خـــــــدایا دلتنگم دلتنگ

  سفره ی پر برکت در حال برچیدن است

 ماهی که برای آمدنش دلتنگ بودم به آخر رسید چقدر زود پیش از آنکه قدر

 فر صت ها را بدانم گذشت  و من در حسرت روزهایی که از پی هم دویدند

 و رفتند و فرصت ندادند تا به گرد پایشان بر سم

ماه رمضان را می گویم همان سفره ی پر برکتی که در حال جمع شدن است

و من حتی نتوانستم به  اندازه ی جرعه ای مهمانش باشم

دلتنگ لحظه های نیامده شبهای قدر بودم و دلواپس آنکه برسد و من قدر

ندانم که آمد و قدر ندانستم. آسمان را برایم چراغانی کردند تا پرواز کنم و

پرنده ی عرش باشم ولی غافل شدم و چرنده ی فرش ماندم

خدایا تو چقدر خوب و مهربانی که مرا با کوله باری از گناه بر سر سفره ی خود

مهمان کردی و من در کمال بی شرمی آمده بودم تا در رمضانت با تو باشــــم

 افسوس که شایستگی با تو بودن را نداشتم .خدایا گر چه سفره ی پر برکت

رمضان در حال جمع شدن است ولی بازهم آسمان دلم با تمام وجود تو را صدا

 می زند،با نهایت صدایش،با همه ی توانش !

خدایا این شب ها و روزهای دوست داشتنی تمام شد شبهای عاشقـــی

عشق بازی میان من و تو، و من نمی دانم با این همه گناه با چه رویی به

در گاهــــت آمدم تا از تو بخواهم آرامشِ را، رهایی از شر شیطان را،و خود

 می دانم که تــو مهربانتر از مادر مرا دوست داری.

خدایا تو گفتی منتظرم هستی و من با شتاب آمده ام برای توبه ،مگر نگفتی در

اوج تنهایی ها تنها تو را به دلم نزدیک می دانم چون خودت گفتی من هم آمدم

الهی العفو العفو العفو ......................................

التوبه التوبه التوبه...........................................