شعری با طعمِ جد و طنز (7)
شعری که ملاحظه می کنید نگاهی دارد به زندگی دیروز و امروز آدم های روستای بهمن آباد و همچنین سنت های حسنه ای که با تغییر سبک و روش زندگی دشتخوش تغییر قرار گرفت و یا از بین رفت. این ناچیز با این که مانند نوشته های پیشین با کم کاستی و اشکالات فراوانی همراه است ولی نکات قابل تأملی هم در آن وجود دارد ان شاءالله
شعر
تا که هستیم قدر هم رو بدونیم
وای از اون روزی که تنها بمونیم
اونی که تو زندگی داره شتاب
بجای آب میره دنبال سراب
یک نگاه به قبر رفتگان بکن
فکر از دست رفتن زمان بکن
فردا که بیاد جناب عزرائیل
دست تو کوتاه و خرما بر نخیل
توبه کردن دیگه فایده نداره
منظورم توفیق توبه نداره
بگذریم یاد کنیم از رفته ها
یاد کنیم از زنده و مرده ها
همسایه داشتیم عزیز و نازنین
رفتن از روی زمین قعر زمین
قلعه ها هر کدوم از مردان خوب
پُر بود از بابا و مادرهای خوب
حاجی ملا بود و حاج شیخ ذاکری
ملا رمضان و حاج ملا علی
آن که بود و هست مرا نور دو عین
پدر و استادِ من ملاحسین
تعزیه خوان های خوب وخوش نوا
صد هزار افسوس، گشتن بی صدا
نوحه خوانان قدیمی رفته اند
قاریان هم، چشم ز دنیا بسته اند
نصیحت دارم به کلِ جوونا
والدین رو قدر بدونید به خدا
چونکه این ها دیگه تکرار ندارن
چون گیاه، کشتِ دوباره ندارن
قدر نعمتی که داریم بدونیم
نعمت خدا رو کوچک ندونیم
ادامه داره