محرم در بهمن آباد
طبق یک سنت پسندیده برای بزرگداشت ایام محرم،عازم کویر بهمن آباد شدیم حمید عزیز از قبل آمادگی اش را برای این سفر اعلام کرده بود.ساعت 9 صبح روز 5 شنبه از تهران خارج شدیم برای رسیدن به مقصد باید بیش از 500 کیلومتر راه را در نوردیم راننده با صبر و حوصله ی خوبی که دارد به سرنشینان اتومبیلش آرامش می بخشد از خواب و چرت قاچاقی سرنشینان خبری نیست هر ۳ نفر(و برادرخانم) حرف هایی برای گفتن داریم ولی حمید بی خار خار( دغدغه) نیست ایشان تصمیم گرفته عصر امروز( شب جمعه) ما را به مزار در گذشتگانمان برساند نیت خیر این جوان به بار نشست و یک راست ما را به نزدیکی خانه ی ابدی پدر و مادرو خویشانمان برد. برای استادم(مرحوم پدر) و مربی ام (مرحومه مادر) و همه ی خفتگان در خاک فاتحه و قرآن خواندیم و به خانه پدری مان آمدیم با دیدن در و دیوار کوچه گویی همه ی خاطرات کودکی ام از جلوی چشمم عبور می کردند در بدو ورود از جانب خواهر استقبال می شویم وارد اتاق نشیمن شدم در مقابلم برای چندمین بارتصویر بزرگ پدر و مادرم را می بینم سلام کردم و آرام آرام به تصویر نزدیک شدم . به دور از نگاه همراهان با بغض حرف هایی را زیر لب زمزمه کردم.
حضور در حسینیه
ساعت 30/19 دقیقه وارد هیئت ابوالفضلی شدم در چنین شب هایی،همه مهمان امام حسین (ع) هستیم فرقی نمی کند که هستی و از کجا آمده ای، مهم عزاداری است به محض ورود با عده ای در حدود 30 نفر احوال پرسی کردم وکنار دوستم آقای اشرفی پور نشستم. سفره انداز از جمعیت حاضر می خواهد صلوات بفرستند بلافاصله سفره های یک بار مصرف را پهن کردند و ظرف آب گوشت همراه با نان محلی برای شام میهمانان آماده شد.پس از صرف شام دعای سفره خوانده شد:الحمد لله ربّ العالمین هنیئاً للآکلین و برکةً للباذلین. الحمد لله الّذی یُطعِمُ و لا یُطْعَم و یَرزُقُ و لایُرْزَق، زاد الله النّعم، دَفْعَ الله النّقَم، بِحَقّ سیّد العرب و العجم. اللّهم تَقَبَّل حَسنات المُحسنین لا سیّما هذا الأحْسان من هذا المحسن؛اللّهمَ اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات الأحیاء منهم و الأموات لاسیّما اَمْواتَ الحاضرین، رَحِمَ اللّهُ من قَرَءَ الفاتِحَةَ مع الصَّلوات).
بلافاصله نوحه خوانان نوحه سرایی کردند.ساعت 30/20 دقیقه حاج آقا برای سخنرانی آماده شد این تصمیم اعتراض مداحان را موجب شد زیرا معتقدبودند؛ با اتمام سخنرانی، مردم نیز متفرق خواهند شد. این مشکل با پا درمیانی من حل شد.
شبِ هشتم محرم
ساعت ۲۲ هیأت حسینی به مهمانی هیأت ابوالفضلی آمدند. باشنیدن صدای سنج و طبل از زیر سقف خارج شدیم تا مراسم استقبال به خوبی انجام شودعلامت ها به علامتِ سلام خم و راست شدند و ما به عنوان میزبانان به مهمانان خوش آمد گفتیم:خوش آمدید اهل عزا امشب / بهر تصلای دل زینب / زینب عزاداراست / ازدیده گریان است. بلافاصله برق ها خاموش شدند و درتاریکی حسین حسین گویان بر سر و سینه زدیم سپس نوحه سرایی آغاز شد در این جا ، میزبان از نظر اخلاقی حق نوحه سرایی ندارد مگر این که مهمان به او اجازه ی خواندن دهد. در بهمن آباد تا دلت بخواهد مداح و مدعیان مداح بودن وجود دارد از این منظرجایگاه پیش کسوت ها و بزرگترها نیز نادیده گرفته می شود درنتیجه، اصل عزاداری قربانی ریا و خودنمایی می شود گاها" رقابت های بی جا به رفاقت ها نیز لطمه وارد می کند ولی چون مردم روستا به یکدیگر وابستگی و پیوستگی دارند تنهاچاره را صبوری می دانند. مهمانی با پذیرایی ادامه یافت. قبل از آن حاج آقا شیخ رضا ذاکری روضه ای خواند و این چنین گفتند و ذفتند:مادعا گفتیم و رفتیم از سر صدق و صفا / بعداز این جان شما جان شهید کربلا.میزبانان هنگام بدرقه می گفتند: به سلامت بروید اهل عزا / ز عزای پسر شیر خدا.
ساعت 30/23 دقیقه به خانه آمدیم علاوه بر ما مهمانان دیگری هم به خانه ی پدری آمده اند که بیشتر خانم هستند ولی من در اتاق مستقل سر گرم مطالعه هستم.
امروز صبح جمعه با سر درد خفیف از خواب بیدار شدم،حالم بد و بدتر می شد تا جایی که به هیچ خوردنی تمایل نداشتم حالت تهوع و سردرد حتی اطرافیانم را دلواپس و ناراحت کرده بود به خصوص حمید و حاج خانم که لحظه ای از من غفلت نمی کردند سرانجام با اصرار این دوعزیز به پزشک شهرستان داورزن رفتیم شکرخدا ساعت 30/15 دقیقه به حالت عادی بازگشتم.
شبِ نهم محرم
شب که وارد هیأت شدم مردم در حال خوردن شام بودند به اصرار آقا رضا پسر عمویم در آش پزخانه شام خوردیم. بعد از صرف غذا نوحه سرایان از جمله خودم نوحه سرایی کردیم.امشب هیأت ابوالفضلی مهمان هیأت حسینی است در بین راه برخلاف هرسال نوحه نمی خوانم همان مراسم استقبالی که برای هیأت حسینی نوشتیم برای ابوالفضلی به عمل آمد.
روز تاسوعا
مطابق سنتِ دیرینه؛ مراسم علم گردانی در قالب دسته ی نه چندان بزرگ که فقط مخصوص آقایان می باشد از صبح امروز آغاز شد ابتدا به خانه هایی رفتیم که در طول امسال کسی را ازدست داده بودند آشیخ علی آقا روضه ی مختصری می خواند و در حق شان دعا می کرد علم گردان بیرقی دردست دارد وقتی آن را بر سردر خانه ای می گذاشت صاحب آن خانه وجهی را تقدیم می کرد گیرنده پس ازشمارش آن را با صدای بلند به سمع حاضرین می رساند و آشیخ چنین دعا می کند:الهی صد دردنیا هزار در آخرت به ایشان عطا بفرما/ روز بروز بر عمر و عزتشان بیفزا / هرکس از این خانواده رفته است اناثا" ذکورا" جدیدا" قدیما" همه را بیامرز و رحمت بفرما و...هنوز علم گردانی تمام نشده بود که بر خلاف سنت، ناگهان خبر آوردند هیأت سویز تا ساعتی دیگر مهمان بهمن آبادی ها خواهد بود این خبر غیر منتظره بود در هر حال سویزی ها آمدند ولی به علت عدم آمادگی، استقبال و بدرقه ی خوبی صورت نگرفت در این جا نیز نوحه خوانان بهمن آباد بدون رعایتِ حال مهمانان، طولانی نوحه سرایی کردند.با رفتن سویزی ها علم گردانی ادامه و به خوبی خاتمه یافت در پایان برای خواندن نماز و خوردن ناهار نذری آماده شدیم.
رفتن به امامزاده نیز یکی از سنت های بهمن آباد است شب عاشورا هردو هیأت به اتفاق به مزار می روند امسال ترجیح دادم در خانه بمانم و در این مراسم شرکت نکردم.
روز عاشورا
امروز همه آمده بودند محل تلاقی هیأت ها حسینیه ابوالفضلی است هردو هیأت بدون هیچ گونه اختلاف نظری مسیر روستا تا مزار را شیون کنان بر سر سینه می زنند و نوحه سرایی می کنند ولی همه چیز به خوبی پیش نمی رود. نوحه خوانان که به لحاظ جوان بودن و بی تجربه گی با یکدیگر رقابت می کنند کمی ایجادِ مشکل می کنندیکی دیگر از اتفاقات نامیمون، قربانی کردن گوسفندان در معبر رهگذران است متأسفانه کسی نخواسته یا نتوانسته نجس بودن خون گوسفند را به قصاب و نذر کننده تفهیم و آن ها را توجیه کند علاوه بر این اگر برای خدا این کار انجام می شود در خفا قربانی کردن هزاران بار بهتر است از این که چنین خون ریزی و کشتن یک حیوان درجلو دیدگان کودکان معصوم صورت پذیرد، امیدوارم در آینده به این نکات توجه شود.
به امام زاده که رسیدیم به حکم ادب منتظر ورود هیأت مزینانی ها بودیم.این انتظار خیلی طول نکشید که علمدارها ی میهمان با شکوه خاصی وارد صحن امام زاده شدند به محض ورود هیأتِ منظم مزینانی ها،بهمن آبادی ها با فریاد: حسین حسین یا حسین،شهید کربلا حسین، سر از بدن جدا حسین / امشب جناب فاطمه / با اضطراب و واهمه / آید به دشت کربلا / گردد به دور خیمه ها / گوید حسین من چه شد و...از آن ها استقبال کردیم. پس از یک دور چرخش به دور امام زاده میکروفن را مثل همیشه در اختیار حاج حبیب ذاکری پیشکسوت خودمان قرار دادیم ایشان نوحه ای خواندند و آن گاه سوار بر اسب با تعزیه خوان مزینان شروع به تعزیه خوانی کردند که معمولا" طرفداران زیادی دارد بعد از این که تعزیه خوان مزینان دستور حرکت دادند دست جمعی گفتیم: به سلامت بروید اهل عزا / زعزای پسر شیر خدا.
ورود هیأت روستای سویز
نیم ساعتی که گذشت سویزی ها از راه رسیدند همان استقبال صورت گرفت با این تفاوت که معمولا" توقف سویزی ها بیشتر از مزینانی بود این جا هم حاج آقاحبیب ذاکری نوحه سرایی و شیخ محمد آقا روضه خوانی ومرثیه سرایی کردند.بعد از بدرقه ی هیئت سویز، مردم برای دیدن و شنیدن تعزیه گردهم جمع شدند.مراسم تعزیه خوانی تا بعد از غروب آفتاب به طول انجامید با به آتش کشیدن خیمه ها به به صورت نمادین بر پا شده بود مراسم خود به خود پایان یافت.