شعری با طعمِ جدی و طنز (10)
شعری که ملاحظه می کنید نگاهی دارد به زندگی دیروز و امروز زنان و مردان روستای بهمن آباد در گذشته و حال و همچنین سنت های حسنه ای که با تغییر سبک و روش زندگی دشتخوش تغییر قرار گرفت و یا از بین رفت. این ناچیز با این که مانند نوشته های پیشین با کم کاستی و اشکالات فراوانی همراه است ولی نکات قابل تأملی هم در آن وجود دارد که با هم دنبال می کنیم
شعر
رفته رفته همه چیز شد زیر و رو
همه چیزها شد گرون جز آبرو
زن و مرد شد ،کار و راهشون جدا
زندگی خالی شد از صدق و صفا
حرف بابا تو خونه شد بی حساب
زحمتِ مادرِ خونه شد حباب
منظورم حباب قیمتا نبود
از دلار و سکه و طلا نبود
زندگی ها مون شده مثل حباب
نرخ قبر هم شده بی حد و حساب
میگن این روزها گرونی حبابه
من میگم ارزونی مثلِ حبایه
بگذریم از گرونی و ارزونی
بگذریم از کمبود و فراونی
حرف خوب و حرف عالی بزنیم
تا به کی حرفِ تو خالی بزنیم؟
داشتم از زندگی ها حرف می زدم
برای نسل قدیم کف می زدم
نسلی که شوهر و زن دقیق بودن
بچه ها، تو زندگی رفیق بودن
همسایه حرمت و جایگاهی داشت
کی به مال دیگری نگاهی داشت؟
ازدواج ها هم یه جور فامیلی بود
نسلِ قبل،زندگیشون ،هابیلی بود
نسل قابیل رفته رفته شد زیاد
حرمت حوا و آدم شد به باد
رذیلت ها ریشه اش هابیلی شد
فضیلت ها مظهرش هابیلی شد
جنگ و خون شد شیوه ی قابیلیان
صلح و دوستی شیوه ی هابیلیان
وقتی دعوا و طلاق ادامه یافت
دوستی و برادری خاتمه یافت
مشورت مُرد و به خاک سپرده شد
فکر و اندیشه ی جمعی بسته شد
زن و شوهر دیگه سازش ندارن
هرگز از همدیگه خواهش ندارن
ادامه داره