مناظره ی استاد و دانشجو
خود بزرگ بینی مذموم و نتیجه ی آن شکست و واخوردگی است
مشاهده شده بعضا" در مباحث علمی مذهبی (وبیشترسیاسی) اسیر
خود بزرگ بینی و لجاحت می شوند این مناظره هم یکی از همانهاست
توهم خود بزرگ بینی استاد
بهتره قضاوت نکنیم
این مناظره در نوع خودش می تونه جالب باشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه
البته من بجای کلمه ی مبارزه مناظره رو انتخاب کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــردم
روزی یک استاد دانشگاه تصميم گرفت تا دانشجويانش را به مبارزه بطلبــــــــد
.**او پرسيد : آيا خداوند هر جيزي را که وجود دارد ، آفريده است ؟ دانشــــــــــــــــجويي
**شجاعانه پاسخ داد : بلـــــــــــــــــــــــــــــه** **.
**استاد پرسيد : هر چيــــــــــــــــــــــــزي را ؟
**پاسخ دانشجو اين بود : بله هر چيـــــــــــــــــــزي را** **.
**استاد گفت : در اين حالت ، خداوند شر را آفريده است . درست اســــــــــــــــــــت ؟ زيرا شــــــــــــــــــــــــــــــــر
**وجـــــــــــــــــود دارد** **.
**براي اين سوال ، دانشجو پاسخي نداشت و ساکت ماند . استاد از اين فرصــــــــــــت حظ
**برده بود که توانسته بود يکبار ديگر ثابت کند که ايمان و اعتــــــــــــــــــــــــقاد فقط
**یــــــــــــــــــک افسانه است** ***
ناگهان ، يک دانشجوي ديگر دستش را بلند کرد
**ممکن است که از شما يک سوال بپرسم؟
**استاد پاسخ داد : البته** **.
**دانشجو پرسيد : آيا سرما وجود دارد ؟
**استاد پاسخ داد : البته ، آيا شما هرگز احساس سرما نکرده ايد ؟
**دانشجو پاسخ داد : البته آقا ، اما سرما وجود ندارد .
**طبق مطالعات علم فيزيک ، سرما عدم تمام و کمال گرماست .
و شئي را تنها در صورتي ميتوان
**مطالعه کرد که انرژي داشته باشد و انرژي را انتقال دهد .
و اين گرماي يک
**شئي است که انرژي آن را انتقال مي دهد .
بدون گرما ، اشياء بي حرکت
هستند
**، قابليت واکنش ندارند . پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ايم
**تا فقدان گرما را توضيح دهيم** **.
**دانشجو ادامه داد : و تاريکي ؟
**استاد پاسخ داد : تاريکي وجود دارد** **.
**دانشجو گفت : شما باز هم در اشتباه هستيد ، آقا . تاريکي فقدان کامل نور
**است . شما مي توانيد نور و روشنايي را مطالعه کنيد ، اما تاريکي را نمي
**توانيد مطالعه کنيد. منشور نيکولز تنوع رنگهاي مختلف را نشان مي دهد که
**در آن طبق طول امواج نور ، نور مي تواند تجزيه شود . تاريکي لفظي است که
**ما ايجاد کرده ايم تا فقدان کامل نور را توضيح دهيم** **.
*و سرانجام دانشجو پرسيد : و شر ، آقا ، آيا شر وجود دارد خداوند شر را **نيافريده اســـــــــــــت *
شر فقدان خدا در قلب افراد است ، شر فقدان عشق ، انسانيت
*و* ايمان است . عشق و ايمان مانند گرما و نور هستند . آنها وجود دارند .
فقدان آنها منجر به شر مي شود
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند
نام اين دانشجو آلبرت انيشتين بود
باتشکر از هادی عزیز