مناسب ترین وصلت از نگاه پسر دارها
وصلت با دختری مناسب بود که در لگن و لگینچه (لگن کوچک) می توانست خمیر آماده کند و پخت نان بلد باشد و از مادر شوهر کمک نخواهد
عروسِ خانه اگر می خواست محبوب باشد باید برای انجام هر کاری از مادر شوهرش اجازه می گرفت
شوربختانه شاه داماد،شاه بی شین (آه داماد) بود و گویی هیچ اختیاری از خودش نداشت
معمولا" آن هایی که پسر بالغ و آماده به ازدواج داشتند هر شب اسامی دخترهای روستا را به تسبیح می کشیدند مثلا" می گفتند خانه سید رضا سه تا دختر هست که هر سه تا جلب هستند
خانه ی صادق دو تا دختر داره که وَمارشو رفتن(به مادرشون رفتن و متلک گو هستند
میرزا دو تا دختر داره که مثل باباشون به همه چیز و همه کس کار دارن
خانه عبدالله لنگ سه تا دختر هست که همشو جیشتِن(هموشون زشتن)
خانه اصغر بلند دو تا دختر هست که خوبند ولی با ما وصلت نمی کنن
صمد حراف هم سه تا دختر خوش برِ رو داره ولی نیش زن و درغگو هستن میگن دخترا به باباشون رفتن دختر دومیش خوبه ولی عیب بِدِر کوس (عیب روی آدما میگذاره)
دخترای حسنعلی آروم هستن ولی به خاله شان رفتن و انگار عقل درست حسابی ندارن
ناگفته نماند در همه ی این نام بردن ها تنها کسی که حضور نداشت خودِ داماد آینده بود او دختر یا همسرش را شب عقد آنهم خیلی زیرکانه و در نهایت کمرویی می دید...
ادامه دارد