شعری که ملاحظه می کنید نگاهی دارد به زندگی دیروز و امروز زنان و مردان روستای بهمن آباد در گذشته و حال و همچنین سنت های حسنه ای که با تغییر سبک و روش زندگی دشتخوش تغییر قرار گرفت و یا از بین رفت. این ناچیز با این که مانند نوشته های پیشین با کم کاستی و اشکالات فراوانی همراه است ولی نکات قابل تأملی هم در آن وجود دارد که با هم دنبال می کنیم

 

شعر

 

رفته رفته همه چیز شد زیر و  رو

همه چیزها شد گرون  جز آبرو

 

زن و مرد شد ،کار و راهشون جدا

زندگی خالی شد از صدق و صفا

 

حرف بابا تو خونه شد بی حساب

زحمتِ مادرِ خونه شد حباب

 

منظورم حباب قیمتا نبود

از دلار و سکه و طلا نبود

 

زندگی ها مون شده مثل حباب

نرخ قبر هم شده بی حد و حساب

 

میگن این روزها گرونی حبابه

من میگم ارزونی مثلِ حبایه

 

بگذریم از گرونی و ارزونی

بگذریم از کمبود و فراونی

 

حرف خوب و حرف عالی بزنیم

تا به کی حرفِ تو خالی بزنیم؟

 

داشتم از زندگی ها حرف می زدم

برای نسل قدیم کف می زدم

 

نسلی که شوهر و زن دقیق بودن

بچه ها، تو زندگی رفیق بودن

 

همسایه حرمت و جایگاهی داشت

کی به مال دیگری نگاهی داشت؟

 

ازدواج ها هم یه جور فامیلی بود

نسلِ قبل،زندگیشون ،هابیلی بود

 

نسل قابیل رفته رفته شد زیاد

حرمت حوا و آدم شد به باد

 

رذیلت ها ریشه اش هابیلی شد

فضیلت ها مظهرش هابیلی شد

 

جنگ و خون شد شیوه ی قابیلیان

صلح و دوستی شیوه ی هابیلیان

 

 

وقتی دعوا و طلاق ادامه یافت

دوستی و برادری  خاتمه یافت

 

مشورت مُرد و به خاک سپرده شد

فکر و اندیشه ی جمعی بسته شد

 

زن و شوهر دیگه سازش ندارن

هرگز از همدیگه خواهش ندارن

ادامه داره