آن یکی خر داشت پالانش نبود(2)
بی صبریِ بنده ی نا سپاس خدا
ناز پرورده ای که می خواهد همه چیز، آن طور که می خواهد پیش برود نمی تواند صبور باشد
نا شکیبا حتی کمترین درد و رنج و سختی را بر نمی تابد به عبارتی می خواهد دنیا تمام و کمال، به کامش باشد این خواسته ی بسیار خوبی است و در دعاها نیز خوبی های فراوان و کثیر را در خواست و التماس داریم ولی باید قبول کنیم که خالق، مخلوقش را در رنج و سختی آفریده است لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ براستى که ما انسان را در سختی و رنج و مشکل آفریدیم.
و این رنج و سختی برای پالایش و تصفیه و خالص و طاهر و مصفی شدن بنده اش می باشد
بر روی قاشق چایخوری نوشته بودند:
تیشه ها خوردم بسی فرهاد وار / تا رسیدم بر لب و دندان یار
میگه اگه می بینی اکنون نوازشگر لب و دندان یار شده ام بدان مثل فرهاد که برای رسیدن به شیرین آن همه تیشه زد من نیز تیشه ها خوردم کنایه از تحمل سختی هایی است که باید چون طلا و نقره برای تصفیه و مصفی و ارزشمند شدن، سختی های آتش گداخته شده را نحمل کرد
چرخ روزگار اینگونه می چرخدکه اگر امروز به نام و به کام و به مال و مقام است بی تردید فردا به دام خواهد بود و بر عکسش نیز صادق است آدمی هر کار کند و هر چه داشته باشد احساس کمبود می کند به قول حضرت مولوی:
آن یکی خر داشت پالانش نبود
یافت پالان گرگ خر را در ربود
کوزه بودش آب می نامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست ...
ادامه دارد