همیشه گمان می کردم اتفاق های زندگی ام اتفاقی هستند
یعنی هر اتفاقی به صورت اتفاقی رخ داده است ولی اینطور نبود
پیچ و خم های زندگی،دست اندازها، فراز وفرود و سرازیری ها و سربالایی ها،دردها و غم ها و شادی ها و لبخندها، سنگ های پیش پا و مانع ها و نیش و کنایه ی این آن، طعنه ی دیگران،بَه بَه ها و چهچه ها و أه أه ها و آدم هایی که بر سر راهم قرار می گرفتند همه و همه اتفاق هایی بودند برای پیدا کردن و پیمودنِ راه و شناختِ هر چه بیشتر خودم و نزدیک شدن به حضرت دوست که هر چه دارم و دانم از اوست
غافل بودم که هر اتفاقی تلنگری است برای بیداری و آگاه شدن و حتی آدم شدنم
آگاه شدن برای چگونه زیستن و چگونه بودن و چگونه شدن
هر اتفاقی می خواست جای ایستادنم و رتبه ی انسان بودنم را به من گوشزد کند
چه خوب فرموده اند انسان ها خواب هستند و پس از مرگ بیدار می شوند
در میان اتفاق های تلخ و شیرین و جاده های پر سنگلاخ و سنگ های پیش پا و شک و تردیدها و چه کنم چه کنم ها و زخم ها و مرهم ها و عافیت ها و فراق ها و وصل ها و جدایی ها و خیر و شرها راز و رمز و نشانه و آیاتی وجود دارند که چون از درک آن ها عاجزیم یا برایشان بی اندازه خوشحال می شویم و یا ماه ها بی تابی می کنیم
کاش به این درک می رسیدیم و می فهمیدیم همه ی این ها رمز و راز و نشانه ی راه هستند برای رفتن و متحول شدن و متولد شدن. و نو و تازه شدن و به بار نشستن
چه خوب گفت: آب یک جا بماند می گندد و خوب تر آن گفت که دریا باش تا نگندی.