چرا وقتی که راه زندگی هموار میگردد

بشر تغییر حالت میدهد خونخوار میگردد

چرا وقتی که حاصل میکند اسباب آسایش

برای دیگران سر منشاء آزار میگردد

چرا وقتی بمنزل برد بار آرزوی خود

بدوش مردم از راه شقاوت با ر میگردد

چرا خواب است در وقتی که مینالد گرفتاری

ولی چون نوبت شادی رسد بیدار میگردد

چرا وقتی که شد با شاهد اقبال هم بستر

برای بینوایان موجب ادبار میگردد

چرا سر می نهد چون سیل در مجرای آزادی

ولی در راه سعی دیگران دیوار میگردد

چرا هنگام نعمت مینوازد کوس بی دینی

بوقت تنگدستی مومن ودیندار میگردد

بقدری قابل تغییر باشد طینت آدم

که شکل اصلیش پوشیده از انظار میگردد

گهی پای کرامت را بجائی می نهد انسان

که خاک اندر کف او زر دست افشان میگردد

گهی تیمار حرص اورا چنان سرگشته میسازد

که در دریای هستی مرغ بوتیمار میگردد

گل آدم گهی آتشکده گه دیر وگه مسجد

گهی بتخانه گاهی مشرق الاذ کار میگردد