آرزوهای آقا میرزا حسن(38)
اگر می خواهی...
آقا میرزا حسن می گوید:عمو مشتی مراد به عنوان یک عالمِ عاملِ با سواد،همانگونه که خودشان متواضع بودند از دیگران می خواستند متواضع باشند و از بزرگان و سخنرانانِ پیش از خود به نیکی یاد کنند و نامشان را گرامی بدارند روزی در همین زمینه فرمودند:
اگر می خواهی بزرگت بدارند نام کسانی که تو را به اینجا رسانده اند بزرگ دار
چو خواهی که نامت بود جاودان
مکن نام نیک بزرگان نهان
برخی از سر نادانی و حسادت از کتب بزرگان و سخن سخنوران بهره می برند بلند آوازه و مشهور می شوند و سر زبان ها می افتند ولی نامی از آنان نمی برند البته تعریف و تمجید کردن از دیگران چندان هم سهل و آسان نیست سهل باشد گر کنند افتادگان افتادگی
مهربانی و تواضع از بزرگان خوش نماست
عمو مشتی مراد علی در باره تعریف از دیگران خاطره ای نقل کرد؛
روزی در مجلس عمومی حضور داشتم که افراد مختلفی در آن شرکت داشتند پیش از آمدنِ سخنران اصلی جوان بیست ساله ای به دعوت بانیان مجلس شروع به سخنرانی کرد وی در باره به چاه انداختن حضرت یوسف پیامبر مطلب بدیعی ایراد کرد و مجلس را تحت تأثیر قرار داد وقتی در باره چاه که سخن گفت دستانش را به سوی آسمان می برد یعنی چاه، به ظاهر در قعر زمین بوده و در واقع چاه،سر به آسمان داشته است و... سخنرانی جوان که تمام شد خیلی ها گمان کردند سخنران اصلی را شاید خوش نیامده باشد و از جوان غیر معمم انتقاد کند ولی بر خلاف انتظار خیلی ها جناب سخنران از جوان کم سن و سال به عنوان استاد خودش یاد کرد و گفت در حال ورود به مجلس و کمی داخل مجلس بیانات بسیار عالی و خردمندانه استاد خودم را شنیدم و لذت بردم سخنرانی سخنران اصلی که تمام شد حاضرین از شکسته نفسی حاج آقا به وجد آمدند و او را بوسه باران کردند؛
گر همی خواهی قبول خاص و عام
پیشه خود کن تواضع، والسلام
خویشتن را از همه کمتر شمار
سر زجیب فقر و درویشی برآر
نخوت و کبر و ریا را دور دار
جان به عجز و مسکنت مسرور دار...
ادامه دارد