سفر نامه بهمن آباد تیر ماه 1401(قسمت اول)
روز چهار شنبه کوله بار خالی ام را به دوش کشیدم و به دیار پر رمز و راز کویر سفر کردم
بهمن آباد سرزمینِ شب های پر ستاره ای است که گویی ستاره هایش غریبه نیستند و برای مسافران تازه وارد دست افشانی می کنند
اینجا بهمن آباد است جایی که سکوت شب هایش نیز معنای خاص خود را دارد
سفر کردم به بهمن آباد سرزمینِ کم آب که البته آبادی دل های مردان و زنانش به وسعت بی انتها و زبانزد است
سفر کردم به زادگاهم تا مانند گذشته، کوله بار خالی ام را پر کنم از خاطراتِ شیرین و به یاد ماندنی،خاطراتی که خود به خود مرا می برد به گذشته هایی دور و دل انگیز، مگر نه این که انسان ریشه اش در گذشته است و شاخه هایش در آینده؟با چنین نگاهی است که به گذشته و دوران طلایی کودکی ام سفر می کنم،
حال که قلم نیز حال و هوای سفر به خود گرفته،می خواهم از سفر و تعریف آن بنویسم؛سفر یعنی از دیاری به دیار دیگر رفتن،
یعنی دیدن و مشاهده ی پدیده های نوظهور و قدیمی که در خُلق و خو و حتی سر نوشت آدمی مّوثر است.
سفر یک رویای شیرین است که اگر تحقق پیدا کند گاهی خاطره اش تا ابد ماندنی و جاوید می شود با چنین نگاهی است که بزرگان گفته اند:سفر لازمه ی رشد یافتن است
سفر رفته ها (بلا نسبت بنده)گستره ی دیدشان وسیع تر،کوله بار تجربه شان پر بارتر است ودر زندگی پخته تر عمل می کنند سفر برای عبرت گرفتن از گذشته ها و در گذشتگان است که می تواند پند آموز باشد سفرانواع وآدابی داردکه غزالی در کیمیای سعادت با تقسیم کردن سفرها از آن به عنوان سفر ظاهری ومعنوی یاد می کند و می نویسد:مسافرت نوعی حرکت و معاشرت با دیگران است که دارای فوائد و منافع و نیز آفات و مضراتی می باشد...
ادامه دارد