شعر امام رضا(ع)
سلام ای قبله هشتم رضاجان
سلام ای شاه و سلطان خراسان
تویی آقا پناه درد مندان
امید و یار و غمخوار غریبان
آقاجان روز و شب در راه بودم
به لطف تو بدین درگه رسیدم
کنون آورده ام آقا برایت
هزاران دل ز سوی پیروانت
یکایک داده اند بهر تو پیغام
که بگشایی گره ها را سرانجام
همه دانند که تو دارالشفایی
به اذن حق دوای هر بلایی
تو را امواج دریا دوست دارند
تمام چشمه ساران دوست دارند
همه سنگ و درخت و شاخساران
همی گویند رضا جانم رضا جان
نمی گویم ز آهوهای صحرا
نمی گویم ز اقیانوس و دریا
که هرکس دوست دارد زائرت باد
هم اکنون در کنار مرقدت باد
سلام آقا تویی حج فقیران
سلام مولای خوب مستمندان
من بیچاره هم یک مستمندم
بگیر دست مرا که دردمندم
آقا جان یک نگاهی بر بدان کن
دلم را زیر و رو و آنچنان کن
اگر چه معصیت کارِ جهولم
مرا پیرو بدان و کن قبولم
کمک کن شعر گویم همچو دِعبِل
مرا بنما به لطف هبه مُقبِل
تویی مولا و فخر ملک ایران
امام هشتمین شاه خراسان
در و دیوار می گویند رضاجان
تو را گویند مسیح خاک ایران
تو دادی مرده را جان دو باره
به نام اعظم و اسم جلاله
مرا ای شمس ای خورشید تابان
ز تاریکی رهایم ده رضا جان
رضا جان آمدم با دست خالی
ز راه دور از بهر گدایی
مران آقا مرا از درگه خویش
دلم خالی کن از آشوب و تشویش
که قاسم سخت محتاج نگاه است
سرپایش همه غرق گناه است
اگر چه نیستم لایق رضاجان
و گرچه غرق و لبریزم ز عصیان
ولی خواهم که همچون خادمانت
شوم جزیی ز کل نوکرانت
به امیدی که روز حشر آنسان
کند بر من نظر خسرو خوبان
سلام بر هشتمین شاه خراسان
رضا جانم رضا جانم رضا جان