این قلم یاد مادران کرده
یاد دریای بی کران کرده

مادرانِ عزیز روستایی
گوهر بی بدیل و رویایی

مادر آن پروَرَنده ی دانا
بردبار و صبور بی همتا

زن روستایی، نازنین مادر
زن روستایی حامیِ همسر

زن روستایی بچه آور بود
مادر و یارِ غارِ شوهر بود

قلمم می رود سوی املا
تا کند نام مادران انشا

مادر و هیزم و کرسی داغ
مادر و چای صبحگاهی و داغ

مادر و بار زندگی بر دوش
مادر و مهربان ترین آغوش

همسر روستایی خوش اخلاق
کی زده حرف نابجای طلاق

او زنی اهل زندگی و عفیف
شوهرش با وفا و مرد شریف

زندگی داشتند بسی آرام
نزد خلق و خدایشان خوشنام

اختلاف یا نبود یا کم بود
عزم سازش و صلح فراهم بود

زن روستایی کار صحرا داشت
فکر امروز و فکر فردا داشت

آن زمان با تمام بود و نبود
کس نمی گفت حرفی از کمبود

نه خبر بود ز برق و آب و گاز
نه چو امروز اهل غمزه و ناز

روشنایی دهنده بود گردسوز
روشنی بخش مادر دلسوز

شستشو بود وظیفه ی همسر
نان پزی بود وظیفه ی همسر

شیر دوشی ز گاو و گوسفندان
رتق و فتق امور فرزندان

آب آوردن از لبِ چشمه
همه بود سهم مادر خسته

آن زمان مای بی بی نبود
کارت بانکی و پول جیبی نبود

گر چه ره سخت بود و ناهموار
عاقبت کوه و دشت شد هموار

پیش چشمان مادر دلسوز
شب تاریک رفت و آمد روز

بچه ها یک به یک بزرگ شدند
هم تنومند و هم سترگ شدند

آن یکی درس خواند و ملا شد
نردبان، پله پله بالا شد

یکی استاد شد به دانشگاه
یکی شد صاحب دم و دستگاه

یکی سر دفتر و یکی قاضی
یکی بنا ز کار خود راضی

آن یکی در اداره ای شاغل
یکی هم هیچکاره و کاهل

دیگری شد معلم دلسوز
تا کند راه تیره را افروز

هر که هر جا رسید و مهتر شد
از دعاهای خیر مادر شد

مادران کنونی روستا
این زنان عفیفه و پارسا

خسته از زندگی و تنهایی
یا گرفتار درد جسمانی

دلخوشی هایشان بود شیران
شکر گزارند برای فرزندان

شکر گویند که در دلِ عسرت
بوده صدها دلایلِ راحت

این قلم بی قرار مادر شد
مادر خوب و بچه پرور شد

به پدرها سلام و صد حرمت
که کشیدید روز و شب زحمت

لطف تان ای پدر رفت از یاد
زنده اید جانتان سلامت باد

یا اگر رفته ای ز دار فنا
شاد باد روحتان به دار بقا

گر که چیزی شدیم یا هستیم
همه مدیون زحمتت هستیم

قاسم این گفته را کند تکرار
مادران اند مظهرِ ایثار