آرزوهای آقا میرزا حسن(22)

خیال و تَوّهُم دانایی
آقا میرزا حسن می گوید: یک روز عمو مشتی مراد علی برای جوان ها صحبت می کرد من که اولش متوجه فرمایش ایشان نشدم و نمی دانستم تَوَهُم دانایی چیست به همین دلیل گفتم:عمو مشتی از توهم دانایی چیزی نفهمیدم پس چیزی بفرمایید تا من هم متوجه شوم.
از آقا میرزا حسن پرسیدم: یادت هست عمو مشتی مراد به جوان ها چه چیزهایی گفت؟
آقا میرزا حسن گفت: بله صدای مرحوم را ضبط کردیم عمو مشتی مراد علی فرمود: امان از جهل و نادانیِ بشر امان و صد امان!
بعد فرمود:آدم ها تا به نادانی خود پی نبرند ارشاد و راهنمایی آن ها بی فایده است
حتما" دیده اید برخی به تصور این که دانا و یا عقل کل هستند در همه چیز اظهار نظر می کنند فرقی نمی کند اقتصاد خُرد،اقتصاد کلان، سیاست ،طبابت، حقوق،روانشناسی،راونکاوی،ادیان،مذاهب،فقه ، اصول، تفسیر و...یا هر چیز دیگر مهم حضور است که همه جا هست.
این آدمی که بر نادانی خود اصرار می ورزد ممکن است کارمند ساده یا مدیر عامل ، پزشک،روحانی و...باشد چه فرقی می کند نادان نادان است در هر لباس و در هر مقام!
از آنجا که گفته اند قدرت جهل اگر از علم بیشتر نباشد کمتر نیست و حتی قدرت نفوذش در برخی موارد بالاتر از علم است توصیه می کنم هر گز با احمق و وقیح بحث و جدل مکن که هر دو تو را به تباهی می کشند
و از حسود و بخیل و لئیم دوری کن که تو را به خاک سیاه می نشانند
و جاهلی را که با جهل مرکب انس گرفته راهنمایی مکن که هیچ سودی ندارد
نادان با توهمی که دارد افراد دانا را در هر لباسی که باشند تحقیر می کند بارها دیده شده کارمند ساده یک شرکت یا معلم یک مدرسه و دانشگاه ده ها بار درک بهتری از مدیر و رئیس مؤسسه دارد ولی آقا یا خانم مدیر فکر او را به هیچ نمی خرد و به او اهمیت نمی دهد
چون کسی به هر دلیل فکر و اندیشه ی جاهل را به چالش نمی کشد و زیر سؤال نمی برد او میدان دار است و مدام بر طبل نادانی اش می کوبد...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(21)

عمو مشتی مرادعلی و خرافات و یک حکایت آموزنده؛
آقا میرزا حسن می گوید: یک روز عمو مشتی مرادعلی گفتم به نظرم به نسبت دیگر موضوعات به فال بد و خرافات تأکید بیشتری دارید.
عمو مشتی مراد فرمود: جهل ضدیت عجیبی با عقل دارد در این جنگ بسیار دیده ایم جهل، پیرور میدان است تمام بگو مگوها و اختلافات و نا بسامانی ها مربوط به جهل انسات بدتر این که همه خود را عاقل و عقل کل می دانند!
ریشه خرافاتی که اکنون ما با آن ها دست به گریبان هستیم به عصر جاهلیت بر می گردد
عمو مشتی مراد علی می فرمود: خیلی ها خرافات را تبدیل به یک امر دینی کرده اند تا جایی افراد متشرع که بیشتر خانم هستند خواسته یا نا خواسته به آن تن می دهند.
برخی پایه های خرافات شان بلند است؛
حکایت؛
بنده خدایی می گفت: سال ها خواب را بر چشمانم حرام کرده بودم هر شب به محض خوابیدن فکر می کردم کسی زیر تختم پنهان شده است برای درمان نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم.
روانپزشک گفت: برای درمان،یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 500000 تومان پرداخت کنم!
چون مبلغ بالا بود قبول نکردم
شش ماه بعد جناب روان پزشک را به طور اتفاقی در خیابان دیدم.حالم را پرسید و گفت چرا برای درمان مراجعه نکردی؟
گفتم : برای یک سال و هر جلسه ای 500000 تومان خیلی زیاد بود ولی شکر خدا یک نجّار مرا مجانی معالجه کرد من هم آن مبلغ را پس‌انداز کردم و یک دستگاه وانت نو خریدم.
پزشک با تعجب گفت: عجب! می توانم بپرسم آقای نجّار چطور تو را معالجه کرد؟
گفتم: به من گفت: فکر و ذهن تو درگیر خرافات است خیالاتِ پر درد سر را از ذهنت بیرون بریز تا حالت خوب شود نجار گفت: تو عقل را رها کرده ای و خود را تسلیم جهل کرده ای جهل بیچاره کننده است
به نجار گفتم من خرافاتی نیستم او حرفم را قطع کرد و گفت: هیچ دیوانه ای دیوانگی اش را قبول ندارد از این خرافاتی تر که در خیال خودت احساس می کنی کسی زیر تخت خوابت حضور دارد؟
پایه های خرافات تو بلند است و باید فوری آن را کوتاه کنی!
پرسیدم چطور؟ نجار اره اش را بر داشت به خانه ی ما آمد پایه های تختخوابم را برید و گفت می بینی با این حال کسی نمی تواند زیر تختخوابت پنهان شود آقای دکتر! باور بفرمایید درد مرا نجار محل مان درمان کرد.
نکته:هرچه پایه های خرافاتمان را کوتاه تر کنیم آرامش بیشتری پیدا خواهیم کرد!...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(20)

زندگی را با فال بد زدن بر خود حرام نکنید
عمو مشتی مراد می فرمود:خودتان و همراهانتان را با فال بد زدن و تکرار اراجیف دوران جاهلیت خسته نکنید كسي كه به فال بد و نحسِ بودنِ این و آن معتقد باشد چون همواره منتظر یک اتفاق بد است زندگي را بر خود و اطرافیانش دشوار می کند و اگر همین شخص فال خوب بزند به این امید که خبرهای خوب و خوش در راهند زندگی آرام و سالم تری خواهد داشت و جالب است بدانید که آدم خوش گمان به آنچه می اندیشد می رسد همانطور که آدم بد گمان گرفتار افکار بد خود می شود
معمولا" انسان ها وقتی فال بد می زنند که نمی توانند خوشان را قانع کنند انسانی که به بن می رسد به تحیر و تخیل پناه می برد و رفته رفته منفی بافی را جایگزین مثبت اندیشی می کند
بشر یکتا پرست از خرافات به چند خدایی و بت پرستی رسید وقتی عجایب خلقت خداوند را دید دچار حیرت شد و با غالب شدنِ جهل به ستایش خورشید و ماه و ستاره و سنگ و... پرداخت و به مرور نحس تراشی کرد و دامنه ی این افکار در شکل های مختلف همه را در بر گرفت تا جایی که خواستگاری های زیادی به خاطر یک عطسه به هم می ریزد
جعفر آقا می خواسته با دختر قادر وصلت کند ولی شنیده که داماد آینده آدم بد قدم است و یکی دو جا که خواستگاری رفته اتفاق بدی برای خانواده دختر افتاده به همین دلیل ازدواج انجام نشد
دخترِ خانم چون دمِ غروب از کسی شنید مادر بزگ آقا پسر آدم نحس و شوم است راضی نشد حتی لحظه ای در جمع خواستگارها حاضر شود
برخی برادر یا خواهر خود را شوم و نحس دانسته اند که باعث اختلاف و قهر های طولانی شده است...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(19)

منجم کوکب بخت را از برج بیرون کن
که من کم طالعم ترسم زمین و آسمان سوزد!
آقا میرزا حسن می گوید: همانگونه که گفتیم فال بد زدن مربوط به ایران و این دوره نیست که از قرن ها پیش در بسیاری از کشورها و ادیان وجود داشته و دارد در یک دوره ای برای جنگ و صلح از کواکب و منجمان کمک می گرفتند و اگر کسی فال بد می زد آن روز دست به هیچ کاری نمی زدند مانند الآن که در بین عوام برای عطسه قداست قائل می شوند و باور دارند اگر کسی عطسه زد باید صبر کرد و...
عمو مشتی مراد می فرمود: در دوره هایی مردم پیامبرانی چون صالح و حضرت موسی و بسیاری از پیامبران دیگر را نحس و شوم می دانستند و با صراحت و رو در رو به آن ها می گفتند:ما زندگی خودمان را داشتیم بی دغدغه و آسوده خاطر بودیم تا اینکه شماها آمدید و هی از مرگ و مرگ اندیشی و پس از مرگ گفتید و گفتید و ما را ترساندید تا زندگی مان اینگونه تلخ و ناگوار شد ما شما را نحس و شوم می دانیم و....
مولوی در همین زمینه می فرماید:
قوم گفتند از شما سعد خودیت
نحس مایید و ضدیت و مرتدیت

جان ما فارغ بد از اندیشه‌ها
در غم افکندید ما را و عنا

ذوق جمعیت که بود و اتفاق
شد ز فال زشتتان صد افتراق

طوطی نقل شکر بودیم ما
مرغ مرگ‌اندیش گشتیم از شما

هر کجا افسانهٔ غم‌گستریست
هر کجا آوازهٔ مستنکریست

هر کجا اندر جهان فال بذست
هر کجا مسخی نکالی ماخذست

در مثال قصه و فال شماست
در غم‌انگیزی شما را مشتهاست

جواب انبیای الهی؛
انبیا گفتند فال زشت و بد
از میان جانتان دارد مدد

گر تو جایی خفته باشی با خطر
اژدها در قصد تو از سوی سر
فال بد از درون شما بیرون می آید شماها به بد می اندیشید بد می بینید به خوبی فکر کنید خوبی خواهید دید
عمو مشتی مراد علی می فرمود: کسی که فال بد می زند شک مکن که دامنگیر خودش می شود انسان آنچه را در ذهن و تصورش پرورش و بارتاب می دهد به خودش می رسد پس چه بهتر که فال خوب بزند تا خوب برایش رقم بخورد به قول نظامی؛
بد میندیش گفتمت پیشی
عاقبت بد کند بد اندیشی
در فال خوب زدن است که انسان طعم پیروزی را می چشد؛
به هر جا که شمشیر و ساغر گرفت
به نیک اختری فال اختر گرفت

به فرخندگی فال زن ماه و سال
که فرخ بود فال فرخ به فال

مزن فال بد کاورد حال بد
مبادا کسی کو زند فال بد...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(18)

فلانی آدم شوم و بد پیشانی است!

عمو مشتی مراد می گوید: جای تأسف است که بیشتر مردم به ویژه خانم ها به فال بد گرایش بیشتری دارند تا خوب،

یکی از دلایل افسردگی بیشتر نسوان خیالات یا خیال بد کردن است این ها اگر مسافری در راه داشته باشند و کمی دیرتر برسد در اولین واکنش می گویند: حتما" اتفاقی افتاده و الا تا الآن رسیده بود!خودشان هم که در سفر باشند به جای فال خوب به فال بد روی می آورند و با استرس و اضطراب سفر می کنند

برخی با اعتقاد راسخ به بد قدمی حتی کسانی از نزدیکان خودشان را به دلایل واهی آدمِ شوم و بد قدم می دانند بدیهی است این گونه تفکر، ریشه در جاهلیت و گذشته های پیش از آن دارد.

در داستان حضرت صالح پیامبر علیه السلام نقل شده است هنگامی که آن حضرت قومش را به خداپرستی دعوت فرمود، بلایایی چون قحطی، خشکسالی و غیره بین آنان بود.از این رو در پاسخ به دعوت پیامبرشان گفتند:به تو و پیروانت بدبینیم، شما مردم شومی هستید، شومی تان به ما نیز رسیده است، از ما دور شوید تا از شرّ شما خلاص شویم ...

این اتفاق و گفتارهای نا معقول مربوط به سالها پیش از ظهور اسلام بوده آیا از یک آدم مسلمان و به اصطلاح امروزی و با سواد بعید نیست که بگوید با فلان شخص چون آدم بد پیشانی و بد قدم است رفت و آمد و وصلت نمی کنیم؟

یا بگوید فلان شخص به دلیل بدقدمی از روزی که وارد زندگی ما شد هر روز برایمان اتفاق تازه ای می افتد و روز خوش ندیدیم؟

طرف پدر بزرگ 110 ساله اش به علت کهولت سن از دنیا می رود عروس یا داماد متهم به شومی و بد قدمی می شود!

نکته:مرحوم دهخدا و دکتر معین در معنای خرافه نوشته‌اند: خرافه در عرف لغوی، سخنان پریشان و نامربوط ولی خوشایند یا عادت و عقیدتی بیرون از مبنای عقل و ناسازگار با آموزه‌ها و موازین شرع و حتی عرف را گویند...

ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(17)

فال بد زدن
بد قدم و نحس و شوم بودن!
آقا میرزا حسن می گوید:هر گز فرمایش عمو مشتی مرادعلی را فراموش نمی کنم که می فرمود: در شگفتم که مردم ازبد قدمی،نحس و شوم بودن و فال بد سخن می گویند ولی به فال خوب و خوش قدمی و میمونی و مبارکی توجه ندارندچرا در زندگی تان اصرار بر فال بد دارید؟ البته شیوه چنین تفکری منحصر به ایران نیست که در کشورهای دیگر هم رایج است که به آن خرافات می گویند.
اگر چیزی بناست شوم باشد همان فال بد زدن است زیرا کسی که فال بد می زند یأس و نومیدی را مهمان دلش می کند و مدام به خطر و ناکامی فکر می کند و در عوض کسی که فال خوب می زند به پیروزی و به مقصد رسیدن می اندیشد چنین آدمی چون با امید گام بر می دارد و تفکر بد ندارد سرانجامش خیر و مبارک است
عمو مشتی مراد می فرمود: اگر به فال می اندیشید بهتر است مانند پیامبر اعظم (ص) فال خوب بزنید
بارها شنیده اید رسول خدا (ص) در سال هفتم هجری نامه‌ای به خسرو پرویز پادشاه ایران می‌نویسند و وی را به اسلام دعوت می‌کنند. عبدالله ‌بن حُذافه سفیر پیامبر(ص) می گویدوقتی نامه را برای خسرو پرویز خواندند وی با بی احترامی نامه را پاره کرد و گفت: این شخص کیست که مرا به دین خود فرا مى خواند و نامش را پیش از نام من مى‌آورد؟! کسری یا همان خسرو پرویز قاصدی را همراه با مشتی خاک روانه حجاز کرد ( ارسال مشتی خاک معنای خاص خود را دارد)
سفیران خسرو پرویر وقتی خاک را تحویل پیامبر(ص) دادند حضرت مانند برخی ار صحابه فال بد نزدند که ای داد بیداد امپراتور ایران با راسال مشتی خاک غیر مستقیم گفته بنا دارد خاک حجاز را به توبره بکشد پس بد بخت شدیم و...بلکه با خونسردی تمام فال خوب زدند و فرمودند: این خاک نشانه آن است که شما اقتدار او را متلاشى و خاک او را تصرّف خواهید کرد.
فال بد زدن اثر منفی زیانباری در روندِ زندگی انسان دارد که باز هم به فرمایشان مرحوم عمو مشتی مرادعلی اشاره خواهیم داشت ان شاءالله...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(16)

مگر این مردم کیستند که باید به خاطر آن ها...
آقا میرزا حسن می گوید:با این که مرحوم عمو مشتی مرادعلی به سنت های حسنه وفا دار بودند و برای مراسم عزا و عروسی حرمت قائل می شدند ولی اسراف و ریخت و پاش هایی را که بیشتر جنبه ی تشریفات و چشم و همچشمی داشت بر نمی تافتند
ریشه اسراف در چشم و همچشمی هاست!
روزی با تأسف فرمودند: امان از چشم و همچشمی که از بدو تولد تا لحظه ی مرگ دست از سر مان بر نمی دارد زندگی آرام خیلی از ماها تحت تأثیر نگاه و حرف مردم و چشم و همچشمی قرار گرفته است
براستی این مردم مگر کیستند که باید زندگی عادی و آرام خودمان را قربانی حرف و نگاهِ آن ها بکنیم و به خاطرشان چنان جشن عروسی بر پا کنیم که هیچ سنخیتی با فرهنگ و جیب و دخل و خرج خانواده عروس و داماد ندشته باشد؟
این مردم مگر کیستند که باید برای حرف شان رشته تحصیلی فرزندان مان و مکان تحصیل و نوع پوشش عزیزان مان مطابق نگاه و قضاوت آن ها باشد؟
این دیگران کیستند که حتی سنگ قبر مان هم از ترس حرف شان باید گران قیمت و چشم پُر کن باشد؟
این مردم کیستندکه باید برای هر مراسمی که داریم قرض کنیم و خرج کنیم تا جلوی زخم زبان شان گرفته شود
این مردمی که از حرف و نگاهشان ترس داریم مگر کیستند که باید مطابق میل شان بخوریم و بپوشیم و زندگی کنیم و حتی بمیریم!
این مردم مگر کیستند که باید به خاطر حرف آن ها ازدواج کنیم یا ازدواج نکنیم و بچه دار شویم(که می گویند فلانی بچه دار نمی شود) یا بچه دار نشویم و...
عمو مشتی مرادعلی می فرمود: ای مردم!خودتان را از حرف سازی های مردم و چشم و همچشمی و مسابقه ی بی حاصل دور کنید و سرتان به زندگی تان باشد مراسم عروسی را در شأن خودتان بر گزار کنید و داماد را گرفتار پس از عروسی مکنید
در باره ی مراسم عزاها نیز کاری کنید که برای مرده ی گرفتارتان اجر و ثوابی داشته باشد آیا سنگ های گران قیمت و هزینه های مسابقه ای مجالس ختم و... در کاهش بار گناهان اموات تان کمترین تأثیر را دارد؟ خیرات خیلی خوب است و بارها بر آن تأکید کرده ایم اما همین خیرات اگر برای ریا و خودنمایی باشد بی ارزش است سینی های پر از شیرینی و میوه های رنگارنگی که بر سر درِ خانه های اموات تان می گذارید به شرطی پسندیده است که زمان حیات شان هم خدمت رسانی کنید
خدمت در زمان حیات کجا و پس از ممات کجا؟...
ادامه دارد

شب جمعه و آلبوم عکس و  خاطراتِ غیر قابل تکرار

شب جمعه و آلبوم عکس و خاطراتِ غیر قابل تکرار
شب جمعه که از راه می رسد عکس های آلبوم مان را در قاب نگاه مان می گذاریم و با حسرت به تماشای عکس های پدر و مادر و برادر و خواهر و پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها و خیلی از فامیل و خویشان و همسایه ها و همبازی های دوران کودکی می نشینیم و یا عکس های دست جمعی از عروسی های محلی را که در کوچه پس کوچه های روستا دست می زنند و شادی می کنند و ترانه می خوانند همه ی این ها دل مان را به درد می آورد وقتی عکس ها هستند ولی صاحبان عکس ها نیستند
شب جمعه و یادی از رفتگان؛
نمی دانم چگونه است که گورستان یا خانه های ابدیِ رفتگان همچون آهن ربا آدمی را به سوی خود می کشند
می گویند خواسته ی صاحبخانه است که مهمان را به سوی خود دعوت می کند تا دستی بر خاکش نهد و هدیه ای به عنوان فاتحه تقدیمش کند
می گویند وقتی وارد نورستان مردگان می شوی اختیار از دستت می رود و بی آنکه بخواهی مهمان یکی از خانه های ابدی شده اید
برای کسی که به هر دلیل توفیق نیافته به زیارت عزیزِ در گذشته اش برود کافی است حمد و قل هوالله بخواند یا دستِ ناتوانی را بگیرد و به طور کل خیراتش را نثار روح در گذشته کند مطمئن باشد زودتر از برق بدستش می رسد
یاد زنان و مردان روستا به خیر و نیکی و روحشان شاد باد که وقتی پس از یک روز کار و تلاش در صحرا سر کوچه و میدان ها و خیابان ها گرد هم جمع می شدند و با گفتگو و درد و دل های دوستانه و شوخی های نشاط آور خستگی را از جسم و جان به در می کردند افسوس که با رفتن شان خانه ها و کوچه های روستا خلوت و سوت و کور شدند
انسان ها در طول زندگی با غم و غصه های فراوانی مواجه می شوند اما در این میان رنج و غم از دست دادن جوان تلخ و ناگوار است ضمن ابراز همدردی با بازماندگان جوان از دست داده برای تک تک شان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت می نماییم
شادی روح پدران و مادران و همه ی آن هایی که به گردن مان حق دارند به ویژه جوانان عزیز در خاک خفته و همه ی تازه در گذشتگان رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات.
🌺(اللهم صل علی محمد وآل محمد🌺

آرزوهای آقا میرزا حسن(15)

عمو مشتی مرادعلی و نقل یک حکایت آموزنده؛
آقا میرزا حسن می گوید عمو مشتی مرادعلی با شعر و حکایت مأنوس بودند گر چه حکایت های فراوانی از ایشان به یادگار دارم ولی در ارتباط با زیاده رویِ تعریف مرده ها این حکایت آموزنده در خاطرم نقش بسته است؛:
حکایت؛
می گویند:کسی از دنیا رفته بود اهل عزا از شخص غریبه و با سوادی که در روستای دیگری زندگی می کرد برای سخنرانی و آداب دفن و کفن درخواست مساعدت کردند شخص با سواد پذیرفت و محض ثواب، زودتر خودش را به روستای مورد نظر رساند مراسم تشییع و کفن و دفنِ در میان حزن و اندوه بازماندگان بر گزار شد طبق رسم و رسومی که داشتند زن و مرد روستا پس از دفن بر گِرد قبر حلقه زدند تا مرد با سواد برایشان سخن بگوید سخنرانِ مراسم با آنکه هیچ وقت خدابیامرز را ندیده بود و حتی از زن یا مرد بودنِ صاحب قبر هم خبر نداشت پشت سر هم خوبی های مرحوم را بر شمرد؛
الحق و والانصاف خدا بیامرز یکی از بندگان خوب خدا بود
دایم ذکر می گفت و هر گز حرف زشت از زبانش نشنیدیم
همیشه شمرده و حساب شده سخن می گفت و ندیدیم حرف کسی را قطع کند
از امانت داری و وفاداری و دین و ایمان ایشان هر چه بگویم کم گفته ام به خصوص که فروتنی خاصی داشتند
صورتش یک نور خاصی داشت بنده از دوران جوانی تا کنون هر وقت بوسه بر گونه اش می گذاشتم بلافاصله خم می شدم دستش را ببوسم ولی این بنده ی خوب خدا از سر تواضع مانع می شد و مرا می بوسید و در آغوش می گرفت!
سخن مرد با سواد که به این جا رسید همهمه ای بین مردم به وجود آمد و فرزندان خدا بیامرز مرد سخنران را به باد کتک گرفتند که فلان فلان شده مادر عزیز ما کجا و بوسیدن کجا؟ مادر مؤمنه ی ما را صغیر و کبیر می شناسند تو کیستی که ...
جنابِ سخنران، تازه متوجه اشتباه بزرگ خود شد که ای وای چرا ابتدا از مرد یا زن بودنِ خدا بیامرز نپرسیده است بعد از کتک کاری وقتی فضا آرام شد گفت:آقایان خانم ها خودتان می دانید مردم تا زنده اند گویی هیچ خوبی ندارند اصلا" کسی آن ها را به حساب نمی آورد از هر کس بپرسید حتی یک کار خوب از او سراغ ندارد ولی به محض اینکه از دنیا می رود خوبی ها و فضیلت های نداشته ی او را تکرار می کنند و تعریف و تمجیدش می کنند منِ زبان بریده هم همین کار را کردم تنها اشتباه من این بود که ازجنسیت(زن یا مرد) بودن خدا بیامرز بی خبر بودم و نمی دانم تکلیف نماز میت چه می شود...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(14)

در لحظه مرگ محتضر گفت
ای مرده پرست ها کجایید
با جیغ بنفش و اشک تمساح
در مجلس ختم من نیایید
آقا میزا حسن می گوید: وقتی از آرزو و امید عمو مشتی مراد در دوران زندگی اش پرسیدم ایشان فرمودند:امیدهای فراوان داشته ام که با عنایت پروردگار به آن ها رسیده ام اما به برخی نرسیدم که مهمترینش کمبود محبت مردم به یکدیگر است خیلی دلم می خواست مردم به وقت زنده بودن یار و غمخوار هم بودند و حرمت هم را حفظ می کردند تعریف های بعد از مردن چه سودی دارد؟
عمو مشتی مراد می گفت: تا زنده ایم پشت سرمان بدگویی می کنند نمی دانم چه اتفاقی می افتد تا از دنیا می رویم در همه ی محافل و مجامع تعریف و تمجیدمان مان می کنند همان هایی که تا دیروز جواب سلام مان را نمی دادند به محض این که چشم از دنیا بستیم زبان به ستایش مان می گشایند و تعریف های عجیب غریبی از ما می کنند و عکس های قدیمی و زیر خاکی از آلبوم ها بیرون می آورند و در معرض دید دیگران قرار می دهند
گاه تعریف ها به حدی غلو آمیز است که حتی خود مرده ی بی زبان و بی جان هم شاید خنده اش بگیرد!
یکی می گوید:خدا بیامرز گر چه زود از کوره در می رفت و...ولی از آنجا که دلش مثل آینه صاف بود زود پشیمان می شد
دیگری می گوید:ذره ای حسادت در وجود خدا بیامرز نبود به همین دلیل اگر کسی به نان و نوایی می رسید کلی خوشحال می شد
و آن یکی: خدا بیامرز هیچ کینه ای در دل نداشت
همسایه دیوار به دیوار با آنکه سال ها قهر بودند می گویند: ما احترام هم را داشتیم خدا بیامرز همیشه در سلام کردن سبقت می گرفت
همسایه روبرویی:ما سال هال ها همسایه بودیم همسایه که چه عرض کنم با هم برادر بودیم!
... مرحوم به ناراحتی هیچ کس راضی نبود
...شادروان! خیلی دست و دل باز و با سخاوت بود
...کسی به پای مهمان نوازی خدا بیامرز نمیرسه
... خدا بیامرز از هیچ حیوان و جانوری نمی ترسید کلا" آدم با دل و جرأتی بود!...

آرزوهای آقا میرزا حسن(13)

تفاوت آرزو و امید؛
آقا میرزا حسن آقا می گوید:عمو مشتی مرادعلی می گفت برای تفاوت امید و آرزو می شود بسیار گفت
وقتی از معنی آرزو و امید پرسیدم فرمودند:
اگر ساده برایتان بگویم امید نوعی انتظار است البته نه انتظار بیهوده و از سر تنبلی بلکه امید به امور و چیزی و جایی که شخص برای رسیدن و بدست آوردنش باید تلاشِ مضاعف کند.
کسی که از امید و آرزو سخن می گوید باید اسباب فراهم شدن و رسیدن به مقصد را فراهم کند و به قول قدیمی ها بی گدار به آب نزند به این معنا که جوانِ امیدوار اگر نشسته است بر خیزد، اگر ایستاده راه بیفتد و اگر می رود بِدَود تا برسد منظور این که تفکر و توکل و تدبیر و تلاش را در برنامه اصلی زندگی خود داشته باشد انتظار بی حرکت به آب راکد می ماند که چون جاری و ساری نیست می گندَد بدیهی است آب راکد نه قابل شرب است و نه آلودگی را پاک می کند
تفاوت امید و آرزو؛
شخص آرزومند ممکن است حالتِ متغیر و از این شاخ به آن شاخه پریدن داشته باشد ولی شخص امیدوار،یک هدف را دنبال می کند و می خواهد از راه و حساب شده به مقصد برسد
انسان ها در طول تاریخ انواع آرزوهای دست نیافتنی و دست یافتنی را با خودشان داشته و دارند مانند؛
آرزوی رحمانی و آرزوی شیطانی
آرزوی عالی،آرزوی واهی
آرزو برای زندگی بهتر، آرزو برای زندگی خوش تر
آرزوی عاقلانه،آرزوی احمقانه
آرزوی حسرت آور،آرزوی بَهجت آور
عمو مشتی مرادعلی که حرمت فراوانی برای علامه جعفری رحمت الله علیه قائل بودند از قول ایشان فرمود:
برای جلوگیری از حسادت و هم چشمی،فضایل خود را نشان دهید(فضیلت انسان با اسباب بازی هایی چون زیور آلات و مرکب و خانه و...قابل قیاس نیست)
برای کسب آرامش روحی دامن آرزوهایتان را طولانی نکنید(هر چه آرزوها بیشتر و دست نیافتنی تر باشند فشار روحی روانیِ بیشتری بر آرزو کننده وارد می شود...
عمو مشتی مرادعلی می گفت: به فرزندانتان امید بدهید ولی نه به چیزهایی که خودتان در رسیدنش ناموفق بوده اید
بذر امیدهای کوچک و دست یافتی را در دل کودک و نو جوانتان بکارید اجازه دهید با راهنمایی و حمایت غیر مستقیم شما خودش تلاش کند اگر هم شکست خورد دگر بار اجازه دهید تلاش کند تا آرام ارام شهد و شیرینیِ فتح و پیروزی اش را بچشد...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(12)

تفاوت آرزو و امید
آقا میرزا حسن می گوید: یادم هست به مرحوم عمو مشتی مرادعلی گفتم از صحبت های شما پیداست که آدمی نباید آرزو و امید چندانی داشته باشد!
عمو مشتی مرادعلی با شگفتی پرسید: من کی چنین حرفی زدم؟ امید داشتن یعنی حیات داشتن، امید هدیه ای است از جانب خداوند که در دل بنده اش جاری می سازد امید باعث به حرکت در آوردن چرخ زندگی است حیات فردی و اجتماعی انسان مدیون امیدواری اوست.
از همه مهمتر امید پادزهر افسردگی و خمودگی و اضطراب است
البته بنده در باره ی داشتنِ آرزوی دراز با احتیاط سخن گفته ام زیرا معتقدم در هر امیدی آرزو هست ولی در هر آرزویی امید نیست آرزوی بی حد و حصر ممکن است انسان را به خیالپردازی و اوهام و تنبلی متصل کند در صورتی که امید، افق های روشن را نشان می دهدناگفته نماند حتی امیدِ زیاد داشتن هم خوب نیست زیرا وقتی سر ریز می کند شخص را می افتد به دامن آرزوهای دست نیافتنی می اندازد!
هر چیزی اندازه ای دارد و هر کس باید متناسب با واقعیات و امکانات و توان و طاقت فردی خویش امید داشته باشد تا دچار یأس و سر خورده نشود امیدوار بودن بدون تلاش، آب در هاونگ کوبیدن و بیهوده است بارها شنیده اید که می گویند خواستن توانستن است بنده معتقدم اگر در خواستن و توانستن، بر خاستن نباشد این واژه ها شعاری بیش نیستند نباید توهم امید داشته باشیم و خودمان را گول بزنیم به عنوان مثال؛ کسی که آرزوی رفتن به دانشگاه برتر و رشته بهتر را دارد ولی در زمینه رشد فکر و اگاهی و دانستن هیچ تلاش و کوششی نمی کند این آقا یا خانم متوهم و خیالپرداز است زیرا اگر او امید می داشت برای رسیدن به افق روشن و قله ی سعادت و پیروزی، جهد و تلاش مضاعف می کرد و به امید واهی دل نمی بست...
ادامه دارد

به بهانه وفات حضرت معصومه(س)

سرچشمه خوبی ها و کمالات
سلام خواهر قرآن، سلام دختر دین
سلام مادر عصمت، سلاله یاسین

تو وارث شرف و احتـرام فـاطمه‌ای
تو دختِ موسیِ کاظم تمام فاطمه‌ای

هر کجا هستم و باشم می خواهم گنبد طلایی ات را در قاب چشمان خسته ام قرار دهم و سلام کنم به تو بانوی مهربانی که در کوچه مدینه طلوع کردی و در غربت و تنهایی و دور از وطن، غریب نواز و حاجت روای غریبان شدید
سلام به بانوی با کرامت محدثه و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه(س) که مرکز اتصال دل ها از قم به مشهدالرضاست
سلام به قم کوفۀ کوچک که فرموده اند:سه در از درهای بهشت به سوی قم است.
سلام به حضرت معصومه(س) سرچشمه خوبی ها و کمالات
سلام به دختر، فرشته ی روی زمین
سلام به فاطمه معصومه (س) ، دختر موسی بن جعفر(ع) مفسر قرآن،شخصیت علمی، فقهی، فکری و حجّت و امین پدر.
سلام به میهمان دل های شیعیانِ ایران،
سلام به بانوی با کرامت محدثه و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه(س) که مرکز اتصال دل ها از قم به مشهدالرضاست
سلام به قم کوفۀ کوچک که فرموده اند:سه در از درهای بهشت به سوی قم است.
سلام به حضرت معصومه(س)
در چنین روزی رحلت غریبانه ات را به سوگ می نشینیم و با همه ی غربتی که دارید ملتمسیم جواب سلاممان را بدهید و ما را به اقیانوس بیکران امامت و ولایت متصل فرمایید
ای غبــــار آستــــانت، آبـــروی اهــــل قــم
داده زینت خــاک زوارت بــه روی اهــل قــم
وصف تو محفل به محفل، گفتگـوی اهل قم
روز و شب چشم عنایاتت به سوی اهل قم
حضرت معصومه(س) بانویی ساده زیست، مطیع امر امام ولایتمدار پاکدامن و در نقل حدیث و زندگی عالمانه الگو بودند امید آنکه زندگی شرافتمندانه و مؤمنانه و کریمانه حضرت را سرلوحه ی زندگی خود قرار دهیم.
وفات شهادت گونه حضرت معصومه (س)بر همه ی شیعیان به ویژه ایرانیان ولایتمدار تسلیت باد

شباهت های مراسم عزا و عروسی!

از دوران کودکی بارها و بارها در باره ی مراسم عزا شنیده ایم و بعدها خوانده ایم که مستحب است پس از دفن میت تا سه روز براى اهل خانه میت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است
ولی شوربختانه رسم بسیار بدی که بین مردم رایج شده پذیرایی خانواده ی داغدیده از مردم است در حالى که سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم این بوده است که براى خانواده داغ دیده غذا ببرند.
براساس سنت پیامبر، اگر حتی صاحبان عزا دیگران را برای غذا خوردن در خانه متوفی دعوت کنند شایسته نیست بروند زیرا غذا خوردن نزد اهل مصیبت و در منزلشان از اعمال مردم قبل از ظهور اسلام و دوره جاهلیت بوده است.
شباهت های مراسم عزا و عروسی؛
برای شب و روز جمعه و یا بین هفته هر کس متناسب با مراسمی که در پیش دارد (عروسی و یا عزا) برنامه ریزی می کند دسته ای به دنبال تالار هستند تا مراسم عروس و داماد را آبرومندانه بر گزار کنند و جمعی هم به فکر مراسم در گذشت عزیزشان در مسجد و تالار هستند هر دو می خواهند سنگ تمام بگذارند
در مراسم عزا و عروسی بر پا کنندگان مراسم می خواهند ادای دین کنند یکی برای اولاد تازه داماد یا تازه عروسش و یکی برای عزیز از دست رفته اش
برای هر دو مراسم دسته های گل می آورند
برای هر دو مراسم میزبان دم در می ایستد و به میهمانان خوش آمد می گویند
هر دو مراسم لباس خاص خود را دارند
برای هر دو مراسم سفره می گسترند و مهمانان را به خوردن می خوانند
برای هر دو مراسم جمع فامیل ها گرد هم می آیند و از همه جا غیر از مراسم سخن می گویند!
برای هر دو مراسم مهمانان وقت می گذارند
درهر دو مراسم اشک نزدیکان درجه یک جاری می شود(اشک شوق وماتم)
برای هر دو مراسم مرکب آماده می کنند و گل می زنند
بر قامتِ هر سه عزیز (عروس و داماد و میت) جامه ی نو می پوشند
هر دو را با احترام به خانه ی نو می برند این یکی تکبیر و تهلیل و آن یکی را با بوق و سُرنا
پس از مراسم و سپردن شان به خانه عیش و ابدی،اصل کاری ها(عروس و داماد و میت) مردم را تنها می گذارند می روند پیِ کارشان
برای هر دو مراسم شرکت کنندگان می خورند و از نحوه پذیرایی و نوع غذا هزار و یک ایراد می گیرند (خوب بود ولی شور بود،بی نمک بود،اصلا" گوشت نداشت،برنجش هندی بود،من که نتونستم بخورم،خوب شد نخوردی من که خوردم و مریض شدم و...)
در هر دو مراسم مردم به ویژه خانم ها دنبال لباس و عینک گران و ویژه هستند
در هر دو مراسم مقایسه و هم چشمی فراوان فراوان وجود دارد
در هردو مراسم تظاهر به خنده(در عروسی) و تظاهر به گریه(در عزا) وجود دارد
در هر دو مراسم باید صاحب مجلس به فکر آبرویش باشد تا مورد قضاوت مردم قرار نگیرد
در هر دو مراسم هیچ دستی از میان آن همه دست به کمک صاحب مجلس نمی آید
در هر دو مراسم عده ای قهر می کنند که به آن ها توجه نشده
در هر دو مراسم صاحبانِ مجلس از نزدیکان شان گله می کنند وخط و نشان تلافی می کشند!
در هر دو مراسم عده ای می خواهند فقط با آن ها مشورت شود و اگر نشود...
در هر دو مراسم برای پیشگیری از حرف مردم، بیشتر از نیاز مجلس،غذا پخت و پز و یا سفارش داده می شود
در هر دو مراسم مردم مقایسه می کنند (فلانی غذای چنین داد و این چنان و...)
در هر دو مراسم گوینده از پشت بلندگو باید از مردم شرکت کننده و بر گزار کنندگان و نزدیکان با نام و عنوان کمال تشکر را بکند و مواظب باشد کسی از قلم نیفتد.
در مراسم عزا (همراه با تاج گل) عنوان های استاد و مدیر و رئیس و جناب سرهنگ و آقای مهندس و آقای دکتر و حاج اقا و ...خودنمایی می کند ولی حرفی از خانم دکتر و خانم مهندس نیست!عنوان تراشی هایی که نه دردی از صاحب عزا کم می کند و نه نه بار گناه میت را کاهش می دهد.
امیدواریم روزی برسد که مردم هر گز و هر گز مجالس و آدم ها را در هیچ زمینه ای با هم مقایسه نکنند و اندکی به فکر توان مالی صاحبان مجلس(عزا و عروسی و به خصوص عزا) باشند
کاش روز بدرقه ی میت تا خانه ی ابدی،انتظار پذیرایی از مصیبت دیده در تالار...نداشته باشیم
کاش می شد برای رضای خدا هزینه خورد و خوراک خودمان را بر دوش صاحب مجلس تحمیل نمی کردیم
کاش همه ی دستورات پیامبرمان را می پذیرفتیم که فرمود: پس از دفن، مستحب است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند ولی اگر مدتی گذشته است که به واسطه سرسلامتی دادن مصیبت، یادشان می‌آید، ترک آن بهتر است و نیز مستحب است تا برای اهل خانه میت غذا بفرستند و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.
بیاییم از خداوند بخواهیم؛
چشمانی عطا فرماید که به جای بد دیدن و چشم و همچشمی ها و رقابت های بد حاصل، خوبی ها را ببینم و پیش از داوریِ دیگران خودمان را قضاوت کنیم.

حدیث گهر بار

پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:

هر کس تنگی و غمی از تنگی ها و غم های دنیا را از مؤمنی بر طرف کند خداوند تنگی و غمی از تنگی ها و غم های قیامت را از او بر طرف می کند

و هرکس با بدهکار تنگدستی آسان گیرد خداوند در دنیا و آخرت بر او آسان گیری می کند

و کسی که عیب مسلمانی را بپوشاند خداوند در دنیا و آخرت عیوب و گناهان او را می پوشاند خداوند یار بنده است تا وقتی که بنده، یار برادر خود باشد

و هرکس راهی را برای جستجوی علم در پیش بگیرد خداوند با آن،راهی به سوی بهشت برای او هموار می نماید

و هر گاه عده ای در یکی از خانه های خدا(مساجد)جمع شدند که کتاب خدا را تلاوت کنند و به همدیگر آن را تعلیم دهند آرامش بر آن ها وارد می شود و رحمت خدا آن ها را فرا می گیرد و ملائکه آن ها را فرو می پوشانند و خداوند در زمره ی کسانی که همواره در حضور او هستند از آنان یاد می کند

و کسی که عمل خیرش نتواند به او کمک کند نسب او هیچ فایده ای برای او ندارد و به دادش نمی رسند.

«فرصت زرّین شب و روز جمعه را از دست ندهیم»

اهمیت شب و روز جمعه بر کسی پوشیده نیست
شب جمعه که می شود واژه های ری قبرستو،مزار و فاتحه خواندن برای اهل قبور در خاطره ها زنده می شوند خاطراتی که از دروران کودکی همچنان ما را همراهی می کنند
شب جمعه برای ما معنی سلام می دهد سلام به همه ی رفتگان و ماندگان
شب جمعه را می شود شب جبران کوتاهی ها نامید تا حد اقل با خواندنِ یک فاتحه باعث شادیِ روح در گذشته ای باشیم که بر گردن مان حق دارد
یاد کردن از عزیز سفر کرده یعنی وزیدنِ نسیم رحمت بر کسی که هیچ کار خیری نمی تواند برای نجات خود بکند
شب جمعه فضیلت های بسیار دارد که تنها برای مردگان نیست که زنده ها را نیز در بر می گیرد مانند بر قراری صله رحم و بوسه بر دستان پر مهر بزرگترها و ملاقات بیماران و احوالپرسی فامیل و خویشان
شب جمعه یعنی اوج خیرات و مبرات و نده شدنِ خاطراتِ روزهای با هم بودن و بی هم شدن و روز افسوس خوردن یاران رفته.
شب جمعه یعنی بدی ها را از یاد بردن و خوبی ها را مطرح کردن
شب جمعه تازه شدن دیدارها و شتیدن صدای سلام و احوالپرسی از طریق رسانه های امروزی
شب جمعه یعنی به تأسی از اهل بهشت با خوشرویی سلام کردن
یعنی از قافله خوبان عقب نماندن
شب جمعه یعنی بهانه ای برای تقرب جستن بسوی پروردگار و دوری از محرمات.
یعنی افزایش حسنات مؤمنان و محو و بخشیده شدن گناهان.
شب جمعه یعنی نمایش عطای گسترده پروردگار کریم.
یعنی استجابت دعاهای تأخیر شده.
اکنون در این شب و روز جمعه بیاییم دل ها را پرواز دهیم بسوی نورستان و همراه شویم با اهل قبور و برای یکان یکان عزیزانی که دستشان از عمل کوتاه شده فاتحه بخوانیم و برایشان طلب مغفرت کنیم کافی است تنها چند دقیقه وقت مان را به رفتگان هدیه کنیم تا به آن ها گفته باشیم اگر با چشم سر دیده نمی شوند در دل به یادتاشان هستیم
به آن ها بگوییم؛اگر رفته اید ما شب های جمعه را بهانه قرار می دهیم برای زنده نگهداشتن نام و یاد و نگاه و صدا و محبت ها و نصایح و دلسوزی ها و فداکاری هایتان و از حضرت باریتعالی عاجزانه می خواهیم شما را مشمول رحمت بیکران خودش قرار دهد .
برای شادی روح همه ی اموات چه آن ها که سال هاست در زیر خاک آرمیده اند و چه تازه گذشته های امیدوار رحم الله من قرا الفاتحه مع الصلوات.
🌺(اللهم صل علی محمد وآل محمد🌺

آرزوهای آقا میرزا حسن(11)

به فرزندانتان مدام از بن بست های زندگی نگویید!
آقا میرزا حسن می گوید: توصیه های مرحوم عمو مشتی مراد علی را در باره ی تربیت و هدایت فرزندان مان از یاد نخواهیم برد.
گفتم می شود نکات مهم صحبت های ایشان را برایمان بیان کنید؟
آقا میرزا حسن:عمو مشتی مراد علی فرمود:
پاشیدن بذر نا امیدی در خانه و خانواده جز افسردگی و اندوه چیزی را عوض نمی کند اگر سلامتی اعضای خانواده را می خواهید سعی کنید همسر و به ویژه فرزندانتان را از نگرانی های جامعه و گرانی و مشکلات دخل و خرج تان دور نگهدارید
شکر کردن را به فرزندانتان بیاموزید که هر کس به شکر رسید به بهشت رسید گاه می گویند وضع ما این است به چه چیزمان شکر کنیم؟آیا کفران نعمتِ سلامتی و نا امید بودن و تکرارِ درد و غم و اندوه برایتان سود آوری دارد؟
ز اظهار درد، درد مداوا نمی‌شود
شیرین دهان به گفتن حلوا نمی‌شود
به جای کفران نعمت، پنجره ی امید را به روی فرزندانتان بگشایید و نوید فردای بهتر را بدهید و به عزیزانتان بیاموزید راه دراز با گام های تو کوتاه می شود تو پله پله نردبان ترقی را بالا خواهی رفت و افتخار آفرین خواهی شد و تأکید کنید اگر روزی در بن بست قرار گرفت نومید نشود که هر گز در بن بست نمی ماند او باید بداند هر بهاری را خزان در پیش است و هر خزانی را بهار،نه فصل ها ماندنی هستند نه غم ها و شادی ها،به هنگام سختی مشو نا امید /که ابر سه بارد آب سفید...
به جوان رشد یافته باید گفت: هیچ غمی ماندنی نیست هیچ شادی پایدار نیست
زمان رسیدن به مقصد نیز بستگی به گام های رَونده دارد عمو مشتی مرادعلی فرمود:من نگفته ام و نمی گویم شتاب کنید می گویم حساب شده بروید آنهم با توکل بر خالق دانا، دارا، توانا و بخشنده ای که از رگ گردن به ما نزدیک تر است
به فرزندانتان بگویید و تکرار کنید هر گز به فکر کوتاه شدن راهی که می روند و انتخابش کرده اند نباشند بلکه به فکر تلاش و توکل و تدبیر و رفتن و رسیدن باشند آری تکرار را از یاد نبرید
شما برای زبان باز کردن کودک تان چقدر واژه پر خیر و برکتِ سلام،بابا و مامان را برایش تکرار می کنید؟ دل مانند کودک است باید تکرار کنید تا دلتان زبان باز کند و به خواسته ی شما تن در دهد دل کانون عشق است از پاشیدن بذر عشق و امید در دل کودتان دریغ نکنید.
غمناکم و از کوی تو با غم نروم
جز شاد و امیدوار و خرم نروم

از درگه تو همچو کریمی هر گز
نومید کسی نرفت و من هم نروم...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(10)

آقا میرزا حسن از ناراحتی مرحوم عمو مشتی مراد علی در باره عیبجویی و عیبگویی می گوید:

در همه چیزی هنر و عیب هست

عیب مبین تا هنر آری بدست

گاهی برای دیده نشدن عیب های خودمان برای دیگران عیبجویی و عیب تراشی می کنیم و اگر هم عیبی در دیگری باشد که هست چنان با آب و تاب برای این و آن بازگو می کنیم که گویی خودمان گل بی عیب هستیم!

گر به عیب خویشتن دانا شوی

کی به عیب دیگران بینا شوی

اگر کسی در خلوت،عیب های خودش را شماره کند هر گز فرصت پرداختن به عیب دیگران را نخواهد داشت و اگر عیبجو معتد به فردایی باشد که زنگ زنگِ حساب و کتاب است و ورزش و انشاء در برنامه نیست به خود جرأت عیبجویی نمی دهد.

آن کس که به عیب خلق پرداخته است

زان است که عیب خویش نشناخته است

آقا میرزا حسن از قول عمو مشتی علی مراد می گوید:کاش حرف عوام درست باشد که می گویند حرف باد هواست ولی چنین نیست باور کنید همه ی صداها بر روی دستگاه نامرئی باریتعالی ضبط می شود و در روز واپسین هر کس صدای خودش را می شنود و با حسرت می گوید کاش سکوت کرده بودم

خیلی جاهای سکوت از گفتن بهتر است بگذار واژه ها در سکوتِ با معنای تو نفس بکشند و تو بی خیال از میان خیالات روزانه ات عبور کن و جاده را پر کن از نگاهت و همچنان برو و برو تا برساند تو را به مقصدی که خود انتخابش کرده ای درست است که ذهن سکوت را بر نمی تابد ولی ذهن می داند آرامشش را مدیون سکوت است مگذار سکوت در هیاهوی درون وبرون شکسته شود که شکست بیجا فاجعه است

سکوت نیز مانند گفتن نیاز به ممارست دارد نه بیجا بگو و نه بیجا سکوت کن

باور داشته باش آنچه را می شود در سکوت دید در گفتن نتوان

همانگونه که آنچه را می شود در سکوت شنید در گفتن و هیاهو نتوان شنید.

گاه حرمت در گفتن می کشکند و در سکوت استوار می ماند

هر کس پی عیب دگران می افتد

خود نیز ز چشم مردمان می افتد

بر پرده ی پرده پوش هم پرده لطف

از سوی خدای مهربان می افتد

ناگفته نماند دوستی که از روی صداقت و برای اصلاح، عیب دوستش را می گوید بی شک به او خدمت بزرگی کرده است به قول جناب صائب تبریزی؛

کسی که عیب تو را پیش چشم بنگارد

ببوس دیده او را، که بر تو حق دارد

ادامه دارد

حدیث گهر بار

مفلس کیست؟

حضرت ختمی مرتبت پیامبر اعظم (ص) از اصحاب پرسیدند:آیا می دانید مفلس کیست؟

اصحاب عرض کردند:یا رسول الله ما به کسی مفلس می گوییم که دارایی و درهم و دینار نقد ندارد پیامبر خدا فرمودند:در امت من مفلس کسی است که در روز قیامت نماز و روزه و زکات با خود می آورد ولی در کارنامه اش دشنام و بد دهنی به دیگران،تهمت زدن،مال مردم را بناحق خوردن،خون ریزی، ضرب و جرح دیگری،هتک حرمت و اعمال ناشایست هم در کارنامه اش دارد آنگاه حسنات او به جای بدی هایی که در حق دیگران کرده به طلبکاران داده می شود و اگر حسناتش اندک بود و کفاف بدهی اش را نکرد آنگاه خطاها و گناهانِ طلبکاران و مظلومان به گناهان او اضافه می گردد و سپس در آتش افکنده می شود

آرزوهای آقا میرزا حسن(9)

عمو مشتی مرادعلی و حکایت آموزنده پیر مرد خارکش!
آقا میرزا حسن آقا گفت: عمو مشتی مراد علی از آنجا که خودش پیوسته شاکر بود توصیه به شکر نعمت های خدا می کرد و می فرمود: هرکس می خواهد شاهد ریزش رحمت خداوند باشد باید لسانی و عملی شکر گزار باشد.شکر معجزه می کند، شکر باعث پرورش روح انسان مى شود شکر کامل شکری است که خالق و مخلوق را در بر گیرد مانند والدین،معلم،استاد و راهنما، کسانی که به ما خدمت کرده اند و...
حکایت آموزنده؛
پیر مردی خارکش بار هیزم بر پشت گرفته بود
او که قامت و جسم نحیفش زیر بار سنگین هیزم خم شده بود لنگان لنگان قدم بر می داشت و می گفت:
ای خدایی که آسمان را بر افراشتی و زمین را گستراندی
ای شاد کننده دل های غمگین ای خالق زیبایی ها و تقسیم کننده نعمت ها
وقتی از بالا تا پایین جسمم را نگاه می کنم می بینم چه لطف هایی که بر من کردی و من شکر گزار نبودم،
خدا یا تو را شکر که آبرویم دادی نامم را به نیکی منتشر ساختی
خدا یا تو را شکر می کنم که درِ دولت برویم گشادی
تاج عزت بر سرم نهادی
من خودم را در حدی نمی بینم که شکر هیچ یک از داده هایت را بجا آورم
خدایا تو نعمت هایت را بر من کامل کردی و من در حد شکر گزار نبودم
نو جوانی مغرور در حالی که سوار بر اسب خود بود و جولان می داد گفت: ای پیر نادان خاموش باش، از کدام دولت و عزت می گویی در حالی که تو خار بر پشت نحیف خود گذاشته ای و لنگان لنگان و با زحمت آن را حمل می کنی تا با فروش آن لقمه نانی بدست آوری و شکم خود را سیر کنی؟
تو پیر خرف عمر خودت را در بیهودگی باخته ای و پس از این همه سال هنوز فرق عزت و خواری را نمی دانی؟
پیر مرد در حالی که همچنان پروردگار را سپاس می گفت نگاهی به اسب و سوار مغرور کرد و گفت:جوان! تو تفاوت عزت و خواری را نمی دانی و الا می فهمیدی که چه عزتی از این بهتر که بر درِ خانه تو نمی ایستم و محتاج کسی چون تو نشدم که دستم را برای چاشت و شام و لقمه نانی به سوی تو دراز کنم و چه عزتی بهتر از این که نیازمندِ نان و آب هیچکس نیستم آری جوان! شکر خدا می گویم که بدست چون تویی گرفتارم نساخت
شکر می گویم که مرا حریص نکرد
شکر می کنم که مرا محتاج شاه و گدا نکرد و با این که لیاقتش را نداشتم ولی به من عزت و آبرو و آزادی و آزادگی عطا فرمود
مرا چه که قادر به شکر این همه نعمت بر زبان آرم؟...

آرزوهای آقا میرزا حسن(8)

پندانه عمو مشتی مراد علی در باره خدمت رسانی به خلق خدا!

اَلا گر طلبکار اهل دلی

ز خدمت مکن یک زمان غافلی

به حال دل خستگان درنگر

که روزی تو دلخسته باشی مگر

درون فروماندگان شاد کن

ز روز فروماندگی یاد کن

آقا میرزا حسن می گوید:امروز عمو مشتی مرادعلی با دست پر آمده بود

عمو مشتی مراد علی در آغاز سخن با اشاره به خودشان فرمود: یادمان باشد انسان خوب با کارهایش شناخته می شود نه مثل مشتی علی با حرف هایش!

آقا میرزا حسن آقا!به خاطر حرف و نا سپاسیِ مردم از خدمت به دیگران رویگردان مشو!

وقتی ذهنتان را از آلودگی ها پاک کردید اگر کسی هم به شما نا سزا گفت می فهمید او در واقع به شما زشتگویی نمی کند بلکه به کسی که در ذهن دارد نا سزا می گوید در این حالت با او چون کودک بر خورد خواهید کرد پرسش این است که اگر کودکتان کار بدی کرد آیا او را تنبیه می کنید؟ جواب این است که خیر،شما در واقع کار بد او را تنبیه کرده اید نه خود کودک را

به دیگران کاری نداشته باش؛

شما خوبی کن بگذار آب دجله خوبی هایت را با خود ببرد هر گز از کار خیر برای دیگران هر چند نا سپاسی دیدی دلسرد و نومید مباش که خوبی خوبی می آورد و بدی بدی

هر گز مگو هرچه خوبی کردم بدی دیدم این حرف نابجاست زیرا اگر از آنکه به وی خوبی کرده ای خوبی نبینی بی تردید از کسی و در جایی دیگر جواب خواهی گرفت بدی نیز چنین است «أحْسِنْ کَما أحْسَنَ اللهُ «نیکی کن همان گونه که خداوند به تو نیکی کرد.»

این پند را از عمو مشتی علی مراد بشنو و به کار گیر که«به احسانی دلی را آسوده‏نمودن، برتر از هزار رکعت نماز نافله است»

به قول حضرت سعدی؛

شنیدم که پیری به راه حجاز

به هر خطوه کردی دو رکعت نماز

چنان گرم رو در طریق خدای

که خار مغیلان نکندی ز پای

به آخر ز وسواس خاطر پریش

پسند آمدش در نظر کار خویش

به تلبیس ابلیس در چاه رفت

که نتوان از این خوب تر راه رفت

گرش رحمت حق نه دریافتی

غرورش سر از جاده برتافتی

یکی هاتف از غیبش آواز داد

که ای نیکبخت مبارک نهاد

مپندار اگر طاعتی کرده‌ای

که نزلی بدین حضرت آورده‌ای

به احسانی آسوده کردن دلی

به از الف رکعت به هر منزلی...

ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(7)

عمو مشتی مرادعلی و توجه به جوانان!
و نقل یک حکایت آموزنده؛
عمو مشتی مراد علی در ادامه تفکر جوانگرایی فرمود: باید به جوان ها توجه ویژه داشت به ویژه پدر مادرها که تا زنده هستند باید هوای فرزندانشان را داشته باشند آقا میرزا حسن آقا: یعنی به آن ها محبت کنند؟ عمو مشتی مرادعلی گفت:بله ولی محبت لسانی و زبانی را تبدیل به عمل کنند منظور این که اگر مال و ثروتی دارند تا در قید حیات هستند به نحو خدا پسندانه به فرزندان شان هدیه کنند تا از ثواب فراوان ازدواج به موقع عزیزان شان و همچنین تکثیر نسل و فرزند آوری آن ها برخوردار شوند تقسیم اموال در زنده بودن هنر است نه بعد از مرگ!
عمو مشتی مرادعلی در همین رابطه حکایت جالبی نقل کردند؛
حکایت؛
مرد ثروتمند نماز شب خوانی بود که جز در مسجد نماز نمی خواند کمتر می خفت و مدام ذکر حق می گفت وی فرزندی داشت که برایش عزیز بود فرزند،هر صبحگاه چراغ بدست می گرفت تا داخل مسجد پیشاپیش حرکت می کرد تا پدر به راحتی راه برود و نماز بخواندذ روزی از روزها وقتی اذان صبح گوشنواز شد فرزند نیز بیدار شد و پدر خود را بیدار کرد برایش آب وضو آورد فانوس را روشن کرد و مانند روزهای قبل به مسجد رفتند
وقتی پدرِ ثروتمند در پسرش هر روز دلسوزانه و بی چشمداشت به او خدمتِ بی منت می کند گفت: پسرم! من در وصیت‌نامه‌ای که برای همه ی فرزندانم نوشته‌ام قید کرده‌ام که تو به خاطر اخلاص در خدمتگزاری دوازده ساله ای که نسبت به پدرت داشته ای دو اتاق و باغچه ی بالا و مرکبم و... را جدای از وصیت نامه سهم تو باشد
پسر سخن پدر بشنید و سکوت را جایز دانست!
فردای آن روز فرزند مانند دیگر روزها بیدار شد و فانوس را روشن کرد، اما این بار پشت سر پدرش حرکت کرد این در حالی بود که جلوی پای پدر تاریک بود!
پدر با تجب پرسید: پسرم! آیا اتفاقی افتاده که مانند همیشه چراغ را پیشاپیش من نمی بری تا راه را روشن تر ببینم؟
پسر گفت:
خیر پدرجان! شما وقتی به من وعده دادی بعد از وفات تان فلان زمین و خانه را به من خواهی داد نورت را پشت سر خودت قرار دادی... چرا کاری می‌کنی که من به جای این که آرزو کنم عمرتان در طاعت خداوند طولانی و سایه تان بر سرمان مستدام باد برای مال دنیا که بسیار ناچیز است منتظر مرگ تان باشم؟
پدر جان!من برای خودت حرمت قائلم نه برای خانه و...
پدر که متوجه اشتباه خود شده بود اموال خود را در زنده بودن به خانواده اش بخشید و بر گونه های پسر که او را از خواب غفلت بیدار کرده بود بوسه زد...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(6)

عمو مشتی مرادعلی و توجه به جوانان!
عمو مشتی مراد علی خطاب به جوانان؛گرد و غبار یأس و نومیدی را از دلتان پاک کنید!
از صحبت های و نقل قول های اقا میرزا حسن دستگیرم شد که ایشان علاقه ی وافری به فرمایشات عمو مشتی مرادعلی داشته و دارد امروز نیز بخشی از سخنان مرادش را در باره ی جوانگرایی و جوانی برایمان نقل کرد؛
جوان های عزیز! زمان را به خوبی مدیریت کنید و نسبت به آینده ذهنیت مثبت داشته باشید که گرچه راه درازی در پیش دارید ولی دروان جوانی مانند ابر بهار عبور می کند و قابل باز گشت نیست
تردید نداشته باشید که با ذهنیت مثبت و مدیرت زمان بی شک بارتان به سر منزل مقصود می رسد به شرط آنکه واژه های نمی شود و نمی توانم و چیزی نشدیم و به هیچ جا نرسیدیم و نمی رسیم و ... را از ذهن و دلتان پاک کنید
با زدودنِ ذهنیت منفی است که شیوه زندگی و اخلاق و رفتارهای روزانه و نوع انتخاب تان تغییر می کند.
البته همه چیز به قلب و باور انسان بستگی دارد تغییر بدون باور و بدون دگرگونیِ شرایط قلبی ارزش چندانی ندارد
تا اندوه، نومیدی ،رنجش، کینه و خشم و چشم همچشمی و حسادت را از دلتان پاک نکنید راه به جایی نمی برید.
آقا میرزا حسن می گوید: صحبت های عمو مشتی مراد علی امیدواری خاصی به جوانان می داد به ویژه وقتی می فرمود: جوان های عزیز! مگر انسان چند بار جوان بودن را تجربه می کند؟ این ستاره پر فروغ، تنها یک بار در آسمان دل ها طلوع می کند و با غروب خودش حسرت ماندگار بر دل می گذارد
بارها شنیده اید که جوانی بهار عمر است و دیر یا زود خزان عمر او را پژمرده می کند!
خوشا به حال کسی که جوانی را سرمایه دانست و آن را غنیمت شمرد و بهار عمر را ارزان از دست نداد
و بدا به حال آنکه خورشید فروزان جوانی و ستاره درخشان عمرش را با شیوه و رفتار و کردار نا درستش خاموش کرد...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(5)

عمو مشتی مرادعلی و توجه به جوانان
آقا میرزا حسن می گوید عمو مشتی مراد علی با این که سن و سال بالایی داشت ولی جوانگرا بود
پرسیدم جوانگرا چیست؟
آقا میرزا حسن گفت:یعنی اینکه گرایش و نوع تفکرش به جوان ها نزدیک تر بود به همین دلیل درد و مشکل آن ها را به خوبی درک می کرد یادم هست همیشه به جوان ها می گفت:درس خواندن و دانشگاه رفتن و مدرک گرفتن بسیار خوب است ولی کافی نیست مگر آنکه در کنارش یک فن و هنر هم یاد بگیرید دلخوش بودن به مدرک آنهم بدون پشتوانه ی تجربه و فن بی حاصل است
عمو مشتی مرادعلی که خودش درس خوانده و کار بلد بود به جوان ها می گفت: موفقیت هر کس بستگی به شجاعت او دارد جوان باید با انگیزه و امید وارد میدان کارهای سخت شود کامیابیِ شما در گرو نوع بینش و تفکرِ مثبت شماست اگر عواملِ منفیِ وسوسه گر برون را با تقویت عواملِ مثبتِ درون از بین ببرید پیروز می شوید و به مقصد می رسید همه چیز بستگی به جوششِ درون انسان دارد رفتار و کردار ما بازتاب دهنده درون ماست خلاقیت،بهره وری،موفقیت و حتی ترس،تردید،بی اعتقادی و نومیدی در درون انسان شکل می گیرد کسی که با ترس و یأس،شایستگی های خود را برای تحقق آرزوهایش دست کم و نا چیز می داند چگونه می تواند به خواسته هایش برسد؟پیروزی و موفقیت از آن کسی است که مقتدرانه و با شجاعت در راهی که به آن ایمان دارد گام بر دارد و از واژه های نمی شود کار من نیست سخت و ناممکن است دوری کند تأکید می کنم تکیه کردن بر مدرک دانشگاهی و نیاموختن فن و هنر موجب پسرفت و خسران است.
آقا میرزا حسن دوباره برای مرحوم عمو مشتی مرادعلی طلب رحمت کرد و گفت:مرحوم چندین بار این حکایت حضرت سعدی را در باره جایگاه آموختن هنر برایمان انشا کرد: حکیمی پسران را پند همی‌داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
وقتی افتاد فتنه‌ای در شام
هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند

روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند

پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتن...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میزا حسن(4)

مشتی مراد علی و آداب عیادت از بیمار
مرحوم مشتی مرادعلی در باره ی صله رحم فرمود: در باره ی دیدار از اقوام و فامیل گرچه بسیار سفارش شده و ثواب فراوان دارد ولی عیادت و مهمانی رفتن و مهمان شدن هم دارای آداب و قواعدی است که اگر به آن عمل نشود به جای ثواب کباب کرده ایم.
فرق است بین عیادت از بیمار در خانه و مریض خانه که چون ملاقات در بیمارستان عمومی است زحمت چندانی بر دوش خانواده بیمار نیست ولی عیادت در خانه دارای قاعده و ملاحظات خاص است
بارها گفته شده انسان نباید بدون دعوت به مهمانی برود و کسی حق دارد طفیلی باشد پرسیدیم طفیلی چیست؟ مشتی مرادعلی فرمود یعنی کسی بی دوعوت و بی خبر همراه شخص دعوت شده مهمان نشود و نگوید ما که با فلانی این حرف ها را نداریم!
مشتی مراد علی در ادامه فرمودند: در سال های قبل همسایه ای داشتیم که مدتی دچار بیماری شده بود این بنده ی خدا وضع مالی مناسبی نداشت ولی شنیدم در یکی از روزهای گرم تابستان چند نفر از خویشان و اقوام سببی و نسبی بدون در نظر داشتن حال و روز ایشان و به قصد ثواب، دست خالی به عیادت ایشان رفتند این بندگان خدا شاید نمی دانستند با عیادت بی خبر و بی وقت خودشان،بیمار و خانواده اش را گرفتار زحمت و خرج و قرض و خجالت می کنند چنین عیادتی نه تنها ثواب نیست که عین گناه است
مشتی مراد علی با ناراحتی فرمود:هر کاری قاعده و روش و آداب خودش را دارد این چه صله ارحامی است که بار گران باشید برای شخص بیمار؟ آداب عیادت از بیمار،بردن تحفه است که هرکس در حد توانِ مالی باید با کمک خود دستِ از کار افتاده را بگیرد به خصوص اقوامِ نزدیک تر نسبت به هزینه دارو و درمان و تهیه ی مایحتاج بیمار و خانواده اش دست و روی گشاده داشته باشند حتی سفارش شده نزد شخص مریض از آنچه او نمی تواند بخورد میل نکنید ولی ما بدون در نظر داشتن حال بیمار که نمی تواند بخورد می نوشیم و می خوریم!...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میزا حسن(3)

با کمک کردن به دیگران آبرو داری کنید نه آبرو ریزی
اقا میرزا حسن گفت: عمو مشتی مرادعلی نسبت به انفاق هایی که بوی ریا می داد بسیار حساس بود روزی در جمع مردم، داستان راستانِ آموزنده ای را نقل کرد ایشان فرمود:اگر نمی توانید بدون بوق و کرنا و بی ریا و برای رضای خدا انفاق کنید خواهش می کنم کمک نکنید چه سودی دارد وقتی شما هدیه می کنید ولی همه جا جار می زنید و عالم و آدم را با خبر می کنید؟
چند وقت پیش کسی به یک خانواده ی نیازمند آبرو دار در امر تهیه جهیزیه کمک کرده بود این آدم با وجودی که می دانست و شنیده بود کار برای رضای خدا اجر و ثواب دارد و برای ریا بی فایده و باطل است ولی هر جا می نشست می گفت: قصد ریا و خودنمایی ندارم ولی اگر خدا قبول کند یخچال و فرش جهیزیه دختر فلانی را من دادم!
این هم گفتن ندارد فلانی لنگ مبلغی پول بود اگه خدا قبول کنه جور کردم و کارش را راه انداختم.
پسر فلانی کار نداشت و جوابگوی هزینه زندگی اش نبود من برایش کار جور کردم.
ریا نباشه چنین کردم چنان کردم!
عمو مشتی مراد با ناراحتی می گفت:خب بنده ی خدا تو که نمی توانی آبرو داری کنی چرا آبروی دیگران را می بری؟ چرا با خدمتِ با منت و با خود نمایی،گیرنده ی کمک را نزد همسر و فرزندان و اقوامش تحقیر کرده و اجر خودت را ضایع و باطل و بیهوده می کنی؟ مگر نمی دانی احسان و انفاق های آلوده به ریا نا خشنودی خداوند را در پی دارد و نابو د کننده و بر باد دهنده ی ثواب و پاداش اخروی است؟
اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد! بخشش هاى خود را با منّت و آزار باطل نسازيد...
ادامه دارد