نا حساب نه خوب می گوید و نه خوب می شنود
ناحساب خودش رو شاغول و برتر از همه میدونه یعنی همه باید به او اقتدا کنن
نا حساب و آرزوهای واهی
بعضی وقت ها به خودم میگم کار هر کس نیست آرزوی خوب داشتن
راستشو بخوای خیلی وقته که متوجه شدم اصلا" بلد نیستم چیزی رو مثل آدم آرزو کنم شوربختانه من و آرزوهام همیشه صدها کیلومتر از هم دور بودیم به همین دلیل هر چه دستانم را بسوی آرزوهایم دراز می کردم دورتر می شدن
شما که غریبه نیستید من اگرهای زیادی در کوله ام داشتم ولی آرزوهایم چون بادکنک زود حالی به حالی و از باد خالی می شدن
در مثَل که مناقشه نیست هست؟روزی با خودم گفتم اگر مستغلات و یک خودروی آخرین مدل و کیف و جیب پر از اسکناس داشتم اگر کارت بانکی ام همیشه شارژ بود اگر .. عالی می شد من همه ی خوشبختی رو در همین اسباب بازی ها می دیدم تا اینکه شب جمعه به گورستان رفتم قبرهایی را دیدم که همه ی این ها را داشتند ولی گذاشتند و رفتند و با میراث شان جنگ وارث به راه انداختند و ارتباط برادران و خواهران و عمو و عمو زادگان و عمه و خاله و...را به هم زدند و اکنون وارثان و بازماندگان برای هم آرزوی مرگ می کنند نمی دونم این شعر رو می پسندید یا نه که می گوید:
مرگ غنی مقدمه ی جنگ وارث است
رحمت به روح آنکه بمرد و کفن نداشت
ادامه دارد