سفرنامه اربعین 1401(قسمت دوم)
چهار شنبه 24 شهریور
شب است و همچنان جاده را در می نوردیم تا خودمان را به مرز مهران برسانیم اما در حالی که عقربه های ساعت از نیمه شب عبور کرده اند خواب بر دروازه چشمان مان حلقه زده و نا گزیر به دنبال محل مناسب خواب هستیم وقتی مکان مورد نظر در دسترس نیست ترجیح می دهیم داخل ماشین استراحت کنیم و تن به خواب بی کیفیت بدهیم.
پس از خواب دوساعته و شاید هم بیشتر به رفتن ادامه دادیم تا رسیدیم به نزدیک شهر مهران که چون راه رفتن به شهر را بسته دیدیم در حاشیه جاده، در مکانی به نام پارکینگ اربعین خودرو را گذاشتیم و با اتوبوس های مربوطه خودمان را به مرز رساندیم در اینجا نگاهم و اندیشه ام می روند به سال 62و64 و...که شهر مهران زیر آتش شدید عراقی ها بود برای بچه ها از ارتفاعات کله قندی و عملیات والفجر 3 می گویم که ایرانی ها توانستند با تقدیم چندین شهید از صدامیان پس بگیرند و جاده ی مهم مهران دهلران و دیگر ارتفاعات راهبردی را آزاد کنند در این عملیات سرهنگ جاسم یعقوب فرمانده عراقی اسیر شد ولی به دلیل جراحات و خون ریزی مرگ به سراغش امد و مرد
حال وقت آن رسیده که سفرمان را با خودروهای عراقی به جانب نجف اشرف ادامه دهیم تعداد زیادی ون منتظر مسافر بودند ولی انتخاب اول ما اتوبوس بود که به لطف خدا همین اتفاق خوش رخ داد
به محض حرکت اتوبوس هادی گفت به راننده متذکر شویم نماز ظهر باید توقف داشته باشد بکسی که همراه راننده است و فارسی حرف می زد قول داد در جای مناسب توقف خواهند داشت و خوش بختانه چنین شد
در بین همسفران کسانی را می بینم که با وجود کهولت سن مقتدرانه گام بر می دارند و عاشقانه لحظه های رسیدن را شماره می کنند با خود می گویم مگر به برکت سادگی و صفای قلب چنین عاشقانی معشوق، مارا بپذیرد...
ادامه دارد