آیا باید سعی کنیم همه ما را دوست بدارند؟(2)
خاطره از بهمن آباد؛
مهر ورزی های بیجا برای کسب محبت و خوشایند دیگران آب در هاونگ کوبیدن است!
از دوران کودکی به یاد دارم وقتی مردم درِ قلعه یا سر کوچه برای آفتاب گرفتن و همدلی گردهم جمع می شدند افراد متکلم الوحده همینطور رگباری حرف می زدند حاضرین هم بنا به ملاحظاتی ناگزیر گفته هایشان را تأیید می کردند شخص متکلم الوحده به محض اینکه خدا حافظی می کرد حاضرین شروع به انتقاد از وی می کردند و حرف هایش را به تمسخر می گرفتند بعدها متوجه شدم این بنده خداها بی آنکه خودِ شخص و حرف های او را قبول داشته باشند تنها برای خوشایند وی مهر تأیید بر گفته هایش می زدند.
ما نباید استعدادها و داشته های فکری خودمان را به خاطر محبوب شدن نزد دیگران سرکوب کنیم!
گاهی برای محبوب شدن بر روی مسائل و چیزهایی متمرکز می شویم که اگر هم به نتیجه برسیم بی نتیجه است استعدادهای ذهنی و نیروهای درونی ما وقتی فعال می شوند که افکار مثبت و حساب شده داشته باشیم در افکار منفی استعدادها می میرند ما با دست خودمان و برای نگاه و محبوب شدن، نزدِ دیگران استعداد خودمان را منکوب و سرکوب می کنیم شاید بارها متوجه شده اید وقتی افکار مشوش دارید توانِ نوشتن و توان گفتن تان می میرند و حال و حوصله هیچ کاری را ندارید لطمه زدن به زندگی و لحظه های خوش و منکوب کردن استعداد و غرق شدن در احساسات منفی وقتی به اوج می رسد که برای دوست دار شدن، وقت و فکر نازنین خود را صرف رضایتمندی و تأیید کسانی کنیم که خودمان واقفیم بود و نبودشان یا مساوی است و یا بودنشان جز زیان نیست (رجوع کنید به شعرحضرت سعدی؛آنکس که وجود و عدمش هر دو مساوی است...)...
خودمان را دوست بداریم و عشق مان را به پای آنکه عاشقی نمی فهمد قربانی نکنیم
ادامه دارد