ای دو صد وای آدمیت مُرد
همت و حشمت و حمیت مرد

این بشر با دو شاخ نا پیدا
می کند در زمین بسی بلوا

می زند می کُشد کند ویران
ذره نابرده بویی از انسان

جنگ ها جنگ نیست نامردیست
یا اگر هست نا جوانمردیست

گفته بودند بشر شده خلاق
کس نگفتا که مُرده شد اخلاق

اوف بر این علم که غیر نافع بود
بین اخلاق و دین دافع بود

کی کجا موسای پیامبر گفت
کودک و بی گناه باید کشت

آدمی بدتر از وحوش و ددان
در لباس و به ظاهر او انسان

می زند می کشد برادر خویش
نیست او را ز واپسین تشویش

عذر خواهی کنیم ز جانوران
ویژه از هر وحوش و هر حیوان

چونکه حیوان بر او شرف دارد
که دل مردمان بیازارد

روزهای جهان سیاه شده
خصم امروز روسیاه شده

دشمنِ مست و کور و دیوانه
می زند بمب بر شفاخانه

شیون و گریه ها ی بیوه زنان
کرده عرش و سپهر را لرزان

لیک عدوان شده ز منطق دور
گوش ها کر شده و چشمان کور

کاش این آدمی بُدی حیوان
تا نبود بدتر از وحوش و ددان

گرچه هست آدم، آدمیت مرد
با خودش غیرت و حمیت بُرد

باورت نیست کن به غزه سفر
تا ببینی درندگیِ بشر

نقل هر مجلسی فلسطین است
صحبت از قبله ی نخستین است

قاسم از دست مسلمین فریاد
که چرا غزه برده اند از یاد