عمو مشتی مرادعلی و خرافات و یک حکایت آموزنده؛
آقا میرزا حسن می گوید: یک روز عمو مشتی مرادعلی گفتم به نظرم به نسبت دیگر موضوعات به فال بد و خرافات تأکید بیشتری دارید.
عمو مشتی مراد فرمود: جهل ضدیت عجیبی با عقل دارد در این جنگ بسیار دیده ایم جهل، پیرور میدان است تمام بگو مگوها و اختلافات و نا بسامانی ها مربوط به جهل انسات بدتر این که همه خود را عاقل و عقل کل می دانند!
ریشه خرافاتی که اکنون ما با آن ها دست به گریبان هستیم به عصر جاهلیت بر می گردد
عمو مشتی مراد علی می فرمود: خیلی ها خرافات را تبدیل به یک امر دینی کرده اند تا جایی افراد متشرع که بیشتر خانم هستند خواسته یا نا خواسته به آن تن می دهند.
برخی پایه های خرافات شان بلند است؛
حکایت؛
بنده خدایی می گفت: سال ها خواب را بر چشمانم حرام کرده بودم هر شب به محض خوابیدن فکر می کردم کسی زیر تختم پنهان شده است برای درمان نزد پزشک اعصاب رفتم و مشکلم را گفتم.
روانپزشک گفت: برای درمان،یک سال هفته‌ای سه روز جلسه ای 500000 تومان پرداخت کنم!
چون مبلغ بالا بود قبول نکردم
شش ماه بعد جناب روان پزشک را به طور اتفاقی در خیابان دیدم.حالم را پرسید و گفت چرا برای درمان مراجعه نکردی؟
گفتم : برای یک سال و هر جلسه ای 500000 تومان خیلی زیاد بود ولی شکر خدا یک نجّار مرا مجانی معالجه کرد من هم آن مبلغ را پس‌انداز کردم و یک دستگاه وانت نو خریدم.
پزشک با تعجب گفت: عجب! می توانم بپرسم آقای نجّار چطور تو را معالجه کرد؟
گفتم: به من گفت: فکر و ذهن تو درگیر خرافات است خیالاتِ پر درد سر را از ذهنت بیرون بریز تا حالت خوب شود نجار گفت: تو عقل را رها کرده ای و خود را تسلیم جهل کرده ای جهل بیچاره کننده است
به نجار گفتم من خرافاتی نیستم او حرفم را قطع کرد و گفت: هیچ دیوانه ای دیوانگی اش را قبول ندارد از این خرافاتی تر که در خیال خودت احساس می کنی کسی زیر تخت خوابت حضور دارد؟
پایه های خرافات تو بلند است و باید فوری آن را کوتاه کنی!
پرسیدم چطور؟ نجار اره اش را بر داشت به خانه ی ما آمد پایه های تختخوابم را برید و گفت می بینی با این حال کسی نمی تواند زیر تختخوابت پنهان شود آقای دکتر! باور بفرمایید درد مرا نجار محل مان درمان کرد.
نکته:هرچه پایه های خرافاتمان را کوتاه تر کنیم آرامش بیشتری پیدا خواهیم کرد!...
ادامه دارد