پای درس زنبور عسل؛
امروز ناگهان نگاه و اندیشه ام به سوی زنبور رفت و این که قرآن، بشریت را به مطالعه و کشف اسرار و شگفتیهای نهفته در زوایای زندگی زنبور عسل فرا میخواند و در سورهای به نام نحل از عسل یاد می کند و شفا بخش بودن آن و به نیکوکاران وعده داده در بهشت نهرهایی از عسل پاک و ناب روان است.
بی شک همه چیز در زمین و آسمان آیات و نشانه های پروردگار است اما در زنبور عسل(و مورچه و...) رازهایی وجود دارد که در دیگر موجودات شاید وجود نداشته باشد و یا هنوز به درک آن نرسیده ایم مانند؛
شکل مأموریت زنبور عسل و راز وحی به این موجود مرموز
مأموریت خانه سازی به زنبور
این که به او الهام شد از تمام ثمرات تناول کند و راههایی را بپیماید که پروردگارش از او خواسته و سرانجام این که از درون او نوشیدنی مخصوص با رنگ های مختلف خارج می شود .
ولی منظور ما پرداختن به زوایای مختلف زنبور عسل نیست بلکه سخن بر سر این است که چرا انسان نمی آموزد و عبرت نمی گیرد و برای چند صباح، اسیر و دلبسته و وابسته تعلقات می شود و نمی بیند که زنبور از آن همه گل های رنگارنگ لذت می برد ولی دلبسته هیچ گلی نمی شود؟
از گل ها حض می برد ولی به آن ها آسیب نمی رساند
و در ازای آنچه می خورد و لذت می برد چیزی تولید می کند که در آن شفا وجود دارد.
به راستی چرا ما سخنی و کلامی نمی آفرینیم که شفای دردها باشد و بر عکس زخمی بر طبیعت و دوست و آشنا و خانواده وارد می کنیم که...
سال نو در حال ورود است بیاییم بجای نیش زدن هایی که تنها جای زخم آن باقی می ماند با کلامِ خوب و خوش و شیرین تر از عسل، شفا و مرهم بیافرینیم و یا اگر نمی توانیم نوش باشیم حد اقل،نیش نباشیم!
زنبور درشتِ بی مروت را گوی
باری چو عسل نمی دهی نیش مزن