آرزوهای  میرزا حسن (2)

آقا میرزا حسن برایمان از عمو مشتی مراد علی می گوید؛

آقا میرزا حسن گرچه به ظاهر بی سواد به نظر می رسید ولی گلواژه های طلایی اش در باره داشتن آرزو و مسائل ریز و درشت زندگی نوید بخش آینده درخشان بود

وقتی در باره ی آرزو و امید پرسیدم گفت: آرزوهای دور و دراز و دست نیافتنی که آدم را گرفتار غم و غصه کند عین هلاکت است

آقا میرزا حسن از آنجا که ارادت خاصی به مرادش مشتی مراد علی داشت می گفت: خدا بیامرز مشتی مراد علی از عمرش بهره برد خوب زندگی کرد و خوب هم از دنیا رفت ایشان به عنوان بزرگتر و با سواد روستا نزد همه عزیز بود و خیرش به همه می رسید

مشتی مراد علی همیشه با مردم و در میان غم و شادی های مردم بود به قول ما دهاتی ها یکه خور و تک خور نبود می گفت: نعمتی را که خدا به شخص عطا می کند محض آزمایش است بخشندگی فضیلت و بخل و خساست رذیلت است آنکه بخشید اجر دنیا و آخرت را بدست می آورد و کسی که بخل به ورزد برکت را از مال و عمرش دور می کند من که سواد نداشتم ولی از قول پیامبر روایت خواند که حضرت فرموده: بخشندگی درختی از درخت‌های بهشت است كه شاخه‏های آن به طرف زمین آویخته است و هر كس شاخه‏ای از آن بگیرد آن شاخه وی را به بهشت رهنمون می‏شود...

در باره ی کمک کردن به تسهیل ازدواج جوانان و فراهم کردن جهیزیه دخترانِ دم بخت بسیار سفارش می کرد و تأکید داشتند اینگونه مساعدت ها باید بدون بوق و کرنا و آبرو مندانه باشد به طوری که جز خدا کسی از چنین کمکی خبر نداشته باشد...

ادامه دارد

آرزوهای  آقا میرزا حسن (1)

آقا میرزا از انواع آرزو برایم می گوید
میرزا حسن آدم دل زنده است میرزا جدی ترین حرف هایش را در قالب طنز بیان می کند شهد و شیرینیِ حرف های حساب شده ی میرزا چنان لذتی را به کاممان می ریزد که آدم در می ماند و از خود می پرسد؛آیا میرزا واقعا" سواد خواندن و نوشتن نمی داند؟
از آنجا که با سواد و بی سواد بودن میرزا ارتباطی به بنده ندارد و مهم کلمات قصار و پند آموز ایشان است هر روز پس از فتح کلام و سلام بی درنگ پرسش نویی را آغاز می کنم مانند امروز که وارد حوزه شخصی ایشان شدم و از آرزوهای میزا حسن آقا پرسیدم.
میرزا دستی بر ریش های سفیدش کشید و گفت: از کسی پرسیدند: دلت چه خواهد؟گفت: آنکه دلم هیچ نخواهد
من در همه ی دوره های عمرم از دلم خواهش کرده ام پرورش دهنده آرزوهای دست نیافتنی نباشد گاهی برای دلم حکایت کسانی را نقل می کنم که آرزوهایشان را با خودشان به گور بردند حتی برای متقاعد کردن دلم به محل دفن مردگان می رویم و به او می گویم؛ ای دل نازنین! اینجا آرامگاه آرزو بر دل ماندگان است این خانه های کوچک پر است از آرزوهایی که هر گز حاصل نشد.
از عمو میرزا پرسیدم: از نظر شما داشتن آرزو خوب نیست
میرزا سر تکان داد و گفت:اگر طلب و اشتیاق و خواسته و آرزو و امید نباشد که انسان جنازه ای بیش نیست ولی با این حال هر آرزویی نمی تواند خوب باشد
بسیاری از آرزوها ملال آورند و آرزو کنندگان را زود هنگام به گور می فرستند
آرزوهایی خوب هستند که سلامت و پیشرفتِ خود و افراد جامعه را در پی داشته باشد
آرزویی خوب است که انسان را به تلاش وا دارد
آرزویی خوب است که آرزو کننده را گرفتار خود مشغولی نکند
آرزو خوب است که مرا وادار به کاشتن نهال کند
آرزوی خوب این است که تلنگری برای آینده نگری باشد.

گم شدم در گیر و دار آرزو های خودم
تا به تنهایی رسیدم باز با پای خودم...
ادامه دارد

سفرنامه اربعین 1401 (قسمت دهم)

قسمتي از واقعيات دیدنی و شنیدنیِ جامعه ي چند لايه اي عراق؛

احترام مردم به مرجعیت موروثی و جایگاهِ شخص آیت الله سیستانی مثال زدنی است

خوشبختانه نگاه دولت و مردم عراق به اربعین و حضور زائران عبادی است نه تجاری و توریستی و اقتصادی

مشایه به فرهنگ مردم عراق تبدیل شده و سال به سال رونق بهتری به خود می گیرد(به حركت پياده روي مردم بسوي كربلا مشايه مي گويند.)

چای و سيگار با گویی با فرهنگ روزمره عراقي ها عجين شده پیران و به ویژه جوانان مدام در حال چای خوردن و سیگار کشیدن هستند

ماشین های وارداتی در خیابان های عراق جولان می دهند و خبری از محصول داخلی نیست

فرهنگ بهئاشتی و اجتماعی عراق با ایران قابل قیاس نیست هنوز هم اختلافات و تصادفات توسط شیوخ قبائل حل و فصل می شود و بیمه شخص ثالث اختیاری است

عراق به شدت با کمبود برق مواجه است.

بر خلاف مردم ایران که از حمل پئل پول نقد خود داری می کنند در دستان مردم عراق به وفور پول نقد ديده مي شود و خبري از پرداخت هاي الكترونيكي و كارت بانكي نيست حتی شعب بان هم زیاد نیستند

زیر ساخت های کشور عراق بسیار ضعیف است و گویی هیچ ردیف بودجه تعریف شده ای ندارد

گفته می شود علاقه عراقی ها به شبکه اجتماعی به ویژه فیسبوک بسیار است شاید به همین دلیل سرعت اینترنت بالایی دارند

مردم عراق بر این باورند که قدرت كماكان در بين شيوخ و بزرگان عشائر توزيع شده و عمده مناصب دولتي استاني و ملي بين فرزندان اين افراد تقسيم می شود

گرچه عراق طی این چند سال از در فروش فراوان نفت در آمد کسب کرده و ثروتمند شده ولی از زاوایای گوناگون سیاسی فرهنگی صنعتی و... قابل مقایسه با کشور ایران نیست...

پایان

سفرنامه اربعین 1401 (قسمت نهم)

یک شنبه 27 شهریور پایان سفر معنوی
پس از خداحافظی با امام حسین علیه السلام و یارانِ با وفایش تا محل خودروهای مسافر بری که بیشتر ون بودند راه درازی را طی کردیم دو ساعتی که سر گردان بودیم هادی با اشاره به اتوبوسی که تازه از راه رسیده بود گفت؛به تعداد خانواده جا گرفته و مشکلی وجود ندارد ،بچه ها خوشحال شدند که می توانند در اتوبوس به نسبت وَن استراحت بیشتری داشته باشند ولی راننده وقتی سیل مسافران را ورانداز کرد به طمع افتاد و قیمت را بالا برد
با پذیرش قیمت بالا اتوبوس به رانندگی یک عراقی به سمت ایران حرکت کرد
از درد سرهای بین راه که بگذریم ساعت 4:30 دقیقه بامداد خسته و کوفته و لنگان لنگان از اتوبوس بسیار قدیمی پیاده شدیم و قدم به خاک ایران عزیزمان گذاشتیم شوربختانه راه 4 یا 5 ساعته کربلا تا مهران 8 ساعته طی شد
از گیت ها که عبور کردیم به دنبال نمازخانه بودیم چون پیدایش نکردیم و زمان می گذشت با اندک آبی که داشتیم وضو ساختیم و در زیر یکی از چادرها نماز صبح را اقامه کردیم حال باید خودمان را به پارکینگ اربعین برسانیم بچه ها را به شوخی گفتم اگر ماشین هادی را نبرده باشند تا نیم ساعت دیگر حرکت می کنیم!
سوار بر اتوبوس صلواتی به سوی پارکینگ اربعین حرکت کردیم خوشبختانه اتوبوس در فاصله یک متری ماشین هادی توقف کرد به محض پیاده شدن از اتوبوس بی درنگ به سوی تهران حرکت کردیم حال باید برای پیمودن راه طولانی مهران تا تهران صبور باشیم.
در بین راه خوشبختانه نماز به جماعت اقامه شد اینجا نیز روحانی کم تجربه خودش را برای سخنرانیِ پس از نماز آماده کرد وقت آن را نداشتم تا به حضرتشان بگویم جناب مستطاب!همه جا و برای همه کس نباید و نشاید سخن گفت ولی ترجیح می دادم بی تفاوت بگذارم و بگذرم.
پایان سفر و جای خالی شکر بیکران!
ساعت 22:30 دقیقه سفر اربعین مان خاتمه یافت و خداوند را بیکران سپاس که با خاطرات خوش به سلامت وارد خانه شدیم...
ادامه دارد

«درد سرهای ننه کلو»

وقتی ننه کلو از لج شوهرش کشف حجاب می کند!
هفته پیش در اوج شلوغی های تهران رفته بودیم مهمونی،جای شما خالی خیلی خوش گذشت ولی در بازگشت متوجه شدم ننه کلو از چیزی دلگیر شده ولی نمی خواد کسی بفهمه من هم خودمو زدم به اون راه...
از ننه کلو دلیل گرفتگی و ناراحتیشو نپرسیدیم تا اینکه رسیدیم سر یه خیابونی که خانم های جوان شعار می دادن و روسری هاشونو می سوزوندن خواستیم تغییر مسیر بدیم که ننه کلو گفت:نگر دار می خوام پیاده شم ننه جان!
گفتم اینجا؟
گفت بله نگر دار
اینجا چیکار داری؟
ننه کلو در میان بهت و حیرت ما قسم خورد و گفت می خواد به قول خودش کشک حجاب کنه
گفتم ننه کلو اولا" کشک حجاب نه و کشف حجاب،دویما" نزدیک به 90 سال عمر از خدا گرفتی...
ننه کلو با عصبانیت گفت:هی از سند و سالم بگو، هی بگو 90 سالته!
در حالی غر زدن از ماشین پیاده شد و همراه با دخترای دهه هشتادی چارقدشو از سرش برداشت ابتدا دور سرش چرخاند و چرخاند بعدش برای چند لحظه چارقدشو سر چوب کرد و انداختش توی آتیش و علیه بابا حاجی(شوهرش) شروع کرد به شعار دادن: سر به سرم میزاره / دستام نمک نداره
پول داره یا ماشالله / حاجی خسیس والله
اول کباب بعدا" حجاب
اول کباب بعدا" حجاب
فکرشو بکن دخترایی که کشف حجاب کرده بودن قهقه زنان دور ننه کلو حلقه زدند و شروع به عکس گرفتن کردن،
خبرنگارای خارجی هم با استفاده از فرصت بدسا آمده مدام عکس می گرفتن و برای شبکه هاشون ارسال می کردن...
ادامه داره

سفرنامه اربعین 1401 (قسمت هشتم)

شنبه 26 شهریور ورود به کربلای معلی
سلام و خدا حافظی
اینجا بارگاه ملکوتی سرور آزادگان آقا ابا عدالله الحسین است موج جمعیت عاشقان در صحنین مطهر قابل وصف نیست هر طور بود خودم را به مقابل ضریح مقدس رساندم...
پس از زیارت و گفتنی ها به مولا و ارباب مان امام حسین(ع) ناگهان دیدم نه با اراده ی خود که موج مرا به حبیب بن مظاهر(س) ارتباط داد کمی با این پیر و عاشق روزهای سختِ کربلا صحبت کردم.
نگاهم که به تل زینبیه افتاد یاد مصیبت های شیر زن کربلا و اسوه ی صبر، حضرت زینب کبری (س) افتادم البته وجب به وجب حرم مطهر قصه و غصه های خود را دارند به ویژه محل شهادت و سر بریدنِ شریف ترین انسان زمین و آسمان و نزول فرشتگان که بسیار غم انگیز است.
زیارت و ماندن در حرم سیر ناشدنی است ولی باید سفارش کنندگان را هم با خواندن حد اقل دو رکعت نماز یاد می کردم نخست به یاد والدین عزیزم افتادم که با نفس های گرم و احساس پاک و ارادت شان به اهل بیت (ع) باعث و بانی وصل این حقیر به اقیانوس بی انتهای ولایت و امامت شدند و خانواده یعنی گل سر سبد زندگی ام و همسایگان و دوستان و سفارش کنندگان که هر کدام از این گل های خوشبو عطر خاص خود را دارند
دل کندن و وداع کردن با محبوب ترین و آزادمردترین انسانِ همه ی عصرها و نسل ها دشوار است ولی ناگزیر باید به امید دیدار از معشوق جدا شد
حال نوبت به خداحافظی از کربلا رسیده ولی خروج مان نمی تواند به راحتی ورودمان باشد
سیل جمعیت که همه می خواهند زود و خوب خود را به محدوده ی مرزِ وطن شان برسانند کار را مشکل کرده است به بچه ها در باره ی ارزش صبوری در سفر،سخن گفتم ولی کلام هر چند خوب و حق باشد در اوقات خستگی و ملال تأثیر چندانی ندارد.
کلی راه را پیاده طی کردیم تا به محل خودروهایی رسیدیم که مسافرانشان را به مرز منتقل می کردند در حالی که منتظر یک راننده ی با انصاف هستیم هادی با اشاره به اتوبوسی که از راه رسیده می گوید به تعداد خانواده جا گرفته،بچه ها ابراز خوشحالی می کنندکه در اتوبوس به نسبت وَن امکان استراحت بیشتری وجود دارد...
ادامه دارد

امروز اربعین و این جا کربلاست

شنبه 26 شهریور ورود به کربلای معلی
امروز اربعین و این جا کربلاست
سرانجام راه طولانی به خوبی طی شد و حول و حوش ظهر به کربلا رسیدیم در خیابان اصلی آنچه پیش از هر دیدنیِ چشممان را منور و دل مان را ارام ساخت گنبد طلایی قمر بنی هاشم(ع) بود اینجا قلم از نوشتن و زبان از بیان وصف حال و هوای آن لحظه عاجز و ناتوان است هر چه جلوتر می رفتیم جمعیت فشرده تر می شد همه یک هدف داشتند رسیدن به پابوس ماه بنی هاشم آقا ابوفاضل که نزد مسلمانان و حتی غیر مسلمانان و به ویژه شیعیان ایران بسیار عزیز و گرامی هستند.
هر چه در اوصاف او گفتن کم است و اندک است
عالمی وا مانده در معنای عباس علی
در حریم کربلا بعد از حسین بن علی
کس نباشد در جهان همتای عباس علی
در دو دنیا ساقی لب تشنگان پور علیست
انبیا هم تشنه صهبای عباس علی...
چند صدمتر مانده به حرم مطهر قمر بنی هاشم(ع) گلبانگ اذان طنین انداز شد نماز ظهر و عصر را در خیابان اقامه کردیم از حامد بی خبر بودم خانواده طبق قرار، جلوتر بودند هادی هم ناگهان در میان جمعیت از نگاهم دور شد ولی کمی بعد هم را پیدا کردیم و باهم وارد حرم مطهر قمر بنی هاشم(ع) شدیم جمع مشتاقان مرا چون امواج خروشان،به این سو و آن سو می بردند در حالی که به دنبال واژه ای در خور برای عرض ادب به ساحت مقدس حضرت می گشتم نا خود آگاه یاد روایتی افتادم که: حضرت عبّاس علیه السلام هر گز بدون اجازه در کنار برادرش نمی نشست و اگر بعد از اجازه می نشست، درست مانند یک عبد و غلام خاضع متواضعانه مقابل برادرش امام حسین علیه السلام می نشست.
هر چه سعی کردم نتوانستم در فضای ساکن و آرام خواسته هایم را تقدیم حضرت کنم هر بار که سر پنجه هایم نزدیک به ضریح مقدس می شدند زائران و عاشقان حضرت نا خواسته سر انگشتانم را از حلقه زدن بر ضریح دور می کردند ولی دلم همراه دیگر دل ها بر گرد ضریح می چرخید و گفتنی هایم را به پای مبارکش می ریختم
اکنون زمان آن رسیده که به جانب بارگاه حضرت سید الشهدا علیه السلام حرکت کرنیم ...
ادامه دارد

سفرنامه اربعین 1401 (قسمت ششم)

شنبه 26شهریور
امروز اربعین است روزی که با برنامه ریزی حساب شده توانستیم به لطف پروردگار در موعد مقرر با حضور در کربلا و صحن مطهر آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام و حضرت باب الحوائج آقا ابالفضل العباس علیه السلام حضور گفتنی ها بگوییم و خواندنی ها را بخوانیم و عرض ادب و احترام بجا آوریم
هوای گرم عراق و هوایی شدن دل یکی شده بودند گویی ندایی از جانب معشوق ، عاشقان را به جانب خود می کشید و دلباختگان با ناچیز شمردنِ گرمای هوا و غبار و ریزگردها و زخم و تاول های پا به راهشان ادامه می دادند
پیاده روندگانِ اربعین همه یک مقصد را می شناسند و دل در گرو یک یار دارند کربلا نامی آشنا برای هر انسان آزاده است چه مسلمان و چه غیر مسلمان ولی تعلق خاطر شیعیان به این سرزمین دگر است.
ناگهان گرد و غبار آسمان را فرا می گیرد و کمی بعد ریز گردها نوازشگر سر و رو و چشم هایمان می شود ولی هیچ چیز نمی تواند مانع راه رَوندگانِ راه شود
شمارش عمودها را نادیده می گیرم و چشم می چرخانم به دور و برم می بینم برخی را که با وجود کهولت سن با شتاب در حرکت اند اینان خود را با واژه ی سخت و نمی شود بیگانه کرده اند گویی اشک هایی که سال ها در فراق یار و مصیبت های عزیز فاطمه(س) ریخته اند جواب داده و دعوت نامه شان را به امضا رسانده است طبق قراری که با هم داریم پس از طی صد عمود به استراحت می پردازیم و سپس به راهمان ادامه دهیم در یکی از موکب ها خواب بر چشمان مان چیره می شود سر بر زمین گذاشتن همان و یک ساعت به خواب رفتن همان،با این استراحت همه ی خستگی ها را فراموش کردیم حامد کماکان جلودار است و من هادی و دیگر اعضای خانواده با قدم های پیوسته به راهمان ادامه می دهیم یکی از توفیق های این سفر حضور تقریبا" همه ی اعضای خانواده در مراسم پیاده روی اربعین امسال بود .
هر سفری سختی خاص خود را دارد و این سفر معنوی و طولانی هم گرچه سختی هایش مضاعف است ولی یاد و نام امام حسین(ع) شور می آفریند و خستگی ها را تبدیل به عشق می کند...
ادامه دارد

سفرنامه اربعین 1401قسمت پنجم)

جمعه 25 شهریور
دیشب خواب آرام تری داشتیم ولی به قول جبهه رفته ها تا کربلا نمانده یک یا حسین دیگر...
بی توجه به شمارش عمودی ها با شتاب به سوی معشوق حرکت می کنیم جاده ی عبور زائران در طول 24 ساعت شاهد گام گذاشتن و قدم برداشتن عاشقان امام حسین(ع) است هدف تجدید ارادت و غم و اندوه به خاندان اهل بیت علیهم السلام و لبیک گفتن به مولایشان است
در حال پیاده روی به مصائب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام به ویژه زنان و کودکان امام حسین(ع) در سفر سختِ کربلا تا شام می اندیشم که اسیر دست داعشی های ستمگرِ روزگار خودشان بودند
و به پیاده روی خودم فکر می کنم که قدم به قدم انواع وسایل رفاهی و خوراکی و راحتی سفر برایم مهیاست
و به یاد سخن یک هموطن مشهدی افتادم که از برگزاری مراسم عاشورای امسال در شهر و روستایشان گله مند بود که مانند سال های پیش پذیرایی چشم گیری نبوده و...!
با شوق و ذوق وصف ناپذیر همچنان جاده را به زیر پایمان می کشیم در نزدیک یکی از موکب ها گلبانگ اذان ظهر گوشنواز شد یک روحانی به عنوان امام جماعت تکبیر زد و ما نیز تکبیر زدیم
در پایان نماز حاج آقا به پرسش های شرعیِ نمازگزاران پاسخ دادند حاج آقای عامری از علمای خوش مشرب و با سواد قم هستند سر صحبت مان در باره اختلاف نظر علما و بزرگان دین در باره ی روز اربعین و تردیدهای حضور اهل بیت در کربلا باز می شود در پایان گفتگو و هنگام خدا حافظی حاج آقای عامری با اصرار تسبیح ذیقیمت و ارزشمند خودشان را به بنده هدیه کردند که بنا به فرمایش خودشان این تسبیح ویژه است.از حاج آقا که با خانواده بودند خدا حافظی کردیم.
به هادی در باره ی دانش و سواد و صفای دل حاج آقا صحبت کردم ساعتی نگذشت که در میانه ی راه،دوباره حاج آقا را زیارت کردیم گفتگوی کوتاهی داشتیم و از هم جدا شدیم...
ادامه دارد

سفرنامه اربعین 1401قسمت چهارم)

امروز 5 شنبه 24 شهریور است دیشب باد شدیدِ کولرهای قوی فضای شبستان حضرت زهرا(س) را چنان سرد کرده بود که تا صبح خواب راحت نداشتیم سر شب هر چه گشتیم رو انداز یا پتو پیدا نکردیم صبح که بر خاستیم بچه ها از سرما و خواب بی کیفیت گفتند!
دیشب پیش از هم آغوش شدن با خواب، همگی قرار گذاشتیم رأس ساعت 5 بامداد آماده حرکت به سوی کربلا ی معلی باشیم همین اتفاق افتاد با عبور از مقابل حرم مطهر مولای متقیان علی علیه السلام عرض ادب و خدا حافظی کردیم وخودمان را به جاده اصلیِ پیاده روندگان کوی یار رساندیم
ما هستیم و یک جاده ی ناهموار و مملو از عاشقانی که می خواهند هر چه زودتر خودشان را به کربلا برسانند در بین را با پیاده رَوَندگان و زائران خسته از راه سر گرم صحبت می شوم و پرسش هایی را مطرح می کنم که جواب های هر کدام برایم درس آموز است
به بچه ها مدام توصیه می کنم از خوردنی نوش جان کنند تا انرژی و توان راه رفتن داشته باشند در موکبی بار بگشودیم و بیش از 2 ساعت استراحت کردیم کمی آن طرف تر زن و شوهر جوان افغانی نشسته بودند که با فرزند خردسال شان زائر و از پیاده روندگاه اربعین بودند مرد جوان با سواد بود و اطلاعات خوبی از ایران و افغانستان داشت گفتگوی طولانی ما بچه ها را شگفت زده کرده بود
در موکب دیگری با صاحبان و بانیان موکب وارد گفتگو شدم یکی از آن ها به خوبی ایرانی حرف می زد از نام و مکان زندگی ام پرسید من نیز پرسیدم گفتگوی ما به طول انجامید از ایشان در باره عراق می پرسم. او می گوید طائفه ای بودن و دسته بندی ها مانع پیشرفت عراق شده است اینجا از اتحاد خبری نیست به عنوان مثال، نجف و بسیاری دیگر از شهرها و روستاهای عراق در قالب تبعيت از مرجعيت شيعه و حول و حوش آيت الله سيستاني تعريف مي شود ولی كوفه از نظر سياسي تحت نفوذ خاندان صدر و جريان صدريون قرار دارد و نماز جمعه ي مسجد كوفه نيز از اين خاندان تبعيت مي كند این روش مربوط به اکنون و این چند سال نیست بلکه سال هاست صدریون در این اماکن و شهرها نفوذ سیاسی مذهبی دارند...
ادامه دارد

سفرنامه اربعین (1401قسمت سوم)

4 شنبه 23شهریور
خدا را شکر به سلامت وارد نجف اشرف شدیم ولی تا رسیدن به حرم مطهر مولای متقیان علی بن ابی طالب علیه السلام راه درازی مانده که باید پیاده طی کنیم 20 دقیقه ای که کذشت گلبانگ اذان مغرب و عشاء گوشنواز شد در یکی از موکب ها که امکانات محدودی داشت نماز را اقامه کردیم پس از نماز میل به غذا خوردن داشتیم ولی چون بچه ها به ظرف و ظروف ها نگاه بهداشتی داشتند از خوردن صرف نظر کردیم در مسیر به بچه ها توصیه کردم این چند روز همه ی چشم شان را برای دیدنِ همه ی چیزهای پیرامون شان باز نکنند که به بهانه ی عدم رعایت بهداشت از خوردن باز می مانند
در حال پیاده روی به سوی حرم مطهر در یک نگاهِ مقایسه ای بین دو کشور همسایه، ایران و عراق، برتریِ کشورمان در همه ی موارد به ویژه نظافت عمومي،بهداشت فردی، وجود زيرساخت ها،جمع آوري زباله ها،مقررات رانندگی و فرهنگ عبور عابران از عرض خیابان كاملاً مشهود بود.
رفتیم و رفتیم تا چشمان مان بر بارگاه و مرقد شریف مولایمان روشن شد پس از مقدمات وارد حرم شدیم اینجا جایی است که باید سفره دل را گشود و گفتنی ها را گفت پس از سلام و زیارت و عرض ادب، از حرم بیرون رفتم تا جایی برای اقامه نماز پیدا کنم یاد خیلی ازعزیزانِ در حیات و ممات که دوست داشتند اینجا باشند ولی به هر دلیل نبودند چون فیلم از جلوی چشمانم عبور می کنند برای رفتگان طلب مغفرت و برای ماندگان آرزوی خوشوقتی و کامیابی کردم
در سرگرمی های گفتنی ها با مولایمان بچه ها را گم کردم شاید هم بچه ها مرا گم کرده بودند کوله ها را یک نفر داوطلبانه برایمان نگهداشته که اطمینان دارم اجر او بیش از ما بود از حرم که برگشتم هنوز هادی و حامد نیامده بودند دوباره به صحن مطهر بر گشتم قبور علما و مراجع تقلید را زیارت کردم و برایشان فاتحه و صلوات هدیه فرستادم و دوباره که از حرم بیرون آمدم بچه ها آمده بودند با هم به دنبال جای خواب گشتیم توافق شد در شبستان حضرت زهرا(س) سر بر کوله (به جای بالش) بگذاریم ...
ادامه دارد

أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی

سلام بر شمس الضحا،زاده بدرالدجا،سلطان طوس، انیس النفوس،شمس الشموس، قائم ال محمد (ص) آقا علی بن موسی الرضاغلیه السلام
آقا جان!چشم ها به امید کرم تو اشک می ریزند و پلک می زنند و قلب ها به امید جواب سلام تو می تپند
آقا جان!خوشحالیم که پس از بر چیدن شدن یا به حد اقل رسیدن خطر کرونا می توانیم سر پنجه هایمان را بر ضریح مقدست قلاب کنیم و سفره ی دل بگشاییم و گفتنی هایمان را به پایت بریزیم
زائری که برای رسیدن به کوی یار رنج سفر را بر خود هموار کرده وقتی نگاهش به بارگاه طلایی ات گره می خورد دلش بی تاب و اشک چشمانش سرازیر می شود
تو خوب می دانی که دل ها بی تاب و غصه ها گلو گیر شده و هرکس می خواهد بگونه ای آهوی راهت شود تا تو ضامنِ آزادی اش شوی.
دست خودمان نیست کبوتر دلمان به شوق حرمت پر می کشد و به طرفِ دانه هایی می رود که برایش می پاشی
وارد صحن سرایت که می شویم دست ادب به سینه می گیریم و ادن دخول می طلبیم و به نیت خود و هرکس دلی در گرو زیارت مولایش دارد با اشک شوق می گوییم: السلام علیک یا غریب الغربا و یا معین الضعفاء والفقرا
السلام علیک یا شمس الشموس و انیس النفوس
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا و سلام بر کتاب گشوده و قرآن مبین خدا و صمیمیتِ سیال
آقا جان!بیا و یک بار دیگر برایمان نماز باران بخوان تا دل هایمان از آلودگی ها پاگ شود
آقا جان!تو شمس الشموس و خورشید خورشیدهایی و بر همه ی خورشیدها برتری داری پس بتاب بر دل تاریک و سردمان که سخت به روشنای نور و گرمای تو نیازمندیم.
اکنون روز 30 صفر سال 203 هجری قمری است و شیعیانت به خوبی می دانند در سحر گاه امروز با حیله و تزویر مأمون به شهادت رسیدید و مسلمانان و حتی مخالفان تان از وجود مبارک و نعمت علم و حکمت و اقیانوش دانش تان محروم شدند
دست نوازش خدا، یا رضا یارضا
حریم تو بهشت ما، یا رضا یارضا
سالروز شهادت امام رئوف، سلطان طوس ،امام علی بن موسی الرضا علیه السلام را تسلیت بر مسلمانان به ویژه شیعیان و پیروان حضرت تسلیت باد.

28 صفر و رحلت جانگداز حضرت  محمد صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله

امروز آخرین روز حیات مبارک حضرت محمد صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله است حضرت در سال یازده هجرت و در سن63 سالگی ندای حق را لبیک گفتند و چشم از جهان فانی فرو بستند.
امروز از در و دیوار مدینه غم می بارد.
چه می گویم؟عالَم را غم گرفته است
آسمانیان بی تابانه خود را برای استقبال از بهترین خلق خدا آماده می کنند.
جرئیل در کنار یار دیرین خویش گریان و غمگین سر به زیر افکنده.
همه ی نگاه ها به لب های مبارک پیامبر دوخته شده.
خانه ی پیامبر(ص) پر شده از سکوت.
ناگهان با صدای دق الباب سکوت در هم می شکند.
آهنگِ دق الباب نیز متفاوت است.
کیست آن سوی در؟
غریب هستم آمده ام به زیارت پیامبر(ص)
فاطمه در برویش نمی گشاید ...پیامبر می فرماید: فاطمه جان! آیا می‌دانی این شخص کیست؟ او کسی است که جمعیت‌ها را پراکنده و فرزندان را یتیم و زنان را بیوه می‌کند،
اما چطور ممکن است؟مگر ملک الموت برای ورود و قبض روح اذن می گیرد؟
آهان! او به میهمانی آمده است.
نه،نه، میهمانی در کار نیست !
پیامبر لبخند زنان می فرماید:در برویش بگشایند.
ملک الموت چون نسیم ملایم وارد می شود: «السلام علی اهل بیت رسول الله»؛ سلام بر خاندان رسول خدا،
فاطمه علیها السلام از آماده شدن پدر برای عروج به سفر ابدی سخت بی تابی می کند.
ملک الموت گویی شرم دارد از روی فاطمه که بگوید؛برای قبض روح پدرش آمده.
پیش از هر چیز سلام خداوند را به پیامبر می رساند،یا محمد(ص) به فرمان خداوند جز با اجازه خودت قبض روح نمی شوی این استثنا برای هیچکس اتفاق نیفتاده و نخواهد افتاد.
ملک الموت!سر به زیر می افکند و از معراج سخن می گوید نه از خاک.
ولی فاطمه(س) دختر رسول خداست او سخن ملک الموت را خوب می فهمد.
او می داند آرام آرام به غروب خورشید رسالت نزدیک و نزدیک تر می شوند.
بغض گلوی مبارکش را می فشارد و باران اشک هایش سرازیر می شوند.
ملک الموت هم تاب دیدن گریه های فاطمه علیهاالسلام را ندارد .
ز هجر روی پدر اشک از بصر می ریخت
نه اشک از بصر او لخته جگر می ریخت ...
رحلت نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله و شهادت سلاله پاکش امام حسن مجتبی (ع) تسلیت باد

ماهِ مهر ماهِ مهرورزی

ماه مهر آمد دو باره خاطراتم زنده شد
یاد یارانِ قدیمی در دلم آکنده شد

ماه مهر و یاد بازی در حیاط مدرسه
روزهای دور از درسِ حساب و هندسه

روز مهر و ماه مهر روز وصل دوستان
بر همه بادا مبارک کودک و پیر و جوان

یاد بادا بخش کردن ها و آی بی کلا
یاد تکلیفِ شب و مشق و حروف با صدا

یاد دوستان مزینان بهمن آباد و سویز
یاد یقه ی سفید و روز شنبه ی تمیز

یاد بادا یاد بادا روزگار کودکی
یاد بادا آن طلایی دوره های زندگی

یاد بادا کودکی و جنگ و دعوا هایمان
قلب دور از کینه و آشتی و بخشش هایمان

باز ماه مهر آمد شد دلم در وسوسه
دوست می دارم نویسم خاطرات مدرسه

میل دارد دل به دوران قشنگ کودکی
دور می گردد ز احوالات و روز زندگی

قاسمِ ملا دلش داردهزاران خاطرات
خاطراتش دور هست و بوده از لا طا ئلات

« ماه مهر و تجدید خاطرات مدرسه»

یاد باد آن روزگاران یاد باد...
آغاز فصل پاییز و اول مهر،خاطراتِ اولین روزهای ورودمان به مدرسه را تداعی می کند،لحظاتِ شیرینی که مانند فیلم در ذهن و نگاهم انمی آیند و می روند و به تماشایشان می نشینیم،
اولین روز مهر به معنی تجدید دیدار دوستانی بود که بعد از سه ماه(3 ماه تعطیلی) جدایی برای دیدنشان لحظه شماری می کردیم خوشحالی دوران کودکی قابل توصیف نیست.می خواهم از روی مهر برای ماه مهر بنویسم و از او بخواهم مهر خود را از ما نگیرد؛
ای مهرانگیزترین فصل سال بازهم بر ما مهربورز،بگذار بیشتر در عالم خیال با سرک کشیدن به دنیای کودکی ،حتی برای لحظه ای هم که شده دل کوکانه را تجربه کنیم،از روی مهر واسطه شو تا بازهم بی طمع به دوستانمان مهرورزی کنیم،دستمان را بگیر و باخود ببر به دنیای خوب کوکی تا دوباره بر نیمکتِ کلاس تکیه زنیم، درس بخوانیم و شیطنت کوکانه داشته باشیم .تو درس مهرورزی را در فصل پاییز به ما آموختی ولی مادانش آموز خوبی نبودیم و پیغام تو را دریافت نکردیم.
می دانیم که؛پاییز از نظر ستاره شناختی بین دو نقطهٔ اعتدال پاییزی و انقلاب زمستانی است مهر از روی مهر با اعتدال و با کوتاه شدن روز و طولانی تر شدن شب نویدِ آمدنِ زمستان را می دهد.
اسم پاییز در فرهنگ لغت به معنای پایریز می باشد یعنی زمانی که برگ درختان به زیر پا میریزد و در زمان قدیم پایریز نام گرفته و کم کم در طول مدت زمان به شکل امروزی پاییز تغییر نام داده. روز اعتدال پاییزی را در ایران از دیرباز جشن می گرفته اند. این جشن که در روز مهر از ماه مهر برگزار می شود جشن مهرگان نام دارد.
بعضی به آهنگ گوش نواز و رقص دل انگیز برگ ها در پاییز توجه ندارند از این رو بیشتر مرگ برگ ها را بهانه ی غم انگیزبودنِ این فصل می دانند ولی در ایران باستان ، جشن مهرگان پس از نوروز دارای اهمیت ویژه‌ای بوده،به این دلیل که هر دو،آغاز فصل‌های سال را نوید می‌دادند.نوروز آغاز تابستان و مهرگان آغاز زمستان را به هر ماه می‌آوردند زیرا در آن زمان سال به دو فصل تقسیم شده بود،فصل اول ، تابستان بود که از جشن نوروز شروع می‌شد و هفت ماه ادامه داشت .جشن مهرگان که از روز مهر شروع می‌شد تا شش روز پس از آن ادامه می‌یافت و جشن شادی بر پا می‌شد . انگیزه‌ای که به پیدایش جشن مهرگان در تاریخ ایران نسبت می‌دهند پیروزی ایرانیان بر ضحاک ستمگر ، به رهبری کاوه آهنگر است که او را در بند آوردند و فریدون را به عنوان رهبر خود برگزیدند . این جشن در روز ۱۰ مهر ، روزی که نام روز و ماه یکی بود جشن گرفته می‌شد.

از مدرسه می گفتیم و خاطرات آن روز:

ماه مهر بوی خوش دل انگیز مدرسه را یاد آور می شودچه کسی است که خاطره ی اولین روز رفتن به مدرسه را از یاد برده باشد؟ من هم مثل شما خاطراتی دارم که یادش در وجودم ایجاد شعف می کند گویی مهربانی را در کلاسِ بی دغدغه ی ما تقسیم کرده بودند همه به هم مهربان بودیم و نگاه ها معصومانه بود گریه ها و خنده ها،اخم ها و لبخندها زود می آمدند و زود هم می رفتند.
یادش به خیر دوستی های آن زمان را که از ماهِ مهر وام می گرفتیم و محبت را به یکدیگر ایثار می کردیم شاید در آن دوره هرگز تصور نمی کردیم روزی برسد که واژه مهر کاربرد خودش را اینگونه ازدست بدهد و چرخ روزگار بین ما جدایی افکند اینک که پاییزها و فصل ها را از سر واکرده ایم و از مدرسه و کلاس دور شده ایم بیش از پیش به مهر ورزی و محبت احساس نیاز می کنیم پاییز فصل ریزش برگ هاست و نوید بخش آینده ای سر سبز و خرم،
پاییز به تنهایی می تواند درسی باشد برای داشتن امید به آینده و دست رد زدن به سینه ی یأس و نومیدی،چرا که بعد از خزان نوبت می رسد به بهار و طراوت و سر سبزی.

سبز باشید و مهرتان مستدام باد

روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان

مهر افزا ای نگار ماه چهر مهـــــــربان

مهربانی کن به جشن مهرگان و روز مهر

مهربانی به ،به روز مهر و جشن مهرگان
در پایان و در آغاز سلام می کنم بر کسی که سلام را من و ما آموخت.