شما بگو چه کنم با حرف مردم؟

می خواستم محض امتحان هم که شده چند روزی خودم باشم یعنی به دور از نگاه و فکر مردم زندگی کنم و پاسخگوی نگاه هیچکس نباشم
می خواستم اندیشه خوانی نکنم و فکر مردم را به خودشان واگذار کنم اما...
اما راهش را بلد نبودم از شما چه پنهان هرچه فکر کردم چطور باید زندگی کنم تا در نگاه این و اون قضاوت نشم ممکن نشد ضرب المثل خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو هم که شدنی نیست چون؛
اگر در خانه بشینم ز همسر داد بر خیزد/ اگر بیرون روم از مرد و زن فریاد بر خیزد.
من همه راه هارو رفتم و این جماعتِ حرف ساز و حرف در آر و ایراد گیر رو امتحان کردم
وقتی به همه کس و همه چیز مهربانی و دلسوزی کردم بهم گفتن زود باور و ساده لوح
وقتی به اعمال و رفتار اطرفیان بی توجه شدم گفتن خود خواه و متکبر!
وقتی حضور دارم میگن همیشه این طرف و اون طرف پلاسه
وقتی حضور ندارم میگن؛ مرده بودن و زنده بودنش هیچ فرقی نداره!
وقتی سخنرانیم کمی طول میکشه میگن؛خسته شدیم چه خبره؟
وقتی سخنرانی رو خلاصه میکنم میگن چیزی برا گفتن نداشت
وقتی برام اتفاقی می افته میگن؛خدا حقشو کف دستش گذاشت
وقتی برکت و رحمتِ خدا شامل حالم میشه میگن خدا در دنیا بهش داده که اون دنیا جاش جهنم باشه!
وقتی چاق میشم میگن؛ بس که تن پرور وبی خیاله روز بروز چاق نمیشه
وقتی لاغر میشم میگن بس که حرص و جوش مال ثروت داره شده پوست و استخون!
وقتی مسافرت میرم میگن؛تو این اوضاع احوال از کجا میاره هر روز میره سفر؟
وقتی جایی نمیرم میگن؛زن و بچش چه دلی دارن که یک بارم مسافرت نرفتن!
وقتی پدر بزرگم مرحوم شد همه رو دعوت کردیم و خرج دادیم گفتن این همه اصراف و خودنمایی درست نیست!
وقتی مادر بزرگم فوت شد طبق وصیتش خرج ندادیم و صرف امور خیریه کردیم گفتن؛امور خیریه رو بهانه کردن که خرج ندن!
راستی شما با حرف مردم چطور کنار اومدی؟آیا می تونی یک هفته با میل خودت و برای خودت زندگی کنی؟مبارکه ان شاءالله!

امان از چشم و همچشمی

کاش هر گز چشم و همچشمی نبود
خودستایی،فخر و خود بینی نبود

کاش بودیم دور از این فتنه ها
کاش می پیچید این سر رشته ها

کاش می ماندیم در روستایمان
در بغل می داشتیم زادگاهمان

شهری و آداب شهری نوش تان
شهر و شُهرَت باد در آغوشتان

زندگی های قدیم یادش بخیر
سادگی های قدیم یادش بخیر

یاد فریاد خوش مرغ سحر
آن خروس خوش صدا و خوش خبر

یاد حرمت ها که زود از بین رفت
یاد آن عهدی که بنیانش شکست

یاد بابایی که بود بالای سر
یاد مادر نور چشم و تاج سر

مادران را چشم و همچشمی نبود
بر چنان نوری میلیونی درود

خوش به حال مردمان روستا
مردمان خوب و نیک و با صفا

یادم آمد از مدار آب شب
از حساب و از قرار آب شب

چهچه مردان کار در کوچه باغ
روشنی اش بود تنها یک چراغ

همسرش چون یار جانی در کنار
داشت با دلدارش آرام و قرار

با قناعت بود و ذکرش شکر حق
او بَری بود از کلامِ سُست و لق

دانه می پاشید با نام خدا
دور بود از غصه و رنج و بلا

ما عطای شهر بخشیدیم به خود
نیستیم وابسته حتی یک نخود

این همه فیس و افاده بهر چیست
چشم و همچشمی بلای زندگیست

کاش می ماندیم در آن سادگی
در همان یکرنگی و دلدادگی

زندگی سخت نیست سختش می کنیم
کاممان تلخ نیست تلخش می کنیم

روستا را همچو شهر کردند خراب
این جماعت آب را گفتند سراب

خود نما با خودستایی زنده است
گر نباشد خودنمایی مرده است

زندگی این روزها در پایتخت
بهر قشر کارمند گردیده سخت

شهر صد فرهنگ و شهر بوق و دود
گوی سبقت را ز همچشمی ربود

زندگانی را به مردم کرد سخت
تار و پود دوستی ها را شکست

شهر تهران شهر بی همسایه است
پایتخت در طول سال آلوده است

زود زود آرند به بازار جنس روز
می کنند در قلب و در جان ها نفوذ

این تَجدد بین چه کارها می کند
با کرشمه فتنه بر پا می کند

زن و شوهر را کند از هم جدا
می خوَرد چون موریانه بی صدا

چشم و همچشمی بلای خانه هاست
ترک هچشمی دوای دردهاست

پندِ قاسم چون دوا تقدیم شد
عاملش با جان و دل تکریم شد

🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰

📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام و واتساپ
🆔 @Bahmanabad_khabar

⬅️بهمن آبادخبر در سروش
https://splus.ir/bahmanabad_khabar


کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

سفر نامه محرم 1402 قسمت (12)

روز رفتن فرا رسید
چون قصد سفر خیالی به دوران کودکی ام را داشتم سعی کردم آخرین روز اقامتم در بهمن آباد را با خودم خلوت کنم خوشبختانه تا حدودی این اتفاق خوش رخ داد و من با استفاده از فرصتِ خلوتِ خود خواسته سفر کردم و سَرک کشیدم به دوران طلایی و نگاهم را پر کردم از دیدنِ خانه ی پدری که روزگاری مأمن و مسکن و مأوای دوره کودکی و نو جوانی ام بود خانه ی پدری جایی است که با خود صدها خاطره تلخ و شیرین دارد به همین دلیل تا جایی که توانسته ام برای دوران کودکی ام نوشته ام و سروده ام دوره ای کودکی و نو جوانی و جوانی هر کدام چون پرنده ای از قفس پریدند و رفتند و هر گز بر نگشتند! من در فراق این دوره ها همچنان می نویسم و می سرایم؛

روزگار کودکی ام یاد باد
فصل خوب زندگی ام یاد باد

روزهای کودکی یادت بخیر
فصل خوب زندگی یادت بخیر

بهمن آباد زادگاهم ای وطن
خاک پاکت سرمه ی چشمان من

خاطراتم از تو باشد بی شمار
دشت و صحرایت برایم لاله زار

یادِ تو در خاطراتم ماندنی است
چشمه ات آب حیات و زندگی است

خانه ی ما گر چه از خشت و گِل است
لیک در این خانه یک دنیا دل است

گو کجا رفتند آن دلدادگان
زود شد بر چیده بزم عاشقان

کوچه هامان سوت و کور و بی صداست
وای از دنیا که افزون بی وفاست

مانده نه عمه نه خاله نه عمو
با که گویم شرح حالم مو به مو

آن همه همسایه ی نزدیک و دور
خانه ها بگذاشتند رفتند به گور

دلخوشی ها یک به یک از دست رفت
حسرت آن روزها بر دل نشست

سنگ قبر گران قیمت و...

فصل گرمای داغ تابستان
گذرم اوفتاد به گورستان

روی هر سنگِ قیمتی و گران
بود یک نام و چهار پنج عنوان

یکی بنوشته بود جلیل القدر
پدرش بوده حاکم و در صدر

مال و دارایی اش فزون بوده
بهر اطرافیان ستون بوده

سنگ دیگر مهندس و دکتر
وان یکی مالکِ هزار اشتر

دیگری بوده سال ها خادم
زندگی کرده سال ها سالم

قبر دیگر نوشته بود ناجی
یعنی بوده سال ها قاضی

گفتم ای وای بر چنین شخصی
بر چنین قاضی نگون بختی

او خودش زیر سنگ، گرفتار است
از چنین اسم و رسم بیزار است

سنگ و عنوان و نامِ بی حاصل
نیست او را گشایش و واصل

آیت الله و قاضی و ملا
کی کند رفع حزن و رنج و بلا

مدرک دکترای علم و فنون
نکند اجر و مزد کس افزون

سنگِ قبر بزرگ و با قیمت
نیست رمزِ بزرگی و حشمت

نام و عنوان، توراست تا دَم قبر
شمع باید برای داخلِ قعر

مشهدی کربلایی و حاجی
نیست این نام ها تو را ناجی

شاید این نام ها حجاب شوند
آب ها بهر تو سراب شوند

بگذر از کنیه های عاریتی
نیست در نام و نَعت منفعتی

سنگ قبرت اگر کنند مَرمَر
تحت امرت کنند دو صد لشکر

شهره و نام تو رسد به جهان
بنویسند که بودی از نیکان

این همه اسم و رسمِ عالمگیر
می شوند روز حشر گریانگیر

عمل ظاهری و دنیایی
می بَرَد رونقِ مسلمانی

در خفا و جلی بکن خیرات
هدیه کن حمد و سوره و صلوات

تا توانی گره گشایی کن
چون فقیر از خدا گدایی کن

خواهی ار روح مرده هایت شاد
در همه حال کن از آن ها یاد

پدرت تا که هست دستش گیر
مشو از نوکریِ مادر سیر

قبر چرا؟ خانه شان بکن تزئین
زنده اند کامشان بکن شیرین

میوه ی روی قبر ندارد سود
چون بسوزی به کوه و دریا عود؟

مرده در قبر خود گرفتار است
زنده در فکر سنگ و حجار است؟

آنچه گفتیم واقعیت بود
زنده در فکر موقعیت بود

قاسم از بهر شادیِ اموات
بفرست حمد و سوره و صلوات

سفرنامه محرم 1402

سپاس بیکران گویم خدا را
که نامش بِه کند احوال ما را

سفر نامه نویسم از محرم
ز عاشورا و ماه حزن و ماتم

به لطف حق سفر کردم به روستا
نویسم در همین احوال و راستا

در آنجا بود جمع دوستان جمع
یکی پروانه بود و دیگری شمع

نه با این و نه آن بیگانه بودم
تو گویی با همه همزاده بودم

میان آفتاب داغ و سوزان
مسافر آمد از مشهد و تهران

به هر دوران پیری یا جوانی
وطن بس ارجمند است و گرامی

خلاصه آنکه دل را کردم آزاد
سفر کردم به سوی بهمن آباد

سویدای دلم سودا نمودم
تو گویی مقصدم پیدا نمودم

یقین دارم نظر کرده خدایم
که خدمت و عزاداری نمایم

عزاداری به رسم و سبکِ سنت
بوَد دارای قرب و شأن و حرمت

همه خواهان سبک سنتی اند
ز اشعار سخیف، دور و بری اند

جوان ها هم که کردند نوحه خوانی
همه اشعارشان خوب بود و عالی

به عاشورا و یا شب های هیئت
بخواندند نوحه با طعم برائت

نوحه خوانِ سویز روز عاشورا
به فیض کل رسانید جمع ما را

کربلایی محمد سبک نو خواند
که الحق خوب و عالی و نکو خواند

جناب حمزه که کارش بود شور
نکرده نوحه و روضه ز خود دور

خوش آن وقت کز سویز و از مزینان
حسین گویان مزار آیند شتابان

رسند چون در مکان وعد و میعاد
خوش آمد بشنوند از بهمن اباد

میان دسته دوستانم که دیدم
از آن ها حرف های نو شنیدم

درود بر مردم خوب مزینان
به عنوان برادر یا که میزبان

سلام از دور و نزدیک بر سویزی
که گفتم بارها نیک و عزیزی

سویز و بهمن آباد و مزینان
به یک معنا سه جسم باشند یک جان

خوشا بر تک تکِ خدمتگزاران
که بودند شمع در آفتاب سوزان

هر آنکس کار خیری کرد آن روز
به عقبا شد سعادتمند و بهروز

اگر دادی به مردم آب و شربت
نمی بینی به دوران رنجِ غربت

بانیِ خیرِ میدانِ عاشورا
الهی دور باشد از بلایا

سلام بر خادم و خدمتگزاران
که بی شک بوده اند از رستگاران

عزیزانی که کردند مهربانی
به نعمت ها نمی بینند زوالی

مگو قاسم ز عشق و مهربانی
که در معنای آن بی شک بمانی

🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰

📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام و واتساپ
🆔 @Bahmanabad_khabar

⬅️بهمن آبادخبر در سروش
https://splus.ir/bahmanabad_khabar


کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khabar

جمعه 6 مرداد دهم محرم 1402 قسمت (9)

امروز عاشوراست یا عید قربان است...
امروز آسمان هم با پوشش ابرها گویی به کمک زمین آمد تا مانع تابش مستقیم نور خورشید باشد اینجا کویر است و زمین و آسمانش متفاوت است
مراسم محرم زادگاهم در آخرین حلقه ی کویر بر پا می شود بر خلاف کویرهایی که فاقد آب و آبادی اند اینجا همه چیز هست و سفره صداقت کویریان پر از برکات خداوندی است
مردم کویر از عاشورا تعریف های دیگری دارند به همین منظور سنت های حسنه و عزاداری های سنتیِ محرم را سینه به سینه به نسل های بعد منتقل می کنند
مردم این دیار شعر و شعورِ عاشورایی را در قالب نوحه های سنتی و چاوشی و تعزیه خوانی به نحو همه کس پسند و با عشق و شور بیان می کنند.
عاشق بودن و عاشق ماندن کار هر کسی نیست در قلب مردان و زنانِ کویر بهمن آباد عشق به ابا عبدالله الحسین علیه السلام موج می زند
ورود به میدان عاشورا؛
پس از بدرقه برادران و خواهران سویز و مزینان به جایگاه ویژه و آماده ی میدان عاشورا آمدیم به محض ورود سر و صورت مان را قطره های ریز آب سرد و خنک و مطبوع از طریق دستگاه مه پاش نوازش دادند این دستگاه که به ابتکار کربلایی حسین آقا هیئتی نصب شده کمک شایانی در فروکش دادن التهاب گرما دارد
دریغ از یک تشکر خشک و خالی!
شور بختانه امسال نیز پیش از خوش آمدگویی به عزاداران و تشکر از عزیزانی که با کمک های شبانه روزی خود میدان عاشورا را به مکانی دلنشین و آرامش بخش تبدیل کرده اند برنامه تعزیه خوانی آغاز شد معمول است در بدوِ ورود، همراه با تذکراتِ دوستانه و دعوت عزادران به صبوری و همراهی و مساعدت و تحمل یکدیگر از بانیان و خیران و زحمت کشان و مدیران، تشکر به عمل آید ولی افسوس که باز هم مدرسه مان دیر شد!...
ادامه دارد

🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰🔰

📣کانال بهمن آبادخبر تلگرام و واتساپ
🆔 @Bahmanabad_khabar

⬅️بهمن آبادخبر در سروش
https://splus.ir/bahmanabad_khabar


کانال بهمن آبادخبر در ایتا
https://eitaa.com/Bahmanabad_khaba

جمعه 6 مرداد دهم محرم 1402 (قسمت8)

امروز عاشوراست یا عید قربان است...
عاشورا یعنی متوجه کردن دل های عاشق به سوی یک مکتب آنهم مکتب سرخ شهادت که چراغ و نشانِ راه آزادی است
عاشورا رمز خون سرخی است که حسین علیه السلام با پرتاب کردن آن به آسمان عرشیان و فرشیان را گواه گرفت
عاشورا حیرت انگیزترین روز تاریخ بشر است که ملک و ملکوت و ارض و سما را نیز به تحیر وا داشت
عاشورا نگریستن و گریستن و پیدا کردنِ جهت را به پیروان و عاشوران آموخت تا امت در گذر زمان گم کرده راه نشوند
عاشورا گرچه کانون حزن و غم و اندوه است اما از نگاه اسوه عفت و صبر و تقوا شیر زن کربلا حضرت زینب (س) زیبایی های خاص خود را نیز داشت (ما رأیت الا جمیلا...)
«استقبال از برادران و خواهران سویزی»
با بدرقه هیئت مزینان آماده استقبال از هیئت سویز شدیم طولی نکشید که میهمانان از دروازه عبور کردند حسین حسین گویان به محل مورد نظر آمدیم اینجا نیز اعلام کردیم هیئت ها ادغام و یکی شوند نوحه خوان سویزی شروع به خواندن نوحه کرد حاج آقا حبیب الله ذاکری هم مانند هر سال نوحه خواند سپس محمد آقا کربلایی اصغر نوحه ی خوبی خواند که بسیار خوش درخشید
طولانی ترین نوحه را علی آقا جوان سویزی خواند ایشان هم نوحه اش را با سبک خاصی خواند و موفق شد جمع عزادران را وادار به سینه زنی تقریبا" طولانی کند خدا رو شکر همه چیز با نظم و ادب و آداب و احترام به خوبی پیش می رورد
امروز و در اینجا گویی هوای داغ کویر تسلیم شده و بر طبل گرما نمی کوبدابرها نیز به کمک آمده اند.
مراسم با مرثیه خوانی حجج اسلام حاج شیخ آقا رضا ذاکری و حاج شیخ محمد آقا خاتمه یافت پس از بدرقه برادران و خواهران سویزی عزاداران به سوی میدان عاشورا حرکت کردند...
ادامه دارد

جمعه 6 مرداد دهم محرم 1402 (قسمت7)

امروز عاشوراست یا عید قربان است...
عاشورا آتشی در دلها انداخت که تا قیام قیامت سرد و خاموش نخواهد شد
عاشورا یعنی اشک و غم و اندوه عظیم و درد و الم و ماتم
عاشورا یعنی روزی که زمین و آسمان و ملک و ملکوت و عرش و فرش حیرت زده میدان قتلگاه را به عنوان شاهدان اصلی نظاره می کنند
عاشورا یعنی درخشندگیِ خورشیدِ نام حسین که نور تابانش تا قیامت همچنان می درخشد و روشنایی می بخشد
عاشورا یعنی تشنه کامی زنان و کودکان اهلبیت(ع) و سیراب شدن دل های عاشق و تشنه ی تاریخ در هر زمین و زمان و مکان
امروز عاشوراست روستای بهمن آباد و روستاهای مجاور پر از عزادران و مهمانانی است که به عشق عزاداریِ آقا ابا عبدالله الحسین(ع) از راه دور و نزدیک خود را به زادگاهشان رسانده اند در این بین هر کس نیت خاص خود را دارد ولی انگیزه ی اصلی عزاداری و بجا آوردنِ صله ی ارحام است
دیشب برای زمان و ساعتِ حرکت صبح امروز دسته های عزاداری هماهنگی به عمل آمد گویا قرار شده هیئت های میهمان به دلیل گرمی هوا زودتر تشریف بیاورند.
ساعت 6 بامداد بود که هیئت حسینی طبق سنوات گذشته به هیئت ابوالفضلی نزدیک شد به محض ورود به میدان، هر دو هیئت یکی شدیم و به سوی امام زادگان حرکت کردیم در حال رفتن به مزار نشانه های نزدیک شدن هیئت برادران مزینانی مشهود شد ولی گفتند تا رسیدن راه درازی مانده شکیبا باشیم در وقت مقرر هیئت مزینان از راه رسید پس از استقبال سعی شد هیئت ها ادغام شوند همین اتفاق خوب و خوش افتاد حاج حبیب الله ذاکری نوحه خواندند و نوبت به جناب عسکری رسید نوحه ی همیشگی ایهاالقوم حسینم پادشاه عالمینم ... را با همان لحن زیبا و بی ریا خواندند سپس نوبت به تعزیه خوانان رسید طبق معمول جناب محمدی در نقش حضرت عباس(ع) دقیق و سنجیده دستور حرکت دادند...
ادامه دارد

جمعه 6 مرداد دهم محرم 1402 (قسمت6

امروز عاشوراست یا عید قربان است...
امروزهیجکس در خانه نمانده و نمی ماند کوچک و بزرگ روستا زودتر از هر سال خانه را ترک کرده اند تا با هیئت همراه شوند و به سوی مزار بروند ،همه آگاهند که بر اساس یک سنت دیرینه هیئت ها باید برای برنامه های متعدد و مهمِ عزاداری به مزار بروند ولی پیش از حرکت معمولا دور علم سینه می زنند و چاوشی می کنند. مگر امروز چه روزی که چهره ها گرفته و دل ها غمگین است؟ امروز هرکه را می بینی به اندازه ی استعداد و توانایی که دارد می خواهد با خدمتگزاری و عزادرای ارادت خودش را به آقا و مولایش سرور آزادگان حسین بن علی علیه السلام نشان دهد با این نگاه،همه یک پارچه، حسین حسین گویان بر سر و سینه می زنند و از هرگونه سخن غیر عاشورایی پرهیز دارند
شروع مراسم با زیارت عاشورا؛
همه ی کارهای امروز حساب شده و برنامه ریزی شده است،مانند سال های گذشته،مراسم با زیارت عاشورا آغاز شد پس از دعا نوبت به سینه زدنِ دور علم رسید،در این بین و برای این که سینه زنان نفسی تازه کنند چاوشی کردیم در همین حال،نشانه های سر رسیدنِ هیئت حسینی یعنی آمدنِ سوارکاران هویدا شد کمی بعد هیئت حسینی با نظم خوب به جلوی هیئت ابوالفضلی رسیدند هر دو هیئت بی درنگ ادغام شدیم و با حزن و اندوه به سوی امام زاده ها حرکت کردیم،در بین راه مداحان بازهم مانند دیگر سال ها برای خواندنِ نوحه از یکدیگر سبقت می گرفتند هر کدام می خواهند برای جلب توجه در محل مخصوص نوحه خوانی کنند وارد مسجد قدیمی که شدیم مطابق سنتی که از بزرگترها بجا مانده توقف کوتاهی کردیم به نوحه خوان و مرثیه خوان اعلام شد تنها 5 دقیقه زمان دارند خوشبختانه همکاری لازم به عمل آمد و با نوحه ی سنتیِ زینب مضطرم الوداع الوداع و امروز عاشوراست یا عید قربان است برنامه ی مسجد(کهنه)خاتمه یافت و به راه افتادیم،در این میان علی آقا حاج عباس که همه ی حواسش به سوی مزینان است دوسه بار به من گوشزد کرد عجله نکنیم با برادران مزینانی هماهنگ شده است...
ادامه دارد

پنج شنبه 5 مرداد نهم محرم 1402 (قسمت5)

شب عاشوراست امشب
روز تاسوعا و شب عاشورا سخت ترین شب و روز برای زنان و کودکان امام حسین علیه السلام است
تاسوعا روز بزرگداشت آموزگار بی بدیل فتوت، نمونه ی کاملِ اسوه و ایثار و ادب و وفا و سخا و مردانگی و جوانمردی و دلاوری و کان و معدن غیرت حضرت عباس بن علی(ع) است
تاسوعا روز محاصره شدید و یورش و حمله ناگهانی به خیمه گاه امام حسین(ع) و مسدود کردن راه هایی است که احتمال می دادند مردم به حضرت ملحق شوند
تاسوعا یعنی روز پر التهاب برای زنان و کودکان اهل بیت عصمت و طهارت (ع)
به همین مناسبت دیشب اعلام شد عصرگاه تاسوعا هیئت های حسینی و ابوالفضلی در قالب دسته های سینه زنی و زنجیر زنی به مزار و زیارت اهل قبور می روند چون زمان حرکت به طور بایسته اطلاع رسانی نشده بود با آنکه کلی چشم به راه آمدنِ هیئت حسینی بودیم از آمدن خبری نشد و ناگزیر همراه با دوستان به پشت بام خیلی از خانه های مردگان در نورستان رفتم و هدیه های مورد قبول شان را تقدیم شان کردم فضیلت شب جمعه را نباید نادیده گرفت ابو بصیر از امام باقر (علیه السلام) نقل كرده است كه فرمود: به راستی خدای بلندمرتبه، هر شب جمعه از بالای عرش تا صبح ندا می‌دهد: آیا بنده مؤمنی نیست كه مرا برای دنیا و آخرتش قبل از طلوع فجر بخواند، پس من جوابش دهم؟ و...
شب و رفتن به مزار
شب نیز نوحه خوانان نوحه خواندند وقتی سخن بر سر رفتن یا نرفتن شبانه به مزار پیش آمد چون عصرگاه به اهل قبور سلام داده بودم و احتمال قربانی شدن سحرگاه وجود داشت با اهل مزار همراه نشدم خوشبختانه هدایت و بردن دسته و پیوستن به هیئت حسینی را مداح اهل بیت آقا حمزه بر عهده گرفتند که جای تشکر دارد...
ادامه دارد

پنج شنبه 5 مرداد نهم محرم 1402 (قسمت 4)

تاسوعا روز علمگردانی
سفر به نیت خالصِ عزادرای سیدالشهدا علیه السلام و تجدید دیدار با دوستان و صله ارحام افزون بر ثواب اخروی عزادار را به اوج آرامش درون می رساند.
مسافر در سفر آداب و رفتار جمعی را از فرهنگ ها و گویش ها و آدم های مرتبط و مختلف می آموزد
سفر ما را از تکراری شدن و مشغله های فکری و شغلی باز می دارد
سفر به نیت عزاداری امام حسین(ع) در تهذیب و تطهیر نفس نقش به سزایی دارد و اگر بی ریب و ریا باشد موجب کمال و سعادت می شود
علم گردانی سنت ماندگار...
علم گردانی،علم گردشی یا عَلِم گِردو واژه هایی است که سینه به سینه از اجدادمان به ما رسیده و نسل حاضر هم توانسته این سنت حسنه را حفظ کند دیشب اعلام کردیم علم گردانی از ساعت 8 بامداد آغاز می شود خوشبختانه مردم با وجود گرمای هوا استقبال خوبی کردند و بیشترشان از ابتدا تا انتها در صحنه حضور داشتند
روضه خوانی
روضه خوانی در خانه ها از مسیر اصلی خودش خارج شده و می رود که همه گیر شود در گذشته روضه در خانه ای خوانده می شد که در طول یک سال عزیزی را از دست داده باشند اما چند سالی است که این رسم ماهیت خود را از دست داده بنده با آنکه در جمع شان حضور دارم ولی هنوز نتوانسته ام درک کنم چرا بعضی اصرار دارند در هوای گرم و وقت اندکی که داریم حتما" باید در خانه شان روضه خوانی داشته باشند خوشبختانه چند نفری قبول کردند داخل حیاط شان به صورت ایستاده به ابا عبدالله الحسین(ع) و یاران با وفایش سلام دهیم و در حق زنده ها و رفتگان شان دعا کنیم که جای تشکر دارد
در پایانِ علم گردانی نماز به جماعت اقامه شد و حاضرین ناهار نوش جان کردند.
عصرگاه تاسوعا
دیشب اعلام شد عصرگاه تاسوعا هیئت های حسینی و ابوالفضلی در قالب دسته های سینه زنی و زنجیر زنی به مزار و زیارت اهل قبور می روند چون زمان حرکت اطلاع رسانی نشده بود با آنکه کلی چشم به راه آمدنِ هیئت حسینی بودیم شوربختانه توفیق حضور حاصل نشد و ناگزیر به صورت انفرادی، همراه با دوستان به خانه ی بسیاری از در گذشتگان سر زدم و هدیه ی فاتحه و صلوات تقدیم شان کردم روحشان شاد
شب و رفتن به مزار
شب نیز نوحه خوانان نوحه خواندند وقتی سخن بر سر رفتن یا نرفتن شبانه به مزار پیش آمد چون عصرگاه به اهل قبور سلام داده بودم و احتمال قربانی شدن سحرگاه وجود داشت با اهل مزار همراه نشدم و ترجیح دادم لالا کنم...
ادامه دارد

چهار شنبه 4 مرداد هشتم محرم 1402(قسمت 3)

شب تاسوعاست امشب
سفر، استفاده از فرصت هاست فرصتِ بدرقه ی خورشید هنگام غروب کویر یا دیدن آب جاری در جوی که می دَوَد تا با رساندن خود به زمین تشنه، بوته ای را سیراب کند
سفر دیدن برای کشف کردن و لذت بردن و عبرت گرفتن است
سفر ابن الوقت بودن و تفکر و سود سرشار بردن از چشم انداز صحرا و دقت در دیدن رویش بوته هاست
سفر،سلام و لبخند و تجدید دیدار و سر کردن با دوستان است
سلام یعنی دیدنِ عظمت خدا در طلوع و غروب خورشید و رقص ستارگان بی شمار
سفر سلام و لبخند و گره زدن قلوب و شستشوی دل از قهر و کینه هاست
و سفرِ محرم یعنی تمرین خلوص و یا همراه بودن با مخلصین و گوش دادن به وعظ و پندِ واعظان و کوله بار را پر کردن از سخنان شایسته
اما...من مانده ام چگونه مسافری هستم؟
زمان با شتاب ما را به میعادگاه عاشورا نزدیک می کند
شب تاسوعا متعلق به قمر بنی هاشم (ع) است شب پر حزن و اندوه که جایگاه و منزلت خاص خود را دارد در چنین شبی نو خوانان و مرثیه سرایان فریاد یا ابوفاضل سر می دهند و از عزادران اشک می گیرند
ابوالفضل یعنی جوانمرد
نخستین کسی که حضرت را جوانمرد نامید یکی از دشمنانش بود آنهم در میدان جنگ وقتی چنان ضربه ای بر حریف قَدَر خود فرود آورد که شمشیر از دست دشمنش به روی زمین افتاد اما حضرت نه تنها بر او نتاخت بلکه اسبش را دور کرد تا دشمنِ خلع سلاح شده اش با آرامش از اسبش پیاده شود و شمشیرش را بر دارد و به نبردش ادامه دهد دشمنان حضرت در آنسوی اردوگاه لشکرِ پسر سعد وقتی چنین رفتاری را مشاهده کردند فریاد جوانمرد ابوفاضل سر دادند البته برای امام حسین(ع) نیز اتفاق مشابهی رخ داد که حضرت شمشیر دشمنش را به دستش داد افسوس که اهل بیت(ع) چنین بودند و دشمنان شان چنان کردند
امشب هیئت ابوالفضلی میهمان هیئت حسینی بود خوشبختانه با مدیریتی که انجام گرفت دسته عزاداری با نظم خاصی حرکت کردند در بین راه نوحه خوانی بین سه نفر تقسیم شد به محض ورود به میدان امام حسین از سوی برادران و خواهران هیئت حسینی مورد استقبال قرار گرفتیم مانند سنوات گذشته حسین حسین یا حسین گفتیم پس از شور که مختص جوانان است نوحه ی عمو جانم عمو جانم عمو جان...خوانده شد
مطابق رسوم پس از ذکر مصیبت و پذیرایی با همخوانیِ «ما دعا گفتیم و رفتیم از سر صدق و صفا ...»و با بدرقه ی گرم میزبان به طرف هیئت ابوالفضلی حرکت کردیم .
ادامه دارد

سفرنامه محرم 1402( قسمت2)

جوانان بنی هاشم بیایید / علی را بر در خیمه رسانید.
مسافرِ دیار کویرم؛
سفر،حرکت کردن و از جایی بجایی رفتن.برای دیدن و تغییر و تماشا کردن و بهره بردن و توشه بر داشتن است.
سفر نشستن نیست که بر خاستن و ایستادن و دیدن و گفتن و شنیدن و عبرت گرفتن است.
سفر، تنها برای رسیدن به مقصد نیست بلکه رفتن است، رفتن کجا و رسیدن کجا؟
سفر یعنی تجربه کردن و فراتر از آن، آموختن است.
سفر،ورق زدنِ کتاب قطورجهان است تا بخوانی و بدانی
و اکنون من مسافرم مسافری که نه برای شاد بودن و شاد کردن که برای بر شرکت در مراسم سنتیِ عزای سرور آزادگان امام حسین علیه السلام و صله ارحام بار سفر بسته ام
عقربه های ساعت خودشان را به 21:30 دقیقه رسانده بودند که وارد خانه ی پدری شدم به محض ورود خودم را به هیئت رساندم اولین شام هیئت نوش جان شد اینجا کسی از آمدن دیگری نه تنها دلگیر نمی شود که بسیار خوشحال هم می شود
هیئت بی رمق و بی جوش و خروش است همه ی چشم ها انتظار می کشند تا بلکه مهمان تازه ای از راه برسد که خوشبختانه با ورود مسافران تهرانی این اتفاق خوش در حال تکرار و رخ دادن است
طبق سنتِ همیشگی،امشب هیئت ابوالفضلی میزبان هیئت حسینی بود مطابق یک قانون نانوشته میکروفون به کل در اختیار هیئت میهمان است و از طرف میزبان کسی نوحه نمی خوانَد نوحه خوانان با اشاره به متعلق بودن این شب به حضرت علی اکبر(ع) نوحه خوانی کردند معمولا" مرثیه سرایی به معنای ختم مراسم است و سپس پذیرایی آغاز می شود خوشبختانه مراسم استقبال و بدرقه میهمانان به خوبی انجام گرفت ولی در هر دو مورد یاد بزرگانی افتادم که در گذشته پیشاپیش هیئت ها حرکت می کردند و زینت بخش دسته ها بودند اما افسوس که یکی پس از دیگری با تن دادن به سفر ابدی برای همیشه از بین ما رفتند و دیدارها به قیامت افتاد روحشان شاد...
ادامه دارد

سفرنامه محرم (قسمت اول)1402

جوانان بنی هاشم بیایید / علی را بر در خیمه رسانید
عاشورای امسال هم به پایان رسید امید آنکه تا عاشورای دیگر ما تمام نشویم و توفیق یابیم دگر بار در زیر خیمه ابا عبدالله الحسین (ع) افتخار عزاداری و نوکری داشته باشیم
محرم امسال و گرمای طاقت فرسا؛
هوا همچنان بر طبل گرما می کوبید و سخن از گرمایش بیشتر در روز عاشورا بود اما عزاداران و دلدادگان حسینی بی توجه به خط و نشان کشیدن های هوا برای بر پایی مراسم سنت حسنه محرم و عاشورا و برائت از قاتلان امام حسین(ع) به زادگاهشان رفتند تا میراث گرانقدر اجدادشان را پاس بدارند و از ثواب صله ارحام نیز بهره مند شوند
با چنین رویکردی روز سه شنبه هفتم محرم راهی بهمن آباد شدم سفری سهل و آسان که امیدارم شکرش را بجا آورده باشم
سه شنبه سوم مرداد مصادف با هفتم محرم تردیدها را کنار زدم و راهی بهمن آباد شدم من بودم و جاده ای که انتهایش مرا به مقصدم متصل می کرد دلم قرص و محکم و آرام بود ثانیه ها چون عمر آدمی با شتاب در گذر بودند چشمانم مدام علائم باقیمانده راه را شماره می کرد در یک لحظه اندیشه ام را به سفرهای گذشتگان بردم که راه دراز و طولانی و صعب العبور را با مرکب های بی سوخت و بی دود و بی صدا طی می کردند گاهی هم در دلم می گفتم خوش به حال الاغ های آن روزگار که هم دیدنی ها را می دیدند و هم از هوا و علوفه های ناخورده و نا دیده بهره می بردند البته بهتر بود می نوشتم خوش به حال آدم های آن دوران که گرچه با زحمت سفر می کردند ولی در مسیر، همه جا را می دیدند و با آدم ها و فرهنگ های مختلف آشنا می شدند به عبارتی کوله بار سفرشان را پر از آورده ها می کردند
این ها را گفتم تا به اینجا برسم که مسافر این زمانه چون برای رسیدن عجله و شتاب دارد نه می بیند و نه می آموزد و نه کوله بارش را پر از تجربه می کند دلش خوش است که سفر رفته آنهم سفر بی ره آورد و بی دستاورد.
امروز من مسافری هستم از نوع میانی یعنی هم عشق رسیدن دارم و هم عشق دیدن و آموختن و پر کردن کوله بار خالی ام که اگر همچنان خالی بماند نتیجه سفرم هیچ و پوچ است...
ادامه دارد

تشکر از همه ی خادمان و خدمتگزاران

سلام بر حسین (ع) و یاران و نوکرانش
امسال هم با اینکه زمین و آسمان بر طبل گرما می کوبیدند و حتی برای گرم تر شدن هوا در روز عاشورا خط و نشان می کشیدند خدا را شکر همه چیز به خیر و خوبی پایان یافت
قدر دانی از خادمان
از راه که می رسیم همه چیز را در هیئت ها آماده و ساخته و پرداخته می بینیم تشکر وافر داریم از عزیزانی با بستن کمر خدمت از صفر تا صد نوکری (روشن کردن چراغ هیئت، آشپزی، سفره گستردن، آب و غذا دادن نوحه خوانی، وعظ و منبر رفتن و حتی مستمع بودن) را به نحو احسن انجام دادند آزومندیم از اجر و ثواب دنیوی و اخروی بر خوردار شوند
در میان خیل خدمتگزاران، از عواملی که در آماده سازی میدان عاشورا به مدیریت جناب کربلایی حسین آقا هیئتی نقش داشتند و موجب آرامش و آسودگی خاطرِ عزادران شدند باید تشکر ویژه کرد به ویژه که زحمات شبانه روزی و بی منتِ کربلایی نقش به سزایی در راحتی و فراغبالیِ حاضران و عزادرانِ میدان عاشورا داشت
تشکر مخصوص داریم از عزیزان تعزیه خوان و تعزیه گردان هایی که با وجود گرمای طاقت فرسا و ملبس بودن به لباس ویژه تعزیه خوانی و حتی کلاه آهنی در وسط میدان و تابش مستقیم گرمای خورشید مردم را به فیض کامل رساندند صبر این عزیزان قابل تحسین است
متشکریم از عوامل فهرست (فارس) گردان و سقاهایی که به عزادران آب و شربت می دادند و آب پاش ها( آقایان ابو طالب صفر و محمدصفر)که برای خنک کردن عزاداران زحمت کشیدند و نعش کش ها و علم کش ها(علم بردارها) و ساربان و مدیریت صوت و تصویر و مستمعینی که با حضورشان به تعزیه خوان ها شوق و ذوق و انرژی بخشیدند
سپاس فراوان از مهمان نوازی برادران و خواهران ساکن بهمن آباد داریم که شرط و آداب مهمان نوازی را به نحو احسن و اکمل به جا آوردند
متشکریم از شورا و دهیار محترم که در خدمت رسانی به عموم مردم سنگ تمام گذاشتند
سپاسگزاریم از عزیزان نانوای بهمن آباد که در تهیه نان و خدمت به مردم و مجالس حسینی زحمت کشیدند و خدمت کردند
سپاس فراوان از نیروی انتظامی و فرماندهی پاسگاه شهرستان داورزن که برای حفظ و بر قراری امنیت زحمت کشیدند.
نوکری برای آقا امام حسین علیه السلام لیاقت و سعادت و صلاحیت و قابلیت و اهلیت می خواهد

هرکه کوچک شد به پاى تو بزرگش می کنند
خادم پایین مجلس از همه بالاتر است

روزهای پر التهابِ کربلا(4)

وقتی لقمه های حرام مانع شنیدن صدای حق می شود!

روزهای پر التهاب برای خاندان اهل بیت علیه السلام از پی هم می آیند و می روند کودکان دمی از بزرگترها جدا نمی شوند در این میان نقش کوه صبر و متانت و تقوا حضرت زینب کبری(س) در آرامش دادن به کودکان و زنان حرم بی بدیل است لشکر از همه سو به کربلا سرازیر شده است با این که جنگ حتمی به نظر می رسد ولی امام (علیه السلام) در هر گام به اتمام حجّت مى پردازد تا هیچ کس فردا ، ادّعاى بى اطّلاعى نکند اما افسوس که گوش شنوایی برای شنیدنِ حرف حق نیست خوارزمی می گوید: روز عاشورا پس از آنكه هر دو سپاه كاملا آماده گردیدند و پرچمهاى لشكر عمر سعد بر افراشته شد و صداى طبل و شيپور آنان در بيابان كربلا طنين افكن گرديد، لشکر به طرف خيمه هاى حسين بن على حركت كرد و خيمه ها را احاطه نمودند، حسين بن على علیه السلام از ميان خيمه و از داخل لشكر خويش بيرون آمد در برابر صفوف لشكر دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سكوت كنند و به سخنان او گوش فرا دهند، ولى آنان همچنان سر و صدا و هلهله و شادی مى كردند حضرت (بی ادبی و بی نزاکتی آنان را نادیده گرفت) و با اين جملات،(فریب خوردگان و دنیا طلبان)را به آرامش و سكوت دعوت فرمود:

واى بر شما! چرا گوش فرا نمى ندهيد تا گفتاری كه شما را به رشد و سعادت می رساند بشنويد، هر كس از من پيروى كند،خوشبخت و هر كس عصيان و سر کشی و مخالفت ورزد، از هلاك شدگان است

آرى در اثر هداياى حرامى كه به دست شما رسيده و در اثر غذاها و لقمه هاى غير حلال كه شكمهاى شما از آنها انباشته شده خدا بر دلهاى شما اين چنين مهر زده است .واى بر شما! چرا آرام نمى شويد؟! چرا گوش فرا نمى دهيد؟!

وضع پر التهاب این روزهای کربلا(2)

آیا در کربلا بین لشکر ابن زیاد کسی نبود که حقانیت امام حسین علیه السلام را تصدیق کند؟
پاسخ؛فراوان بودند اما...
ار گفتگوی امام علیه السلام و عمر سعد در عصر تاسوعا چنین بر می آید که حتی عمر سعد هم به حقانیت امام(ع) پی برده بود و منطق حضرت را قبول و تصدیق می کرد تنها عذرش ترس از بی رحمى و قساوت یزیدیان بود که بهانه ای بیش نبود! زیرا بر خلاف آنچه پسر سعد از ترس واکنش عبیدالله در برابر مخالفتش با جنگ و پیوستن به حسین(ع) می گفت دنیا خواهی و حب نام و نان و مقام او را به بد عاقبتی و نکبت کشاند.
اسناد می گویند:عبیدالله که از توانایی‌های عمر بن سعد در مبارزات و جنگ‌ها باخبر بود و وی را در میان هواداران بنی‌امیه، مناسب نبرد با امام حسین علیه‌السلام می‌دید، به وی پیشنهاد فرماندهی سپاه رزمی خویش بر ضد امام حسین علیه‌السلام را داد و تنفیذ حکومت ری را مشروط به پایان بخشیدن ماجرای قیام امام حسین علیه‌السلام نمود.
عمر بن سعد در آغاز برای پذیرش این أمر مهم از خود تردید و دو دلی نشان داد، ولی در برابر تطمیع‌های شیطانی عبیدالله تسلیم شد و پیشنهادش را پذیرفت و فرماندهی سپاه یزید بن معاویه را بر ضد امام حسین علیه‌السلام بر عهده گرفت
عبیدالله پسر سعد را تهدید نکرد بلکه تطمیع کرد و این روش جواب داد تا جایی که وقتی امام علیه السلام در پایان مذاکره ی بی نتیجه ی عصرگاه تاسوعا رو به پسر سعد فرمود: امیدوارم که از گندم عراق نخورى ابن سعد گستاخانه و به استهزا گفت: جو عراق مرا کافى است و چنین شد که روز عاشورا رو به لشکر تحت فرمانش فریاد بر آورد؛بروید به عبیدالله خبر دهید ابن سعد نخستین کسی بود که نخستین تیر را به سوی حسین بن علی پرتاب کرد! لعنت الله...

وضع پر التهاب این روزهای کربلا(1)

شمر در کوفه بر طبل جنگ می کوبد!
اوضاع و احوال کربلا با ورود لشکر عظیم پسر سعد آنهم در برابر لشکر محدود امام علیه السلام هر لحظه ملتهب تر می شود امیران لشکر عبیدالله هر کدام می خواهند گوی سبقت را در نا جوانمردی از دیگری بربایند پیک ها نیز مدام بین کوفه و کربلا و شام در حرکت اند و اوضاع را گزارش می کنند ابن سعد می خواهد عبیدالله را از جنگ منصرف کند با این رویکرد قاصدی را نزد امام(علیه السلام) فرستاد
فرستاده عمر سلام کرد و نامه ابن سعد را به امام تقدیم نمود و عرض کرد: مولاى من! چرا به دیار ما آمده اى؟
امام(علیه السلام) در پاسخ فرمود:
اهالى شهر شما به من نامه نوشتند و مرا دعوت کرده اند، و اگر از آمدن من ناخشنودند باز خواهم گشت
فرستاده عمر عین فرمایش امام علیه السلام را تقدیم عمر کرد ابن سعد گفت: امیدوارم که خداوند مرا از جنگ با حسین(علیه السلام) برهاند. آنگاه این خواسته امام را به اطّلاع «ابن زیاد» رساند
عبیدالله به فکر فرو می رود اما مگر امثال شمر می گذارند عبیدالله به غیر از جنگ هم فکر کند؟
عبیدالله در پاسخ نامه پسر سعد نوشت:
از حسین بن على(علیه السلام) بخواه، تا او و تمام یارانش با یزید بیعت کنند. اگر چنین کرد، ما نظر خود را خواهیم نوشت!
چون نامه ابن زیاد به دست ابن سعد رسید، گفت: «تصوّر من این است که عبیدالله بن زیاد، خواهان عافیت و صلح نیست»
عمرسعد، متن نامه عبیدالله بن زیاد را نزد امام حسین(علیه السلام) فرستاد.
امام(علیه السلام) فرمود:
من هرگز به این نامه ابن زیاد پاسخ نخواهم داد. آیا بالاتر از مرگ سرانجامى خواهد بود؟! خوشا چنین مرگى...
ادامه دارد