«شب چله بکن یادی ز خویشان»

شب چله شب پر خیر و برکت
شب صله ی ارحام است و رحمت

نخواهی گر شوی هر گز پشیمان
شب چله بکن یادی ز خویشان

شب چله به صد گویش بگوید
خوش آنکه کینه ها از دل بشوید

شب چله شب جمع و سرور است
در این شب کینه ها از دل به دور است

شب چله به دور هم شویم جمع
بزرگتر پند گوید ما شویم سَمع

چه خوب است یک نفر حافظ بخواند
یکی هم شعر را معنی نماید

اگر خواهید که فال کس بگیرید
به خوش اقبالی اش معنا بگیرند

مبادا یک کسی سر خورده گردد
و یا افسرده حال و رانده گردد

خدا گر سفره ات را کرده رنگین
مبین همسایه ات در فقر و غمگین

بگیر دست تا خدا دستت بگیرد
نگیری دست،خدا کارَت نگیرد

اگر کردی به قوم و خویش خدمت
مکن آلوده خدمت را به منت

خداوند هست بیزار از چنین کار
که بیند بنده اش در طعن و آزار

شب چله بخور گرمی و سردی
امیدوارم نگیری هیچ دردی

در این شب ها و روزهای گرانی
ز همچشمی حذر کن تا توانی

خرید چله در حد توان کن
هر آنچه جیب و عقلت گفت آن کن

بکن دوری ز اصراف و ز تبذیر
بخوران و بخور با عقل و تدبیر

برای خویش بنما زندگانی
ز مردم دور شو تا می توانی

نیازمندان در این شب ها بکن یاد
خدا در لحظه ها آید به فریاد

چه خوش باشد که با هم یار باشیم
برای یکدگر غمخوار باشیم

خداوندا زروی فضل و رحمت
به قاسم کن عطا توفیق خدمت

یک قدم مانده به یلدا

پاییز فصل دلتنگی نیست که فصل عاشقی است و برگ های خزان زده ی پاییز به معنای پایان عشق و دلدادگی نیستند که آخرین شب پاییز نوید دهنده ی آمدن زمستان و سرما و به خواب رفتن گیاهان و بیدار شدن و رویش و زایش درختان است
پاییز است که تو را مهمان باغ انار می کند و انار است که تو را محرم می داند و دل پر خون و راز عشق و حال درونش را برایت آشکار می کند
یلدا از دیر باز نزد ایرانیان اهمیت خاصی داشته و دارد
شب چله بهانه ای بوده برای دور هم بودن و سلام و آشتی و رفع کدورت های احتمالی
یلدا یادگار کهن گذشتگان مان است که ایرانیان هر کجا باشند این شب را گرامی می دارند
یلدا در روستا؛
آنهایی که در روستا رشد و نمو کرده اند به خوبی از جایگاه مهم پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها در شب یلدا آگاهند به ویژه که قصه های قدیمی را بی غصه برایمان می گفتند و با خاطرات و طنزهای شیرن شان لبخند را بر لب ها می شکفتند
شب چله شبِ زردک خوردن؛
یاد کشاورزان قدیمی به خیر و نیکی و قبرشان نورانی که برای هر فصلی میوه ی همان فصل را داشتند و زردک یکی از آنه بود که خام پخت شده اش در این شب ها طعم و مزه خاصی داشت
و اما از قدیم اصلی ترین میوه شب چله انار بوده و هست میوه ای که وقتی راز دل می گشاید جز سرخی خون نمی بینی و عجیب است که هر چه خون دل انار عاشقانه تر و رنگین تر باشد لذتبخش تر و زیبا تر است
صد دانه یاقوت دسته به دسته
با نظم و ترتیب یک جا نشسته

هر دانه ای هست خوش رنگ و رخشان
قلب سفیدی در سینه آن

یاقوت ها را پیچیده با هم
در پوششی نرم پروردگارم

هم ترش و شیرین هم آب دار است
سرخ است و زیبا نامش انار است
هندوانه نیز چنین است باید قرمز یاشد چون علاوه بر رنگ سرخش یادآور حرارت و گرمای تابستان و همچنین نماد خورشید است و دیگر میوه ها نیز که هر کدام خاصیت و جایگاه خاص خود را دارند.

یک قدم مانده به یلدا

پاییز فصل دلتنگی نیست که فصل عاشقی است و برگ های خزان زده ی پاییز به معنای پایان عشق و دلدادگی نیستند که آخرین شب پاییز نوید دهنده ی آمدن زمستان و سرما و به خواب رفتن گیاهان و بیدار شدن و رویش و زایش درختان است
پاییز است که تو را مهمان باغ انار می کند و انار است که تو را محرم می داند و دل پر خون و راز عشق و حال درونش را برایت آشکار می کند
یلدا از دیر باز نزد ایرانیان اهمیت خاصی داشته و دارد
شب چله بهانه ای بوده برای دور هم بودن و سلام و آشتی و رفع کدورت های احتمالی
یلدا یادگار کهن گذشتگان مان است که ایرانیان هر کجا باشند این شب را گرامی می دارند
یلدا در روستا؛
آنهایی که در روستا رشد و نمو کرده اند به خوبی از جایگاه مهم پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها در شب یلدا آگاهند به ویژه که قصه های قدیمی را بی غصه برایمان می گفتند و با خاطرات و طنزهای شیرن شان لبخند را بر لب ها می شکفتند
شب چله شبِ زردک خوردن؛
یاد کشاورزان قدیمی به خیر و نیکی و قبرشان نورانی که برای هر فصلی میوه ی همان فصل را داشتند و زردک یکی از آنه بود که خام پخت شده اش در این شب ها طعم و مزه خاصی داشت
و اما از قدیم اصلی ترین میوه شب چله انار بوده و هست میوه ای که وقتی راز دل می گشاید جز سرخی خون نمی بینی و عجیب است که هر چه خون دل انار عاشقانه تر و رنگین تر باشد لذتبخش تر و زیبا تر است
صد دانه یاقوت دسته به دسته
با نظم و ترتیب یک جا نشسته

هر دانه ای هست خوش رنگ و رخشان
قلب سفیدی در سینه آن

یاقوت ها را پیچیده با هم
در پوششی نرم پروردگارم

هم ترش و شیرین هم آب دار است
سرخ است و زیبا نامش انار است
هندوانه نیز چنین است باید قرمز یاشد چون علاوه بر رنگ سرخش یادآور حرارت و گرمای تابستان و همچنین نماد خورشید است و دیگر میوه ها نیز که هر کدام خاصیت و جایگاه خاص خود را دارند.

اسقبال از شب چله شب همنشینی و ...

گفتم تصمیم داشتم به استقبال شب چله بروم!
پرسید چطوری؟
گفتم : می خواستم درباره قدمت و قداست شب چله بنویسم ولی از شما چه پنهان پشیمان شدم چون اگر بخواهم در مورد شب چله یا یلدا بنویسم باید همان مطالب کلیشه ای را تکرار کنم و بنویسم؛یلدا واژه ی سریانی به معنی ولادت است ولادت خورشید(مهر ومیترا) و رومیان آن رو ز را (تولد مهر شکست نا پذیر )نامند
معنی شب یلدا را همه می دانند ولی این نکته قابل توجه است که ایرانیان گویا در گذشته به دنبال بهانه ای بوده اند تاغم از دل برون کنند وشادی را مهمان دلها یشان نمایند
آنها شادی ونشاط را از موهبت های خدایی وغم واندوه را از پدیده های اهریمنی می پنداشتند.
آنها به شکرانه هرنعمتی و یا رهایی از هر نوع بیدادگری وباز یافتن آزادی، جشن بر پا می ساختند.
در چنین شبی از سر شب تا به صبح به جشن و دست افشانی می پرداختندو از میوه هایی چون هندوانه،انار ،سیب و...تناول می کردند،و انتخاب تنقلات برای چنین شبی نیز گویا دارای رمز ورازی بوده که ما غافلیم.
وقتی رفتار گذشته گان مان را با زمان خودمان در ترازوی سنجش قرار می دهیم می بینیم ما دقیقا" رفتارمان بر خلاف پیشینیان مان صورت می گیرد ما به جای آنکه در حال و اکنون زندگی کنیم غم ها تازه و کهنه را در هم می آمیزیم و با رنگ و لعاب خاصی مهمان دل هایمان می کنیم و پس از اینکه اندوه در دل مان خیمه زد می گوییم دچار افسردگی شده ایم به عبارتی به جای طلب کردن شادی به دنبال بهانه ای هستیم تا غم وغصه ی گذشته و حال و اینده را به مهمانی دلمان بخوانیم و از این مهمان نا خوانده به گرمی استقبال و پذیرایی کنیم!
در شب های باقیمانده تا چله بازهم در باره چله خواهیم نوشت ان شاءالله
امیدوارم کانون خانواده تان به دور از سردی و سرما و کدورت و بیماری باد روانتان روان شبتان مبارک،جانتان سلامت.

آرزوهای آقا میرزا حسن(41)

عالمان بی عمل
آقا میرزا حسن می گوید: عمو مشتی مرادعلی خدا بیامرز همیشه با خودش زمزمه می کرد؛ چرا چیزی به زبان می‌گویید که خلاف آن عمل می‌کنید؟
عمو مشتی مراد می فرمود:عالمی که گفتار و کردارش متفاوت باشد و به آنچه می گوید عمل نکند درخت بی ثمر و شاید هم بد ثمر باشد
چو علمت با عمل انباز گردد
همه کار تو برگ و ساز گردد
هر درس خوانده ای را نمی شود با سواد و فقیه(دانا) نامید مگر اینکه علم و عملش هدفمند و در حهت عالی باشند
چو علمت بی عمل باشد سفیهی
چو باعلمت عمل باشد فقیهی
امام صادق علیه السلام فرمود: موسی پیامبر یک یار و همنشینی داشت که بسیار عالِم بود. روزی از نزد موسی غایب شد.کسی نمی دانست که او کجا رفته است تا این که موسی جریان را از جبرئیل علیه السلام پرسید.
جبرئیل به موسی گفت: او به میمون تبدیل شده است
موسی به جایگاه نمازش رفت و با گریه و زاری عرض کرد: خداوندا، او رفیق و همنشین من بود چرا چنین شد؟ خداوند فرمود: ای موسی،هر چقدر در باره ی این شخص دعا کنی من دعای تو را اجابت نمی کنم. زیرا من او را حامل علم قرار دادم ولی او علم را ضایع و تباه کرد و بر خلاف علمش عمل کرد.
عالم بی عمل نباید انتظار داشته باشد مردم او را حرمت نهند و به آنچه می گوید عمل کنند
امام صـادق (ع ) فـرمود: به راستى هنگامى که عالم به علم خودعمل نکرد, موعظه او در دل هاى مردم اثر نمى کند, همان طور که باران از روى سنگ صاف مى لغزد و در آن نفوذ نمى کند !
عمل بی‌علم خود سودی ندارد.
چو بیماری که بهبودی ندارد...
ادامه دارد

از زبان شیخ بهایی نقل می‌ کنند که:

آدم اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست
اگر بسيار كار كند گويند احمق است
اگر كم كار كند گويند تنبل است
اگر بخشش كند گويند افراط می‌كند
اگر جمع‌گرا باشد گويند بخيل است
اگر ساكت باشد گويند لال است
اگر صحبت کند گويند ورّاج است.
اگر روزه برآرد، و شب‌ ها نماز بخواند می‌ گويند رياكار است و اگر عبادت نكند می گويند كافر است و بی‌دين نبايد به حمد و ثنای مردم توجه كرد.
اگر فرد به گونه‌ ای رفتار کند که خدا از او راضی باشد ، هر چند مردم از او ناراضی باشند ، خدا تقدیری برای او پیش می‌ آورد که از شر مردم‌ در امان بماند.
اگر کسی بخواهد در جامعه محبوب باشد و به این خاطر رفتاری را انجام دهد كه خدا از آن راضی نباشد ، خدا هم كار او را به مردم وا می گذارد ...

همراه ما باشید با جملات ناب

آرزوهای آقا میرزا حسن(40)

عالمان بی عمل
آقا میرزا حسن می گوید: عمو مشتی مرادعلی می فرمود:هر علمی علم نیست مگر اینکه نفعش به جامعه برسدبه عبارتی برای خود و مردم سودمند باشد همچنین علم اگر با عمل همراه نباشد از همان حرف هایی است که عوام می گویند باد هواست عالمی که می خواهد سخنش قبول افتد باید عملش قبول افتدبه فول حضرت مولوی؛
چو علمت هست جانا در عمل کوش
که تا پندت بود چون حلقه در گوش
تنها گفتار اثر بخش نیست که مردم به کردار استاد و معلم و عالم و گوینده توجه می کنند.
چو علمت هست پیش آور تو کردار
که تا هر کس ترا بیند کند کار
آدمی باید کوشش کند انسان باشد و انسان بماند و انسان محشور شود شخصی آمد خدمت پیامبر اعظم(ص) عرض کرد یا رسول الله قول بدهید مرا با خود به بهشت ببرید پیامبر(ص) فرمود:تو قول بده در قیامت انسان محشور شوی من هم قول می دهم تو را وارد بهشت کنم
به علمست آدمی انسان مطلق
چو علمش نیست شد حیوان مطلق
جاهل نمی تواند به آینده و رحمت خداوند امیدوار باشد وقتی می گوییم جاهل مراد درس نخوانده ها نیستند که جهل در بین درس خوانده ها به مراتب بیش از کسانی است که درس نخوانده اند(نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت / به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد)
وقتی از عالم بی عمل و حتی بد عمل می گوییم مراد استاد دانشگاه و معلم و روحانی و قاضی و... نیست که هر کس مدعی علم و فهم و دانستن است و می خواهد چراغ راه باشد اگر گفتار و کردارش یکی نباشد او عالم بی عمل و زنبور بی عسل است که گفته اند؛
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمی دهی نیش مزن...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(39)

اگر می خواهی...

آقا میرزا حسن می گوید:روزی به عمو مشتی مرادعلی گفتم:خوش به حال شما که سواد دارید و بدا به حال ما که بی سواد هستیم

عمو مشتی مراد فرمود: دونوع سواد هست یکی بی مدرک و دیگری با مدرک کی با عمل یمی بی عمل یکی با اخلاص و یکی هم بی اخلاص،مدرک داشتن شاخه ای از تخصص فرد را نشان می دهد نه با سواد بودن و درک داشتن فرد را

گفتم من این هایی که می فرمایید متوجه نمی شوم!

عمو مشتی مرادعلی فرمود: مدرک،نشان دهنده این است که دارنده مدرک طبیب یا معلم است که دلیلی بر داشتن درک دارنده مدرک نیست من به تعریف امروزی از با سواد و ملا و عالم کاری ندارم.

چون خیلی از افراد با تجربه ی روستایی دیده ایم گفتار و کردارشان هزاران بار از شهری ها با سوادترند

عمو مشتی مرادعلی می فرمود: منکر اهمیت دانش نیستم که به قول حضرت مولوی:

نباشد هیچ عزت به ز دانش

نباید بُد دمی غافل ز دانش

به علمست آدمی انسان مطلق

چو علمش نیست شد حیوان مطلق

ولی پرسش اینجاست که علم را برای چه باید بیاموزیم وقتی عمل در کار نباشد؟ علم همانگونه که عرض شد خوب است که با عمل همراه باشد

ولی علم تو باید با عمل یار

که تا شاخ امیدت آورد بار

چو علمت با علم انباز گرد

همه کار تو برگ و ساز گردد

اگر علم انسان بدون عمل باشد بی آنکه بداند به سوی جهل مرکب پیش می رود دانا به عالمِ عامل گویند و عالم بی عمل سفیه است

چو علمت بی عمل باشد سفیهی

چو باعلمت عمل باشد فقیهی

تازه عمل هم به تنهایی کافی نیست که باید با اخلاص همراه باشد

عمل کن تا که اخلاص آورد یار

که بی اخلاص برناید ترا کار...

ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(38)

اگر می خواهی...
آقا میرزا حسن می گوید:عمو مشتی مراد به عنوان یک عالمِ عاملِ با سواد،همانگونه که خودشان متواضع بودند از دیگران می خواستند متواضع باشند و از بزرگان و سخنرانانِ پیش از خود به نیکی یاد کنند و نامشان را گرامی بدارند روزی در همین زمینه فرمودند:
اگر می خواهی بزرگت بدارند نام کسانی که تو را به اینجا رسانده اند بزرگ دار
چو خواهی که نامت بود جاودان
مکن نام نیک بزرگان نهان
برخی از سر نادانی و حسادت از کتب بزرگان و سخن سخنوران بهره می برند بلند آوازه و مشهور می شوند و سر زبان ها می افتند ولی نامی از آنان نمی برند البته تعریف و تمجید کردن از دیگران چندان هم سهل و آسان نیست سهل باشد گر کنند افتادگان افتادگی
مهربانی و تواضع از بزرگان خوش نماست
عمو مشتی مراد علی در باره تعریف از دیگران خاطره ای نقل کرد؛
روزی در مجلس عمومی حضور داشتم که افراد مختلفی در آن شرکت داشتند پیش از آمدنِ سخنران اصلی جوان بیست ساله ای به دعوت بانیان مجلس شروع به سخنرانی کرد وی در باره به چاه انداختن حضرت یوسف پیامبر مطلب بدیعی ایراد کرد و مجلس را تحت تأثیر قرار داد وقتی در باره چاه که سخن گفت دستانش را به سوی آسمان می برد یعنی چاه، به ظاهر در قعر زمین بوده و در واقع چاه،سر به آسمان داشته است و... سخنرانی جوان که تمام شد خیلی ها گمان کردند سخنران اصلی را شاید خوش نیامده باشد و از جوان غیر معمم انتقاد کند ولی بر خلاف انتظار خیلی ها جناب سخنران از جوان کم سن و سال به عنوان استاد خودش یاد کرد و گفت در حال ورود به مجلس و کمی داخل مجلس بیانات بسیار عالی و خردمندانه استاد خودم را شنیدم و لذت بردم سخنرانی سخنران اصلی که تمام شد حاضرین از شکسته نفسی حاج آقا به وجد آمدند و او را بوسه باران کردند؛
گر همی خواهی قبول خاص و عام
پیشه خود کن تواضع، والسلام

خویشتن را از همه کمتر شمار
سر زجیب فقر و درویشی برآر

نخوت و کبر و ریا را دور دار
جان به عجز و مسکنت مسرور دار...

ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(37)

اگر می خواهی...
آن‌که ناگاه کسی گشت به چيزی نرسيد...
آقا میرزا حسن می گوید: عمو مشتی مراد علی می فرمود:
اگر می خواهی راحت باشی راحت طلب مباش
اگر می خواهی بارت به مقصد برسد مانع رسیدن بار دیگران مباش
اگر می خواهی گفتارت مورد پسند دیگران باشد به گفتار دیگران توجه کن
اگر می خواهی پای منبر و سخنرانی ات بنشینند بی مطالعه و غیر مستند و تکراری سخن مگو
اگر می خواهی آنچه کسب می کنی حلاوت و ماندگاری داشته باشدبه دنبال راحت بدست آوردن و گنج بی رنج مباش
گه گفته اند: هر چیزی راحت به دست آید عمر کوتاهی دارد و زود از دست می رود.
حضرت سعدی چینی سازان مرودشت را مثال می زند؛
خاک ِ مشرق شنیده‌ام که کنند
به چهل سال کاسه‌ای چینی

صد به روزی کنند در مَردَشت
لاجَرَم قیمتش همی‌بینی

سعدی می فرماید شنیده ام که در مشرق زمین ظروف چینی می سازند که گرچه زمانبر و گران قیمت است ولی در عوض سال ها دوام دارد اما در همین مردشت(مرودشت) خودمان روزانه صد ظرف ارزان قیمت و کم دوام می سازند
سعدی به سازندگان و سفالگران ظروف چینی که در مردشت (مرودشت) فعالیت داشته اندتوصیه میکند سهل انگار نباشند و مانند چینی سازان کشور چین در ساخت کاسه ها و ظروف چینی ظرافت و زیبایی به خرج دهند .
سعدی مثال دیگری در باره شیشه بلور و ساده و لعل گرانبها می زند و می فرماید: ظروف شیشه ای همه جا در دسترس است ولی ارزش زیادی ندارد اما لعل گرانبها بسیار سخت بدست می آید به همین دلیل است که در نزد همگان عزیز است.
آبگینه همه جا یابی از آن قدرش نیست
لعل دشخوار به دست آید از آن است عزیز
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(36)

اگر می خواهی...
اگر نمی خواهی از کسی جواب هوی بشنوی به هیچکس های مگو (مگو ناخوش كه پاسخ ناخوش آيد / بكوه آواز خوش ده تا خوش آيد)
اگر می خواهی محبوب خدا باشی سودمند برای خلق خدا باش
اگر می خواهی قدرت شیطان را بدانی او ضعیف است و نفس تو قوی است
اگر می خواهی شرافت انسان را بدانی به سخاوت، فروتنی، ادب و خِرَد او نظر کن نه به تبار و مال و مقام و عنوانش
اگر می خواهی به حسب ظاهر، کار خیرت فراموش نشود بانیان كارهاى نیك را فراموش مکن.
اگر می خواهی برای جمعی سخن بگویی فهم خود و دیگران را در نظر بگیر
اگر می خواهی بر بلندا رَوی و سخنرانی کنی به اندازه فهم و دانش و داشته هایت بالا برو
اگر می خواهی سخنوری بدانی نخست چگونه شنیدن بیاموز که گفته اند در یک گفتگو به همان اندازه که سخن گفتن اهمیت دارد، شنیدن نیز نقش بنیادی و بی بدیل ایفا می نماید.
مگو هر کس می خواهد حرفم را بشنود و هر کس می خواهد نشنود که سخن برای شنیده شدن است و در آنجا که استماع و شنیدن وجود نداشته باشد سخن نیز جایگاهی نخواهد داشت. به عبارت دیگر می توان گفت کسی که گوش ندارد سخن نیز نمی گوید.
عمو مشتی مرادعلی فرمود اگر به سخنان اهل معرفت توجه کنید می بینید همگی اصرار بر شنیدن دارند و حضرت مولوی می فرماید:
جانور فربه شود لیک از علف
آدمی فربه ز عزست و شرف

آدمی فربه شود از راه گوش
جانور فربه شود از حلق و نوش

و می فرمود: اگر به قرآن هم نوجه و تدبر کنید کلمه سمیع بیش از بصیر است و جالب است بدانید هردو (سمیع و بصیر) از نام های حضرت باری تعالی است
شنیدن حتی پس از رفتن به سرای آخرت نیز اهمیت دارد که در تلقین مرده سه نکته مهم هست؛
اسمع یعنی بشنو
افهم یعنی بفهم
افهِمتَ یعنی آیا فهمیدی؟...
ادامه دارد

«کجا رفت و چه شد مهر و محبت»

سفر کردم به وادی محبت
ندیدم مهربانی و مودت

همه با یکدگر بیگانه بودند
چو مرغان فکر آب و دانه بودند

کسی را در کنار هم ندیدم
اگر دیدم رفیق هم ندیدم

نه حرفی گفته می شد نه کلامی
نه باهم داشتند لطف و سلامی

ندیدم بین شان مهر و محبت
بودن در نخوت و دور از عطوفت

در آنجا مهر همچون کیمیا بود
دل و جان ها ز یکدیگر جدا بود

نمی دانم چرا دل ها شدند دور
زبان شد نیش مار و نیش زنبور

چرا مردم به هم بیگانه گشتند
چرا مستانه و دیوانه گشتند

پدر مادر چرا حرمت ندارند
بزرگترها چرا شفقت ندارند

نبی فرمود مادر را مقامش
بوَد او را بهشت در زیر پایش

پدر را گفته اند تاج است بر سر
ستون خیمه است تا هست در بَر

چرا همسر به همسر بی وفا شد
چرا مهر و محبت کیمیا شد

زن و شوهر چرا دارند گلایه
چرا بر هم زنند نیش و کنایه

زبان داده خداوند بهر آشتی
نه بهر یاوه گویی و درشتی

چرا بین دو خواهر جنگ باشد
چرا دل ها مثال سنگ باشد

صله ارحام رفت از بین فامیل
برادرها شدن هابیل و قابیل

کجا رفت آن همه احوالپرسی
نشستن در زمستان پای کرسی

کجا رفت شب نشینی های ساده
که دور از طعنه بود و از افاده

کجا رفت آن همه صدق و صداقت
کجا رفت آن همه رفق و رفاقت

امان از آفتِ مدرک گرایی
که انداخت بین مان طرح جدایی

قیاس کردیم سواد خویش با بحر
گمان کردیم شدیم علامه دهر

به حسرت زندگی را سر نمودیم
دروس فخر را از بر نمودیم

امان از چشم و همچشمی دوران
فسوس از زندگی سست بنیان

تظاهر و تفاخر کرده بیداد
از این نو کیسه ها صد داد بیداد

زیارت می رود پای پیاده
کند بر این و آن فخر و افاده

شماره می کند کو رفته چند حج
نمی داند که ره را رفته او کج

کسی حجش قبول است نزد داور
که یاریِ برادر کرد و خواهر

هر آنکس کار خیرش بر ریا شد
رهش از راه مولایش جدا شد

کسی محبوب باشد نزد یزدان
که تقوا پیشه باشد بهر جانان

بشر گرچه کماکان زنده باشد
گمانم آدمیت مرده باشد

دعا کن آدمیت جان بگیرد
دوباره زندگی سامان بگیرد

مپندار آنچه قاسم گفت سراب است
برادر! حال و روز ما خراب است

آرزوهای آقا میرزا حسن(35)

آرزوهای آقا میرزا حسن(35)
اگر می خواهی...
آقا میرزا حسن می گوید: مرحوم عمو مشتی مرادعلی ما را از شکستن عهد و پیمان بر حذر می داشت و تأکید داشتند به قول و عهد و پیمان مان در خانواده و با دیگران وفادار و عامل باشیم
عمو مشتی مرادعلی فرمود:اگر می خواهی نزد مردم اعتبار کسب کنی و محبوب خدا شوی پیمان شکن مباش (نزد خدا بسيار خشم آور است كه بگوييد چيزی را كه به آن عمل نمی كنيد)
و به وعده ای که می دهی عمل کن که پیمان شکنی رشته ی اعتماد جامعه را پاره می کند
چون درخت است آدمّی و بیخ ,عهد
بیخ را تیمار می باید به جهد
عهدِ فاسد، بیخ پوسیده بود
وز ثِمار (میوه)و لطف ببریده بود
بد قولی و عهد شکنی همچون درختی است که ریشه اش فاسد و پوسیده شده و ارتباطی به میوه و لطافت و زیبایی ندارد
درخت سر سبز و با طراوت اگر ریشه اش فاسد باشد عمرش کوتاه است و رو به خشکی و زوال می رود اما اگر ریشه سالم داشته باشد برگ و بَر فراوان خواهد داد.
حضرت فردوسی می فرماید:
مبادا كه باشی تو پيمان شكن
که خاكست پيمان شكن را كفن

مشو ياور مرد پيمان شكن
كه پيمان شكن كس نيرزد كفن

چو پيمان شكن باشی و تيز مغز
نيايد ز پيكار تو كار نغز

شما را ز پيمان شكستن چه باك
كه او ريخت بر تارك خويش خاك

چو پيمان آزادگان بشكنی
نشان بزرگی بخاك افكنی

چه پيمان شكستن چه كين آختن
هميشه بسوی بدی تاختن.
به پیمان های خود وفادار باشید زیرا از پیمان ها سؤال خواهد شد.. (اسراء: 34)

آرزوهای آقا میرزا حسن(34)

اگر می خواهی...
آقا میرزا حسن می گوید:الهی نور به قبر عمو مشتی مرادعلی ببارد که اگر یک سال پی در پی از کلمات قصار و شعر و حکایات مرحوم بگویم شاید نصف فرمایشات ایشان را گفته باشم.
عمو مشتی مرادعلی می فرمود:چرا به جای رضای خالق در پی رضای مخلوق هستید و با ریا و برای نگاه مردم ارزش کار خیرتان را از بین می برید؟ ایشان فرمودند:
اگر می خواهی کاری که می کنی موحب رضای خالق باشد مدح و ستایش خلق را نا دیده بگیر
حضرت سعدی می فرماید:
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر، که این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده. احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کعبش دمی فربه نماید.
الا تا نشنوی مدح سخنگوی
که اندک مایه نفعی از تو دارد

که گر روزی مرادش بر نیاری
دو صد چندان عیوبت بر شمارد

منظور اینکه؛
فریب نیرنگ دشمن را نخور و از مدح و ستایش دیگران متکبر و مغرور نشو. دشمن برایت دام دورویی و نفاق گسترانیده است و چاپلوس چشم طمع به چیزی دارد. تنها انسان های احمق و ساده لوح از مدح و ستایش دیگران لذت می برند، مانند لاشه ای که برای جدا کردن پوستش در انتهای پای حیوان می دمند تا باد کند و در نتیجه می توانند راحت تر پوستش را جدا کنند.
عمو مشتی مرادعلی در ادامه فرمود:
اگر می خواهی کشاورز خوبی باشی دانه های راستی و صداقت و درستی و دوستی بکار
در انجام کار نیک به سرزنش های مردم توجه مکن و باور داشته باش روزی باران همه ی خوبی هایت را آشکار می کند و سر زنش کنندگان را رسوا و به تسلیم وا می دارد...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(33)

اگر می خواهی...
آقا میرزا حسن می گوید: همه ی پندهای عمو مشتی مراد علی را به خاطر دارم خدا بیامرز بارها فرمود: پیش از آنکه دیگران شما را وادار به سکوت کنند خودتان سکوت کنید
اگر هم میل سخن گفتن دارید اجازه بدهید شما را دعوت به سخن گفتن کنند
اگر می خواهی به کلامت گوش دهند کوتاه و در خور مخاطب و مستند و سنجیده سخن بگو...
سخنور آن است که هر جا و برای هرکس سخن نگوید
چه سخن ها که از آن فتنه ها خیزد و چه سخن ها که چون مصلحت گفتن نیست سرها بر باد دهد،
سخن بی پشتوانه پشت مرد می شکند و بی مایه سخن گفتن مشت او باز کرده و جهل و نادانی اش آشکار کند
به قول جناب ملک الشعرا؛
سخن چوگویی سنجیده گوی در مجلس
که از کلام نسنجیده خوار گردد مرد
درست گوی و ادب ورز و بر گزافه مرو
صریح باش و به‌ جد کوش و گِرد هزل مگرد
بسا سخن که ازو خاست بحث و جنگ و قتال
بسا عمل که از او زاد رشگ و کین و نبرد
گر آنچه گویی دانی‌، بری فراوان سود
ور آنچه دانی گویی‌، کشی فراوان درد
نه هرکه هرچه توانست کفت‌، بایدگفت‌!
نه هرکه هرچه توانست کرد، بایدکرد

اگر می خواهی بروی بی توکل مرو
اگر می خواهی شاد باشی باران شو و غبار غم از دل ها بشوی
اگر می خواهی محبوب خداشوی برای مردم سودمند باش
اگر می خواهی آرامش داشته باشی اهل چشم و همچشمی مباش
اگر می خواهی آموخته هایت ماندگار شوند آنچه آموختی به دیگران بیاموز...

ادامه دارد

به بهانه  16 آذر روز دانشجو

بر دانشجو و روز دانشجو

تاریخ را که ورق می زنیم به روز 16 آذر 1332 می رسیم روزی که یک مهمان نا خوانده و اجنبی بنام ریچارد نیکسون معاون رئیس‌جمهور وقت ایالات متحده آمریکا (حدود 4 ماه پس از کودتای ننگین 28 مرداد) وارد دانشگاه می شود و با کمال وقاحت از روی خون سه دانشجو (مصطفی بزرگ‌نیا و احمد قندچی و مهدی شریعت‌رضوی) رد می شود و با این عمل ننگین، نوکر بی اختیارش مهمان نوازی را به کمال می رساند
آن روز در حالی که سازمان های حقوق بشر و مدافعان آزادی در خواب مستانه بودند و دیدبان ها دیده هاشان کور شده بود دانشجویان بی سلاح ما را به خاک و خون کشیدند تا داغ ننگ برای همیشه بر پیشانی کریه استکبار به یادگار بماند
گر چه در آن روز شوم سه دانشجوی عزیز ما قربانی گام های شوم نیکسون شدند اما نام دانشجو و روز 16 آذر برای همیشه بر سردر شکوه و اقتدار کشور حک و ماندگار شد بدیهی است جبهه استکبار همه دستگاه هایش را به کار گرفته و می گیرد تا تاریخ را آنگونه که می خواهد بخواند و تفسیر کند غافل از این که دانشجویان بیدارند و نشان داده اند در بزنگاه ها عقل شان بر احساس شان غلبه می کند و شعار و راه و هدف شان مبارزه با استکبار است
دانشجوی خدا جو و عدالتخواهی که برای کسب علم و دانش و با هدف فردایی بهتر وارد دانشگاه شده نمی تواند تابع احساسات و تبلیغات اهریمنانه صدای بیگانه باشد
دانشجو با اینکه اعتراض و عدالت طلبی را حق طبیعی خود می داند تحت تأثیر شعارهای حاشیه ای قرار نمی گیرد
دانشجویی که آمده تا جهل را بزداید و خود و نسل آینده را به سر منزل سعادت برساند و از ویرانه ها آبادنی به بار آرد و چرخ صنعت کشور را با دستان قدرتمند خود به حرکت در آورد شعارش را و شعورش را در جهت خدمت به مردمان کشورش به کار می گیرد نه بیگانه و بیگانه پرستانی که از پیروزی و موفقیت مردم ناراحت می شوند و از شکست هایمان (فوتبال) به جشن و پایکوبی می پردازند.
جالب است همان هایی که دانشجویان ما را به خاک و خون کشیدند امروز داعیه دار گرامیداشتِ دانشجو و روز دانشجو شده اند می بینید چه زود جای پاکی و پلشتی را عوض می کنند؟
دانشجوی امروز که بر دلش مُهر ایمان و عشق و علم وفکرِ خلاق و اندیشه های نو حک و ثبت شده خوب می داند اگر ایران و دین و ناموس و امنیت کشورش را می خواهد نباید تحت تأثیر شیطنت ها قرار گیرد و باید برای پیشرفت و امنیت و ثباتِ کشورش گام های جدی و ماندگار بر دارد که اگر کوتاهی کند پیوند خونیِ روز دانشجو و همه ی داشته هایش را به تاراج می برند و قهقه مستانه می زنند
روز دانشجو (به یاد سه دانشجوی پرپر شده 16 آذر 1332) بر همه ی دانشجویان و اساتید کشورمان به ویژه دانشجویان عزیز و اساتید گرامی بهمن آبادی و دوستان مزینانی و سویزی و شهرستان داورزن و... مبارک باد

آرزوهای آقا میرزا حسن(32)

اگر می خواهی...

آقا میرزا حسن می گوید:عمو مشتی مرادعلی می فرمود:هر چیزی ظاهر و باطن دارد که به آن پوسته و مغز هم می گویند انسان نیز چنین است و چون باطن بر ظاهر ارجح است این موجود دو پا یا انسان برای بدست آوردنِ مقبولیت و محبو بیتِ بیشتر، ظاهرش را خوب و پسندیده جلوه می دهد تا وی را آدم خوش باطن بنامند اما این ظاهر سازی دوام چندانی ندارد زیرا اخلاق یکی از نشانه های ظاهر و بروز باطن انسان است که شخص در حال عصبانیت حرف هایی که می زند که درون و طینت خود را آشکار می سازد و به عبارتی مشت او باز می شود همین بس که به محض آرام شدن از عصبانیت نزد خود و اطرافیانش به شدت احساس شرمندگی می کند.

هر که گردد پاک طینت محرم دلها شود

هر که در خون صاف گردد قابل مینا شود

این زبان را چون کلیدی دان در گنج سخن

پسته بی مغز چون لب واکند رسوا شود

عمو مشتی مراد علی مدام می فرمود:اخلاق اخلاق اخلاق را در خانه و بیرون از خانه اصل قرار دهید.

هر کس می خواهد ترازوی عملش در قیامت سنگین باشد اخلاق خوش و مدارا داشته باشد

پرسیدم مدارا چیست؟

عمو مشتی مرادعلی فرمود:این بحث را به بعد موکول می کنیم همین قدر بدان وقتی دست فرزند خردسالت را در دست داری و آرام آرام باب میل و رضایت او راه می روی و هیچ اعتراضی نمی کنی یهنی اینکه با او مدارا کرده ای،

با این رویکرد اخلاقی؛اگر می خواهی مرده ات در قبر آرام و شاد باشد به مرده ی دیگران نفرین و دشنام مده

اگر می خواهی فرزندانت در فرمانت باشند بی چون و چرا در خدمت پدر و مادرت باش

اگر می خواهی عمر با برکت و طولانی داشته باشی صله رحم کن

اگر می خواهی از 70 حسنه 69 حسنه را از آن خود کنی در سلام کردن سبقت بگیر

اگر می خواهی خداوند تو را ببخشد بنده اش را ببخش(ببخش تا بخشیده شوی)

اگر می خواهی بفهمی و درک کنی نخست باید گوش شنیدن داشته باشی و خوب بشنوی...

ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(31)

آرزوهای آقا میرزا حسن(31)
اگر می خواهی...
آقا میرزا حسن می گوید:عمو مشتی مرادعلی در پاسخ کسی که پرسید می خواهم بهتر از اینکه هستم باشم فرمود: در گام اول باید خودت را بشناسی و ببینی چه انتظاری از افراد جامعه داری از قدیم گفته اند و خدا و پیامبر (ص) بر این امر تأکید فرموده اند؛ اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید به خود بدی کرده اید.
اگر می خواهی گندم درو کنی گندم بکار(اهل دنیا همه کشاورزند / هر چه کار همچنان دروند)
اگر می خواهی در خانه حرمت داشته باشی حرمت اهل خانه را اصل بدان
اگر می خواهی پدر و مادرت در قبر شاد و آرام باشند آرامش دیگران را بر هم مزن
اگر می خواهی دشنام نشنوی نا سزا مگو(هر چیز به خود نمی پسندی / بر من مپسند برادر من / گر مادر خویش دوست داری/ دشنام مده به مادر من)
اگر می خواهی در دنیا و آخرت عزیز باشی بندگان خدا را خوار مکن تا ذلیل نشوی
اگر می خواهی با آگاهی و بینش به مقصد برسی علم نافع بیاموز
اگر می خواهی از جان و مالت صیانت شود امانت دار دیگران باش
اگر خشنودی خدا را می خواهی رضا باش (الهی رضاً به رضائک و تسلیماً لأمرک)
اگر می خواهی دعایت مقبول شود با اقرار به توحید تنها نزد خداوند اعتراف به گناه کن
اگر می خواهی احقاق حق کنی نسبت به خود و نزدیکانت عادل باش
اگر می خواهی به راه راست هدایت شوی در مرز و مسیر حق خود حرکت کن
اگر می خواهی گره زندگی ات باز شود گره گشایی کن
اگر می خواهی راز زندگی ات پنهان بماند راز نگهدار دیگران باش
اگر می خواهی جواب حضرت دوست را بشنوی بندگی کن بندگی کن بندگی
اگر می خواهی رسوا نشوی،دیگران را با تهمت زدن رسوا مکن
اگر می خواهی عیوبت پنهان بماند عیب پوش باش
اگر می خواهی آبرویت حفظ شود پرده دری مکن...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(30)

اگر می خواهی...
آقا میرزا حسن می گوید : روزی عمو مشتی مرادعلی در جواب کسی که پرسید: چه کار کنیم تا بهتر از اینکه هستیم باشیم؟
فرمود: پیش و بیش از هر چیز به خانواده ( همسر و فرزندان) محبت کن کسی که خانواده اش را نادیده بگیرد و به آن ها مهر نورزد از محبت خدا و پیامبرش (ص) محروم خواهد شد
* دوم این که انسان نباید نسبت به آبرو و سیر یا گرسنه بودن دیگران بی تفاوت باشد احوالپرسی زبانی و مالی از همسایگان و خویشان و نزدیکان و مورد محبت قرار دادن ایتام ، دل را رقیق و نرم و آماده ی پرواز می کند
*سوم؛ اراده کند هر گز به خودش و دیگران ظلم نکند
*چهارم؛به کارهای پسندیده ای که تا کنون نسبت به آن ها توجه نداشته عمل کند مانند گره گشایی از کار مردم و کمک به افراد کم بضاعت در حد وسع، چونکه خداوند هیچ کس را، جز به اندازه توانایی اش تکلیف نمی‌کند
در این بین بدیهی است که شما هم از افراد جامعه توقعاتی داشته باشید
اگر می خواهی مردم با تو خوب باشند تو با خلق خدا خوب باش
اگر می خواهی رها شوی از دام شیطان، اخلاص پیشه کن
اگر می خواهی از زندان های خود خواسته خلاص شوی قناعت پیشه کن
اگر می خواهی زنجیرهای مزاحم را از دست و پایت باز کنی به تعلقات دنیایی بی تفاوت باش
اگر می خواهی بدانی و بدانی، بخوان و بخوان و آموخته هایت را به دیگری انتقال بده
اگر می خواهی جایگاه داشته باشی جای خودت را بشناس
اگر می خواهی مردم نام تو را به نیکی برند نام نیکان را بی حسد به نکویی ببر
اگر می خواهی شب روز آرامی داشته باشی به دیگران حسد مَوَرز
اگر می خواهی با شیطان همراه نشوی تکبر نداشته باش
اگر می خواهی امر به معروف کنی اول خودت آگاه و عامل باش
اگر می خواهی سلامت جسمی و روانی ات به خطر نیفتد بد خواه دیگران مباش
اگر می خواهی از داشته هایت لذت وافر ببری طمع ورزی مکن که اساس بدی ها طمع است

شب جمعه است می خواهم برایتان نامه بنویسم

و با خیرات و ذکر صلوات به نگاهِ منتظرتان پاسخ دهم!
می خواعم سرتاسر نامه ام مملو از ذکر و واژه های دلنشین و شاد کننده باشد
شوربختانه امروز نیز توفیق حضور در نورستان حاصل نشد اما دل به بی قرار، تاب نیاورد و به سوی خانه های ابدی رفت تا سلام گوید و تحفه ی شب و روز جمعه را تحویل یاران دیروز و جانانِ همیشگی دهد.
مسافرانِ ابدی هم اکنون منتظر پیک خوش خبر هستند تا بلکه در این روز مبارک تحفه ای دریافت کنند تحفه از هر جنس که باشد به دیده ی منت می گذارند بستگی به سخاوت بازمانده دارد حتی یک ذکر...
ذکر همان یاد آوری و تکرار و بیان کردن و...است و چه ذکری برتر از صلوات بر محمد و آل محمد(ص) به ویژه در شب و روز جمعه که رهگشای زنده ها به سوی سعادت و موجب شادی روح در گذشتگان می شود
نکند به تکرار فکر کنیم که تکرار صلوات برای کسانی که دست شان از هرگونه عمل خیر کوتاه شده نشاط آور و برای زنده ها مایه ی خیر و برکت است
زنده ها بی شک حال روز کسی را که در آنسوی خاک و در قعر زمین و در گودالی به نام قبر آرمیده نمی توانند درک کنند و شاید باورش کمی مشکل باشد که آن ها فریاد و التماس بازگشت به دنیا را دارند تا جبران مافات کنند اما افسوس که رفتگان را امید بازگشت نیست و ماندگان را امید ماندن.
گرچه به یاد خدا بودن و ذکر صلوات و دعا در همه ی لحظه ها دارای اجر و ثواب فراوان است ولی شب جمعه ویژگی خاصی دارد که از دعاکننده خواسته شده در حق مؤمنین و مؤمنات بسیار دعا کنند،
روایت شده هر کس براى ده نفر که از دنیا رفته اند طلب آمرزش کند بهشت بر او واجب می ‏شود.
شادی روح همه ی در گذشتگان و اسیران خاک (اموات خودت و دیگران را در نظر داشته باش) رحمه الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات
🌺اللهم صل علی محمد وآل محمد🌺

وقتی دیر می‌خوابید چه بلایی سرتان می‌آید؟

وقتی دیر می‌خوابید چه بلایی سرتان می‌آید؟

آیا تا به حال برایتان پیش آمده فراموش کنید که ساعتتان را تنظیم کنید و سر ساعت بیدار شوید ؟ این اتفاق اصلاً جادو نیست، بلکه بیولوژی است. بیشتر موجودات زنده روی زمین مثل قارچ ها و گیاهان دارای ساعت بدن هستند.

این ساعت بسیار دقیق است و در مغز ما قرار دارد و توسط هیپوتالاموس _ دقیقاً بخشی از مغز که چشم ها را به مغز متصل می کند _ مدیریت می شود. ساعت مغز ما از نور استفاده می کند تا بتواند سیکل روزانه بدن را تنظیم کنند. این سیکل از لحاظ علمی به ریتم شبانه روزی معروف است و به ما در مورد زمان بیدار شدن، استراحت کردن، غذا خوردن و نوشیدن اطلاع رسانی می کند.

درست است که همه ما این سیکل و چرخه را داریم اما به این معنا نیست که این چرخه برای همه ما یکسان باشد. در افراد مختلف این ساعت به طور متفاوتی تنظیم می شود. به این معنا که آن ها زمان بدن مختلفی دارند. این تنظیمات متفاوت کرونوتایپ نامیده می شوند و به ترجیح ما ربطی ندارند. به عبارت دیگر افرادی که ترجیح می دهند شب ها دیرتر بخوابند و صبح ها دیرتر دیرتر بیدار شوند، همین اتفاق برایشان می افتد زیرا ساعت بدنشان این گونه تنظیم می شود.

اما اگر به ساعت بدن خود گوش دهید و طبق آن رفتار کنید، آیا فوایدی به بدنتان می رسد؟

مشکل این جاست که بسیاری از افرادی که شب زنده دار هستند، سعی می کنند طبق ریتم شبانه روزی بدن رفتار کنند و سحرخیز باشند. به طور مثال؛ با روشنی هوا از خواب بیدار شوند، زود به سر کار بروند و کار خود را تمام کنند. بیشترین میزان بهره وری از کار را داشته باشند و سپس به خانه برگردند و تا ساعت 2 شب بیدار بمانند.

عوارض دیر خوابیدن شب کاهش ایمنی بدن

اگر در هر موقع از سال دچار سرماخوردگی یا آنفولانزا شوید، نوع خوابیدنتان می تواند بسیار در بهبود شما اثرگذار باشد. کمبود خواب قطعاً سیستم ایمنی را به هم می ریزد و علاوه بر این، توانایی مبارزه با ویروس در آن کاهش پیدا می کند.

چاقی و اضافه وزن با دیر خوابیدن

کم خوابیدن مساوی با اضافه وزن است. مطالعات نشان می دهد افرادی که کم تر از 7 ساعت در طول شب می خوابند، اضافه وزن بیشتری نسبت به افرادی دارند که خواب متناسب دارند زیرا آشفتگی در خواب باعث کاهش سطح لپتین می شود که یک ماده شیمیایی است که به شما احساس سیری می دهد. همچنین سطح گرلین را افزایش داده که یک هورمون تحریک کننده گرسنگی است.

کاهش سلامت ذهنی

کم خوابی در شب باعث کلافگی و بد خلقی افراد می شود که ممکن است اثرات بلند مدت آن افسردگی و اضطراب باشد. زمانی که افراد دچار مشکلات روحی می شوند، باید عادات خواب خود را بررسی کنند. احتمالا خیلی از آن ها شب ها کمتر از 6 ساعت می خوابند.

ابتلا به دیابت به دلیل کم خوابی

مطالعات نشان می دهد افرادی که معمولاً کم تر از 5 ساعت در شب می خوابند، احتمال ابتلا به دیابت دارند و در نتیجه کم خوابی می تواند عاملی برای ابتلا به دیابت نوع 2 باشد زیرا بدن شما در استفاده از گلوکز و تبدیل آن به انرژی ناتوان می شود.

کاهش میل جنسی با دیر خوابیدن

خانم ها و آقایانی که به اندازه کافی در شب نمی خوابند، میل جنسی کم تری دارند. مردانی که از آپنه خواب رنج می برند، یعنی اختلالی که مشکلات تنفسی را در خواب ایجاد می کند، باعث می شود که فرد از خواب بپرد. این افراد معمولا سطح تستوسترون کم تری دارند که میل جنسی آن ها را می کاهد.

خطر ابتلا به سندرم متابولیک

بیدار ماندن شبانه موجب بروز مشکلاتی مانند کم خوابی، بدخوابی و حتی غذا خوردن در ساعات نامناسب می شود که این مشکلات در نهایت منجر به تغییرات متابولیک و سوخت و سازی در بدن می شوند. عادت به یک الگوی خواب صحیح و به موقع از فاکتورهای مهم در کاهش خطر ابتلا به سندرم متابولیک، چربی شکمی و در نتیجه کاهش خطر حمله قلبی، سکته مغزی و دیابت است.

ناباروری از عوارض کم خوابی

نیاز به تلاش زیاد برای بچه دار شدن یکی از عوارض کم خوابی هم در مردان و هم در زنان است. ظاهراً خواب منظم می تواند این مشکل را بهبود ببخشد.

دیر خوابیدن موجب مشکلات قلبی می شود

شب بیداری ها می تواند عاملی برای مشکلات قلبی، افزایش فشار خون و سطح بالای مواد شیمیایی خاصی شود که عاملی برای التهاب هستند و به قلب فشار وارد کنند.

سر درد و کمر درد با دیر خوابیدن شب

ممکن است بدن با بی نظمی خوابیدن شبانه خودشان را تطبیق دهند و ممکن است این کار را هیچ وقت انجام ندهند. دیر خوابیدن در شب عاملی برای ایجاد سر درد و گاهی اوقات کمر درد هایی است که بیش از نیمی از روز شما را درگیر می کند. همین سردرد ها ممکن است عاملی برای سرفه و تب های خفیف در بعضی از افراد هم بشود.

دیر خوابیدن و کمبود تمرکز

زمانی که مغز به اندازه کافی استراحت نکرده باشد، تمرکز هنگام انجام کار، مطالعه، ارتباط با افراد دیگر کاهش پیدا می کند. در واقع همانطور که در بخش سلامت نمناک اشاره شده است احساس می کنید که هیچ وقت تمرکز نداشته اید و فقط به افراد خیره می شوید و شبیه احمق ها به نظر می رسید. همچنین باعث کج خلقی نیز می شود. پس اگر خودتان شب ها دیر می خوابید و همکارتان خواب شبانه روزی کافی دارد، احتمالاً همیشه از آن هاعقب هستید.

کمبود شادی به علت دیر خوابیدن

انسان ها برای شاد شدن نیاز به ترشح دوپامین دارند. زمانی که شب ها دیر می خوابید، این ماده شیمیایی دیگر تولید نمی شود و در نتیجه بدن با کمبود آن مواجه شده و ناخودآگاه احساس غمگینی و نارضایتی دارد که می توان آن را یکی از عوارض جانبی اصلی شب زنده داری دانست.

به هم ریختن عادات غذایی با دیر خوابیدن

دیر خوابیدن در شب قطعاً رژیم غذایی را به هم می ریزد و ممکن است افراد لاغر را لاغر تر کند. لاغری که اصلا منتظر آن نیستید و در نتیجه به سیستم ایمنی هم آسیب وارد می کند.

بنابراین با همه چیزهایی که گفتیم، همیشه عادت داشته باشید تا شب ها قبل از ساعت 12 بخوابید زیرا بعد از ساعت 12 شب با این عوارض جانبی روبرو خواهید شد.

منبع: نمناک

سلام بر حضرت زینب سلام الله علیها

عقیله ی کریمه ی مخدره بنی هاشم.
پیش از فتح کلام میلاد حضرتِ زینب کبری سلام الله علیها الگوی حیا و عفت و فداکاری را به سفیران سلامت،فرشتگان مهربانی، دادرس دردها و رنج ها و پریشانی ها پرستاران فداکار کشورمان تبریک و تهنیت می گوییم و می بالیم که نام پرستار عجین شده با لبخندِ مهربانی و عاطفه و صداقت و خدمتِ بی منت و شور و عشق و انسانیت و مجاهدت و شب زنده داری که آنچه خوبان همه دارند پرستارانِ کشورمان، یکجا و تنها دارند و همچنین برای زنان و دختران سر زمین مان ایران چه نام و الگویی بهتر و با شکوهتر از نام و راه دخترِ گرامیِ حضرت زهرا(س) آنهم در عصری که بیش از پیش نیازمند صبر وصلابت و مقاومت زینب گونه اند؟
سلام بر حضرت زینب سلام الله علیها که شین شجاعت را از پدر و میم متانت را از مادر آموخت
سلام بر زینب و معنای صبر زینب(س)
سلام بر دردانه زهرای اطهر(س)
سلام بر زیتب دختر علی(ع) که زیبایی صحنه ی کربلا را با نگاه زیبای خویش به تصویر کشیدد
سلام بر بانویی که در اوج اسارت به همه ی انسان ها درس آزادگی و مردانگی و فتوت و عزت آموخت
سلام بر شیر زنی که کوه باید از او صلابت را
و شجاعان، شجاعت را و دریا باید عمق و شکوه را و نسیم، لطافت را
و آب، زلال بودن و زنانِ هر عصر، عفت و متانت را
و مردان، شجاعت و فتوت و مصلحت اندیشان و ملاحظه کاران، صراحت
و جوانان، ایثار و خادمان، خدمتِ بی منت را از او بیاموزند
سلام بر تو باد ای دختر علی مرتضی (علیه السلام) و فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بی بی با کرامت و مخدره و ارجمند از آمدنت خانه ی وحی و دل ما شد منور...
عشق از روز ازل آینه دار زینب است
صبر ما از صبر و عزم استوار زینب است
در جهان آفرینش بین زن ها روزگار
تشنۀ شهد ولایت از وقار زینب است

آرزوهای آقا میرزا حسن(29)

علم نافع و علم مضر

آقا میرزا حسن می گوید:از عمو مشتی مرادعلی پرسیدم علم نافع و مضر به چه معناست؟

عمو مشتی مرادعلی فرمود:نافع یعنی مدد رساننده به هدفی و مضر یعنی بازدارنده از هدفی پس هر دانشی که تو را به مقصد نرساند یا باز دارد چون با بینش همراه نیست نافع هم نخواهد بود

پرسیدم یعنی علم نیاموختن بهتر است؟

عمو مشتی مرادفرمود: هیچکس موافق جهل و ظلمت نیست درست است که طلب علم بر هر زن و مسلمان واجب است اما کدام علم؟آیا آموختن علم شکار نهنگ آنهم در کویر می تواند نافع باشد؟بدیهی است چنین علمی اگر مضر نباشد بیهوده که هست.

آن هایی که عزیزانشان را وادار می کنند هر نوع علمی ولو علم غیر نافع بیاموزند در ناکامی و نرسیدن جگر گوشه های خود نقش اصلی را دارند

پیامبر اعظم (ص) از چند چیز به خداوند پناه می برده اند در دعای ابو حمزه ثمالی هم آمده که یکی از آن چیزها علم غیر نافع است ( خدایا از دانشى که سود ندهد و دلى که سوز ندارد و دعائى که شنیده نشود و نفسى که سیرى نپذیرد به تو پناه می برم )

عمو مشتی مرادعلی که به شعر شاعران و حکایت حکایتگران آشنایی داشت پای مولوی را به میدان کشید و از تمرد و سر پیچی پسر نوح در مثنوی یاد می کند: وقتی توفان در گرفت پسر نوح دعوت و اصرار پدرش را که فرمود: امروز کسی نجات پیدا خواهد کرد که سوار بر این کشتی شود نادیده گرفت و گفت: به بالای کوهی که آب به آنجا نرسد می روم و خود را نجات می دهم مولوی این ارزیابی و علم غرور را مذموم می داند.

کسی که مدعی دانستن است و خود را بی نیاز به فهمیدن و هدایت و هادی و وحی نبی می داند او دچار استکبار علمی شده و به عبارتی علمش علم بیهوده و غیر نافع است

هم‌چو کنعان سر ز کشتی وا مکش

که غرورش داد نفس زیرکش

که برآیم بر سر کوه مشید

منت نوحم چرا باید کشید

چون رمی از منتش بر جان ما

چونک شکر و منتش گوید خدا

تو چه دانی ای غرارهٔ پر حسد

منت او را خدا هم می‌کشد

کاشکی او آشنا ناموختی

تا طمع در نوح و کشتی دوختی

کاش چون طفل از حیل جاهل بدی

تا چو طفلان چنگ در مادر زدی

یا به علم نقل کم بودی ملی

علم وحی دل ربودی از ولی

اگر پسر نوح خود را بی نیاز از علم انبیاء نمی دانست و در دام علم غرور گرفتار نمی شد او نیز نجات می یافت علم غرور اکنون هم در جامعه به وفور یافت می شود و بسیارند کسانی که دانش دارند ولی چون علم نافع و بینش ندارند به کام دریا می افتند و هلاک می شوند...

ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(28)

علم نافع و علم مضر
آقا میرزا حسن می گوید: عمو مشتی مراد علی همانگونه که مردم شهر و روستا به ویژه کودکان و نو جوانان را تشویق به آموختن و تحصیل علم می کرد در کنارش طالبان علم را از فراگیری علم غیر نافع و مضر بر حذر می داشت
به یاد دارم روزی کسی پرسید: مگر علم مضر هم وجود دارد؟
عمو مشتی مرادعلی فرمود: بله،در برابر علم نافع علم مضر و علم غیر نافع هم وجود دارد البته این بحث بسیار گسترده است ولی امروز در قالب یک حکایت جواب می دهم تا در فرصتی دیگر کامل تر به آن بپردازیم.
نقل حکایت؛
می گویند کسی سال ها علم شکار آموخت او تصمیم گرفته بود علم و هنرش را در وطن و زادگاهش به کار گیرد تا به قول خودش همه ی مردم از تخصص و دانش وی بهره مند شوند!
دانشجوی حکایت ما پس از سال ها آموختن و فارغ شدن از تحصیل، به استادش گفت: استاد! حال وقت آن است که دیگران و خودم از دانش و علمی که سال ها نزد شما کسب کرده ام بهره مند شویم حال بفرمایید از کجا باید شروع کنم؟
استاد هرچه فکر کرد نتوانست جواب در خوری برای شاگردی که سال ها شاهد درس خواندن و زحماتش بوده پیدا کند از طرفی شاگردِ دیروزش علاقمند به کویر و وطن خویش بود ولی دانشجوی بی نوا در تمام مدت عمرش حتی یک بار هم دریا را از نزدیک ندیده بود چه رسد به شکار نهنگ که تنها اسمش را در کتاب ها خوانده بود! !
استاد هم که سال ها از علم غیر نافع خودش نفعی نبرده بود به دنبالِ راه برون رفت و جواب پرسش شاگرد دیروزش بود وقتی هیچ جوابی نیافت گفت:ببین پسرم! دریای کویر سال هاست خشکیده و نهنگ هایش مرده اند و یا کوچ کرده اند به دریاهای بزرگ،تو چون علاقمند به وطن و زادگاهت هستی بهترین راه این است که همین علم شکار نهنگ را به دیگری آموزش دهی ...
شاگرد که متوجه شد سال ها با آموختن علم غیر نافع، تنها عمر نازنین خود را تلف کرده با حسرت آهی عمیق از دل بر کشید ولی این آه و حسرت نیز سودی به حالش نبخشید...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(27)

عمو مشتی مراد علی و سخن از طالبان علم؛
آقا میرزا حسن می گوید:آرزو داشتم عمو مشتی مرادعلی زنده بود و خودش مستقیم با شما در باره بینش و دانش سخن می گفت!
به یاد دارم عمو مشتی مراد علی فرمود:سخن ما بر سر بینش و دانش به معنای نفی کننده ی دانش نیست که دانش اگر حقیقی باشد بال پرواز دانش آموخته است و می تواند او را بالا بَرَد و والا کند
بدیهی است باید دانش آموخت تا دانشمند شد اما همین دانشمند اگر بینش نداشته باشد راه به جایی نمی برد
بینش، ژرف و عمیق و دانش سطح است چاه آب را در نظر بگیرید آب چاهِ عمیق، زلال ،شفاف ،خوشگوار و شفاف است ولی چاه کم عمق از چنین ویژگی و کیفتی بر خوردار نیست
بحث بر سر داشتن مدرک تحصیلی نیست؛
سخن بر سر این است که آیا داشتن مدرک تحصیلی و یا فارغ التحصیل شدن از فلان دانشگاه دلیل بر با سواد بودن هم هست یا فقط بر گه ی ورود به بازار کار و خواستگاری و ازدواج است؟ چون نه مدرک، دلیل بر درک است و نه هر طی کننده دوران تحصیل دلیلی برای با سواد شدن است که فرمود ملا شدن چه آسان آدم شدن چه مشکل و برخی هم فرموده اند: آدم شدن محال است!
پس می شود گفت هر طلبه ی درس خواند و هر دانشگاه رفته ای عالم نیستند مگر آنکه... اما چه کسی باید بگوید این جناب درس خوانده عالم هست یا نیست؟
امام صادق علیه السلام پاسخ می فرمایند: منظور خداوند از علماء کسانی هستند که رفتار آنها گفتارشان را تایید می کند و هر که رفتار او غیر گفتارش باشد
علم و حلم و وقار و سکوتِ بجا و تواضع زینت بخش عالمِ دارای بینش است به همین دلیل است که فرموده اند: فقیه واقعی آنست که بر دنیا زاهد و بر آخرت راغب باشد و به سنت نبی صل الله علیه و آله تمسک جوید
آنکه دانش را برای نزاع و من من گفتن و به چالش کشیدن دیگران و فخر فروشی و اظهار وجود و مباهات و فریب دیگران می جوید هر چه بخواند گرفتار جهل مرکب است...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(26)

تفاوت دانش و بینش
آقا میرزا حسن می گوید: من گرچه سواد نداشتم ولی آنچه عمو مشتی مرادعلی در باره دانش می گفت همه را به یاد دارم و صدایش را ضبط کرده ام مرحوم یک روز کامل برای جوانان سخنرانی کرد و فرمود:
سعی کنید دانش را با بینش پیش ببرید که چه بسا ممکن است سال ها در پی دانش باشید مدرک هم بگیرید ولی سواد نداشته باشید.
یکی از بین جوان ها گفت: عمو مشتی مراد بازهم برایمان از بینش بگویید!
عمو مشتی مراد فرمود: اگر دانش را پس انداز بدانیم بینش بهره مندیِ مطلوب از آن است
اگر دانش تو را به ثروت و مقام برساند بینش به معرفت و اخلاق و کمال می رساند
آنکه بینش دارد بی شک بصیرت، بینایی، دانایی و آگاهی هم دارد
دانشِ بی بینش نمی تواند رهایی بخش بشر باشد
بینش نوعي ديد درونيست كه با ديد چشم ظاهری متفاوت است
بینش هر گز با چشم يا اندام های ظاهري بدن ، قابل دريافت نيست.
ديده تن دائما تن بين بود
ديده جان جان پر فن بين بود
بینش نوعی بصیرت یا قوّه و نيرويي قلبي است كه به مدد نور الهی، پديد می آید،
بینش حقيقت و باطن امور را چنان كه هست درمی يابد ولی دانش چنین نیست
با بینش و دانش می شود درست را از نادرست تشخیص داد در حالی که دانش به تنهایی این توانایی را ندارد
دانش نگاهش به ظاهر است و بینش به باطن!
بینش یا بصيرت، نوعی به كارگيري عقل در مسير هدايت انسان و استفاده از روشن گري آن است
هیچ فایده و سود در دیده سر نیست وقتی كه چشم دل، نابينا باشد
چشم ظاهری و چشم سر ،غلط بین و نامعتبر است در صورتی که بینش و چشم دل و چشم جان و گوش جان چنین نیست...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(25)

تفاوت دانش و بینش
از عمو مشتی مرادعلی پرسیدم:مگر دانش همان بینش نیست؟
عمو مشتی مرادعلی فرمود:مگر تهران مشهد می شود مگر شب را می شود گفت روز است هر کدام جایگاه خود را دارند
عمو مشتی مراد علی در ادامه فرمود:هر دانش آموخته ای شاید فاقد بینش باشد ولی ممکن است کسی دانش نداشته باشد اما بینش داشته باشد
اگر مدعیِ فارغ التحصیلِ فلان دانشگاه معتبر را دیدید کارهای ضد اخلاقی و ظلم و تعدی اش به حقوق دیگران را توجیه می کند بدانید او اگر هم دانش دارد ولی بینش ندارد
اگر دانش انسان به پرتگاه ببرد بینش او را نجات می دهد
آنچه را بینش می بیند دانش قادر به دیدنش نیست
دانش اگر نور است بینش راه و عمق هر چیزی را می بیند و نشان می دهد
تغییرات مثبتی در بینش است شاید در دانش نباشد
در دانش آموختگان توهم دانایی و عُجب و غرور فراوان یافت می شود
دانش آموخته شاید همه ی مراحل تحصیلی را طی کرده باشد ولی سواد نداشته باشد سواد زندگی سواد رفتار که به آن آداب معاشرت می گوییم ویژه دانش آموخته نیست
اگر کسی را دیدید با کمترین میزان سواد، خوب ظاهر می شود خوب سخن می گوید و نکو گوش می کند و ادب و آداب و متانت دارد او دارای بینش است که بر دانش افضل است
دانش به سطح می نگرد و بینش به عمق،
دانش نگاه می کند و بینش می بیند ما در لحظه، خیلی چیزها را نگاه می کنیم ولی آن ها را نمی بینیم ولی در دیدن که تمرکز و دقت در آن است چنین نیست
دانش می شنود بینش گوش می کند انسان شاید هزاران صدا را بشنود ولی به آن ها توجه نکند ولی به سخن درست که هدایت کننده است با دقت گوش دهد...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(24)

اعتراف به ندانستن فضیلت است نه رذیلت و نه مایه شرمندگی!
آنکه توهم دانا بودن دارد واژه ی نمی دانم را مایه ی ننگ ِ خود می داند بر عکسِ دانا که بیانِ نمی دانم برایش فضیلت است
متوهم دانا بودن چون خودش را گل بی عیب و از همه افضل می داند دیگران را موعظه می کند ولی پند و موعظه دیگرا ن را بر نمی تابد.
جاهل مرکب را نصیحت نکنید؛
عمو مشتی علی مراد می گفت:یادتان باشد هر گز به نادانی که تصور می کند عقل کل و همه چیز دان است پند ندهید که بی حاصل است شما کشاورزان، خوب می دانید تخم افکندن در کویرِ شوره زار حاصل ندارد به قول حضرت سعدی:
زمین شوره سنبل بر نیارد
درو تخم و عمل ضایع مگردان
نادانی که خود را دانا می پندارد زمین شوره زار است او نه، می تواند و نه می خواهد از پند و تجربه ی دیگران استفاده کند او گرفتار ظلمات جهل مرکب است و مدام از واژه من من من استفاده می کند
حضرت سعدی می فرماید:

طلب کردم ز دانایی یکی پند
مرا فرمود با نادان مپیوند

که گر دانای دهری خر بباشی
وگر نادانی ابله تر بباشی

پرسیدم عمو مشتی مراد! آیا تحصیل علم و دانش در خروج از ظلمات جهل و دانا شدن شخص مؤثر است؟
عمو مشتی مراد فرمود:اگر دانش با بینش باشد بله، زیرا دانش غیر از بینش است دانش ممکن است یک سری معلومات و محفوظات باشد ولی بینش، انسان را به بصیرت و بینایی و شناخت و کمال و کشف حقیقت می رساند به همین دلیل فرموده اند: جاهلی که بخواند و بخواند و نداند که نمی داند و یا بداند ولی به جهل خویش اعتراف نکند دری از حکمت برویش باز نخواهد شد تا حالا میلیون انسان که نخواسته اند در مورد خدا،خود، جهان و انسان بدانند پشت این در مانده اند که همه ی ما شاهدش هستیم...
ادامه دارد

آرزوهای آقا میرزا حسن(23)

خیال و تَوّهُم دانایی
کسی که توهم دانایی دارد چون در عالم خیال، خودش را همه چیز دان می داند انتظار مخالفت از جانب هیچکس را ندارد به همین دلیل پر ادعا و زود رنج و بی صبر نیز هست!
آدمی که توهم دانایی دارد متکلم وحده(گوینده یکه تاز) است یعنی بیشتر می گوید و کمتر می شنود وی چنان در عالم جهل و توهم دانایی خودش گرفتار است که اگر بخواند گمان می کند بهترین صدا را دارد.
اگر می نویسد به خیال خودش نویسنده چیره دست است
متوهم دانایی همیشه من است و ما نیست!
به همین دلیل و دهها دلیل دیگر است که آدم متوهم در همه جا حضور دارد ولی تنهاست
چنین آدمی در باره هر چیز اظهار فضل می کند و نظر می دهد
نگون بخت جامعه ای که در آن دانا زبان به کام بگیرد و نادان زبان به سخن بگشاید
دشوار می توان زندگی کرد در جامعه ای که جاهلان میدان دار شوند و دانایان جز قالو سلاما نگویند
حکایت حضرت علی علیه السلام و خلیفه عباسی؛
سومین خلیفه عباسی به نام مهدی عباسی پسری داشت ابراهیم نام که با امیر مؤ منان علیه السلام کینه و عداوتِ خاصی داشت.
ابراهیم!روزی نزد مأمون هفتمین خلیفه عباسی آمد و گفت: در خواب پسر ابی طالب (علی علیه السلام) را دیدم، که با هم راه می‌رفتیم تا به پلی رسیدیم، او مرا در عبور از آن پل مقدم می‌داشت.
من به او گفتم: تو ادعا می‌کنی که امیر بر مردم هستی، ولی ما از تو به مقام امارت سزاوارتر می‌باشیم، او به من پاسخ رسا و کاملی نداد.
مأمون گفت: آن حضرت به تو چه پاسخی داد؟ گفت: چند بار به من به این نوع (سلاما سلاما) سلام کرد.
مأمون لبخند تلخی زد و گفت: سوگند به خدا علی پسر ابو طالب رساترین پاسخ را به تو داده است.
ابراهیم گفت: چطور؟ مأمون گفت: او تو را جاهل و نادانی که قابل پاسخ نیستی معرفی کرده، چرا که قرآن در وصف بندگان خاص خود می‌فرماید: (بندگان خاص خداوند رحمان آن‌ها هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می‌روند، هنگامی که جاهلان آن‌ها را مخاطب سازند، در پاسخ آن‌ها سلام گویند که نشانه بی اعتنائی همراه با بزرگواری است.
بنابراین علی علیه السلام تو را آدم جاهل معرفی کرده، از این رو که به پیروی از قرآن با جاهل سبک مغزی چون تو این گونه باید برخورد کرد...
ادامه دارد