سفر به بهمن آباد(8)
طبق برنامه ی از پیش تعیین شده دیدنِ چند باره ی برج های صحرا و قلعه ها به خوبی صورت گرفت خوشبختانه در این سفر به مکان هایی از خراب آباد یا خرابه ها ی خودمان ورود کردم که تا کنون با این دقت ندیده بودم در باره برج های صحرا بارها نوشته ام ولی تفکر در تنهایی لذتی دارد که در با هم بودن و در جمع بودن ممکن نیست
در تنهایی می شود با رفتگانِ ساکت و سازندگان و معماران و کارگران بنا حرف زد به همین دلیل هر روز به نورستان می رفتم و ساعت ها با مردگان بی آزار حرف ها می زدم در گورستان همه ی خاطرات روزهای باهم بودنِ با ساکنین قبرها مانند فیلم های امروزی از جلوی چشمانت عبور می کنند که هر کدام یا لبخندهایی را بر لب می نشانند و یا حسرت هایی را بر دل.
در یکی از روزها با آقا رجبعلی به قلعه حاج صادقو رفتیم طول و عرض دیوارهای قلعه آنهم در زمانی که معماران و استادان وقت حد اقل امکانات را در اختیار داشته اند حیرت انگیز است آقا رجبعلی توضیحات جالبی در باره برج ها دادند از جمله اینکه معماران بنا، برج های صحرا را به گونه ای طراحی کرده اند که نگهبانان به راحتی از حال و موقعیت یکدیگر آگاه شوند البته آخر گزارش تلخ شد وقتی گفت: حدود دو سه سال پیش دزدانِ نا بکار از همین قلعه، 33 رأس گوسفندانش را دزدیده اند بدتر اینکه هر گز اثری از آن ها پیدا نشد. گفتم: پسر خاله جان،دیوار بلند بدون قفل و دربِ مناسب خاصیتی ندارد چه خوب بود پیش از اتفاق، این چنین محکم کاری می کردید که گفته اند:
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
بلا ندیده دعا را شروع باید کرد
امیدواریم حرام خوران و حرامیان در عمل شوم خود نا کام باشند و مال و جان همه ی شما در پناه حق محفوظ باشد...
ادامه دارد