دریا و بی رحمی هایش
دیروز فرزند همکارم طعمه ی دریا شد
چهار شنبه روز شیرین و تلخ
از اینکه امروز با شرکت در نشست ها و سمینارها موفقیتی بدست اورده بودم
نه تنها احساس خستگی نمی کردم بلکه کلی هم خوشحال بودم تصمیم
داشتم برای شب جمعه خودمو به تهران برسونم پس از صرف ناهار حدود
یکساعت خوابیدم مناسب دیدم از این فرصت بدست آمده در یک هوای پاک
استفاده ورزشی کنم در حال خروج از شهرک بودم که نگهبان با چهره ای
گرفته جلو آمد و گفت:
آقای بهمن آبادی مثل اینکه شما خبر ندارید
گفتم: از چی خبر ندارم ؟
گفت : پسر آقای همدانی پور یکساعت پیش غرق شده
کجا؟
همین نزدیکی (اشاره به طرف دریا)
همکارم همدانی پور که همین یک پسر رو داشت داغدارشد از دیروز اهالی
محل همکاری خوبی با ایشون داشتن تا بلکه بتونن جنازه پسر همکارمو
پیدا کنن و تحویلش بدن ولی تا کنون که ساعت 40/9 دقیقه رو ز ۵ شنبه
است هنوز جسد پیدا نشده،
گرچه دیدن آن صحنه و بودن در آنجا برام بسیار سخت و دلخراشه ولی باید
دوباره به ساحل برگردم تا مثل همه ی حاضرین از دریا خواهش کنم .چون
مادر و پدر غریق کنار ساحل ضجه کنان از دریا خواهش می کنن
حد اقل مرده ی بچه شونو بهشون تحویل بده ولی..........