نویسم نامه بهر بهمن آباد
به مردان و زنان حر و آزاد

نویسم نامه ای از بهر اجداد
که میراث شماها رفت بر باد

نویسم ما، رها کردیم شما را
نکردیم درک پیغام صبا را

نویسم بعد از اینکه بار بستید
و از دنیا به خوشنامی برفتید

یکایک ما همه رفتیم از این شهر
نمودیم زندگانی را به خود زهر

نویسم خانه هاتان گشت ویران
خرابه نام بگرفت جای شیران

نمانده سقف روی خانه هاتان
زدیم بر هم تمام نقشه هاتان

نمی دانیم کجا بود اندرونی
پذیرایی کدام است و برونی

نویسم نامه ای بهر بزرگان
همان هایی که بودند بهتر از جان

نویسم نامه بهر نامه خوانان
به ویژه بهرِ پیران و جوانان

نویسم بهمن آباد شهر خوشنام
نباید باشدش اینگونه بی نام

نویسم بهمن آباد شهر بوده
درخت و شاخه اش پر برگ بوده

نویسم بهمن اینجا کرد آباد
بنام خود نهادش بهمن آباد

نویسم گر شما تاریخ بخوانید
هزاران نکته از روستا بدانید

نویسم شهر، گر بوده امانت
نباید کرد امانت را خیانت

نویسم بهمن آباد شهر سالم
در این شهر بوده دهها مردِ عالم

به یک تعبیر،مهدِ علم و عرفان
کند تاریخ بر این نکته اذعان

ملا هاشم و یا ملا محمد
ملا قربانعلی و ملا احمد

اگر بنویسم از حد گردد افزون
زمانِ نام بردن نیست اکنون

نویسم نامه بهر نسل امروز
که شاید او شناسد نسل دیروز

نباید گفت گذشته ها گذشته
که هر کس ریشه دارد در گذشته

درختی باردهی و میوه دارد
که در خاک ِ مناسب ریشه دارد

اگر علامه بهرت آشنا نیست
چنین ضعفی ببین از جانب کیست

اگر خواهید بدانید و بدانید
بخوانید و بخوانید و بخوانید

خوشا قاسم که در گفتار شد بیست
بدا بر او که در کردار شد نیست