سفرنامه مُحّرم 1401 قسمت(9)
امروز عاشورا یا عید قربان است...
ماه محرم و عاشورا که از راه می رسد هرکس با فرهنگ و ادب و آداب خاصی می خواهد عاشق و بودن و شیفته بودن و شیعه بودنش را به رخ آسمانیان بکشد امروز عاشوراست عرشیان نظاره گر و مبهوتِ عزادارانی هستندکه قرن هاست در روی زمین نام و یاد و راه امام شان و شهدایشان را زنده نگهداشته اند
خیمه گاه سوخته ی امام حسین(ع) در دل یکایک شیفتگان و محبان و شیعیانش بر افراشته است و این خیمه ها هر چند بار که بسوزند با اشک های چشمان عزاداران خاموش شده و دگر بار بر افراشته می شوند تا فریاد مظلومیت امام حسین (ع) و یاران با وفایش را در گستره ی زمین نمایش دهند
عاشورا یا همان روز انتظار فرا رسید امروز عاشورا یا عید قربان است
امروز کسی در خانه نمی ماند همه می خواهند هر طور شده خودشان را به پا مزار برسانند زنان و مردان و حتی کودکان برای رفتن به مزار یا امام زادگان و تماشای صحنه ی پر هیجان استقبال و بدرقه ی هیئت های سویز و مزینان سر از پا نمی شناسند صدای طبل و سنج هیئت حسینی گوشنواز است تلاقی هیئت ها در محل هیئت ابوالفضلی نیز شور و هیجان خاصی دارد
سینه زدن دور علم و چاوشی کردن سنت حسنه ای است که معمولا" پیش از به راه افتادن هیئت ها انجام می شود یاد چاوشگران قدیمی به خیر که با صدای گرم وخلوص و صفای قلب شان عزادران را به فیض کامل می رساندند
هیئت ها یکی شدند گله مندی از وضعیت مداحی در بین راه روستا تا مزار چون سال های قبل ادامه داشت وارد مسجد قدیمی( مسجد خرابه) که شدیم از مداح ها خواسته شد تنها 5 دقیقه روضه و نوحه بخوانند خوشبختانه بی درنگ قبول می کنند پس از مراسم کوتاه به جانب مزار یا امام زادگان حرکت کردیم با اینکه مسؤلین هماهنگی با دوستان مزینانی و سویزی مدام در تماس بودند و زمان ورود هیأت های میهمان اعلام می شد ولی با این همه آنچه دل مان خواست نشد شاید آنچه خدا خواست همان شد...
ادامه دارد