امروز 19 خرداد ماه از سفر به بهمن آباد می نویسم بهمن آباد روستایی در آخرین حلقه ی کویر با سر زمین آباد که زیبنده ی بهمن آباد است خوشبختانه شنیدم امسال نیز کشاورزانِ روستا از تنوع و فراوانی و برکات محصولات شان راضی و مسرور و شاکرند که البته قناعت و رضایت جزو خصوصیات بارز مردم کویر است
اینجا بهمن آباد است و من مسافر کویرِ ساکت و نام آشنای کویرم که همواره با آب و خاک و مردمانش انس ویژه داشته و دارم
در آستانه ی ورود به فصل تابستان بار بر بستم و سفر کردم به زادگاهم جایی که گوشه گوشه ی خانه ی اجدادی ام پر است از خاطرات و دلخوشی ها و سرخوشی های روزهای با هم بودن که هر بار با ورودم به روستا همه ی گذشته ها و داشته های دوران کودکی ام مرور می شوند
این روزها هوا با همه ی پاکیزگی اش بی وقفه بر طبل گرما می کوبد ابرها هم گویی تاب تحمل مقابله با خورشید را ندارند شاید هم خورشید حضور هیچ ابری را بر نمی تابد آنچه شاهدش هستیم خورشید در طول روز،داغی اش را به عمق اسخوان می رساند در نخستین شبِ اقامتم قرار است در پشت بام با نگاه کردن به ستارها خواب را در آغوش کشم ولی پشه های بسیار ریز با فرو کردن نیش زهر آلودشان به مسافر تازه از راه رسیده خوش آمد می گویند با این حال چشم از ستاره ها بر نمی دارم و به خالق این همه زیبایی سحر انگیز می اندیشم...
ادامه دارد