سه شنبه 23 شهریور
امروز مسافرم مسافر کوی یار و منفاوت از همه ی سفرهایی که تا کنون تجربه کرده ام
در آستانه ی فرارسیدن روز اربعین بار سفر بستیم و راهی کربلای معلی شدیم تا به خیال اندک خود با نخستین زائر و صحابه خاص رسول خدا (ص) جابر بن عبدالله انصاری همراه و همنوا شویم جابر همان شخصیت عظیمی است که با بدنی خوشبو و ذكرگویان، بر قبر دردانه پیامبر حاضر شد و از سوز دل سه بار فریاد زد: یا حسین! یا حسین! یا حسین! و بیھوش روی زمین افتاد. عطیه، دوست جابر، او را به ھوش ‌آورد دگر بار جابر صدا می‌زند: آیا دوست، جواب دوست خود را نمی‌دھد؟ و سپس خودش جواب خودش را می‌دھد: چگونه جواب مرا بدھی، در حالی كه خون از رگ ھای گلویت بر سینه و شانه ات فرو ریخته و بین سر و بدنت جدایی افكنده است…
امروز عازم سفر اربعین شده ایم تا با شرکت در پیاده روی این روز غمبار به سرور شهیدان دشت کربلا آقا ابا عبدالله الحسین علیه السلام و یاران با وفایش عرض ادب و ارادت کنیم
می رویم تا عرض تسلیت گوییم به حضرت زینب(س) ستون پابرجای کاروان اسرا
می رویم کربلا ولی نمی خواهیم از مصائب زینب(س) در این چهل روز و بزم جشن و سرور دشمنان در کاخ ها و میدان ها و طعنه ها و نیش و کنایه های شامیان و شماتت دشمنان و تمسخر ابلهان و از آن غروب غم انگیز عاشورا و رقص شعله ها و سوختن خیمه ها و سرهای بر نیزه رفته و بازار شام بشنویم که ما را تاب و طاقت شنیدنِ اندکی از مصائب خاندان عترت نیست ولی می خواهم از زینب (س)بانوی صبر و شجاعت و پایداری بیشتر بدانم که چگونه با همه ی مصیبت های کربلا توانست بر سر حاکم جور فریاد کشد؛ما رأیت و الا جمیلا یعنی در کربلا جز زیبایی ندیدم؟
قرار حرکت مان از صبحگاه به عصرگاه موکول شد
عقربه های ساعت روی 17:30 دقیقه برایمان دست افشانی می کردند که با خودرو شخصی هادی و راننگی خودشان به سوی مهران حرکت کردیم اولین منزلگاه توقف مان وقت اقامه نماز مغرب و عشا بود...
ادامه دارد