سفرنامه اربعین 1401 (قسمت نهم)
یک شنبه 27 شهریور پایان سفر معنوی
پس از خداحافظی با امام حسین علیه السلام و یارانِ با وفایش تا محل خودروهای مسافر بری که بیشتر ون بودند راه درازی را طی کردیم دو ساعتی که سر گردان بودیم هادی با اشاره به اتوبوسی که تازه از راه رسیده بود گفت؛به تعداد خانواده جا گرفته و مشکلی وجود ندارد ،بچه ها خوشحال شدند که می توانند در اتوبوس به نسبت وَن استراحت بیشتری داشته باشند ولی راننده وقتی سیل مسافران را ورانداز کرد به طمع افتاد و قیمت را بالا برد
با پذیرش قیمت بالا اتوبوس به رانندگی یک عراقی به سمت ایران حرکت کرد
از درد سرهای بین راه که بگذریم ساعت 4:30 دقیقه بامداد خسته و کوفته و لنگان لنگان از اتوبوس بسیار قدیمی پیاده شدیم و قدم به خاک ایران عزیزمان گذاشتیم شوربختانه راه 4 یا 5 ساعته کربلا تا مهران 8 ساعته طی شد
از گیت ها که عبور کردیم به دنبال نمازخانه بودیم چون پیدایش نکردیم و زمان می گذشت با اندک آبی که داشتیم وضو ساختیم و در زیر یکی از چادرها نماز صبح را اقامه کردیم حال باید خودمان را به پارکینگ اربعین برسانیم بچه ها را به شوخی گفتم اگر ماشین هادی را نبرده باشند تا نیم ساعت دیگر حرکت می کنیم!
سوار بر اتوبوس صلواتی به سوی پارکینگ اربعین حرکت کردیم خوشبختانه اتوبوس در فاصله یک متری ماشین هادی توقف کرد به محض پیاده شدن از اتوبوس بی درنگ به سوی تهران حرکت کردیم حال باید برای پیمودن راه طولانی مهران تا تهران صبور باشیم.
در بین راه خوشبختانه نماز به جماعت اقامه شد اینجا نیز روحانی کم تجربه خودش را برای سخنرانیِ پس از نماز آماده کرد وقت آن را نداشتم تا به حضرتشان بگویم جناب مستطاب!همه جا و برای همه کس نباید و نشاید سخن گفت ولی ترجیح می دادم بی تفاوت بگذارم و بگذرم.
پایان سفر و جای خالی شکر بیکران!
ساعت 22:30 دقیقه سفر اربعین مان خاتمه یافت و خداوند را بیکران سپاس که با خاطرات خوش به سلامت وارد خانه شدیم...
ادامه دارد