کاش اینگونه بودم (1)
کاش می دانستم هر سفری مقصد و انتهایی دارد و ساکنین زمین نیز همه مسافرند و من نیز...
کاش می دانستم مسافری که برای رسیدن به یار بی تفاوت و بی تلاش باشد سفرش بی ثمر و گم کرده راه و سر گردان است
کاش مقام را با تواضع می خواستم و تواضع را با عزت و قدرت را با عفو و تندرستی را با شکر و ایمان
کاش محبتِ بی چشمداشت داشتم و قلب با خشوع
کاش خدمتم بی منت بود و سخاوتم بی چشمداشت
کاش ثروتم با نیک بختی و تفکرم با تحول و قدرتم با تحرک سازنده برای ساختن محیط و فضای شاد بود
کاش یک کشاورز بودم که در همه ی فصل ها و زمین ها و برای همه ی نسل ها و عصرها دانه ی عشق و مهر و محبت و صفا و صداقت می کاشتم و خرمنی از اخلاق داشتم که در ترازو سنگین ترین است
کاش خندیدن وخنداندن و شاد بودن و شاد کردنِ را سبک و جلف و بد نمی دانستم
کاش ساختن و ساخته شدن را موتور محرک پویایی جامعه می دانستم
کاش بلد بودم با قافله زمان در پرتو ایمان حرکت کنم
کاش همانقدر که به سعادت و خوشی فکر می کردم به کمال و خوبی بها می دادم
کاش دنیا را با همه ی طول و عرضش مزرعه آخرت می دانستم
کاش خیال برتر بودن از دیگران را در سر نمی پروراندم
کاش می دانستم دوست داشتن و دوست داشته شدن از ویژگی های انسان با محبت است...
ادامه دارد