نتیجه ی وعده های عمل نشده
گفتم چه خبر؟
گفت: هیچی هنوز خبری نشده
گفتم منظورت چیه از چی هنوز خبری نشده؟
گفت : از افزایش وام ازدواج،از افزایش وام دانشجویی، از تسهیل شرایط وام
مسکن،از و عده های عمل نشده سفرهای استانی،از وعده های عمل
نشده سهام عدالت به کارگران، از.......
گفتم: بس کن دوست عزیز اینهمه حرفهای الکی رو سر هم کردی که چی
بشه کدوم وعده ،کدوم قرار؟
گفت: دست شما درد نکنه شما دیگه چرا؟
گفتم : من از پر حرفی و بیخود گویی بدم میاد سهام عدالتو همه گرفتن اگه تو
نگرفتی مقصر خودتی
وام دانشجویی رو بعضی ها همون اول گرفتن اگه شما زودتر تقاضا می دادی
حتما" تا حالا گرفته بودی.
در مورد تسهیل شرایط وام مسکن حتما" ریگی به کفشت هست که سخت
گیری میکنن،
در مورد وعده های سفر های استانی،نامه رو ببین چه جوری تحویل دادی اگه
پرت کردی یه جور جواب میدن اگه به دست مسئول محترم رسوندی یه جواب
داره اگه بار مالی داشته باشه که اصلا" جواب نداره ،
در مورد سهام عدالت ،خودت تنبلی کردی چوبشم خوردی ازهمون عدالت
اولیه که اعلام شد باید استفاده می کردی شما در چاچوب عدالت اقدام
نکردی.
گفت : در مورد بچه های دو نر خی چی میگی؟
گفتم: یعنی چه عقلتو از دست دادی؟
گفت: یعنی اینکه به بعضی از بچه ها که تا فلان تاریخ به دنیا اومدن یک میلیون
تومن می دادن و بعدا" قطع کردن.
گفتم :آها اونم مقصر بچه هایی بودن که تنبلی کردن و زود تر به دنیا نیومدن
گفت: پس هیچکسی مقصر نیست ؟
گفتم :فقط مردم مقصرند .
در همین حال دوست منصفی به جمع ما پیوست، جویای حال و احوالم شد،
باهاش درد دل کردم
ایشون در همین زمینه حکایتی رو محض دلداری من این چنین نقل کرد:
حکایت کرده اند پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر خارج شد .
هنگام بازگشت سربازی را دید که بالباسی اندک در سرما نگهبانی می داد.
از او پرسید:سردت نیست؟
نگهبان گفت: چرا ای پادشاه اما لباس گرم ندارم و مجبورم تحمل کنم.
پادشاه گفت:من الآن داخل قصر می روم و می گویم یکی از لباسهای گرم
مرا برایت بیاورند.
نگهبان ذوق زده شد و از پادشاه تشکر کرد.اما پادشاه به محض ورود به داخل
قصر وعده اش را فرموش کرد.
صبح روز بعد جسد سرما زده ی نگهبان رادر حوالی قصر پیدا کردند،در حالی
که در کنارش با خطی نا خوانا نوشته بود:ای پادشاه من هر شب با همین
لباس کم سرما را تحمل می کردم اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای در آورد.