سفرنامه قاسم ملا در مرداد 97 (4)
و در گذشت حاج عمو حاج محمد
امروز 4 شنبه 3 مرداد ماه است طبق معمول،از دیشب تلفن همراهم را خاموش کرده بودم در نتیجه زنگ های پسر عموها بی جواب مانده بود ساعت 8 بامداد دستگاه را روشن کردم تصویر حاج عمو و خبر در گذشت ایشان را در کانال بهمن آباد خبر ملاحظه کردم نمی دانم چرا با وجودی که از حال و روز حاج عمو آگاه بودم ولی با خواندن و شنیدنِ در گذشت ایشان،یکه خوردم ،به محض با خبر شدن، بی درنگ و با شتاب آماده ی رفتن به خانه ی دنیایی حاج عمو شدیم،خانه ی مرحوم، ماتمکده بود و افراد خانواده ماتم زده بودند همسر حاج عمو با دیدنِ ما تاب نیاوردند و شروع به شیون کردند اصغر آقا با کوهی از غم ولی با بصیرت به همه ی امور توجه داشتند ایشان با بسیاری از همولایتی ها تماس می گرفتند و آن ها را از مرگ پدر آگاه می کردند. حال و موقعیتِ آقا رضا را پرسیدم گفتند:همگی به دنبال رتق و فتق کارهای مربوط به پیکر بی جان عمو هستند با اصغر آقا موقتا" خداحافظی کردم ایشان رفتند تا همراه با برادرها و برخی از همولایتی ها جنازه ی پدر را برای عرض ادب و احترام به حرم آمام رضا(ع) ببرند تعدادی هم مثل بنده مقابل خانه ی مرحوم، منتظر ماندیم تا وقتی حاج عمو را برای آخرین وداع می آورند همراهی کنیم،ساعتی بعد آمبولانسِ حامل جنازه وارد خیابان شد حدود 300 متر تا خانه تشییع صورت گرفت، اهل بیتِ و خانواده ی مرحوم حاج عمو تابوت را که مشاهده کردند فریادشان به آسمان بر خاست همسر حاج عمو و فرزندان و نوه ها را با زحمت و خواهش از جنازه دور کردیم، دوباره تا مسافتی تشییع انجام شد وقتی جنازه در آمبولانس جای گرفت هرکس با هر وسیله ای که داشت برای شرکت در مراسم فردا راهی بهمن آباد شد.
هادی پیغام داد با خودرو شخصی اش در راه بهمن آباد است از ما خواست طوری هماهنگ کنیم که با هم به مقصد برسیم ولی چنین چیزی ناممکن بود ما از مشهد ساعت 23 و هادی از تهران ساعت 24:20 دقیقه وارد بهمن آباد شدیم حال و میل شام خوردن نبود نیم ساعتی در باره برنامه های فردا و چگونگی مراسم تشییع با خواهرم مشورت کردیم و سپس برای خوابِ نه چندان آرام آماده شدیم.
ادامه دارد