سفر به قلب کویر(1)
سلام بر کویر زیبا و بی ادعا
سلام بر سکوت معنا دار کویر
سلام به شب های دلپذیر کویر
چه شب دل انگیزی بود آن شب که من بودم و رقص ستاره ها و صدای باد و صدای لرزان مرغِ حق که سکوت شب را می شکست
از کویر پرسیدم ای دوستِ زیبا و دیرینه ام تو را با مدام نام بخوانم که شایسته تر از کویر باشد؟ در خلوتی که جز خودم و سایه ای که از نور مهتاب وام گرفته بودم و رقص ستارگان چیزی و کسی را نمی دیدم جواب پرسش خودم را اینگونه دادم؛ جناب کویر! شایسته نیست غیر از کویر با نام دیگری تو را بخوانم کویر کویر است و دلپذیر و عزیز،به خصوص که کویرِ وطن و زادگاه هم باشد.
از مسافتی دور وقتی به بهمن آباد و روستاهای مجاور نگاه می کنم در قاب آینه ی نگاهم به خوبی می بینم که این روستاها گویی کویر را در آغوش کشیده اند و شاید هم روستاها در آغوش کویر جا خوش کرده اند. کویر تماشایی و دیدنی است هر رهگذری برای لذت بردن می تواند چشمانش را به دورترین نقطه ی کویر بفرستد تا بدون هیچ مانع و حائلی جز زیباییِ کویر نبیند.کویر رویش های فراوانی دارد که می شود آن را داروخانه بزرگ نامید رویش های کویر منحصر به گز و تاق نیست...