پندی از تاریخ

چو کوتاه بد شاخ و هم بیخشان / نگوید جهاندیده تاریخشان
از ایشان جز از نام نشنیده ام  / نه در نامه ی خسروان دیده ام

امـروز تـاریـخ کشورمـان را مـطالعه می کردم. تـحت تـأثیر ظهـور و سـقوط پـادشـاهان به ظاهر بزرگ قرار گرفتم. تاریخ  خود به تنهایی کلاس درس است. درسی که می توان از آن پندها گرفت و یا بی تفاوت از کنارش گذشت. بستگی به نگاه من و تو دارد. واقعا" ما از تاریخ چه می دانیم و چه می خواهیم؟
 
وقـتـی در تاریخ می خــوانـیـم:
نخستین دودمان فرمانروا در تاریخ اساطیری و حماسی ایران پیشدادیان بودند ( پیشداد به معنای اولین کسی که قانون آورده است )؛
نخستین پادشاه کیومرث؛
بعد از او نوه اش هوشنگ؛
بعد از او تهمورث و جمشید و... آیا اینهمه نمی توانست برای دیگرحاکمان ایران زمین درس عبرتی باشد؟  گویی اینها و دهها پادشاه دیگر حتی تصور نمی کردند روزی عزرائیل آنها را از اریکه ی قدرت در خاک و بر خاک کند.آنان که می پنداشتند چو فرمان یزدان چو فرمان شاه اکنون کجا هستند،کجا رفتند؟ کجارفت کوروش و...
 این رفت و آمدها برای جانشینا ن و وارثان تاج و تختهایشان درس عبرتی نشد.آیا برای ما نیز نمی تواند درس عبرتی باشد؟
می نویسند،هنگامی که موقع آخر الزمان فرا می رسد ، خداوند به اسرافیل امر می کند در صور بدمد که از بیمش تمام موجودات بیهوش می شوند . پس صدایی بیرون می آید از صور اسرافیل که پس از آن به جا نمی ماند در زمین، جن و انسی و شیطانی و هیچ صاحب روحی و سپس آن صدا به طرف آسمانها بلند می شود  و به جا نمی ماند در آسمانها صاحب روحی مگر آن کس که خدا بخواهد . بعد نوبت به دریاها می رسد . آن گاه عزراییل به سوی دریا می آید و می گوید :مدت عمر تو به پایان رسید . بعد به سوی کوه می آید که آنها را قبض روح نماید کوه می گوید :اجازه بده برای خودم نوحه بگویم ، سپس می گوید :صعود وقوتم کجاست؟ امر خدا آمده است که در این هنگام کوه صیحه ای بر می آورد و ذوب می شود . بعدنوبت به زمین می رسد. زمین می گوید : کجاست ملوک من؟ کجاست درختان من و رودها و انواع گیاهانم؟ سپس صیحه ای بر می آورد و دیوارهای آن بالا می رود و آبهای آن به زمین فرو می رود . انگاه به سوی آسمان رفته وصیحه ای به آسمان بر می آورد که در ان هنگام خورشید و ماه کسوف می کنند و ستارگان پراکنده می گردند .بعد خداوند می فرماید : ای عزراییل آیا از خلق من باز هم باقی مانده است ؟عزراییل در جواب می گویدفقطجبرییل و میکاییل و اسرافیل وبنده ضعیف (یعنی خودم )مانده ام . سپس خداوند امر می فرماید : آن سه فرشته را هم قبض روح کن . وبعد می پرسد : چه کسی باقی مانده ؟ عزراییل می گوید :بنده ضعیف تو،عزراییل .خطاب می رسد : تو هم بمیر . در این موقع عزراییل صیحه ای می زند که اگر مردم پیش از مردنشان آن را شنیده بودند، همه می مردند . اینجاست که عزراییل تلخی مرگ را می چشد و می گوید اگر می دانستم مرگ به این تلخی است با مو منین بیشتر مدارا میکردم . دیگر کسی زنده نمی ماند و خداوند خطاب می کند : ای دنیا، کجا رفتند پادشاهان و شاهزادگان و مستکبران و ستمگران و مالداران که حقوق واجب را ادا نکردند ؟
 و امروز پادشاهی از آن خداوند یکنای توانمند است .
نقل از کتاب فرشته مرگ عزرائیل

 چون از زوال پادشاهان گفتیم به همین مناسبت متن استعفای رضا شاه را آوردم تا تلنگر یا درس عبرتی برایمان باشد.               

 

 نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده وناتوان شده ام حس می‌کنم که اینک وقت آن رسیده است که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد،بپردازد و اسباب سعادت ورزی ملت را فراهم آورد. بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خودتفویض کرده وازکار کناره نمودم. از امروز که ۲۵ شهریور ماه ۱۳۲۰ است عموم ملت از کشوری و لشکری ولیعهد و جانشین قانونی مرا باید به سلطنت بشناسند و آنچه از سوی مصالح نسبت به من می‌کردند نسبت به ایشان منظور دارند.                                                
                                                                                                                  کاخ مرمر تهران
                                                                                                                   25شهریور 1320