نام نیکو گر بماند زادمی
بِه کزو ماند سَرای زرنگار
در غفلتِ آدمی دورانِ کودکی و نوجوانی و جوانی و پیری با شتاب می گذرند و انسان این موجود ضعیفی که خود را قوی می پنداشت و گمان داشت گشاینده ی گره هاست اکنون در واپسین روزهای زندگی به ضعف خود پی برده و می فهمد نه تنهاگره گشا نبود بلکه نمی تواند راه نجاتی برای رهاییِ خود از چنگال مرگ پیدا کند لحظه به لحظه آثار مرگ خودنمایی می کند و او حسرت روزهایی را می خورَد که راه را بیراه رفته است به ویژه وقتی می بیند اندوخته ها و دستاوردهایش بی خریدار مانده و می رود بی آنکه نامش به نیکی برند
خواب غفلت سنگین ترین خواب است و تنها در سراشیبی مرگ است که می فهمد بارش کج بوده و به مقصد نرسیده و درک می کند نه مال آید به کار او نه فرزند و عیال او...
آری آدمی به دنبال نام نیک است ولی شوربختانه راه را به خطا می روند و دچار خسران می شوند(إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْرٍ بدترین خسران از مایه ضرر کردن است به قول استاد وای بر تاجری که نه از سود که از مایه ضرر کند)
کسی از مایه ضرر می کندکه داشته هایش را خرج نام دنیا خواهی اش می کند
کسی دچار خسران می شود که داشته هایش را خرج کرد برای بدست آوردن عنوان هایی که حتی تا لب گور هم همراهی نمی کنند تازه متوجه می شود ارزش آن همه ارث و میراث و من من ها و اظهار قدرت و شوکتِ دنیایی اش کمتر است از یک خشت برج ها و خنه کِل (خانه های کوچک) صحرای بهمن آباد که به نیت خالصانه و خیر خواهی و برای در امان بودن مردم از شر دشمن و سرما و گرما ساخته اند .