سران اهل کوفه به جای تسلیم امر امام(ع) تسلیم جهل و ترس و دنیا خواهی و راحت طلبی و سکه ها و وعده های سرِ خرمن عبیدالله شدند...
ادامه دارد

عزا خانه امام حسین علیه السلام (2)

گشایشِ درهای شفاخانه و عزاخانه
نخستین شب از ماه محرم گذشت
کاروان امام حسین علیه السلام هنوز به کربلا نرسیده اند
مقصد همچنان کوفه است
خبر شهادت مسلم (ع) اهل حرم را آزرده خاطر کرده، وضعیت و حال و هوای کوفه همچنان نا خوشایند است
عبیدالله که از منفور بودنِ خود خبر دارد با شکل و هیبت امام حسین (ع) خودش را به دارالاماره رسانده و بر مسند تکیه زده است .
اتاف فکری که عبیدالله بن زیاد برای مقابله ی با امام تشکیل داده خروجی اش بستن راه بر حسین(ع) است اکنون همه دریافته اند کوفه آبستن حوادث غیر قابل پیش بینی است عبیدالله در بین مردم بذر ترس و نفاق و وحشت می پاشد تا مردم را از هر گونه همکاری و همراهی با حسین (ع) باز دارد مردم در دل با امام (ع) اظهار دوستی می کنند ولی اگر این دوستی ابراز و عملی نشود به آب راکدی می ماند که می ماند و می گندد و بو می گیرد
اکنون آن هایی که صدای امام را شنیدند و یا نامه امام را خواندند و کسانی که از راه و مقصد امام مطلع بودند ولی ساکت وراحتی را بر کزیدند دچار خسران ابدی شدند و باید پاسخگو باشند
کاروان با اراده ای آهنین و توکل به پروردگارشان همچنان به سوی کوفه در حال حرکت هستند
و این قلم نمی تواند در باره ی معنای عشق و ارادت و مفهوم ولایتمداری اهل بیت و آن همه مطیع بودنِ کوچک و بزرگ و زنان و مردان همراه را درک کند و در باره اش بنیوسد...
ادامه دارد

سلام بر مُحرم ماه شهادت و ایثار (3)

سلام کلید فتح کلام برای ورود به دل هاست
سلام اوج احترام است به انبیا و معصومین و شهدا و امام زادگان و...
سلام بر زینتِ عبادت کنندگان
سلام بر امام سجاد علیه السلام و ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورای او که تداوم خط شهیدان کربلاست.
سلام بر فضیلت هایی که (علم، بردباری، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنین) او را بر دیگران برتری
سلام بر سیدالساجدین
سلام بر فرزند مکه و منا،
سلام بر فرزند زمزم و صفا،
سلام بر فرزند کسی که جدش حجر الاسود را با ردای خود حمل و در جای خود نصب فرمود،
سلام بر فرزند بهترین طواف و سعی کنندگان،
سلام بررفرزند بهترین حج کنندگان و تلبیه گویان،
سلام بر فرزند پیامبری که در یک شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سیر کرد،
سلام بر فرزند کسی که جبرئیل او را به سدرة المنتهی برد و به مقام قرب ربوبی و نزدیکترین جایگاه مقام باری تعالی رسید،
سلام بر فرزند کسی که با ملائکه آسمان نماز گزارد،
سلام بر فرزند آن پیامبری که پروردگار بزرگ به او وحی کرد،
سلام بر فرزند محمد مصطفی و علی مرتضا
سلام بر فرزند کسی که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار کردند.
سلام بر فرزند کسی که برابر و دوش به دوش پیامبر با دو شمشیر و با دو نیزه می رزمید، و دو بار هجرت و دو بار بیعت کرد، و در بدر و حنین با کافران جنگید، و به اندازه چشم بر هم زدنی به خدا کفر نورزید،
سلام بر فرزند کسی که صالح مؤمنان و وارث انبیا و از بین برنده مشرکان و امیر مسلمانان و فروغ جهادگران و زینت عبادت کنندگان و افتخار گریه کنندگان،
سلام بر فرزند بردبارترین بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پیامبر ،
سلام بر پسر کسی که جبرئیل او را تأیید و میکائیل او را یاری کرد،
و سلام بر زینت عبادت کنندگان سیدالساجدین حضرت امام زین العابدین(ع)
ادامه دارد

سلام بر مُحرم ماه شهادت و ایثار (1)

سلام بر محرم و عاشورا
سلام بر امام حسین (ع) که به ما آموخت اگر دین نداریم لا اقل آزاده باشیم،
سلام بر فرزندان و اهل بیتِ با وفای حسین(ع)
سلام بر یاران حسین(ع) چه آن ها که در بین راه به مولا پیوستند و چه آن ها که در کوفه بودند و دل به دریا زدند و از بیراهه خود را به راه راست رساندند و به معشوق پیوستند.
سلام بر شب های عاشقی،شب های وصل جانان،شب های عطر آمیز و عطر آگین محرم و سلام بر تاسوعا و عاشورا،
سلام بر علی اصغر شش ماهه و همه ی کودکان پاک طینت، آنان که دلخوش به نگاه مهربان پدر هستند و یا در آغوش مادران شان جا خوش می کنند،
سلام بر کودکان حسین(ع) که اکنون در میانه ی راه حجاز به کوفه (کربلا) دست نوازشگر پدر و عمه و عمو و برادر، آن ها را از هر ترسی و از هر غمی دور نگه می دارد.
سلام بر حضرت عباس(سلام خدا بر او باد) ماه و سقا و سپهسالار و... که در دانشگاه او تا ابد و برای همیشه ی تاریخ، درس وفاداری و اطاعت و برادری و انسانیت تدریس می شود.
سلام بر حضرت علی اکبر(درود خدا بر ایشان) و پرسش و پاسخ ماندگار پدر و پسر،که وقتی پدرش امام حسین(ع) ذکر «انالله وانا الیه راجعون» را زیر لب تکرار می‌کند. دلیل تکرار ذکر را می پرسد و پدرش امام حسین(ع) در نهایت آرامش از خطرات و اتفاق های سفر و به شهادت رسیدن خود و یارانش می گوید: که این راه برگشت ندارد و همه ما شهید می‌شویم، حضرت علی‌اکبر(ع) می پرسد: پدر جان،آیا ما بر حق و حقیقت هستیم؟ پاسخ می‌شنوند: بله ما بر حق هستیم و دشمنان ما باطل هستند» حضرت علی‌اکبر(ع) می‌گوید: دیگر باکی ندارم که جانم را از دست بدهم.
ادامه دارد

عازم روستای خود هستیم

وقت رفتن رسید بسم الله
عازم قلعه ایم بسم الله

هرکه دارد به سر هوای وطن
بشتابد به سوی پاره تن

هر کسی را وطن چو جان اوست
زادگاه بهترین مکان اوست

در محرم که ماه حزن و عزاست
ماتم و یا حسین حسین بر پاست

هرکه هر جا رود خدا یارش
دست حق یاور و نگهدارش

ما برای عزای شاه غریب
که به گیتی بود عزیز و حبیب

او که بانگش رسید بر همه عصر
گفت بر کوخ نشین و مالک قصر

کلکم راع و کلکم مسؤل
نیست راهی به غیر حق مقبول

می رویم جملگی سوی روستا
تا عزای حسین(ع) کنیم بر پا

همچنین بهر صله ی ارحام
تا به خویشان خود کنیم سلام

گر سفر می کنی برای ثواب
دور باش از گناه مُسرف آب

خوش به ترویج کننده بهداشت
آنکه خدمت کند بی چشمداشت

دست در دست شورا و دهیار
که به رأی من و تو اند در کار

و همه خادمانِ با همت
که شب و روز بدون فوت وقت

لطف و خدمت کنند بهر خدا
دور از چشم این و آن و ریا

ما دعا می کنیم از دل و جان
نامشان ماندگار و جاویدان

آنکه در کار خیر شد بانی
نشود نام و یاد او فانی

اجرشان باد به حضرت زهرا (س)
کو شفاعتگر است روز جزا

نیکبخت آن کسی ثواب کند
شور بخت آن که دل کباب کند

هر که شد دور ز نام و آوازه
نوحه خوانی کند به اندازه

مستمع آن زمان شود بیزار
که بخوانی مکرر و تکرار

آدم خوش مرام و خوش اخلاق
او عزیز است در همه آفاق

می رویم زیر خیمه ی مولا
گر نداریم گذشت واویلا

گر ببخشی خدا تو را بخشد
گر نبخشی خدا چرا بخشد؟

صبر باید کنیم در هیئت
صبر، همراه رأفت و شفقت

همه بر سفره ای شدیم مهمان
که امام نور حق بوَد میزبان

حرمتِ سفره را بداریم پاس
تا دهد اجر حضرت عباس

نیستی قاسم ار خودت عامل
پند و اندرز توست بی حاصل

شعر می گویم گهی با طعم طنز

شعرهایم گاه جدی اند و گه با طعم طنز
گاه تلخ و گاه شورند و گهی پر راز و رمز

گاه در پنجشنبه ها یادی کنم از مردگان
گاهی هم نقبی زنم بر حال و روز زندگان

با لطیفه بوده و هستم همیشه آشتی
طنزهایم بوده و هست کاملا" بهداشتی

نه کسی تحقیر و نه توهین شده از طنز من
منفی گویی هست ممنوع در کلام و شعر من

ضعف اصلی ام دعا از بهر این و آن بوَد
گر کنم او را دعا بهرش بلای جان بود

شوربختانه نتیجه هر دعایم شد به عکس
مثل یک مرغی که با پای خودش آید قفس

هر که را یادش کنم عمرش به پایان می رسد
بهر مُرده هر دعایم خیر و احسان می رسد

گر نمی خواهی برادر، زندگی ات بر فنا
خواهشا" از من مخواه بهرت کنم ذکر دعا

اختیارش با خودت خواهی بمیر خواه نمیر
لیک از این حوض کوچک ماهی خود را مگیر

من اگر اهل دعا بودم خودم دادم شفا
تو برو درد خودت را جای دیگر کن دوا

یادم آمد روزگاری یک کسی گفتا مرا
یک دعایی کن شوم دور از غم و رنج و بلا

او نشسته بود سالم و سلامت روی خر
تا دعا کردم به سر افتاد از بالای خر

مردمان با چشم دیدند میرزا رفت از جهان
لیک خوشحالیِ خود را هم نمی کردند نهان

اولی گفتا که بی خر مایه درد سر است
دومی گفتا اگر میرزا بمیرد بهتر است

گفتم ای بنده خدا میرزا برفت از خر مگو
گفت خر هست بهرِ ما و بهر وارث آبرو

میزا هم مُرد که مُرد حالا که خر سالم بود
خر و هر حیوان دیگر بهتر از ظالم بوَد

خر کند کار خودش با کس ندارد هیچ کار
کی تو دیدی خر کند کالای مردم احتکار؟

دیده ای بارَش گذارد روی پشت این و آن؟
دیده ای چاپلوسی اش نزد رئیس و دیگران

کره خر را دیده ای دزدی کند بهر معاش
دیده ای خر روزیِ خود را بخواهد بی تلاش

تاکنون از هر خری فخر و تکبر دیده ای؟
من من و همچشمی و ناز و تبختر دیده ای؟

دیده ای یک خر سرِ همنوع بگذارد کلاه
خر گدایی کی کند بهر علف و جو و کاه؟

دیده ای خر پند گوید بی عمل باشد خودش
دیده ای مغرور باشد بر جمال و بر دُمش؟

خر کجا دیدی که غیبت یا سخن چینی کند
یا زند تهمت به این و آن و غمازی کند

خر کجا دیدی بنازد بر تبار و اصل خویش
یا کجا دیدی جدا افتد ز یار و وصل خویش

خر نمی نازد به آخور و جُل و افسار خود
آدمی نازد به شکل و قامت و ابزار خود

میرزا مُرد و کسی ناراحتِ مرگش نشد
بود ظالم هیچکس همراه و همدردش نشد

خر نبود اهل لگد و کار می کرد روز و شب
میرزا همسایه ها را داشت در رنج و تعب

من دعا کردم ولی میرزا ز خر افتاد و مُرد
کرده بودم گر دعا در حق خر او هم بمُرد

پندِ جدی گوش کن و از دعا عافل مباش
بی دعا و رهنما و عاطل و باطل مباش

قاسم آنچه گفت از احوال و مرگ میرزا
خواست گوید خر بوَد بهتر ز مردِ پُر جفا

در آستانه ماه محرم

ماه ماتم در ره است ای دوستان
می رسد بانگ و نوای کاروان

کوفیان دعوت نمودند از امام
نامه بنوشتند و دادند این پیام

ای حسین ای سرور و مولایمان
ای به قربان تو گردد جان مان

ما گرفتاران نداریم پیشوا
لطف فرما کوفه نزد ما بیا

دین گروگان است در دست یزید
چون بیایی کوفه را باشد نوید

منتی بگذار آقا جان بیا
تا شویم آزاد از جور و جفا

ما هم اکنون با تو بیعت کرده ایم
حاکمانِ شام لعنت کرده ایم

گر بیایی نزد ما ای مقتدا
جان کنیم صد بار در راهت فدا

شهر خالی می کنیم از دشمنان
ریشه کن سازیم عفریت زمان

عامل خائن نعمان بشیر
دور می سازیم از تخت و سریر

مردمانِ کوفه باشند هم صدا
کن شتاب ای بهترین خلق خدا

در جواب نامه های کوفیان
داد پاسخ آن امام انس و جان

مسلم آید نزدتان طاعت کنید
با سفیرم یک به یک بیعت کنید

فوج فوج بیعت نمودند کوفیان
حسرتا پیمان شکستند ابلهان

بعدِ هانی مردِ کوفه طوعه بود
بر چنین زن صد سلام و صد درود

شیعه ی ایران چو اهل کوفه نیست
او سراپا عشق مولایش علیست

ما به عشق سَروَر و مولایمان
چون محرم شد رویم زادگاهمان

صله ی ارحام می آریم به جا
از حسین خواهیم لطف و التجا

روز عاشورا رویم پای مزار
با دو روستای دگر داریم قرار

نوحه می خوانیم باشور و نوا
می رود دل ها به سوی کربلا

نوحه می خواند جناب عسکری
قبل از ایشان حاج حبیب ذاکری

بهمن آباد و سویز غوغا کنند
نوحه خوانان شورشی بر پا کنند

یاد بادا نام نیک رفتگان
بهمن آباد و سویز و مزینان

حاج اصغر تات مداحِ سویز
شاد بادا روحِ آن مرد عزیز

شادیِ روح عزیزان جوان
که بهار عمرشان گردید خزان

دارد امید قاسم از سبط رسول
این عزاداری زنَد مُهرِ قبول

صدای پای کاروان نینوا

صدای کاروان آید بگوشم
صدایش برده از سر عقل و هوشم

خوشا آنکس که بشنید این صدا را
به پیوست و به جا آورد وفا را

بدا آنکس که شد دور از ولایت
کشد سنگینیِ بار خجالت

بتر آنکس که ره بر کاروان بست
و خوش تر حر که از این دام بگسست

دلم خواهد محرم زنده باشم
به مولایم خوش آمد گفته باشم

محرم ماه شور و ماه غوغاست
در این ایام نوای سوگ بر پاست

محرم یا حسین و یا حسین است
حسین فرزند زهرا نور عین است

شده جن و ملائک غرق ماتم
سیه پوش است عالم در محرم

محرم می رویم ما بهمن آباد
کنیم فریاد، ظلم و جور و بیداد

بخوانند نوحه هر شب نوحه خوانان
کنند تقدیم به سالار شهیدان

هم اکنون یادم آمد از نیاکان
که بودند از تبار خوب و نیکان

نمی گویم همه بی عیب بودند
ولیکن بی ریا و ریب بودند

همین رفتارها باشد نشانه
که خیلی فرق ها کرده زمانه

همه بودند اهل گوش نه گوشی
نبود در بین مردم فخر فروشی

حسن حسین در دُور علم ها
و چاوش ها که می بُرد غم ز دل ها

بهار اشک بر پهنای صورت
نشانی بود از درک و بصیرت

همان ها برکت هر خانه بودند
صدف های پر از دُردانه بودند

شدم دلتنگ یاران قدیمی
که بودیم همدم و یارِ صمیمی

هر آنچه گفتم از بهر خودم بود
ریا و ریب در جان و دلم بود

وَ اِلا شکر می گوییم خدا را
که داریم خادمین بی ریا را

شب و روز خادمان در حال خدمت
بدون چشمداشت و مزد و منت

چه در هیئت چه میدان عاشورا
همه جا هست امکانات بر پا

از آنجایی که خدمت ها عیان است
نیازی نه به شعر و نه بیان است

بکن قاسم دعا در حق دوستان
برای خادم و خدمتگزاران

من چنین آدمی هستم (2)

همانطور که به صراحت اعلام کردم آدم بسیار متفاوتی هستم
اگر کاری با مشورت من انجام نشود هر چقدر قابل تحسین باشد مردود است
اگر کسی علنی و با نیتِ خوب و خداپسندانه به جایی و کسی کمک کند به او لقب آدمِ خودنما می دهم
اگر همین آدم مخفیانه کمک کند می گویم این قدر کمکش اندک است که خجالت می کشد علنی کند
می گویند کسی را هر وقت به مجلسی دعوت می کردند با این که ریش سفید و بزرگتر مجلس بود ترجیح می داد در پایین مجلس بنشیند رندی می خواست این راز را درک کند روزی از وی پرسید مدتی است نسبت به رفتار شما کنجکاو شده ام می خواهم بدانم دلیل اینکه شما پایین مجلس را برای نشستن انتخاب می کنید چیست؟ آن بنده خدا در جواب گفت:اگر مستقیم بروم بالا بنشینم با دیگران فرق چندانی ندارم ولی وقتی پایین می نشینم خیلی ها نگاهشان به طرف من است و می خواهند دلیلش را بدانند مثل خود شما!
گاه کاری را که انجام می دهم مدام می گویم بنده کاری نکرده ام به این دلیل که اطرافیان مدام خودم و کارم را تحسین کنند نام این نوع رفتار را برخی شکسته نفسی می دانند اما هدف من بالاتر از این است
یک روز با خودم دو دوتا چهارتا و حساب و کتاب کردم ببینم کدام کار خادمین و خیرین و نذارین خوب است دیدم هرکاری که دیگران را مورد توجه قرار دهد و مرا به حاشیه ببرد بی ارزش است
وقتی تعزیه خوانان تعزیه می خوانند و مداحان مداحی می کنند و برخی کارگردانی و کارهای خدماتی انجام می دهند برای نا چیز جلوه دادنِ این همه کار، به اطرافیان می گویم من می توانم بهتر از همه ی این ها حضور داشته باشم اما...

من چنین آدمی هستم (1)

می گوید:من آدم غیر قابل پیش بینی و غیر معمولی ام؟
آدمی هستم که به هر چیزی با انگیزه ایراد گرفتن نگاه می کنم
آدم ها در نگاه من متفاوتند اگر کسی مرا به حساب آورد و طرف مشورتش بودم او را عاقل می دانم در غیر این صورت او جاهل است
از همه کس و همه چیز ایراد می گیرم یعنی کار خیری نبوده که دیگران انجام داده باشند و من بی نیش و کنایه از کنارش گذشته باشم این ویژگی از دوران مدرسه با من همراه است آن وقت ها اگر کسی درس خوان بود به او خر خون می گفتم و اگر درس خوان نبود تنبل صدایش می زدم
چون نمی توانم یا نمی خواهم مشابه کار دیگران را انجام دهم کل خدمت خدمتگزاران را نا چیز و حتی آن ها را ریا کار می دانم
وقتی می بینم خدمت کننده، مورد دعا و توجه مردم قرار می گیرد از روی حسادت، کار و خدمت او را بی حاصل می دانم
و اگر کارِ در دست اقدام به سر انجام برسد چون احتمال شهره شدن او را می دهم تا جایی که می توانم اشکال تراشی می کنم
بانی شدن و بانی بودنِ هیچکس را نمی پذیرم به عبارتی نه بانیِ کار خیر می شوم و نه بانیان را قبول دارم!
چون نمی خواهم بنا و بهره بر داریِ ساخت یک مکان به نام کسی غیر از خودم تمام شود با تبلیغات منفی،دیگران را از کمک کردن باز می دارم
با اینکه معمولا" روی گشاده و دستِ دهنده ندارم ولی همیشه از بانیان حساب و کتاب می خواهم
اگر کسی به قصد خدمت به عموم مردم پیشنهادی ارایه کند بی درنگ می گویم:این هم برای ما رییس شد!...
ادامه دارد

شعر می گویم گهی با طعم طنز

شعرهایم گاه جدی اند و گه با طعم طنز
گاه تلخ و گاه شورند و گهی پر راز و رمز

گاه در پنجشنبه ها یادی کنم از مردگان
گاهی هم نقبی زنم بر حال و روز زندگان

با لطیفه بوده و هستم همیشه آشتی
طنزهایم بوده و هست کاملا" بهداشتی

نه کسی تحقیر و نه توهین شده از طنز من
منفی گویی هست ممنوع در کلام و شعر من

ضعف اصلی ام دعا از بهر این و آن بوَد
گر کنم او را دعا بهرش بلای جان بود

شوربختانه نتیجه هر دعایم شد به عکس
مثل یک مرغی که با پای خودش آید قفس

هر که را یادش کنم عمرش به پایان می رسد
بهر مُرده هر دعایم خیر و احسان می رسد

گر نمی خواهی برادر، زندگی ات بر فنا
خواهشا" از من مخواه بهرت کنم ذکر دعا

اختیارش با خودت خواهی بمیر خواه نمیر
لیک از این حوض کوچک ماهی خود را مگیر

من اگر اهل دعا بودم خودم دادم شفا
تو برو درد خودت را جای دیگر کن دوا

یادم آمد روزگاری یک کسی گفتا مرا
یک دعایی کن شوم دور از غم و رنج و بلا

او نشسته بود سالم و سلامت روی خر
تا دعا کردم به سر افتاد از بالای خر

مردمان با چشم دیدند میرزا رفت از جهان
لیک خوشحالیِ خود را هم نمی کردند نهان

اولی گفتا که بی خر مایه درد سر است
دومی گفتا اگر میرزا بمیرد بهتر است

گفتم ای بنده خدا میرزا برفت از خر مگو
گفت خر هست بهرِ ما و بهر وارث آبرو

میزا هم مُرد که مُرد حالا که خر سالم بود
خر و هر حیوان دیگر بهتر از ظالم بوَد

خر کند کار خودش با کس ندارد هیچ کار
کی تو دیدی خر کند کالای مردم احتکار؟

دیده ای بارَش گذارد روی پشت این و آن؟
دیده ای چاپلوسی اش نزد رئیس و دیگران

کره خر را دیده ای دزدی کند بهر معاش
دیده ای خر روزیِ خود را بخواهد بی تلاش

تاکنون از هر خری فخر و تکبر دیده ای؟
من من و همچشمی و ناز و تبختر دیده ای؟

دیده ای یک خر سرِ همنوع بگذارد کلاه
خر گدایی کی کند بهر علف و جو و کاه؟

دیده ای خر پند گوید بی عمل باشد خودش
دیده ای مغرور باشد بر جمال و بر دُمش؟

خر کجا دیدی که غیبت یا سخن چینی کند
یا زند تهمت به این و آن و غمازی کند

خر کجا دیدی بنازد بر تبار و اصل خویش
یا کجا دیدی جدا افتد ز یار و وصل خویش

خر نمی نازد به آخور و جُل و افسار خود
آدمی نازد به شکل و قامت و ابزار خود

میرزا مُرد و کسی ناراحتِ مرگش نشد
بود ظالم هیچکس همراه و همدردش نشد

خر نبود اهل لگد و کار می کرد روز و شب
میرزا همسایه ها را داشت در رنج و تعب

من دعا کردم ولی میرزا ز خر افتاد و مُرد
کرده بودم گر دعا در حق خر او هم بمُرد

پندِ جدی گوش کن و از دعا عافل مباش
بی دعا و رهنما و عاطل و باطل مباش

قاسم آنچه گفت از احوال و مرگ میرزا
خواست گوید خر بوَد بهتر ز مردِ پُر جفا

غدیر خم، سقیفه و کربلا (2)

امتداد غدیر تا کربلا و عاشورا
اکنون سال دهم هجرت و روز18 ذی الحجه و اینجا محل غدیر خم است که در ۳ يا ۴ کیلومتری جحفه (يكی از ميقات‌های 5 گانه) قرار دارد مراسم با شکوه جانشینی حضرت علی (ع) به امر خدا انجام شد و همه ی حاضران بیعت کردند و کاروان ها با دست پر و با شعف و خوشحالی به خانه های خود باز گشتند ولی از آنجا که برخی بنا به دلایلی و به ظاهر با علی علیه السلام بیعت کردند خیلی زود فرمایش و تأکید حضرت رسول (ص) را از یاد بردند و... به راستی چرا در زمانی که افراد تأثیر گذار و اهل سیاست و مدعی دیانت و مردم عادی ،حاضر و ناظرِ اتفاق مهم غدیر بودند نوبت به سقیفه که رسید فرمایش حضرت رسول (صلی الله و علیه) در باره ی منصوب شدن حضرت علی(ع) به عنون جانشین را از یاد بردند و در واقع خود را فراموش کردند؟
اصحاب و نامداران و سیاسی کاران ،نخستین سنگ بنای انکار غدیر را پایه گذاری کردند و بسیاری از بزرگان و مجاهدان و شخصیت های معروف به جز چند نفر مانند ابوذر و سلمان و عمار و... که فریاد مخالفت سر دادند اکثریت یا سکوت کردند و یا با موج همراه شدند.
مخالفان، سکوت کنندگان،کتمان کنندگان، تحریف کنندگان ، انتقام گیرندگان و انکار کنندگانِ واقعه ی مهمِ غدیر بیش از آنکه به فکر حفظ دین باشند به فکر نان و نام و آینده تاریک خودشان بودند.آن ها در حالی که حضرت علی (علیه السلام) مشغول غسل دادن جسم مطهر رسول خدا(صلی الله و علیه) بود در سقیفه گرد هم آمدند تا با توجیهات عوام پسندانه و اغفال مردم به هدف یا اهداف سیاسی خویش برسند .براستی عجیب است که خلیفه ی اول و دوم برای آینده مردم دغدغه داشته باشند و جانشین بعد از خود را انتخاب کنند ولی حضرت ختمی مرتبت پیامبر اعظم(ص) نسبت به آینده امت و دین نو پای اسلام بی دغدغه وبی تفاوت باشند و جانشین انتخاب نکنند عجیب نیست؟
اگر با کتمان و فریب، نصب علی(ع) را به عنوان جانشین پیامبر(ص) انکار نمی کردندتنها 50 سال پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام(ص) اتفاق غم انگیزی عاشورا رخ نمی داد آن هم در عصری که هنوز برخی از اصحاب در قید حیاتند و تأکیدحضرت بر قرآن و عترت را به یاد دارند و یادشان نرفته که حضرت پیامبر(ص) بارها فرمودند:حسن و حسین سید و سروران اهل بهشت هستند.
عید ولایت و امامت روز تکمیل دین و تتمیم نعمت بر یکان یکان شما عزیزان مبارکباد

غدیر خم، سقیفه و کربلا (1)

امتداد غدیر تا عاشورا
قلم در می ماند در باره اهمیت غدیر بنویسد که غدیر،اهمیت و شهرتِ خود را مدیون قدیر قادر و مقتدر است
اینجا غدیر خم محلی است که اهمیت و شهرتش را مدیون یک اتفاق تاریخی و مهم در سال دهم هجرت است سالی که پیامبر خدا (ص) از سوی خداوند مأموریت یافت در مناسک حج شرکت کند با اعلان عمومی حج،حدود یکصد هزار نفر که مشتاق بودند با پیامبر در این سفر همراه شوند به سوی مکه حرکت کردند کسی نمی دانست چه اتفاقی در شرف وقوع است ولی برخی شنیده بودند که این حج ممکن است آخرین حج یا حجة الوداع پیامبر باشد با این رویکرد خود را به مکه رساندند و مراسم با شکوه حج را با پیامبرشان به اتمام رساندند.
اکنون حج پایان یافته و حاجیان خوشحال از پر بودنِ سوغاتِ معنویِ کوله بارشان با شوق و شور و شعف و شعور راهی خانه های خود شده اند آفتاب داغ، کاروانیانِ در راه را خسته و تشنه کرده بود و خورشید همچنان بر طبل سوزش و گرمای طاقت فرسای خود می کوبید اما حجاج، گرمای سوزنده را در مقابل دستاورد سفر ناچیز می دانستند و با شتاب به راه خود ادامه می دادند....
درست است که حج پایان یافته و حاجی شدن در کنار پیامبر یک موهبت و افتخار غیر قابل تکرار است اما هنوز کار پایان نیافته و این مردم را مشعلی ماندگار و فروزان باید تا پس از رسول خدا(ص) راه را گم نکنند و گمراه نشوند
مشعل کدام است؟ امامت،
مردم می خواهند از نزدیک شاهد باشند که پیامبر (ص) این مشعل را به دست چه کسی می دهد بدیهی است کسی باید مشعلدار این راه باشد که رسالت در جلوه ی او ( امامت) تداوم یابد و مورد تأیید خدا و رسولش باشد
واقعه غدیر و نصب جانشین پیامبر(ص) به قدری دارای اهمیت است که باید علنی و آشکار باشد و به اطلاع همگان برسد و چه جایی بهتر از غدیر؟ از این رو حضرت به امر خدا فرمان توقف می دهند، بگوییدهمه توقف کنند و مهلت دهید عقب ماندگان قافله هم برسند و نیز به آن هایی که جلوتر رفته اند بگویید بر گردند!
همه به هم نگاه می کنند و از هم می پرسند مگر چه اتفاقی افتاده و چه خبر است که باید در سر زمین داغ و بی سبزه ای که به جر چند تک درخت سایبانی وجود ندارد توقف کنیم؟هیچکس چیزی نمی داند پیامبر از آن هایی که از وسایل همراه برای خود سایبان ساخته اند می خواهد جلوتر بیایند و به ایشان نزدیک شوند آن ها که دورتر از پیامبر هستند و نمی توانند چهره منور حضرت را ببینند پیشنهاد می کنند منبری آماده کنید تا همه سیمای مبارکشان را ببیند و سخنان گهربارشان را بشنود...
ادامه دارد

غدیر خم، سقیفه و کربلا

باده می خواهم بنوشم از غدیر
نه ز هر دستی که از دست امیر

در چنین روزی که شد اکمال دین
آیه نازل شد به ختم المرسلین

جبرئیل آمد و آورد این پیام
یا محمد(ص) کن رسالت را تمام

گر رسانی این پیام و این بلاغ
راه روشن می شود با این چراغ

هر که بعد از این پیام حق شنید
عاملش باشد عزیز رو سفید

هر رَونده گر نرفت از این راه
عاقبت او سر نگون افتد به چاه

جانشین خویش را کن انتخاب
تا ببیند آب را و نی سراب

گو که هر کس را منم مولای او
بعد از این باشد علی مولای او

امر خالق را پیامبر شد مطیع
جانشین را برد بالا و رفیع

گفت علی باشد پس از من جانشین
نیست بهتر از علی روی زمین

آن یکی گفتا علیِ مرتضا
هست ما را رهنما و مقتدا

آشکارا عهد بستند با علی
زود هم پیمان گسستند با ولی

در سقیفه عهد و پیمان ها شکست
هر چه گفتند در غدیر اینجا گسست

لیک بهر ما علی هست جانشین
کیست بهتر از علی روی زمین

ما همه دیوانه حیدر شدیم
در غدیر همراه پیغمبر شدیم

آیه اکملت و لکم از آنِ ماست
فاتح خیبر علی مولای ماست

شرم باد بر آنکه پیمان را شکست
ننگ بادا کو به نیرنگ داد دست

شیعه بر پیمان خود بود استوار
تا شود دین محمد(ص) بر قرار

اندر این ره دست و سرها شد جدا
جان و مال و آبروها شد فدا

کربلا اسلام را زیبنده کرد
تا ابد نام حسین(ع)را زنده کرد

کربلا یعنی مدینه و غدیر
کربلای بی حسین یعنی کویر

نام دین در کربلا شد سر فراز
روز عاشورا گشود این رمز و راز

مژده، مولامان امیرالمؤمنین
بر پیامبر شد وصی و جانشین

قاسم این عیدِ خدای اکبر است
از هر اعیادی غدیر بالاتر است

انشای زندگی مان را خودمان بنویسیم(2)

ناشکری و کفرانِ نعمت نقمت می آورد.
ما عادت کرده ایم خودمان و حتی فرزندان مان را با این و آن مقایسه کنیم و در این قیاس،دیگران را برتر از خود بدانیم
پدرهای قدیم که دوست داشتند فرزندانشان اهل کار باشند وقتی می دیدند پسر همسایه زودتر به صحرا رفته، گوسفندها را چرانده و یک بار علف هم با خودش آورده فرزندشان را سر زنش می کردند و در پایان می گفتند:ای الهی درد و بلای پِسَه عَمیت و پِسه خَلَت وَر جونت خوره که تِ مثلِ ... مُخری و تا ظهر دِخو مِری و...
بنده خدایی رو می شناختم که کارش مقایسه کردن و ایراد گرفتن از فرزندش بود اگر پسرش بیشتر در خانه می نشست پدرش می گفت: خدا مَرگِت تَ که همه دِکیچَه بَزی مِنِن تِ مثل زن دِخَنَه بِنشیسته ای و مَر نِگا مِنی، خاب وَخ گومرو بُرو به دَ قِلعَه
اگر بیرون یا درِقلعه می رفت بازهم پدرش نفرینش می کرد و می گفت: خدا مَرگِت تَ که از صُحِب تا شوم دِمین کیچه ای و اَنگار خَنِه زندگی نَدَری
درس می خوند یک جور ایراد می گرفت درس نمیخوند یک جور دیگه ای مقایسه می شد.
ولی شکل مقایسه امروز با گذشته فرق کرده، الآن وقتی همه ی اعضای خانواده سر سفره می نشینند پدر خانواده تعریف از بیگانه رو شروع میکنه و میگه:پسر اسدالله کله پز چه ماشینی خریده،البته از اول این پسر اهل کار بود
مادر هم یک تیکه ای به دخترش میندازه و میگه:دختر حسن شاطر میگن خواسگار داره و تا چند روز دیگه میره خونه بخت،مردم هم شانس دارن ما هم شانس داریم.
مقایسه کردن خانواده با خانواده هایی که خودشان هزار و یک گرفتاری دارند و ما بی خبریم چه سودی جز خود خوری و ناراحتی دارد؟
خود کم بینی و مقایسه کردن و ندیدن نعمت های دور و برمان و بر شمردن داشته های کم اهمیتِ دیگران و مرغ همسایه را غاز دیدن ریشه در ناشکری و نا سپاسی خداوند دارد...
ادامه دارد

انشای زندگی مان را خودمان بنویسیم(1)

معلم های گرامی شاید نا خواسته حساس بودند و تأکید داشتند دانش آموزان انشا را از روی دیگری ننویسند آن ها شاید می خواستندبه شاگردانشان بگویند زندگی هر کسی انشایی است که باید خودش خلاقانه بنویسد
وقتی به جای نگاه کردن به زندگی خودمان چشممان به زندگی دیگری باشد نتیجه اش معلوم است
زندگی را باید از سرخط نوشت دیکته کردن و از روی این و آن نوشتن به معنای بی مقدار دانستن خود است انسان باید بداند که وی موجودی گران بهاست و هیچ کس نمی تواند بهای او را ناچیز و عزتش را بی مقدار بداند کسی که نمی خواهد دچار بیماری استرس و اضطراب شود باید آن گونه که خود می خواهد زندگی کند،این روزها هرکه را نگاه می کنی دلش برای خودش تنگ شده آدم ها به دنبال خودِ واقعی شان می گردند
وقتی از ابتدا خشت زندگی را با کج شروع کنیم نتیجه اش این می شود که دَوَندگی می کنیم نه زندگی،ما می خواهیم مانند همسایه ای زندگی کنیم که او نیز خدا خدا می کند بتواند مثل ما زندگی کند دورنمای زندگی هرکس برای دیگری نکوست گرچه خودش آن را دوست نداشته باشد
بیاییم انشای زندگی مان را با اندیشه ی خدادادی خودمان بنویسیم نه از روی این و آن
بیاییم باور داشته باشیم که همسایه و دیگران بیش از ما غلط نویسی و گرفتاری و چه کنم چه کنم دارند باور کنیم آنهایی که از نظر ما مهم هستند حسرت زندگی و آرامش و نعمتِ فرزندانِ گل و همسر گرامی ما را دارند و آرزو می کنند روزی مثل ما آرام و دلپذیر زندگی کنند.
بیاییم انشای زندگی مان را خودمان بنویسیم.

زبان، بهترین و بدترین عضو بدن

با زبانم دوش بودم همکلام
گفتمش ای حضرت والا مقام

بهترین و بدترین عضوم تویی
دلخوشی و نا خوشی هایم تویی

می توانی تو بلای جان شوی
می توانی هم انیس جان شوی

زندگانی بی تو می گردد گران
یا مرا دوزخ رسانی یا جنان

می بری گاهی مرا سوی برین
یا به نیشی می کنی نقش زمین

گاه با یک حرف بنشانی به صدر
ساعتی دیگر رها سازی به قعر

گرچه شَرت می برد صبر و قرار
خیرهایت نیز باشند بی شمار

خیر تو در بلع و نوشِ آب و نان
یا بذاق و چشمه هایی در دهان

هر کدامین هست اعجاز خدا
کی روا باشد شوی از حق جدا

شرح نعمت های تو نتوان نوشت
گرچه هم دوزخ بری و هم بهشت

این همه الطاف پیدا و نهان
که خداوند هدیه کرده بر زبان

شکر باید کرد نی افشاگری
پرده پوشی کرد نی پرده دری

گر نمی خواهی بیفتم در خلل
روز و شب با این و آن منما جدل

جمله عیبت چون شمردم ای زبان
حسن هایت را کنم فاش و عیان

با تو یارب گفته ام در روز و شب
کرده ام با این زبان عرض ادب

با زبان، قرآن تلاوت می شود
با زبان حکم و قضاوت می شود

شکر الله می کنیم با این لسان
علم آموزی کنیم با این زبان

خواهشی دارم ز تو نیکو سرشت
کن مدارا تا روم اندر بهشت

این همه تهمت مزن بر دیگران
نیشِ غمازی مزن بر این و آن

با دروغ و کذب رسوایم مکن
در میان جمع تنهایم مکن

یادم آمد گفت: آن نیکو وقار
نیست از زخم زبان راه فرار

فتنه های تو گر آید در میان
نیست اعضای بدن را در امان

چشم و گوش و سر و اعضای بدن
از تو می افتند در رنج و محن

گر کنی یک دم خموشی اختیار
عضوها گیرند آرام و قرار

خاموشی را گفته اند گنج و طلاست
حرف مهمل مایه رنج و بلاست

قاسم هر چه می رسد سود و زیان
از زبان است از زبان است از زبان

«عید قربان و کشتنِ تعلقات درون»

انسانِ در «بند»نمی تواند «بنده» باشد!
امروز به مناسبت عید قربان همه ی ابزارهای قربانی کردن را فراهم کردم تا با کشتنِ گوسفندبه صواب و ثواب برسم اما ظریفی گفت: رها کن زبان بسته را که هر کس باید چون ابراهیم پیامبر (ع) ابتدا تعلقاتِ درونش را بکشد و خود را از زنجیرهایی که بر پایش بسته است آزاد کند زیرا انسانِ در بند نمی تواند بنده باشد
تعلقات تو نام و نان و میز و مقام و منصب و مرکب و شوکت و خدم و حشم و فرزند و موقعیت اعتباری است که همه اسماعیل های درون تو هستند.
دل کندن و کشتن اسماعیل های درون ساده نیست این آزمون مردودی های بسیار دارد مگر آنکه ابراهیم شد
اسماعیل برای همه عزیز است به ویژه برای پدرِ سالخورده ای که پس از سال ها انتظار در اوج نا امیدی خداوند به او نور دیده و جگر گوشه ای چون اسماعیل عطا کرده است
ابراهیم پیامبر(ع) دل بسته ی اسماعیل است نگاه به فرزند خستگیِ را از او دور می کند ابراهیم با بودن اسماعیل روزهای خوشی دارد تا این که در عالم خواب به او امر می شود باید همان پسری را که به او عشق می ورزد و از جان و مال عزیزترش می داند کارد بر حلقش فرو کند گلویش را ببرد و دست و پا زدن و در خون غلتیدنش را با چشم هایش ببیند!
آری ابراهیم!تو باید فرزندت را در راه خدا قربانی کنی!
ابراهیم نمی تواند باور کند ولی پیام دو باره و سه باره تکرار می شود حال نوبت ابراهیم است که تصمیم بگیرد
نبرد با نفس اماره و پاره کردن زنجیرهای تعلقات و وابستگی های دنیوی و مادی و رهایی از زندان های مال پرستی و دنیاطلبی آسان نیست ولی ابراهیم، خلیل الله است و خوب می داند سر بریدن فرزند در مقابل تسلیم و سر سپردگی و عشق و علاقه و یقین به مولا ناچیز است
سرانجام ابراهیم پیامبر(ع) مهر پدری را گسست و زنجیر تعلق و وابستگی را پاره کرد و از پای خویش گشود و کارد بر گلوی فرزند دلبند و پاره تن و جگر گوشه اش کشید اما کارد، اذن بریدن نداشت در چنین روزی پدر و پسر،چه می گویم که نازکی حلق اسماعیل (ع) و اراده ای به استحکام تیزترین شمشیرها پیروز امتحان بزرگ شدند و ابراهیم به مقام بلند و ارجمند بندگیِ خدا نایل شد و امروز عید قربان نام گرفت.
عید سعید قربان عید فدا کاری و ایثار و کرامت انسانی و ایثار و اخلاص و عشق و وارستگی بر شما مبارک باد.

حسین جان میا کوفه که...

آقا میا کوفه که مردم بی وفایند
اهل نفاق و اهل تزویر و ریایند

آقا میا اینان اگر شب عهد بستند
در روز روشن عهد و پیمان را شکستند

این مردمان سست عهد دون همت
نادیده می گیرند احسنت های بیعت

آقا میا مسلم میان این جماعت
گشته اسیر وعده های بی صدافت

آقا میا هانی سرش از تن جدا شد
یعنی اسیر دست قوم اشقیا شد

آقا خبر داریدکه مسلم رفت بر دار
جولان دهد در شهر عبیدالله خونخوار؟

هرچند آقا جایتان در کوفه خالیست
اما میا کوفه که کوفی را وفا نیست

گرچه نوشتند نامه و دعوت نمودند
اما همین ها گوی نا مردی ربودند

بیعت نمودند با سفیرت دسته دسته
دیدند مسلم را که بردند دست بسته

رفتند و در ب خانه روی خویش بستند
یعنی که پیمان نامه با مسلم گسستند

وقتی که از مردم صدایی بر نیامد
اشعث نیرنگ کرد و با خود نامه آورد

مسلم به شهر کوفه شد تنهای تنها
با کشتن او شد عبیدالله رسوا

آقا حسین جان، جانِ جانانی تو مولا
جان ها فدای تار مویت یابن زهرا

گر عهد و نام کوفیان بی اعتبار است
راه حسین و نام و یادش افتخار است

قاسم چه گویی کاروان در راه باشد
اهل حرم با حضرتش همراه باشد

اسکندرِ کشور گشا عبرت ماندگار

سکندر شب و روز کشتار کرد
جهان بهر خلق تیره و تار کرد

زره کرد بر تن و آماده شد
شرابش بنوشید و دیوانه

بگفتا به مامش کی مهربان
روم سوی دشمن چو شیر ژیان

مسخر کنم شرق و غربِ جهان
بدست آورم گنج های نهان

هر آنکس که با من شود هم نبرد
محال است او جان به سامان بَرَد

به غره برفت جنگ و پیکار کرد
زمین و زمان تیره و تار کرد

ندانست که جز ذات پروردگار
که با او چه بازی کند روزگار

زد و کشت و از زندگی خسته شد
چو طفل صغیر زار و درمانده شد

به ناگاه بیمار و درمانده شد
ز چشمان اطرافیان رانده بود

نمود امر بهرش طبیب آورند
طبیبی ثقیف و شکیب آورند

طبیب حال و روزِ سکندر چو دید
ز درمان او شد بسی نا امید

بگفتا که دردش ندارد علاج
به دارو و درمان مباد احتیاج

وصیت نما شاهِ کشور گشا
که بی خط نباشد رفتن روا

سکندر بگفت دارویی ده مرا
که باشم دو روز زنده در این سرا

طبیب گفت جانت به لب آمده
غروب است و روزت به شب آمده

بگفت دارویی ده که یک نیم روز
روم جانب مادر سینه سوز

گرفتی چو این رنج و تشویش را
دهم نیمی از کشور خویش را

ندید مادر و جان به جانان سپرد
همه تاج و تخت به سلوکان سپرد

سکندر برفت روی مادر ندید
کِه دیده ستمگر شود رو سفید

بگیر قاسم این درس از روزگار
که شاهان شدند عبرت ماندگار

زندگی و دَوَندگی برای هیچ

کاش یک روز در سحرگاهی
از روی علم و فهم و آگاهی

شکر و حمد و ثنا به جا آریم
خصم بهر خدا ببخشاییم

با چنین بخششی شویم آرام
زندگانی شود به نام و به کام

نا سپاسی و کفر نعمت ها
هست پیامِ عقابِ نقمت ها

که شنو ای نعیمِ دور ز هدف
دادی الطاف ایزدی از کف

روز تا شب دَوَندگی کردی
به خیالی که زندگی کردی

چون به مولا نظر نمی داری
حرمت سفره را نمی دانی

سفره خالی چو شد ز رزق حلال
نیست شادی به غیر رنج و ملال

روز و شب حرف نابجا گویی
کاش از مهر و از وفا گویی

عمر طی شد به خواری و غفلت
جهل یعنی اسیرِ در ظلمت

کاش بر زندگی سلام کنی
هر بدی را به خود حرام کنی

کاش دل پر کنی ز مهر و صفا
عیب پوشی کنی ز بهر خدا

آنکه بر این و آن زند تهمت
یا شب و روز می کند غیبت

هست شیطانِ کین از او بیزار
روزِ حشر کارِ او شود دشوار

آنکه شد یار و همره شیطان
دورتر شد ز حضرت جانان

وانکه کرده جفا به خلق خدا
او به خود کرده ظلم و جور و جفا

هر که خلق خدا بیازارد
طاعت و ذکر او چه کار آید؟

واجبات خدا رها کردیم
مستحبات را به حا کردیم

کار شرع و وفا رها کردیم
دین و ایمان خود فدا کردیم

بهر معروف و نهی از منکر
بی تفاوت شدیم و لال و کر

شعر قاسم اگر شکر باشد
چون عمل نیست بی اثر باشد

مگر آنگه نظر کند به خدا
راه خود را کند ز غیر جدا

کاش اینگونه بودم (2)

کاش دانستم که دنیا یک دم است
هر که دستی را گرفت او آدم است

کاش دانستم که مقصد دور نیست
شمع باید برد کانجا نور نیست

کاش دانستم که این کاروانسرا
گاه شادی بوده گه ماتم سرا

کاش دانستم که سنگینی بار
عاقبت را می کند چون زهر مار

کاش دانستم که سیرت و کمال
بِه بوَد از ظاهرِ حسن و جمال

کاش دانستم اگر قدرت خوش است
بهتر از قدرت سخا و بخشش است

کاش دانستم که در این کار زار
غیر خدمت هیچ می ناید به کار

کاش دانستم که صدقِ بندگی
یعنی دوری از نفاق و بردگی

کاش دانستم که در روز حساب
می نویسند نامه ام را در کتاب

کاش دانستم توان ملا شدن
لیک مشکل می توان آدم شدن

کاش دانستم که حُسن عاقبت
هست والا بهر اهل معرفت

کاش دانستم امید بی عمل
آرزو و اشتیاق است و اَمَل

کاش دانستم نیاز بستگان
رفع شان اولا بود بر این و آن

کاش دانستم که رنج دیگران
رفع شان آرام دارد جسم و جان

کاش دانستم که آفات غرور
می کند مغرور را از نور دور

کاش دانستم که اعمال ریا
هست نزد حق تعالی بی بها

کاش دانستم که حرف بی عمل
هست چو زنبور بزرگ بی عسل

کاش دانستم که هر چه کشته ام
چون شود فردا همان را بدروَم

کاش دانستم که در دارالقرار
مال و فرزندان نمی آیند به کار

کاش دانستم که دنیا بی وفاست
دل سپردن بر چنین دنیا خطاست

کاش دانستم که بهت و افترا
هست گناهی که نبخشاید خدا

کاش اینگونه بودم (1)

کاش می دانستم هر سفری مقصد و انتهایی دارد و ساکنین زمین نیز همه مسافرند و من نیز...
کاش می دانستم مسافری که برای رسیدن به یار بی تفاوت و بی تلاش باشد سفرش بی ثمر و گم کرده راه و سر گردان است
کاش مقام را با تواضع می خواستم و تواضع را با عزت و قدرت را با عفو و تندرستی را با شکر و ایمان
کاش محبتِ بی چشمداشت داشتم و قلب با خشوع
کاش خدمتم بی منت بود و سخاوتم بی چشمداشت
کاش ثروتم با نیک بختی و تفکرم با تحول و قدرتم با تحرک سازنده برای ساختن محیط و فضای شاد بود
کاش یک کشاورز بودم که در همه ی فصل ها و زمین ها و برای همه ی نسل ها و عصرها دانه ی عشق و مهر و محبت و صفا و صداقت می کاشتم و خرمنی از اخلاق داشتم که در ترازو سنگین ترین است
کاش خندیدن وخنداندن و شاد بودن و شاد کردنِ را سبک و جلف و بد نمی دانستم
کاش ساختن و ساخته شدن را موتور محرک پویایی جامعه می دانستم
کاش بلد بودم با قافله زمان در پرتو ایمان حرکت کنم
کاش همانقدر که به سعادت و خوشی فکر می کردم به کمال و خوبی بها می دادم
کاش دنیا را با همه ی طول و عرضش مزرعه آخرت می دانستم
کاش خیال برتر بودن از دیگران را در سر نمی پروراندم
کاش می دانستم دوست داشتن و دوست داشته شدن از ویژگی های انسان با محبت است...
ادامه دارد

غم های کهنه و بر باد رفته

مکن یاد آوری بر رنج رفته
رها کن نقل و نشخوار گذشته

مخور غصه که غصه، غصه آرد
بکن شادی که شادی، شادی آرد

گله هر گز مکن در زندگانی
که در این خوی این خصلت بمانی

گله از آدم نادان چه سود است
اگر رشکین و بد خواه و حسود است

غمی که روزگاری با تو بوده
اگر قدِ چو سَرَوت را خمیده

بکن دور از سرت تا می توانی
که غم مأمور بوده بهر آنی

به اکنون فکر کن که شاد هستی
ز بارِ رنج و غم آزاد هستی

به نعمت های اطرافت نظر کن
و این احوال بد از سر به در کن

خداوند همسری نیکو عطا کرد
دعایت دفع و رفع صد بلا کرد

خدا بخشیده فرزندان صالح
نه بد کردار هستند و نه طالح

بگو شکرا" که هستی در سلامت
به نا شکری مزن آتش به جانت

کسی که دور شد از شکر نعمت
رَود نعمت و آید رنج و محنت

کسی کو لطف خالق را نبیند
همه اوقات با شیطان نشیند

گذشته را بکن از ذهن خود دور
بینداز غصه ها را داخل گور

مراسم هم مگیر از بهر غصه
بگو با خود گذشته ها گذشته

مکن شور و صلاح با مرد احمق
که گفتارش بوَد بیهوده و لق

دلت با حزن و غم بیگانه گردان
که غم یا غصه باشند دشمن جان

به راضیِ خداوند باش راضی
در اکنون باش نی در عهد ماضی

مشو نومید از الطاف یزدان
که نومیدی بوَد در ذاتِ شیطان

به هر کاری توکل بر خدا کن
ره خود از ره شیطان جدا کن

اگر خواهی دل و جانت شود شاد
دل غم دیده ای کن از غم آزاد

بپوشان عیب و نقص آبرودار
خداوند هم تو را باشد نگهدار

اگر خواهی لبت پر خنده باشد
برایت زندگی زیبنده باشد

مگریان و مگریان و مگریان
بخندان و به خندان و به خندان

حذر کن قاسم و چشمی مگریان
که او خندان شود فردا تو گریان

نو کردنِ غم و غصه های کهنه (3)

از گذشته تلخم مپرس که...

نو نوار و بَزَک کردن غم و غصه های کهنه کاهش دهنده انرژی و سوهان روح است برخی چون در گذشته سیر می کنند همان حرف های بیات و منقضی شده و بی اعتبار را شاخ و برگ می دهند و با این عمل، زخم کهنه را تازه می کنند بدیهی است هرکس چیزی به نام دردهای کهنه دارد مثل از دست دادن عزیزی که فراموش کردن و دور کردنش آسان و حتی ممکن نیست جدای از درد مصیبت رها کردن «گذشته»و نداشتن ترس از «آینده ای » که هنوز نیامده و درک کردنِ« حال» برای برخی قابل درک نیست شاید هم گمان می کنندبا گله کردن از این و آن آرامش می یابند در صورتی که هر کس پیوندش را با گذشته ی تلخی که داشته قطع کند و برای آینده ای که هنوز نیامده در خود ایجاد اضطراب نکند می تواند درکِ «حال» داشته باشد و از زندگی و بودنش لذت ببرد چرا که حملِ دردهای کهنه کهنگیِ فکر می آورد و سّد راه پیشرفت و تعالی می شود.

حمل و نو نوار کردنِ زخم و دردهای عاطفی و کهنه و قدیمی نه تنها به خودمان بلکه به زنجیره ی انسان هایی که با ما در ارتباط هستند آسیب می رساند مانند این زنجیره؛

پدرم نه اخلاقش خوب بود و نه ارث و میراث رو درست تقسیم کرد کلا" در حق من ظلم شد

از مادرم محبت چندانی ندیدم

مادر شوهری داشتم که کارش اذیت کردن و زخم زبان زدن بود الهی خدا از حقش نگذره

پدر شوهرم خوب نبود از زنش دستور می گرفت

شوهرم دهن بین بود

سختی هایی که در اول زندگی ام دیدم هیچکس ندید

میرزا حسن 50 ساله که مرده همسایه پدری ام بود اصلا" آدم خوبی نبود و...