پروردگارا!!یکسال گذشت و من در چهار فصل و 365 روز بی پناه و سرگردان بودم

 تو پناهم دادی

پروردگارا!!! بیمار بودم تو شفایم دادی،پریشان بودم تو آرامشم دادی

 ولی چون به شدم باز تو را از یاد بردم.

پروردگارا!! یکسال گذشت  و من هر شبانه روز در پی تقدیری نیکو بودم

 تو مرا بر سرخوان پر از عشق و معرفتت مهمانم کردی تا قرآنت را برسر

و دستان ملتمسم رابسوی آسمانت بلند کنم و زبانم الهی العفو گوید.  

ومن شب قدرت  را قدرندانستم وقلم رحمت تو تقدیری نیکو بر صحیفه ی بی 

 تقدیرم نگاشت ولی افسوس که با آفتاب فردایش تقدیری دیگر را جستجو کردم

پروردگارا!!هر روز در سالی که گذشت برسجاده ی عبادتت به رسم عادت

(ونه عبادت) زانو زدم تا ذکر تو گویم و پیشانی بندگی بر تربت نازنین می نهادم

 ولی هیهات که بندگی هزاران معبود دیگر می کردم و در هر سجده، 

 لحظه لحظه اش معبود یگانه را ازیاد بردم.

پروردگارا!!

چهار فصل گذشت و چه گویم ای خدا که روی آمدن و زبان گفتن ندارم.

 خدای من سالهاگذشت ده بیست سی سال و بیشتر و اینهمه سال، 

هر چه کردم دیدی و هرچه بخشیدی و عفو کردی ندیدم.

خدای من چگونه است که هنوز دوستم داری و به محبت می خوانی ام؟

خدای من چگونه است که رهایم نمی کنی؟

چگونه است که هرگز،هرگز،از تو ناامید نمی گردم این چه رسم خدائیست؟

آوای ملکوتی یا مقلب القلوب و الابصارمی آید تو که را می خوانی که بخوانمت؟

پروردگارا!! این منم با حسرت سال های رفته یا مدبرالیل و النهار،

این منم با هزاران امید به سالهای پیشرو یا محول الحول والاحوال.

خدای من:بندگی ام را بپذیر-التماس مرا بشنو،حول حالنا

خدایا آرزویم چه شد؟ الی احسن الحال.

 

التماس دعا